زمینههای رشد و توسعه
نویسنده : معصومه طاهری
فرهنگ در زمره مفاهیمی است که بهمثابه روح جامعه شمرده میشود. اگر جامعه را جسم آن روح فرض کنیم، بهخوبی میتوان فهمید که به چالش کشیده شدن فرهنگ، چه پیامدهایی برای جامعه دربرخواهد داشت. خطرهایی که ممکن است متوجه فرهنگ شود، اصل و بنیان اجتماع و موجودیت آن را نیز به خطر خواهد انداخت. با توجه به این امر که فرهنگ، کلیت در همتنیدهای از ارزشها، هنجارها و نمادهایی است که از گذشتگان به ارث میرسد و از سوی جامعه و به سبب روند اجتماعیشدن افراد، به آنان منتقل میشود و با توجه به اینکه اکنون بهواسطه انقلاب رسانهها، پا به دورانی گذاشتهایم که به جهانیشدن، دهکده جهانی و جهانگستری معروف است و سبب حذف قید و بندهای جغرافیایی و نزدیکشدنِ بیش از پیش جوامع شده است، میتوان اذعان داشت که فرهنگ با چالشهای متعددی روبهروست. امروز در جهان، به خاطر تحولات و پیشرفتهای چشمگیری که در حوزه ارتباطات رخ داده است، فرهنگها در معرض دگرگونیهای عارضی قرار گرفتهاند. عدهای از این چالشهایِ ناشی از انفجار اطلاعات و تحول رسانهها با عنوان «تهاجم فرهنگی» یاد میکنند که از عملکرد امپریالیسم غرب سرچشمه میگیرد؛ تهاجمی که بیشتر، محصولات مبتذل فرهنگی غرب را جایگزین عناصر سنتی و هویتی جوامع میکند. البته باید خاطرنشان کرد که پروسه متوالی انقلابات در جهان، در دنباله تحولات کلان تاریخ بشری واقع میشود. جوامع بشری، در حال گذار از مراحل تحول و تطور خود هستند، از انقلاب کشاورزی به انقلاب صنعتی و سپس به انقلاب اطلاعاتی و رسانهای که این حرکتها، خودبهخود، تمام دنیا را تحتالشعاع قرار میدهند. آنچه در این مقال حائز اهمیت است، چگونگی برخورد و بهرهمندی از این امواج گسترده جهانی است، تا مغلوب آن نشویم. گاندی، رهبر استقلال هند، جمله جالب و آموزندهای دارد. وی میگوید:«نگذار خانهام از چهار طرف با دیوارها محصور شود. بگذار تمام پنجرهها باز باشند.
بگذار تمام بادها و فرهنگها درون خانه بوزند، اما نگذار این بادها مرا از پای درآورند.»
فرهنگ: بهرغم تلاش و کوشش فرهنگپژوهان علوم اجتماعی و انسانی، غالب بر دویست تعریف و شرح لفظ، نه فقط در ایران که در جهان ارائه شده است، و هنوز به قدر کفایت تحدید و تعریف نشدهاند، به گونهای که هر کدام براساس زاویه نگاه خود آن را تشریح و تعبیر کردهاند. از اینرو بهترین نمونهها واژههایی هستند که نه تعریف منطقی دارند و نه تعریف وضعی همگانی. به همین دلیل، برحسب هر تعریفی، حوزه مباحث و مسائل آن متفاوت خواهد شد. محمدعلی ندوشن درباره فرهنگ میآورد:«هیچ مفهومی در روزگار ما مبهمتر و سردرگمتر از مفهوم فرهنگ نیست.»
در حقیقت، فرهنگ مقولهای است بشری که به نوع انسان برمیگردد. در نتیجه، هر دانشی که درصدد مطالعه آن برمیآید، ناچار است جنبههای مختلف موجود در حیات و افعال بشر را که در این امر تبلور ضمنی یافته است، مورد نظر قرار دهد. «واردن» برای پروسه فرهنگ، ملاکهای سهگانه «اختراع»، «تفهیم و تفاهم» و «عادات اجتماعی» را پیشنهاد میکند. تأکید او بر ملاک اختراع به دلیل ویژگی «انسانی» فرهنگ است. زیرا دگرگونیهایی که مفاد و موضوع اختراعی را با خود همراه داشته باشند، مسبوق به فعالیت ذهنی و انتزاعی و خلاق انسان است و اینها اعمالی هستند که هرگز از حیوانات سر نمیزند و مختص انسان است. علاوهبر اختراع، بنیان دیگر فرهنگ را میراث اجتماعی یا سنت تشکیل میدهد. مجموعهای مرتبط از کردارها و رفتارهایی که از گذشته آدمیان به نسلهای بعدی به ارث میرسد و نیز از راه تعلیم و اجتماعی شدن به نسلهای بعدی سپرده میشود. این خصلت را «کورزیبسکی»، جنبه تسلسل زمان مینامد. یعنی اینکه «هر نسل روی سنن متراکم نسل گذشته، مبنای جدیدی میسازد و همین جنبه است که حیات آدمیان را بهصورت یکتا درمیآورد.»
رسانهها و وسایل ارتباطجمعی: و اما با انقلاب رسانهای در آستانه قرن بیستم، دنیا در مرحله تازهای از تحولات و تغییرات قرار گرفت، بهگونهای که با پیدایش فناوریهای جدید، در عصری که موسوم به دوران طلایی اطلاعات است، ارتباطات به مدد ابزار جدید، شکل تازهای به خود گرفته و بسیار گستردهتر شده است. وقتی صحبت از وسایل ارتباطجمعی میشود، نباید از نقش بیچون و چرای آنها در شکلدهی زندگی اجتماعی و فردی انسانها غافل ماند، زیرا انقلاب رسانهای، بهزعم مک لوهان، جهان را بهمثابه دهکده کوچکی درآورده است، که کافی است در گوشهای از این دهکده اتفاقی رخ دهد تا در زمان بسیار کوتاهی بلافاصله عکس، خبر و قضیه آن همه جا را پر سازد. پرفسور حمید مولانا در این باره معتقد است:«نقش رسانههای جمعی در جهان کنونی، دیدهبانی و نظارت گسترده بر امور جامعه است و اگر این امر تحقق یابد، وضعیت موجود جامعه برای مردم شفاف و روشن شده و جامعه از فساد پاک میشود. متأسفانه رسانهها عمدتاً بهدست کسانی افتاده که صاحب پول و قدرتاند و با نگاه سوداگرایانه، فطرت بشر را آسیب میرسانند. البته همه رسانهها اینگونه نیستند و ما رسانههای مطلوبی هم داریم که به تعالی و پیشرفت انسان کمک میکنند.» امروز رادیو، تلویزیون، سینما، مطبوعات و... در سطح وسیع با مردم زیادی سروکار دارند. از نقطه نظر فنی، بر طبق نظریه ارتباطات، نوع اطلاعات، محتوای پیامها، مجراهای ارتباطی، صور ادراک و... از یکدیگر متمایز میشوند. درواقع، وسایل ارتباطجمعی بهتدریج، موجبات انفجار زمان و مکان را فراهم میسازند. چه، از یک نظر در یک آن به فضاهایی بسیار وسیع دست مییابد و از جهت دیگر، موجبات بقا و انباشت اندیشهها را در سینه زمان فراهم میسازد و رسوخ به اعماق تاریخ را موجب میشوند. در کل، ساخت رسانه متشکل از زیرساختها با ابزاری تکنولوژیک و روساختها شامل، مقرارت، اندیشهها و افکار است و در ارتباط با تلفیق عناصر اجتماعی با شعاع عمل گسترده، تنوع وظایف و لزوماً تخصصیشدن کارکردها را بهدنبال دارد.
