دکتر سید محمد صالح هاشمی گلپایگانی (1)
دین عبارت است از طریقه ای که پیمودنش آدمی را به سعادت حقیقی و واقعیتش برساند و سعادت واقعی هر شخصی رسیدن به غایت و هدفی است که وضع ترکیباتش اجازه ی رسیدن به آن ها را می دهد و مجهز به وسایل رسیدن به سوی آن هدف و تکامل باشد و محال استغیر از این باشد زیرا نظام عالم، باطل می شود. (همان، 7/ 269) پس هر غایت و هدفی که مطلوب و هر سعادتی که مقصود باشد طریق مخصوصی دارد که جز آن طریق راه دیگری وجود ندارد و عاطل گذاشتن آن را و باطل کردن این راه، ابطال جمیع سبب هایی که مربوط و متعلق به آن است را باعث میشود. اراده ایی نیز تعلق گرفته که انسانی که در زندگی اش بر اساس شعور و اراده می باشد، زندگی را با تطبیق اعمال با خارج ادامه دهد و تا آنجا که می تواند به خارج علم پیدا کند و اگر از نظام خارج شود، آن عمل بی نتیجه و باطل می گردد. (همان، 65) لذا راه یک امر واقعی و اعمال باید در این راه مطابق با حقیقت خارجی، وصول به غایت باشد. برای معرفی این راه نکاتی قابل توجه است.
همان گونه که گفتیم این حقیقت حقیقتی خارجی و مانند سایر حقایق تکوینی، ثابت و لا یتغیر است و علم اشخاص و جهلشان در بود و نبود آن دخالت ندارد، لیکن التفات و توجه داشتنشان هم در عمل آنان تاثیر بارزی دارد. (طباطبائی، 6 /244)
انسان مانند سایر مخلوقات موجودی است تحت تربیت الهی، به طوری که شانی از شؤون او از نظر پروردگار دور نیست همان گونه که خدای تعالی فرموده: «انی توکلت علی الله ربی و ربکم ما من دابه یٍ الا هوا آخذ بناصیتها ان ربی علی صراطٍ مستقیم» (هود، 56) و این تربیت، تربیتی است تکوینی، نظیر تربیتی که خدای سبحان در غیر آدمیان و جمیع کائنات در مسیری که همگی به سوی خدایی خود دارند اعمال نموده و خودش فرموده است: «الا الی الله تصیر الامور» و چگونگی این تربیت بین هیچ موجودی و موجود دیگری تفاوت ندارد، زیرا این صراط، صراطی است مستقیم و امری است متشابه و شامل جمیع کائنات، هم چنان که فرموده «ثم ارجع البصر کرتین ینقلب الیک البصر خاسئاً و هو حسیر» (ملک، 4)
و خدای سبحان سر انجامی را که کار آدمی از جهت سعادت و شقاوت و رستگاری و حرمان به آنجا منتهی می شود مبنی بر احوال و نفسانیاتی نموده که آن احوال، خود مبنی بر اعمالی است از انسان که به دو نوع صالح و طالح و یا تقوا و فجور تقسیم می شود، همان گونه که فرموده : «و نفسٍ ما سواها فالهمها فجورها و تقواها قد افلح من زکاها و قد خاب من دساها» . (شمس، 10)
بنابراین، همین آیات هم به طوری که ملاحظه میشود مسیر رو راهی را فرض کرده که یک طرف آن نفس معتدل و ساده و یک طرف دیگرش رستگاری و یا محرومیت است، آن گاه این دو نتیجه یعنی رستگاری یا محرومیت را مبنی بر تزکیه ی نفس و آلودگی آن نمود و معلوم است که این تزکیه و آلودگی نفس مربوط به اخلاق و از مراحل آن است. آن گاه فضیلت و رذیلت را مبنی بر تقوا و فجور یعنی عمل نیک و بدی کرده که آیات مذکور خوبی و بدی آن ها را از فطریات و انسان را از جانب خداوند ملهم به آن دانسته است.
خلاصه، قرآن کریم از شکل و چگونگی نفس تعدی ننموده و نفس را همان طور که هست موجودی دانسته معتدل و ساده، موجودی که تقوا و فجور را به آن نسبت می دهند، موجودی که با فجور آلوده و با تقوا تزکیه می شود، آری نفس همان مخلوقی است که انسان از ناحیه ی آن و به ملاحظه ی آن محروم و یا رستگار می شود و این معنایی که قرآن بیان نموده همان طوری که مشخص شد معنایی است مطابق با مقتضای تکوین، لیکن چنان نیست که عموم مردم در درک این معنا یکسان باشند.
و به عبارت دیگر کسانی که تنبه دارند و متذکرند به تذکری که هرگز دست خوش نسیان نشود با کسانی که غفلت دارند و واقعیتی را که هیچ آنی از آن جدا نیستند، یکسان نیستند یعنی واقعیتی که در زندگی در حال پیمودن راهی هستند که یک قدم، نمی توانند از آن تخطی کرده یا یک لحظه آن را ترک گفته، پا از آن بیرون نهند آن واقعیت را درک نمی کنند، چنان که خدای تعالی فرموده:«هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذکر اولوا الالباب» (زمر، 9) و نیز فرموده:
«فمن اتبع هدای فلا یضل و لا یشقی. و من اعرض عن ذکری فان له معیشه یً ضنکاً» (طه، 126)
«و نحشره یوم القیامه ی اعمی. قال ربی لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیراً قال کذلک اتتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی» . (انعام، 122)
و این اختلاف در درک برای این است که متذکر به این حقیقت، هر لحظه که به یادآن می افتد متوجه می شود که نسبت به خدای خویش در چه موقعیتی قرار دارد و نسبت او با سایر اجزای عالم چه نسبتی است، نفس خود را می یابد که منقطع و بریده از غیر خداست و حال آن که غیر متذکر، چنین درکی ندارد و همین متذکر هم قبل از تذکرش، نفس خود را بسته و مربوط به عالم می یافت و نیز می یابد که در برابرش حجاب هایی است که کسی را جز پروردگارش به آن حجاب ها، دسترسی و احاطه و تاثیر ندارد. تنها پروردگار او قادر بر رفع آن حجاب ها است، پروردگاری که او را هم از پشت سر دفع داده و دورش می کند و هم از پیش روی به وسیله ی قدرت و هدایت به سوی خود می کشاند و نیز نفس خود را می یافت که با پروردگار خود خلوتی دارد که مونس و دوستی جز او برایش نیست.
این جا است که معنای جمله «الی الله مرجعکم جمیعاً فینبئکم بما کنتم تعلمون» بعد از جمله: «علیکم انفسکم لا یضرکم من ضل اذا اهتدیتم» و نیز معنای این کلامش را که فرمود: «او من کان میتاً فاحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها» به خوبی درک می شود و این جاست که ادراک و شعور نفس عوض شده و نفس از افق شرک به موطن عبودیت و مقام توحید مهاجرت نموده و اگر عنایت الهی دست گیرش شود و توفیق شامل حالش گردد شرک و اتحاد به موهومات و دوری از خدا و تکبر شیطانی و استغنای پوشالی و خیالی را یکی پس از دیگری به توحید و درک حقایق و نزدیکی به خدا و تواضع رحمانی و فقر و عبودی تبدیل می نماید. (طباطبایی، 6 /244)
پس در حقیقت، قرآن کریم برای انسان راه و هدفی فرض کرده که هر کس به سوی آن هدف حرکت می کند و چنین فرض کرده که بعضی مراقبت را در گم نشدن و راه را از دست ندادن به کار برده و به هدف می رسند و بعضی دیگر از راه منحرف شده و گمراه می گردند و بدون تردید به نظر چنین می آید که آن هدفی را که قرآن، منظور نظر همه می داند، جز سعادت زندگی و سر انجام نیک، چیزی نیست و لیکن قرآن با این حال، ناطق است به این که بشر چه سعادتمند و چه گمراه همه به سوی خداوند می روند، از این جا معلوم می شود که قرآن مقدس، آدمیان را به گمشده ی خود یعنی ثوابی که به حکم فطرت در جستجوی آن است یا همان سعادت و سر انجام نیکی که گفته شد، راهنمایی می کند و می فرماید گمشده ی شما نزد خدای سبحان است. هر کس به درگاهش هدایت شود، گمشده اش را پیدا کرده و هر کس گمراه شود از آن محروم شده است. لازمه ی این مطلب این است که همه ی راه هایی که سلوک می شود و چه راه های هدایت و چه بیراهه ها، همه و همه به سوی خدا منتهی می شود چون غایت و نتیجه مقصود نزد اوست. مطلبی که هست این که این راه ها مختلفند، یکی آدمی را به مطلوبش و به رستگاری و فلاحش می رساند و دیگری زیان کارش می سازد و هم چنین در نزدیکی و دوری از خدا متفاوت است. می فرماید: ای انسان تو کوشا و ساعی برای رسیدن به پروردگار خویش باش پس جزای سعی خود را خواهی دید. (انشقاق، 6)
پس همه ی راهروان خواه نا خواه به سوی خدا گام بر می دارند چیزی که هست بعضیراهشان کوتاه و رشد و رستگاریشان مسلم است و بعضی راه هایشان طولانی و غیر منتهی به سعادت است و برگشت کار سالک راه جز به هلاکت و نابودی نیست.
بر انسان لازم است که راه هدایت را ادامه دهد و چون خدای سبحان غایت و هدف است، همواره باید با خدای خود باشد و انسان عامل، هدف را از یاد نمی برد، زیرا می داند که از یاد بردن هدف باعث از یاد بردن راه است. روی این امر اگر کسی خدا را فراموش کرد هدف، خود و راه را فراموش نموده است. (طباطبائی، 6 /242)
پس انسان با ویژگی هایی که در جهان خلقت، خلق شد، در راستای خلقت همه ی عالم، دارای راه، مربی، غایت و سرانجامی است که به اختلاف انتخاب های آدمی و اراده ی او بر اساس راه او که که نفس است خویش را در این جهان، جایگاه می دهد و سر نوشت خود را رقم می زند.
وجود شعور ودرک و دانستن انتهای حرکت در اصل وجود غایت داشتن دخیل نمی باشد بلکه در نوع و چگونگی غایت موثر است.
فقط افرادی که قایل به حرکت در جهان خارج نباشند یا جهان عینی را قبول نداشته باشند و یا در شناخت آن درمانده شده باشند، نمی توانند غایت را در جهان هستی بپذیرند. لذا هر اندیشمندی که شناخت و حرکت را بپذیرد باید غایت گرا نیز باشد.
در نظام توحیدی، همه ی حرکت ها منجر به غایت حق می شود و غایت جهان و موجوادت آن باطل، لعب و لهو نمی باشد.
حق، امر ثابت واقعی و خارجی است و فعل حق نیز عملی است که بر طبق غایت و نتیجه ای که مستند به امر واقعی و خارجی بوده، صورت پذیرفته و فقط ذهنی و وهمی نمی باشد.
باطل، زائل و بی دوام است و فعل باطل، فعلی است که فاعل، منظوری جزء خود فعل ندارد و یا منظور آن خیالی و وهمی باشد. چه این که آن فعل دارای نظام و تربیت باشد که لعب است یا نباشد و به صورت اعم بازنده ی انسان از غایت فعل باطل است. جهان خلقت چون حق است پس دارای غایتی واقعی، ثابت و بادوام است.
غایت های جهان خلقت، طولی است. بعضی از انواع موجودات برای نفع رساند به موجودات دیگر خلق شده اند و کمال آن موجود فدا شدن به نفع موجود دیگر است.
بین اجزاء عالم، در رسیدن به سوی غایت، هماهنگی و همکاری است. تزاحم ها و تضادهایی که در ظاهر ملاحظه می شود و در مجموع هدف و غایت مشترکی را دنبال می کنند و در عین حال هر موجودی در ما الیه الحرکه ی که خود دارای غایتی مختص به خود می باشد. هر چند که همه ی موجودات و جهان هستی یک غایت واحد دارد.
نوع خلقت و فطرت انسان به گونه ای است که او را به سوی غایت حرکت می دهد و دارای برنامه است که با موانع مقابله کرده و توانایی وصول به غایت را دارد.
در هماهنگی اجزای عالم، اگر جزئی انحراف پیدا کرد همه ی اجزاء به مقابله با آن بر می خیزند تا آن جزء را به مسیر اصلی باز گردانند و اگر نتوانستند نابود کنند. در سنت الهی نیز انسان اگر از مسیر فطری و غایی خود خارج گردد ابتدا دعوت و ارشاد شود و سپس امتحان و ابتلاء و اگر مفید فایده واقع نشود، به هلاکت می رسد.
غایت حرکت همه ی ابنای بشر به چه صالح و چه طالح، چه مومن و چه کافر به سوی خداوند متعال است و این غایتی تکوینی و تخلف ناپذیر است ولی خوبان، با ارده و اختیار، راه کوتاه تر را برای رسیدن به غایت و منکران راه طولانی را طی می کنند.
غایات خلقت و انسان دو گونه است غایت اصلی که غایت کمالی است و غایت تبعی و ضروری. غایت اصلی همه ی انسان ها رحمت الهی است ولی غایت تبعی و ضروری اهل خسران و شقاوت، جهنم است. هر چند همه ی انسان ها در اصل برای بهشت خلق شده بودند و استعداد و توانایی رسیدن به غایت اصلی را دارا هستند.
وجود حوادث و ابتلائات در نظام غایی برای به فعلیت رسیدن استعداد ها و حرکت به سوی غایات است، لذا از این جهت نعمت است.
برای هر غایتی، راه و حرکتی لازم است. راه انسان به غایت خود نفس او است و نفس آدمی همان راه است. نفس مومن، راه هدایت اوست که او را به سعادت می رساند زیرا جز خود انسان چیز دیگری نیست که طریق انسان باشد.
یگانه مربی نفس انسان همان عمل اوست، عملی است که نفس را مطابق و نسخ همان عمل بار می آورد.
یک طرف راه انسان که نفس است، اعتدال و بساطت می باشد و طرف دیگر راه یا سعادت و یا محرومیت و شقاوت است. پس مبداء یکی است و مقصد به تناسب راه که نفس است متعدد می شود. سعادت و شقاوت که غایت انسان می باشد، مربوط به تزکیه ی نفس و یا آلودگی آن است که این بحث وارد حوزه ی اخلاق آدمی می شود.
منابع و مآخذ:
قرآن کریم
1.نهج البلاغه
2.محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم، 1403 ق
3.ابن مسکویه ی رازی، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، قم، انتشارات بیدار
4.ابی الحسین اجمد بن فارسی بن ذکریا، معجم مقائیس اللغه، مرکز النشر لمکتب الاعلام الاسلامی، 1404 ق
5.طوسی، خواجه نصرالدین، اخلاق ناصری، تهران، کتابفروشی اسلامیه، بی تا
6.فیض کاشانی، محسن، لمحجه ی البیضاء، قم، انتشارات اسلامی، 1378 ش
7.فبض کاشانی، محسن، الحقایق فی محاسن الاخلاق، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1378 ش
8.مطهری، مرتضی، فلسفه ی اخلاق، تهران، انتشارت صدرا، 1367 ش
9.طباطبائی، سید محمد حسینف تفسیرالمیزان، سید محمد باقر همدانی موسوی،تهران، 1385، دفتر انتشارات اسلامی
10.جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، قم، انتشارت اسرار، 1376ش
11.مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه: تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1364 ش
12.فرانک نا، ویلیام کی، فلسفه ی اخلاق، قم، موسسه ی فرهنگی طه، 1376ش
13.فتحعلی، خان محمد، فلسفه ی اخلاق، قم، دفتر نشر و تحقیقات مرکز جهانی علوم انسانی، چاپ اول، 1377 ش
14.ابن سینا، ابن علی الحسین، الاشارت و التنبیهات،حسن ملک شاهی، تهران، انتشارات سروش، 1368 ش
15.ورنو- وال، دوژه- ژان، پدیدار شناسی و فلسفه های هست بودن، یحیی مهدوی تهران، خوارزمی، 1372 ش
16.فروغی، محمد علی، سیر حکمت در اروپا، تهران، سازمان کتاب های جیبی، چاپ سوم، 1372 ش
17.ارسطو، ارسطاطالیس، متافیزیک، ابوالقاسم پور حسینی، تهران، دانشگاه تهران،1356 ش
18.عبدالباقی، محمد فواد، المعجم الفهرست، تهران، اسماعیلیان، 1369 ش
19.فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، انتشارات هجرت، 1410
4)راه و محتوای وصول غایی
از آن جا که نظام توحیدی، نظام غایت دار منظمی است لذا هر موجودی برای رسیدن به غایت خود باید راه مشخص داشته باشد.دین عبارت است از طریقه ای که پیمودنش آدمی را به سعادت حقیقی و واقعیتش برساند و سعادت واقعی هر شخصی رسیدن به غایت و هدفی است که وضع ترکیباتش اجازه ی رسیدن به آن ها را می دهد و مجهز به وسایل رسیدن به سوی آن هدف و تکامل باشد و محال استغیر از این باشد زیرا نظام عالم، باطل می شود. (همان، 7/ 269) پس هر غایت و هدفی که مطلوب و هر سعادتی که مقصود باشد طریق مخصوصی دارد که جز آن طریق راه دیگری وجود ندارد و عاطل گذاشتن آن را و باطل کردن این راه، ابطال جمیع سبب هایی که مربوط و متعلق به آن است را باعث میشود. اراده ایی نیز تعلق گرفته که انسانی که در زندگی اش بر اساس شعور و اراده می باشد، زندگی را با تطبیق اعمال با خارج ادامه دهد و تا آنجا که می تواند به خارج علم پیدا کند و اگر از نظام خارج شود، آن عمل بی نتیجه و باطل می گردد. (همان، 65) لذا راه یک امر واقعی و اعمال باید در این راه مطابق با حقیقت خارجی، وصول به غایت باشد. برای معرفی این راه نکاتی قابل توجه است.
الف) رابطه ی نفس آدمی، راه و مربی
راه رسیدن به غایت انسانی در جهان خلقت چیست؟ نفس آدمی و راه چه نسبتی دارند؟ باید گفت نفوس آدمی همان راه ها هستند نه راهروان راه. اگر خداوند فرمود بر شما باد نفستان را دریابید مقصود این است شما ملازمت کنید، نفس را از جهت این که نفس شما راه هدایت است نه یکی از راهروان راه لذا نفس معرفی همان طریقی است که باید آن را سلوک نماید. بنابراین نفس مومن طریق و خط سیری است که منتهی به پروردگار می شود نفس مومن را هدایت اوست که او را به سعادت می رساند. (همان، 245)
پس قرآن کریم مطلبی را به طور روشن بیان کرده است در آیه: «یاایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفسً ما قدمت لغدٍ» (حشر، 18) خداوند متعال دستور می دهد نفس را زیر نظر گرفته و اعمال صالح او را که سرمایه و توشه ی فردای اوست- تحت مراقب قرار دهند، زیرا برای نفس، امروز و فردایی است و نفس هر آنی در حرکت و در طی مسافت است و منتهای سیرش خدای سبحان است، چون نزد او حسن ثواب بهشت است.
از آیات استفاده می شود: طریق انسان به سوی خداوند، همان نفس انسان است، زیرا جز خود انسان چیز دیگری نیست که طریق انسان باشد، خود اوست که دارای تطوراتی گوناگون و درجات و مراحلی مختلف، روزی جنین روزی کودک، زمانی جوان و زمانی پیر می شود و پس از آن در عالم برزخ ادامه ی حیات می دهد و روزی در قیامت و پس از آن در بهشت و یا در دوزخ به سر می برد، خلاصه این است آن مسافتی هر انسان از بدو وجود تا انتهای سیرش که به مقتضای آیه ی کریمه «و ان الی ربک المنتهی» (نجم، 42) قرب به ساحت مقدس باری تعالی است، آن مسافت را می پیماید و همین انسان است که در این خط سیر به هیچ جای قدم نمی گذارد و هیچ راه تاریک و روشنی را نمی پیماید مگر این که همه ی آن ها توام است با اعمالی قلبی که عبارتند از اعتقادات و امور قلبی دیگر و هم چنین توام است با اعمالی بدنی یا صالح و یا غیر صالح، اعمالی که اثرش چه خوب و چه بد توشه ی فردای اوست. پس طریق آدمی به سوی پروردگارش همان نفس اوست و خدای سبحان، غایت و هدف و منتهای سیر اوست و این طریق مانند راه های دیگر اختیاری نیست و اصولا برای این طریق، شبیه و نظیری نیست تا کسی یکی از آن دو را انتخاب و اختیار کند، بلکه این طریق همان گونه کهاز آیه «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه» (انشقاق، 6) استفاده می شود، طریقی است اضطراری و چاره ای جز پیمودن آن نیست، طریقی است که مومن و کافر، آگاه و غافل و خلاصه همه و همه در آن شرکت دارند. آیه ی شریفه «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله ولتنظر نفسٌ ما قدمت لغدٍ واتقوا الله ان الله خبیرٌ بما تعملون» (حشر، 18) به عبارت دیگر چنان نیست که کسانی که راه را سلوک نمی کنند مورد نظر آیه باشند و آیه بخواهد آن ها را از این سر پیچی نهی کند، زیرا گفتیم همه در راه هستند و به کسانی که کج روی می کنند گفته می شود درست راه بروید و خلاصه می خواهد مومنین را به حقیقتی که از آن غفلت داشته اند آگهی دهد.همان گونه که گفتیم این حقیقت حقیقتی خارجی و مانند سایر حقایق تکوینی، ثابت و لا یتغیر است و علم اشخاص و جهلشان در بود و نبود آن دخالت ندارد، لیکن التفات و توجه داشتنشان هم در عمل آنان تاثیر بارزی دارد. (طباطبائی، 6 /244)
ب) عمل، مربی نفس انسان
یگانه مربی نفس انسان، همان عمل اوست، عمل است که نفس را مطابق سنخ خود بار می آورد، عمل ایست که اگر با واقع و نفس الامر و غایتی که ایجاد و صنع برای آن بود، مطابقت و سازگاری داشته باشد، نفسی که با چنین عملی استکمال کند، نفسی سعید و نیک بخت بوده و پاداش تمامی زحماتی که متحمل شده و نتیجه ی همه ی مساعیش را در می یابد و در این راه خسران و ضرری نمی بیند. در توضیح می گوییم:انسان مانند سایر مخلوقات موجودی است تحت تربیت الهی، به طوری که شانی از شؤون او از نظر پروردگار دور نیست همان گونه که خدای تعالی فرموده: «انی توکلت علی الله ربی و ربکم ما من دابه یٍ الا هوا آخذ بناصیتها ان ربی علی صراطٍ مستقیم» (هود، 56) و این تربیت، تربیتی است تکوینی، نظیر تربیتی که خدای سبحان در غیر آدمیان و جمیع کائنات در مسیری که همگی به سوی خدایی خود دارند اعمال نموده و خودش فرموده است: «الا الی الله تصیر الامور» و چگونگی این تربیت بین هیچ موجودی و موجود دیگری تفاوت ندارد، زیرا این صراط، صراطی است مستقیم و امری است متشابه و شامل جمیع کائنات، هم چنان که فرموده «ثم ارجع البصر کرتین ینقلب الیک البصر خاسئاً و هو حسیر» (ملک، 4)
و خدای سبحان سر انجامی را که کار آدمی از جهت سعادت و شقاوت و رستگاری و حرمان به آنجا منتهی می شود مبنی بر احوال و نفسانیاتی نموده که آن احوال، خود مبنی بر اعمالی است از انسان که به دو نوع صالح و طالح و یا تقوا و فجور تقسیم می شود، همان گونه که فرموده : «و نفسٍ ما سواها فالهمها فجورها و تقواها قد افلح من زکاها و قد خاب من دساها» . (شمس، 10)
بنابراین، همین آیات هم به طوری که ملاحظه میشود مسیر رو راهی را فرض کرده که یک طرف آن نفس معتدل و ساده و یک طرف دیگرش رستگاری و یا محرومیت است، آن گاه این دو نتیجه یعنی رستگاری یا محرومیت را مبنی بر تزکیه ی نفس و آلودگی آن نمود و معلوم است که این تزکیه و آلودگی نفس مربوط به اخلاق و از مراحل آن است. آن گاه فضیلت و رذیلت را مبنی بر تقوا و فجور یعنی عمل نیک و بدی کرده که آیات مذکور خوبی و بدی آن ها را از فطریات و انسان را از جانب خداوند ملهم به آن دانسته است.
خلاصه، قرآن کریم از شکل و چگونگی نفس تعدی ننموده و نفس را همان طور که هست موجودی دانسته معتدل و ساده، موجودی که تقوا و فجور را به آن نسبت می دهند، موجودی که با فجور آلوده و با تقوا تزکیه می شود، آری نفس همان مخلوقی است که انسان از ناحیه ی آن و به ملاحظه ی آن محروم و یا رستگار می شود و این معنایی که قرآن بیان نموده همان طوری که مشخص شد معنایی است مطابق با مقتضای تکوین، لیکن چنان نیست که عموم مردم در درک این معنا یکسان باشند.
و به عبارت دیگر کسانی که تنبه دارند و متذکرند به تذکری که هرگز دست خوش نسیان نشود با کسانی که غفلت دارند و واقعیتی را که هیچ آنی از آن جدا نیستند، یکسان نیستند یعنی واقعیتی که در زندگی در حال پیمودن راهی هستند که یک قدم، نمی توانند از آن تخطی کرده یا یک لحظه آن را ترک گفته، پا از آن بیرون نهند آن واقعیت را درک نمی کنند، چنان که خدای تعالی فرموده:«هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذکر اولوا الالباب» (زمر، 9) و نیز فرموده:
«فمن اتبع هدای فلا یضل و لا یشقی. و من اعرض عن ذکری فان له معیشه یً ضنکاً» (طه، 126)
«و نحشره یوم القیامه ی اعمی. قال ربی لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیراً قال کذلک اتتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی» . (انعام، 122)
و این اختلاف در درک برای این است که متذکر به این حقیقت، هر لحظه که به یادآن می افتد متوجه می شود که نسبت به خدای خویش در چه موقعیتی قرار دارد و نسبت او با سایر اجزای عالم چه نسبتی است، نفس خود را می یابد که منقطع و بریده از غیر خداست و حال آن که غیر متذکر، چنین درکی ندارد و همین متذکر هم قبل از تذکرش، نفس خود را بسته و مربوط به عالم می یافت و نیز می یابد که در برابرش حجاب هایی است که کسی را جز پروردگارش به آن حجاب ها، دسترسی و احاطه و تاثیر ندارد. تنها پروردگار او قادر بر رفع آن حجاب ها است، پروردگاری که او را هم از پشت سر دفع داده و دورش می کند و هم از پیش روی به وسیله ی قدرت و هدایت به سوی خود می کشاند و نیز نفس خود را می یافت که با پروردگار خود خلوتی دارد که مونس و دوستی جز او برایش نیست.
این جا است که معنای جمله «الی الله مرجعکم جمیعاً فینبئکم بما کنتم تعلمون» بعد از جمله: «علیکم انفسکم لا یضرکم من ضل اذا اهتدیتم» و نیز معنای این کلامش را که فرمود: «او من کان میتاً فاحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها» به خوبی درک می شود و این جاست که ادراک و شعور نفس عوض شده و نفس از افق شرک به موطن عبودیت و مقام توحید مهاجرت نموده و اگر عنایت الهی دست گیرش شود و توفیق شامل حالش گردد شرک و اتحاد به موهومات و دوری از خدا و تکبر شیطانی و استغنای پوشالی و خیالی را یکی پس از دیگری به توحید و درک حقایق و نزدیکی به خدا و تواضع رحمانی و فقر و عبودی تبدیل می نماید. (طباطبایی، 6 /244)
ج) هدایت و گمراهی انسان
هدایت و گمراهی دو معنای متقابلند که در سلوک طریق محقق می شوند و در غیر آن معنا ندارند کسی که همواره مراقب است از وسط جاده حرکت کند تا به نقطه ایی که جاده به آن منتهی می شود، برسد و آن نقطه همان غایت مطلوبی است که غرض هر انسان سالکی رسیدن به آن است. چنین کسی را می گویند: هدایت شده و بر عکس اگر در این باره سهل انگاری کند و از وسط جاده به این طرف و آن طرف متمایل شود به تدریج گمراه شده و نتیجه ی مطلوب از او فوت می شود.پس در حقیقت، قرآن کریم برای انسان راه و هدفی فرض کرده که هر کس به سوی آن هدف حرکت می کند و چنین فرض کرده که بعضی مراقبت را در گم نشدن و راه را از دست ندادن به کار برده و به هدف می رسند و بعضی دیگر از راه منحرف شده و گمراه می گردند و بدون تردید به نظر چنین می آید که آن هدفی را که قرآن، منظور نظر همه می داند، جز سعادت زندگی و سر انجام نیک، چیزی نیست و لیکن قرآن با این حال، ناطق است به این که بشر چه سعادتمند و چه گمراه همه به سوی خداوند می روند، از این جا معلوم می شود که قرآن مقدس، آدمیان را به گمشده ی خود یعنی ثوابی که به حکم فطرت در جستجوی آن است یا همان سعادت و سر انجام نیکی که گفته شد، راهنمایی می کند و می فرماید گمشده ی شما نزد خدای سبحان است. هر کس به درگاهش هدایت شود، گمشده اش را پیدا کرده و هر کس گمراه شود از آن محروم شده است. لازمه ی این مطلب این است که همه ی راه هایی که سلوک می شود و چه راه های هدایت و چه بیراهه ها، همه و همه به سوی خدا منتهی می شود چون غایت و نتیجه مقصود نزد اوست. مطلبی که هست این که این راه ها مختلفند، یکی آدمی را به مطلوبش و به رستگاری و فلاحش می رساند و دیگری زیان کارش می سازد و هم چنین در نزدیکی و دوری از خدا متفاوت است. می فرماید: ای انسان تو کوشا و ساعی برای رسیدن به پروردگار خویش باش پس جزای سعی خود را خواهی دید. (انشقاق، 6)
پس همه ی راهروان خواه نا خواه به سوی خدا گام بر می دارند چیزی که هست بعضیراهشان کوتاه و رشد و رستگاریشان مسلم است و بعضی راه هایشان طولانی و غیر منتهی به سعادت است و برگشت کار سالک راه جز به هلاکت و نابودی نیست.
بر انسان لازم است که راه هدایت را ادامه دهد و چون خدای سبحان غایت و هدف است، همواره باید با خدای خود باشد و انسان عامل، هدف را از یاد نمی برد، زیرا می داند که از یاد بردن هدف باعث از یاد بردن راه است. روی این امر اگر کسی خدا را فراموش کرد هدف، خود و راه را فراموش نموده است. (طباطبائی، 6 /242)
پس انسان با ویژگی هایی که در جهان خلقت، خلق شد، در راستای خلقت همه ی عالم، دارای راه، مربی، غایت و سرانجامی است که به اختلاف انتخاب های آدمی و اراده ی او بر اساس راه او که که نفس است خویش را در این جهان، جایگاه می دهد و سر نوشت خود را رقم می زند.
جمع بندی
غایت به معنای ما الیه الحرکه ی برای هر متحرکی لازم و ضروری است لذا امکان ندارد حرکتی فرض شود ولی غایتی برای آن وجود نداشته باشد لذا هیچ فعلی وجود ندارد که غایتی نداشته باشد.وجود شعور ودرک و دانستن انتهای حرکت در اصل وجود غایت داشتن دخیل نمی باشد بلکه در نوع و چگونگی غایت موثر است.
فقط افرادی که قایل به حرکت در جهان خارج نباشند یا جهان عینی را قبول نداشته باشند و یا در شناخت آن درمانده شده باشند، نمی توانند غایت را در جهان هستی بپذیرند. لذا هر اندیشمندی که شناخت و حرکت را بپذیرد باید غایت گرا نیز باشد.
در نظام توحیدی، همه ی حرکت ها منجر به غایت حق می شود و غایت جهان و موجوادت آن باطل، لعب و لهو نمی باشد.
حق، امر ثابت واقعی و خارجی است و فعل حق نیز عملی است که بر طبق غایت و نتیجه ای که مستند به امر واقعی و خارجی بوده، صورت پذیرفته و فقط ذهنی و وهمی نمی باشد.
باطل، زائل و بی دوام است و فعل باطل، فعلی است که فاعل، منظوری جزء خود فعل ندارد و یا منظور آن خیالی و وهمی باشد. چه این که آن فعل دارای نظام و تربیت باشد که لعب است یا نباشد و به صورت اعم بازنده ی انسان از غایت فعل باطل است. جهان خلقت چون حق است پس دارای غایتی واقعی، ثابت و بادوام است.
غایت های جهان خلقت، طولی است. بعضی از انواع موجودات برای نفع رساند به موجودات دیگر خلق شده اند و کمال آن موجود فدا شدن به نفع موجود دیگر است.
بین اجزاء عالم، در رسیدن به سوی غایت، هماهنگی و همکاری است. تزاحم ها و تضادهایی که در ظاهر ملاحظه می شود و در مجموع هدف و غایت مشترکی را دنبال می کنند و در عین حال هر موجودی در ما الیه الحرکه ی که خود دارای غایتی مختص به خود می باشد. هر چند که همه ی موجودات و جهان هستی یک غایت واحد دارد.
غایت نهایی جهان هستی در سر سلسله ی غایات طولی وجود، خداوند متعال است که حق محض و بقاء است. وجود هر موجودی به وجود اوست، وجودی که موجودیتش به ذات است لذا همه ی غایات به او منتهی می شود و هر چه غیر از او باشد بی دوام و بی بقاء و فانی و نهایتا باطل است.
انسان در جهان مخلوقات در غایات طولی، سر سلسله ی غایت مخلوقات است که با سعه ی وجودی برتر، نوع او اشرفیت مخلوقات را واجد است و در میان انسان ها، آن که عمل افضل و احسن دارد، یعنی وجود مقدس پیامبر اکرم و سیر غایی کامل تر را طی کرده استغایت دیگر انسان هاست.نوع خلقت و فطرت انسان به گونه ای است که او را به سوی غایت حرکت می دهد و دارای برنامه است که با موانع مقابله کرده و توانایی وصول به غایت را دارد.
در هماهنگی اجزای عالم، اگر جزئی انحراف پیدا کرد همه ی اجزاء به مقابله با آن بر می خیزند تا آن جزء را به مسیر اصلی باز گردانند و اگر نتوانستند نابود کنند. در سنت الهی نیز انسان اگر از مسیر فطری و غایی خود خارج گردد ابتدا دعوت و ارشاد شود و سپس امتحان و ابتلاء و اگر مفید فایده واقع نشود، به هلاکت می رسد.
غایت حرکت همه ی ابنای بشر به چه صالح و چه طالح، چه مومن و چه کافر به سوی خداوند متعال است و این غایتی تکوینی و تخلف ناپذیر است ولی خوبان، با ارده و اختیار، راه کوتاه تر را برای رسیدن به غایت و منکران راه طولانی را طی می کنند.
غایات خلقت و انسان دو گونه است غایت اصلی که غایت کمالی است و غایت تبعی و ضروری. غایت اصلی همه ی انسان ها رحمت الهی است ولی غایت تبعی و ضروری اهل خسران و شقاوت، جهنم است. هر چند همه ی انسان ها در اصل برای بهشت خلق شده بودند و استعداد و توانایی رسیدن به غایت اصلی را دارا هستند.
وجود حوادث و ابتلائات در نظام غایی برای به فعلیت رسیدن استعداد ها و حرکت به سوی غایات است، لذا از این جهت نعمت است.
برای هر غایتی، راه و حرکتی لازم است. راه انسان به غایت خود نفس او است و نفس آدمی همان راه است. نفس مومن، راه هدایت اوست که او را به سعادت می رساند زیرا جز خود انسان چیز دیگری نیست که طریق انسان باشد.
یگانه مربی نفس انسان همان عمل اوست، عملی است که نفس را مطابق و نسخ همان عمل بار می آورد.
یک طرف راه انسان که نفس است، اعتدال و بساطت می باشد و طرف دیگر راه یا سعادت و یا محرومیت و شقاوت است. پس مبداء یکی است و مقصد به تناسب راه که نفس است متعدد می شود. سعادت و شقاوت که غایت انسان می باشد، مربوط به تزکیه ی نفس و یا آلودگی آن است که این بحث وارد حوزه ی اخلاق آدمی می شود.
منابع و مآخذ:
قرآن کریم
1.نهج البلاغه
2.محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم، 1403 ق
3.ابن مسکویه ی رازی، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، قم، انتشارات بیدار
4.ابی الحسین اجمد بن فارسی بن ذکریا، معجم مقائیس اللغه، مرکز النشر لمکتب الاعلام الاسلامی، 1404 ق
5.طوسی، خواجه نصرالدین، اخلاق ناصری، تهران، کتابفروشی اسلامیه، بی تا
6.فیض کاشانی، محسن، لمحجه ی البیضاء، قم، انتشارات اسلامی، 1378 ش
7.فبض کاشانی، محسن، الحقایق فی محاسن الاخلاق، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1378 ش
8.مطهری، مرتضی، فلسفه ی اخلاق، تهران، انتشارت صدرا، 1367 ش
9.طباطبائی، سید محمد حسینف تفسیرالمیزان، سید محمد باقر همدانی موسوی،تهران، 1385، دفتر انتشارات اسلامی
10.جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، قم، انتشارت اسرار، 1376ش
11.مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه: تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1364 ش
12.فرانک نا، ویلیام کی، فلسفه ی اخلاق، قم، موسسه ی فرهنگی طه، 1376ش
13.فتحعلی، خان محمد، فلسفه ی اخلاق، قم، دفتر نشر و تحقیقات مرکز جهانی علوم انسانی، چاپ اول، 1377 ش
14.ابن سینا، ابن علی الحسین، الاشارت و التنبیهات،حسن ملک شاهی، تهران، انتشارات سروش، 1368 ش
15.ورنو- وال، دوژه- ژان، پدیدار شناسی و فلسفه های هست بودن، یحیی مهدوی تهران، خوارزمی، 1372 ش
16.فروغی، محمد علی، سیر حکمت در اروپا، تهران، سازمان کتاب های جیبی، چاپ سوم، 1372 ش
17.ارسطو، ارسطاطالیس، متافیزیک، ابوالقاسم پور حسینی، تهران، دانشگاه تهران،1356 ش
18.عبدالباقی، محمد فواد، المعجم الفهرست، تهران، اسماعیلیان، 1369 ش
19.فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، انتشارات هجرت، 1410
پی نوشت ها :
1- دکترای فلسفه و کلام اسلامی و عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق (ع)
نشانی الکترونیکی: hashemi.saleh@yahoo.com
*تاریخ دریافت مقاله: 88/6/17
*تاریخ پذیرش مقاله:88/7/30