قدرتمندتري پاشادهان و فرماندهان دنيا براي دوام سلطنت خود مي جنگيدند يا براي مردم؟
نشريه سان در گزارشي به بررسي زندگي فرماندهان بزرگ تاريخ پرداخته است. اگر چه در اين گزارش از فرماندهان بزرگ و اخلاق مدار مانند کوروش هخامنشي تا فرماندهان خونريز مانند هيتلر ديده مي شوند اما به هر حال به عقيده ما تمامي اين فرماندهان تاثير بزرگي در تاريخ داشته اند که نام آنها را جاودانه کرده است.
کوروش
کوروش موسس سلسله هخامنشيان بود که به مدت 30 سال بر ايران حکمراني کرد. او اولين پادشاه در دنيا بود که کبير «بزرگ» خوانده شد. کوروش در سال 580 قبل از ميلاد در پارسه به دنيا آمد. او پسر کمبوجيه اول و نوه داريوش بود که در سال 559 قبل از ميلاد و در 22 سالگي، با مرگ پدرش به پادشاهي رسيد. اين فرمانده بي باک ايراني با حمله به قوم مادها- که مادرش ماندانا نيز دختر آخرين پادشاه آن بود- و در يک جنگ کوتاه، توانست پادشاهي را از قوم مادها به قوم پارسيان منتقل کند.
در سال 546 او توانست پس از بارها حمله به امپراتوري ليدي، جنگ را به نفع خود تمام کرده و پس از افزودن اين قلمرو به ايران، پادشاه ليدي ها- کرزوس - را اسير و به زندان بيندازد. در سال 539 قبل از ميلاد بابلي ها ايران را محاصره کرده و کوروش را به جنگ با بابل وا داشتند که البته فاتحان اين ميدان نيز کوروش و سربازانش بودند. او به واسطه جنگ با مادها، بابليان و ليدي توانست ايران را بسيار گسترش دهد. در واقع او توانست سه امپراتوري بسيار مهم و بزرگ بابلي ها، مادها و ليدي ها را سرنگون کند. کوروش قصر پادشاهي خود را در فارس بنا کرد. مورخان در نوشته هاي خود او را پادشاهي عاقل، مهربان و جنگجو توصيف کرده اند که پيروزي هاي پياپي هرگز مغرورش نکرد. همچنين او در بين مردم زمان خود و نسل هاي بعد نيز از محبوبيت خاصي برخوردار بود. کوروش در سال 529 قبل از ميلاد از دنيا رفت که در مورد مرگ او داستان هاي بسيار نقل شده است. مشهورترين داستاني که در مورد مرگ او نقل شده است مي گويد که کوروش در جنگ با قوم ماساگتا در کنار درياي خزر شکست خورده و کشته شد. ماساگتاها براي اطمينان از مرگ او، سر از بدنش جدا کردند. پس از کوروش، پسرش - کمبوجيه دوم- جانشين او شده و فرماندهي جنگ را بر عهده گرفت. بعد از اينکه جنگ تمام شد، کمبوجيه جسد بدون سر پدر خود را يافته و در پاسارگاد که مقر فرمانروايي کوروش بود- به خاک سپرد. گفته مي شود بدن کوروش موميايي شده و در تابوتي از طلا گذاشته شد و همراه با مهم ترين جواهرات و ميراثش در مقبره قرار گرفت. اما سر کوروش هيچ گاه پيدا نشد. در نوشته هاي ديگر مورخان آمده است. در زمان جنگ با دربيک ها که قومي هندي بودند، اسب کوروش رم کرده و او زير دست و پاي فيل هاي آنها مانده است و پس از سه روز بر اثر شدت جراحات درگذشته است. البته به دليل نقل قول هاي بسياري از مورخان زمان کمبوجيه دوم و همچنين جسد بي سر کوروش در مقبره وي، احتمال اول به واقعيت نزديک تر است. پس از کوروش، پارسيان تا زمان حمله اسکندر مقدوني به مدت 200 سال در صلح و آرامش زندگي مي کردند. با وجود جنگ هاي بسيار در زمان کوروش، اما او مرد صلح لقب گرفته بود. در زمان او، مرزهاي ايران از صحراي مصر تا کوه هاي آسياي صغير - ترکيه کنوني -کشيده شده و مساحتي برابر 3 ميليون و 218 هزار و 688 کيلومتر را در برمي گرفت که در آن زمان بزرگ ترين کشور دنيا بود. مردم ايران را چهار قوم مصري ها، بابلي ها، ليدي ها و مادها تشکيل مي دادند که کوروش توانست در مقابل تمام اين اقوام پيروز شده و ايراني واحد تشکيل دهد. او در کشورگشايي هاي خود به بيشتر کشورهاي جنوب آسيا، مرکز آسيا و هند لشکر کشيد. کوروش در کارهاي خود بسيار سياست پيشه و خردمند بود و قبل از هر کار با افراد ديگر مشورت مي کرد. همين امر باعث شده بود تا او حتي با سپاهي بسيار کوچک هميشه پيروز ميادين جنگ باشد. سپاه کوروش از بيش از 10 هزار مرد جنگي با مهارت هاي بالا در جنگيدن و تيراندازي تشکيل شده بود.
يکي از معروف ترين جنگ هاي کوروش که با وجود تعداد کم جنگجويانش در مقايسه با لشکر دشمن تمام پيش بيني ها اشتباه درآمد و کوروش پيروز شد جنگ با ليدي بود. در اين جنگ کوروش و لشکريانش به جاي استفاده از اسب ترجيح دادند تا از شتر براي رفتن به ميدان استفاده کنند. 30 هزار جنگجوي کوروش که يک سوم لشکر 100 هزار نفري ليدي بودند، سوار بر شترها چندين برابر به نظر مي رسيدند. همچنين اسب هاي سپاه دشمن به خاطر استشمام بوي شترها کنترل خود را از دست داده و بي جهت به اين سو و آن سو مي دويدند و به جنگجويان اجازه مبارزه نمي دادند. فرمانده لشکر ليدي به گمان اينکه تعداد نيروهاي لشکر ايران خيلي بيشتر از لشکر خودشان است پس از مدت کوتاهي جنگيدن، دستور به عقب نشيني داده و اين جنگ نيز به نفع کوروش به پايان رسيد. پس از فتح بابل، کوروش تمام اسيران و بردگان را آزاد کرد و حتي به يهوديان اجازه بازگشت به اورشليم را داد. پس از آن، دستور داد تا لوحي گلي ساخته شده و شرح تمام رخدادها و دستورات و قانون را روي آن حک کردند. اين لوح استوانه اي که به منشور کوروش مشهور است، امروزه در موزه انگلستان نگهداري مي شود.
اسکندر مقدوني
اسکندر سوم - پادشاه قوم مقدوني که به نام اسکندر مقدوني شناخته مي شود - يکي از مشهورترين و مقتدرترين پادشاهان باستان بود که بر يونان حکمراني مي کرد. اسکندر در تمام جنگ ها يپروز مي شد و همين امر باعث شده بود تا به او لقب شکست ناپذير و موفق ترين فرمانده دنيا داده شود. پدر او شاه فيليپ بود که پس از مرگ تاج و تخت خود را براي اسکندر 25 ساله به جا گذاشت. نبرد اسکندر با کشورهاي آسياي صغير حدود 10 سال طول کشيد. او در اين جنگ ها به مصر، هند و ايران حمله کرد و موفق شد تا سپاه داريوش سوم را شکست دهد. اسکندر در طول پادشاهي خود موفق شد. 70 شهر را به قلمروي خود اضافه کند. او پس از فتح پارسه- يکي از پايتخت هاي هخامنشيان - اين سلسله را نابود کرد و به تلافي آتش زدن آتن به دست خشايارشا، تخت جمشيد را به آتش کشيد. اسکندر در 32 سالگي در حالي که پس از تصرف هند قصد حمله به عربستان را داشت، به بابل آمده و در باتلاقي گرفتار شد. او به دليل تب شديد حاصل از گرفتار شدن در اين باتلاق جان خود را از دست داد و امپراتوري او به دليل جنگ هاي داخلي بسيار بر سر تاج و تخت از بين رفت. اولين حمله سپاه اسکندر به ايران در زمان داريوش سوم بود که با شکست سپاه ايران به پايان رسيد.
اين جنگ در کنار رودي به نام گرانيکس در نزديکي ترکيه رخ داد. اسکندر يکي از فرماندهاني بود که موفق ترين سپاهيان را داشت. او براي اين جنگ بيش از صد کشتي جنگي مجهز آورده بود. او از قدرت داريوش و سپاهيانش به خوبي خبر داشت و به همين خاطر با سپاهي آماده و مجهز به ميدان آمده بود و در اين جنگ پيروز شد و توانست چندين شهر رومي را از تصرف ايرانيان درآورده و فتح کند. لشکر اسکندر شامل 32 هزار پياده نظام و 5100 سواره نظام بود.
آتيلا
آتيلا رهبر قوم هون بود که بزرگترين امپراتوري را در اروپا داشت. او به عنوان پادشاهي مخوف و قدرتمند در سراسر اروپا شناخته مي شد. مردم حتي با نگاه کردن به چهره خالکوبي شده و سر عجيب و غريب او که بالاي آن برآمده بود به وحشت مي افتادند. مردم او را خونخوار دانسته و نام آتيلا را «غضب خداوند» گذاشته بودند. اين فرمانده بي رحم به همراه لشکري از سربازان خشن و بي رحم که زير دست خودش تعليم ديده بودند، توانست قسمت هاي پهناوري از اروپا - از قسطنطنيه يا همان استانبول فعلي تا پاريس و از شمال ايتاليا تا درياي بالتيک - را فتح کند. آتيلا پادشاهي را از پسر عموي خونخوار و سنگدلش به ارث برده بود که برخي معتقدند خود آتيلا او را به قتل رساند تا جايش را بگيرد. او شهرهاي اروپايي بسياري را نابود کرد و هر چه داشتند به غارت برد. مرگ آتيلا نيز بسيار عجيب بود؛ طوري که هرگز دليل آن مشخص نشد. يک روز صبح زماني که خدمه از دير کردن او نگران شدند، به اتاق او رفته و او را بي جان ميان خون يافتند. پزشکان قصر هرگز نفهميدند دليل اصلي خونريزي چه بود ولي علت را خونريزي داخلي بر اثر زياده روي در مصرف الکل يا مصرف الکل مسموم عنوان کردند. آتيلا در تابوتي سه لايه قرار داده شد. تابوت اول که جسد درون آن قرار مي گرفت از طلا بود، سپس اين تابوت در محفظه اي از نقره و در آخر در تابوتي فولادي گذاشته و شبانه و مخفيانه به خاک سپرده شد. حتي کسي که قبر را حفر کرده و او را به خاک سپرده نيز کشته شد. گمان مي رود که محل دفن او جايي کنار رود تيزا باشد اما هنوز هيچ کس به درستي از مکان آن اطلاع ندارد. با اينکه او پادشاهي بي رحم بود. اما در بعضي از کشورها پادشاهي بزرگ خوانده مي شود. مردم مجارستان او را فردي نيکو و قهرمان مي دانند. اما هنوز در بسياري از کشورهاي جهان از آتيلا به عنوان يک بلاي آسماني يا همان غضب خداوند ياد مي شود. آنها معتقدند خون تمام انسان هاي بي گناهي که به دست او کشته شدند، بالاخره گريبانگير آتيلا شده و او را کشت. از مهم ترين لشکرکشي هاي آتيلا، لشکرکشي به روم بود. او از همان ابتدا قصد نابودي رومي ها را داشت. سپاه آتيلا بسيار زياد و غيرقابل شمارش بود. پسران قوم هون از کودکي اسب سواري و تيراندازي را مي آموختند. مهارت آنها در تيراندازي و پرتاب نيزه حتي حين سوارکاري نيز به حدي بود که امکان نداشت تيرشان به خطا رود. رومي ها از آتيلا و سربازان او وحشت داشتند، چرا که او مردي خشن، خونخوار و عاشق قدرت بود. او و لشکرش حتي به زنان و کودکان نيز رحم نمي کردند و هر که را سر راهشان قرار مي گرفت، مي کشتند. آنها آن قدر به تکنيک هاي جنگي خود اطمينان داشتند که در جنگ ها بود و نبود زره برايشان اهميتي نداشت. يکي از دلايل اصلي لشکرکشي آتيلا به شهر گل (فرانسه کنوني) که تحت امپراتوري والنتينين سوم بود، نامه خواهر امپراتور به آتيلا بود که در آن چنين نوشت «من از زندگي در اين قصر خسته شده ام و مي خواهم با تو ازدواج کنم.» آتيلا نيز که به دنبال بهانه اي براي هجوم به گل بود، فرصت را غنيمت شمرده و با لشکرکشي 30 هزار نفري به اين شهر رفت. او از امپراتور خواست تا خواهرش را با نيمي از قلمروي سلطنتي به عنوان هديه به او بدهد تا وي نيز از آنجا عقب نشيني کند. اما والنتينين از اين کار امتناع کرد و پس از يک جنگ با تلفات بسيار زياد مجبور شد، ميزان قابل توجهي پول و طلا به آتيلا بدهد و او را به کشور خود بازگرداند. اما آتيلا در پاسخ به اين کار امپراتور گفت «با سپاهيان بيشتر باز مي گردم و اگر آنچه را خواسته ام به من ندهي، قصرت را با خاک يکسان مي کنم.» او به هون بازگشت اما قبل از لشکرکشي دوباره به گل از دنيا رفت.
هانيبال
هانيبال در سال 247 قبل از ميلاد در کارتاژ- تونس فعلي- متولد شد. دوران زندگي او بيشتر در جنگ هاي مختلف سپري شد. هانيبال يک سياستمدار موفق، فرمانده نظامي و ژنرال کارتاژ بود. داستان هايي وجود دارند که طبق آنها هاميلکار - پدر هانيبال - به شرطي پسر 11 ساله خود را براي جنگ با روميان همراه مي برد که هانيبال قسم بخورد تا زمان مرگ با رومي ها دشمن خواهد بود و اگر کارتاژ در اين جنگ شکست خورد، او تا آخرين توان جنگيده و از رومي ها انتقام بگيرد. هاميلکار در جنگ هاي بعدي با روميان شکست خورد و کشته شد. در آن زمان، هانيبال 25 ساله فرماندهي لشکر پدر را بر عهده گرفت. جنگي که بين ارتش هانيپال و روم در گرفت 15 سال طول کشيد. اما ارتش کارتاژ فرمانده قدرتمند خود را در ايتاليا تنها رها کردند و اسپانيايي ها نيز از فرصت استفاده کرده و شهرهاي تصرف شده را دوباره به قلمروي خود اضافه کردند. رومي ها براي شکست دادن هانيبال پس از آنکه از رومي ها شکست خورد. به شهر خود بازگشت ولي به دليل از دست دادن فتوحاتش، کار تاژي ها وي را به يکي از کشورهاي تحت سلطه رومي ها تبعيد کردند و رومي هاي زخم خورده نيز تا حد توان او را مورد آزار و اذيت قرار دادند. او بيشتر عمر خود را در زندان به سر برد و در 65 سالگي درگذشت و هم اکنون نيز به عنوان سمبلي از غرور و تعصب در دنيا شناخته مي شود.
او علاقه شديدي به فيل داشت و به همين خاطر لشکري از سپاهيان فيل سوار تشکيل داده بود و با اين لشکر چهار بار به روم حمله کرد. زماني که هانيبال 25 سال داشت. براي اولين بار و آخرين بار به روم حمله کرد.
در اين جنگ که معروف ترين نبرد هانيبال نام گرفت، او به شهر کانائه هجوم برد. لشکر او شامل بيش از 40 هزار پياده نظام و 12 هزار سواره نظام مي شد که تعدادي اسب سوار و شمار بسياري سوار بر فيل به ميدان جنگ مي آمدند. در اين لشکرکشي، هانيبال تقريبا يک سوم ارتش خود را از دست داد اما موفق شد بيش از 70 هزار نفر از سربازان رومي را کشته و 10 هزار نفر از آنان را اسير و زنداني کند. هانيبال براي از بين بردن سپاه دشمن، مارهاي زهرآگين را در کشتي هاي آنها رها مي کرد. با وجود اين، او و لشکر قدرتمندش نتوانستند مقابل لشکر 200 هزار نفري رومي ها طاقت آورده و بالاخره جنگ به ضرر هانيبال تمام شد اما باعث شد تا نام هانيبال به عنوان فرمانده اي قدرتمند در دنيا ثبت شود.
ناپلئون بناپارت
ناپلئون در 15 آگوست 1769 در جزيره کورسيکا در فرانسه به دنيا آمد. او در جواني به ارتش پيوست و پس از مدتي، افسر ارتش فرانسه شد. وقتي تنها 26 سال داشت به دليل دقت و پشتکارش مامور حفظ نظم و حکومت نظامي در پاريس شد و چون از اول مخالف جمهوري بود، با يک کودتا حکومت را امپراتوري کرد و با حمايت مردم توانست خودش امپراتور فرانسه شود. او حتي به مصر و اتريش نيز لشکرکشي کرد و توانست اتريش را تصرف کند. چندي بعد ايتاليا و مسکو را نيز فتح کرد. او در حمله به اسپانيا با اينکه موفق به فتح آنجا شد اما بسياري از نيروهاي ارتش خود را از دست داده و همين امر باعث ناراحتي فرانسوي ها از او شد. ناپلئون براي فتح هند، قراردادي با فتحعلي شاه قاجار امضا کرد که از طريق ايران به هند حمله کند که اين معاهده نافرجام ماند. سرانجام انگليسي ها موفق شدند تا کشورهاي تحت تسلط ناپلئون را عليه او متحد کرده و لوئي هيجدهم را جاي او بنشانند و ناپلئون را نيز به جزيره البا تعبيد کنند. اما او از آنجا گريخت و دوباره امپراتوري خود را از سر گرفت اما اين امپراتوري بسيار کوتاه بود و با شکست در جنگ واترلو، او اين بار جزيره سنت هلن تبعيد شد. بعضي مي گويند او در 52 سالگي بر اثر ابتلا به يک بيماري لاعلاج در تبعيد درگذشت و بعضي مي گويند بر اثر اصابت گلوله يک نگهبان کشته شد. ناپلئون توانست فرانسه را متحد کند. جنگ هاي ناپلئوني از معروف ترين جنگ هاي فرانسه هستند که بيشتر آنها با پيروزي ارتش ناپلئون به پايان مي رسيد. ناپلئون فردي باهوش و سياستمدار بود که به خوبي مي دانست چطور از حداقل امکانات، بهترين استفاده را بکند در جنگ بين اتريش و فرانسه نيروهاي ناپلئون بسيار کم بودند و هيچ شانسي براي پيروزي نداشتند اما اين فرمانده مقتدر با زيرکي موفق شد اتريش را شکست بدهد و از آنها خواست تا منطقه بزرگ تري از رود راين را در اختيار او و فرانسه قرار دهند. به اين ترتيب بلژيک تحت تسلط فرانسه درآمد تمام اين نبردهاي موفق باعث شد تا ناپلئون از يک سرباز معمولي ارتش، ابتدا به مقام فرماندهي و پس از آن به امپراتوري قدرتمند تبديل شود.
آدولف هيتلر
آدولف هيتلر سياستمدار و رهبر حزب ملي سوسياليست کارگران آلمان بود و با انتخاب شدن به عنوان رهبر حزب نازي در سراسر دنيا مشهور شد. هيتلر يک ديکتاتور بي رحم بود. او در زمان مدرسه شاگردي تنبل بود که دوستان چنداني هم نداشت اما از همان زمان علاقه بسياري به سياست داشت و در درس تاريخ شاگرد خوبي بود. معلمان او معتقد بودند که هيتلر روزي سياستمدار خواهد شد. او نقاشي هاي زيبايي مي کشيد و با فروش همين نقاشي ها امرار معاش مي کرد. اين فرمانده بي رحم تمام تلاش خود را به کار گرفت تا در نهايت توانست در ارتش استخدام شود و در جريان جنگ جهاني اول به ارتش آلمان پيوست. او در جنگ وظيفه نامه رساني را بر عهده داشت ولي بعد از مدتي به عنوان سرباز به جنگ با دشمن پرداخت که شجاعتش همه را متعجب ساخت. هيتلر پس از پايان جنگ، مدال افتخار و شجاعت و همچنين صليب آهنين دريافت کرد. و جنگ جهاني دوم هيتلر شايستگي هاي نظامي خود را بيشتر نشان داده و موفقيت هاي بسياري براي کشورش کسب کرد. بر خلاف حزبي که رهبري آن را بر عهده داشت، نه سوسياليست - جامعه گرا - بود و نه ناسيوناليست - ملت گرا- بلکه کارگران را برده هايي مي دانست که بايد بدون چشمداشت فقط کار مي کردند. در طول زماني که او بر سر قدرت بود و در جنگ هايي که به واسطه او به وقوع پيوست، ميليون ها انسان بي گناه کشته شدند. هيتلر در زمان مرگ خود 56 سال داشت. او هنگام جنگ با متفقين محاصره شد و شکست خورد و به خاطر اينکه به دست سربازان دشمن اسير نشود، با شکستن کپسول سيانور و همچنين با شليک يک گلوله به سرش خودکشي کرد. هيتلر حتي نمي خواست جسدش به دست دشمنان بيفتد و به همين خاطر خواسته بود جسدش سوزانده شود و طبق وصيت او جسدش را سوزاندند.
ژوليوس سزار
ژوليوس سزار يکي ديگر از قدرتمندترين فرماندهان رومي بود که به دليل فتح شهر باستاني گل در فرانسه و همچنين بلژيک و کودتاهاي بسيار که با موفقيت همراه بودند، شهرت يافت. ژوليوس از خانواده اي فقير اما معتبر بود و به نوشته مورخان اولين نفري بود که با عمل جراحي سزارين به دنيا آمد.اين عمل به همين خاطر به اين نام در سراسر دنيا شناخته مي شود.
از کودکي علاقه زيادي به آموختن دانش داشت اما پس از وورد به ارتش، آينده او به کلي تغيير کرد. ژوليوس مردي خشن و هوسران بود که مردم از او دل خوشي نداشتند. او در بيشتر جنگ هايش پيروز مي شد و هر چه بود به غارت مي برد. چند سال بعد وقتي مردم را عليه خود ديد، با دادن وام هاي کم بهره به آنها و کم کردن ماليات ها توانست دوباره محبوبيتي نسبي به دست بياورد. او به بازسازي و زيباسازي شهر و ساختمان ها پرداخت.ژوليوس پس از به دست آوردن محبوبيت و شهرت به گل لشکرکشي کرد و پس از فتح در آنجا ساکن شد.
در اين مدت روم دچار مشکلات اساسي شده بود و اين باعث شد که حتي دوست صميمي ژوليوس نيز عده اي را متحد کرده و به دشمني با او برخيزد. او در جنگ هاي خونين مرزهاي روم را گسترش داد و بنيانگذار امپراتوري روم لقب گرفت. ژوليوس سزار به خاطر توطئه اطرافيان و به دست بروتوس فرزند خوانده خودش، با ضربات متعدد چاقو به قتل رسيد. سزار يکي از تاثيرگذارترين افراد در جايگزيني امپراتوري به جاي جمهوري در روم بود که به همراه مارکوس کراسوس و پوميه، سه فرمانده قدرتمند روم بودند. ولي با مرگ کراسوس، پوميه رقيب سرسخت ژوليوس سزار شد، به طوري که براي رسيدن به فرمانروايي به جنگ با يکديگر پرداختند و همين امر باعث به وجود آمدن جنگ هاي داخلي بين روميان شد که با پيروزي ژوليوس سزار و فرار پوميه به مصر خاتمه يافت. اين جنگ باعث شد تا ژوليوس ثروتمندتر و قدرتمندتر از قبل بشود. سزار براي به دست آوردن قلمروي پادشاهي وسيع تر، سپاه بزرگي گردآوري کرد و براي اين کار حتي از کشورهاي همسايه نيز کمک خواست. او به ايتاليا و اسپانيا لشکرکشي کرد و توانست در جنگي سخت پيروز ميدان شود. لشکر او شامل 240 هزار جنگجو مي شد. در اين جنگ ها بيش از يک ميليون انسان کشته شده و در حدود يک ميليون نفر ديگر به اسارت و بردگي برده شدند.
چنگيز خان
چنگيزخان که قبل از رسيدن به قدرت تموچين نام داشت، سردار و فرمانده قبايل مغول بود که با تصرف بخش بزرگي از آسيا که شامل چين، روسيه و ايران بود، امپراتوري مغول را به مرکزيت ايران پايه نهاد. مردم به خاطر جنگ ها و ويراني هاي بسيار نام او را شيطان گذاشته بودند. او در 13 سالگي پدر خود را از دست داد و چون افراد قبيله نمي توانستند قبول کنند پسري نوجوان سردار آنها شود. او را مورد آزار و اذيت قرار داده و چنگيزخان را حتي بارها در سنين نوجواني به زندان انداختند. او که اوضاع را عليه خود ديد، به قبيله دوست صميمي پدرش اونگ خان رفته و در آنجا ساکن شد. سپس به ارتش وي پيوسته و در بسياري از جنگ ها شرکت کرده و با درايتي که از خود نشان داد، باعث پيروزي آنها شد. او هفت سال به اونگ خان خدمت کرد اما بدگويي اطرافيان باعث به وجود آمدن جنگي بين آن دو شد که در نهايت به پيروزي چنگيزخان انجاميد. او پس از رسيدن به قدرت، قانون چنگيزي را وضع کرد و براي هر کار پاداش و براي هر گناه جريمه اي گذاشت.
او وصيت کرده بود تا مرگش از دشمنان مخفي مانده و همچنين محرمانه به خاک سپرده شود تا دشمنان از نبود او سوءاستفاده نکنند. چنگيزخان در 73 سالگي و پس از 25 سال فرماندهي مقتدرانه درگذشت. چنگيزخان مغول در لشکرکشي ها و کشورگشايي هاي خود به ايران هم حمله کرد که در اين جنگ سلطان محمد خوارزمي نيز کشته شد و پسرش جلال الدين فرماندهي جنگ را به عهده گرفت. لشکر چنگيزخان شامل 700 هزار سرباز مي شد که در اين جنگ140 هزار نفر از آنان را از دست داد. چنگيزخان توانست با لشکر بسيار زيادش در اين جنگ ها، شهرهاي خوارزم، بخارا، قندهار و هرات را به محاصره خود درآورد تا به خواسته هاي او عمل کنند.
منبع: نشريه همشهري سرنخ شماره 95