سخنراني احمد شاه مسعود در جمع مردم پنجشير

شکست ژنرال هاي سپاه چهلم ارتش شوروي در حملات پي در پي به دره پنجشير، نبوغ نظامي احمد شاه مسعود را براي اغلب صاحب نظران آشکار ساخته است. کافي است بدانيم که ارتش سرخ در طول يک ماه اشغال افغانستان و به رغم استفاده از انواع ساز و برگ نظامي به منظور به زانو در آوردن نيروهاي مسعود، تنها در محور پنجشير کمترين دستاوردي نداشته
شنبه، 10 تير 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سخنراني احمد شاه مسعود در جمع مردم پنجشير

 سخنراني احمد شاه مسعود در جمع مردم پنجشير
سخنراني احمد شاه مسعود در جمع مردم پنجشير


 





 
ارزيابي راهکارها و عملکردهاي نظامي احمد شاه مسعود در رويارويي با ارتش سرخ شوروي در افغانستان
درآمد
شکست ژنرال هاي سپاه چهلم ارتش شوروي در حملات پي در پي به دره پنجشير، نبوغ نظامي احمد شاه مسعود را براي اغلب صاحب نظران آشکار ساخته است. کافي است بدانيم که ارتش سرخ در طول يک ماه اشغال افغانستان و به رغم استفاده از انواع ساز و برگ نظامي به منظور به زانو در آوردن نيروهاي مسعود، تنها در محور پنجشير کمترين دستاوردي نداشته است. کارنامه مبارزات رهايي بخش مسعود آن گونه که در اين سخنراني که در سال 1363 در پنجشير بيان داشته است، نشان مي دهد که يک گروه جهادگر چند هزار نفره چنان به گونه اي استثنايي يک ابر قدرت را به زانو در آوردند که چند سال بعد موجب فروپاشي آن ابر قدرت شد.
حضار محترم، علماء، مجاهدين و هموطنان متدين:
السلام عليکم و رحمه الله برکاته: از اينکه شما به رغم مشکلات و گرفتاري هاي زياد از نقاط در و نزديک در اين جلسه حاضر شده ايد، سپاسگزاري مي نمايم. در اين جلسه مي خواهم يک سلسله مسائل را که ممکن است براي اکثر برادران و عامه مردم سوال برانگيز باشد، روشن کنم، مسائل را به طور مشروع و همه جانبه براي حاضرين در جلسه و از طريق شما به همه مجاهدين و مردم قهرمان و دشمن شکن افغانستان برسانم. سخنانم را با اين سوال آغاز مي کنم که چرا شوروي ها به اين پيمانه در قسمت دره پنجشير پافشاري دارند؟ اگر حملات شان را بررسي کنيم، پاسخ اين سوال خود به خود داده خواهد شد. اطلاع داريد که شوروي ها در حمله ي اول پنج هزار نفر، در حمله دوم ده هزار نفر و در حمله سوم با پانزده هزار نيرو به پنجشير حمله کردند. در حمله سوم با پانزده هزار نيرو به پنجشير حمله کردند. در حمله اخيرشان، تعداد آنان به سي هزار نفر مي رسيد که با تمام تجهيزات نظامي مدرن همراه بود. همه اين فشارها مويد اين نکته است که شوروي ها خوب فهميده اند که منطقه پنجشير به يک پايگاه مبدل شده که واقعاً موجوديت آن خطري جدي در برابر حضور ارتش سرخ در افغانستان است.
اطلاعاتي در دست داريم که حاکي است که قواي شوروي تصميم دارند اين بار با بيست هزار نفر به دره پنجشير هجوم بياورند، ولي دستگير پنجشيري و مشاوران نظامي شان پافشاري کرده اند که بيست هزار نفر کافي نيست، و بايد ده هزار تن ديگر اضافه گردد. همچنين گفته شده که براي يورش به دره پنجشير تعداد صد هلي کوپتر و هزار تانک و خودروي زرهي، نيروهاي شوروي را پشتيباني خواهند کرد، شوروي ها توسط ايادي داخلي شان، تلاش زيادي کرده اند، تا از راه هاي ديگر اين دره را به تسليم وادار نمايند. مثل بمباران هاي مداوم، قطع راه هاي تدارکاتي، تطميع يک عده از مردمان موثر واقع شود. اينک که تدارک يک حمله بزرگ و تاريخي به پنجشير توسط ژنرال هاي شوروي گرفته مي شود و اين جاست که آدم متوجه مي شود که وقتي خداوند بخواهد يک گروه کوچک را پيروز گرداند، تعداد نفرات و سلاح هاي پيشرفته نقش تعيين کننده نخواهد داشت.
در بررسي هايي که در زمستان به عمل آورديم، به اين نتيجه رسيديم که مجموع هفتصد قبضه تفنگ و دوازده قبضه تيربار داشتيم. در حالي که در عمليات سي هزار نفري طبق اعترافات دشمن، بيش از دويست فروند هلي کوپتر، حدود دو هزار تانک و خودروي زرهي وجود داشت که از طرف کوماندوها و چتربازان شان حمايت مي شدند. همچنين دو اسکادران طياره از نوع سوخوي 23 و سوخوي 25 پشتيباني مي شدند که از فرودگاه هاي بگرام و ترمذ به پرواز در آمده و پنجشير را بمباران مي کردند. در حالي که مجاهدين با هفتصد قبضه سلاح و دوازده تيربار و تعدادي موشک انداز مقاومت مي کردند شما شاهد بوديد و ما قدرت خداوند را مشاهده مي کنيم. سپاهيان شوروي در اين جنگ نابرابر تصور نمي کردند که برنده نشوند. مي بينيم که کار يکباره به ضررشان تمام مي شود و با آن همه ساز و برگ نظامي که ذکر شد، نتوانستند پايگاه هاي اصلي مجاهدين را تسخير کنند. نظاميان شوروي نه تنها تلفات انساني و مالي از قبيل انهدام طياره ها، تانک ها و کاميون هاي آن ها، بلکه حيثيت نظامي ارتش سرخ نزد جهانيان نيز زير سوال رفت که چرا در برابر يک عده از مردم مسلمان، آن هم در محدوده دره پنجشير شکست خوردند و به زانو در آمدند.
شوروي ها بعد از اين شکست که آخرين توان نظامي خود را به کار گرفته بودند، تصميم ديگري اتخاذ کردند که آمريت پنجشير (مسعود در سال 1363 فرماندهي عمومي جبهات پروان و کاپيسا را برعهده داشت) و افراد ديگري را تطيمع کنند که کار ساز نبود. پيشنهاد مقام و جاه و پول را کردند که باز بي فايده بود. در همين شرايط حساس عبدالقادر (وزير دفاع وقت) و نجيب الله (رئيس وقت سازمان اطلاعات) نامه هاي جداگانه ارسال کردند، که من نامه عبدالقادر را براي شما مي خوانم:« هم ميهن محترم احمد شاه مسعود» ببينيد تا ديروز اشرار بوديم، در کوه بوديم، ما را کسي به رسميت نمي شناخت ولي وزير دفاع براي من نامه مي نويسد، و مرا هم ميهن خطاب مي کند، بعد مي نويسد «ما و شما طرفدار صلح هستيم» و از اين قبيل حرف ها آن هم بعد از اينکه در پي حملات سنگين و بعد از خونريزي ها، کسي که شکست خورده اين حرف ها را مي نويسد. «ما به شما اعتماد مي نماييم تا نظم را در حوزه تحت کنترل خود به وجود بياوريد». متوجه هستيد که مي گويد تسلط خودتان در آنجا باشد، ما به شما اعتماد داريم، «تا از ورود قواي دشمن از خارج ممانعت نماييد». او فکر مي کند که شکست نظامي آن ها توسط مردم پنجشير و يا توسط مجاهدين مسلمان انجام نشده است. «تا اهالي به صلح و خوشبختي زندگي کنند، در چنين شرايطي حاضريم کمک اقتصادي براي اهالي آنجا بکنيم. خواسته هاي معقول شما را مطالعه و با شما در فضاي برادرانه و با اعتقاد متقابل حل خواهد شد».
