سال دگر خنده به لب!

عباس کيارستمي جايي گفته (نقل به مضمون): «آدمي يک چيزي هست و يک چيزي مي خواهد باشد. هر چقدر فاصله بين اين دو کمتر باشد، روان انسان به تعادل نزديک تر است». و راستش از نظر ما رمز «خوشحال بودن» در تعطيلات نوروزي توجه به همين يک نکته کليدي است. چه بخواهيد چه نخواهيد، نماي بيروني عيد امسالتان تفاوت چنداني با عيد سال هاي قبل نخواهد داشت (به قول شيخ ميهنه: امسال همان خواهد بود که پارو پيرار). اينکه از حالا بيخود
سه‌شنبه، 26 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سال دگر خنده به لب!

سال دگر خنده به لب!
سال دگر خنده به لب!


 

نويسنده:سيد احسان عمادي




 

8 فرمان براي شاد بودن در تعطيلات
 

عباس کيارستمي جايي گفته (نقل به مضمون): «آدمي يک چيزي هست و يک چيزي مي خواهد باشد. هر چقدر فاصله بين اين دو کمتر باشد، روان انسان به تعادل نزديک تر است». و راستش از نظر ما رمز «خوشحال بودن» در تعطيلات نوروزي توجه به همين يک نکته کليدي است. چه بخواهيد چه نخواهيد، نماي بيروني عيد امسالتان تفاوت چنداني با عيد سال هاي قبل نخواهد داشت (به قول شيخ ميهنه: امسال همان خواهد بود که پارو پيرار). اينکه از حالا بيخود نقشه هاي فضايي طويل و دراز براي دو هفته عيدتان بکشيد و بعد شب سيزده بدر، ببينيد که محض رضاي خدا يکي شان هم جامعه عمل نپوشيده، جز اينکه بر افسردگي و «غم زيبا» ي وجودتان بيفزايد دردي را دوا نخواهد کرد. در اين ايام قاعدتاً بايد آن ده درصد محيطي براي خوشحالي تان مهيا باشد. اگر هم نيمه ارثي ماجرا را کنار بگذاريم، غير از توصيه هاي روان شناس منشانه بايد يک سري راهکاري عملي مبتني بر عيد داشته باشيد تا سلول هايتان هم ريسه بروند! پس به جاي اين خيال پردازي هاي دور از واقع، نزديک تر بياييد تا ده نکته به شما بياموزيم تا به قول اهل فن، اين اول سالي يک کاري بکنيد که «از حال بد، به حال خوب» بشويد.

1. در هواي آزاد باشيد
 

در همان سکانس هاي ابتدايي فيلم معظم «روز هشتم» يک صحنه اي هست که «ژرژ» انگشت هايش را در باد مي چرخاند و به زبان لامسه با هوا حرف مي زند. نمي دانيم شما به چه چيزهايي معتقديد، ما شخصاً به اين «گفت و گو با باد» اعتقاد داريم. يک مَثَل بنگلادشي هم مي گويد: «عاطل بودن در پارک سگش شرف دارد به باطل بودن در خانه» (اتفاقاً سعدي خودمان هم مي گويد: به راه باديه رفتن به از نشستن باطل). شما حتي اگر مي خواهيد راجع به دغدغه هاي حيات ازدواج زندگاني آينده تان هم غور و تفحص کنيد، اين کار را ضمن قدم زدن در خيابان هاي شهر يا دراز کشيدن روي فضاي سبزي که به همين منظور پيش بيني شده انجام دهيد. باور کنيد همان صداي باد، همان نسيم روح فزا که بر پوست دستتان مي لغزد، همان شر شر آب شيلنگ يا همان برگ درختان سبز در نظر هوشيار، تأثيرش را بر روان شما خواهد گذاشت. ما در ادبيات خودمان داريم شخصيت هايي را که با شنيدن صداي ناليدن مرغي در صبحگاه عقل و صبرشان از دست رفت و عارفي واصل شدند. چرا شما يکي از آنها نباشيد؟

2. غر نزنيد
 

هميشه عابر بانکي هست که پولتان را بخورد، راننده اي هست که ازتان کرايه اضافه بگيرد، ترافيکي هست که تويش اسير شويد يا پدر و مادري که «دغدغه نسل شما را درک نکند». بهانه براي غر زدن هميشه هست. اما با خودتان عهد کنيد و در اين 13 روز «نپرسيد کجاييد/بو کنيد اطلسي تازه بيمارستان را». باور کنيد که غرغر کردن و نق زدن جز اينکه روي اعصاب باقي همراهان، «خرک دوبل» اجرا کند هيچ فايده ديگري ندارد و چيزي عايد کسي نمي کند. نمي گوييم اعتراض نکنيد؛ نه، هر جا لازم هست حرفتان را بزنيد و پاي حقتان بايستيد. اما بيخود بعدش زنجموره نکنيد که «آه! آيا اين وضعيت است که ما داريم؟». حتي براي پيچاندن آيين فرح بخش سنتي ــ تاريخي «عيد ديدني» با خانواده وارد جر و بحث فلسفي نشويد. يک بهانه آبرومندي جور کنيد و در برويد؛ يا به رسم احترام برويد و بعد ده دقيقه با کلکي ــ که لابد خودتان بهتر مي دانيد ــ خلاص شويد و بيرون بياييد.

