حرفه؛ سارق بانک!
نويسنده: مولود شاه کرمي
مشهورترين بانک زن هاي قرن بيستم بارها از زندان فرار کردند و سال هاي زيادي در ليست افراد تحت تعقيب پليس قرار داشتند
وسوسه پول هاي به امانت گذاشته شده در بانک ها، تبهکاران زيادي را در طول تاريخ به فکر سرقت از بانک ها انداخته است؛ تبهکاراني که براي اين سرقت هاي جنجالي شان از مدت ها قبل برنامه ريزي مي کردند و خيلي وقت ها با يک نقشه حساب شده به بانک ها حمله مي کردند. آنها در بيشتر موراد براي اينکه شناسايي نشوند چهره هايشان را با نقاب مي پوشاندند. با اين حال خيلي وقت ها از آنجا که روش دستبرد زدنشان به بانک هاي مختلف شبيه هم بود، توسط مأموران کار کشته پليس شناسايي و بالاخره دستگير مي شدند. اما نکته جالب اينجاست که در بين آنها سارقان مشهوري ديده مي شوند که بعد از دستگيري شان بارها از پشت ميله هاي زندان فرار کرده اند و سال هاي زيادي از عمرشان را تحت تعقيب پليس بوده اند.
وان ميتر در ابتدا يک خدمتکار بود اما طولي نکشيد که در همان جواني وارد فعاليت هاي جنايتکارانه شد و در آخر هم در ماجراي سرقت از يک قطار دستگير و به زندان انداخته شد.
زماني که هومر در زندان بود به همراه يکي ديگر از زندانيان تصميم به فرار گرفت. يک شب هر دو مرد به يکي از نگهبان ها حمله کرده و او را بيهوش کردند اما هنوز پايشان را از زندان بيرون نگذاشته بودند که نگهبان هاي زندان، از ماجرا خبردار شدند و آنها را دستگير کردند. براي تنبيه وان ميتر دو ماه تمام در سلول انفرادي زنداني شد؛ او هر روز توسط مأموران زندان مورد ضرب و شتم قرار مي گرفت.
هفت سال از زنداني بودن هومر جوان مي گذشت او مورد عفو قرار گرفت. اما حتي بعد از عفو هم اين تبهکار جوان سراغ خلاف رفت. او با همکاري نيلسون و تامي کارول از بانک ميشيگان 30 هزار دلار به سرقت برد. هنوز چند روز از اين سرقت نگذشته بود که آنها مبلغ 32 هزار دلار از بانک مينه سيتا دزديدند.
وقتي هومر به گروه ديلينجر پيوست، در بسياري از سرقت هاي گروه ديلينجر در کنار آنها بود. او حتي يک بار در اينديانا به ديلينجر در سرقت از اداره پليس کمک کرد. اين تبهکار جوان به همراه ديلينجر تبهکار مشهور از اداره پليس جليقه هاي ضدگلوله و اسلحه دزديدند. در اين، سرقت هومر دل و جرأت زيادي از خود نشان داد و همين باعث شد تا ديلينجر او را در گروه نگه دارد.
وان ميتر مدت زيادي تحت تعقيب پليس قرار داشت تا اينکه در بيست و سوم آگوست 1934 چهار مأمور پليس او را محاصره کردند و تبهکار جوان را با شليک گلوله از پا درآوردند. گفته مي شود او آن قدر مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود که تقريباً چيزي از دست هايش باقي نمانده بود. هومر تشنه خون، در هنگام مرگ 27 سال بيشتر نداشت.
راز موفقيت ويلي اين بود که او به جاي اينکه اسلحه در دست بگيرد با لباس مبدل دست به سرقت مي زد. مثلاً يک بار در نقش پستچي و يک بار هم در نقش مأمور پليس ظاهر مي شد. با اينکه در اين سال ها، ويلي چندين بار دستگير و زنداني شد اما هر بار از زندان فرار مي کرد و سرقت هايش را دوباره از سر مي گرفت. اولين بار که ويلي دستگير شد به اتهام سرقت به 30 سال زندان محکوم شد. اما دوستان او به صورت پنهاني، اسلحه وارد زندان کردند و ويلي، نگهبان را گروگان گرفت و با استفاده از يک نردبان از ديوار زندان بالا رفت و فرار کرد. بعد از دستگيري دوباره ويلي ماهره، اين بار او به 50 سال زندان محکوم شد. ولي باز هم نقشه فرار ديگري کشيد و با چند نفر ديگر از زندانيان از راه يک تونل از زندان خارج شد که البته روز بعد همگي آنها دستگير و دوباره به زندان برگردانده شدند. اما ويلي بيکار ننشست و باز هم براي آزادي خود نقشه کشيد و اين بار تصميم گرفت به روش سرقت هايش از زندان فرار کند. او لباس نگهبان زندان را پوشيد و شب هنگام با يک نردبان به طرف ديوار زندان رفت. مأمور شب که در حياط مشغول قدم زدن بود با ديدن ويلي نور چراغ قوه روي آن انداخت تا ببيند چه کسي پاي ديوار است؛ اما وقتي نور روي ويلي افتاد او در کمال خونسردي با صداي بلند طوري که مأمور شب بشنود فرياد کشيد: «همه چيز روبه راهه» و به اين ترتيب هيچ کس مانع فرار او نشد. نکته جالب اينجاست که با اينکه ساتن بيشتر سرقت هايش را در زماني که يک زنداني فراري بود انجام مي داد اما بيشتر عمرش را در زندان سپري کرده بود. ويلي يکي از شخصيت هاي مورد علاقه خبرنگاران بود؛ او يک بيمار رواني بود که به سرقت اعتياد داشت. يک بار در جواب خبرنگاري که از او پرسيده بود چرا فقط به بانک ها دستبرد مي زند گفته بود: «چرا از بانک سرقت مي کنم؟ چون از اين کار لذت مي برم. من عاشق اين کار هستم. وقتي در يک بانک مشغول سرقت هستم بيشتر از هر زماني در زندگي ام احساس زنده بودن مي کنم. من از ثانيه ثانيه اين کار لذت مي برم تا جايي که يکي دو هفته بعد از سرقت دوباره دلم مي خواهد سراغ بانک ديگري بروم. البته از نظر من پول بي ارزش ترين چيز است. فقط همين.»
هميلتون و دوستان فراري اش، بعد از فرار از زندان متوجه شدند که جان ديلينجر دوباره دستگير شده و در زندان ايالتي آلن کانتي در ليما به سر مي برد. به خاطر همين اين گروه تبهکار تصميم گرفتند نقشه اي بکشند تا ديلينجر را آزاد کنند اما براي اجراي نقشه به پول احتياج داشتند و به خاطر همين اين مردان خلافکار به اوهايو رفتند و به بانک ملي شهر سنت مري در اوهايو دستبرد زدند و با 12 هزار دلار پول نقد از اين بانک پا به فرار گذاشتند.
به اين ترتيب جان هميلتون هم به يکي از گانگسترهاي مورد نفرت مردم تبديل شد. اين در حالي بود که ديلينجر و يکي از همدست هايش به نام هري پيرپونت در زندان به سر مي بردند. با اين حال ديلينجر باز هم از زندان گريخت و هميلتون دوباره به او پيوست تا بانک زني هاي بيشتري را با همکاري هم انجام بدهند. اما طولي نکشيد که در بيست و سوم آوريل 1934 جان هميلتون زماني که به همراه ديلينجر و پيرپونت در کنار جاده اي در خودرويي که دزديده بودند در حال استراحت بودند مورد حمله پليس قرار گرفتند و هميلتون قرمزه زخمي شد. از آنجا که هر سه مرد تحت تعقيب بودند، ديلينجر نمي توانست دوست قديمي خود را براي درمان نزد پزشک ببرد و به اين ترتيب زخم گلوله اي که به پاي هميلتون خورده بود جان او را گرفت.
نيلسون در جريان يکي از سرقت هايش همسر شهردار شيکاگو را دزديد؛ زن شهردار بعدها براي شناسايي چهره نيلسون به مأموران پليس گفت: «او مرد خوش چهره اي بود و بيشتر شبيه پسر بچه به نظر مي رسيد با موهايي سياه و صورتي بچه گانه» از آن موقع به بعد بود که همه نيلسون را به اسم نيلسون بيبي فيس مي شناختند. نيلسون اولين قتل خود را در گروه تيپ و هنگام سرقت از يک رستوران انجام داد و در اين سرقت، دلال سهامي را که در آنجا بود به قتل رساند. در جريان اين سرقت بيشتر اعضاي گروه از جمله نيلسون بيبي فيس دستگير و به زندان محکوم شدند که البته نيلسون نقشه فرار از زندان را کشيد و زماني که آنها را از يک زندان به زندان ديگر منتقل مي کردند فرار کرد.
نيلسون سرقت هايش را با هومر وان ميتر و ادي گرين انجام مي داد. گفته مي شود در جريان يکي از سرقت ها نيلسون به طرف عابر پياده اي که فرياد مي کشيد و دزدها را نشان مي داد شروع به تيراندازي کرد و او را به قتل رساند؛ همين باعث شد تا او تبديل به تحت تعقيب شماره يک اف بي آي و دشمن مردم شود. پليس همچنان به دنبال نيلسون بيبي فيس بود تا اينکه او در مأموريتي مشهور به نبرد بارينگتون کشته شد البته باز هم پيش از مرگ دو نفر از مشهورترين مأموران اف بي آي را به کام مرگ فرستاد. نيلسون بيبي فيس در زمان مرگ 25 سال بيشتر نداشت.
روش سرقت هاي بارون به تکنيک لاما مشهور بود و خيلي زود توسط ديگر بانک زن ها مورد تقليد قرار گرفت. يکي از مشهورترين روش هاي دزدي لاما مطالعه يک بانک به صورت دقيق و کشيدن نقشه هاي متعدد براي فرار بود. يکي ديگر از اصول کار لاما اين بود که هر يک از اعضاي گروه او يک نقش را بر عهده داشتند.
مثلاً يک نفر راننده بود، يک نفر ديگر مسوول کشيک دادن. به اين ترتيب تمام مسؤوليت ها در گروه بارون تقسيم مي شد. همچنين او اعضاي گروه خود را مجبور مي کرد پيش از اجراي نقشه سرقت يک بار آن را تمرين کنند و تا زماني که مطمئن نمي شد گروه براي اين کار آماده است هرگز دست به سرقتي نمي زد.
با تمام اين تفاسير، بارون لاما در سن 40 سالگي و در حين اجراي نقشه سرقت از بانک کشته شد. گفته مي شود دويست پليس او را محاصره کرده بودند و او براي اينکه در چنگال قانون گرفتار نشود و مورد محاکمه قرار نگيرد با شليک يک گلوله به سرش خودکشي کرد.
منبع: نشريه همشهري سرنخ شماره 112.
وسوسه پول هاي به امانت گذاشته شده در بانک ها، تبهکاران زيادي را در طول تاريخ به فکر سرقت از بانک ها انداخته است؛ تبهکاراني که براي اين سرقت هاي جنجالي شان از مدت ها قبل برنامه ريزي مي کردند و خيلي وقت ها با يک نقشه حساب شده به بانک ها حمله مي کردند. آنها در بيشتر موراد براي اينکه شناسايي نشوند چهره هايشان را با نقاب مي پوشاندند. با اين حال خيلي وقت ها از آنجا که روش دستبرد زدنشان به بانک هاي مختلف شبيه هم بود، توسط مأموران کار کشته پليس شناسايي و بالاخره دستگير مي شدند. اما نکته جالب اينجاست که در بين آنها سارقان مشهوري ديده مي شوند که بعد از دستگيري شان بارها از پشت ميله هاي زندان فرار کرده اند و سال هاي زيادي از عمرشان را تحت تعقيب پليس بوده اند.
هومر تشنه خون
وان ميتر در ابتدا يک خدمتکار بود اما طولي نکشيد که در همان جواني وارد فعاليت هاي جنايتکارانه شد و در آخر هم در ماجراي سرقت از يک قطار دستگير و به زندان انداخته شد.
زماني که هومر در زندان بود به همراه يکي ديگر از زندانيان تصميم به فرار گرفت. يک شب هر دو مرد به يکي از نگهبان ها حمله کرده و او را بيهوش کردند اما هنوز پايشان را از زندان بيرون نگذاشته بودند که نگهبان هاي زندان، از ماجرا خبردار شدند و آنها را دستگير کردند. براي تنبيه وان ميتر دو ماه تمام در سلول انفرادي زنداني شد؛ او هر روز توسط مأموران زندان مورد ضرب و شتم قرار مي گرفت.
هفت سال از زنداني بودن هومر جوان مي گذشت او مورد عفو قرار گرفت. اما حتي بعد از عفو هم اين تبهکار جوان سراغ خلاف رفت. او با همکاري نيلسون و تامي کارول از بانک ميشيگان 30 هزار دلار به سرقت برد. هنوز چند روز از اين سرقت نگذشته بود که آنها مبلغ 32 هزار دلار از بانک مينه سيتا دزديدند.
وقتي هومر به گروه ديلينجر پيوست، در بسياري از سرقت هاي گروه ديلينجر در کنار آنها بود. او حتي يک بار در اينديانا به ديلينجر در سرقت از اداره پليس کمک کرد. اين تبهکار جوان به همراه ديلينجر تبهکار مشهور از اداره پليس جليقه هاي ضدگلوله و اسلحه دزديدند. در اين، سرقت هومر دل و جرأت زيادي از خود نشان داد و همين باعث شد تا ديلينجر او را در گروه نگه دارد.
وان ميتر مدت زيادي تحت تعقيب پليس قرار داشت تا اينکه در بيست و سوم آگوست 1934 چهار مأمور پليس او را محاصره کردند و تبهکار جوان را با شليک گلوله از پا درآوردند. گفته مي شود او آن قدر مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود که تقريباً چيزي از دست هايش باقي نمانده بود. هومر تشنه خون، در هنگام مرگ 27 سال بيشتر نداشت.
ويلي ماهره
راز موفقيت ويلي اين بود که او به جاي اينکه اسلحه در دست بگيرد با لباس مبدل دست به سرقت مي زد. مثلاً يک بار در نقش پستچي و يک بار هم در نقش مأمور پليس ظاهر مي شد. با اينکه در اين سال ها، ويلي چندين بار دستگير و زنداني شد اما هر بار از زندان فرار مي کرد و سرقت هايش را دوباره از سر مي گرفت. اولين بار که ويلي دستگير شد به اتهام سرقت به 30 سال زندان محکوم شد. اما دوستان او به صورت پنهاني، اسلحه وارد زندان کردند و ويلي، نگهبان را گروگان گرفت و با استفاده از يک نردبان از ديوار زندان بالا رفت و فرار کرد. بعد از دستگيري دوباره ويلي ماهره، اين بار او به 50 سال زندان محکوم شد. ولي باز هم نقشه فرار ديگري کشيد و با چند نفر ديگر از زندانيان از راه يک تونل از زندان خارج شد که البته روز بعد همگي آنها دستگير و دوباره به زندان برگردانده شدند. اما ويلي بيکار ننشست و باز هم براي آزادي خود نقشه کشيد و اين بار تصميم گرفت به روش سرقت هايش از زندان فرار کند. او لباس نگهبان زندان را پوشيد و شب هنگام با يک نردبان به طرف ديوار زندان رفت. مأمور شب که در حياط مشغول قدم زدن بود با ديدن ويلي نور چراغ قوه روي آن انداخت تا ببيند چه کسي پاي ديوار است؛ اما وقتي نور روي ويلي افتاد او در کمال خونسردي با صداي بلند طوري که مأمور شب بشنود فرياد کشيد: «همه چيز روبه راهه» و به اين ترتيب هيچ کس مانع فرار او نشد. نکته جالب اينجاست که با اينکه ساتن بيشتر سرقت هايش را در زماني که يک زنداني فراري بود انجام مي داد اما بيشتر عمرش را در زندان سپري کرده بود. ويلي يکي از شخصيت هاي مورد علاقه خبرنگاران بود؛ او يک بيمار رواني بود که به سرقت اعتياد داشت. يک بار در جواب خبرنگاري که از او پرسيده بود چرا فقط به بانک ها دستبرد مي زند گفته بود: «چرا از بانک سرقت مي کنم؟ چون از اين کار لذت مي برم. من عاشق اين کار هستم. وقتي در يک بانک مشغول سرقت هستم بيشتر از هر زماني در زندگي ام احساس زنده بودن مي کنم. من از ثانيه ثانيه اين کار لذت مي برم تا جايي که يکي دو هفته بعد از سرقت دوباره دلم مي خواهد سراغ بانک ديگري بروم. البته از نظر من پول بي ارزش ترين چيز است. فقط همين.»
شوهر ادنا خرگوشه
هميلتون قرمزه
هميلتون و دوستان فراري اش، بعد از فرار از زندان متوجه شدند که جان ديلينجر دوباره دستگير شده و در زندان ايالتي آلن کانتي در ليما به سر مي برد. به خاطر همين اين گروه تبهکار تصميم گرفتند نقشه اي بکشند تا ديلينجر را آزاد کنند اما براي اجراي نقشه به پول احتياج داشتند و به خاطر همين اين مردان خلافکار به اوهايو رفتند و به بانک ملي شهر سنت مري در اوهايو دستبرد زدند و با 12 هزار دلار پول نقد از اين بانک پا به فرار گذاشتند.
بعد از سرقت بانک، حالا نوبت به اجراي مرحله دوم نقشه يعني نجات ديلينجر بود اما هميلتون ترجيح داد وارد زندان ليما نشود و از بيرون کشيک بدهد تا همدستانش باقي نقشه را عملي کنند اين نقشه موفقيت آميز بود و ديلينجر معروف از زندان فراري داده شد.
جان هميلتون در سال هاي بعدي زندگي اش خلاف هاي زياد انجام داد؛ از جمله بانک زني با گروه ديلينجر که يکي از اين سرقت ها در ماه ژانويه سال 1934 اتفاق افتاد. اين گروه گانگستر از بانک شيکاگو 2376 هزار دلار به سرقت بردند. در جريان اين سرقت يک پليس با شليک گلوله يکي از اعضاي گروه از پا درآمد و به همين دليل با مرگ افسر پليس، جان ديلينجر به عنوان متهم به قتل شناخته شد؛ اين در حالي بود که شاهدان حاضر در محل همگي مدعي بودند که جان هميلتون گلوله را شليک کرده و قاتل است.به اين ترتيب جان هميلتون هم به يکي از گانگسترهاي مورد نفرت مردم تبديل شد. اين در حالي بود که ديلينجر و يکي از همدست هايش به نام هري پيرپونت در زندان به سر مي بردند. با اين حال ديلينجر باز هم از زندان گريخت و هميلتون دوباره به او پيوست تا بانک زني هاي بيشتري را با همکاري هم انجام بدهند. اما طولي نکشيد که در بيست و سوم آوريل 1934 جان هميلتون زماني که به همراه ديلينجر و پيرپونت در کنار جاده اي در خودرويي که دزديده بودند در حال استراحت بودند مورد حمله پليس قرار گرفتند و هميلتون قرمزه زخمي شد. از آنجا که هر سه مرد تحت تعقيب بودند، ديلينجر نمي توانست دوست قديمي خود را براي درمان نزد پزشک ببرد و به اين ترتيب زخم گلوله اي که به پاي هميلتون خورده بود جان او را گرفت.
رکورد دار کشتن مأموران
نيلسون در جريان يکي از سرقت هايش همسر شهردار شيکاگو را دزديد؛ زن شهردار بعدها براي شناسايي چهره نيلسون به مأموران پليس گفت: «او مرد خوش چهره اي بود و بيشتر شبيه پسر بچه به نظر مي رسيد با موهايي سياه و صورتي بچه گانه» از آن موقع به بعد بود که همه نيلسون را به اسم نيلسون بيبي فيس مي شناختند. نيلسون اولين قتل خود را در گروه تيپ و هنگام سرقت از يک رستوران انجام داد و در اين سرقت، دلال سهامي را که در آنجا بود به قتل رساند. در جريان اين سرقت بيشتر اعضاي گروه از جمله نيلسون بيبي فيس دستگير و به زندان محکوم شدند که البته نيلسون نقشه فرار از زندان را کشيد و زماني که آنها را از يک زندان به زندان ديگر منتقل مي کردند فرار کرد.
نيلسون سرقت هايش را با هومر وان ميتر و ادي گرين انجام مي داد. گفته مي شود در جريان يکي از سرقت ها نيلسون به طرف عابر پياده اي که فرياد مي کشيد و دزدها را نشان مي داد شروع به تيراندازي کرد و او را به قتل رساند؛ همين باعث شد تا او تبديل به تحت تعقيب شماره يک اف بي آي و دشمن مردم شود. پليس همچنان به دنبال نيلسون بيبي فيس بود تا اينکه او در مأموريتي مشهور به نبرد بارينگتون کشته شد البته باز هم پيش از مرگ دو نفر از مشهورترين مأموران اف بي آي را به کام مرگ فرستاد. نيلسون بيبي فيس در زمان مرگ 25 سال بيشتر نداشت.
بارون لاما
روش سرقت هاي بارون به تکنيک لاما مشهور بود و خيلي زود توسط ديگر بانک زن ها مورد تقليد قرار گرفت. يکي از مشهورترين روش هاي دزدي لاما مطالعه يک بانک به صورت دقيق و کشيدن نقشه هاي متعدد براي فرار بود. يکي ديگر از اصول کار لاما اين بود که هر يک از اعضاي گروه او يک نقش را بر عهده داشتند.
مثلاً يک نفر راننده بود، يک نفر ديگر مسوول کشيک دادن. به اين ترتيب تمام مسؤوليت ها در گروه بارون تقسيم مي شد. همچنين او اعضاي گروه خود را مجبور مي کرد پيش از اجراي نقشه سرقت يک بار آن را تمرين کنند و تا زماني که مطمئن نمي شد گروه براي اين کار آماده است هرگز دست به سرقتي نمي زد.
با تمام اين تفاسير، بارون لاما در سن 40 سالگي و در حين اجراي نقشه سرقت از بانک کشته شد. گفته مي شود دويست پليس او را محاصره کرده بودند و او براي اينکه در چنگال قانون گرفتار نشود و مورد محاکمه قرار نگيرد با شليک يک گلوله به سرش خودکشي کرد.
آلوين مورد اعتماد
فلويد خوش چهره
جان ديلينجر دوست داشتني
منبع: نشريه همشهري سرنخ شماره 112.