حوادث مهر و گسترش جبهه مقاومت در جغرافياي عربي
نويسنده: سعدالله زارعي
راهي براي آغاز تحولات بنيادين درمصر
بعضي از تحليلگران امريکايي هم با تفسيري مذهبي گفته بودند، مذهب در مصرعامل خيزشي سياسي نمي شود. آنان معتقد بودند در کارنامه 100 سال اخير مصر، معدودي از تحولات سياسي نظير جنگ ششم اکتبر و ملي کردن کانال سوئز وجود دارد، اما در عين حال دستگاه هاي اطلاعاتي و سياسي آمريکا که دائماً شرايط جامعه مصر را رصد مي کردند، اعتقاد داشتند اوضاع مصر« انفجارآميز» است.
چندي پيش در يکي از روزنامه هاي مصر نوشته شده بود: «هر توريستي که به مصر مي آيد و جامعه مصر را از نظر سياسي و اقتصادي مي بيند، اولين سوالي که به ذهنش مي رسد اين است، چرا اين مردم به خيابان ها نمي ريزند و انقلاب نمي کنند؟» البته کمتر از 4 ماه پس از درج اين مطلب، قيام عظيم مردم مصر تا آنجا شعله کشيد که مبارک 18 روز پس از آغاز قيام ناچار به فرار شد، اما هنوز هم اين سوال وجود دارد: «علت اصلي قيام سهمگين مردم مصر چه بود؟»
در واقع مصري ها يک « انقلاب موخَّر» را در 22 بهن 89 به ثمر رساندند. شرايط مصر از زمان سفرسادات به تل آويو- سال 1354 شمسي- با يک مخمصه بزرگ روبه رو شد و به سمت وضعيت انفجاري پيش رفت. اکثر مصري ها در آن روز هنوز خاطرات استيلاي انگليس و رژيم وابسته آن- سلطان فاروق - را به ياد داشتند، زيرا تنها 23 سال از سرنگوني نظام وابسته فاروق گذشته بود.
مصر از نظر تاريخ معاصر، دوره پيوسته اي از اشغال خارجي و رژيم دست نشانده را تجربه کرده بود. در سال 1261 شمسي انگليس مصر را از عثماني جدا کرد و به تصرف خود درآورد و تا سال 1315 يعني به مدت 33 سال در اشغال خود داشت. البته از سال 1301 علاوه بر اشغال نظامي، يک عنصر وابسته- فؤاد پاشا- تحت عنوان حاکم مصر روي کارآمد و ظاهراً استقلال مصر را به رسميت شناخت؛ کما اينکه انگليس از سال 1293 مجوز اشغال را ذيل نام «قيمومت» از «جامعه ملل»- که بعدها به سازمان ملل کنوني تبديل شد- دريافت کرد. انگليس در فاصله سال هاي 1315 تا 1331 حکومت بر مصر را به ملک فاروق واگذار کرد و خود نيز دو شهر کليدي اسکندريه و بندرپورت سعيد را در اختيار گرفت و در همه شئون مصر دخالت کرد.
درسال 1331 در اقدام مشترک «افسران آزاد» و « جماعت اخوان المسلمون»- که در ايران به عنوان « جمعيت اخوان المسلمين» شناخته مي شود- از اختيارات رژيم سلطنتي کاسته شد و کمتر از يک سال بعد، رژيم سلطنتي به «جمهوري عربي مصر» تبديل شد. مصر از اين تاريخ تا نيمه اول دوره 12 ساله حکومت انور سادات از نظر استيلاي خارجي، شرايط آزادي را سپري کرد. مصري ها در اين دوره به آزادسازي « کانال سوئز» از سيطره انگليس، فرانسه و رژيم صهيونيستي نايل شدند و در جنگ 1956-1335- ضربات سنگيني را به ارتش اسرائيل وارد کردند. مصردوره عبدالناصر به محور تحرّک عربي تبديل شد، وحدت مصر و سوريه که دو سال دوام آورد و سپس وحدت مصر و يمن و تشکيل« جمهوري متحده عربي»، اوج اين نقش آفريني در جهان عرب به حساب مي آمد. در فاصله سال هاي 1335 تا 1350 موج ناسيوناليسم عربي، موقعيت ممتازي را به مصر داد، اما در عين حال اين موج همان گونه که بسرعت- 1331تا 1335- برخاست، به همان سرعت هم پس از مرگ ناصر در سال 1350 فرو نشست.
مصر در عين حال از نظر تاريخي و مذهبي کشوري است که در ميان افريقايي ها و اعراب نقش راهبردي دارد. مصر تاريخي6000 ساله دارد و قديمي ترين تمدن سامي را در خود جاي داده و محل پيدايش و گسترش اديان بوده است. پيامبران بسياري از مصر مبعوث شده و سلسله هاي حکومتي قدرتمندي در اين کشور پديد آمده اند. مصر در سال 19 هجري قمري آغوش خود را به روي اسلام گشود و سپس در گسترش اسلام، عهده دار نقش هاي مهمي شد. در اوسط قرن چهارم هجري-358 ه ق- اولين سلسله اسلامگرا- دولت فاطمي- در اين کشور پايه گذاري شد که 200 سال- تا روي کار آمدن سلسله ايوبيان در سال 552 ه ق-دوام آورد. البته در اين زمان قلمرو حاکميت امراي فاطمي از قاهره - شهري که اولين امير فاطمي، المعزالدين الله آن را بنا نهاد- شروع شد و شامل کشورهاي سودان، تونس، الجزاير، ليبي و مراکش بود.
مصر در نيمه دوم قرن بيستم نيز به عنوان محور اعراب مطرح بود. هم اينک مصر پرجمعيت ترين کشورعربي و باسوادترين کشور عرب محسوب مي شود و«جامعه الازهر» مصر کانون اصلي مذهبي- علمي پيروان مذاهب شافعي، مالکي و حنفي است. اين بدان معناست که سه پنجم از پيروان دين اسلام که خود نزديک به يک ميليارد مسلمان را شامل مي شوند، به اين کشور به عنوان «مرجع مذهبي» مي نگرند.
مصر در عين حال روشنفکرترين کشور عربي هم محسوب مي شود. معتبرترين رسانه هاي خبري- عربي در اين کشور منتشر مي شوند و مصر از نظر فني پوشش دهنده تصويري و صوتي بخش عمده افريقا و آسياي جنوب غربي به حساب مي آيد. در ميان کشورهاي عربي همواره اين ملت مصر بوده که حرفي براي گفتن داشته است؛ از اين رو ما شاهد بروز و ظهور شخصيت هاي برجسته اي نظيرمحمد عبده، شيخ سليم، شيخ علي عبدالرزاق، سيدقطب، حسن البنا، سعدزغلول وشيخ شلتوت دراين کشور بوده ايم.
جايگاه اهل بيت و شيعه در مصر
فاطمي ها نيز در دوره 200 ساله حکومت خود اهتمام ويژه اي به نشر فرهنگ و سيره اهل بيت(ع) داشتند. اين گرايش در دوره 80 ساله ايوبيان- 554 شمسي تا 634- تضعيف شد، ولي با انقراض حکومت آنان، بار ديگر رواج آن از سر گرفته شد. اکثريت مصري ها در 800 سال گذشته به دليل پيروي از مذهب شافعي که نزديکترين مذهب سني به شيعه است، با شيعيان احساس يگانگي داشته اند؛ از اين رو شيعه همواره در جامعه الازهر، کرسي فقه، اصول، تفسير، کلام و فلسفه داشته است.
درطول اين دوران، رهبران الازهر، شيعه را يکي از مذاهب اسلامي که پيروي از آن مجاز است، دانسته اند و همواره مباحث علمي برادرانه بين رهبران شيعي و شافعي الازهر برقرار بوده است که از جمله بايد به مباحث محترمانه علمي مکتوب ميان علامه عبدالحسين شرف الدين موسوي و شيخ مجيدسليم- رئيس الازهر- اشاره کرد. اين مباحثات به پيدايش کتاب بسيار مهم کلامي «المراجعات» منتهي شد و در آخر اين مباحثات، شيخ سليم خطاب به علامه شرف الدين نوشت: «همه آنچه را که شما نوشته ايد، پذيرفتم و معتقدم شيعه نقش بسيار اساسي در بالندگي و گسترش اسلام دارد.» به دليل آنچه که گفته شد تعداد زيادي از کتب فقهي و تفسيري شيعه بارها توسط جامعه الازهر چاپ شده اند که ازجمله بايد به انتشار کتاب « مختصرالنافع» علامه حلي و تفسير« مجمع البيان» علامه طبرسي اشاره کرد.
