نبرد مَلازگِرد
نبرد ملازگرد -مانزيکرت- دشوارترين رويداد تاريخ بيزانس است. خود بيزانسي ها هيچ گاه احساسشان را نسبت به اين جنگ پنهان نکرده اند و مورخانشان بارها و بارها تا به امروز از اين نبرد سخت ياد کرده اند. صليبي ها از آن پس آشکارا ديدند که بيزانسي ها، لقب مدافعان جهان مسيحي را در ميدان نبرد، از دست دادند. ملازگرد توجيهي براي مداخله غرب بود.
(تاريخ جنگ هاي صليبي، ج1، ص 100)
1-از فتح تا ملازگرد.
2-درگيري در ارمنستان.
3-واقعه ملازگرد.
4-نتايج جنگ ملازگرد.
نبرد ملازگرد:جمعه 26 آگوست 1071 م /463 ه
مراکز عمده نيرو در شرق اسلامي در زمان وقوع نبرد ملازگرد
1-سلاجقه 447-589 ه (1055-1194 م)
«حمدانيان در حلب. سپس بني مرداس سپس بني عقيل تا برپايي جنگ صليبي»
2-حمدانيان 330-394 ه (941-1003م)
بنومرداس 415-487 ه (1024-1094)
بني عقيل 472-567 ه (1079-1094)
3-فاطميان در مصر362-567 ه (972-1171م)
4-خليفه عباسي 423-467 ه(1031-1075)
(القائم بامرالله).
خلاصه وقايع نبرد ملازگرد- مانزيِکرت
سال ميلادي: 970
خلاصه رويدادها: سلجوق فرمانده غُزان از دشت قرقيز-آنجا که رودخانه سيحون به درياچه خوارزم(آرال) مي ريزد- سر برآورد و همراه قبيله اش به بخارا منتقل شد (اينان پس از پذيرش اسلام به ترکمان موسوم گشتند).
سال هجري:451
سال قمري: 1095
خلاصه رويدادها: دولت سلجوق به رهبري دو نوه سلجوق، يعني طغرل يک و چغري بک داود آن قدر گسترش يافت که خوارزم، خراسان، طبرستان و سجستان (سيستان)را دربرگرفت. پس از مرگ چغري بک داود، فرزندش آلب ارسلان قلمرو حکومت پدر را، به پايتختي مرو، زيرفرمان گرفت.
سال هجري: 455
سال قمري: 1062
خلاصه رويدادها: سلطان طغرل يک در اين سال درگذشت- پايتخت او نيشابور بود. و برادرزاده اش، آلب ارسلان، زمام امور مملکتش را به دست گرفت و دست به کار متحد ساختن سلاجقه گرديد.
سال هجري: 456
سال قمري: 1063
خلاصه رويدادها: آلب ارسلان، سرزمين هاي خُلاّن، هرات و چغانيا را تصرف کرد و بر ضد خويشاوندانش که قتلمش سلجوقي را به فرماندهي برگزيده بود اقدام به جنگ کرد. او آهنگ ري نمود و پس از شکست دادن عموزادگانش آن جا را پايتخت خويش قرار داد و آنگاه به جنگ با روميان برخاست. پادشاه روم «رومانوس ديوجان» با لشکري انبوه از قسطنطنيه آهنگ شام کرد و در شهر مَنبِج فرود آمد و آنجا را غارت کرد و ساکنانش را کشت. وي آن گاه محمود به صالح بن مرداس و بني کلاب و پسر حسان طايي و اعرابِ همراه اين دو را شکست داد و سپس آهنگ ديار خويش کرد.
سال هجري: 463
سال قمري:1071
خلاصه رويدادها: آلب ارسلان بر حلب چيره شد و آن را از فاطميان گرفت و در جنگ ملازگرد بر «رومانوس ديوجان» چيره شد؛ و او را اسير کرد.
سال قمري: 464
سال هجري: 1072
خلاصه رويدادها: آلب ارسلان در ماه دسامبر در کنار رود جيحون درگذشت. وي در اين هنگام فاطميان را از سرزمين شام بيرون رانده بود و حکومت سلاجقه به پسرش ملکشاه انتقال يافت.
سال هجري: 507
سال قمري: 1095
خلاصه رويدادها: مجمع بياچنزا در شمال ايتاليا و پس از آن مجمع کلرمونت در فرانسه اعلام جنگ صليبي کردند.
سال هجري: 511
سال قمري: 1099
خلاصه رويدادها: آغاز جنگ صليبي و اشغال قدس.
«ملازگرد» يا «مانزيکرت»(1)-نزد مورخان غربي- جايي است در ارمنستان يکم(2) در سرچشمه هاي فرات؛ که جنگ سرنوشت ساز ميان آلب ارسلان سلجوقي و امپراتور بيزانسي، «رومانوس ديوجان» در آن روي داد. اين نبرد با پيروزي مسلمانان (ترکمانان) بر بيزانس ها پايان يافت و نتايجي به بارآورد که بارزترينشان اينهاست:
1-نفوذ سلاجقه رو به فزوني نهاد؛ و آنان بي درنگ ارمنستان را به تصرف درآورده در آن مستقر گشتند.
2-خطر هم پيماني ميان فاطميان و بيزانسي ها از ميان رفت؛ پيماني که خلافت عباسي و سلاجقه را به يک اندازه تهديد مي کرد.
3-نفوذ بيزانس در آسيا کاهش يافت؛ و اين امر هواداران جنگ هاي مسيحي را تشويق کرد تا مردم را به جنگ در شرق فرا بخوانند.
4-نفوذ فاطميان که تا امارتهاي شمالي مثل حلب و انطاکيه گسترش يافته بود، رو به کاستي نهاد.
ميان مورّخان غربي در ارزيابي نتايج اين نبرد اختلاف است؛ برخي معتقدند که نبرد ملازگرد علت مستقيم آغاز جنگهاي صليبي بود، درحالي که شماري ديگر عقيده اي جز اين دارند. به هرحال، آنچه جاي بحث ندارد اين است که نتايج اين جنگ به شدت بر روند رويدادهاي آتي تأثير گذاشت و موجب شروع جنگهاي صليبي شد. زيرا صليبيها درصدد تشکيل دوباره مملکت ارمنستان برآمدند؛ جايي که در طول جنگهاي صليبي بزرگ ترين پايگاه پشتيباني کننده شان تبديل شد و به مغولان (تاتارها) در نابودسازي خلافت عباسي و چيره شدن بر حلب و دمشق نيرو بخشيد تا آنکه بيبرس آمد و آنان را در نبرد عين جالوت شکست داد و مملکت آنان را براي هميشه نابود ساخت.
1- از فتح تا ملازگرد
در روزگار عثمان، تحرکات روميان در مرزهاي اسلامي فزوني يافت. عثمان به حکمران خود در شام، يعني معاويه بن ابوسفيان فرمان داد تا نيرويي نظامي به فرماندهي «حبيب بن مسلمه» را به منظور مقابله با تجاوز روميان به ارمنستان گسيل دارد. حبيب همراه مسلمانان حرکت کرد و پس از آنکه شنيد( در سال 24 ه) موريان رومي سپاهي هشتادهزار نفري را براي جنگ با او گرد آورده است؛ طي نامه اي موضوع را به معاويه گزارش داد. معاويه نيز اخبار رسيده را به خليفه گزارش داد و به دنبال آن خليفه نامه اي به والي کوفه «وليد بن عقبه» نوشت که درآن چنين آمده بود:
«معاويه بن ابي سفيان طي نامه اي به من خبر داده است که امپراتور روم سپاهي گران را به جنگ مسلمانان فراخوانده است؛ و من مصلحت چنين مي بينم که مردم کوفه به ياري برادران خويش بشتابند. چون نامه اي به تو رسيد، مردي را که به دلاوري، نيرومندي، شجاعت و اسلام و ايمان داري به همراه هشت، نه يا ده هزار تن از همان جايي که پيک من به تو مي رسد، به سوي آنان گسيل دار... والسلام. »
سليمان بن ربيعه باهلي نيروهاي کوفه را بر محور اِربل- حلفا- بيلقان- برذعه هدايت کرد تا به باب الابواب (باکو) بر ساحل درياي خوارزم(3)رسيد. در همين هنگام، حبيب بن مسلمه نيز رهبري سپاه اسلامي را به عهده گرفت و در طول رودخانه فرات عليا رهسپار گرديد. او با پيمودن محور جسرمَنبج- رُها-ملازگرد-کليکيا خود را به دبيل رساند و از آنجا رو به سوي شمال نهاد تا به تفليس رسيد و در پي آن ارمنستان به تصرف مسلمانان درآمد.
با استمرار درگيري، مسلمانان نواحي شمشاط، ملطيه، طرنده، مرعش، حدث زبتره واقع در مرزهاي غربي ارمنستان را به قلمرو خود افزودند تا از آن طريق بتوانند به سوي ماوراي دروب(4)پيش روند. به اين ترتيب در خلال مرحله سخت درگيري، ارمنستان به گذرگاه نيروهاي اسلامي و نيروهاي بيزانس تبديل گرديد.
در اين دوره، ترکستان در پرتو حکومت خاندان ساماني، به اسلام گرويده بود. پس از تضعيف اين سلسله، خاندان غزنوي دست به کار تحميل خود بر خاندان عباسي گرديد. سپس سلاجقه آغاز به گشودن راه به سوي حکومت کردند و اين در هنگامي بود که سلجوق، فرمانده غزان، در سال 390 ه. 970 م همراه قبيله اش از بيابان قرقيز به سوي جند واقع در مصبّ رودخانه سيحون با درياچه خوارزم (آرال) حرکت کرده و سپس به بخارا منتقل شدند. اين گروه از مسلمانان غزنوي (سلاجقه) به مذهب سنّت گرويدند و با همه نيرو و توان بدان ملتزم گشتند.
پس از درگذشت محمود غزنوي در سال 422 ه/1030 م. سلاجقه از فرمان غزنويها سر برتافتند و سلسله حملات آنها به سوي غرب، به استيلايشان بر آذربايجان انجاميد؛ و به اين ترتيب خود را به شمال رساندند و در ارمنستان مستقر گشتند.
در سال 432ه/1040 م نوادگان سلجوق، «يعني طغرل بک محمد»و «چغري بک داود»، ناحيه خراسان را از چنگ مسعود، پسر محمود غزنوي، بيرون آوردند و داود مرو را به پايتختي برگزيد، در حالي که «طغرل »نيشابور را به مرکزيت انتخاب کرد.
در سال 434 ه/ 1042 م، طغرل بک بر خوارزم چيره شد و درصدد گسترش مرزهاي خويش برآمد، و با عزنويها و نيز ترکهاي مغول (نامسلمان) وارد جنگ شد.
در سال 446 ه/ 1053 م، طغرل بک به آذربايجان رفت؛ که بدون جنگ تسليم وي گرديد. سپس از آنجا رهسپار ارمنستان گرديد و آهنگ ملازگرد- در قلمرو روم کرد و آن را به محاصره درآورد و شهرهاي نزديک آن را غارت و ويران کرد. آنگاه به سوي ارزن پيش رفت و در سرزمين روم به آزموني سخت گرفتار آمد. طغرل در راه بازگشت، به بغداد درآمد تا نسبت به خليفه اظهار فرمانبرداري و دوستي کند. از آنجا که دربار بني عباس زير سيطره علويان بود، در بغداد فتنه اي بزرگ به پاخاست و شمار بسياري از کشته هاي طرفين بر خاک افتادند. طغرل بک گروهي را از سوي خود به محافظت از بغداد گمارد؛ و خليفه «القائم بامر الله» بي درنگ دختر داود، برادرزاده طغرل، را به همسري خود درآورد.
طغرل بک در سال 449 ه/ 1056 م براي اظهار دوستي با هدايايي گرانبها نزد خليفه آمد و دست او را بوسيد. خليفه ناگزير جشني با شکوه به پا کرد و او را اين گونه مورد خطاب قرار داد:«اميرالمؤمنين کوشش تو را سپاس مي گزارد، کار تو را مي ستايد و از نزديکي با تو خرسند است. هر شهري را که خداوند به ولايت او داده، تو را بر آن فرمانروا مي کند و رعايت حال بلادش را به تو وا مي گذارد. پس به خاطر فرمانروايي که خداوند به تو ارزاني داشته، پرهيزگار، به نعمتي که به تو داده آگاه و در گسترش عدالت، خودداري از ستم و اصلاح کار رعيت کوشا باش». خليفه او را «پادشاه مشرق و مغرب» خطاب کرد و فرمان داد تا بر او خلعت پوشاندند.
پس از آن طغرل بک درصدد پايان دادن به فعاليت فاطميان برآمد؛ خواندن خطبه به نام مستنصر علوي را که بساسيري، وزير قائم بامرالله، رايج کرده بود پايان داد. اقدام بساسيري شبيه کودتا بود و طغرل بک در هنگام مناسب مداخله کرد و خليفه را که از بغداد بيرون رانده شده بود به شهر بازگرداند و با طرفداران علويها که بساسيري فرمانده شان بود جنگيد. آنان را شکست داد و بساسيري را کشت (نيمه ذي حجه 451 ه/ 1058 م) در خلال همين دوران داود از دنيا رفت و پسرش آلب ارسلان فرمانرواي خراسان گشت. (5)
طغرل در سال 455 ه/1063 م از دنيا رفت و برادرزاده اش آلب ارسلان جانشين او گشت. او نخست شورش پسرعمويش را، که بر سر حکومت با وي به معاوضه برخاسته بود، سرکوب گردانيد و سپس آغاز به گسترش همه جانبه مرزهاي مملکت خود کرد و موفق شد قلمرو خلافت عباسي را به طور کامل به تصرف درآورد.
2-جنگ در ارمنستان
امپراتوري گاه با به کارگيري شيوه هاي ديپلماسي براي اختصاص نيروي لازم به جبهه غربي- با مسلمانان هم پيمان مي شد و گاه، به منظور اختصاص نيروي خود بر ضد مسلمانان در ارمنستان و جنوب( بر ضد دو امير نشين حلب و انطاکيه)، با غرب هم پيمان مي گرديد. او با اين شيوه توانست از موجوديت خود محافظت کند، اما -در مقابل- ناگزير شد که در نيروهاي مسلح خود به ميزان فزاينده اي از نيروهاي مزدور استفاده کند. مزدوران از مليتهاي گوناگون بودند، از اين رو با امپراتوري رابطه اي قلبي نداشتند. با وجود اين در فعاليتهاي مستمر نظامي در مرزهاي امپراتوري که گاه دامنه آنها تا پايتخت (قسطنطنيه) و حومه آن کشيده مي شد و گاه چنان گسترش مي يافت که به دوران گذشته امپراتوري در شرق و غرب مي رسيد، نقشي بسيار مهم ايفا مي کردند.
