در جست وجوي آتلانتيس « تمدن گمشده »

مکان هاي اسرار آميز و بناهاي فراواني روي زمين وجود دارند که منشا و انگيزه برپايي آنها قرن هاست ذهن بشر را به خود مشغول کرده است . بعضي از آنها تنها در صفحات کتاب ها و ذهن مردم وجود دارند و بعضي ديگر اگر چه وجود خارجي دارند ، ولي اسرارشان هنوز کشف نشده است . هرم بزرگ خئوپس در مصر ، ستون هاي عظيم استون هنج در انگلستان و خطوط منسوب به قوم اينکا در بيابان هاي پرو که تنها از آسمان ديده مي شوند ، از اين جمله اند .اما به
چهارشنبه، 27 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در جست وجوي آتلانتيس « تمدن گمشده »

 در جست وجوي آتلانتيس « تمدن گمشده »
در جست وجوي آتلانتيس « تمدن گمشده »


 

نويسنده : مجيد جويا / محمود حاج زمان




 
زير عنوان: اين نام مشهور همان قاره اي است که درباره اش افسانه ها مي گويند و به زير آب رفته ، گنج بزرگي که وسوسه پيدا کردنش دست از سر بشر بر نمي دارد.
مکان هاي اسرار آميز و بناهاي فراواني روي زمين وجود دارند که منشا و انگيزه برپايي آنها قرن هاست ذهن بشر را به خود مشغول کرده است . بعضي از آنها تنها در صفحات کتاب ها و ذهن مردم وجود دارند و بعضي ديگر اگر چه وجود خارجي دارند ، ولي اسرارشان هنوز کشف نشده است . هرم بزرگ خئوپس در مصر ، ستون هاي عظيم استون هنج در انگلستان و خطوط منسوب به قوم اينکا در بيابان هاي پرو که تنها از آسمان ديده مي شوند ، از اين جمله اند .اما به جرات مي توان گفت که هيچ يک از آنها به جذابيت و مرموزي آتلانتيس نيست ؛ قاره گمشده اي که بيش از 2 هزار کتاب ، مقاله و شعر درباره آن نوشته شده و جست و جو براي کشف آن به کشف تمدن هايي مانند تمدن هلن در يونان ، تمدن ماياها و اينکاها در قاره آمريکا منجر شده است .
نام آتلانتيس نخستين بار از زبان فيلسوف بزرگ يونان افلاطون (428 تا 348 از ميلاد )خارج شد وي حدود 350 سال قبل از ميلاد مسيح ( در اواخر عمرش ) در رساله تيمائوس (Timaeus)چنين نوشت « 12 هزار سال پيش از اين جزيره اي بزرگ وجود داشت با تمدني ستايش انگيز موسوم به آتلانتيس »
وي در رساله ديگر خود ، کريتياس(Critias)شرح بيشتري از قاره آتلانتيس نوشت « آتلانتيس جزيره اي خوش آب و هوا به وسعت 390 هزار کيلومتر مربع بود که جمعيت چند ميليون نفري آن را آتلانت مي خواندند . اين جزيره مهد تمدني بسيار عالي و پيشرفته بود که در تمام شاخه هاي علوم و هنر ، سرآمد زمان خود محسوب مي شد . نخستين فرد ساکن اين جزيره ، اونور بود که بالئوکيپيه ازدواج کرد و از او صاحب دختري به نام کليتو شد . پوزيدون ، خداي حامي جيزه ، عاشق کليتو شد و حاصل ازدوج آنها ، پنج جفت پسر دو قلو بود . پوزيدون جزيره را بين پسرها تقسيم کرد و اطلس را که پسر بزرگ تر بود ، پادشاه جزيره کرد قد بلند پوست سفيد و موهاي روشن ويژگي آتلانت ها به شمار مي رفت ،اين مردم مومن ، بسيار خوش خلق و مهربان بودند و هيچ چيز نزد آنها مهم تر از اخلاقيات و ارزش ها نبود . ارتش آتلانتيس بيش از يک ميليون و دويست هزار نفر نيرو داشت و در جنگل هاي انبوه آن ، انواع جانوران بزرگ و کوچک مي زيستند . شهرهاي آباداين جزيره مملو از ساختمان هاي مرمري عظيم و هرمي شکل بود که تلالو نور خورشيد به آن شکوه مي بخشيد .» اما افسوس که اين شکوه تداوم نيافت . قدرت روز افزون آتلانت ها موجب شد که آرام آرام به دست درازي به سرزمين هاي ديگر روي آورند . اين شد که زئوس مجازاتي غير قابل تصور برايشان در نظر گرفت ، توفاني سهمگين همراه با زمين لرزه و سيل هاي بزرگ که به مدت يک شبانه روز ادامه يافت ، تا آنکه دريا ، جزيره آتلانتيس را به زير خود فرو برد و ناپديد گشت ، افلاطون ترديد داشت که هرگز نشانه اي از اين سرزمين گمشده به دست آيد ؛ از اين رو نوشت « اقيانوس در آن نقطه به مکاني غير قابل عبور و جست و جو تبديل شده است . »
اين چنين شد که تمدن آتلانتيس در اوج شکوفايي خود توسط سه نيروي سهمگين طبيعت يعني آتشفشان زلزله و توفان نابود شد .

در جست وجوي لوح زمرد
 

فکر مي کنيد اهميت آتلانتيس در چيست که چنين تحقيقات فراواني در مورد آن انجام شده است ؟ پاسخ اين سوال چيزي نيست جز گنج آتلانتيس .
اگر آنچه افلاطون در مورد آتلانتيس گفته درست باشد ، آن گاه هر آنچه از آن تمدن بر جا مانده باشد ،ارزش غير قابل تصوري خواهد داشت ، اين ميراث بزرگ که به گنج آتلانتيس معروف شده ، فقط شامل اجسام قيمتي ( گنج معمولي ) نيست بلکه تمام دانش ، علوم و فناوري هاي آن زمان را نيز در خود دارد .
مهم ترين ميراث آتلانتيس ، گنجي است به نام لوح زمرد که هم در تورات و هم در بسياري از افسانه هاي ملل از آن نام برده شده است . طبق افسانه ها ، لوح زمرد در حقيقت شامل 12 لوح سبز زمردين فاسد نشدني و مقاوم در برابر همه عناصر است که خداي آتلانتيس باستان دانش و علوم عالي را روي آنها کنده کاري کرده و هر گاه ملتي آن را در اختيار بگيرد ، به تمدني پيشرفته دست پيدا مي کند ، گفته مي شود بعد از نابودي آتلانتيس ،اين مصريان بودند که مالک اين الواح شدند و تمدن پيشرفته ، اين مصرباستان هم در نتيجه اين گنجينه ارزشمند پديد آمد .

آتلانتيس در گذر زمان
 

پژوهشگران در مورد اينکه آيا افلاطون اين داستان را از گذشته شنيده يا اينکه ( دست کم بخشي از آنها را ) تحت تاثير سنت هاي قديمي تر از خود نوشته ، با هم توافق ندارند . بعضي از پژوهشگران بر اين عقيده اند که افلاطون خاطراتي از بعضي حوادث دوران خود الهام گرفته ، حوادثي مانند نابودي هليکه در 373 پيش از ميلاد و حمله ناموفق آتني ها به سيسيل .
يکي از اولين کساني که به صحت گفته هاي افلاطون باور داشت ، کرانتور شاگرد زنو کراتس بود که خود از شاگردان افلاطون به شمار مي رفت . کار او که شرحي بر کتاب تيمائيوس افلاطون است ، گم شده ولي پروکلوس فازنوافلاطونيان قرن پنجم پيش از ميلاد ، به آن اشاره کرده است . به گفته پروکلوس ، کرانتور از مصر بازديد کرده با کاهنان صحبت کرده ، بعضي آثار هيروگليف را ديده که اين داستان را تاييد مي کنند .
داستان افلاطون در زمان خود هم الهام بخش نويسندگاني شده بود . چند دهه بعد از کتاب افلاطون ،تاريخ داني به نام تئوپومپوس در مورد سرزميني در آن سوي اقيانوس نوشت که مروپيس نام داشت . اين داستان در کتاب هشتم از مجموعه فيليپيسا ذکر شده که در آن ، مروپيدها را نژادي از آدميان توصيف مي کند که به بلندي دو مرد عادي بودند و در دو شهر در جزيره مروپيس مي زيستند .
بعد از اينها تا قرن هاي سوم و چهارم . نويسندگان و تاريخ نگاران علاقه خود را به اين تمدن گمشده حفظ کرده بودند ، تا قرون وسطي از راه رسيد و با تسلط کليسا ، تاريخ و ادبيات در کنار ديگر مظاهر خرد بشر به محاق رفت و تا افول قدرت کليسا ، قريب به يک هزاره در ديار فراموشان ماند .
بعد از پايان دوران تاريک قرون وسطي ، به جاي تاريخ دانان و کاوشگران ، اين بشر دوستان بودند که آتلانتيس را دوباره و کاوشگران ، اين بشر دوستان بودند که آتلانتيس ، الهام بخش کارهاي بسياري از نويسندگان دوران رنسانس شد که در مورد آرمان شهر مي نوشتند،افرادي مانند سر فرانسيس بيکن که کتاب « آتلانتيس نو » را در سال 1627 توصيف کرد که شباهت بسياري به آتلانتيس افلاطون دارد . البته او مشخص نکرد که اين شهر در آمريکاي جنوبي واقع شده بود يا آمريکاي شمالي .

آتلانتيس چطور از بين رفت ؟
 

از نظر علمي ، قوي ترين احتمال نابودي آتلانتيس ، برخورد سنگي آسماني با سطح زمين در محدوده درياي کارائيب و خليج مکزيک است . بعضي محققان اندازه و زاويه برخورد اين سنگ آسماني را بررسي و اثرات برخورد آن را با زمين شبيه سازي کرده و مدعي شده اند که تاريخ برخورد با تاريخ توفان بزرگ مطابقت دارد . ورود يک سنگ آسماني با زمين هم زلزله مهيبي رخ مي دهد که همراه با حالت انفجار است و در بخش بزرگي از سطح زمين ، خرابي هاي بسياري ايجاد مي کند اگر سنگ آسماني به اقيانوس برخورد کند ، موج هاي بسياري عظيمي به وجود مي آيد که امروز ه به آنها سونامي مي گوييم.
بستر قاره آتلانتيس از شن و ماسه بود که بر اثر برخورد سنگ آسماني با بستر اقيانوس و زمين لرزه شديد به دنبال آن احتمالا خالي شد و منجر به غرق شدن آتلانتيس در اقيانوس شد . البته قبل از غرق شدن ، سطح قاره بر اثر شعله هاي آتشي که از برخورد سنگ آسماني با جو به وجود آمده بود ، سوخته و بر اثر زلزله کاملاً تخريب شده بد و در نهايت به زير آب فرو رفته بود .
آتلانتيس قلب تپنده تمدن آن روز بود و به دنبال غرق شدنش ، تمدن هاي بسياري که شعبه هاي تمدن آتلانتيس بودند ، به يکباره از ميان رفتند . دانشمندان جامعه شناس بر اين باورند که نجات يافتگان از اين حادثه ، تقريباً تمام تمدن ، و منابع علمي خود را از دست داده بودند و براي ادامه حيات مشکلاتي جدي داشتند . آنها تمام وسايل و ابزارهاي خود را از دست داده بودند و بسياري از متخصصان در علوم و فنون مختلف از ميان رفته بودند . به طور خلاصه مي توان گفت که بشر آن دوره مجبور شد از صفر شرع کند و تمدني جديد را از ابتدا پايه ريزي کند اين همان تمدني است که تا امروز ادامه يافت . نابودي آتلانتيس توفان بزرگ آن دوران در واقع پايان دوره اي طلايي از تمدن بشري بود که بشر امروزي هرگز نتوانسته به محتويات اسرار آميز و رموز آن دست يابد.
به نظر شما اگر در زمان ما چنين اتفاقي رخ دهد ، از تمدن امروزي ما براي آيندگان چه باقي خواهد ماند ؟ آيا آيندگان هم ما را به چشم افسانه اي خواهند ديد؟

شواهد باستاني از آتلانتيس
 

باستان شناسان ، اغلب اطلاعات موجود در مورد دوران قبل از نابودي آتلانتيس را در پاپيروس ها و کتيبه هاي سنگي اقوام قديمي مانند ما يا و آزتک يافته اند . به عقيده بعضي کارشناسان ، تمدن هاي پيشرفته آمريکاي مرکزي و جنوبي ، مصر باستان و خاور ميانه تصادفي نيست و احتمالاً آنها ميراث دار تمدني پيشرفته تر در گذشته دور بوده اند . بعضي به صراحت ، ريشه و مبداء تمام تمدن هاي گذشته را آتلانتيس برآمده اند .
به عقيده مغول ها در زمان قديم ، دو قاره در اقيانوس اطلس وجود داشته که هر دو در آب فرو رفتند ولي بعضي از ساکنان آنها توانستند در پناهگاه هايي زير زميني به زندگي خود ادامه دهند .اين غارها با نور عجيبي روشن مي شد که گياهان در پرتو آن رشد کردند تونل هاي زيرزميني بلند و متعددي درسين جوان چين کشف شده که اين تعبير مغولي را تاييد مي کند .
اوتوهاينريش موک ، مهندسي اتريشي که علاقه وافري به تاريخ و جغرافيا داشت ، کتابي تحت عنوان را از آتلانتيس نوشت که شهرتي جهاني يافت و بار ديگر آتلانتيس وجود داشته و دستخوش بلاي سهمگين طبيعي شده اما تمام آتلانت ها از بين نرفته اند و بازماندگان آن فاجعه توانسته اند خود را به سواحل اقيانوس اطلس ( شامل آمريکاي جنوبي ، آمريکاي شمالي ، آفريقا و اروپا ) برسانند . آنها به هر سرزميني که رسيدند ، دانش خود را برسانند . آنها به هر سرزميني که رسيدند ، دانش خود را در زمينه شهر سازي و معماري به کار گرفتند تا بناهايي عظيم ،معابدي با شکوه و قصرهايي بزرگ مانند آنچه در آتلانتيس وجود داشت بسازند . براساس فرضيه هاي موک ، بناهايي مانند اهرام مصر ، معابد مايا و آزتک و بسياري از تمدن هاي دوره باستان همگي زاييده يک تمدن مادر به نام آتلانتيس هستند !
به گفته موک ، زلزله و توفان هولناکي که 12 هزار سال پيش در اقيانوس اطلس روي داد ، نه تنها تمدن درخاشن آتلانتيس را از ميان برد بلکه دامنه امواج خروشان آن همه خشکي هاي زمين را در برگرفت و بايد همان توفاني باشد که در کتاب هاي آسماني از آن نام برده شده است ( يعني توفان نوح پيامبر ) به گفته ي وي 4 هزار سال از آن توفان سپري شد تا تمدن هاي انساني بتوانند يک بار ديگر در نقاط مختلف کره خاکي جوانه بزنند .
شايد بتوان اين فرضيات موک را به سونامي نسبت داد . ولي مشکل اينجاست که اينها خيلي با توصيف افلاطون از آتلانتيس که مشخص ترين وجه آن « در مقابل ستون هاي هرکول » است و اينکه نابودي آن در « 9 هزار سال پيش از زمان سولون » يا 9600 سال پيش از ميلاد رخ داده ، جور در نمي آيند .
يکي از مهم ترين دلايل تاريخي ، نقشه اي باستاني است که به نقشه پيري رايس ، دريانورد ترک معروف شده و قاره آتلانتيس را به وضوح در ميان اقيانوس اطلس نشان مي دهد .

در جست وجوي آتلانتيس
 

با توجه به دانش محدود جغرافيايي افلاطون در زماني که تنها بخش اندکي از کره زمين بر تمدن هاي دنياي کهن ( آسيا و اروپا و شمال آفريقا ) مکشوف بود ، نشانه هاي آتلانتيس را مي توان به نقاط مختلفي روي زمين منتسب کرد . اين کاري است که پژوهشگران متعددي طي 2 هزار سال گذشته انجام داده اند و البته از همان روزگار افلاطون نيز مانند بسياري از منتقدان وجود اين جزيره را باور نداشتند . در ميانه ها و اواخر قرن نوزدهم ميلادي ، بسياري از پژوهشگران بنام که اولين آنها چارلز اتين براسر ديوربورگ بود و بعد افرادي چون ارداورد هربرت تامپسون و آگوستوس لي پلانگئون ، اين احتمال را مطرح کردند که آتلانتيس به نحوي با تمدني مايا و آزتک مرتبط بوده است . ولي در همين زمان پژوهشگران زيادي ، هر يک با برجسته کردن يک عبارت از نوشته هاي افلاطون با افسانه هاي تاريخي ديگر ، يک جا را براي آتلانتيس کانديدا مي کردند . يکي ميانه اقيانوس اطلس ( يا همان آتلانتيس ) ديگري درياي مديترانه سومي درياچه هاي آفريقا در جنوب مصر و بعضي هم ثبت را ( به عنوان منشا تمدن آريايي ) . اين آخري را نازي ها چندان جدي گرفتند که با وجود اينکه اين نظريه در مورد مکان آتلانتيس منتقدان زيادي داشت و دقيق هم نبود . به فرمان هيتلر در سال 1939 يک گروه تحقيقاتي روانه تبت شدند تا به دنبال ريشه هاي آريايي آتلانتيس بگردند . هر چند بعضي ديگر از محققان بيشتر به ريشه هاي قطبي و شمال اروپايي اين ابرانسان ها اعتقاد داشتند.

دوران معاصر
 

در دوران معاصر ،با مطرح شدن و پذيرش نظريه جابه جايي قاره ها در دهه 1960 و افزايش درک عمومي از صفحات زمين شناختي ، غير ممکن بودن وجود يک قاره گمشده که در گذشته نزديک به زير آب رفته باشد ، آشکار شد و نظريات « قاره گمشده » در مورد آتلانتيس رد شدند . از زمان دانلي ( که در دهه 1880 کتابي در مورد تمدن گمشده آتلانتيس نوشت و عامه مردم را با اين مقوله آشنا کرد ) . ده ها مکان براي آتلانتيس مطرح شده اند ،تا جايي که حتي نام آن تبديل به يک مفهوم کلي شد و از ويژگي هاي داستان افلاطون منتزع شد اين امر در اين حقيقت بازتاب مي يابد که خيلي از جاهاي پيشنهادي اصلاً در اقيانوس اطلس قرار ندارند . در حال حاضر تنها اندکي از نظريه ها بر مبناي ريشه هاي علمي يا پژوهشي بنا نهاده شده اند ، در حالي که باقي با استفاده از ابزارهاي شبه علمي يا رواني خلق شده اند . خيلي از اماکن احتمالي بعضي از ويژگي هاي داستان افلاطون را در خود دارند ،( مانند آب پايان مصيبت بار و دوره زماني متناسب ) ، ولي محققين مدافع اين نظريه ها نتوانسته اند ثابت کنند که هيچ يک از آنها همان آتلانتيس افسانه اي است . از اين ميان بعضي از اين مکان ها طرفداران بيشتري به نسبت باقي دارند .

درياي سياه
 

زيگفريد و کريستيان شوپ ، پژوهشگران آلماني ، جاري آتلانتيس را در درياي سياه مي دانستند . بيش از سال 5500 پيش از ميلاد يک جلگه بزرگ در شمال غربي و در کنار يک درياچه قرار داشت . در سال 5510 پيش از ميلاد افزايش سطح آب دريا در جانبي که امروزه بسفر نام دارد . درياچه را به مديترانه وصل کرد . آنها ستون هاي هر کول را در تنگه بسفر يافتند . آنها هيچ توضيحي از اينکه چگونه کشتي هاي بازرگانان سراسر دنيا مي توانستند با وجود اينکه بندر آتلانتيس 350 پا زير سطح آب هاي آزاد قرار داشت در آنها پهلو بگيرند ، ارائه ندادند آنها ادعا کردند که اريکالکوس به معني سنگ آتش فشاني سياهي است که در آن زمان به عنوان يک واحد پولي از آن استفاده مي شد و در حوالي 5500 پيش از ميلاد با اسپاند يلوس جايگزين شد . فاجعه زمين شناختي منجر به مهاجرت به دوران نوسنگي در اروپا شد که آن هم در حوالي 5500 پيش از ميلاد شروع شد . در سال 2000 گاردين گزارش داد که روبرت بالارد ، در يک زير دريايي کوچک ، بازمانده هايي از تمدن انساني را در حدود 300 پا زير زمين در سواحل شمالي ترکيه در درياي سياه يافته است . اين منطقه در حدود سال 5000 پيش از ميلاد غرق شد . همچنين تصور مي شود که ريشه داستان نوح نيز به غرق شدن همين ناحيه باز گردد . ناحيه ديگري در درياي سياه که احتمال آتلانتيس بودن آن توسط حسن اومار در دهه 1940 از مطرح باشد آنگومه است که ناحيه اي افسانه اي در نزديکي ترابوزان است .

ترکيه :
 

پيتر جيمز در کتابش به نام پادشاهي سونکن ، آتلانتيس را پادشاهي زيبا سلامي داند ، او ادعا مي کند که سولون داستان را در جريان سفرهايش شنيده است ولي در ليديه و نه مصر ، آن گونه که افلاطون مي گويد اينکه آتلانتيس معادل تانتاليس است . شهر تانتاليس در آسياي ميانه ، که گفته مي شد در اثر يک زمين لرزه از بين رفته است ؛ اينکه افسانه آتلانتيس در مديرتانه همه گير مي شود . به دليل شورش شاه مود اوتاس از زيپاسلاعليه هيتي است که زيپا سلا معادل سيپيلوس است و درياچه اکنون محو شده شمال کوه سيپيلوس جاي شهر بوده است . درياي آروو ( قسمت شمالي درياي سياه ) نيز در سال 2003 پيشنهاد شد .

هليک
 

جيووانيني بر اين عقيده بود که شهر باستاني زير آبي هليک ، ايده داستان آتلانتيس را به ذهن افلاطون متبادر کرده باشد .

سانتورپني
 

مدت کوتاهي بعد از کشف تمدن مينودي در کنوسوس در کرت توسط آرتور اوانز در سال 1900 نظريه هايي که ناپديد شدن اين تمدن پيشرفته را با نابودي آتلانتيس مرتبط مي کردند . مطرح شدند . شواهد باستاني شناسي ،زلزله شناسي و آتشفشان شناسي جديدتر ،ارتباط کرت جزيره سانتوريني و تمدن مينوي را با توصيفات افلاطون از آتلانتيس بيشتر مي کنند فوران سانتوريني (ياترا ) که در قرون 17 يا 16 پيش از ميلاد رخ داد سبب يک تسونامي بزرگ شد که به باور کارشناسان ، تمدن مينوي را در جزيره کرت ( که همان نزديکي قرار داشت ) از بين برد بعضي از محققان بر اين باورند که اين همان حادثه اي است که سبب پيدايش افسانه آتلانتيس شده است . اي جي گالائوپولوس ادعا مي کند که 900 سال فاصله زماني تا پيش از سولون را که افلاطون مطرح کرده نتيجه يک اشتباه در ترجمه بوده است که در ترجمه متون مصري به يوناني « صدها » سال به « هزاران » سال ترجمه شده است . چنين اشتباهي مي تواند ابعاد آتلانتيس افلاطون را نيز تا حد چزيره کرت پايين بياورد و اندازه شهر را نيز تا حد دهانه تراکم کند 900 سال پيش از سولون نيز قرن 15 پيش از ميلاد خواهد بود که با زمان احتمالي تسونامي همخواني دارد . از سوي ديگر افلاطون خبر از معادني از سنگ مي دهد که در آن « نوعي سنگ به رنگ سفيد ديگري سياه و سومي سرخ بود » و مي نويسد که اين سنگ ها از جزيره استخراج مي شدند و در ساختمان سازي استفاده مي شدند . صخره هايي مانند اين در سانتوريني يافت مي شوند .

در داخل يا نزديکي درياي مديترانه
 

بيشتر نظريه ها در مورد مکان احتمالي آتلانتيس به جاهايي در داخل يا اطراف مديترانه اشاره مي کنند امري که تا حد زيادي به دليل اين است که يونان که اين داستان از آنجا منشا گرفته است در کناره آن دريا قرار دارد . جزايري مانند ساردينيا ، کرت سانتوريني ، سيسيل قبرس و مالت شهرها و يا ايالت هايي مانند تروا ، تارتسوس و تانتالوس ( در استان مانيسا ) ترکيه ، صحراي سينا در سرزمين هاي اشغالي يا کنعان و آفريقاي شمال غربي .

اماکن ديگر
 

نويسندگان زيادي ادعا کرده اند که قطب شمال محل واقعي آتلانتيس است . در حالي که ديگران جاهايي در جزاير قناري ، مانند خليج باتابانو را مطرح مي کنند .جنوب گوبا ، باهاماس و مثلث برمودا جاهايي در اقيانوس آرام در اقيانوس هند ( شامل سوندالند در اندونزي ) جزو مکان هاي احتمالي هستند . داستان هاي مرتبط با اقليم گم شده هند که در داستان هاي هند « کاماري کندام » نام دارد نيز بعضي را بر آن داشته تا رقبايي را براي آتلانتيس پيدا کنند ؛ جاهايي مانند يادبود يوناگوني در ژاپن ، البته تبت و حتي درياي خزر را نيز نبايد ناديده گرفت ، جايي که پژوهشگران به دنبال ، ريشه هاي آريايي اين داستان بودند .

آندلس
 

آندلس ناحيه اي در جنوب اسپانياي امروزي است که روزگاري شهر گمشده تارتسوس را در خود جاي داده بود شهري که در قرن ششم بيش از ميلاد ناپديد شد . سکنه تارتسوس تاجراني بوددند که يونانيان در مورد آنها و پادشاه افسانه اي شان يعني آرگانتونيوس شنيد بودند . نظريه آندلس توسط نويسنده اسپانيايي حوزه پليداوساو تاوار سال 1673 مطرح شد ، زماني که وي ادعا کرد که ابرشهرهاي آتلانتيس بين جزاير مانور و منور قرار داشتند که مرکز دوناتا مار شز بودند و در سال 1919 نيز خوان فرناندز آمادو دلوس ريوس اعلام کرد که اين شهرها دقيقاً در جايي قرار داشتند که امروزه نام دارد . اين ادعاها در دهه هاي 20 و 30 توسط آلمان ها تکرار شدند در سال 1997 معلمي آلماني به نام ورنر ويگبولدت نيز ادعا کرد که آتلانتيس در آندلس قرار دارد و ادعا کرد که جنگ آتلانتيس به جنگ مردان دريايي اشاره دارد که به سواحل شرقي مديترانه حدود قرن 12 پيش از ميلاد حمله کرده بودند و شهر تارتسوس شايد بر خرابه هاي آتلانتيس بنا نهاده شده باشد . در سال 2000 جور جيوس دياز موتتکسانو در مقاله اي ادعا کرد که آتلانتيس جايي بين آندلس و مراکش قرار دارد . به ادعاي ويکبولدت ، تصاوير ماهواره اي دو تصوير مربع شکل بر فراز دو برآمدگي کوچک درون تالاب دونانا را نشان مي دهند که به اور او « معبد پوزيدن » و « معبد کلپيتوو پوزيدون » هستند . در تصاوير ماهواره اي بخش هايي از حلقه هاي متعددي قابل تشخيص هستند که مشابه سيستم حلقه اي توصيف شده توسط افلاطون است . معلوم نيست که آيا اين حلقه هاي طبيعي هستند که مشابه سيستم حلقه اي توصيف شده توسط افلاطون است معلوم نيست که آيا اين حلقه ها طبيعي هستند يا ساخته دست انسان از همين رو برنامه هاي کتشافي براي بررسي اين امر در دست اقدام است . زمين شناس ها نشان داده اند که پارک ملي دو ناناا ز 4 هزار سال پيش از ميلاد تا قرن ميلاد تا قرن نهم پس از ميلاد شاهد فرسايش ديد بوده است و از آن زمان قابل کشتيراني شده است . به متن چندين هزار سال تا سده هاي ميانه ،تمام چيزي که منطقه امروزي تالاب دونانا را اشغال کرده بود يک خليج بود ، ولي حتي يک جيزه کوچک هم که فضاي کافي براي يک روستاي کوچک در آن وجود داشته باشد در آن نبود .

اقيانوس اطلس
 

باور اينکه آتلانتيس در اقيانوس اطلس قرار دارد تا حد زيادي به تشابه نام اين دو بر مي گردد ( يا شايد هم اين نام از اين تصور گرفته شده باشد ) فرهنگ عامه عموما بر اين باور است که آتلانتيس در آنجا قرار دارد نظريه هاي متعددي جاي آنلانتيس را در جزيره سونکن در اروپاي شمالي تصور مي کنند شامل داگر لند در درياي شمال و سوئد بعضي نيز فلات سلتيک و اندولوس را به عنوان مکان هاي احتمالي در نظر مي گيرند و البته اشاره اي هم به ايرلند در اين ميان وجود دارد بعضي ديگر ، جزاير قناري را به عنوان يکي از مکان هاي احتمالي مطرح کردند غرب تنگه جبل الطارق در قسمت نزديک تر به مديترانه نيز يکي از محل هاي احتمالي است . جزاير يا مجمع الجزاير متعددي در اقيانوس اطلس نيز به عنوان مکان هاي احتمالي مطرح شده اند مانند مجمع الجزاير آرور . با اين حال تحقيقات زمين شناختي دقيق جزاير قناري ، آرور و بستر اقيانوس در اطراف آنها نشانگر نبود هيچ گونه شواهدي براي نشست فاجعه آميز زمين در اين جزاير در هيچ بازه اي از زمان از روزگار تشکيل آنها تاکنون است و علاوه بر اين بيانگر اين است که بستر اقيانوس در اطراف آنها در هيچ برهه اي از زمان خشک نبوده است . جزيره غرق شده اسپارتل در نزديکي تنگه جبل الطارق نيزيکي از اين مکان هاي احتمالي است .

جبل الطارق
 

در سال 2002 نيز جغرافي دان و باستان شناس فرانسوي ژاک کولينا ـ ژرارد نتايج تحقيقي را منتشر کرد که آتلانتيس را جايي واقعي در دهانه جبل الطارق مي دانست . مبناي ادعاي او آب شدن يخ ها آخرين عصر يخبندان در 11 هزار سال پيش بود که سبب بالا آمدن آب درياها شد و اين جزيره را به همراه شش جزيره را به همراه شش جزيره ديگر در دهانه جبل الطارق به زير آب برد. اين جزاير امروزه صخره هاي زير آبي هستند كه بين 175 تا 410 پا عمق دارند و بين سواحل اسپانيا و مراکش قرار دارند . به عقيده کوليناژرارد افسانه آتلاتنتيس ، به صورتي که افلاطون مطرح کرده ناشي از تغيير داستان توسط داستان سراها در فاصله زماني 9 هزار ساله تا رسيدن به آتن و افلاطون بوده است . کما اينکه دانش ضعيف جغرافيايي افلاطون را هم بايد به آن افزود . به گفته اقيانوس شناس ها در عصر يخبندان ، سطح آب اقيانوس ها نزديک 400 پا ( 133 متر ) پايين تر از سطح امروزين آن بود و به گفته کولينا ژرارد در 15 هزار سال بعدي و با آب شدن يخ ها سطح آب در ابتدا به ميزان دو پا در هر قرن و بعد از آن با افزايش سرعت آب شدن يخ ها ، به ميزان 12 پا در هر قرن افزايش يافته است . ولي اينکه آيا پايان عصر يخبندان با چنين سرعتي اتفاق افتاده باشد ، چيزي است که اقيانوس شناس ها بايد به آن پاسخ دهند .
منبع:دانستنيها ش 21



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.