در ميان اهل سنت، علماي شافعي و يا مالکي مصري، منصفانه ترين قضاوت ها را درباره ائمه شيعه- عليهم الصلوات الله- داشته اند و در تعظيم و تبليغ آنان کتب فراواني نوشته و اشعار فراواني سروده اند که بعضاً در اوج بوده اند، از جمله «عبدالحميد جندي»، نويسنده کتاب« الامام جعفرصادق»- عليه السلام- در توصيف شيعه و ششمين امام شيعيان نوشته است: « شيعه يکي از دو رودخانه اي است که تمدن اسلامي را بارور کرده و شارع مصري براي اجراي قانون خانواده از اين منبع استفاده کرد. امام جعفرصادق- عليه السلام- در واقع قله شکوهمند فقه اهل بيت پيامبر(ص) به حساب مي آيد. او در فقه، امام بود، در زندگي براي مسلمانان امام بود و مسلمانان امروز گنجينه هاي گرانبهاي خود را به صورت ناب و بدون هيچ شائبه اي ازايشان مي دانند. با توجه به موقعيت آن حضرت در ميان اهل بيت(ع)، حقيقت اين است که ايشان بدون استثنا بر کليه فقها ارجحيت دارد.» ( الامام جعفرصادق، چاپ قاهره، صص 4 و5، نقل از « جايگاه تشيع درمصر معاصر»، نوشته محسن پاک آيين، ص6، نشرکيهان، 1373).
در اين بين علماي مصري همواره علاقه فراواني به ايران داشته اند. سفرهاي مداوم شخصيت هاي فرهنگي وابسته به الازهر از جمله حضور قاريان برجسته مصري درايران از اين علاقه نشئت مي گيرد. آنان بخصوص به شخصيت بارز فرهنگي- مذهبي حضرت آيت الله العظمي خامنه اي - دامت برکاته- که از او با عنوان «امام خامنه اي» ياد مي کنند، علاقه وافري دارند.
علماي مصري درطول 32 سال گذشته بارها از انقلاب اسلامي ايران و آثار آن در جهان اسلام تجليل کرده اند و در جريان جنگ 33 روزه رژيم صهيونيستي عليه حزب الله لبنان نوعاً به دفاع از حزب الله پرداختند و اين در حالي بود که رژيم وابسته حسني مبارک در آن جنگ در کنار تل آويو قرار داشت.
عزتي که لگدکوب شد
سادات چند روز پس از انجام موفقيت آميز جنگ سينا، نيروهاي نظامي خود را که به پشت خط استراتژيک «بارلو» نفوذ کرده بودند، به موقعيت هاي قبل از جنگ بازگرداند و زمزمه سازش سرداد.
حدود دو سال بعد تماس هاي محرمانه و در سطوح پايين به سفر سه روزه سادات به تل آويو در سال 1354 منتهي شد و اين سفر، سفرمقامات اسرائيلي به قاهره را در پي داشت و در نهايت با صحنه گرداني رئيس جمهور وقت آمريکا- جيمي کارتر- به مذاکرات کمپ ديويد- ايالت مريلند - انجاميد.
اين مذاکرات، مصر را که پيشاني جهان عرب و اسلام در مقابله با رژيم صهيونيستي بود، از فکر تلاش براي آزادي فلسطين دور کرد و بهاي اين عقب نشيني استراتژيک، تنها خروج نظاميان اسرائيلي از صحراي سينا و منطقه طابا بود. اين در حالي بود که صحراي لم يزرع سينا و طابا به جهنمي براي نظاميان اسرائيلي تبديل شده بود و حجم عظيم نيروهايي که بايد صحراي سوزان سينا را حفظ مي کردند، ضعف زيادي را به اسرائيلي ها تحميل کرده بود.
به هر حال اسرائيل 12 سال پس از اشغال سينا اين منطقه را تخليه کرد، ولي به مصر هم اجازه استقرار نيروي نظامي نداد و اساساً طابا را که مشرف به خليج عقبه است، منطقه اي «حايل» دانست که مصر حتي اجازه تردد در آن را هم ندارد. مصري ها پاسخ اقدام خائنانه سادات را با گلوله دادند، اما جانشين او- حسني مبارک- راه او را در تحقير ملت مصر دنبال کرد.
رژيم حسني مبارک پيش از آنکه مستقر شود وعده داد که به احزاب سياسي اجازه فعاليت مي دهد و محدوديت هاي فراواني را که در دوران 25 ساله ناصر و سادات وجود داشت، از ميان برمي دارد؛ از اين رو، مخالفان دوره سادات به گمان اينکه مي توانند در روندي دموکراتيک به اصلاحات سياسي دست بزنند، فرصت را مغتنم شمردند، ولي اين خوش بيني به درازا نکشيد، زيرا مبارک 4 سال پس از روي کار آمدن و زماني که حزب او نتوانست در انتخابات به اکثريت کرسي هاي مجلس دست يابد، نتايج انتخابات سال 1364 را نپذيرفت و روند استقرار تک حزبي سياسي دوره ناصر را جايگزين انتخابات کرد.
اين در حالي است که براساس اصول 1 تا 4 قانون اساسي مصر، حکومت چندين حزبي يکي از سه پايه هويت نظام سياسي اين کشور به حساب مي آيد. دو پايه ديگر آن سوسياليزم و مردم سالاري است. وقتي مبارک روند دموکراسي را کنار گذاشت، اميدها براي اصلاح قانوني به يأس مبدل شدند و مصر فاقد مجلس قانونگذاري واقعي شد. براساس قانون اساسي مصوب دوره ناصر، مصر داراي دو مجلس(مجلس سفلاي مردمي يا « مجلس الشعب» و مجلس علياي مشورتي يا « مجلس الدوله») است. دو سوم اعضاي مجلس عليا از سوي مردم و يک سوم آن مستقيماً توسط رئيس جمهور منصوب مي شوند. اين مجلس صرفاً جنبه مشورتي دارد و مي تواند در مواردي چون : «اصلاح يک يا چند اصل قانون اساسي، لوايح مکمل قانون اساسي، برنامه کلان توسعه کشور و قراردادهايي که بر تماميت ارضي کشور اثر مي گذارند»، به ارائه مشورت بپردازند و تنها در صورتي که اين پيشنهادها به تصويب رئيس جمهور برسد، قابل اجرا هستند.
مجلس سفلي که از 350عضو تشکيل مي شود و 340 نفر آن توسط مردم براي 5 سال انتخاب مي شوند، مي تواند در زمينه اداره کشور پيشنهاداتي را ارائه دهد و نيز قوانيني را به تصويب برساند، ولي مصوبات آن براي اجرا و تبديل شدن به قانون حتماً بايد به تأييد رئيس جمهور برسند. درعين حال رئيس جمهور از يک سو مي تواند شخصاً مستقيماً قانون گذاري کند، بدون آنکه نيازي به جلب موافقت مجلس يا ... باشد و از سوي ديگر از حق انحلال اين مجلس برخوردار است.
با اين وصف کاملاً پيداست که مصر- سال هاي 1952 تا 2011- به معناي واقعي کلمه مجلس قانونگزار و يا قوه اي براي نظارت برعملکرد رئيس جمهور و قوه مجريه نداشته است. جالبتر اينکه مجالس مصر حق سوال يا ارزيابي عملکرد وزرا را هم ندارند و اساساً وزرا و نخست وزير از مجلس رأي اعتماد نمي گيرند. براساس قانون، وزرا و معاونان آن بايد مستقيماً به رئيس جمهور پاسخ دهند- يعني کاري به نخست وزير هم ندارند. رئيس جمهور حتي معاونان وزرا را هم نصب مي کند. در واقع مصر دوره ناصر، سادات و مبارک از مصر دوره ملک فاروق ديکتاتور مآبانه تر و متمرکزتر بوده است.
با اين تصوير به دوره مبارک بياييد، دوره اي که عزّت بين المللي مصر از بين رفت و مصر به برده امريکا تبديل شد، عزّت منطقه اي مصر از بين رفت و قرباني هم پيماني با رژيم صهيونيستي شد و اين وابستگي ها تأثيرات منفي بي شماري بر زندگي مردم برجاي گذاشت. به همه اينها اختناق روز افزون را هم اضافه کنيد. بر اين اساس مبارک 30 سال بر مردم حکومت کرد و آشکارا در تلاش بود تا پس از مرگ خود، فرزند جمال را که به فساد و نوکري مشهور است، بر مردم مصر مسلط کند.
با اين توصيفات، همان گونه که رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيت الله العظمي خامنه اي در خطبه هاي نماز جمعه 15 بهمن ماه امسال، فرمودند:« انقلاب مصر، انقلابي براي احياي عزّت مصر و بازيابي نقش تاريخي و جايگاه واقعي آن در معادلات سياسي است. در عين حال با توجه به هويت پررنگ و قومي مذهبي مردم اين کشور و اعمال روش هاي تحقير مذهبي توسط رژيم مبارک و نقشي که دين در عزت دادن به جوامع دارد، انقلاب مصر، انقلاب عزت خواهانه ديني است».
اسلام گرايي و گروه اخوان المسلمين
مبارک يک هفته پيش از آغازحرکت مردمي مصر و بعد از فرار بن علي از تونس، در افتتاحيه اجلاسيه وزراي خارجه کشورهاي عضو اتحاديه عرب در قاهره گفت:« دامنه بحران اقتصادي در غرب به کشورهاي عرب کشيده و به بروز نارضايتي منجر شده و لذا بايد براي آن فکري کرد.» پس از آن بعضي از سران کشورهاي عربي اعلام کردند که قيمت کالاها را 30 درصد کاهش مي دهند تا از فشار بر مردم کاسته شود! دستگاه هاي تبليغي امريکا حرکت مردم مصر را حرکتي فيس بوکي و فانتزي! ناميدند و گفتند که جوانان مصري تحت تأثير رخدادهاي تونس به صحنه آمده اند و هدفي جز تخليه انرژي و قدرت نمايي ندارند.
در واقع رسانه هاي امريکا در روزهاي اول تحولات عظيم مصر را در حد يک « چهارشنبه سوري ايراني» تقليل دادند تا وانمود کنند که از آن نگراني ندارند. بعضي از عناصرسياسي ايراني هم تحولات مصر را تلاشي براي دستيابي به دموکراسي و آزادي هاي مدني نام نهادند و خود را نيازمند پاسخ به اين سوالات کليدي نديدند که :« اگر اين انقلاب براي دموکراسي است، پس چرا احزاب سياسي پرچمدار آن نيستند و چرا با وجود وعده هاي پي در پي مبارک به بازکردن فضاي سياسي و برگزاري انتخابات آزاد، تظاهرات کنندگان، خيابان ها را ترک نمي کنند؟»
در واقع غرب، کشورهاي عربي و دنباله هاي ايراني آنان مايلند هرنامي را به انتفاضه و انقلاب مردم مصر بدهند بجز آنکه آن را به نام واقعي آن بخوانند. آنان از کنار« نمازهاي جماعت»، شعارها و سربندهاي «الله اکبر» و پلاکاردهاي «الاسلام هو الحل» مي گذرند و تصوير مبارک در قاب ستاره داوود - جنبه ضدصهيونيستي تظاهرات مردم- و تصاوير مشترک مبارک- اوباما- به نشانه ضدآمريکايي بودن - و کفش هاي نشانه رفته به سمت تصاوير مبارک و سليمان- به نشانه پيوند با منتظر الزيدي عراقي را که به بوش حمله ور شد- بکلي فراموش مي کنند؛ اما بالاخره بايد ديد که آيا محافل اطلاعاتي امريکا، اسرائيل و عربستان و... هم ساده لوحانه چشم خود را تا آخر به واقعيت مي بندند؟
در روزهاي پاياني تظاهرات منتهي به فرار مبارک، مقامات اسرائيلي و بعضي از محافل تخصصي امريکايي به اين حقيقت اعتراف کردند که: «آنچه اينک در خيابان هاي مصر مي گذرد، يادآور رخدادهايي است که در سال 57 در ايران شاهد بوده ايم»؛ اما مروري بر اهداف مهم ترين گروه سازمان دهنده تظاهرات- اخوان المسلمين - مي تواند به اين سوالات پاسخ هاي دقيقتري بدهد.
اخوان المسلمين
براين اساس، «حسن البنا» که روحاني زاده و محصل مدارس ديني بود و در عين حال با تحصيل در مراکز علوم جديده- دانشسراي تربيت معلم - خطر سکولاريزه شدن جامعه اسلامي را حس کرده بود، به فکر افتاد تا در مقابل موج دين زدايي، موج دين گرايي را به راه بيندازد. او در سال 1307 به اسکندريه رفت و به جاي آنکه با استفاده از همگنان تحصيلي و يا روشنفکران به اين مهم نايل آيد، به سراغ توده هاي مردم رفت و شش نفر از آنان را فراخواند . يکي کارگر کارخانه کوچک نساجي بود، يکي راننده يک شرکت، يکي صاحب يک خشکشويي و يکي هم آرايشگري کم درآمد .
حسن البنا به آنان گفت درنظر دارد به نام قرآن و اسلام با موج غربگرايي و سکولاريزم به مبارزه برخيزد و آنان دعوتش را پذيرفتند. 5 سال بعد در سال 1312 ش. وقتي بنا اولين کنگره اخوان المسلمين را در قاهره برگزار کرد شمار همراهان او به چند هزارنفر رسيده بودند. در اين زمان او تصميم گرفت دايره «دعوت» خود را به خارج از مصر گسترش دهد.
بر اين اساس زماني که کنگره پنجم را در سال 1317 ش. در قاهره برگزار مي کرد، توانسته بود در 20 کشور اسلامي شعبه هايي را به وجود آورد. در اين زمان شمار کساني که در سازمان هاي مختلف اخوان المسلمين عضويت داشتند از يک ميليون نفر هم فراتر مي رفت. او سازمان هاي خدماتي، نظامي، اطلاعاتي، فرهنگي، جوانان، بانوان و شعبه هاي خارج از مصر را به وجود آورد و در واقع به يک «بسيج فراگير» دست يافت.
اخوان المسلمين در جريان خلع ملک فاروق از قدرت نقش اساسي ايفا کرد، ضمن آنکه «افسران جوان» شامل محمد النجيب، جمال عبدالناصر و ساير نظامياني که بعداً به حکومت رسيدند، عضو سابق شاخه مخفي اخوان بودند. در عين حال صدها عضو فعال نظامي آنان «افسران آزاد» را همراهي مي کردند. اخوان نقش کليدي در عمليات هاي شهادت طلبانه عليه انگليسي ها در «کانال سوئز» داشت و در نهايت ده ها هزار عضو خود را براي آزادسازي اين کانال استراتژيک در اختيار جمال عبدالناصر قرار داد. پيش از آن در سال 1327 نيز اخوان هزاران نيرو را براي جنگ عليه رژيم تازه تأسيس صهيونيستي در اختيار ملک فاروق قرار داده بود.
اخوان المسلمين در کنگره پنجم خرداد- 1317- مهمترين هدف خود را «استقرار حکومتي اسلامي» اعلام کرد. حسن البنا رهبر و بنيانگزار آن در سخنراني خود جدايي دين از سياست را مردود و آن را از مختصات ارباب کليسا برشمرد. اين موضوعي بود که بعد از او تا به امروز به صورت هدفي ثابت باقي مانده است. البته آنان همواره معتقد بوده اند که بايد از طريق دعوت و بدون نياز به توسل به شيوه قهرآميز به اين مهم دست يابند.
آنان معتقدند دفاع از سرزمين هاي اسلامي« مرز» نمي شناسد و از اين رو، آزادي سرزمين فلسطين از اشغال صهيونيست ها براي اخوان المسلمين يک هدف استراتژيک به حساب مي آيد، همچنان که دفاع از جمهوري اسلامي ايران وحزب الله لبنان همواره از سوي اين جريان دنبال شده است.
مصر: خطرات پيش رو
پيش از اين و در آغاز انتفاضه مصر، حسين طنطاوي به واشنگتن رفت و پس از بازگشت طوري رفتار کرد که گويا حساب ارتش از رژيم مبارک جداست. در 18 روزي که از آغاز انتفاضه تا فرار مبارک سپري شد، ارتشي ها به مردم لبخند تحويل دادند و مردم اجازه داشتند روي تانک ها بروند و با نظاميان روبوسي کنند! اين در حالي است که نيروهاي اطلاعاتي که بر ارتش مصر ترجيح داده مي شدند، با لباس شخصي به مقابله خونين با تظاهرات مردمي مي پرداختند.
علاوه بر آنکه ارتش به صفوف مردم حمله نکرد و فرماندهي ارتش رسماً اعلام کرد که با تجمع مردمي مقابله نمي کند و خود را از مردم جدا نمي داند، جالب اينجاست که اين موضع مورد پذيرش رسمي امريکا و رژيم مبارک قرار گرفت! بنابراين واضح است که در اين طرح، ارتش تحت امرعمرسليمان- و نه طنطاوي- مأموريت دارد تا انقلاب مردم مصر را در آغاز راه عقيم بگذارد.
ارتش در روز 23 بهمن- يک روز پس از فرار مبارک- در اطلاعيه چهارم خود اعلام کرد که به تعهدي که در مورد انتقال قدرت در بيانيه سوم- پس از فرار مبارک - داده، پايبند است، اما هيچ زمان و يا راهکار مشخصي را براي آن معين نکرد. شوراي نظامي، مجلسين مصر را منحل کرد و راديو تلويزيون مصر را به کنترل خود درآورد و در همان حال اعلام کرد وزراي کابينه«احمد شفيق»- منصوب مبارک- تا تشکيل دولت جديد به کار خود ادامه مي دهند. در واقع ارتش با مجموعه اين اظهارنظرها از وقوع « کودتاي سفيد» خبر مي دهد. اگر اين طرح امريکايي پيش برود، رژيم وابسته و قرار و مدارهاي آن حفظ مي شود و فقط جاي مهره ها کمي تغيير مي کند.
اين البته يک روي سکه تحولات مصر است. باقي ماندن تظاهرکنندگان در ميدان التحرير و بيانيه گروه هاي متنفذ مصري نشان داد که مردم باقي ماندن عوامل رژيم گذشته را نمي پذيرند و به نظر نمي آيد به عقب برگردند.
خطر دوم رژيم صهيونيستي است. تل آويو بيش از هرجاي ديگر خود را مهمترين بازنده تحولات مصر مي داند و تحليل آنان اين است که اين تحولات، سرنوشت اسرائيل را تعيين مي کند. آنان مي دانند که رژيم اردن که شرايطي مشابه رژيم مصر دارد، چه بماند و چه برود، ديگر قادر نيست از سياست هاي تل آويو پشتيباني کند و اين به معناي تکميل حلقه محاصره و تبديل شدن فرصت هاي منطقه اي براي اسرائيل به تهديدات منطقه اي است. بنابراين، يک سوال کليدي فراروي تحليلگران منطقه اي قرار دارد: «عکس العمل اسرائيل چيست؟» به نظر مي آيد صهيونيست ها «قرارداد کمپ ديويد» را پاشنه آشيل موجوديت خود به حساب مي آورند و براي بقاي آن تلاش خواهند کرد؛ کما اينکه اين روزها آنان بيش از هرچيزي درباره بقاي قرار داد مزبور حرف زده اند. در طول دوره طولاني رياست جمهوري مبارک« قرارداد کمپ ديويد»، حکم هولوکاست را داشت و سخن گفتن درباره آن ممنوع بود، اما اسرائيلي ها مي دانند که اين زمان سپري شده است و خود را بشدت محتاج تأييد آن توسط حاکمان بعدي مصر و اردن مي دانند.
پس منطق سياسي و ژئوپليتيک حکم مي کند که اسرائيل کاري بکند اما چه کاري؟ يکي از محتمل ترين اقدامات براي تثبيت قرارداد کمپ ديويد اين است که اسرائيل شرايط را به زمان قبل از انعقاد قرارداد برگرداند، يعني بار ديگر صحراي سينا و منطقه طابا را اشغال کند تا از طريق آن، حتي اگر نيروهاي ضداسرائيلي به قدرت برسند ناچار به پذيرش آن شوند.
اين البته اقدام ساده اي نيست، زيرا اسرائيل بمراتب از اسرائيل 1967- زمان اشغال سينا- و اسرائيل 1979، يعني زمان انعقاد قرارداد کمپ ديويد، ضعيف تر شده است. امريکا، فرانسه و انگليس هم که در آن زمان ها در قاره افريقا و درياي سرخ و مديترانه در اوج اقتدار بودند، اينک از حداقل توانايي و با علاقه براي حمايت نظامي از اقدامات ارتش اسرائيل برخوردارند.
اين در حالي است که در اين فاصله قدرت هاي جديدي در منطقه بروز و ظهور کرده اند که به مقابله با سياست «اشغال سينا» مي پردازند. ايران، سوريه، حرب الله، مقاومت فلسطين و حتي ترکيه در مقابل رژيم صهيونيستي قرار دارند. از سوي ديگر اشغال صحراي سينا که تقريباً دو برابر سرزمين فلسطين مساحت دارد، توانايي نظام رژيم صهيونيستي را تحليل مي برد. اسرائيل 12 سال در اين صحراي سوزان و لم يزرع حضور داشته و با دشواري هاي آن کاملاً آشناست؛ ضمن آنکه همين الان هم اسرائيل قادر به تأمين امنيت شهروندان غاصب خود نيست. اشغال سينا يعني اينکه حداقل نيمي از نظاميان ولجستيک نظامي- امنيتي و بخش اعظم ظرفيت ديپلماسي و توانايي هاي مالي اين رژيم بايد به برهوت سينا منتقل شود. آيا اين کار با منطق نظامي سازگاري دارد؟ نکته ديگر اينکه با تقسيم توانايي هاي نظامي- امنيتي اسرائيل، فلسطيني ها در سرزمين هاي اشغالي 1948 و 1967 وضعيت جديدي پيدا مي کنند. از سوي ديگر راه کمک هاي نظامي عربي- اسلامي به روي آنان گشوده مي شود و آنان قادر خواهند بود « انتفاضه اي بسيار پرقدرت» را عليه اسرائيل سامان و به حيات ننگين آن خاتمه دهند.
از بين رفتن سه دولت وابسته در يک ماه
حدود يک هفته پس از آن، دولت وابسته بن علي در تونس سقوط کرد و رئيس جمهور غربگراي آن بعد از 23 سال حاکميت به عربستان گريخت. حدود 20 روز پس از فرار بن علي، دولت حسني مبارک در مصر سقوط کرد و به احتمال زياد يک دولت ملي- اسلامي يعني ترکيبي از اخوان، حزب وفد، حزب لاغد، حزب تغيير و ... جاي آن را خواهد گرفت. اين در حالي است که همزمان دولت اردن به رياست زيدالرفاعي هم سقوط کرد و اعتراضات مردم اين کشور هم متوقف نشد. دولت علي عبدالله صالح هم با خشم مردم مواجه شد و حداقل نتيجه آن اين بود که صالح رسماً اعلام کرد در دوره آينده رياست جمهوري حضور نخواهد داشت.
سقوط دولت ها و عوامل غربگرا در دنياي اسلام و جهان عرب، جغرافياي سياسي و حکومتي را در اين مناطق به نفع «جبهه مقاومت» تغيير مي دهد و به همان ميزان از اقتدار غرب و رژيم صهيونيستي و زائده هاي منطقه در آنان مي کاهد؛ از اين رو در روزهاي آغازين انتفاضه مردمي- اسلامي در تونس و مصر، روزنامه صهيونيستي «يديعوت آحارنوت» به نقل از يک مقام وزارت جنگ اين رژيم نوشت: «در نتيجه ادامه اعتراضات عليه دولت حسني مبارک، يک تغيير اساسي و ريشه اي در حاکميت مصر، منجر به يک انقلاب در دکترين امنيت ملي اسرائيل مي شود».
در واقع تحولات جاري در حوزه عربي به معناي پايان سيطره صهيونيست ها بر منطقه عربي است و اين کفايت مي کند تا رژيم تل آويو بعد از حبس در جغرافياي فلسطين بسرعت تحليل برود و اين درست است که: « با سقوط مبارک و متزلزل شدن ارکان حاکميت ملک عبدالله در اردن، اگر قرار بود صهيونيست ها 10 سال ديگر به حيات خود در فلسطين ادامه دهند، اين 10 سال به يک سال تقليل يافته است».
منبع:نشريه پاسدار اسلام، شماره 352-351.