به اين ترتيب ارمنستان، واقع در شرق امپراتوري، در حاشيه تحرک نيروهاي بيزانس قرار گرفت، که در دوران حکومت «باسيل دوم» همه کوشش خود را براي الحاق جزء به جزء اين منطقه به پيکره امپراتوري صرف کرد.
پس از آن که سلجوقيان ايران را گشودند، تهاجم به ارمنستان را افزايش دادند، اما طغرل بک، تنها يک بار دراين حمله ها شرکت جست و آن در سال 1053 م بود که اقدام به نابودي نواحي پيرامون درياچه وان کرد، ولي موفق به تسخير قلعه ملازگرد نشد. فرماندهي اين حمله ها به طور معمول بر عهده دو پسر عموي او يعني اصان و ابراهيم اينال بود، که در سال 1047 در ارز روم به دست بيزانسها شکست خوردند. در طول سالهاي بعد، آن دو تهاجم خود را متوجه هم پيمانان کرجي (6)امپراتوري بيزانس کردند. در سال 1052 م به «قارس» حمله بردند و سپس بار ديگر در ارمنستان ظاهر گشتند(سال هاي 1056 و 1057) و ملطيه از سوي آنان در معرض نابودي و غارت قرار گرفت(سال 1057). درسال 1059 نيروهاي ترک -براي نخستين بار- به قلب زمينهاي امپراتوري يورش بردند و به شهر سيواس رسيدند.
پس از مرگ طغرل بک (در سال 1063م)، برادرزاده اش، آلب ارسلان، فرماندهي امپراتوري يک پارچه سلجوقي را به عهده گرفت. او تلاش خويش را براي جلوگيري از اتحاد ميان بيزانسيها و فاطميان متمرکز ساخت و مرزهايش را در مقابل بيزانسي ها استحکام بخشيد.
آلب ارسلان پيش از آنکه درصدد تحقق هدف نخست خويش، يعني بيرون آوردن شام از چنگ فاطميان برآيد، بر ارمنستان چيره گشت، که بر اثر نزاعهاي پي درپي تضعيف گشته بود. او حملات خود را در قلمرو امپراتوري شدت بخشيد و در سال 1064 م، پايتخت قديمي ارمنستان يعني «آني» را نابود ساخت.
امير«قارص» آخرين حاکم مستقل ارمني که بر اثر حمله هاي مکرر، امارتهاي ارمنستان را تضعيف شده مي ديد، دريافت که ياراي مقابله با حمله هاي تازه را ندارد. از اين رو نزد امپراتور رفت و همه زمينهاي خود را در قبال دريافت چند روستا در کوهستان توروس، به او واگذار کرد. امپراتور نيز موافقت کرد و امير قارص به همراه شمار بسياري از هموطنان ارمني خويش به سکونتگاه جديد کوچيد.
نتيجه آن شد که از سال 1065 م. «رُها» در معرض تهاجمهاي سالانه قرار گيرد. در سال بعد (1066 م)، نيروهاي ترک -سلاجقه -کوههاي آمانوس را اشغال و در بهار بعد به «قيصريه» مرکز کاپادوکيه حمله و آن را غارت و تخريب کردند. در زمستان بعد لشکريان بيزانس در ملطيه و سيواس شکست خوردند و به اين ترتيب سلاجقه به طور کامل بر ارمنستان چيره گشتند و امکان يافتند که با استفاده از اين پايگاه قوي، قلب امپراتوري بيزانس را در سال بعد مورد حمله قرار دهند. آنان در سال 1068 م نقصار و عموريه، در سالهاي 1069 م و 1070 م قونيه در نزديکي ساحل درياي اژه را مورد حمله قرار دادند.
3- نبرد ملازگرد
نيمي از سپاه صدهزارنفري (7) رومانوس را بيزانسيها تشکيل مي دادند. ترکها نيز به دليل فراواني شمارشان جداي از ديگر نژادها سازماندهي شدند و رياست آنها را ژوزف تارکانيوتس(8) ترک نژاد بر عهده گرفت.
فرماندهي سواره نظام زره پوشيده-شامل فرانکها و نورمانها- به «روسل بايلويل(9) نورماني سپرده شد، درحالي که فرماندهي بيزانسها را برادرزاده امپراتور فقيد آندرونيکوس دوکاس (10) عهده دار گرديد.
امپراتور «رومانوس ديوجان» پس از کسب آمادگيهاي لازم، همراه سپاه خويش پايتخت کشورش «قسطنطنيه» را به سوي ارمنستان ترک گفت. اما هنوز پايتخت را ترک نگفته بود که خبر تصرف باري، آخرين منطقه متعلق به بيزانس در شبه جزيره ايتاليا، از سوي نورمانها را دريافت داشت.
رومانوس در مسير حرکت خود، راه بيزانس قديم را که روميان در جنگهايشان از آن عبور مي کردند در پيش گرفت. هدف اصلي وي تصرف دژهاي ارمنستان و پادگان گذاردن درآنها پيش از رسيدن ترکان از سوي جنوب بود. رومانوس در امتداد شاخه جنوبي فرات عليا در ارمنستان نفوذ کرد و چون به ملازگرد رسيد اقدام به تقسيم نيروهاي خويش نمود. او خود رهسپار ملازگرد شد و فرانکها، روسها و کومانها را براي تصرف دژ «خَلاط» واقع بر ساحل درياچه «وان» گسيل داشت. او براين باور بود که پيروزي سال گذشته او در حمله به مَنبج اين بار نيز تکرار خواهد شد. (11)
آلب ارسلان درهمين سال عمليات خويش را براي تصرف حلب و پايان دادن به قدرت فاطميان در آنجا آغاز کرد. امير حلب «محمود بن صالح بن مرداس» به نام خليفه عباسي خطبه خواند و به خطيبان مساجد فرمان داد تا جامه سياه -شعار عباسيان-به تن کنند؛ و جامه سبز -شعار فاطميان -را ممنوع ساخت. اما آنها به گفتن حي علي خير العمل به جاي حي علي الفلاح در اذان ادامه دادند. در نتيجه آلب ارسلان تصميم به سرکوبشان گرفت و در جنگ با آنان پيروز گرديد. وي امور را سازماني دوباره داد و اميرمحمود را در مقام خود ابقا کرد.
سپس از حلب بازگشت و چون به خوي از توابع آذربايجان رسيد خبر يافت که امپراتور بيزانس با سپاهي گران در ملازگرد و خلاط دست به تحرک زده است. اما از آنجا که مواضع خودي دور و دشمن نزديک بود موافق به گردآوري سرباز نشد، از اين رو بار و بنه را همراه همسرش و نظام الملک به همدان فرستاد و خود تنها با نيرويي پانزده هزار نفري از سواره نظام حرکت کرد. آلب ارسلان در هنگام عزيمت گفت:«من با پايمردي مي جنگم اگر پيروز شدم نعمتي است که خدا به من ارزاني داشته و اگر به شهادت رسيدم، فرزندم ملک شاه ولي عهد من است. » سپاه حرکت کرد. در نزديکي دشمن، پيش قراولان آلب ارسلان به پيش قراولان ده هزار نفري روسها برخوردند. در جنگي که ميان طرفين درگرفت روسها شکست خوردند. فرمانده شان به اسارت درآمده نزد سلطان برده شد. پس از گردآوري غنايم آلب ارسلان آنها را نزد نظام الملک فرستاد و از او خواست که به بغداد اعزامشان کند. چون دو سپاه به يکديگر نزديک شدند، سلطان پيکي نزد امپراتور روم فرستاد و خواستار آتش بس شد؛ و او پاسخ داد:«متارکه اي جز در ري، در کار نخواهد بود! (12)سلطان از اين پيش آمد ناراحت شد؛ ولي پيشنماز و فقيه او يعني ابونصر محمدبن عبدالملک بخاري حنفي به وي گفت:«تو در راه دين مي جنگي که خداوند وعده پيروزي و چيره ساختن آن بر ديگر اديان را داده است. اميدوارم که خداوند اين پيروزي را به نام تو رقم زده باشد. بعد از ظهر روز جمعه که خطيبان بر منبر هستند به آنان حمله کن. اينان براي پيروزي مجاهدان دعا مي کنند و دعا با اجابت همراه است».
رومانوس پس از آگاهي بر نزديکي سپاه اسلامي، نيروهايش را گردآوري و دريک حرکت نيرنگ آميز با انحراف به سوي جنوب غربي، کوشيد تا پيش از آنکه مورد حمله آلب ارسلان قرار گيرد، به پيش قراولان سپاه خويش بپيوندد. اما از انجام تدابير احتياطي غافل ماند و عناصر شناسايي را به مسافتهاي دور نفرستاد و از اينکه فاصله اش با دشمن بسيار اندک بود غافل شد؛ و در ظهر روز جمعه( نوزدهم آگوست سال 1071) در حال فرودآمدن در دشت ميان راه خلاط، از سوي آلب ارسلان مورد حمله قرارگرفت. (13)
رومانوس با شجاعت هرچه تمام وارد ميدان نبرد گرديد و سپاه خويش را با کمال شايستگي فرماندهي کرد، اما برتري نيروي جنگي و روحيه معنوي مسلمانان موجب پيروزي آنان گرديد. آندرونيکوس دوکاس با مشاهده اين که نتيجه جنگ به زيان بيزانسيها رقم خورده است و پايتخت، -قسطنطنيه -، به دليل نداشتن نيروي مدافع در معرض تهديد قرار گرفته، همراه نيروهاي زير فرمان خويش عقب نشيني کرد و آنان را به سوي غرب حرکت داد.
منابع بيزانسي يادآور شده اند که سلاجقه کومان شب پيش، از سپاه روم گريختند و به سپاه آلب ارسلان پيوستند، زيرا آنها نيز ترک بودند. با آنکه چنين امري ممکن است؛ ولي عامل سرنوشت سازي در روند اوضاع به شمار نمي رود.
به هرحال، اوضاع به زيان بيزانسيها رقم خورد و جنازه کشتگانشان ميدان نبرد را پوشانده بود. اندکي بعد خود امپراتور از سوي مسلمانان جراحت برداشت، ولي کشنده نبود. سپس به اسارت سربازي درآمد که چون وي را نمي شناخت قصد کشتن او را داشت. در اين حال يکي از اعضاي گارد امپراتوري بيزانس سر رسيد و او را معرفي کرد و آن سرباز را از کشتن وي بازداشت. (14)
امپراتور را به چادر آلب ارسلان بردند. در گفت وگوي سلطان با او مقرر شد که امپراتور در مقابل تعهدات زير آزاد گردد: پرداخت سربهايي معادل 1500000 دينار، اعزام سپاهيان روم در صورت درخواست آلب ارسلان و آزاد ساختن همه اسيران مسلمان در روم، مدت اين متارکه که پنجاه سال تعيين گرديد. آنگاه سلطان، امپراتور را در خيمه اي ويژه جاي داد و ده هزار دينار برايش فرستاد تا خود را آماده کند. گروهي از کشيشها را به خاطر او آزاد کرد و فرداي آن روز بر او خلعت پوشاند.
سپس امپراتور به ديدار آلب ارسلان رفت و سلطان سپاهي را با وي همراه کرد تا او را به جايي امن برساند و خود نيز يک فرسخ راه او را همراهي کرد. هنوز امپراتور به دژ دوکيه نرسيده بود که خبر يافت ميخائيل دوکاس-پسرخوانده رومانوس- به اعتبار اينکه وارث قانوني است و به سن بلوغ رسيده، قدرت را به دست گرفته است. در اين هنگام رومانوس لباس پشمين پوشيد و خود را زاهد وانمود کرد، و پيکي نزد ميخائيل فرستاد و توافقي را که با سلطان داشته به اطلاع وي رساند و گفت:«اگر خواستي به تصميم گرفته شده عمل مي کني و اگر نخواستي نمي کني. » ميخائيل تصميم را پذيرفت و خواستار آن شد که ميان او آلب ارسلان ميانجي گري کند. رومانوس اموالي را که نزد خويش داشت گردآورد. اين مال دويست هزار دينار بود که آن را به همراه طبقي زرين و جواهرنشان به ارزش نودهزار دينار نزد سلطان فرستاد و سوگند خورد که همه دارايي او همين است. (15)
4- نتايج جنگ ملازگرد
خود بيزانسيها به تقويت اين پيروزي مسلمانان کمک کردند و طي بيست سال پس از جنگ ملازگرد، سرگرم توطئه چيني و عصيانگري بودند. نخستين عامل اين سرکشي اقدام ميخائيل هفتم بود که به مجرد آگاهي بر فاجعه ملازگرد، قدرت را به دست گرفت. ديگر رفتار وحشيانه رومانوس ديوجان بود که خويشاوندان و دوستان نيرومندش را-که به واسطه شهرت وي در شجاعت و جوانمردي جذب او شده بودند-بر ضد وي شوراند. آنان که از پايان کار وي به وحشت افتاده و خشمگين شده بودند، خشم و دشمني خويش را با اقدام به خيانت بروز دادند.
ب:سلاجقه در شام: در دوراني که آلب ارسلان درگير جنگ ملازگرد بود، فرزندش ملک شاه سپاهي نيرومند را سازمان داد و فرماندهي آن را به «اتسز بن اوق» خوارزمي سپرد به شام گسيل داشت. اين سپاه به فلسطين رفت و رمله را گشود. از آنجا به بيت المقدس رفت و شهر را از چنگ نيروهاي فاطمي بيرون آورد.
او پس از تصرف شهرهاي پيرامون بيت المقدس - به جز عسقلان -آهنگ دمش کرد و آن را در محاصره گرفت و توابع آن را دستخوش غارت و ويراني کرد و راه آب و آذوقه اش را بست. کار بر مردم سخت شد، اما استقامت کردند و اجازه گشودن شهر را به اتسز ندادند. (تا اين که چهار سال بعد يعني)در سال 467 ه/1075 م اتسز بر دمشق پيروز شد. سال بعد فاطميان بيت المقدس را تصرف کردند، اما اتسز پس از چند ماه محاصره آنان را بازپس نشاند. فاطميان بي درنگ استز را در دمشق مورد حمله قرار دادند؛ و او از امير تُتُش برادر ملک شاه کمک گرفت. تتش با موافقت برادرش حکومتي شامل سرزمين شام تشکيل داد و ارتق در اداره آن به وي کمک مي کرد.
آلب ارسلان پس از پيروزي در ملازگرد عمر چنداني نکرد و سال بعد(464 ه/ 1072)در جريان لشکرکشي به ماوراي رودخانه سيحون جانش را از دست داد. پسرش ملکشاه يک پارچگي و اقتدار امپراتوري را حفظ کرد. اما در گذشت وي به سال 485 ه/1092 م زمينه درگيريهاي داخلي را، که با مرگ تتش در سال 1095 م به اوج رسيد، فراهم آورد. پسران ملکشاه يعني رضوان، حاکم حلب و دقاق حاکم دمشق قدرت چيرگي بر اوضاع را نداشتند. و بيت المقدس به ارتقيان انتقال يافت. شيعيان بني عمار اميرنشين خود را در طرابلس برپا کردند و همزمان فاطميان آغاز به بازپس گيري جنوب فلسطين نمودند.
اوضاع سرزمينهاي اسلامي در دوره اي که ارتش صليبيها شام را در معرض نابودي قرار داد به قراري بود که گفته شد.
اما در سطح عمليات:آنچه موجب شکست سپاه روم گرديد خطاي امپراتور رومانوس ديوجان بود. به نظر مورخان بيگانه نيروهاي او از برتري هفت به يک و به نظر مورخان اسلامي، که به واقع نزديک تر است، از برتري پانزده به يک برخوردار بودند. اما اداره نادرست جنگ، پراکندن نيروها پيش از پايان درگيري در نبرد اصلي و ضعف شناسايي، نقاط ضعف بيزانسيها را آشکار ساخت؛ که بارزترين آنها ضعف فرماندهي، پراکندگي فرماندهي وعدم يک پارچگي جنگجويان بود. در مقابل، سلاجقه از روحيه معنوي عالي، ايمان کامل و اراده اي استوار براي رسيدن به پيروزي برخوردار بودند و اصول جنگ را با لياقت هرچه تمام تر به کار مي بستند... و اين امور موجب پيروزي مسلمانان و شکست بيزانسيها گرديد.
پي نوشت ها :
1-Manzikert
2-ارمنستان از شرق به غرب به چهار اقليم تقسيم و هرکدام به يک شماره خوانده مي شد. «ارمنستان يکم، شامل شمشاط، کليکيا، خلاط، ارجيش و باجنيس. ارمنستان دوم، شامل سفرجان، دبيل، سراج طير و بغروند. ارمنستان سوم شامل جرزان و ارمنستان چهارم شامل سيجان و آران. ارمنستان يکم و دوم زير سلطه خزرها و ارمنستان سوم و چهارم زير سلطه روم (بيزانس) بود. (فتوح البلدان، بلاذري، ص 198).
3-باب الابواب بر ساحل درياي خزر است نه خوارزم. (ر. ک دايره المعارف فارسي، واژه دربند يا باب يا باب الابواب).
4-مدخلهاي تنگ سرزمين روم. «اصل دروب عربي نيست و عرب آن را در معني ابواب به کار برده است. لذا مداخل تنگ بلاد روم را نيز دروب گفته اند، چون آنها به سان دروازه اي بود که بدان منتهي مي شد. (دهخدا، واژه درب).
5-سلطان داود، پدر آلب ارسلان به عدالت و نيک خواهي شهرت داشت. در تاريخ نامه اي از او به جاي مانده است که به دست قاضي سرخس «عبدالصمد» براي برادرش طغرل بک نوشته بود. درآن نامه چنين آمده است:«شنيده ام سرزمينهايي را که گشوده و تصرف کرده اي ويران و ساکنانش را جلاي وطن کرده اي و مخالفت اين کار با فرمان خداوند درباره رعيت و مملکت آشکار است و تو نسبت به عواقب بد تخريب خانه و کاشانه مردم نيک آگاهي. تو مي داني که ما سي نفر با سيصد نفر از دشمن روبه رو شديم و بر آنان پيروز گشتيم، با سيصد نفر سه هزار تن را شکست داديم و با سه هزار نفر سي هزار تن را از پاي درآورديم. همين ديروز پادشاه خوارزم را با نيروي فراواني که در اختيار داشت شکست داديم و مملکت او را گرفتيم. او پانصد فرسخ دورتر از ما گريخت و ما بر او پيروز گشتيم؛ او را بر اسارت درآورديم و بر سرزمينهاي خراسان، طبرستان و سيستان چيره گشتيم؛ و پس از آنکه خوار و زيردست بوديم پادشاه و فرمانروا گشتيم. اقتضاي نعمتهايي که خداوند به ما عطا کرده است سزاوار چنين رفتاري نيست. »
طغرل در پاسخ برادرش داود چنين نوشت:«اي برادر، تو خراسان را درحالي که سرزميني آباد بود تصرف و ويران کردي و پس از آنکه ثبات قدم يافتي بر تو واجب شد که آن را آباد کني. اما من وارد سرزميني شدم که حاکمان پيش از من آن را ويران و نابود کرده بودند. من، درحالي که از سوي دشمنانم در محاصره ام، توان آبادسازي آن را ندارم. به حکم ضرورت لشکريان بايد از راههايشان بگذرند و امکان جلوگيري از زيان آنان نيست. » (الکامل في التاريخ، ابن اثير، دارالکتاب اللبناني، ج8، ص 88).
6-کَرْج نامي است که منابع اسلامي به شهر و دريا بندر کِرْچ (kere) واقع در کشور اکراين داده اند(ر. ک. دايره المعارف فارسي، مصاحب).
7-در کامل ابن اثير(دارالکتاب اللبناني، ج8، ص 109) آمده است که شمار سپاه رومانوس دويست هزار بوده و نه صدهزار و از روميان، فرنگيها، غرب، بچناک و ديگران تشکيل مي گرديده است.
8-ژوزف تارکانيوتس: Tavchaniotes.
9-Roussel -Baileul در کتاب تاريخ جنگهاي صليبي(استيفن رانسيمان، ج1، ص 97) آمده است که وي پس از خيانت و برکناري دو فرمانده پيش از او يعني هرو (Herve) و کريسپين (Crispin) -هردو فرانسوي -به فرماندهي تعيين گرديد.
10-در همان مأخذ پيشين، تاريخ جنگهاي صليبي-آمده است: سرشناس ترين سردار رومي اين لشکر پس از شخص امپراتور، اندرونيکوس دوکاس برادرزاده امپراتور سابق بود که مانند همه کسان خاندان خويش، از دشمنان سرسخت رومانوس محسوب مي گشت.
11-امپراتور رومانوس در سال 462ه/ 1070 در رأس سپاهي گران به منبج حمله برد و آنجا را دستخوش قتل و غارت ساخت و پس از شکست محمود بن صالح بن مرداس، بني کلاب ابن حسان طائي و ديگر اعراب همراهشان، به سرزمين خويش بازگشت.
12-چنان که مشهور است ري پايتخت آلب ارسلان بود و اين پاسخ نيز متضمن تهديد به انهدام پايتخت سلاجقه بود.
13-ابن اثير درباره وقايع پيش از جنگ چنين مي نويسد: چون روز جمعه فرا رسيد، آلب ارسلان نماز گزارد و گريست و مردم نيز از گريه اش به گريه درآمدند. او دعا کرد و مردم نيز با او دعا کردند. او به مردم گفت: «هرکس مي خواهد بازگردد که در اينجا سلطاني به کار نيست که امر ونهي کند. » سپس تيرو کمان را انداخت و شمشير و نيزه به دست گرفت و دم اسبش را به دست خويش گره زد و سپاه او نيز چنين کردند. سلطان لباس سپيد آميخته به کافور پوشيد و گفت اگر کشته شدم، اين کفن من است، آنگاه به روميان حمله کرد و آنان نيز حمله کردند. چون به نزديک دشمن رسيد پياده شد و چهره بر خاک ساييد و گريست و بسيار دعا کرد. آنگاه سوار شد و حمله کرد و سپاه نيز همراهش حمله برد. مسلمانان به سپاه دشمن زدند. گرد وغبار مانع دو سپاه بود. مسلمانان هرچه توانستند از دشمن کشتند و خداوند پيروزي اش را برآنان فرو فرستاد. روميان شکست خوردند و شمار بسياري از آنان به قتل رسيدند به طوري که زمين پر از جنازه کشتگان گرديد و پادشاه روم به اسارت درآمد. (ابن اثير، کامل، ج8، ص 110، حوادث سال 463 ه).
14-سربازي که امپراتور بيزانس را به اسارت درآورد، غلام گوهر آيين بود که پيش تر وي را براي نظام الملک فرستاده بود. نظام الملک آن را حقير شمرد و باز پس فرستاد و گوهرآيين برايش دعا کرد. آنگاه نظام الملک گفت: ان شاءالله که او پادشاه روم را به اسارت درآورد؛ و همين طور هم شد. زيرا اندکي نگذشت که اين سرباز، امپراتور را نزد رئيس خود، گوهرآيين، و او نيز وي را نزد آلب ارسلان برد. سلطان به پيشوازش رفت و با دست خويش او را سه تازيانه زد و گفت: آيا به تو پيشنهاد آتش بس نکردم و تو سرباز زدي؟ امپراتور گفت: سرزنشم مکن و آنچه مي خواهي کن. سلطان گفت: اگر من اسير تو مي بودم با من چگونه رفتار مي کردي؟ گفت: رفتاري زشت. آلب ارسلان گفت:فکر مي کني من با تو چگونه رفتار مي کنم. امپراتور اسير گفت: يا مرا مي کشي يا در سرزمينهاي اسلامي مي گرداني و سوم که بعيد به نظر مي رسد: مرا مي بخشي، از من مال مي پذيري و مرا نماينده خويش مي گرداني. آلب ارسلان گفت: تصميمي جز اين نداشتم.
15-منابع بيزانسي نوشته اند که رومانوس ديوجان پس از آن درصدد تصرف ارمنستان برآمد. اما ميخائيل هفتم نيرويي بيزانسي را به جنگ او فرستاد که او را شکست داده به قسطنطنيه بردند. در آنجا با سنگدلي چشمانش را بيرون آوردند و او چند روز بعد مرد.