صبغة الله چیست؟ رنگ خم هو
پیسه ها، یک رنگ گردد اندر او
فکر ما تیرى است از هو در هوا
در هوا، کى پایدار آید ندا؟
باد در مردم، هوا و آرزوست
چون هوا بگذشت، [خود] پیغام هوست
جزء دوم کلمه، به معنى “والایى انسان و مراتب او”ست. در ادبیات فارسى، به حالات هنر و هنرورى اشارات بسیار شده و هر یک به طریقى از چگونگى دستیابى به آن حکایت دارد. در ادبیات فارسى همواره سخن از تقابل هنر و بى هنرى است و همه ى اندیشه مندان، بارها از آن سخن گفته اند.
ابومشکور بلخى مى گوید:
نکوهش رسیدى، به هر آهویى
ستایش بد از هر هنر هر سویى
در این بیت، “آهو” به معنى “بى هنر و معیوب” است.
فخرالدین اسعد گرگانى در تقابل هنر و بى هنرى گوید:
هنر را، بازدانستم زآهو
هم ایدون نغز را از زشت و نیکو
در نظام استاد و شاگردى، جلوه هاى فراوانى از ریشه ها و ارکان اخلاقى هست که هنر را در فرهنگ ما به جایگاهى مى رساند که جلوه اى از صنع خداى تعالى شمرده مى شود. در این نظام، مقام معنوى استاد با مقام معنوى پدر برابر مى شود و استاد هم به شاگرد همان گونه مى نگرد که به فرزندش. در چنین کارگاهى مى توان به سراپرده ى کبریایى صانعى ره برد که بر فرش کائنات هزاران هزار صورت الوان نگار کرده است.
قاضى احمد قمى در گلستان هنر درباره ى هنرمند مى گوید:
شده پیرو صنع یزدان پاک
ز پرگار افلاک تا سطح خاک
سوى آفرینش نظر داشتند
سوادى ز هر اصل برداشتند
به نقش جهان صنعشان رهنمون
قلم پیششان بهر سجده نگون
در نظام استاد و شاگردى، هنرآموز همگام با استاد در فضایى معنوى و سرشار از مهر پدرى قرار مى گیرد و استاد ارکان تعلیم را از کارگاه و شرایط کارگاهى و آماده کردن کارگاه و نظام حاکم بر آن آغاز مى کند. هنرآموز در اینجا، همیشه یک شاگرد است و گوش هوش به کلام و چشم به دست و قلم استاد دارد. استاد نیز مى کوشد تا روان، خرد و هنر خویش را با نهایت ظرافت و دقت و به طور غیر مستقیم به شاگرد منتقل کند و شاگرد رفته رفته “دلدار” مى شود و اعتماد به نفس و چیره دستى او را به جایى مى رساند که برایش تولدى دوباره است. او استاد را مظهرى از کمال مى داند و کمال را بارقه اى از لطف یزدانى و شاگردى را نوعى برترى و شرف دانسته، بدان مباهات مى کند.
این روزها سخن از همایش کمال الدین بهزاد است، که به شرف شاگردى استاد میرک هروى مفتخر بود. بنا به اشاره ى صاحب گلستان هنر، بهزاد در طفولیت یتیم و از مادر و پدر محروم شد و استاد میرک، رئیس کتابخانه ى هرات، تربیت او را برعهده گرفت. بهزاد در سایه ى عنایت بسیار او، در اندک مدت کارش به جایى رسید که در نقاشى و تذهیب وحید زمانه گردید. شک نیست که تربیت هنرى و معنوى بهزاد آیینه اى از شخصیت هنرى و معنوى میرک هروى است و اهتمام استاد روشن ضمیرى که هرگز از طریق صدق و صواب عدول ننمود، آن مظهر “کمال” را پرورش داد. بهزاد نیز خود کمال آفرین شد، تا آنجا که مکتب آموزش هاى او در روند هنرى روزگارش در ایران و سرزمین هاى مجاور ایران اثر گذاشت. ماهیت تربیتى استاد میرک هروى، همان چیزى است که امروزه هنرشناسان قرن بیستم آن را نوعى “موسیقى آرام و مرئى” در هنرهاى ایرانى دانسته اند.
در مکتب استاد و شاگردى، استاد خود اهل وقوف است و او را مى توان “هنرآفرین” خواند. او خود “اهل هنر” و از عیب و “آهو” بر کنار است و شاگرد به شرافت شاگردى قدم در طریقت استاد مى گذارد و با طى مراتب رهروى به سرچشمه هاى جوشان معنویت مى رسد. حافظ مى گوید:
قطع این مرحله بى همرهى خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهى
و نیز گوید:
اى بى خبر، بکوش که صاحب خبر شوى
تا راهرو نباشى کى راهبر شوى؟
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان اى پسر، بکوش که روزى پدر شوى...
گر در سرت هواى وصال است حافظا
باید که خاک درگه اهل “هنر” شوى
امروز باید به گوهرهاى یگانه و نفیس هنر و مراتب آموزش آن ارج نهاد و از گزند صرافان گوهر ناشناس پرهیز کرد. اختلاف نظرها، بهانه جویى ها، مقایسه ها، تعریف ها و مذمت هاى واهى گاه به بیگانگى از حقیقت امر منجر مى شود و بر بى خبرى و غفلت مى افزاید.
پی نوشت ها :
(1) عضو گروه هنرهاى سنتى فرهنگستان هنر.
منبع: مقالات اولین هم اندیشی معنویت و اموزش هنر /فرهنگستان هنر با همکاری پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی /ویراستار : فرهاد طاهری /تهران فرهنگستان هنر 1384