هژمونی رسانههای جمعی: کارشناسان رسانه، بر این باورند که وسایل ارتباطجمعی، کمکم بر ما نفوذ پیدا میکنند و بدون اینکه خودمان متوجه شویم، پیامها را آهسته و پیوسته از فرط تکرار، در باورمان مینشانند که گویی جزء فرهنگ ما بوده است و بعدها آنچه در این میان فراموش میشود، نقش و تأثیر رسانههای همگانی است. رسانهها، بهخصوص رسانههای تصویری، امروزه افکار عمومی را تا حد زیادی تحت تاثیر خود قرار دادهاند، زیرا دستاندرکاران آنها، با استفاده از فنون روانشناختی، اقناعی نهانی را در اذهان مخاطبان موجب شدهاند. علاوه بر این، رسانههای بزرگ با حمایتهای مالی اقلیت زرمدار و زورمدار، اداره و راهاندازی میشوند. لذا تحت کنترل و هدایت آنان، برای تأمین منافعشان قرار میگیرند. یکی از تأثیرات هژمونی و تسلطِ توأم با رضایت صاحبان ابررسانههای دنیا، تودهسازی و ایجاد فرهنگ عوامانه تودهای است، بهگونهایی که مخاطبان آنها، آدمکهای مسخ شدهای میشوند که بدون امکان گزینش، به دنبال رفع و ارضای نیازهای کاذب تازه هستند. مائدههای دروغینی که در صورت عدم اکتساب آنها، طوری بهنظر میرسد که گویی انسان دچار فقر شدید شده و از حرمت و اعتبار اجتماعی، محروم میشود. از نظر «مورن»، این فرهنگ بنابر هنجارهای تولیدِ فراوان محصولات صنعتی و رایج در بین تودهها پدید میآید و با فنون اشاعه جمعی، پخش میشود و گسترش مییابد و به تودهای اجتماعی، یعنی انبوهی عظیم از افرادی پراکنده در درون ردههای گوناگون ساختهای داخلی جامعه(طبقات، خانواده و...) میرسد. درواقع، هر چند رسانهها باعث توسعه و نزدیکی ملتها شد، ولی از طرفی هم باعث شد تا کمکم سنتها و هویت تاریخی ملل، کمرنگ و بیارزش شوند و شکلِ ارزشگذاری حیات، ایدئولوژی غالب مردم را، رسانهها و وسایل ارتباطجمعی طراحی و خطدهی کنند؛ مردمی که تنها تماشاچی هستند و بدون تعقل و تدبر، با تاثیرپذیری از وسایل سمعی و بصری، فرهنگ ساختگی آنها را با آغوش باز میپذیرند. درواقع، با ظهور و بروز وسایل ارتباطجمعی نوین، الگوهای جدیدی خلق و ترویج شدهاند. امروز دیگر نمیتوان رسانهها را از زندگی منفک و جداسازی کرد. تصور زندگی بدون کتاب، روزنامه، تلویزیون، رادیو و... دشوار و غیرممکن است. اگرچه رسانهها نمیتوانند به مردم بگویند چگونه بیندیشند، اما به مردم مخاطب خود هم نمیگویند که به چه بیندیشند.
از اینرو، تسلط بر افکار عمومی، به رسانهها قدرت تغییر و تحول در جامعه را میبخشد و این تغییر، در صورت رویکرد عقلانی و همسویی رسانهها، مثبت و توسعهگرا خواهد بود. رسانهها و ارتباطات اجتماعی با سرعت و قدرت مرزنَوَردِ خود، امکان دسترسی به افکار میلیونها انسان و تأثیرگذاری بر آنها را فراهم میسازند؛ دسترسی آسان، میزان تلفات و قربانیان رسانهای را در مقایسه با جنگهای نظامی، بسیار افزونتر ساخته است. به عبارت دیگر، گلولههای رسانهها، دهها برابر مرگبارتر و کشندهتر از سلاحهای جنگی است؛ به همین منظور، گروهی از پژوهشگران وسایل ارتباط اجتماعی را باور بر آن است که کسانی که رسانهها و فنآوری ارتباطجمعی را در اختیار دارند، مثل آن است که کنترل دنیا را در دست دارند و این نظر، همسو با دیدگاه نظری «الوین تافلر» است که از موج اهمیت جریان سریع و پرشتاب اطلاعات در موج سوم تمدن بشری سخن میگوید. وی معتقد است، در بحرانهای سیاسی آینده در جهان «تاکتیکهای اطلاعاتی»، حرف اول را خواهند زد. وی بر این باور است که محور مانورهای قدرت را در آینده، همین تاکتیکهای اطلاعاتی شکل خواهند داد و این تاکتیکها چیزی نیست جز قدرت دستکاری «اطلاعات» که بخش عمده آن نیز، حتی پیش از آنکه این دادهها به رسانهها، بهویژه رسانههای تصویری برسد، صورت خواهد گرفت. از دیدگاه او، عرصه نبرد را فراگرد گسترده فرستندهها، رسانهها، پیامگیران و پیامسازان شکل میدهند. با این اوصاف، تنها نمیتوان این تحول و تسلط رسانهها را به قصد بیراهه کشاندن افکار عمومی دانست، بلکه گاه رسانهها با قدرت تأثیرگذار خود بر مخاطبان، عملاً وضعیتهای نابههنجار جوامع را گوشزد میکنند، و با زبان جهانی خود، نه تنها افکار عمومی را در سطح ملی، بلکه در سطح جهانی، بهسوی موضوعات گوناگون سوق میدهند و موجب واکنشهای متفاوت نسبت به آن میشوند.
رسانه، بهعنوان وسیله انتقال پیام، محصول اندیشه انسان و موثر بر آن، فینفسه، فاقد ارزش است. اما بهواسطه محتوای پیامهای انتقالی میتواند بار ارزشی مثبت یا منفی پیدا کند. این امر نیز متأثر از سیاستگذاریهای بانیان رسانه در چارچوب امکانات، به حوزه مشترک بایدها، هستها و نیازها بستگی دارد. درواقع، باید تصریح کرد که رسانهها ابزاری هستند که زمینههای تغییرات پرشتاب زندگی فردی و اجتماعی انسان را با ایجاد تنوع و تکثر نیازهای عارضی میسر میسازند، زیرا در این صورت، مخاطبان در تلاش برای انطباق با شرایط جدید، با هم رقابت میکنند و هیچ توجهی به داشتهها و مبانی فرهنگی خود ندارند. قدرت تأثیرگذاری رسانهها، بهویژه تلویزیون، به دلیل گستردگی و فراگیری برای تحریک و تحریض افکار عمومی، بسیار زیاد است. از اینرو، کارشناسان فرهنگی و علوم اجتماعی در مبحث هویتی تصویر و رنگ و گستردگی در رأس هرم هستند و مخاطبان بیشتری را افسون میکنند. آنتونی گیدنز معتقد است:«امروز فرهنگها اصیل نیستند، مانند گذشته که فضاها سنتی و شخصیتها خودساخته بودند، در حال حاضر به جای الگوهای مرجع رفتارساز، رسانهها نشستهاند و رسانه هم آیینه نیست، بلکه تولید رفتار میکند.» درواقع، رسانههای دیداری به دلیل تصویر و جذابیت، کلام را به عمق جان میرسانند. رسانههای همگانی بهعنوان امتدادهایی از زندگی انسان و در راستای خواستهها و انگیزههای درونی او راهاندازی شدهاند. بهگونهای که برنامههای متنوع ماهوارهای یا تلویزیونی با تولیدات مصرفگرایانه، مردم را از تفکر فعالانه و خلاقانه بیرون کرده و به نیازمندان منفعل و مصرفگرا مبدل میکنند. مسابقه تجملات که طی سالهای اخیر در رسانه ملی، اعم از ماشینهای گرانقیمت، خانههای لوکس و مجلل، وسایل تبلیغاتی منازل و لباسها رشد زیادی داشته است، هر روز بیش از گذشته سرمایهداران را فربه میکنند. متأسفانه هر گاه از سادهزیستی برنامهها برای الگوسازی سخن به میان میآید، دستاندرکاران توجیه میآورند که میخواهیم برای کشورهای دیگر، مردم ایران را مرفه و برخوردار از زندگی خوب نشان بدهیم؛ ترفندی که اگر یک مزیت داشته باشد، دهها ضرر و زیان به دنبال دارد.
متقیزاده، کارشناس و محقق در واحد پژوهشهای سیما در این باره معتقد است:«برای تولید برنامههای تلویزیونی باید نظارت و بازرسی دقیق صورت گیرد تا هر تولیدی روی آنتن برای پخش نرود، زیرا در غیر این صورت، تأثیرات مخرب و منفی آن بهمراتب بیشتر از تفریح، آموزش و سرگرمی میشود. متأسفانه اکثر تهیهکنندگان و کارگردانان برای تولیدات خود از کارشناسان غیرمتخصص در عرصه رسانه استفاده میکنند و در تیتراژ، همین که اسم کارشناسی را آوردند، اینگونه نشان میدهند که ما از متخصص فلان رشته بهره گرفتهایم و بعد فیلم یا مجموعهای سطحی و بیمحتوا را به خورد مخاطب، بهخصوص نوجوان و جوان، میدهند. اینجاست که در صورت تداوم و عدم نظارت، به فرهنگ دینی و ملی خدشه وارد میشود. لذا باید به این مقوله اهمیت و توجه بیشتری مبذول شود. برای نمونه، مجموعههای نمایشی که در سالهای اخیر در ایام ماه مبارک رمضان پخش میشود و تنها پوستهای از دین را برای بینندگان قصهسازی میکنند و به پیامدهای آتی آن توجهی نمیشود.» به نظر میرسد با توجه به تأثیرپذیری زیاد فرهنگ از رسانهها در تولیدات چنین ابزار ارتباطجمعی نیاز به مدیریت استراتژی فرهنگی شامل تصمیمات و اعمال ساختارمند و علمی که با توجه به تحلیل واقعبینانه شرایط فرهنگی حاکم و شناخت نقاط ضعف منجر به برنامهریزی و اتخاذ تصمیمات بلندمدت جهت نیل به هدف میشود، اهداف این نوع مدیریت از بالا و به پایین دستهبندی و اجرایی میشود. اگر با دیدی مثبت بنگریم، با توجه به اینکه رسانهها بهعنوان مجاری آموزشی بوده و با وجود امکانات گسترده در دسترس، توانایی بالقوهای در جایگزینی گرایشهای عقلانی و منطقی در کلیه سطوح جامعه را دارند، بدیهی است که میتوانند با حفظ جایگاه خود و استقلال نسبی از دولتها و نهادهای جامعه مدنی و همچنین آگاهی از موقعیت حساس و تعیینکننده خود، گام مؤثری در تحقق جامعه مدنی بردارند. پرفسور مولانا راهکاری که در این زمینه ارائه میکند آن است که «ما بهعنوان مخاطب، باید آنچه را که در رسانههای همگانی میبینیم، با احتیاط بنگریم و تا میتوانیم از منابع مختلف برای درک وقایع دنیا استفاده کنیم. به این ترتیب، فرهنگ و هویتمان را در معرض تهدید امواج رسانهها قرار نداده و آسیبپذیر نکرهایم.» در حقیقت، فرهنگی که توسط سرمایهداران مسلط بر اَبَررسانهها به سایر ملل توصیه میشود، فرهنگی است که هم فرهنگ سنتی جوامع را تخریب میکند و هم فرهنگ مصرفی تازهای را در بین مردم رواج میدهد، تا از طریق نیازآفرینیهای کاذب، کالاهای لوکس و غیر ضروری کارخانههای خود را به فروش برسانند. این همان صنعت فرهنگی است که جامعهشناسان با انتقاد از آن یاد میکنند. یعنی روشی که با آن میتوان پول ساخت. بدینصورت که فرهنگ، وسیله است، آن هم وسیله پول درآوردن سرمایهدار و هزینه کردن قشر عظیمی از مردم که بهنحوی مخاطب و در تیررس هستند. زیرا فرهنگ، دارای مکانیزم انتقال است و اگر چنین فرهنگ مصرفگرایانهای در میان عامه مردم جا بیفتد، آنها به انتفاع میرسند. از طرفی، تهیهکنندگان و دستاندرکاران برنامههای رسانههای دیداری برای اینکه سرمایه لازم را برای تولیداتشان تهیه کنند، به لطایفالحیلی به تبلیغ کالاها و اجناس رنگارنگ و لوکس اسپانسرها میپردازند و این بهمرور یعنی ترویج مصرفگرایی و تجملپرستی؛ به همین خاطر است که همواره کارشناسان در حوزه فرهنگ، از جایگاه ممتاز و حساسی که رسانههای همگانی بر پارادایم فرهنگ دارند، ابراز نگرانی میکنند. زیرا رسانهها، بهویژه تلویزیون، به دلیل فراگیری و عمومیت در سراسر جامعه با ایجاد تغییرات، از استحاله هویتی و فرهنگی آحاد جامعه یاد میکنند. تجربه نشان داده است که در اکثر مواقع، رسانهها، بهخصوص رسانههای دیداری، به قیمت اختناق و حتی ابتذال فرهنگها به زیست خود ادامه دادهاند، چرا که اینجا، عامل تعیینکننده میزان جلب و جذب مخاطب است و اغلب برای نیل به این هدف، در رقابتی تنگاتنگ، اقدام به تولید برنامههایی با رنگ و لعاب، بهویژه در سیستم آگهیهای تجاری و تبلیغاتی میکنند، تا بتوانند به انتفاع و سودآوری مطلوب خود دست یابند. بهطور کلی، در نظر بسیاری از کارشناسان رسانه، فرهنگ وسایل ارتباطجمعی، عامهپسند و سادهانگارانه است. این همان «صنعت فرهنگی» ناشی از فرهنگ تودهای رسانههاست که منتقدان زیای را به انتقاد واداشته است. آنان بر این باورند که این فرهنگِ جهتدادهشده، غیر خودجوش، چیزواره و ساختگیِ صاحبان وسایل ارتباطجمعی است. به عقیده ایشان، که همواره نگران انتشار چنین فرهنگ تودهای هستند، رسانههای همگانی، مجموعهای از افکار و ایدههای بستهبندیشده و پاستوریزهای را به خورد مخاطبان عام میدهند و خلاقیت و نوآوری را از آنها سلب میکنند و البته با چنین ترفندی، مخاطب را کوتهبین و سادهاندیش میسازند. امروز بسیاری از مخاطبان، به جای اینکه از خانه بیرون بروند و از نقاط مختلف دیدن و تجربه کسب کنند، در کنج خانه لم میدهند و با فشار دکمه تلویزیون، در حالی که مطابق تبلیغات مکرر آن، ظرف بزرگی از چیپس و پفک در جلویشان قرار دارد، به سفر میروند و از جاذبههای دیدنی لذت میبرند. از دیگر نتایج ناشی از تسلط رسانهها، آن است که باعث شده است تا ارتباط میان افراد از فرهنگهای متفاوت دگرگون شود، بهگونهای که نسل قدیم و جدید، کمتر با هم تعامل و تبادل دارند، روندی که جامعهشناسان آن را «گفتوگوی کران» نامیدهاند، و همین امر، بهمرور، شکاف بین نسلها را عمیقتر میکند. جامعهشناسان از آن به بحران عمیق هویتی یاد میکنند. زیرا ارزشهای جدید فرهنگی که توسط رسانههای جمعی تبلیغ و معرفی شدهاند برای نسل قدیم بیفایده ولی برعکس برای نسل جدید جالب و جاذب هستند. و در این میان، مسأله عدم درک متقابل پیش میآید. در حقیقت، صنعت فرهنگی ناشی از عصر اطلاعات به نام «دیدهبان مشرف بر صحنه» بر زندگی افراد احاطه یافته است و بهنحوی افکار، رفتار و سایر خصوصیات آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. حتی تصمیمگیریهای ایشان را نیز جهتدار کرده است. در هرحال، این ابزار قدرتمند ارتباطی، همواره به دلیل در اختیار داشتن امکانات گسترده برای تأثیرگذاری بر توده مردم و قدرت اقناعی، تحریکی یا تشویقی، همواره مورد توجه بودهاند. دکتر حسن بلخاری در این باره میگوید:«میزان تأثیرگذاری یک تصویر، معادل هزار کلمه است. به خاطر همین، سازمانها نکات آموزشی خود را با انیمیشن نشان میدهند.» بنابراین رسانهها یکی از مجاری مهم برای تغییر و تحولات کلان و عمومی هستند؛ البته همه آنها به یک اندازه و یک شکل تأثیر ندارند.
برخی مانند تلویزیون، به دلیل جذابیت در نظام فرهنگی و ارزشهای سنتی، بهتدریج مخاطب را با نوعی خلاء ارزشی و هویتی مواجه میسازد. آنها با نیازآفرینیهای کاذب و غیر ضروری، او را تشویق به شرکت در ماراتنی پایانناپذیر میکنند. متأسفانه باید گفت که ما در عرصه رسانههای دیداری و حتی شنیداری، فاصله بسیار زیادی با آرمانها و ارزشهای انقلابیمان پیدا کردهایم. ما روزگاری تجملگرایی را بهوسیله رسانههایمان تقبیح میکردیم. بسیاری از جوانان و نوجوانان، ثروت و تجملات خانوادگی خود را ضد ارزش و مایه شرم میدانستند. اما امروز عملکرد رسانهها، به سرکردگی رسانه ملی، بیمحابا و افسارگسیخته در جهت کسب سودآوری، بهاصطلاح رضایت مخاطب، نه تنها ارزش شده است، بلکه خانوادهها را هم، تا حد امکان، به چشم و همچشمی و مصرفزدگی در همه سطوح تبدیل کرده است. چه آنکه استفاده از وسایل منزل، دیگر جنبه کاربردی ندارد و به ارزش مارکها و قیمتها مبدل شده است.
عطاالله عطایی، رئیس بازنشسته بانک ملی ایران در نیویورک، میگوید:«در انقلاب، زمینها و خانههای بالای شهر با زمینها و خانههای پایینترین نقاط شهر نه تنها به لحاظ قیمت برابر شده بود، بلکه کمتر کسی حاضر به سکونت در نقاط مرفهنشین زمان طاغوت میشد؛ رویِ زمین نشستن برای مردم از هر طبقهای یک ارزش بهشمار میآمد، اما حالا به برکت سیاستهای نوعاً ضد ارزشی تلویزیون، اکثریت جامعه برای خرید مبلمان با قیمتهای بالا زیر بار قرض میروند. نبود مهندسی فرهنگی در عرصه رسانه و برخورد سلیقهای و فردی به جای نگاه ساختارمند، بهخصوص در رسانه ملی، باعث شده تا فرهنگ از زمان انقلاب تاکنون دستخوش تغییرات نازیبایی بشود. مسؤولان، سودمحوری در جهت کاهش وابستگیهای دولتی، مقابله با آثار سوء بعضی فیلمهای جشنوارهای که افراد سودجو برای پسند و خوشایند داوران جشنوارههای خارجی- که مردم ایران را در نهایت فقر و قحطیزدگی به نمایش گذاشته بودند- میساختند و همچنین بالا بردن حس ترقیجویی در مردم ایران را از جمله علل این تغییرات برمیشمرند. به همین دلیل، برنامههایی که از طریق رسانهها انتقال مییابند، باید با مدیریت و کانالیزهشده و متناسب با ظرفیتهای اجتماع گیرنده باشد و ارزشهای عرفی-دینیِ حاکم را مخدوش نکنند، بلکه به تقویت و تحکیم آنها نیز کمک برسانند و زمینههای رشد و توسعه اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... را در جامعه و در بین آحاد مردم فراهم سازند.
منبع:ماهنامه سوره شماره 42.
بگذار تمام بادها و فرهنگها درون خانه بوزند، اما نگذار این بادها مرا از پای درآورند.»
فرهنگ: بهرغم تلاش و کوشش فرهنگپژوهان علوم اجتماعی و انسانی، غالب بر دویست تعریف و شرح لفظ، نه فقط در ایران که در جهان ارائه شده است، و هنوز به قدر کفایت تحدید و تعریف نشدهاند، به گونهای که هر کدام براساس زاویه نگاه خود آن را تشریح و تعبیر کردهاند. از اینرو بهترین نمونهها واژههایی هستند که نه تعریف منطقی دارند و نه تعریف وضعی همگانی. به همین دلیل، برحسب هر تعریفی، حوزه مباحث و مسائل آن متفاوت خواهد شد. محمدعلی ندوشن درباره فرهنگ میآورد:«هیچ مفهومی در روزگار ما مبهمتر و سردرگمتر از مفهوم فرهنگ نیست.»
در حقیقت، فرهنگ مقولهای است بشری که به نوع انسان برمیگردد. در نتیجه، هر دانشی که درصدد مطالعه آن برمیآید، ناچار است جنبههای مختلف موجود در حیات و افعال بشر را که در این امر تبلور ضمنی یافته است، مورد نظر قرار دهد. «واردن» برای پروسه فرهنگ، ملاکهای سهگانه «اختراع»، «تفهیم و تفاهم» و «عادات اجتماعی» را پیشنهاد میکند. تأکید او بر ملاک اختراع به دلیل ویژگی «انسانی» فرهنگ است. زیرا دگرگونیهایی که مفاد و موضوع اختراعی را با خود همراه داشته باشند، مسبوق به فعالیت ذهنی و انتزاعی و خلاق انسان است و اینها اعمالی هستند که هرگز از حیوانات سر نمیزند و مختص انسان است. علاوهبر اختراع، بنیان دیگر فرهنگ را میراث اجتماعی یا سنت تشکیل میدهد. مجموعهای مرتبط از کردارها و رفتارهایی که از گذشته آدمیان به نسلهای بعدی به ارث میرسد و نیز از راه تعلیم و اجتماعی شدن به نسلهای بعدی سپرده میشود. این خصلت را «کورزیبسکی»، جنبه تسلسل زمان مینامد. یعنی اینکه «هر نسل روی سنن متراکم نسل گذشته، مبنای جدیدی میسازد و همین جنبه است که حیات آدمیان را بهصورت یکتا درمیآورد.»
رسانهها و وسایل ارتباطجمعی: و اما با انقلاب رسانهای در آستانه قرن بیستم، دنیا در مرحله تازهای از تحولات و تغییرات قرار گرفت، بهگونهای که با پیدایش فناوریهای جدید، در عصری که موسوم به دوران طلایی اطلاعات است، ارتباطات به مدد ابزار جدید، شکل تازهای به خود گرفته و بسیار گستردهتر شده است. وقتی صحبت از وسایل ارتباطجمعی میشود، نباید از نقش بیچون و چرای آنها در شکلدهی زندگی اجتماعی و فردی انسانها غافل ماند، زیرا انقلاب رسانهای، بهزعم مک لوهان، جهان را بهمثابه دهکده کوچکی درآورده است، که کافی است در گوشهای از این دهکده اتفاقی رخ دهد تا در زمان بسیار کوتاهی بلافاصله عکس، خبر و قضیه آن همه جا را پر سازد. پرفسور حمید مولانا در این باره معتقد است:«نقش رسانههای جمعی در جهان کنونی، دیدهبانی و نظارت گسترده بر امور جامعه است و اگر این امر تحقق یابد، وضعیت موجود جامعه برای مردم شفاف و روشن شده و جامعه از فساد پاک میشود. متأسفانه رسانهها عمدتاً بهدست کسانی افتاده که صاحب پول و قدرتاند و با نگاه سوداگرایانه، فطرت بشر را آسیب میرسانند. البته همه رسانهها اینگونه نیستند و ما رسانههای مطلوبی هم داریم که به تعالی و پیشرفت انسان کمک میکنند.» امروز رادیو، تلویزیون، سینما، مطبوعات و... در سطح وسیع با مردم زیادی سروکار دارند. از نقطه نظر فنی، بر طبق نظریه ارتباطات، نوع اطلاعات، محتوای پیامها، مجراهای ارتباطی، صور ادراک و... از یکدیگر متمایز میشوند. درواقع، وسایل ارتباطجمعی بهتدریج، موجبات انفجار زمان و مکان را فراهم میسازند. چه، از یک نظر در یک آن به فضاهایی بسیار وسیع دست مییابد و از جهت دیگر، موجبات بقا و انباشت اندیشهها را در سینه زمان فراهم میسازد و رسوخ به اعماق تاریخ را موجب میشوند. در کل، ساخت رسانه متشکل از زیرساختها با ابزاری تکنولوژیک و روساختها شامل، مقرارت، اندیشهها و افکار است و در ارتباط با تلفیق عناصر اجتماعی با شعاع عمل گسترده، تنوع وظایف و لزوماً تخصصیشدن کارکردها را بهدنبال دارد.
هژمونی رسانههای جمعی: کارشناسان رسانه، بر این باورند که وسایل ارتباطجمعی، کمکم بر ما نفوذ پیدا میکنند و بدون اینکه خودمان متوجه شویم، پیامها را آهسته و پیوسته از فرط تکرار، در باورمان مینشانند که گویی جزء فرهنگ ما بوده است و بعدها آنچه در این میان فراموش میشود، نقش و تأثیر رسانههای همگانی است. رسانهها، بهخصوص رسانههای تصویری، امروزه افکار عمومی را تا حد زیادی تحت تاثیر خود قرار دادهاند، زیرا دستاندرکاران آنها، با استفاده از فنون روانشناختی، اقناعی نهانی را در اذهان مخاطبان موجب شدهاند. علاوه بر این، رسانههای بزرگ با حمایتهای مالی اقلیت زرمدار و زورمدار، اداره و راهاندازی میشوند. لذا تحت کنترل و هدایت آنان، برای تأمین منافعشان قرار میگیرند. یکی از تأثیرات هژمونی و تسلطِ توأم با رضایت صاحبان ابررسانههای دنیا، تودهسازی و ایجاد فرهنگ عوامانه تودهای است، بهگونهایی که مخاطبان آنها، آدمکهای مسخ شدهای میشوند که بدون امکان گزینش، به دنبال رفع و ارضای نیازهای کاذب تازه هستند. مائدههای دروغینی که در صورت عدم اکتساب آنها، طوری بهنظر میرسد که گویی انسان دچار فقر شدید شده و از حرمت و اعتبار اجتماعی، محروم میشود. از نظر «مورن»، این فرهنگ بنابر هنجارهای تولیدِ فراوان محصولات صنعتی و رایج در بین تودهها پدید میآید و با فنون اشاعه جمعی، پخش میشود و گسترش مییابد و به تودهای اجتماعی، یعنی انبوهی عظیم از افرادی پراکنده در درون ردههای گوناگون ساختهای داخلی جامعه(طبقات، خانواده و...) میرسد. درواقع، هر چند رسانهها باعث توسعه و نزدیکی ملتها شد، ولی از طرفی هم باعث شد تا کمکم سنتها و هویت تاریخی ملل، کمرنگ و بیارزش شوند و شکلِ ارزشگذاری حیات، ایدئولوژی غالب مردم را، رسانهها و وسایل ارتباطجمعی طراحی و خطدهی کنند؛ مردمی که تنها تماشاچی هستند و بدون تعقل و تدبر، با تاثیرپذیری از وسایل سمعی و بصری، فرهنگ ساختگی آنها را با آغوش باز میپذیرند. درواقع، با ظهور و بروز وسایل ارتباطجمعی نوین، الگوهای جدیدی خلق و ترویج شدهاند. امروز دیگر نمیتوان رسانهها را از زندگی منفک و جداسازی کرد. تصور زندگی بدون کتاب، روزنامه، تلویزیون، رادیو و... دشوار و غیرممکن است. اگرچه رسانهها نمیتوانند به مردم بگویند چگونه بیندیشند، اما به مردم مخاطب خود هم نمیگویند که به چه بیندیشند.
از اینرو، تسلط بر افکار عمومی، به رسانهها قدرت تغییر و تحول در جامعه را میبخشد و این تغییر، در صورت رویکرد عقلانی و همسویی رسانهها، مثبت و توسعهگرا خواهد بود. رسانهها و ارتباطات اجتماعی با سرعت و قدرت مرزنَوَردِ خود، امکان دسترسی به افکار میلیونها انسان و تأثیرگذاری بر آنها را فراهم میسازند؛ دسترسی آسان، میزان تلفات و قربانیان رسانهای را در مقایسه با جنگهای نظامی، بسیار افزونتر ساخته است. به عبارت دیگر، گلولههای رسانهها، دهها برابر مرگبارتر و کشندهتر از سلاحهای جنگی است؛ به همین منظور، گروهی از پژوهشگران وسایل ارتباط اجتماعی را باور بر آن است که کسانی که رسانهها و فنآوری ارتباطجمعی را در اختیار دارند، مثل آن است که کنترل دنیا را در دست دارند و این نظر، همسو با دیدگاه نظری «الوین تافلر» است که از موج اهمیت جریان سریع و پرشتاب اطلاعات در موج سوم تمدن بشری سخن میگوید. وی معتقد است، در بحرانهای سیاسی آینده در جهان «تاکتیکهای اطلاعاتی»، حرف اول را خواهند زد. وی بر این باور است که محور مانورهای قدرت را در آینده، همین تاکتیکهای اطلاعاتی شکل خواهند داد و این تاکتیکها چیزی نیست جز قدرت دستکاری «اطلاعات» که بخش عمده آن نیز، حتی پیش از آنکه این دادهها به رسانهها، بهویژه رسانههای تصویری برسد، صورت خواهد گرفت. از دیدگاه او، عرصه نبرد را فراگرد گسترده فرستندهها، رسانهها، پیامگیران و پیامسازان شکل میدهند. با این اوصاف، تنها نمیتوان این تحول و تسلط رسانهها را به قصد بیراهه کشاندن افکار عمومی دانست، بلکه گاه رسانهها با قدرت تأثیرگذار خود بر مخاطبان، عملاً وضعیتهای نابههنجار جوامع را گوشزد میکنند، و با زبان جهانی خود، نه تنها افکار عمومی را در سطح ملی، بلکه در سطح جهانی، بهسوی موضوعات گوناگون سوق میدهند و موجب واکنشهای متفاوت نسبت به آن میشوند.
رسانه، بهعنوان وسیله انتقال پیام، محصول اندیشه انسان و موثر بر آن، فینفسه، فاقد ارزش است. اما بهواسطه محتوای پیامهای انتقالی میتواند بار ارزشی مثبت یا منفی پیدا کند. این امر نیز متأثر از سیاستگذاریهای بانیان رسانه در چارچوب امکانات، به حوزه مشترک بایدها، هستها و نیازها بستگی دارد. درواقع، باید تصریح کرد که رسانهها ابزاری هستند که زمینههای تغییرات پرشتاب زندگی فردی و اجتماعی انسان را با ایجاد تنوع و تکثر نیازهای عارضی میسر میسازند، زیرا در این صورت، مخاطبان در تلاش برای انطباق با شرایط جدید، با هم رقابت میکنند و هیچ توجهی به داشتهها و مبانی فرهنگی خود ندارند. قدرت تأثیرگذاری رسانهها، بهویژه تلویزیون، به دلیل گستردگی و فراگیری برای تحریک و تحریض افکار عمومی، بسیار زیاد است. از اینرو، کارشناسان فرهنگی و علوم اجتماعی در مبحث هویتی تصویر و رنگ و گستردگی در رأس هرم هستند و مخاطبان بیشتری را افسون میکنند. آنتونی گیدنز معتقد است:«امروز فرهنگها اصیل نیستند، مانند گذشته که فضاها سنتی و شخصیتها خودساخته بودند، در حال حاضر به جای الگوهای مرجع رفتارساز، رسانهها نشستهاند و رسانه هم آیینه نیست، بلکه تولید رفتار میکند.» درواقع، رسانههای دیداری به دلیل تصویر و جذابیت، کلام را به عمق جان میرسانند. رسانههای همگانی بهعنوان امتدادهایی از زندگی انسان و در راستای خواستهها و انگیزههای درونی او راهاندازی شدهاند. بهگونهای که برنامههای متنوع ماهوارهای یا تلویزیونی با تولیدات مصرفگرایانه، مردم را از تفکر فعالانه و خلاقانه بیرون کرده و به نیازمندان منفعل و مصرفگرا مبدل میکنند. مسابقه تجملات که طی سالهای اخیر در رسانه ملی، اعم از ماشینهای گرانقیمت، خانههای لوکس و مجلل، وسایل تبلیغاتی منازل و لباسها رشد زیادی داشته است، هر روز بیش از گذشته سرمایهداران را فربه میکنند. متأسفانه هر گاه از سادهزیستی برنامهها برای الگوسازی سخن به میان میآید، دستاندرکاران توجیه میآورند که میخواهیم برای کشورهای دیگر، مردم ایران را مرفه و برخوردار از زندگی خوب نشان بدهیم؛ ترفندی که اگر یک مزیت داشته باشد، دهها ضرر و زیان به دنبال دارد.
چه باید کرد؟
متقیزاده، کارشناس و محقق در واحد پژوهشهای سیما در این باره معتقد است:«برای تولید برنامههای تلویزیونی باید نظارت و بازرسی دقیق صورت گیرد تا هر تولیدی روی آنتن برای پخش نرود، زیرا در غیر این صورت، تأثیرات مخرب و منفی آن بهمراتب بیشتر از تفریح، آموزش و سرگرمی میشود. متأسفانه اکثر تهیهکنندگان و کارگردانان برای تولیدات خود از کارشناسان غیرمتخصص در عرصه رسانه استفاده میکنند و در تیتراژ، همین که اسم کارشناسی را آوردند، اینگونه نشان میدهند که ما از متخصص فلان رشته بهره گرفتهایم و بعد فیلم یا مجموعهای سطحی و بیمحتوا را به خورد مخاطب، بهخصوص نوجوان و جوان، میدهند. اینجاست که در صورت تداوم و عدم نظارت، به فرهنگ دینی و ملی خدشه وارد میشود. لذا باید به این مقوله اهمیت و توجه بیشتری مبذول شود. برای نمونه، مجموعههای نمایشی که در سالهای اخیر در ایام ماه مبارک رمضان پخش میشود و تنها پوستهای از دین را برای بینندگان قصهسازی میکنند و به پیامدهای آتی آن توجهی نمیشود.» به نظر میرسد با توجه به تأثیرپذیری زیاد فرهنگ از رسانهها در تولیدات چنین ابزار ارتباطجمعی نیاز به مدیریت استراتژی فرهنگی شامل تصمیمات و اعمال ساختارمند و علمی که با توجه به تحلیل واقعبینانه شرایط فرهنگی حاکم و شناخت نقاط ضعف منجر به برنامهریزی و اتخاذ تصمیمات بلندمدت جهت نیل به هدف میشود، اهداف این نوع مدیریت از بالا و به پایین دستهبندی و اجرایی میشود. اگر با دیدی مثبت بنگریم، با توجه به اینکه رسانهها بهعنوان مجاری آموزشی بوده و با وجود امکانات گسترده در دسترس، توانایی بالقوهای در جایگزینی گرایشهای عقلانی و منطقی در کلیه سطوح جامعه را دارند، بدیهی است که میتوانند با حفظ جایگاه خود و استقلال نسبی از دولتها و نهادهای جامعه مدنی و همچنین آگاهی از موقعیت حساس و تعیینکننده خود، گام مؤثری در تحقق جامعه مدنی بردارند. پرفسور مولانا راهکاری که در این زمینه ارائه میکند آن است که «ما بهعنوان مخاطب، باید آنچه را که در رسانههای همگانی میبینیم، با احتیاط بنگریم و تا میتوانیم از منابع مختلف برای درک وقایع دنیا استفاده کنیم. به این ترتیب، فرهنگ و هویتمان را در معرض تهدید امواج رسانهها قرار نداده و آسیبپذیر نکرهایم.» در حقیقت، فرهنگی که توسط سرمایهداران مسلط بر اَبَررسانهها به سایر ملل توصیه میشود، فرهنگی است که هم فرهنگ سنتی جوامع را تخریب میکند و هم فرهنگ مصرفی تازهای را در بین مردم رواج میدهد، تا از طریق نیازآفرینیهای کاذب، کالاهای لوکس و غیر ضروری کارخانههای خود را به فروش برسانند. این همان صنعت فرهنگی است که جامعهشناسان با انتقاد از آن یاد میکنند. یعنی روشی که با آن میتوان پول ساخت. بدینصورت که فرهنگ، وسیله است، آن هم وسیله پول درآوردن سرمایهدار و هزینه کردن قشر عظیمی از مردم که بهنحوی مخاطب و در تیررس هستند. زیرا فرهنگ، دارای مکانیزم انتقال است و اگر چنین فرهنگ مصرفگرایانهای در میان عامه مردم جا بیفتد، آنها به انتفاع میرسند. از طرفی، تهیهکنندگان و دستاندرکاران برنامههای رسانههای دیداری برای اینکه سرمایه لازم را برای تولیداتشان تهیه کنند، به لطایفالحیلی به تبلیغ کالاها و اجناس رنگارنگ و لوکس اسپانسرها میپردازند و این بهمرور یعنی ترویج مصرفگرایی و تجملپرستی؛ به همین خاطر است که همواره کارشناسان در حوزه فرهنگ، از جایگاه ممتاز و حساسی که رسانههای همگانی بر پارادایم فرهنگ دارند، ابراز نگرانی میکنند. زیرا رسانهها، بهویژه تلویزیون، به دلیل فراگیری و عمومیت در سراسر جامعه با ایجاد تغییرات، از استحاله هویتی و فرهنگی آحاد جامعه یاد میکنند. تجربه نشان داده است که در اکثر مواقع، رسانهها، بهخصوص رسانههای دیداری، به قیمت اختناق و حتی ابتذال فرهنگها به زیست خود ادامه دادهاند، چرا که اینجا، عامل تعیینکننده میزان جلب و جذب مخاطب است و اغلب برای نیل به این هدف، در رقابتی تنگاتنگ، اقدام به تولید برنامههایی با رنگ و لعاب، بهویژه در سیستم آگهیهای تجاری و تبلیغاتی میکنند، تا بتوانند به انتفاع و سودآوری مطلوب خود دست یابند. بهطور کلی، در نظر بسیاری از کارشناسان رسانه، فرهنگ وسایل ارتباطجمعی، عامهپسند و سادهانگارانه است. این همان «صنعت فرهنگی» ناشی از فرهنگ تودهای رسانههاست که منتقدان زیای را به انتقاد واداشته است. آنان بر این باورند که این فرهنگِ جهتدادهشده، غیر خودجوش، چیزواره و ساختگیِ صاحبان وسایل ارتباطجمعی است. به عقیده ایشان، که همواره نگران انتشار چنین فرهنگ تودهای هستند، رسانههای همگانی، مجموعهای از افکار و ایدههای بستهبندیشده و پاستوریزهای را به خورد مخاطبان عام میدهند و خلاقیت و نوآوری را از آنها سلب میکنند و البته با چنین ترفندی، مخاطب را کوتهبین و سادهاندیش میسازند. امروز بسیاری از مخاطبان، به جای اینکه از خانه بیرون بروند و از نقاط مختلف دیدن و تجربه کسب کنند، در کنج خانه لم میدهند و با فشار دکمه تلویزیون، در حالی که مطابق تبلیغات مکرر آن، ظرف بزرگی از چیپس و پفک در جلویشان قرار دارد، به سفر میروند و از جاذبههای دیدنی لذت میبرند. از دیگر نتایج ناشی از تسلط رسانهها، آن است که باعث شده است تا ارتباط میان افراد از فرهنگهای متفاوت دگرگون شود، بهگونهای که نسل قدیم و جدید، کمتر با هم تعامل و تبادل دارند، روندی که جامعهشناسان آن را «گفتوگوی کران» نامیدهاند، و همین امر، بهمرور، شکاف بین نسلها را عمیقتر میکند. جامعهشناسان از آن به بحران عمیق هویتی یاد میکنند. زیرا ارزشهای جدید فرهنگی که توسط رسانههای جمعی تبلیغ و معرفی شدهاند برای نسل قدیم بیفایده ولی برعکس برای نسل جدید جالب و جاذب هستند. و در این میان، مسأله عدم درک متقابل پیش میآید. در حقیقت، صنعت فرهنگی ناشی از عصر اطلاعات به نام «دیدهبان مشرف بر صحنه» بر زندگی افراد احاطه یافته است و بهنحوی افکار، رفتار و سایر خصوصیات آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. حتی تصمیمگیریهای ایشان را نیز جهتدار کرده است. در هرحال، این ابزار قدرتمند ارتباطی، همواره به دلیل در اختیار داشتن امکانات گسترده برای تأثیرگذاری بر توده مردم و قدرت اقناعی، تحریکی یا تشویقی، همواره مورد توجه بودهاند. دکتر حسن بلخاری در این باره میگوید:«میزان تأثیرگذاری یک تصویر، معادل هزار کلمه است. به خاطر همین، سازمانها نکات آموزشی خود را با انیمیشن نشان میدهند.» بنابراین رسانهها یکی از مجاری مهم برای تغییر و تحولات کلان و عمومی هستند؛ البته همه آنها به یک اندازه و یک شکل تأثیر ندارند.
برخی مانند تلویزیون، به دلیل جذابیت در نظام فرهنگی و ارزشهای سنتی، بهتدریج مخاطب را با نوعی خلاء ارزشی و هویتی مواجه میسازد. آنها با نیازآفرینیهای کاذب و غیر ضروری، او را تشویق به شرکت در ماراتنی پایانناپذیر میکنند. متأسفانه باید گفت که ما در عرصه رسانههای دیداری و حتی شنیداری، فاصله بسیار زیادی با آرمانها و ارزشهای انقلابیمان پیدا کردهایم. ما روزگاری تجملگرایی را بهوسیله رسانههایمان تقبیح میکردیم. بسیاری از جوانان و نوجوانان، ثروت و تجملات خانوادگی خود را ضد ارزش و مایه شرم میدانستند. اما امروز عملکرد رسانهها، به سرکردگی رسانه ملی، بیمحابا و افسارگسیخته در جهت کسب سودآوری، بهاصطلاح رضایت مخاطب، نه تنها ارزش شده است، بلکه خانوادهها را هم، تا حد امکان، به چشم و همچشمی و مصرفزدگی در همه سطوح تبدیل کرده است. چه آنکه استفاده از وسایل منزل، دیگر جنبه کاربردی ندارد و به ارزش مارکها و قیمتها مبدل شده است.
عطاالله عطایی، رئیس بازنشسته بانک ملی ایران در نیویورک، میگوید:«در انقلاب، زمینها و خانههای بالای شهر با زمینها و خانههای پایینترین نقاط شهر نه تنها به لحاظ قیمت برابر شده بود، بلکه کمتر کسی حاضر به سکونت در نقاط مرفهنشین زمان طاغوت میشد؛ رویِ زمین نشستن برای مردم از هر طبقهای یک ارزش بهشمار میآمد، اما حالا به برکت سیاستهای نوعاً ضد ارزشی تلویزیون، اکثریت جامعه برای خرید مبلمان با قیمتهای بالا زیر بار قرض میروند. نبود مهندسی فرهنگی در عرصه رسانه و برخورد سلیقهای و فردی به جای نگاه ساختارمند، بهخصوص در رسانه ملی، باعث شده تا فرهنگ از زمان انقلاب تاکنون دستخوش تغییرات نازیبایی بشود. مسؤولان، سودمحوری در جهت کاهش وابستگیهای دولتی، مقابله با آثار سوء بعضی فیلمهای جشنوارهای که افراد سودجو برای پسند و خوشایند داوران جشنوارههای خارجی- که مردم ایران را در نهایت فقر و قحطیزدگی به نمایش گذاشته بودند- میساختند و همچنین بالا بردن حس ترقیجویی در مردم ایران را از جمله علل این تغییرات برمیشمرند. به همین دلیل، برنامههایی که از طریق رسانهها انتقال مییابند، باید با مدیریت و کانالیزهشده و متناسب با ظرفیتهای اجتماع گیرنده باشد و ارزشهای عرفی-دینیِ حاکم را مخدوش نکنند، بلکه به تقویت و تحکیم آنها نیز کمک برسانند و زمینههای رشد و توسعه اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... را در جامعه و در بین آحاد مردم فراهم سازند.
منبع:ماهنامه سوره شماره 42.