3. کارهاي کوچک خوب بکنيد
 

حالا چرا کوچک؟ به خاطر اينکه فرض کرديم شما هم مثل ما آدم کارهاي بزرگ نيستيد و پول و وقت و انرژي و حوصله اش را نداريد. اما همين که اول نگاه به چپ کنيد و بعداً نگاه به راست کنيد و اگر ماشين نيامد، خانم پير نگران آن گوشه ايستاده را از عرض خيابان عبور دهيد، براي اينکه يک روز کامل حالتان را خوب کند کافي است. از کار خوب به حال خوب: سريع، آسان، تضميني. لبخند محبت مادر وقتي از سر «مرام و معرفت» دو عدد بربري تازه براي خانه مي گيريد يا نگاه تشکر پدر وقتي در تعمير جارو برقي دستيارش مي شويد (ولو در آخر چند پيچ اضافه هم بياوريد) احوالتان را بيمه مي کند. مي توانيد همين طور که در پارک نشسته ايد براي پيرمرد نيمکت بغلي نقش يک گوش صبور را بازي کنيد. از آن غافلگيرکننده تر وقتي است که در نقش خبرنگار افتخاري همشهري جوان از پدربزرگتان يک گزارش هيجان انگيز راجع به سال هاي جواني اش بگيريد. پدربزرگ ها خيلي حرف ها دارند که هنوز به کسي نگفته اند. باور نداريد، از احسان رضايي بپرسيد.

4. تجربه کنيد
 

به قول شاعر، «از خلاف آمد عادت بطلب کام» (تا آخر عيد وقت داريد اين مصراع را صحيح بخوانيد و معنايش را درک کنيد. پاسخ هاي خود را به آدرس ما بفرستيد.)
خلاصه که تجربه هاي نو اوقات آدم را خوب مي کند. چطور؟ بر عکس آن طور که تکرار، ملال مي آورد و ملال کسالت. حالا منظور از تجربه کردن اين نيست که فردا لباس سرخ پوستي بپوشيد و مشعل به دست بگيريد و بزنيد به قلب جنگل هاي تاريک آمازون. نه، همين که کتاب آشپزي دوستتان را برداريد و جهت تنوع يک غذاي هندي يا چيني هم درست کنيد براي خودش تجربه اي است. مي توانيد گاهي در دستگاه نوا يا همايون قدر يک دهني زير آواز بزنيد يا حتي جهت فرق موهايتان را تغيير دهيد. شخصاً ولگردي در محله هاي قديمي شهر و کشف ساختمان هاي قديمي با معماري هاي آنتيک ــ که هر روز جلوي چشممان هستند و هيچ وقت نمي بينيمشان ــ را به هر تجربه لذتبخش ديگري ترجيح مي دهم.

5. بازي کنيد
 

و البته وقتي مي گوييم «بازي» نگاهمان متوجه Speed Needfor و AgeofEmpire نيست. کلاً اگر مي خواهيد در ايام عيد خوشحال باشيد، هر گونه بازي اي را که انجامش مستلزم «رفتن به مرحله بعد» است به فراموشي بسپاريد. منظور نظر ما از«بازي» يک فعاليت مفرح جمعي است که با به کار انداختن خلاقيت ذهن شما و به صورت دورهمي انجام مي شود و نقش بسزايي در تحکيم علايق و روابط انساني دارد. جدا از بازي هاي فضاي آزاد مثل «وسطي» و «هفت سنگ» و «استپ هوايي» ــ که بهتر است آنها را ذيل فرمان «ورزش کنيد» دسته بندي کنيم ــ بازي هاي «در خانه» اي بي شماري هم وجود دارند. سنتي ترها معمولاً سراغ «يک مرغ دارم» و «گل ــ پوچ» و «اسم ــ فاميل» مي روند اما در منوي پست مدرن ها انتخاب هايي مثل «مافيا» هم وجود دارد. پيشنهاد مخصوص سرآشپر بازي «نازي ها و آمريکايي ها» در «لعنتي هاي بي آبرو» است (همان که هر کس يک کلمه اي روي کارت مي نويسد و روي پيشاني بغل دستي اش مي چسباند تا با سؤال از بقيه کشفش کند). براي ديدن منوي اين بازي ها سري بزنيد به شماره ويژه يلداي سال 86 خودمان.

6. خاطرات خوش گذشته را مرور کنيد
 

عده اي نشسته بودند دور هم و هر کدام هرازگاهي يک شماره مي گفت و جميعاً مي زدند زير خنده. يکي رد مي شد و حکمت اين شماره ها و اين خنديدن ها را پرسيد. گفتند ما دوستان قديمي ايم و آن قدر خاطره هايمان زياد است و آن قدر گفتيمشان که حالا فقط کافي است شماره خاطره را بگوييم. طرف سر تکان داد که عجب و در همين حال يکي يک شماره گفت و اين بار جمع بلندتر از قبل خنديدند و طولاني تر. تازه وارد پرسيد: اين خنده چه بود؟ گفتند اين يکي شماره جديد بود. پيشنهاد ما براي روزهايي که داريد به سمت کسالت مي رويد پناه بردن به همين ترفند است. همين طور که زل زديد به نقطه اي در دوردست، ماجراي يکي از اتفاقاتي را که مثلاً در کودکي برايتان افتاده از مادرتان بپرسيد. مي توانيد کمي زيرکي به خرج بدهيد و براي اينکه به نفر بازي تان يکي ديگر را هم اضافه کنيد، درباره يک خاطره مشترک يا اصلاً درباره نفر سوم سؤال کنيد. حالا حداقل يک ساعتي را مي توانيد هي هر کدام از خاطراتتان بگوييد و هي بخنديد.

7. فيلم خوب ببينيد
 

از دريچه سينما چند جور مي شود به دنيا نگاه کرد؛ يک جور مثل لارس فون تريه و جور ديگر مثل تيم برتون (جورهاي ديگري هم هست که در اين مقال نمي گنجد). ما البته هر دو جور را دوست داريم؛ هم معتقديم «زندگي رسم خوشايندي است» و هم اعتقاد داريم «روزگار غريبي است». لکن براي اينکه حالتان تا حد ممکن خوش شود و کلاً «خوشحال» باشيد، فقط جور دوم را مؤکداً توصيه مي کنيم و از جور اول اکيداً بر حذر مي داريم (اين «اکيداً» آدم را ياد «اکيدنه» مي اندازد که پستانداري است تخمگذار در استراليا. جهت افزايش اطلاع عمومي عرض شد). بنابراين «روز هشتم» و «آملي» و «ماهي بزرگ» و «خانم سان شاين کوچوکو» و «جونو» و «زندگي زيباست» را حتي اگر n بار هم ديده ايد، براي بار (n+1) ام تماشا کنيد تا يادتان بماند. «دائماً يکسان نباشد حال دوران». از نمونه هاي ايراني هم به جاي فيلم، سريال هاي «روزي روزگاري» و «خانه سبز» را پيشنهاد مي کنيم. باشد که با ديدن کل کل هاي شيرين «مراد و خاله» حالتان به شود.

8. ورزش کنيد
 

اين را که ما نمي گوييم، حکيم ابوالقاسم فردوسي مي گويد: ز نيرو بوَد مرد را راستي. تازه در ادامه هم هشدار مي دهد که در اثر سستي ممکن است انسان دنبال مواد مخدر، تفريحات ناسالم و حتي انواع «ماهواره» برود. ورزش انواع مختلفي دارد؛ اگر سنگين حال مي کنيد که کوه، ميليون ها سال است که در خدمت و منتظر گام هاي استوار شماست. اگر ورزش با کلاس دلتان مي خواهد مي توانيد برويد شنا يا دوچرخه سواري. اگر با بر و بچ علاف و بي حوصله تان در کنجي نشسته ايد يک دست گل کوچک يا واليبال خياباني حسابي مي تواند حالتان را جا بياورد. امکانات خاصي هم نمي خواهد و با چند پاره آجر يا طنابي که در ارتفاع مناسب بسته شود قابل انجام است. همه اينها هم نباشد، دويدن خدا را که ازتان نگرفته اند؛ مهم ترين تفاوت ورزش کردن با بقيه فرمان ها اين است که نيازي به بهره گيري از قواي فکري ندارد. شما همين جور که جست و خيز مي کنيد و عرقتان در مي آيد بي اينکه بفهميد چطور و چگونه، حالتان خوب مي شود. به همان اندازه که ــ به قول بهرام شفيع ــ انباشت اسيد لاکتيک در عضله ها نتيجه محتوم فعاليت ورزشي است، اين خوب شدن حال شما هم نتيجه محتوم آن است.

گام به گام
 

براي اجراي اين پيشنهادها و راه هاي ديگري که به ذهن خودتان مي رسد؛
1. از ديد و بازديدهاي عيدانه آن هم با روي گشاده شروع کنيد. زوري هم که شده به خودتان بقبولانيد که از همه خوشتان مي آيد و حس خوبي به تان مي دهند.
2. تب عيد که پايين آمد، سراغ دوستان موافق را بگيريد و دور هم جمع شويد. بعضي از اين آدم ها را فقط سال به سال مي شود ديد.
3. کتاب، فيلم و موسيقي هاي نخوانده، نديده و نشنيده را جور کنيد و از خجالتشان در بياييد.
4. بزنيد به کوه و دشت و دمن. اصلاً شما سيزده به در را از هفتم فروردين شروع کن.
منبع: همشهري جوان، شماره 254



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط