سفر به خاطرات خلیل طریقت، معروف به خلیل عقاب، پهلوان تنومند ایرانی که برای اولین بار سیرک را وارد ایران کرد
اینها تعدادی از تیترهای روزنامه ها و مجلات داخلی و خارجی است که خبرنگاران آنها با دیدن قدرت عجیب خلیل عقاب شگفت زده شده بودند. همه به او افتخار می کردند و آرزویشان این بود که پهلوان ایرانی را از نزدیک ببینند، مردی که به واسطه کارهای خارق العاده ای که انجام می داد، در میان طرفدارانش به «عقاب» معروف شد. مرد وزنه های آهنی سنگین. کسی که به خاطر فک و دندان فولادی اش رکورددار گینس شد؛ چرا که توانسته بود وزنه 460 کیلویی را با دندانش به راحتی بلند کرده و تماشاچیان زیادی را متحیر کند. یکی از شاهکارهای این مرد، زمانی بود که او توانست فیل یک تن و 800 کیلوگرمی را از زمین بلند کند؛ اتفاقی که تماشاچیان را در جایگاهشان میخکوب کرد. حالا سال ها از روزهای اوج پهلوان می گذرد. کسی که در سیرک های بزرگ دنیا، نمایش های خارق العاده ای اجرا کرد و به واسطه کارش 37 کشور جهان را زیر پا گذاشت. مردی که شاید جوان های امروزی او را به خوبی نشناسند اما پدرها و مادرها، پهلوان را به خوبی و به این نام می شناسند: «خلیل عقاب».
«چند نفری دو طرف یک شاخه تیرآهن را گرفته اند و وسط آن را روی شانه های مرد تنومندی گذاشته اند. تیرآهن به گردن مرد قلاب شده، در این حالت افرادی که در دو طرف قرار گرفته اند به تیرآهن فشار می آورند. مرد تنومند با گام هایی محکم و آهسته به سمت عقب می رود. تیرآهن در عین ناباوری تماشاگران خم می شود و روی زمین می افتد.» در نمایش دیگری؛ «همه جایگاه پر شده است از تماشاچی. وزنه هایی که بیشتر از 30 کیلوگرم وزن دارند را به میله ای بسته اند. پهلوان وارد گود می شود. صدای تشویق تماشاگران، فضا را برای دقایقی پر می کند. مرد تنومند دو وزنه را در دستانش می گیرد اما قسمت هیجان انگیز نمایش او مانده است. مرد خم می شود و با دندانش میله ای که وزنه ها به آن بسته شده اند را از جا می کند. هیچ کس باورش نمی شود که 460 کیلوگرم وزنه را مرد با دست ها و دندانش از زمین بلند کرده.»
اینجا یکی از بزرگ ترین سیرک های دنیاست. همه بلیت فروش ها رفته اند. نمایش این سیرک با همه سیرک ها فرق دارد. مردی از ایران زمین قرار است دست به نمایشی متحیرالعقول بزند. پوسترهای نصب شده در شهر، مردم را به این سیرک کشانده. مرد پهلوان و تنومند ایرانی قرار است فیلی را از زمین بلند کند. روز نمایش از راه رسیده. مجری نمی تواند حرف خ را به درستی تلفظ کند. با صدای بلند می گوید: «کلیل». تماشاچیان سوت و کف می زنند. خلیل عقاب وارد چادر اصلی نمایش می شود. از روی سازه ای بالا می رود. قرار است با طناب، فیل یک تن و 800 کیلوگرمی را از جا بلند کند. فیل را روی تخته چوبی زیر سازه قرار می دهند. هیچ کس از لحظه بعد خبر ندارد. هیچ کس باورش نمی شود خلیل بتواند زیر بار این سنگینی دوام بیاورد. حالا فیل در جایگاهش قرار می گیرد و ناگهان پهلوان در چشم برهم زدنی، فیل را از جا می کند. تماشاچیان انگشت به دهان مانده اند که مرد تنومند 60 ساله چطور توانست دست به چنین کاری بزند. اما خلیل عقاب تا مدت ها در یک روز و در دو سانس، فیل سنگین وزن را از جا بلند می کرد و تماشاچیان زیادی را سر ذوق می آورد. اینها چند نمونه از مهم ترین نمایش هایی است که خلیل عقاب در طول سال ها کار در سیرک انجام می داد. مردی که اولین سیرک را به ایران آورد و مردم کشورمان را با سیرک و سیرک بازان آشنا کرد.
آقای باستانی کار
سال 1303 در شیراز به دنیا آمد. جثه کوچکی داشت اما با وجود این هوشش بالا بود، در مدرسه عاشق ورزش بود و بارفیکس زدنش حرف نداشت. یکی از ژانگولرهایش در مدرسه این بود که روی دست هایش دور مدرسه را بچرخد و در این فاصله دوستانش چشم از او برنمی داشتند؛ «در آن زمان یک شوهر خاله داشتم که اسمش اکبرآقا بود. نجاری می کرد و یکی از کارهایش تعمیر و درست کردن وزنه های زورخانه ای بود. یک بار از فضای زورخانه و پهلوان های آنجا برایم تعریف کرد.» همین تعریف ها باعث شد که خلیل از اکبر آقا بخواهد که او را به زورخانه ببرد. بالاخره اصرارهای خلیل نتیجه داد و شوهر خاله اش او را به زورخانه برد؛ «همان یک شب کار خودش را کرد. از همان موقع من جل در زورخانه شدم.»
خلیل عقاب یا خلیل طریقت، با شوق و ذوق خاصی خاطراتش را تعریف می کند؛ «می دانی جل در زورخانه شدن یعنی چه؟ آن زمان وقتی کسی به کاری اصرار زیاد و پافشاری می کرد، مثال جل در زورخانه را می زدند. جل، پرده ای سنگین بود که به در زورخانه آویزان می کردند تا مانع ورود هوای سرد شود و باستانی کارها سرما نخورند.» دیدن عکس های باستانی کارهای تنومند، چرخاندن وزنه ها و میل های سنگین بالای سرشان و شنیدن شعر شیر خدا از دهان مرشد زورخانه، خلیل را پاگیر آنجا کرد، تا جایی که با اصرارهای او، شوهرخاله اش برای خلیل یک تخته شنا و دو میل در نجاری اش درست کرد تا پسرک دنبال علاقه اش برود؛ «خدا رحمتش کند اکبر آقا را، از آن شب به بعد، من با آن میل ها و تخته شنا همه کارهایی که در زورخانه دیده بودم را تمرین کردم و کمی نگذشت که در مدرسه، همه مرا به عنوان زرنگ ترین و ورزشکارترین بچه کلاس می شناختند. وقتی کلاس اول راهنمایی رفتم میل هایم را بزرگ کردم و بیشتر وزنه زدم.» او حتی با بچه های مدرسه ما هم مسابقه می گذاشت و مدعی های مدرسه را با کارهای عجیب و غریبی که انجام می داد، شگفت زده می کرد؛ «یکی از بچه ها ادعا کرد که از من بیشتر میل را می چرخاند. همه دورمان جمع شده بودند تا ببینند چه کسی برنده می شود و من با 20 دور چرخاندن، برنده شدم.»
خلیل از آن زمان به بعد، همه فکر و ذکرش شد زورخانه و انجام کارهای نمایشی زورخانه ای. گرچه تا مدت ها نمی توانست وارد گود شود و از همان قسمت تماشاچیان، ورزش کردن باستانی کارها را زیر نظر می گرفت اما به خاطر علاقه اش، کارهای نظافت زورخانه را به او سپرده بودند. تا جایی که با کلید، در زورخانه را باز می کرد و قبل از آمدن باستانی کارها، زورخانه را نظافت می کرد. اصلا همین رفت و آمدها به زورخانه بود که «عشق مرشدی و ضرب گرفتن زد به سرم.» خلیل 13 ساله بود که مرشد زورخانه شد. حالا صدای رسای او بود که هفت خانه آن طرف تر می رفت و توجه همه رهگذران را به خود جلب می کرد. زیاد طول نکشید که خلیل هم برای خودش زورخانه ای به پا کرد. برای همین دیگر او و جوان های محله شان مجبور نبودند مسافت زیادی را برای رسیدن به زورخانه طی کنند.
سفر به سیرک ایرلند
«زورخانه ام را بچه محل ها درست کردند و خودشان گود زورخانه ام را کندند. من تا 20 سالگی، غرق همین کارها بودم تا اینکه توانستم در آبادان و خرمشهر هم زورخانه علم کند. خودم هم از وزنه های سبک شروع کردم و کم کم وزنه هایم را سنگین و سنگین تر کردم.» تا جایی که خلیل طریقت دست به کارهای خارق العاده زد. او می توانست زیر فشار وزنه های سنیگن دوام بیاورد حدود 30 سالش بود که وزنه ای 450 کیلویی را با دندان بلند کرد. اتفاقی که بعدها در کتاب رکوردهای گینس به ثبت رسید.او به واسطه کارهای پهلوانی که انجام می داد به شهرهای ایران سفر کرد و به هر شهری که می رسید، یا وزنه به دندان می گرفت یا زیر کامیون و اتوبوس و دیگر ماشین های سنگین می خوابید یا تیرآهن خم می کرد؛ «وزنه هایی که بلند می کردم کمترینش 400-300 کیلو بود و به مرور زمان آن را به یک تن رساندم و بعد هم بیشتر.» آقای پهلوان آن قدر حرکات نمایشی را به زیبایی اجرا می کرد که نامش سر زبان ها افتاد و طولی نکشید که از سینما و تلویزیون سر درآورد.
من گفتم ایرلند. گفت خلیل مگر قصد جانت را کرده بودی؟ چرا که در سیرک ایرلند همه چیز باید ظرف یک روز انجام می شد. شهرها به هم نزدیک بودند و هر روز بایستی در یک شهر برنامه اجرا می کردیم. خدا می داند که من در این مدت چقدر سختی کشیدم. اما همین سیرک تجربه های زیادی برایم داشت. من با هنر سیرک داری آشنا شدم و بعدها برای اولین بار آن را به ایران آوردم.» خلیل عقاب از آن زمان به بعد به مدت 20 سال در سیرک کار کرد و به گفته خودش سیرک برای او یک مکتب بود. او بعد از اجرای نمایش های زیاد در 37 کشور جهان، سرانجام به ایران بازگشت و بعد از مدت ها سیرک خودش را رو به راه کرد.
ربکا در دستان پهلوان
در سیرک آنها پنج فیل وجود داشت و یکی از آنها که نسبت به بقیه وزنش کمتر بود و ربکا نام داشت. آنها، همان شب بعد از اتمام برنامه در سیرک، ربکا را از قفس بیرون آوردند و خلیل توانست فیل را بلند کند؛ «هیچ وقت یادم نمی رود، همه صاحب سیرک را صدا می زدند و می گفتند خلیل فیل را بلند کرد. وقتی صاحب سیرک این صحنه را از نزدیک دید به من گفت همین فردا پوستر سیرک را درباره تو و کارت می رویم.» از فردای آن روز، دیگر کار خلیل بلند کردن فیل بود تا جایی که او توانست فیل یک تن و 800 کیلوگرمی را هم بلند کرده و از جا بکند.
شیطنت با اسب زورو
آن شب وقتی برنامه تمام شد آقا خلیل حسابی از خجالت دوستان ترکیه ای اش درآمد و آنها هم حسابی از شیطنت شان لذت بردند. سیرک برای خلیل پر از خاطره و تجربه بود. او همراه با خانواده اش در سیرک بود و همسرش هم در کارها به او دلگرمی می داد. حتی در برنامه ها، یک شیر ماده، سر همسرش را به دندان گرفت؛ «ما شیرهای جدیدی آورده بودیم و قرار بود بعد از اینکه صاحبشان با آنها تمرین کرد و ما کارشان را پسندیدیم، شیرها را بخریم.» یکی از شیرها ماده بود و «لوچه» صاحب آن، مشغول تمرین کردن با شیر بود. روال وارد شدن شخص دیگر به قفس شیرها این است که آرام وارد قفس بشود و پشت رام کننده شیر حرکت کند تا حیوان به حضور شخص دیگر هم خو بگیرد؛
«همسرم خیلی دلش می خواست شیرها را خودش تربیت کند. اما او آن زمان از قانون وارد شدن به داخل قفس خبر نداشت و آن روز به یکباره در قفس را باز کرد و وارد قفس شد و شیر ماده در چشم به هم زدنی به او حمله کرد و سرش را به دهن گرفت.»
خلیل با سرعت وارد قفس شد و از گوش های شیر گرفت تا همسرش را رها کند اما به یکباره لوچه، شیر را با صدای بلند صدا کرد؛ «باورم نمی شد، شیری که مزه خون لای دندانش رفته بود همسرم را رها کرد و رفت کنار صاحبش ایستاد و من و دوستانم همسرم را به بیمارستان منتقل کردیم.»
هیچ کس حاضر نبود همسر خلیل را جراحی کند. اما با اصرارهای خلیل یکی از دکترها پذیرفت؛ «خیلی صحنه عجیبی بود. دکتر با حرکات دست از خدا در این عمل کمک خواست و به درون اتاق عمل رفت.» بعد از عمل گرچه احتمال می رفت به خاطر جای دندان شیر، همسر خلیل تارهای صوتی اش را از دست بدهد، اما عمل با موفقیت همراه بود و از آن حادثه جان سالم به در برد و سلامتی اش را به دست آورد.
خرسی روی پشت بام
ابراهیم، فرزند آقا خلیل هم در سیرک به دنیا آمده و در همین محیط هم بزرگ شده و نمایش های زیادی یاد گرفته است. او یک زمانی که با مادرش و دو ایتالیایی برای بستن قرارداد به اصفهان رفته بود تا سیرک را به آنجا ببرند، در زمان بازگشت تصادف کرد و در این حادثه ناگوار آقا خلیل، همسرش را از دست داد؛ «همیشه با همسرم مشورت می کردم. او در همه جا همراه من بود و حمایتم می کرد اما انگار عمرش به این دنیا نبود.» دومین باری که بعد از سال 70، سیرک خلیل عقاب وارد ایران شد، دو سال پیش بود. آنها چادر خود را در پارک پردیسان تهران علم کردند و برنامه های خود را به نمایش گذاشتند، گرچه حالا خلیل عقاب دیگر در گوشه ای می ایستد و هماهنگی ها را انجام می دهد؛ چرا که به خاطر کهولت سن توانایی این را ندارد که مثل سابق هنر پهلوانی خود را به نمایش بگذارد؛ «کشور ما به سیرک خیلی احتیاج دارد. چراکه برنامه زنده و مهیجی است. من سال ها سختی کشیده ام تا سیرک را به ایران آوردم و حالا دلم می خواهد جایی را داشته باشم که سیرکم را برای مدت زیادی در آنجا برپا کنم برای همین از مسئولان مربوطه کمک می خواهم.» او هیچ وقت یادش نمی رود، سال ها پیش زمانی که سیرکش را وارد ایران کرده بود، برای اولین بار در یکی از برنامه هایش در قوچان، کمپ خود را در کاروانسرایی برپا کردند که تجارت خانه بود؛ «در روز نمایش ما، دو خرس را در حالی که زنجیر گردنشان آویزان و آنها را به سنگ های سنگین بسته بودیم، به حال خود گذاشته بودیم. همه بلیت خریده بودند اما عده زیادی از دیوار بالا آمده و بدون خرید بلیت روی پشت بام تجارت خانه شاهد نمایش ما بودند. اما حین تماشا، زنجیر یکی از خرس ها پاره شد و خرس درست از راه پله هایی بالا رفت که جمعیت بلیت نخریده روی پشت بام ایستاده بودند.»
این روزها سیرک آقا خلیل در اهواز مشغول به کار است و قرار است اگر مسئولان مربوطه همکاری کنند، سیرک به بوستانی در تهران منتقل شود و مردم از داشتن سیرک و دیدن کارهای عجیب و غریب سر ذوق بیایند.
منبع:نشریه همشهری سرنخ شماره98
/ج