اين اولين نامه وزير دفاع بود، وقتي ما مشورت کرديم، به اين نامه جواب نداديم، زيرا پرچمي ها نزد ما مشروعيتي ندارند. آن ها عمال شوري ها مي باشند. در اين مدت تدارک حمله دوم ديده مي شود. قبل از حمله نامه ديگري رسيد، باز مي نويسد:«احمد شاه مسعود! قبلا! نامه مفصل براي تان تحرير داشتيم و در آنان تذکر داده بوديم که ما طرفدار حل هر گونه مسائل از طريق مذاکره و مسالمت آميز هستيم، ولي با درک اينکه نامه را به صورت مفصل مطالعه نموديد، اما متاسفانه جواب تحريري يا شفاهي که دلالت بر فيصله منطقي تان، در مورد آينده درخشان مردم ستمديده و رنج کشيده پنجشير بنمايد، به دست نياورديم، از اين حالت چنين استنباط مي شود که شما دشمن قوم بي دفاع خويش هستيد. اگر واقعا مي خواهيد که به مردم پنجشير مصدر خدمت تاريخي گرديد، همکاري عام و تام خود را با دولت اعلام داريد، که در اين صورت ما به وعده هاي قبلي خويش استوار مي مانيم و امنيت شما و دوستان را تضمين مي نماييم. اگر جواب قاطع در آينده نزديک براي ما نرسيد، در آن صورت حزب دولت مردمي جمهوري دموکراتيک افغانستان، اقدامات جدي و خارق العاده را جهت محو کامل عناصر ضد انقلاب در پنجشير آغاز خواهد کرد، در آن صورت مسئوليت کامل خسارات جاني و مالي مردم پنجشير به دوش شخص شما مي باشد. تأکيد مي گردد، در مورد جواب قناعت بخش و مطمئن در آيند ه نزديک، اگر به ما نرسيد، ما به طور جدي از طريق نظامي با شما برخورد خواهيم کرد.»
اين نامه وقتي به دستم رسيد که مرحله دوم حمله شوروي ها به پنجشير شکست خورده بود و نيروهاي آن ها تا محور رخه عقب نشيني کرده بودند. طوري که مطلع هستيد، مجاهدين نيروهاي اشغالگر را تا رخه تعقيب کرده و حتي بي مهابا در داخل رخه عمليات کردند. در داخل آناوه نيز دست به عمليات زدند و مرکز مهمات آن را به آتش کشيدند. به اين ترتيب چهارده روز راه هاي تدارکاتي را قطع کردند. دشمن حملات سنگيني را با جديدترين سلاح ها به کار گرفت و سودي حاصل او نشد. خانه هاي مردم را ويران کردند، کشت و زراعت مردم را به آتش کشيدند و باز هم مردم مقاومت کردند و تسليم نداشتند. لذا نتيجه مي گيريم که قشون سرخ شوروي متوجه شده است که جنگيدند در پنجشير بي فايده است.
روز قبل از طرف دولت يک نفر همراه نامه آمد. نامه از طرف معاون سپاه چهلم قشون سرخ شوروي نوشته شده بود. متن آن چنين است: « ما حاضر به مذاکره هستيم. حاضر به صلح هستيم، تا اختلافات در داخل پنجشير از طريق مذاکرات حل شود». ما در اين زمينه با علما، موي سفيدان و ساير برادران مشورت کرديم که چه بايد کرد؟ ناگفته نماند که ما در چه شرايطي قرار داشتيم. جنگ هاي شديد هفت ماهه را پشت سر گذاشته بوديم. مردم در شرايط سختي به سر مي بردند. چون پنجشير در محاصره دشمن بود. بر اين اساس علما نظر دادند که مذاکره در چنين شرايطي از نظر شرعي ممانعتي ندارد. دشمن حاضر به مذاکره شده و مي خواهد آتش بس باشد. اگر ما با دشمن مذاکره کنيم به ما چه منفعت و دستاوردي خواهد داشت؟ از نظر سياسي دشمن ما را به اين وسيله به رسميت مي شناسد. وقتي که ما را به رسميت شناخت، جهاد افغانستان را به رسيمت شناخته است.
مسئله دوم اينکه پرچمي ها (حزب کمونيست پرچم حاکم) در اين قضيه هيچ نقشي نداشتند، وقتي پرچمي ها در اين قضيه دخالتي نداشتند، اين براي ما بهترين سند است که در آينده به محکوميت شوري ها مطرح خواهد شد، که اگر شما متجاوز نبوديد و کشور ما را اشغال نکرده بوديد، دم از دولت قانوني ببرک (کارمل) و پرچم مي زديد، چطور بي خبر از ببرک با ما حاضر به مذاکره مستقيم شده ايد؟
از اين گذشته اين آتش بس به ما فرصت مي داد تا تجديد قوا کرده و آمادگي بيشتري بگيريم، و از فرصت به دست آمده حداکثر استفاده را ببريم. راه هاي تدارکاتي خود را که براي ما حياتي است بازکنيم، در عين حال زمستان را در پيش داريم و بايد به فکر بهار آينده باشيم که دشمن دوباره حمله خواهد کرد.
 
باز مي گرديم به اصل مطالب، نظر به فيصله علما و مردم و مجاهدين، آماده گفت و گو با شوروي ها شديم تا ببينيم آنها چه مي خواهند مي بايستي به طور مستقيم با آن ها ديدار و مذاکره مي کردم. وقتي که با آن ها نشستم، آن ها دم از صلح خواهي و دوستي شصت ساله زدند، اعتراف کردند که در افغانستان مرتکب جنايت شده و اشتباه کردند. گفتند که ببرک و پرچمي ها ما را بازي داده اند. شرايط افغانستان را طوري که لازم بود تحليل نکرده بوديم و به داخل افغانستان قدم گذاشتيم. اين اعترافاتي بود که خودشان بر زبان آوردند. ما هم با تقبيح اشتباهات و جنايات شان در افغانستان گفتيم که شما بدتر از نازي هاي آلمان عليه مردم افغانستان عمل کرديد. نمايندگان سپاه چهلم قشون سرخ مثل هميشه چنانکه تاکتيک شان است مي گفتند که صلح مي خواهند تا بعد از آن جنگي نباشد. آتش بس برقرار شود. ما حاضر به بازسازي خانه هاي پنجشير هستيم و به شما غله مي دهيم و از اين حرف ها.
ما به آنها گفتيم اين مسائل را کنار بگذاريد روي موضوع نيروي تان صحبت کنيد. گفتم موجوديت ببرک کارمل را نمي خواهيم، حضور نيروهاي شما را در افغانستان و در پنجشير نمي خواهيم. به آن ها يادآوري کرديم که شما در جهان چه موضعي داريد؟ دنيا در باره ي شما چه مي گويد؟ سازمان ملل متحد چند بار اين عمل شما را محکوم کرد. نظر افکار عمومي جهان در باره شما چيست؟ غربي هايي که حريف شما هستند از اين قضيه چه سودي بردند؟ آن ها اعتراف کردند که بلي ما اشتباه کرديم، بعد از اين حرف ها آمديم در قسمت پنجشير. روز اول آن ها گفتند هدف شما چيست؟ من گفتم ما خواهان افغانستاني آزاد، بي طرف، برقراري صلح پايدار، حفظ تماميت ارضي و همزيستي مسالمت آميز با همسايگان خود هستيم. آزادي افغانستان و حق تعيين سرنوشت مردم توسط خودشان. اين درخواست ماست، چيزي که مردم افغانستان مي خواهند افغانستان آزاد است. من به شوروي ها گفتم پنجشير به اندازه يک انگشت افغانستان است. اگر کل بدن مريض باشد و تو يک انگشت را تداوي کني سودي ندارد. بايد کل بدن درمان شود، و اين بود که دست کم يک قدم به جلو برداشتيم.
شوروي ها پافشاري داشتند که در پنجشير دو پاسگاه بازرسي به ما بدهيد. يک پاسگاه در رخه و ديگري در آناوه. سرانجام پس از مشورت توافق بر اين شد که به طور موقت با ايجاد پاسگاهي براي آنان در آناوه موافقت کنيم که بين قلعه ميرانشاه و آناوه هم يک پاسگاه سر سرک باشد، وکوچکترين مداخله اي در امور مردم ما نداشته باشند. خودروهاي پنجشير را در داخل پنجشير بازرسي نکنند. در پنجشير، سنجن، يولغين، ملکر، اندراب، انجمن تا قسمت توپخانه آتش بس برقرار گردد، و همه پاسگاه هاي نظامي شان از اين مناطق برداشته شود. کسي حق قطع کردن و راه تدارکاتي پنجشير را نداشته باشد. جالب اينکه در تمام اين مدت پرچمي ها نه خبر داشتند و نه نقشي. بلکه کارشکني و دره پنجشير را بمباران کردند. (متن معاهده آتش بس بين ارتش سرخ با احمد شاه مسعود در جبهه پنجشير در ذيل مطلب از نظرتان خواهد گذشت). سرانجام موافقت شد که شوروي ها بيايند در قسمت آناوه مستقر شوند، و در سه طرف شان، پاسگاه هاي ما قرارداشته باشد، تا نتوانند هيچ ارتباطي با مردم آناوه و ساير مناطق برقرار کنند. اين بود فيصله اي که در اين مورد به عمل آمده است.
پس از اين مذاکرات، تعدادي از مو سفيدان به پنجشير آمدند، دو نفر را خواستيم، يکي از آن ها برادر پناه خان بود؛ پرسيدم چرا شما آمده ايد؟ گفتند ببرک کارمل ما را خواسته بود. وقتي که به آنجا رفتيم، در مجلس بجاي ببرک کارمل، سلطان علي کشتمند آمده بود. نجيب الله و يک مستشار شوروي هم حضور داشتند. مستشار که در صدر مجلس نشسته بود گفت ما با پنجشير فيصله کرديم. خواستيم که کشتمند و ديگران هم از موضوع باخبر باشند کار ما خلاص است و ما ديگر کاري نداريم. سپس نجيب الله از جا برخاست و پس از تعريف و تمجيد از پنجشير گفت : آمريت پنجشير (مسعود) اگر مي خواهيد بندي ها را رها کنم به من اطلاع بدهد تا آن ها را رها کنم. کشتمند هم در جمع موي سفيدان صحبت مي کند، طوري نشان ميدهد که در اين مذاکرات پرچمي ها هم نقشي داشته اند. حال چنين نتيجه گيري مي کنم که اگر شوروي ها با ما آتش بس (يکساله) برقرار کرده اند، اين بيانگر ضعف شان و شکست شان در عرصه سياسي و نظامي بوده است.
با کمال تاسف يک عده از دوستان (حزب اسلامي حکمتيار) بجاي اينکه شرايط را درک کنند، و اين پيروزي را مايه افتخار بدانند، از اينکه يک دره کوچک توانسته در مقابل يک ابر قدرت اين طور مقاومت کند، و اين ابر قدرت را به زانو در بياورد، و او را وادار به آتش بس کند. بجاي اين که در اين افتخار و سربلندي با ما شريک و همراه گردند، يک رشته تبليغات سوء به راه انداخته اند. روشن تر بگويم که در دامن زدن به اين بدگماني ها دو جناح سهم دارند. يک طرف پرچمي ها و در طرف ديگر حزب اسلامي، پرچمي ها در ارتش و بين مردم تبليغ مي کردند که پنجشير به ما تسليم شد. ولي چون مردم حقايق را مي دانند، تبليغات پرچمي ها نتيجه ندارد. همه مي دانند که مردم پنجشير چقدر مقاومت کردند. چقدر تلفات و خسارات متحمل شدند.
پرچمي ها هم تصميم گرفتند توسط عمال خود در پنجشير، در بين مردم تبليغات راه بيندازند، به افکار و اذهان عمومي نفوذ کرده و بين مجاهدين و مردم به تفرقه دامن زنند. در بين جامعه ما دو دستگي ايجاد کنند. اميدوارم که مردم ما بتوانند با مقاوت شان اين شايعات بي اساس را خنثي کنند. در قسمت اندراب که ارتباط جمعه خان (از حزب اسلامي) با دولت، صد در صد براي ما ثابت شده است که اين را به مرور زمان ثابت خواهم نمود. نمايندگان شوروي در مذاکرات به ما گفتند که پرچمي ها بر آن ها فشار مي آورند که به خاطر نجات جمعه خان به اندراب حمله کنند. ولي ما اخطار داديم که اگر به اندراب حمله کنيد، (چون اندراب در حوزه پنجشير است) ما هم آتش بس را لغو مي کنيم. يکي (فهيم خان) از اعضاي «خاد» (سازمان امنيت افغانستان) که در جريان آن قرار دارد، رفته نزد جمعه خان به اندراب، از آنجا برگشته پيش ما و باز رفته نزد دولت، در مسئله اندراب صرف مسدود ساختن راه تدارکاتي نبود، مسائل ديگري هم در ميان بود، که در نتيجه به برادر کشي دامن زده مي شد. وظيفه ي اسلامي ما بود که در اين زمينه کاري کنيم.
اغلب کشمکش ها از اين جا سرچشمه مي گيرد، که راه هاي تدارکاتي قواي شوروي از قره باغ و چاريکار و سالنگ مي گذرد. شوروي ها و ايادي داخلي شان سعي دارند بين مجاهدين تفرقه بيندازند تا سرگرم جنگ باشند و کسي وقت آن را نداشته باشد تا به راه هاي تدارکاتي و حياتي شوروي ها حمله کند. پاسگاه هاي نظامي دولت را در مناطق مهم مستقر ساخته و مي خواهند که هيچ جنگ چريکي بر ضد نظاميان شوروي در منطقه وجود نداشته باشد.
اينک با استفاده از فرصت به دست آمده، در طول سه چهار ماهي که از آتش بس باقي مانده و تا قبل از اينکه دشمن به خود بيايد، بايد چند پايگاه ديگر، در چند منطقه اي ديگر داشته باشيم. بايد در قره باغ و کوه بند و سمت شمال پايگاه داشته باشيم. اگر شوروي ها (پس از پايان آتش بس) باز روي پنجشير فشار بياورند، بايد يک عمليات هماهنگ عليه ارتش سرخ صورت دهيم. تا دشمن را پراکنده سازيم، فشارها و ضربات روي دره پنجشير وارد نشود. يک سال، دو سال، پنج سال مقاومت جابجا، سرانجام مردم خسته خواهند شد. لذا به همين منظور دست به اين کارها زديم.
از اينکه عده اي از فرماندهان گاهي اشتباهات تاکتيکي مرتکب مي شوند، به آن ها تذکر داده مي شود به طور مثال هرگاه فشار آورند که در کوهستان عمليات نظامي بشود، من مخالفت کردم و گفتم بايد حالت دفاعي داشته باشيد. هميشه گفته ام که در مواضع تان در حال دفاع باشيد. اگر حمله کردند، دفاع کنيد. من به مهندس حکمتيار و به استاد سياف، به شوروي اتحاد و به فرماندهان حزب اسلامي نامه نوشتم، و از آن ها خواستم يکبار بيايند با هم مذاکره کنيم. مسائل و مشکلات داخلي خود را حل کنيم. گويي آن ها يک ذهنيت دارند و آن را نمي شود انکار کرد. هر کدام از آن ها خودشان را مسلمان و ديگران را منافق مي دانند. اين تحليل آنهاست، و اين هم براي همگان قابل درک است که در همه احزاب، در حزب اسلامي، در جمعيت اسلامي، در حرکت اسلامي و غيره آدم هاي خوب و بد وجود دارد. نمي شود با داشتن يک کارت حزبي يکي را متهم به کفر و ديگري را مسلمان بدانيم.
قبل از مسئله اندراب به اتحاد پيشاور نامه اي نوشتم و مشکلات خود را با آن ها در ميان گذاشتم. به آن ها گفتم که در مقابل ما قواي شوروي هستند و بمباران مي کنند. راه هاي تدارکاتي پشت جبهه ما را قطع مي کنند. مواد غذايي به مردم نمي رسد. سلاح و مهمات به دست ما نمي رسد. شما شوراي اتحاد يک هيئت بفرستيد، بيايند و بين ما و حزب اسلامي داوري کنند تا اين مشکلات حل گردد. نامه را يک شخص قابل اعتماد با خود برد و در جلسه شوراي اتحاد آن را خواند، و بي فايده بود. نامه ديگري به دست يونس قانوني نماينده جبهات پنجشير روان کرديم که اين ورقه را در پيشاور پخش کند و در ورقه مذکور مشکلات خود را که در حالت خطرناک قرار داريم، توضيح داده بوديم.
خوب است که در اين بخش دو نکته را توضيح دهيم. در مرحله آتش بس شوروي ها در پي مشورت با ما پيشنهاد کردند آتش بس تا ده خرداد باشد. اين درست زمان فصل درو بود و اگر مخالفت مي کرديم آنوقت قواي شوروي دوباره حمله مي کردند، و محصول مردم روي زمين مي ماند يا از بين مي رفت. ما هم قبول کرديم که مرحله ديگر آتش بس تا آخر تيرماه يا اول آبان باشد، تا آنوقت مردم محصول خود را جمع آوري کنند. در چند ماده از سند آتش بس ذکر شده و مقدمه اي هم به قلم دکتر صاحب به اين شرح نوشته شده بود:« چون ما آتش بس را که به فلان تاريخ از طرف شما پيشنهاد شده بود، اين را گامي به سوي آزادي کامل افغانستان تلقي کرده ، و ما به مواد ذيل موافقت داريم.»
سخنراني احمد شاه مسعود در جمع مردم پنجشير
1. قطع هر گونه عمليات دشمن در منطقه پنجشير.
2. هيچگونه دسيسه سازي و خرابکاري و اعزام جاسوس در اين منطقه نباشد.
3. توطئه هاي پنهاني و ترور و غيره به کلي متوقف گردد.
4. تحريکات ارگان هاي دولتي در ميان مردم ما به کلي بند باشد.
5. دشمن حق ندارد به راه هاي تدارکاتي پنجشير ضربه بزند.
شايد اين پرسش مطرح شود که جبهه پنجشير در سايه ي آتش بس مي تواند در ساير مناطق عمليات کند؟ پاسخ اين است که عمليات بکند يا نکند، مطرح نشده است. يکبار يک ژنرال قواي شوروي کنايه آميز گفت شما در شمال نمي توانيد عمليات کنيد. گفتم درست است، شما هم نيروهاي تان را جمع کنيد که در افغانستان عمليات نشود پنجشير هم در ديگر جاها عمليات نمي کند. مگر حرف ما در محدوده پنجشير است. شما هم نيروهاي تان را در قسمت هاي ديگر سوق داده ايد. من که در برابر مناطق ديگر مسئوليت رسمي دارم، مسئوليت اسلامي دارم. مي توانم بگويم که گروه هاي خود را روان نمي کنم؟ بالاخره با گفته هاي ما موافقت کردند.
در طول مذاکرات ما همين سه هدف را در نظر گرفته بوديم، يکي اينکه فرصتي پيدا شود که ما پايگاه هاي ديگري رابسازيم، دوم اينکه شوروي ها مي گفتند که باورشان نمي شد، که در پنجشير آمريکايي و چيني نباشد، فکر م يکردند که در پنجشير مشاورين نظامي چيني وجود دارد که شما اين طور مي جنگيد. آن ها به ما گفتند که عقل شان کار نمي کرد. پرچمي ها آن ها را فريب داده بودند. سرانجام شوروي ها فهميدند که با ملت افغانستان طرفند و نه با کسي ديگر. هدف سوم اينکه تا بتوانيم بين پرچمي ها و شوروي ها فاصله ايجاد کنيم، تا بي اعتمادي ها زيادتر گردد. وقتي نمايندگان پرچمي ها اينجا آمده بودند، شوروي ها سراپاگوش بودند که اينها اينجا چه مي خواهند؟ وقتي که ما آن ها را جواب داديم، خيلي موثر بود.
در موضوع مسائل خارجي، تصميم گرفته شد که با اعزام هيئتي حقايق را بگويد.به مقام هاي پاکستاني بفهماند، به سفارتخانه هاي کشورهاي مختلف مسائل را تفهيم کند، تا اين مشکل را حل کنيم. گر چه هيچ سفارتي و هيچ منبعي بر ما نفوذي ندارد، ولي به خاطر وفور اشتباهات بايد اين کار انجام شود و تبليغات سوء دفع گردد. از همه مهمتر روي چند چيز فکر کردم، خداوند با ما باشد، خلوص نيت در همه امور اصل است. خداوند از قلب هاي هر مسلمان آگاه است. اگر واقعا نيت ما خالصانه بود، به طرف فساد نبود، دشمنان هر چه تبليغات بکنند سودي ندارد. آيا در گذشته دشمنان تبليغ نکردند؟ چه تاثير کرد؟ مگر دشمنان دين عليه پيامبر (ص) تبليغات سوء نکردند؟ مسئله ديگر عمل است، پنج روز ده روز دشمن تبليغات کند، ولي يک ماه بعد، دو ماه بعد، عمل ما نشان مي دهد که صادق چه کسي بوده و خائن کيست؟ چه کساني بودند که قدمي به نفع مسلمانان برداشتند، و کدام جبهه است که در برابر قواي متجاوز مي جنگد؟ اعمال بعدي ما همه چيز را روشن مي سازد و به جز روسياهي چيزي ديگر نمي ماند. برخي گفته اند که زمستان مي رود، روسياهي به ذغال مي ماند. باز هم اگر نظري داريد بگوييد.
ـ پاسخ مسغود به نظر خواهي حضار
نظر مولوي صاحب در موضوع اندراب بسيار مهم است، و اين گامي است که حوزه شمال برداشته شده. همه متوجه هستند که اين ها در اندراب چه مي کنند. اگر خداوند لطف کرد که در اين منطقه گام مثبتي برداشته شد، ان شاء الله در همه جاها کارها آسان مي شود. شاهد بوديد وقتي هر گروه مي رفت، من با هر گروه يک نفر عالِم تعيين مي کردم، و به آن ها توصيه مي کردم که علما حضور دارند. بدون مشورت آن ها کاري صورت نگيرد. البته پيشبرد کارها به زيرکي و هوشياري مسئول هر منطقه مربوط است. تا اينکه مسئول يک روستا، مسئول يک حوزه، فرمانده يک منطقه، موي سفيد منطقه هوشيار نباشد، از ما کاري ساخته نيست.
مسئله ديگر تماس افراد سرشناس کمونيست ها است، آن ها از کابل با منطقه تماس برقرار مي کنند. به همه فرماندهان شمال هشدار داديم چنانچه هر يک از شما پيش از اينکه آمريت خبر دار شود، با دولت تماس برقرار مي کنيد، شخص متخلف را به قضا معرفي مي کنيم. هيچ کسي حق تماس با پاسگاه هاي آنها را ندارد. هيچکس حق گرفتن مهمات از دشمن را ندارد، از نداشتن امکانات مي ميريم، آمريت اگر مهمات داشت مي گيريم. اگر نداشت جنگ و تعرض نمي کنيم. ولي با پاسگاه تماس نمي گيريم. سران کمونيست ها وقتي تماس مي گيرند، پيش از اينکه به آن جوابي داده شود، بايد آمريت با خبر شود. آمريت هم هر دستوري که صادر کرد، به همان عمل شود. تماس هاي شخصي خيانت است. هر کس که با پاسگاه در تماس باشد و ما خبر نداشته باشيم، خيانت است. گفتم که همه دسته جمعي دعا کردند. فيصله کردند که هر کس به طور شخصي تماس گرفت، حيله و بهانه فايده ندارد؛ ما او را محاکمه مي کنيم، و تعيين مجازات، به دوش مولوي صاحبان و قضات است که فلان شخص زمينش ضبط شود. فلاني اعدام و غيره. مسئوليت آن به دوش علماي ديني است، ما فقط فيصله علماي ديني را به مورد اجرا مي گذاريم.
موضوع ديگر اين است که شوروي ها در مورد تعيين فرمانداران فشار آوردند که فرماندار چه کسي باشد. آن ها گفتند که پرچمي ها به ما فشار مي آورند که دستکم فرماندار از آن ها باشد. ولي فيصله در قسمت فرمانداري اين گونه شد که در کنار افراد نظامي يک نفر را هم بياورند به نام فرماندار. آن ها يک نفر را پيشنهاد کردند که از همين خان خيل هاي ما و شماست. ولي از پرچمي هاي دو آتشه بود. من هم قبول نکردم. باز فيصله شد که يک نفر ما پيشنهاد کنيم. بالاخره يک نفر را معرفي کردم. جالب اينکه پرچمي ها در نهايت فهميدند که فرماندار هم نفر ماست. پرچمي ها در اين مورد با شوروي ها جنجال کردند که شما در درون ما هم نماينده آن ها را آورده ايد و ما قبول نداريم. ولي آن ها ناگزير فرماندار ما را پذيرفتند.
متن موافقت نامه متارکه بين احمد شاه مسعود و ارتش شوروي.
1. از آنجا که اين متارکه اولين گام در جهت آزادي کامل افغانستان مي باشد؛ از جانب مجاهدين پذيرفته شد.
2. تمام قواي شوروي و نيروهاي رژيم کابل، پنجشير را ترک گفته، صرفاً يک پاسگاه در حوزه غير مسکوني آناوه باقي خواهد ماند. در اين منطقه هيچ نوع پاسگاه امنيتي ديگري را دارا نمي باشد و در کارهاي مردم نمي تواند دخالت کند، و حق هيچ گونه شليک تير زميني يا هوايي را ندارد.
3. مجاهدين حق دارند وسايل غير جنگي را که وارد مرکز دشمن مي شود بازرسي کنند.
4. هيچ نوع نيروي رزمي نمي تواند وارد مرکز دشمن در آناوه شود.
5. هرگاه وسايطي به غرض تدارکات غذايي وارد آن مرکز شود، قبلا بايد از مجاهدين اجازه حاصل گردد.
6. مين هاي کاشته شده در مناطق مسکوني توسط نظاميان شوروي، خنثي مي گردد.
7. شوروي ها و رژيم کابل از هر نوع توطئه پنهان از قبيل ترور و خرابکاري خودداري مي کنند.
منبع:شاهد ياران شماره 65 و 66




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط