ايمان ابابيل و دكترين عقاب و افعي

در ساختارهاي نظامي مدرن، كميّت ديگر ملاك دقيقي نيست؛ بلكه اين كيفيت است كه تعيين‌كننده تلقي مي‌شود. بنابراين رزمندگاني موفق‌ترند كه تخصصي‌تر و حرفه‌اي‌تر بجنگند؛ سربازاني كه «آلوين تافلر» از آن‌ها با عنوان، «سرباز جهاني» ( universal soldier) ياد مي‌كند.
يکشنبه، 11 تير 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ايمان ابابيل و دكترين عقاب و افعي

ايمان ابابيل و دكترين عقاب و افعي
ايمان ابابيل و دكترين عقاب و افعي


 

نویسنده : علي عبدي




 
شكست«كيدون»
در ساختارهاي نظامي مدرن، كميّت ديگر ملاك دقيقي نيست؛ بلكه اين كيفيت است كه تعيين‌كننده تلقي مي‌شود. بنابراين رزمندگاني موفق‌ترند كه تخصصي‌تر و حرفه‌اي‌تر بجنگند؛ سربازاني كه «آلوين تافلر» از آن‌ها با عنوان، «سرباز جهاني» ( universal soldier) ياد مي‌كند.
در پي به اسارت درآمدن «الداد رگو» و «آهود گلدواسر» دو نظامي صهيونيست، ارتش اشغالگر قدس، تهاجمي نظامي را كه از حدود يك سال پيش، به‌منظور نابودي حزب‌الله طراحي و آماده كرده بود، به مرحلة اجرا گذاشت. «مسير دگرگوني»، عنواني بود كه اسرائيل براي اين عمليات گسترده برگزيده بود و در برابر، حزب‌الله لبنان، مقاومت دليرانة «وعدة صادقانه» (الوعد الصادق) را به نمايش گذاشت. گرچه اين جنگ سي‌وسه‌روزه، از ابعاد و سطوح مختلف قابل بررسي است، اما هدف اين مقاله، بررسي اين جنگ از زاوية شكست نيروهاي ويژة ارتش رژيم صهيونيستي است.
مقاومت مردانه و رزم عاشورايي فرزندان معنوي حضرت روح الله(ره) و مردان نصرالله در جنوب لبنان، بر اين حقيقت صحه نهاد كه «كم من فتبه قلل غلت فتيه كثير باذن الله...»

نيروهاي «كيدون»
 

در جنگ‌هاي معاصر و مدرن، نيروهاي ويژه از جايگاه خاص و ممتازي برخوردارند. از آن‌جا كه در ارتش و جنگ‌هاي مدرن، مسير حركت تحولات نظامي از كميت به سوي كيفيت است، تنها نيروهايي توان حضور و قدرت‌نمايي در عرصة نبردهاي امروز را مي‌يابند كه «دانايي و دليري» و «تخصص و رزمندگي» را با هم جمع كرده باشند. در ساختارهاي نظامي مدرن، كميت ديگر ملاك دقيقي نيست؛ بلكه اين كيفيت است كه تعيين‌كننده تلقي مي‌گردد. بنابراين رزمندگاني موفق‌ترند كه تخصصي‌تر و حرفه‌اي‌تر بجنگند؛ سربازاني كه «آلوين تافلر» از آن‌ها با عنوان «سرباز جهاني» ياد مي‌كند، رزمندگاني كه با اتكا به توان فيزيكي و مهم‌تر از آن، با توان ذهني و فكري خود مي‌جنگند، سربازاني قائم به خود كه بيش از ابزار، به «خود» متكي هستند و البته ناگفته پيداست كه «ايمان و انگيزه» در اين ميان نقشي تعيين‌كننده دارد. اين ويژگي‌ها بيش از همه در نيروهاي ويژه وجود دارد.
نيروهاي ويژه قادرند بدون تمركز فرمان‌دهي، جنگ ويژه (عمليات نامنظم، عمليات پدافند داخلي، عمليات رواني) را در محيط‌هاي جغرافيايي (كوير، بيابان، جنگل، كوهستان و شهر) به صورت آشكار، نيمه پنهان و پنهان؛ در زمان جنگ، صلح، و نه جنگ و صلح به انجام رسانند. جنگ‌هاي مدون و ويژه چنين اقتضا مي‌كنند كه يگان‌هاي رزمي بزرگ و حجيم‌ جاي خويش را به واحد‌هاي كوچك اما متخصص و خوداتكا دهند؛ به‌ويژه اين‌كه امروزه ديگر «عمليات ويژه» تنها در حوزة نظامي تعريف نمي‌شود و حوزه‌هاي گسترده‌تري هم‌چون امور نظامي، شهري، سياسي، اجتماعي و مدني را در بر مي‌گيرد.
در حوزة نظامي نيز با تحولات عميق نظري و ساختاري، نيروهاي ويژه، جايگاه برجسته‌تري يافته‌اند. از جملة اين تحولات، تبديل شدن دكترين جنگ نامتقارن و تأسيس نظرية منازعات كم‌شدت به يك گفتمان جهاني در حوزة نظامي است كه به اين مسأله برجستگي خاصي بخشيده است؛ نظرياتي كه مبنا و اساس آن‌ها را جنگ‌هاي ويژه و نيروهاي مخصوص تشكيل مي‌دهند.
اين همه، خود به تنهايي مي‌توانند جايگاهي خاص به نيروهاي ويژه ارتش اشغالگر قدس ببخشد، اما علاوه‌بر اين موارد، ملاحظات ديگري موجب شده است كه «نيروهاي عمليات ويه» در ارتش صهيونيستي نقش خاص‌تر؛ بلكه ممتازتري بيابند كه ذكر تمامي آن‌ها از حوصلة اين نوشتار بيرون است.
كمبود نيروي انساني، احساس ترس دائمي، دكترين امنيتي بازدارندگي، استراتژي نظامي «جنگ پيش‌دستانه»، فقدان «عمق استراتژيك»، دكترين جنگي «جنگ برق‌آسا» و استراتژيكي‌ـ عملياتي «ضربت سخت» و دلايل ديگر، اسرائيل را به سمت تكية هرچه بيش‌تر به نيروهاي ويژه سوق داده است.

در چارچوب دكترين جنگ برق‌آسا و استراتژي «هكه ‌كاتش» (به زبان عبري يعني ضربت كوبنده)، نيروهاي ويژة ارتش غاصب صهيونيستي، جايگاه يگانه‌اي يافته‌اند؛ نيروهايي كه به منظور هرچه دقيق‌تر و صحيح‌تر انجام شدن ضربت كوبندة اسرائيل، حكم پيش‌تازان نبرد و نخبه‌ترين واحد‌هاي رزمي اين رژيم را يافته‌اند. بدين ‌منظور طراحي يك دكترين «عمليات ويژه» و يك استراتژي خاص نيروهاي ويژه از اواخر دهة پنجاه و اوايل دهة شصت ميلادي در دستور كار ارتش صهيونيستي قرار گرفت. دكترين «كيدون»، يك دكترين منحصر‌به‌فرد با توجه به مختصات ژئوپلتيك، ژئواستراتژيك، نظامي و رزمي رژيم صهيونيستي است. دكترين كيدون، ناظر بر اين مسأله است كه نيروهاي ويژه، در حكم سرنيزة ارتش صهيونيستي مي‌باشند و هم‌چون يك سرنيزه با رخنه و نفوذ در عمق قلمرو دشمن، با يك حملة سريع و غافل‌گيركننده، با وارد ساختن ضربه‌اي عميق و كاري به قلب دشمن، او را از پا در مي‌آورند. يكي از دلايل پيروزي رژيم صهيونيستي در جنگ‌هايش با ارتش‌هاي عربي و «سازمان آزادي‌بخش فلسطين»، استفادة دقيق و هوشمندانه از نيروهاي كيدون است. طي دهه هفتاد و هشتاد ميلادي، نيروهاي ويژة اسرائيل، در جنگ با «الفتح» و سازمان آزادي‌بخش فلسطين حكم ستون فقرات استراتژي نبرد اسرائيل را يافت.
جالب آن‌كه دكترين كيدون، صرفاً به نيروهاي نظامي غاصب قدس محدود نمانده و به دكترين عملياتي نيروهاي امنيتي اسرائيل نيز تبديل شد. امروزه كيدون، دكتريني است كه نيروهاي امنيتي و نظامي رژيم صهيونيستي، توأم از آن بهره مي‌برند.
«ويكتور استروفسكي» مأمور سابق موساد، در كتاب «راه نيرنگ» خود مي‌نويسد: «موساد (سرويس اطلاعات خارجي) از جوخه‌هاي تروري سود مي‌جويد كه نام سازماني و رمزي آن‌ها «كيدون» است؛ جوخه‌هاي متشكل از زبده‌ترين و بي‌رحم‌ترين نيروهاي عملياتي موساد كه وظيفة ترور و قتل دشمنان رژيم صهيونيستي را در خارج از مرزهاي فلسطين اشغالي برعهده دارند.»
از جملة اين ترورها، ترور رهبران گروه «سپتامبر سياه» پس از حادثة المپيك مونيخ در سال 1972، طي عملياتي با نام «خشم خدا» ـ كه «استيون اسپيلبرگ» بر مبناي آن، فيلم «مونيخ» را در سال 2005 جلوي دوربين برد ـ، ترور شهيد «فتحي شقاقي» در مالت، ترور «خالد مشعل» در اردن و از همه مهم‌تر ترور «رفيق حريري» در لبنان در سال 2004 است كه در واقع حكم مبدأ پروژة حذف و خلع سلاح حزب‌الله را دارند.
به همين نسبت در «شاباك» (سرويس امنيت داخلي رژيم صهيونيستي) و «آمان» (سرويس اطلاعات نظامي)، و واحد «دوودان» نيز واحد‌هايي مشابه كيدون موساد طراحي شده‌ است. چنان‌چه نيروهاي كيدون شاباك، مسئوليت طراحي و انجام ترور رهبران انتفاضه را برعهده داشته‌اند كه از جمله مهم‌ترين آن‌ها مي‌‌توان به ترور شهيد مهندس «يحيي عياش» (فرمان‌ده گردان‌هاي «عزالدين قسام» حماس)، شهيد شيخ «احمد ياسين» (رهبر معنوي حماس) و شهيد دكتر «عبدالعزيز رنتيسي» اشاره كرد.
هم اكنون نيز در داخل سرزمين‌هاي اشغالي در چارچوب دكترين كيدون، عمليات ترور و ربودن فعالان «انتفاضه الاقصي» بر عهدة يك ستاد عمليات مشترك قرار دارد كه مسئوليت كنترل و هدايت توأم واحد‌هاي كيدون شاباك، آمون، پليس مرزي رژم صهيونيستي، يگان ضربت و واحد ضربت ويژه در كرانة باختري و نوار غزه را برعهده دارد؛ مركزي عملياتي، زير نظر عالي رئيس ستاد كل ارتش كه از نظر عملياتي، زير نظر فرمان‌ده مركزي ارتش مي‌باشد.
فرمان‌دهان ارتش صهيونيستي، خوب به ياد دارند كه هميشه در ميدان جنگ با ارتش‌هاي عربي، نيروهاي كيدون هميشه بهترين كارنامة نظامي را از خود به يادگار گذاشته‌اند و بهترين نتايج را براي اين رژيم به دست آورده‌اند. با اين همه سوابق، اما نيروهاي كيدون، در صحنة يك نبرد، نه تنها نتوانستند هيچ دست‌آورد شاخص نظامي را كسب نمايند كه حتي ضرب‌شصت‌هاي بزرگي نيز نوش جان كرده‌اند؛ صحنة نبرد با حزب‌الله لبنان.
ساختار نيروهاي ويژة اسرائيل نسبت به ساختار اين نيروها در ارتش‌هاي غربي؛ به‌ويژه ارتش ايالات متحدة آمريكا، بسيار ساده‌تر مي‌نمايد. رژيم صهيونيستي در برگيرندة حدود چهل‌وپنج واحد عمليات ويژه است كه از اين تعداد، سي‌ودو واحد متعلق به نيروهاي نظامي و سيزده واحد متعلق به نيروهاي انتظامي و پليس اسرائيل مي‌باشد. از ميان سيزده واحد ويژه انتظامي، نُه واحد متعلق به پليس شهري و چهار واحد متعلق به گارد مرزي رژيم صهيونيستي است. جداي از سيزده واحد مذكور، پليس شهري و گارد مرزي هر كدام داراي پنج واحد «گشت ويژه» ضد شورش مي‌باشند كه در زمرة واحد‌هاي ويژه قلمداد نمي‌شوند. از ديگر يگان‌هاي تحت امر نيروي زميني، فرمان‌دهي نيروهاي ويژه است.
فرمان‌ده نيروهاي ويژه در نيروي زميني، با عنوان «افسر ارشد نيروهاي چترباز و پياده» خوانده مي‌شود كه در واقع در حكم «فرمان‌دهي عمومي نيروهاي ويژه» آن است. واحد‌هاي تحت امر افسر ارشد نيروهاي چترباز و پياده، عبارتند از: واحد‌هاي «منظم» و «نامنظم».
واحد‌هاي منظم تحت امر اين فرمان‌دهي عبارتند از چهار تيپ پيادة كماندويي و هوابرد كه به ترتيب عبارتند از:
(1) تيپ پيادة نيروي مخصوص «گولاني»؛
(2) تيپ پيادة نيروي مخصوص «گيوعاتي»؛
(3) تيپ ويژة هوابرد دويست‌وبيست‌وشش «تصانهانيم»؛
(4) تيپ ويژه «ناحال».
علاوه‌بر اين چهار تيپ منظم رزمي ويژه، فرمان‌دهي نيروهاي ويژه شامل ده واحد ويژة ضربت نامنظم است. واحد‌هاي ضربت ويژه‌اي كه وظايف جنگ‌هاي ويژه؛ چون جنگ چريكي، ضد چريكي، ضد شورش، ضد تروريسم، ضد ترور، عمليات رواني و... را برعهده دارند.
از ميان اين ده يگان، دو يگان از ديگر واحد‌ها خاص‌تر و معروف‌ترند؛ واحد «اگوز» (egoz) و واحد «sayer et matkal». واحد يگان ضربت، ويژة ضد چريكي ارتش صهيونيستي است كه تحت فرمان‌دهي تيپ گولاني قرار دارد و تنها واحد ويژه‌اي است كه به‌طور تخصصي مسئوليت عمليات ضد چريكي‌ ارتش صهيونيستي را برعهده دارد. اين واحد در جنوب لبنان متحمل ضربه‌هاي سنگيني از حزب‌الله لبنان شده است.
واحد ديگر «sayer et matkal»، اين عبارت در واقع، مخفف عبري عنوان كلي «واحد تجسس ستاد كل» است. قديمي‌ترين و نخستين واحد ضربت ويژة اسرائيل است كه انجام عمليات «انتبه» توسط آن موجب شهرت جهاني‌اش شد. از جمله فرمان‌دهان و كهنه‌سربازان اين واحد مي‌توان به «ايهود باراك»، «بنيامين نتانياهو»، «موشه تبصر»، «شائول موفاز»، «موشه يعالون» و «آمنون ليپكين شاهاك» اشاره كرد. اما هيچ يك از آن‌ها به برجستگي باراك دست نيافت. باراك به‌عنوان چهرة بي‌مانند اين واحد، به علت فرمان‌دهي چند عمليات ويژه، به يك ستاره و قهرمان نيروهاي ويژه بدل شده است؛ اگرچه در عرصة سياست هيچ‌گاه خوش ندرخشيد.
از ميان بيست‌ودو واحد نيروي مخصوص ارتش صهيونيستي، نيروي زميني بيش‌ترين سهم را كسب كرده است. بيست‌وچهار واحد نيروي ويژه از آن نيروي زميني است. از اين ميان، پنج واحد نصيب نيروي هوايي و سه واحد، نصيب نيروي دريايي شده است.
سيستم كنترل و فرمان‌دهي نيروي زميني ارتش اسرائيل از آن‌جا كه بيش‌ترين تعداد واحد‌هاي نيروي مخصوص ارتش اسرائيل را دارد، قوي‌ترين سيستم كنترل و فرمان‌دهي نيروهاي ويژة ارتش را داراست. پيش از تشريح اين سيستم كنترل و فرمان‌دهي، ضروري است تا كمي در مورد سيستم كنترل و فرمان‌دهي خود نيروي زميني، توضيحاتي ارائه شود.
آن‌چه كه امروزه به‌عنوان نيروي زميني رژيم صهيونيستي شناخته مي‌شود، سيستمي متأخر است. اين سيستم از سال 1983، به اين طرف طراحي و عملياتي شده است. تا پيش از آن، عملاً ارتش صهيونيستي از داشتن چيزي به نام فرمان‌دهي نيروي زميني محروم بود. در گذشته وظيفة اين نيرو توسط فرمان‌دهي‌هاي سه‌گانة شمالي، مياني و جنوبي انجام مي‌شد، اما در سال 1983، با تأسيس «سرفرمان‌دهي نيروي زميني»، اين ارتش رسماً دارندة نيروي زميني شد.
قرارگاه مركزي نيروي زميني ارتش صهيونيستي، از دو نوع تقسيم‌بندي بهره مي‌برد. يك نوع تقسيم‌بندي بر مبناي واحد‌هاي رزمي؛ از قبيل پياده‌نظام، زرهي، توپخانه، اطلاعات، لجستيك و مهندسي‌ـ رزمي و هم‌چنين در برگيرندة سپاه، لشكر، تيپ و گردان‌هاي متعدد است. نوع ديگر اين تقسيم‌بندي، منطقه‌اي است. بنابراين نيروي زميني به سه فرمان‌دهي شمالي، مياني و جنوبي تقسيم مي‌شود كه هر يك، منطقة ويژه‌اي را زير پوشش قرار مي‌دهند؛ مثلاً فرمان‌دهي شمالي، مسئوليت شمال فلسطين اشغالي و جنوب لبنان را برعهده دارد.
قرارگاه مركزي فرمان‌دهي نيروي زميني در كمپ «بارلو» ميان بندر «اشقلون» و «كريات ملاخي» واقع است. اولين فرمان‌ده نيروي زميني، سرلشكر «دان شمرون» بود كه طي سال‌هاي 1983 تا 1985 اين مسئوليت را برعهده داشت. از آن‌جا كه دان شمرون، فرمان‌دهي ارشد عمليات انتبه را برعهده داشت، در زمرة فرمان‌دهان بزرگ و معروف رژيم صهيونيستي قرار دارد. وي مدتي نيز فرمان‌دهي نيروهاي ويژة اسرائيل را برعهده داشت و بعدها به رياست ستاد كل ارتش صهيونيستي (1987 تا 1991) رسيد.
ساختار فرمان‌دهي نيروهاي ويژة اسرائيل، شباهت زيادي به فرمان‌دهي عمليات ويژة نيروي زميني ارتش آمريكا دارد. در واقع فرمان‌دهي نيروهاي چترباز و پيادة اسرائيل، تركيبي از فرمان‌دهي عمليات ويژة نيروي زميني ارتش آمريكا؛ به انضمام «سپاه هجدهم هوابرد»، به‌عنوان نخبه‌ترين سپاه رزمي نيروي زميني آمريكا؛ است.
اين همان سپاهي است كه ستون فقرات اشغال نظامي عراق، توسط آمريكا را تشكيل مي‌داد. سپاه هجدهم هوابرد نيروي زميني آمريكا، از يگان‌هاي زير تركيب يافته است:
(1) لشكر 82 هوابرد؛
(2) لشكر 101 هوابرد؛
(3) لشكر 10 كوهستاني؛
(4) لشكر 3 پياده.
فرمان‌دهي سپاه هجدهم هوابرد، هم‌چنين ناظر بر رياست «مركز جنگ‌هاي ويژه جان اف كندي» است و قرارگاه اصلي هر دو در پايگاه «فورت براگ» ايالت «كاروليناي شمالي» قرار دارد. فرمان‌دهي اين سپاه و رياست مركز، هر دو زير نظر فرمان‌دهي عمليات ويژة نيروي زميني آمريكا قرار دارد. علاوه‌بر سپاه هجدهم و واحد‌هاي منظم آن، فرمان‌دهي عمليات ويژة واحد‌هاي نامنظم ديگري را نيز دربر مي‌گيرد. كه عبارتند از:
(1) 15 گروه كلاه سبز (هوابردها)؛
(2) هنگ 75 رنجر؛
(3) هنگ 160 عمليات ويژة يورتازش هوايي؛
(4) نيروي دلتا.
در اشغال عراق، لشكر 101 و 82 هوابرد به همراه هنگ 75 رنجر و نيروي دلتا نقشي بي‌بديل برعهده داشتند.
چهار تيپ فرمان‌دهي نيروهاي ويژة اسرائيل، تقريباً معادل چهار لشكر سپاه هجدهم آمريكاست. تيپ ويژة هوابرد «تصانهانيم» معادل لشكر 101 هوابرد، تيپ گولاني معادل لشكر 82 هوابرد، تيپ ناحال، معادل لشكر 10 كوهستاني و تيپ گيوعاتي معادل لشكر 3 پياده. واحد‌هاي نامنظم و ويژه «sayer et matkal» نيز دقيقاً معادل «نيروي دلتا فورس» ايالات متحده هستند.
فرمان‌دهي نيروهاي پياده و چترباز از ميان فرمان‌دهان چهار تيپ گولاني، گيوعاتي، ناحال و چتربازان برگزيده مي‌شوند، اما معمولاً فرمان‌ده تيپ هوابرد چتربازان بيش‌ترين شانس را در اين زمينه دارد و پس از او فرمان‌ده تيپ گولاني، سپس گيوعاتي و در نهايت ناحال. هر چها تيپ از «كلاه بره» اما به رنگ‌هايي خاص استفاده مي‌كنند. رنگ كلاه بره تيپ چتربازان، قرمز؛ گولاني، قهوه‌اي؛ گيوعاتي، بنفش؛ و ناحال، سبز روشن است.
در ميان اين تيپ‌ها، تيپ هوابرد بيش از ديگر تيپ‌ها دارندة افتخارات نظامي بود. بنابراين از اين حيث در جامعة نظامي اسرائيل، خوشنام‌تر و پرافتخار‌تر مي‌نمايد. پس از آن تيپ گولاني قرار دارد.
يكي از دلايل برتري تيپ هوابرد چتربازان بر ساير تيپ‌ها آن است كه واحد نخبة «sayer et matkal» كه اسرائيلي‌ها در تبليغات خود آن را واحدي افسانه‌اي مي‌نمايانند، از نظر عملياتي، زير نظر فرمان‌ده تيپ هوابرد قرار دارد و اعضاي اين واحد نيز مانند اعضاي تيپ از كلاه برة قرمز استفاده مي‌كنند.
سنت متعارف در ارتش اسرائيل آن است كه مناصب عالي و ارشاد ارتش اسرائيل، يا از آنِ نيروهاي ويژه مي‌شود يا نصيب افسران واحد اطلاعات نظامي ارتش آمون.
در ميان نيروهاي ويژه نيز بيش‌ترين شانس از آنِ چتر‌بازان و واحد «sayer et matkal» مي‌باشد. معمول آن است كه فرمان‌دهان اين واحد و تيپ چتربازان به فرمان‌دهي نيرهاي ويژه، و در نهايت فرمان‌دهي نيروي زمين يا رياست ستاد كل، ارتقا مي‌يابند. از رؤساي ستاد كل مي‌‌توان به «رافائل ايتان» (1983ـ 1978) دان شمرون (1991ـ 1987)، ايهود باراك، آمنون ليپكين شاهاك (1998ـ 1995)، شائول موفاز (2002ـ 1992) و موشه يعالون (2005ـ 2002) اشاره كرد.
از ميان فرمان‌دهان نيروي زميني نيز مي‌توان به دان شمرون (1987ـ 1983)، «عاموس لكا» (1998ـ 1996)، «يفتاح رون تال» و «بنجامين گانتز» (2005) اشاره كرد.
فرمان‌دهي نيروهاي ويژه (افسر ارشد چترباز و پياده) در جنگ سي‌وسه‌روزة لبنان را سرتيپ دوم «يوسي هيمن» عهده‌دار بود، اما به علت شكست سنگين ارتش اسرائيل از چريك‌هاي مقاومت اسلامي حزب‌الله، وي نخستين افسر ارشدي بود كه پس از اتمام جنگ، بركنار شد. روز سه‌شنبه 31 مرداد 1385، يوسي هيمن از كار بركنار و سرتيپ دوم «يوسي باخار» به جاي او فرمان‌دهي نيروهاي ويژة چترباز و پياده را عهده‌دار شد.

دكترين «عقاب و افعي»
 

طي سال‌هاي 1996 تا 2000، كه نبرد ميان مقاومت اسلامي و اسرائيل پيچيده‌ترين و دشوارترين صورت ممكن را به خود گرفته بود، اسرائيل طي يك باز‌تعريف نو از دكترين كيدون، با وضع استراتژي جديدي از اين دكترين با عنوان «استراتژي عقاب و افعي»، نيروهاي ويژة خود را در حكم بازوي استراتژيك نبرد با حزب‌الله قرار داد. ريشة اين استراتژي جديد به پروژة تحقيقاتي‌ـ استراتژي جدي نبرد با حزب‌الله باز مي‌گردد كه از سوي ارتش اسرائيل به «مركز مطالعات استراتژيك بگين سادات» در سال 1997 سفارش داده شده بود.
اين پروژه كه انجام آن برعهدة يكي از كارشناسان و افسران سابق نيروهاي ويژة اسرائيل به نام «ساموئل گوردن» قرار داشت، در نهايت با نام «جنگ هوابرد ضد چريكي» عليه حزب‌الله در جنوب لبنان، زير نظر گروه مطالعات سياسي‌ـ امنيتي خاورميانه آن مركز در سال 1998، به انجام رسيد. دكترين عقاب و افعي كه از دل اين پژوهش بيرون آمد، ناظر بر يك استراتژي مدرن و جديد عمليات ويژة هوابرد بود. يك نيروي ويژة هوابرد كه به شكل دربست به امر جنگ ضد چريكي اختصاص داده شود، تأسيس شد كه البته از حمايت تمام عيار نيروي هوايي و واحد‌هاي هوانيروز برخوردار بود.
اين استراتژي در زمان رياست سرلشكر شائول موفاز به رياست ستاد كل (2002ـ 1998) و فرمان‌دهي سرتيپ دوم «گابي اشكنازي» به فرمان‌دهي شمالي (2002ـ 1998) عملياتي شد. البته روشن است كه اين استراتژي جديد نيز در عمل، چندان كاري از پيش نبرد و اسرائيل در نهايت در ژوئن 2000 از لبنان فرار كرد و مشت آهنين دكترين كيدون در برابر سندان مقاومت، شكسته شد.

شكست كيدون در جنگ اشباح
 

به بهانة به اسارت درآمدن دو سرباز اسرائيلي در جولاي 2006، ارتش اسرائيل، هجومي سراسري را به لبنان را باعنوان «مسير دگرگوني» آغاز كرد؛ عملياتي نظامي كه از نظر سياسي، نظامي، استراتژيك و اطلاعاتي در تاريخ جنگ‌هاي اسرائيل بي‌مانند شد، جنگي نيابتي، كه اسرائيل به نيابت از آمريكا ضد حزب‌الله آغاز كرد. مسير دگرگوني نيز آن چنان پيش رفت كه در نهايت، مركز ثقل استراتژي جنگي آن برعهدة نيروهاي كيدون نهاده شد. طي سال‌هاي 2000 تا 2006، نيروهاي كيدون مشاركت تنگاتنگي با آمريكا در سطح سركوب «انتفاضه الاقصي» و «شورش‌هاي مردمي»و «جنگ‌هاي چريكي» در عراق داشتند. از آن‌جا كه نيروهاي كيدون در حوزة جنگ‌هاي چريك شهري در منطقة خاورميانه بسيار كارآزموده‌تر و زبده‌تر از نيروهاي ويژة آمريكايي، حتي نيروهايي چون «دلتا» است؛ بنابراين آمريكايي‌ها از اين نيروها در عراق استفادة بسيار نمودند. بارزترين آن، بهر‌ه‌گيري نيروهاي آمريكايي از يگان ضربت ويژه ضد چريكي «اگوز» به همراه گردان «گيدعون» ـ هر دو جمعي تيپ گولاني ـ در حمله به شهر نجف در سال 2003، عليه نيروهاي «مقتدي صدر» (جيش المهدي) بود.
نيروهاي كيدون ارتش در جنگ سي‌وسه‌روزة لبنان، در حكم مركز ثقل استراتژيك عمليات مسير دگرگوني قلمداد مي‌شد. عملياتي كه پيش از هر چيز ترسيم سيستم كنترل و فرمان‌دهي آن ضرورت دارد. در اين سيستم كنترل و فرمان‌دهي، ارتش اسرائيل از يك فرمان‌دهي عالي (استراتژيك) و يك فرمان‌دهي در صحنه (تاكتيكي) برخوردار بود.
رئيس ستاد كل ارتش سرلشكر «دان حالوتص»، معاون وي سرتيپ «موشه كاپلنسيكي»، مدير عمليات ستاد كل، سرتيپ «آيزنكوت» و فرمان‌ده نيروي زميني، سرتيپ «بني گانتر» اجزاي اصلي فرمان‌دهي عالي در ستاد كل ارتش را تشكيل مي‌دادند، اما فرمان‌دهي در صحنه (تاكتيكي‌ـ عملياتي) در اختيار فرمان‌دهي شمالي قرار داشت.
فرمان‌دهان ارشد «فرمان‌دهي در صحنه»، عبارت بودند از: سرتيپ «اودي آدام» (فرمان‌ده شمالي) و سرتيپ دوم «گال هيرش» (رئيس ستاد فرمان‌دهي شمالي و فرمان‌ده لشكر 91 زرهي). تمامي واحد‌هاي زميني (زرهي، پياده، ويژه، اطلاعات و...) به انضمام واحد‌هاي هوانيروز، به غير از واحد‌هاي نيروي هوايي، در صحنه عمليات زمين و هوابرد تحت فرمان‌دهي ستاد فرمان‌دهي شمالي قرار داشت.
تمامي اين واحد‌ها عبارت بودند از: چهار لشكر زرهي، هفت تيپ پياده و زرهي، چهار تيپ ويژة پياده و هوابرد نيروهاي ويژه، يك گردان اطلاعات‌ـ شناسايي، دو گردان رزمي‌ـ مهندسي به انضمام ده واحد ضربت ويژة نيروي زميني و چند واحد ضربت ويژة دريايي و هوابرد.
سيستم فرمان‌دهي اسرائيل در جنگ لبنان، از نيمة دوم جنگ سي‌وسه‌روزه (از حدود روز بيستم) به علت بروز آشكار ضعف شديد در سيستم فرمان‌دهي و كنترل و هم‌چنين بي‌لياقتي و بي‌كفايتي فرمان‌ده عمليات، سرتيپ اودي آدام ـ فرمانده در صحنهـ، به دستور سرلشكر «هالوتص» (فرماندة كل ارتش) از كار بركنار شد و به جاي او سرتيپ گابي اشكنازي ـ كه پيش از اين، فرماندة منطقة شمالي (2002ـ 1998) و معاونت ستاد كل (2004ـ 2002) بود ـ، به فرمان‌دهي شمال منصوب شد. معاون ستاد كل، سرتيپ كاپلنيسكي نيز فرمان‌دهي ارشد در صحنه را رأساً برعهده گرفت. فرمان‌دهي نيروهاي ويژه به عهده سرتيپ دوم يوسي هيمان بود كه هم‌زمان چهار تيپ پياده و چترباز را به همراه ده واحد ضربت ويژه برعهده داشت.
از لحاظ نمودار سازماني، سيستم فرمان‌دهي و كنترل ارتش اسرائيل در اين جنگ را مي‌توان اين گونه ترسيم نمود:
در تمامي جنگ‌هاي اسرائيل، سرالاسرار توفيقات نظامي اسرائيل را «دست برتر اطلاعاتي» و «اشراف كامل خبري» دانسته‌اند. رژيم صهيونيستي به مدد سرويس‌هاي اطلاعاتي خود؛ به ويژه واحد اطلاعات نظامي‌اش «آمان»، توانسته بود با اشراف كامل بر نقاط ضعف و قوت دشمن، به خوبي از آن‌ها بهره ببرد؛ مقوله‌اي كه در جنگ اخير حاصل نشد. با وجود گردان اطلاعات شناسايي «شاهان»، وابسته به فرمان‌دهي اطلاعات نيروي زميني؛ به انضمام شبكه‌هاي جاسوسي «موساد» در خاك لبنان؛ انواع و اقسام ابزارهاي تكنولوژيكي كسب اطلاعات، از ماهواره‌هاي نظامي افق يك تا شش گرفته تا هواپيماهاي باسرنشين و بدون‌سرنشين جاسوسي؛ و بالن‌هاي جاسوسي كه بيست‌وچهار ساعته وجب به وجب خاك لبنان را مي‌كاويدند، باز هم ارتش اين رژيم در واقع از حزب‌الله و توان نظامي مقاومت اسلامي هيچ نمي‌دانست. اسرائيل گمان مي‌كرد كه با بمباران تمامي نقاط استراتژيك و شناسايي شدة حزب‌الله چون ستاد مركزي آن، ساختمان المنار، خانة سيد ‌حسن نصرالله و ديگر فرمان‌دهان حزب‌الله و... كار حزب‌الله را خواهد ساخت؛ غافل از اين‌‌كه حزب‌الله بسيار پخته‌تر و ورزيده‌تر از آن است كه به اين راحتي به دام افتد.
پس از ناكام ماندن استراتژي عمليات ويژة عقاب و افعي در تجربة لبنان، تا پيش از سال 2000، فرمان‌دهان نيروهاي ويژة ارتش اسرائيل براي جنگ سي‌وسه‌روزه با بازتعريف مجددي از دكترين كيدون و تجربة تلخ استراتژي عقاب و افعي، استراتژي «تارهاي عنكبوتي» را براي حذف حزب‌الله ارائه دادند. از آن‌جا كه اساس هر عمليات نظامي را اطلاعات جامع و كامل تشكيل مي‌دهد و اين قاعده در عمليات‌هاي ويژه با قاطعيت بيش‌تري جاري است، نيروهاي كيدون نيز از اين قاعده مستثني نبودند. اما تارهاي عنكبوتي كه به‌منظور پياده‌سازي نيروهاي ويژه اسرائيل به وسيلة «هلي‌برد» در پشت نيروهاي مقاومت اسلامي به شكل تارهاي عنكبوت، به منظور كشته يا اسير نمودن آن‌ها، بسيار دقيق و فني طراحي شده بود، از يك مشكل بزرگ رنج مي‌برد. نبود اطلاعات دربارة تعداد، ساختار، شيوه، تاكتيك جنگي، پشتيباني، سيستم كنترل و فرمان‌دهي و... چريك‌هاي مقاومت اسلامي حزب‌الله، باعث شد كه ورزيد‌ه‌ترين و زبده‌ترين نيروهاي ويژه اسرائيل با چريك‌هايي بجنگند كه از آن‌ها هيچ نمي‌دانستند و اين چنين بود كه در محافل رسانه‌اي و نظامي، جنگ نيروهاي كيدون با چريك‌هاي حزب‌الله، «جنگ اشباح» لقب گرفت. در جنگ اشباح، حزب‌الله با استفاده از بديع‌ترين و پيچيده‌ترين شيوه‌ها و تاكتيك‌هاي جنگي در چارچوب استراتژي جنگ چريكي ـ كه هم‌اكنون نيز در زمرة ناشناخته‌ترين شيوه‌هاي جنگ چريكي است و شگفتي فرمان‌دهان، استراتژيست‌ها و متخصصان نظامي جهان را برانگيخته است ـ نيروهاي كيدون و به طريق اولي، ارتش اسرائيل را به شكست كشاند.
تمامي چهار لشكر رزمي، يازده تيپ پياده به انضمام تيپ‌ها و گردان‌هاي پشتيباني و نيروهاي ويژه و پشتيباني، صد فروند جنگندة بمب‌افكن اف16 و ده‌ها فروند هلي‌كوپتر «آپاچي» با وجود بيش از چهل‌هزار نيرو، نتوانستند بر يك سازمان كوچك چريكي غلبه يابند و حتي از آن شكست خوردند. به قول روزنامة صهيونيستي «هاآرتص»، يك لشكر زرهي و دو تيپ گولاني و هوابرد اسرائيل، دو هفتة تمام در «بنت جبيل» اسير دستان تنها پنجاه چريك حزب‌الله بودند و اين از عجايب جنگ‌هاي تاريخ معاصر است.
چهارمين قدرت نظامي جهان و نيروهاي كيدونش اسير دستان رزمندگان شبح‌وار حزب‌الله بودند. رزمندگان حزب‌الله سايه‌وار چنان كردند كه چهارمين قدرت نظامي جهان، مجبور شود تا فرمان‌دهي در صحنة خود را هنگام جنگ بركنار و فرمان‌ده جديدي برگزيند؛ چيزي كه در تاريخ اسرائيل بي‌نظير بوده است. نيروهاي ويژة اسرائيل در «بنت جبيل، مارون الرس، عشرون بعلبك، مرجعيون و...» با پياده كردن سيصد كماندو از تيپ هوابرد براي ربودن سيد ‌حسن، بارها و بارها شكست سنگيني از حزب‌الله خوردند.
با اين همه، شكست اسرائيل از حزب‌الله تنها در صحنة نظامي محدود نمانده و نخواهد ماند. پس‌لرزه‌هاي سياسي‌ـ اجتماعي شكست اسرائيل از حزب‌الله در تل‌آويو تازه آغاز شده است. بايد منتظر ماند و عاقبت كار را ديد، اما مهم اين است كه دكترين امنيت ملي اسرائيل و به تبع آن دكترين نظامي اسرائيل ديگر به كار نمي‌آيد و بايد دچار تجديد‌نظر اساسي گردد. اين تغيير اساسي قطعاً دامان نيروهاي كيدون و دكترين آن را نيز خواهد گرفت؛ آن‌چنان كه نيروهاي كيدون، اولين قربانيان پس‌لرزه‌هاي اين جنگ بودند و فرمان‌ده يوسي هيمان، نخستين فرمان‌ده اسرائيلي بود كه پس از پايان جنگ از كار بركنار شد. اين يعني اين‌كه كيدون ديگر حكم سرنيزة ارتش متجاوز اسرائيل را ندارد و به نيرويي ناكارآمد تبديل شده است؛ نيرويي كه بيش‌ترين حجم تلفات نظامي اسرائيل در اين جنگ را از آن خود كرد. نيروهاي كيدون با نودودو كشته در جنگ اشباح، بازندة اصلي بودند. امروز ديگر كيدون شكسته، چندان به كار اسرائيل نمي‌آيد. مهم‌تر از اين شكست، بي‌آبرويي و بي‌حيثيتي نظامي‌اي است كه نيروهاي كيدون از آن خود كردند؛ بي‌آبرويي‌اي كه ارتش اسرائيل با بركناري يوسي هيمن، بهايش را پرداخت.
منبع:ماهنامه امتداد شماره 54



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما