جادوگر دره ي سيليکون

"استيون پل جابز" در 24 فوريه 1955 در سن فرانسيسکو متولد شد، و پدر و مادري که او را به دنيا آورده بودند، استيو را به زن و شوهري ديگر سپردند. تا بزرگش کنند. "جوان کارول شيبل" مادر جابز بود و "عبدالفتاح جندلي"، دانشجوي فوق ليسانس اهل سوريه که بعدها استاد علوم سياسي شد، پدرش. استيو را "پل"و "کلارا" جابز به فرزندي پذيرفتند.
شنبه، 16 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جادوگر دره ي سيليکون

جادوگر دره ي سيليکون
جادوگر دره ي سيليکون


 

ترجمه: علي اکبر قزويني




 
زندگي آقاي نابغه در 3000 کلمه
"استيون پل جابز" در 24 فوريه 1955 در سن فرانسيسکو متولد شد، و پدر و مادري که او را به دنيا آورده بودند، استيو را به زن و شوهري ديگر سپردند. تا بزرگش کنند. "جوان کارول شيبل" مادر جابز بود و "عبدالفتاح جندلي"، دانشجوي فوق ليسانس اهل سوريه که بعدها استاد علوم سياسي شد، پدرش. استيو را "پل"و "کلارا" جابز به فرزندي پذيرفتند.
پل جابز، که پيش از بازگشت به شغل اصلي خود به عنوان ماشين کار در زمينه امور مالي و املاک فعاليت مي کرد، خانواده اش را از منطقه سن فرانسيسکو به "مانتن ويو" برد و سپس در دهه 1960 به لوس آلتوس نقل مکان کردند.
استيو جابز از همان سنين کم به الکترونيک علاقه مند شد. معلم او در اين زمينه، يکي از همسايگان بود که فعاليت هاي ذوق ورزانه در زمينه الکترونيک انجام مي داد. استيو از کودکي نترس و بي پروا بود. در کلاس هشتم، وقتي کشف کرد که يک قطعه مهم از فرکانس شماري که در حال مونتاژ آن بود کم است، به "ويليام هيولت"، يکي از بنيان گذاران شرکت هيولت - پکارد يا همان اچ پي، تلفن زد. آقاي هيولت 20 دقيقه با پسر جوان صحبت کرد، بسته اي حاوي قطعه هاي الکترونيکي مورد نياز را براي او فراهم کرد و پيشنهاد کرد به عنوان کارورز، تابستان در شرکت او کار کند.
استيو جابز نخستين بار استيو وازنياک را در دبيرستان "هومستيد" در همسايگي شهر کوپرتينو ملاقات کرد. اين دو، يک کلاس مقدماتي الکترونيک را در آنجا مي گذراندند.
جرقه ي همکاري آنها را مادر وازنياک زد. استور وازنياک از دبيرستان فارغ التحصيل شده و در دانشگاه کاليفرنيا در برکلي ثبت نام کرده بود که مادرش مقاله اي از شماره اکتبر 1971 مجله "اسکواير" (1) را برايش فرستاد. مقاله، با عنوان "اسرار جعبه ي آبي کوچک"، نوشته ي "ران روزنباوم" بود و به جزئيات يک فرهنگ جوانانه پرداخته بود که به طور غير قانوني در سيستم تلفني ايالات متحده نفوذ مي کردند.
وازنياک مقاله را به جابز نشان داد و اين دو مصمم شدند شخصيت گريزپاي معرفي شده در مقاله به نام "کاپيتان کرانچ" را پيدا کنند. نام اين شخص از آنجا آمده بود
که کشف کرده بود سوتي که در جعبه هاي سريل (2) "کاپ - ان - کرانچ" وجود داشت، در فرکانسي تنظيم شده بود که امکان مي داد مکالمات تلفني راه دور تنها با دميدن در سوت در کنار گوشي تلفن، به رايگان انجام شوند.
کاپيتان کرانچ، "جان درپَر" بود؛ کسي که قبلاً به عنوان تکنيسين الکترونيک در نيروي هوايي کار مي کرد. يافتن او هفته ها زمان برد. درپر که دريافته بود اين دو جوانِ علاقه مند در پي او هستند، برنامه اش را طوري تنظيم کرد که به خوابگاه وازنياک در برکلي برود. جابز، که هنوز در دبيرستان درس مي خواند، براي اين ديدار به برکلي سفر کرد. وقتي درپر از راه رسيد، وارد اتاق شد و فقط گفت: "اين من هستم!"
برمبناي اطلاعاتي که وازنياک و جابز از درپر گرفتند، با همکاري هم شروع به ساخت و فروش "جعبه هاي آبي" کردند؛ دستگاه هايي که به طور گسترده براي انجام مکالمات تلفني رايگان - و البته غير قانوي - استفاده مي شد. آنها از اين تجارتشان 6 هزار دلار به دست آوردند.
سال 1972 جابز در کالج رييد ثبت نام کرد، اما تنها پس از يک ترم، آنجا را رها کرد. با اين حال، تا 18 ماه بعد در پورتلند ماند و قاچاقچي در کلاس ها شرکت کرد. جابز در سخنراني جشن فارغ التحصيلان که سال 2005 در دانشگاه اسنتفورد ايراد کرد، گفت از آنجا تصميم به ترک کالج گرفت که ديد خرج تحصيلش، همه ي پس انداز والدينش را صرف خود کرده است.
ترک دانشگاه در عين حال کنجکاوي او را آزاد کرد تا علاقه مندي هاي خودش را دنبال کرد. او در همان سخنراني استنفورد، درباره اين روزهايش گفت: "من اتاقي براي خوابيدن نداشتم، براي همين در خوابگاه دوستانم روي زمين مي خوابيدم. قوطي هاي خالي نوشابه را جمع مي کردم و از دستمزد 5 سنتي که براي بازيافت آنها پرداخت مي شد، غذا مي خريدم. و هر يکشنبه شب هفت مايل را در شهر پياده مي رفتم تا در هفته، يک وعده غذايي خوب در معبد "هاري کريشنا" بخورم. من آن غذاها را دوست داشتم. و اغلب چيزهايي که با دنبال کردن کنجکاوي و شهودم به آنها برخوردم، بعدها بسيار ارزشمند از آب در آمدند."
او در سال 1974 به دره سيليکون بازگشت و به عنوان تکنيسين در شرکت "آتاري"، سازنده بازي هاي ويديويي، مشغول به کار شد. او که همچنان در جست و جوي نداي دروني اش بود، چند ماه
بعد آتاري را ترک کرد و همراه يک دوست دانشگاهي اش به نام "دانيل کوتکه" به هند رفت. اين دوست، بعدها يکي از نخستين کارکنان اپل شد. جابز پاييز همان سال به آتاري بازگشت. در سال 1975، او و وازنياک - که آن زمان به عنوان مهندس در شرکت اچ پي کار مي کرد - شرکت در جلسات "باشگاه رايانه اي هامبريو" را شروع کردند.
اين جلسات، جمع گروهي از ذوق ورزان بود که نخستين بار در "مرکز شتاب دهنده ي خطي استنفورد" در "منلو پارک" واقع در کاليفرنيا با هم ديدار کرده بودند. شخصي کردن رايانه ها، که در آزمايشگاه هاي تحقيقاتي مجاور استنفورد به پيش برده مي شد، در حال نفوذ و گسترده شدن در دنياي خارج از مراکز تحقيقاتي بود.
"لي فلسنشتاين"، طراح رايانه و از اعضاي باشگاه هامبريو، مي گويد: "آن چه من به خاطر مي آورم، اين است که او چقدر مشتاق به نظر مي رسيد. او همه جا بود، و به نظر مي رسيد تلاش دارد هر آن چه را که ديگران مي گويند بشنود."
وازنياک نخستين رايانه اپل (به نام "اپل 1" 3) را تنها براي اين طراحي کرد تا آن را نشان دوستانش در "هامبريو" بدهد. جابز بود که با بينش خود دريافت اين دستگاه مي تواند به عنوان يک محصول تجاري عرضه شود.
در اوايل سال 1976، جابز و وازنياک با پول خودشان شرکت اپل را با سرمايه ي اوليه ي 1300 دلار تأسيس کردند. بعداً آنها از پشتيباني يک مدير پيشين شرکت "اينتل" به نام "اي. سي. مارکولا" برخوردار شدند که 250 هزار دلار وام در اختيارشان قرار داد. وازنياک نيمه ي فني، و جابز نيمه ي بازاريابي رايانه ي اپل 1 بودند. آنها که شرکت اپل را در پارکينگ خانواده جابز در شهر لوس آلتوس بنيان گذاشته بودند، کوتاه زماني بعد آن را به دفتري کوچک در شهر کوپرتينو منتقل کردند.
در آوريل 1977، جابز و وازنياک رايانه ي اپل 2 را در "نمايشگاه رايانه ي وست کوست" در سن فرانسيسکو رونمايي کردند. اين رايانه شور فراواني را در بازديدکنندگان برانگيخت. شرکت اپل، که با رقباي کوچک و بزرگ در بازار در حال ظهور رايانه ها روبه رو بود، با اپل 2 - رايانه اي که براي کاربردهاي خاص مي توانست سفارشي سازي شود - راهي را براي تعامل با بازار مصرف کنندگان تجاري و خانگي يافته بود.
فروش، خيره کننده بود؛ و از 2 ميليون دلار در سال 1977 به 600 ميليون دلار در سال 1981رسيد، سالي که شرکت سهامي عام شد. در سال 1983، اپل به فهرست 500 شرکت برتر آمريکا راه يافته بود. هيچ شرکت ديگري به اين سرعت وارد اين فهرست نشده بود.
رايانه ي "اپل 3" که در ماه مي 1980 معرفي شد، براي تسلط بر بازار رايانه هاي روميزي در نظر گرفته شده بود. شرکت "آي بي ام" رايانه ي شخصي خودش را تا سال 1981 عرضه نکرد. اما اپل 3 چند مشکل فني داشت، و جابز توجه خود را به پروژه اي جديد و بسيار کم عمر معطوف کرد: يک رايانه ي کاري براي دفاتر اداري با نام رمزي "ليزا".

لحظه ي سرنوشت ساز
 

در آن زمان، جابز ديدار مشهور خود از "مرکز پژوهش هاي زيراکس" در شهر "پالو آلتو" را انجام داده بود. در اين ديدار که سال 1979 انجام شد، او "آلتو" را ديد" يک سيستم رايانه ي شخصيِ آزمايشي که طليعه دار رايانه هاي روميزي نوين بود. آلتو، که با يک دستگاه اشاره گر موشواره اي کنترل مي شد، يکي از نخستين رايانه هايي بود که از نمايشگر ويديويي گرافيکي استفاده مي کرد؛ چيزي که به کاربر امکان مي داد سندهاي و برنامه هايش را - چيزهايي که استعاره از اشياي روي ميز در يک دفترکاري بودند - ببيند.
جابز در گفت و گويي مربوط به تاريخ شفاهي مؤسسه ي اسميتسونين در سال 1995، درباره ي آن ديدار گفت: "يکي از آن لحظه هاي سرنوشت ساز بود. به خاطر مي آورم که طي 10 دقيقه پس از ديدن رابط کاربري گرافيکي، دانستم که روزي تمام رايانه ها به اين شکل کار خواهند کرد. به محض ديدن آن، اين موضوع بسيار بديهي به نظر مي رسيد. من خرد شگفت انگيزي نياز نداشتم. اين قدر واضح و آشکار بود."
در سال 1981 او به گروهي کوچک از مهندسان اپل پيوست که پروژه اي جداگانه را دنبال مي کردند؛ يک سيستم ارزان تر با نام رمزي "مکينتاش". اين رايانه در ژانويه 1984 رونمايي شد و در يک آگهي تبليغاتي 60 ثانيه اي به کارگرداني "ريدلي اسکات" به نمايش در آمد؛ آگهي بسيار مشهوري که در آن، شرکت آي بي ام که بزرگ ترين سازنده ي رايانه هاي شخصي بود، به "برادر بزرگ" رمان معروف 1984، نوشته ي "جورج اورول"، تشبيه شده بود.
يک سال پيش از آن، جابز "اسکولي" را ترغيب کرده بود تا مدير عامل اپل شود. اسکولي که پيش تر مدير عامل شرکت پپسي - کولا بود، تخت تأثير گفته ي جابز قرار گرفت: "مي خواهي بقيه عمرت را آب و شکر بفروشي، يا مي خواهي شانس تغيير جهان را داشته باشي؟"
اسکولي به درخواست جابز پاسخ مثبت داد و او را در معرفي چندين مدل رايانه جديد، از جمله يک نمونه پيشرفته ي اپل 2 و رايانه هاي روميزي ليزا و مکينتاش، ياري کرد. جابز با اين رايانه ها، رابط کاربري گرافيکي را بين همه جا انداخت؛ چيزي که با استفاده از يک دستگاه اشاره گر به شکل موش، يا همان "ماوس"، روشي استاندارد براي کنترل رايانه ها شد.
اما وقتي ليزا از لحاظ تجاري شکست خورد و ميزان فروش نخستين مکينتاش هم نااميد کننده از آب درآمد، رابطه اسکولي و جابز هم شکرآب شد و پيامد آن، جنگ قدرتي بود که در نتيجه اش، جابز سرپرستي بر پروژه ليزا را از دست داد. هيئت مديره اپل در نهايت جابز را از سمت اجرايي اش خلع کرد، کنترل پروژه ليزا را از او گفت، و 1200 کارمند اپل را از کار برکنار کرد. جابز، در سال 1985 اپل را ترک کرد.
او پيش از ترک شرکت، در جمع کوچکي از کارکنان اپل صحبت کرد. يکي از اعضاي گروه توسعه نخستين مکينتاش، آن را اين گونه به خاطر مي آورد: "[مشکل اينجاست که"] من شلوار مناسب براي اداره اين شرکت را به پا نمي کنم." جابز در حالي اين حرف را مي زد که پابرهنه بود و شلوار جين آبي به پا داشت.
در ماه سپتامبر آن سال، جابز اعلام کرد که يک شرکت جديد به نام "نکست" را راه انداخته است. هدف، ساختن يارانه هاي کاري براي بازار آموزش عالي بود. سال بعد، يک کارخانه دار تگزاسي به نام "اچ. راس پروت" 20 ميليون دلار در اين شرکت سرمايه گذاري کرد. اما نکست نتوانست اهداف جابز را محقق کند.
جابز جز اين، يک بنياد خيريه شخصي را پس از ترک اپل تأسيس کرد؛ اما خيلي زود با پي گرفتن نداي قلبش، تغيير مسير داد و تصميم گرفت بخش عمده دارايي اش را که 10 ميليون دلار بود، براي خريد "پيکسار" صرف کند. اين شرکت که متعلق به "جورج لوکاس" فيلم ساز بود و براي بقا تلاش مي کرد، با رايانه هاي بسيار قدرتمندي سر و کار داشت که براي پردازش هاي گرافيکي استفاده مي شدند.
خريد اين شرکت، قماري بزرگ بود؛ چرا که در آن زمان بازار چنداني براي فيلم هاي ساخته شده با رايانه وجود نداشت. اما اين
روند در سال 1995 تغيير کرد، و آن زماني بود که پيکسار، همراه با شرکت "والت ديزني پيکچرز"، فيلم "داستان اسباب بازي ها" را عرضه کرد. فروش فيلم در سينماها به 362 ميليون دلار رسيد، و با مشهور شدن پيکسار در ساخت فيلم هاي پر فروش و رکورشکن، جابز هم ميلياردر شد. در سال 2006، شرکت والت ديزني موافقت کرد که پيکسار را به قيمت 4/7 ميليارد دلار بخرد. اين فروش، با قرار دادن حدود 7 درصد از سهام ديزني در اختيار جابز، او را به بزرگ ترين سهام دار شخصي اين شرکت تبديل کرد.
پيامد اين رويدادها، زندگي شخصي جابز هم بيشتر در معرض ديد همگان قرار گرفت. او با "لارين پاول" ازدواج کرد که تا آخر عمر در کار او بود. همچنين در سال 1996، خواهر رمان نويس جابز به نام "مونا سيمپسون"، در رمان "يک آدم معمولي" به بخش هايي از ارتباط خودش و جابز با هم اشاره کرد. آن دو، تا بزرگسالي همديگر را نديده بودند. شخصيت اصلي رمان، يک کارآفرينِ دره ي سيليکوني بود که شباهت بسياري به جابز داشت. البته تصويري که در رمان از او ترسيم شده بد، چاپلوسانه نبود. جابز بعداً گفت که حدود يک چهارم آن درست بوده است. جابز درباره خواهرش مونا، در گفت و گويي با مجله ي نيويورک تايمز چنين گفته بود: "ما يک خانواده هستيم. او يکي از بهترين دوستان من در جهان است. من هر چند روز يک بار به او تلفن مي کنم و با او حرف مي زنم." افراد خانواده جابز را که از او مانده اند، همسرش و خواهرش تشکيل مي دهند، همراه با سه فرزندش از لارين پاول (دو دختر به نام هاي "ايو" و "ارين سيه نا" و يک پسر به نام "رييد")، دختري ديگر به نام "ليزا"، و خواهر ديگرش به نام "پَتي".

بازگشت به اپل
 

در نهايت، جابز زمينه کاري شرکت نکست را از بخش آموزش، به بازار کسب و کار تغيير داد، بخش سخت افزاري شرکت را تعطيل کرد و تصميم گرفت که فقط سيستم عامل بفروشد. با اين که نکست هرگز بازيگر عمده اي در صنعت رايانه نشد، اما اثر شگرفي بر آن گذاشت: يک برنامه نويس جوان به نام "تيم برنرز - لي"، در سال 1990 يکي از رايانه هاي نکست را براي توسعه نخستين نمونه ي "وب جهاني" (4) (يا همان www معروف) در "سرن" (مرکز پژوهش هاي فيزيک ذره اي اروپا) به کار گرفت.
در سال 1996، اپل که حالا "گيلبرت آمليو" مديرش شده و تلاش هايش براي توسعه ي سيستم عامل هاي نسل بعدي ناکام مانده بود، شرکت نکست را به قيمت 430 ميليون دلار خريد. سال بعد، جابز به عنوان مشاور به اپل بازگشت. او در سال 2000 دوباره مدير عامل شد.
کوتاه زماني پس از بازگشت، جابز عداوت ديرينه ي اپل با رقيبش "مايکروسافت" را آشکارا پايان داد؛ و مايکروسافت به مديريت "بيل گيتس" موافق کرد که به توسعه ي مجموعه ي نرم افزاري "آفيس" براي رايانه هاي مکينتاش ادامه بدهد و همچنين 150 ميليون دلار در اپل سرمايه گذاري کند.
جابز به مجرد اين که دوباره کنترل اپل را به دست گرفت، عزم خود را براي تغيير دادن صنعت محصولات الکترونيکيِ مصرفي جزم کرد. او اپل را وارد بازار موسيقي ديجيتال کرد، و در ابتدا برنامه ي پخش موسيقي "آي تونز" (5) و سپس دستگاه پخش موسيقي ديجيتال "آي پاد" را معرفي کرد. بازوي موسيقي اپل به سرعت رشد کرد، طوري که در ژوئن 2008 تقريباً نيمي از درامد شرکت را به خود اختصاص داد.
در سال 2005، جابز اعلام کرد که رابطه ي تجاري اپل را با دو شرکت "آي بي ام" و "موتورولا" پايان خواهد داد و رايانه هاي مکينتاش را با ريزپردازنده هاي شرکت "اينتل" توليد خواهد کرد.
در آن زمان، همه از پيکار او با سرطان آگاه شده بودند. در سال 2004، اپل اعلام کرده بود که جابز به گونه اي نادر اما درمان پذير از سرطان لوزالمعده مبتلا شده و يک عمل جراحي موفق داشته است. چهار سال بعد، وقتي او در يکي از همايش هاي اپل در حالي بر صحنه ظاهر شد که تکيده و لاغر به نظر مي رسيد، پرسش ها درباره ي سلامت او تکرار شد. پس از آن، جابز گفت که دچار "عارضه اي پيش پا افتاده" شده است. او به طور خصوصي گفته بود که عمل جراحي اش براي برداشتن تومورهاي سرطاني، مشکلات گوارشي برايش ايجاد کرده؛ اما تأکيد کرده بود که اين مشکلات حاد نيستند.
اپل فروش گوشي هاي تلفن همراه خود به نام "آي فون" را از ژوئن 2007 آغاز کرد. هدف جابز، فروش 10 ميليون از اين گوشي در سال 2008 بود؛ معادل يک درصد از بازار جهاني گوشي هاي تلفن همراه. اپل اما 11 ميليون 600 هزار عدد آي فون فروخت!
با اين که گوشي هاي هوشمند 6 پيش از آن توليد شده بودند، اما آي فوم استفاده از "قلم" (مخصوص ارتباط با گوشي هاي داراي صفحه ي لمسي) را کنار گذاشت و نوعي رابط کاربري لمسي بر پايه انگشتان دست را عرضه کرد که به سرعت به استاندارد و معيارِ بازار تلفن هاي همراه تبديل شد. با اين همه نوآوري و شگفتي، اقبال عمومي به آي فون اصلاً عجيب نبود. اين گوشي بسيار مشهور و پُرخواهان شد؛ و تا پايان سال 2010 اپل حدود 90 ميليون آي فون فروخت.
با آشکار شدن شدت بيماري جابز، و به ويژه پس از اين که در آگوست 2011 اعلام کرد از مدير عاملي شرکت اپل استعفا داده است، بسيار براي نبوغ و دستاوردهاي شگفت انگيزش مورد ستايش قرار گرفت. او نرم افزارهاي جذاب و کاربرپسند، قطعات ميکروالکترونيکي، طراحي ممتاز صنعتي و راهکارهاي نوين کسب و کار و بازاريابي را چنان با هم در مي آميخت و همه اينها را به شکل تجربه اي دلپذير به خريداران عرضه مي کرد که همتايي نداشت.
شعار او در زندگي، احتمالاً همان جمله اي است که در پايان "راهنماي سراسر زمين" امده بود؛ نشريه اي که جابز مي گفت در جواني اثري عميق بر او گذاشته بود. او در سخنراني سال 2005 خود در دانشگاه استنفورد، آن جمله را بيان کرد: "گرسنه بمان. ديوانه بمان." و ادامه داد: "من همواره آرزو کرده ام که اين گونه باشم."

پي نوشت ها :
 

1- Esquire
2- cereal، غذايي که از غلات تهيه شده و با شير به عنوان صبحانه صرف مي شود.
3- Apple I
4- World Wide Web
5- iTunes
6- smartphone

منبع:
نيويورک تايمز، 6 اکتبر 2011
دانشمند شماره 578



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.