بررسي روش شناسي تفسير المنار در نگاه مهم ترين مفسر شيعي معاصر، علامه طباطبايي(3)

تقدم و تأخر نزول، يکي از روش هايي است که علامه در نقد نظرها و آراي مؤلفان المنار از آن بهره جسته است و توانسته دليلي بر صحت عقيده اش ارائه دهد؛ نمونه هاي ذيل، از آن جمله اند: 1-5-2. و ما کان الناس الا امه واحده فاختلفوا و لولا کلمه سبقت من ربک لقضي بينهم فيما فيه يختلفون» (يونس: 19): و مردم جز يک امت نبودند. پس اختلاف پيدا کردند و اگر وعده اي از جانب پروردگارت مقرر نگشته بود، قطعاً در آنچه بر سر آن با هم اختلاف مي کنند، ميانشان داوري مي شد.
دوشنبه، 11 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي روش شناسي تفسير المنار در نگاه مهم ترين مفسر شيعي معاصر، علامه طباطبايي(3)

بررسي روش شناسي تفسير المنار در نگاه مهم ترين مفسر شيعي معاصر، علامه طباطبايي(3)
بررسي روش شناسي تفسير المنار در نگاه مهم ترين مفسر شيعي معاصر، علامه طباطبايي(3)


 

نويسنده: دکتر سيد علي اکبر ربيع نتاج
دانشيار دانشگاه مازندران



 

5-2. بهره گيري از زمان نزول آيات
 

تقدم و تأخر نزول، يکي از روش هايي است که علامه در نقد نظرها و آراي مؤلفان المنار از آن بهره جسته است و توانسته دليلي بر صحت عقيده اش ارائه دهد؛ نمونه هاي ذيل، از آن جمله اند:
1-5-2. و ما کان الناس الا امه واحده فاختلفوا و لولا کلمه سبقت من ربک لقضي بينهم فيما فيه يختلفون» (يونس: 19): و مردم جز يک امت نبودند. پس اختلاف پيدا کردند و اگر وعده اي از جانب پروردگارت مقرر نگشته بود، قطعاً در آنچه بر سر آن با هم اختلاف مي کنند، ميانشان داوري مي شد.
صاحب المنار مفهوم «کلمه» در آيه فوق را به معناي همان وعده اي که خداي تعالي در انتهاي همين سوره بيان نموده، ذکر کرده است (رشيدرضا، [بي تا]، ج11، ص328).
از نظر علامه طباطبايي، اين معنا درست نيست؛ زيرا منظور از «سبقت» در آيه ي مد نظر، سبقت به حسب بيان است و حق تعالي خواسته است بفرمايد: «ما، قبل از بيان وحدت و اختلاف مردم، گفته بوديم که پروردگار تو در روز قيامت چنين و چنان مي کند» که قبلاً چنين بياني نفرموده بود؛ زيرا آيه اي که اين وعده را داده، آيه ي 93 اين سوره است که اواخر سوره قرار دارد و ما اکنون در تفسير آيه ي 19 هستيم و چون آيات اين سوره متصل به هم اند، نمي توان احتمال داد آيه ي 93 قبل از آيه 19 نازل شده باشد. با اين تفصيل، گفته ي صاحب المنار رد مي شود (طباطبايي، همان، ج10، ص 32-33).
2-5-2. «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمک من الناس ان الله لا يهدي القوم الکافرين» (مائده: 67): اي پيامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکني، پيامش را نرسانده اي؛ و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مي دارد. آري، خدا گروه کافران را هدايت نمي کند.
صاحب المنار مي گويد: «اين آيه با آيات قبل و بعدش که در مورد اهل کتاب بحث مي کند وحدت سياقي ندارد؛ بنابراين اين تبليغ بايد مربوط به اول بعثت باشد که مردم قريش آن روز، بسيار خشن تر و خونريزتر از مردم اهل کتاب بودند و اوضاع و احوال يهود و نصاري آن روز طوري نبوده که از ناحيه ي آنان خطري متوجه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) شده باشد. وي مي گويد در اول اسلام، دعوت پيامبر(صلي الله عليه و آله)مخفي بود. وقتي دعوت مخفي پيامبر(صلي الله عليه و آله)پايان يافت، آيه ي ابلاغ نازل شد و دعوت عمومي پيامبر آغاز گشت» (رشيد رضا، 1424ق، ج6، ص 464)؛ يا مي گويد: «پيامبر در مکه نگهباناني همچون عباس و ابوطالب داشت. آيه ي «والله يعصمک من الناس» نازل شد و پيامبر فرمود: اي عموي من! من بعد، خدا مرا حفاظت خواهد کرد و به نگهباني شما نيازي نيست» (همان، ذيل آيه).
علامه در نقد سخن مؤلف المنار مي گويد: «اين احتمال، احتمال صحيحي نيست؛ براي اينکه با جمله ي «والله يعصمک من الناس» سازگار نيست؛ زيرا در اول بعثت هنوز دين تبليغ نشده تا در تبليغ اين امر مهم، بيم از بين رفتن و هدررفتن زحمات پيامبر(صلي الله عليه و آله) وجود داشته باشد(طباطبايي، همان، ج6، ص44-45).
علاوه بر آن، سوره ي مائده سوره اي مدني است و نمي تواند در اوايل بعثت نزول يافته باشد (ر. ک به، حيدري فر، 1386، ص 36-72).

6-2. بهره گيري از قواعد عربي
 

قرآن به زبان عربي نازل شد و عربي هم جداي از قواعد ساختاري آن نيست؛ بنابراين هر گونه برداشت و تفسيري که از قرآن مي شود، بايد بر قواعد عربي مبتني باشد؛ از اين رو علامه گاهي آراي مفسران را با ترازوي قواعد عربي مي سنجد. نمونه ي ذيل از آن جمله است:
1-6-2. «قل هل من شرکائکم من يهدي الي الحق قل الله يهدي للحق أفمن يهدي الي الحق احق ان يتبع ام من لايهدي الا ان يهدي فما لکم کيف تحکمون» (يونس: 35): بگو: آيا از شريکان شما کسي است که به سوي حق رهبري کند؟ بگو: خداست که به سوي حق رهبري مي کند؛ پس آيا کسي که به سوي حق رهبري مي کند، سزاوارتر است مورد پيروي قرار گيرد يا کسي که راه نمي يابد، مگر آنکه هدايت شود؟ شما را چه شده، چگونه داوري مي کنيد؟!
صاحب المنار بيان مي کند: «لام در آيه ي «يهدي للحق» لام تعليل است؛ به خاطر اينکه علت پرستش خداوند، به حق بودن دعوت اوست» (رشيدرضا، [بي تا]، ج11، ص 362-363).
علامه در نقد سخن المنار بيان مي کند: «جمله «يهدي الي الحق» و جمله «يهدي للحق» هر دو به يک معناست و نيازي نيست لام، لام علت باشد؛ چون ماده ي هدي به هر دو قسم متعدي مي شود؛ يعني هم با حرف «إلي» و هم با حرف «لام»، و هادي به حق، عين حق است و پيروي از او، نيازي به دليل ندارد. در چند جاي قرآن کريم کلمه ي «هدي» با حرف لام متعددي شده است؛ مانند آيه ي 36 سوره سجده: «... اولم يهد لهم» و آيه 9 سوره اسراء: «يهدي للتي هي اقوم» و موارد ديگر» (طباطبايي، [بي تا]؛ ج 10، ص56).

7-2. بهره گيري از مصداق آيه
 

مصداق به همه ي افرادي گفته مي شود که مي توانند تحت عنوان کلي قرار گيرند (دهخدا، 137، «ذيل مصداق»). علامه در اين نمونه با استفاده و بهره گيري از مصداق آيه، به نقد آراي مفسر المنار مي پردازد:
«فمن حاجک فيه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله علي الکاذبين» (آل عمران: 61): پس هر که در اين [باره] پس از دانشي که تو را [حاصل] آمده؛ با تو محاجه کند، بگو: «بياييد پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خويشان نزديک و شما خويشان نزديک خود را فراخوانيم؛ سپس مباهله کنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
مراد از کلمه ي «نساءنا» و «انفسنا» در اين آيه چيست؟
صاحب المنار بيان مي کند: «همه ي روايات، اتفاق دارند بر اينکه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) براي مباهله، علي و فاطمه و فرزندان فاطمه را انتخاب کرده و کلمه ي «نساءنا» را حمل بر فاطمه(عليها السلام) و کلمه ي «انفسنا» را براي علي(عليه السلام) حمل نموده [است]»؛ سپس مي گويد: مصادر همه ي اين روايات، علماي شيعه اند که با جعل اين روايات حتي توانستند در بين اهل سنت هم رواجش دهند، ولي نتوانستند مضمون روايات جعلي خود را با آيه ي مباهله تطبيق دهند؛ زيرا در آيه شريفه کلمه «نساءنا» آمده و اين کلمه جمع است و هيچ عربي اين کلمه را در مورد يک زن اطلاق نمي کند؛ آن هم زني که دختر گوينده باشد؛ آن هم گوينده اي که خود زنان متعدد دارد، و بدتر اينکه رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، مراد از کلمه ي «انفسنا» را که جمع است، علي(عليه السلام) بيان کرده است» (رشيد رضا، [بي تا]، ج3، ص 323و...، ذيل آيه).
علامه ضمن نقد گفته هاي صاحب المنار، چند مطلب را بيان کرده است:
الف) از اينکه او گفته: «مصادر رواياتي که آيه ي مباهله را ناظر به اشخاص معين مي داند، کتب شيعه است و تا توانسته اند در ترويج اين روايات کوشيده اند و...»، ما نفهميديم منظورش از اين سخن، کدام روايات است؟ اگر مرادش همين رواياتي است که محدثين بر نقل و عدم طرح آن اجماع کرده اند، آنکه يکي و دو تا نيست تا اهل حديث توطئه بر جعل آن کرده باشند، و اگر منظورش از علماي شيعه که مصادر روايت اند، صحابه اي باشند که سلسله ي اين احاديث به آنها منتهي مي شوند، مثل جابر بن عبدالله و... به خيال او همه ي روايات ديگر آنها نيز جعلي و غيرقابل اعتماد مي شوند، يا مي خواهد بگويد بعد از فوت صاحبان جوامع، احاديث مذکور را در کتب آنان داخل کرده اند که اين کار باعث بطلان سنت و شريعت خواهد شد.
ب) مطلب مهم ديگر اين است که مي گويد: شيعه، کلمه «نساءنا» را بر فاطمه (عليهاالسلام) و «انفسنا» را بر علي(عليه السلام) به تنهايي حمل کرده اند. اين فهم از کوتاهي مفسر است که از روايات گذشته چنين استنباط کرده و او فرق بين مصداق و مفهوم را نفهميده است؛ زيرا معناي آيه چنين است که رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در مقام امتثال اين فرمان، مرادش از «انفسنا» به غير از علي(عليه السلام) و از «نساءنا» به جز فاطمه (عليهاالسلام) و از «ابناءنا» به جز حسنين نبوده است و براي اين الفاظ جز از اهل بيت(عليه السلام) مصداق ديگري نيافت.
علامه به نقل از زمخشري، در رد نظريه ي رشيد رضا مي گويد: «زمخشري با آن مقام ادبي که دارد، در آيه ي مباهله مصداق «انفسنا» را علي(عليه السلام) و مصداق «نساءنا» را حضرت فاطمه (عليهاالسلام) و مصداق «ابناءنا» را حسن و حسين(عليه السلام) مي داند» (ربيع نتاج، 1387، ص87).
ج) اين مفسر با معناي عجيبش از اين آيه، توانسته روايات داستان مباهله را با همه ي کثرتش طرح کند و به ديگر مفسران بلاغت و اساتيد، تهمت و خرده بگيرد؛ در حالي که بر هيچ کدام از مفسران، معناي اين آيه پوشيده نبوده و تنها او توانسته بين معنا و مفهوم فرق بگذارد (طباطبايي، [بي تا]، ج3، ص 235-238).

8-2. بهره گيري ترکيبي از چند قاعده
 

در تفسير ديده مي شود که ايشان، علاوه بر روش هاي ذکر شده در نقد آراي صاحب المنار، شيوه ديگري نيز به کار مي برد؛ براي نمونه يکي از آن شيوه ها، شيوه ترکيبي چند اسلوب در نقد و بررسي آراي يک مفسر است که در آن واحد، از دو يا چند ملاک بهره مي برد. در اين جا به ذکر دو مورد بسنده مي شود:

1-8-2. بهره گيري از سياق و مکي و مدني بودن آيات
 

«ومن اظلم ممن افتري علي الله کذبا او قال اوحي الي ولم يوح اليه شيء و من قال سانزل مثل ما انزل الله ولو تري اذ الظالمون في غمرات الموت و الملائکه باسطوا ايديهم اخرجوا انفسکم اليوم تجزون عذاب الهون بما کنتم تقولون علي الله غير الحق و کنتم عن آياته تستکبرون» (انعام: 93): و کيست ستمکارتر از آن کسي که بر خدا دروغ مي بندد يا مي گويد: «به من وحي شده»، در حالي که چيزي به او وحي نشده باشد، و آن کس که مي گويد: «به زودي نظير آنچه را خدا نازل کرده است، نازل مي کنيم»؛ و کاش ستمکاران را در گرداب هاي مرگ مي ديدي که فرشتگان [به سوي آنان] دست هايش را گشوده اند [و نهيب مي زنند:] «جان هايتان را بيرون دهيد»؛ امروز به [سزاي] آنچه به ناحق بر خدا دروغ مي بستيد و در برابر آيات او تکبر مي کرديد، به عذاب خوارکننده کيفر مي يابيد.
صاحب المنار مي گويد: «جمله «او قال اوحي الي و لم يوح اليه شيء» درباره ي مسيلمه کذاب نازل شده است که ادعاي نبوت مي کرد» (رشيد رضا، همان، ج7، ذيل آيه).
علامه بدون نام بردن از تفسير المنار و مؤلف آن، با بيان جمله ي «و اما ما قيل: ان قوله: او قال اوحي الي و لم يوحي اليه شيء نزل في مسيلمه کذاب حيث ادعي النبوه» در نقد سخن وي مي گويد: «اين سخن صحيح نيست؛ زيرا با سياق آيه سازگار نمي باشد؛ علاوه بر اينکه سوره ي انعام سوره مکي است و مسيلمه ي کذاب ادعاي نبوتش بعد از هجرت رسول خدا در شهر مدينه اتفاق افتاده است» (طباطبايي، [بي تا]، ج7، ص283).

2-8-2. بهره گيري از سياق و سبب نزول آيه
 

«انما و ليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يوتون الزکاه و هم راکعون» (مائده: 55): ولي شما، تنها خدا و پيامبر اوست و کساني که ايمان آورده اند؛ همان کساني که نماز بر پا مي دارند و در حال رکوع، زکات مي دهند.
نويسنده ي المنار در تفسير اين آيه، دو موضوع را مطرح مي کند:
الف) «ولي» در اين آيه، با توجه به وحدت سياق اين آيه با آيات قبل و بعدش، به معناي نصرت است، نه به معناي ولايت؛ و آياتي مثل «والله ولي المومنين» و «النبي اولي بالمومنين من انفسهم» و آيات ديگر را شاهد مثال آورده، مي گويد: ولي در اين آيه، به معناي همان نصرت است. (رشيدرضا، [بي تا]، ج6، ص441).
ب) در اين جا، مراد معناي حقيقي «رکوع» نيست، بلکه مراد معناي مجازي آن، يعني خضوع در برابر عظمت پروردگار يا خضوعي است که از جهت فقر يا از جهات ديگر در نهاد آدمي پديد مي آيد (همان، ص 442، ذيل آيه).
علامه در الميزان بدون اشاره به نام مؤلف المنار، ولي با طرح ساختن شبهه ي ايشان، با استفاده از سياق آيه، به نقد نظر اول و به کمک شأن نزول آيه، به نقد نظر دوم مي پردازد:
نقد نظر اول: با توجه و دقت به سياق آيات قبل و بعد، و دقت در کل سوره به خلاف آنچه در معناي ولايت بيان شده، مي رسيم؛ زيرا: اولاً، با استدلال خود آنها مبني بر وحدت سياق اين دو آيه با آيات قبل و بعد، مشخص مي شود آيات قبل، دلالت بر معناي نصرت نمي کند، بلکه به معناي ولايت مي باشد؛ ثانياً، آيات قبل و بعد اين آيه، متفاوت بوده، وحدت سياقي ندارند و مضمون آنها متفاوت است؛ ثالثاً، با وجود اينکه اين سوره در حجه الوداع نازل شده، ولي به طور مسلم، پاره اي از آيات آنها به شهادت مضامين و روايات شأن نزول، قبل از حجه الوداع نازل شده و نمي توانند همه ي آيات، وحدت سياقي داشته باشند.
نقد نظر دوم: با توجه به اينکه جمله «وهم راکعون» حاليه بوده و دلالت بر شأن نزول روايتي دارد که بيانگر معناي حقيقي رکوع مي باشد، شأن نزول آيه درباره ي حضرت علي(عليه السلام) مي باشد که در حال رکوع، انگشتري خود را به فقيري بخشيد (طباطبايي، [بي تا]، ج7، ص 5-8).
داستان انفاق اميرالمومنين علي (ع) در رکوع نماز، در تفسير در المنثور سيوطي و تفسير کبير فخر رازي و تفسير الجامع لاحکام القرآن قرطبي نيز اشاره شده است (سيوطي، 1411ق، ج2، ص520/رازي، [بي تا]، ج11، ص26/قرطبي، 1965ق، ج6، ص241).

نتيجه
 

از مقايسه و تطبيق دو تفسير ياد شده، نتايج ذيل حاصل مي شود:
1. ايرادها و نقدهاي علامه بر ديدگاه ها و آراي مؤلفان المنار، از جايگاه بلند اين تفسير نمي کاهد؛ زيرا علامه هم از مطالب تفسير المنار بهره برده است و هم مباحث نو و جديدي که در تفسير المنار مطرح شد، افق ديد علامه را وسعت داده، سبب شد وي مطالب نويني که نشانه ي عقايد شيعه است را مطرح سازد و آنها را با عقايد نويسندگان المنار مقايسه کند و برتري شيعه را اثبات نمايد. مطالبي که در تفسير الميزان از تفسير المنار نقل شده است،
حدود 27 درصد به بهره برداري از مطالب تفسير المنار و حدود 73 درصد به نقد و بررسي آراي مؤلفان المنار اختصاص دارد.
2. ملاک اصلي پذيرش يک فکر و شاخص قبول انديشه، از ديدگاه مؤلف الميزان، سنجيدن با قرآن و عقل است. وي بيشتر به «ما قال» مي انديشيد و به «من قال» چندان توجهي نمي کرد؛ گرچه شاخص هاي فرعي اي هم در نقد مطالب مد نظر مي بود.
3. مؤلفان الميزان و المنار، در آزادانديشي، داشتن بينش سياسي، تعهد دفاع از اسلام در برابر تهاجم بيگانگان، پرهيز از اختلاف، وحدت مسلمانان، تکيه بر قرآن و عقل در روش تفسير، دوري از نقل روايات بي مدرک، مشترک اند و همين امر، سبب نزديکي دو تفسير شده است؛ اما در اعتقادات مذهبي يکي معتزله مي انديشيد و از آن دفاع مي کرد، ديگري شيعه ي اثني عشري است و همين موضوع بسياري از اختلافات را طبيعي مي ساخت؛ اما پاره اي از اختلافات، مانند اعتقاد به وجود جن و شيطان و ملائکه و تعداد معجزات پيامبر و ... به عدم استقراي تام در بررسي موضوع، و تحقق کامل از سوي مؤلفان المنار، باز مي گردد.
4. بعد از رحلت عبده، تفسير المنار کمي از تعقل گرايي محض خارج شد و به نقل روايات گرايش يافت، اين جهت گيري که به وسيله ي رشيدرضا انجام گرفت بي تأثير از انديشه ي وهابيت نبوده است.
منابع:
* قرآن مجيد؛ ترجمه مهدي فولادوند.
1. انصاري القرطبي، ابي عبدالله محمد بن احمد؛ الجامع لاحکام القرآن؛ بيروت: دار احياء التراث العربي، 1965م.
2. حيدري فر، مجيد؛ «خاندان وحي و پاسداشت حماسه ي غدير»؛ فصلنامه تخصصي شيعه شناسي، ش20، 1386ش.
3. خرمشاهي، بهاءالدين؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي؛ تهران: دوستان و ناهيد، 1371ش.
4. دهخدا، علي اکبر؛ لغت نامه؛ زير نظر دکتر محمد معين و دکتر سيد جعفر شهيدي؛ تهران: مؤسسه لغت نامه دهخدا، 1377.
5. ذهبي، دکتر محمد حسين؛ التفسير والمفسرون؛ مصر: دارالکتاب الحديثه، 1396ق.
6. ربيع نتاج، سيد علي اکبر؛ «جايگاه تفسير کشاف در تفسير الميزان»؛ فصلنامه علمي - پژوهشي شيعه شناسي، ش22، تابستان 1387.
7. رشيدرضا، محمد؛ المنار؛ بيروت: دارالمعرفه، [بي تا].
8. ــــــــــــ؛ المنار؛ تفسير القرآن الحکيم الشهير بتفسير المنار؛ طبعه الرابعه، بيروت، دارالفکر، 1424ق/2003م.
9. سيوطي، عبدالرحمن بن ابي بکر؛ الدرالمنثور في التفسير الماثور؛ بيروت: المکتبه العلمي، 136.
10. ــــــــــــــــــ؛ الدر المنثور في التفسير المأثور؛ بيروت: دارالکتب العلميه، 1411ق.
11. شرفي، احمدحسين؛ «خردورزي در معارف ديني از ديدگاه علامه طباطبايي»؛ مجموعه مقالات شناختنامه علامه طباطبايي؛ ج4، قم: دفتر تنظيم و نشر آثار علامه طباطبايي، [بي تا].
12. صدر، محمدباقر؛ دروس في علم الاصول؛ بيروت: دارالکتب اللبناني، 1978م.
13. طباطبايي، محمدحسين؛ الميزان في تفسير القرآن؛ قم: منشورات جامعه ي المدرسين؛ [بي تا].
14. ــــــــــــــــ؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني؛ قم: انتشارات اسلامي، وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، [بي تا].
15. فخر رازي؛ التفسير الکبير (مفاتيح الغيب)؛ الطبعه الثالثه، [بي جا]: [بي نا]، [بي تا].
16. معرفت، محمد هادي؛ تفسير و مفسران؛ قم: مؤسسه فرهنگي التمهيد، 1380.
17. نفيسي، شادي؛ عقل گرايي در تفاسير قرن چهاردهم، بر مبناي الميزان، المنار، في ظلال القرآن و الجواهر، پايان نامه کارشناسي ارشد، دانشگاه تربيت مدرس، استاد راهنما: محمد علي مهدوي راد، 1373.
منبع :فصلنامه علمي-پژوهشي شيعه شناسي شماره 31



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط