نویسنده: یاسر جهانی پور
احتجاج امیرمومنان (ع) به حدیث ثقلین
حدیث ثقلین، از جمله احادیث معروف و متواتری است که در کتب شیعه و سنی ، تقریباً با مضامین شبیه به هم ، وارد شده و سند بسیار محکمی بر شخصیت و مقام اهل بیت و عظمت آنهاست. همچنین دلیل محکمی بر شایستگی و نبوغ آسمانی ایشان و مرجعیتشان در جمیع احکام و نمونه بارز دیگری بر خلافت بلافصل امیرمومنان (ع) است. پیامبر(ص) در جمع یارانش فرمود:"انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً ولن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض؛ همانا من در میان شما پس از خود، دو بار سنگین را به امانت میگذارم: کتاب خدا و عترت و اهل بیتم. تا زمانی که به این دو تمسک بجویید، گمراه نخواهید شد. این دو از هم جدا نمیشوند تا زمانی که در حوض کوثر بر من وارد شوند".
شیخ طبرسی در کتاب الاحتجاج، از سلیم بن قیس، داستانی را نقل نموده که در زمان عثمان اتفاق افتاد و یک روز به طول انجامید:
گروهی از مهاجر و انصار در مسجد رسول خدا نشسته بودند و حدیث میگفتند و امتیاز و سوابق درخشان خویش را به یاد میآوردند و احادیثی از پیامبر، مبنی بر برتری خود نقل میکردند و هر کدام جهت کسب افتخار بیشتر میگفت: فلان شخصیت از ما بوده. مثلاً قریشیها و ... از ما بودهاند. هر کس در این مجتمع، از هر دری سخن میگفت جز علیبن ابیطالب و اهل بیتش که لب به سخن نگشودند. بدین جهت، آن گروه روی به حضرت نموده، گفتند: ای ابوالحسن! چرا شما سخنی نمیگویید؟ فرمود:
کسی نبود که فضیلتی را نگفته باشد. حال از شما میپرسم: این فضیلت را قریش و مهاجر و انصار از کجا به دست آوردند؟ آیا عشیره و اهل بیت ایشان، موجب این فضایل بودهاند یا این فضایل را از جای دیگری کسب کردهاند؟
گفتند: خیر، خداوند این فضیلت را به وجود مقدس رسول اکرم و اهل بیت گرامیاش به ما عطا فرموده است!
امیرمومنان (ع) فرمود: راست گفتید.
امام علی (ع) فرمود: شما را به خدا قسم! آیا میدانید که رسول خدا در آخرین خطبهاش فرمود: "یا ایها الناس انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی فتمسکوا بهما لا تضلوا، فانّ اللطیف الخبیر اخبرنی و عهد الیّ انهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض".
عمر در حالی که خشمناک بود، برخاست و گفت: یا رسول الله! آیا تمام اهل بیت شما مشمول این حدیث میشوند؟ فرمود:
"نه، فقط اوصیایم؛ که اولشان برادر و وزیر و خلیفه بر امتم علی (ع) و بعد او، دو فرزندم حسن و حسین و آنگاه نه نفر از فرزندان حسین هستند".
همه حاضران گفتند: شهادت میدهیم که رسول خدا همین گونه فرمود.
آنگاه امیرمومنان (ع) به همین نحو، بیشتر مناقب خود را برای مردم بیان فرموده و آنها را به خدا قسم داد و همه نیز کلمات او را تصدیق کرده و گواهی دادند. سپس حضرت فرمود:خدایا! بر اینان شاهد باش.(1)
حدیث ثقلین در منابع اهل سنت
پس از حدیث غدیر، حدیثی به اندازه حدیث ثقلین، مورد تأیید و قبول بزرگان اهل سنت نیست. حدیث ثقلین در کتب بسیاری از علمای عامه وارد شده که به برخی از آنها اشاره میکنیم:1. در سنن ترمذی وارد شده که پیامبر فرمود: "انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الاخر، کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی، و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما".(2)
2. در مسند احمد است که پیامبر فرمود: "من بعد از خود، دو خلیفه نزد شما به جا میگذارم: یکی، کتاب خدا و دیگری، اهل بیتم و این دو از هم جدا نمیشوند تا بر سر حوض بر من وارد شوند".(3)
3. طبرانی از زید بن ارقم نقل میکند: هنگامی که رسول خدا از حجه یالوداع بازمیگشت و به غدیر خم رسید، در آنجا خطبهای ایراد فرمود که در ضمن آن، چنین گفت:
"مثل اینکه از جانب خدا دعوت شده و باید اجابت کنم، پس در میان شما دو چیز گران بها و سنگین به جا میگذارم که یکی از دیگری بزرگتر است: کتاب خدا و اهل بیتم. پس بنگرید که چگونه آنها را رعایت میکنید. آن دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا بر سر حوض مرا ملاقات کنند".
سپس فرمود: "خدا، مولای من است و من، ولی هر مؤمنی هستم". آنگاه دست علی (ع) را گرفت و فرمود: "من کنت مولاه، فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه".
آنگاه زید میگوید: کسی در غدیر نبود مگر آنکه آنچه را که من میگویم، شنید و با چشمان خود دید.(4)
4. حاکم نیشابوری در مستدرک نقل میکند که رسول خدا فرمود: "ایها الناس انی تارک فیکم امرین لن تضلوا ان اتبعتموها، هما کتاب الله و اهل بیتی عترتی".(5)
5. ابن حجر در صواعق المحرقه ی نقل میکند که پیامبر در مرض وفاتش فرمود: "ایها الناس یوشک ان اقبض قبضاً سریعاً فینطلق بی و قد قدمت الیکم القول معذره ی الیکم، الا انی مخلف فیکم کتاب ربّی عزوجل و عترتی اهل بیتی ـ ثم اخذ بید علی فرفعها فقال: ـ هذا علی مع القرآن و القرآن مع علی، لا یفترقان حتی یردا علیّ الحوض فسألوهما ما فیهما".(6)
6. مسلم در صحیح خود از یزید بن حیان روایت نموده که گفت: من و حصین بن سیره و عمر بن مسلم، نزد زید بن ارقم رفته و پس از پارهای از سخنان، زید بن ارقم گفت: رسول خدا بین مکه و مدینه، در محلی به نام غدیر خم برخاست و پس از حمد و ثنای الهی و پند و اندرز مردم فرمود:
"اما بعد الا ایها الناس فانما انا بشر یوشک ان یأتی رسول ربی فاجیب و انی تارک فیکم الثقلین اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به. ـ فحث علی کتاب الله و رغب فیه، ثم قال: ـ و اهل بیتی اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی...؛(7) ای مردم! بهزودی رسول پروردگار (عزرائیل) به سوی من آمده و باید اجابت کنم. در میان شما دو بار سنگین به امانت میگذارم: یکی، کتاب خدا که در آن هدایت و نور است، کتاب خدا را بگیرید".
پیامبر به قرآن سفارش و ترغیب کرد. سپس فرمود: "و اهل بیتم، خدا را به یاد داشته باشید در مورد اهل بیتم". و آن را سه بار فرمود...
7. متقی هندی در کنزالعمال از رسول خدا روایت میکند: "فانظروا کیف تخلفونی فی الثقلین.قیل: و ما الثقلان یا رسول الله؟ قال: الاکبر کتاب الله سبب طرفه بید الله و طرفه بأیدیکم فتمسکوا به لن تزلوا و لا تضلوا و الاصغر عترتی و انهما لن یتفرقا حتی یردا علیّ الحوض؛(8) بنگرید چگونه ثقلین را رعایت میکنید. گفته شد : ثقلان کداماند ای رسول خدا؟ فرمود: ثقل اکبر، کتاب خداست که یک طرف آن به دست خدا و طرف دیگرش به دست شماست. به آن تمسک جویید تا نه پایتان بلرزد و نه گمراه شوید. و ثقل اصغر، عترتم هستند. این دو از هم جدا نمیشوند تا در حوض بر من وارد شوند".
8. این حدیث با عباراتی شبیه به هم در بسیاری از منابع اهل سنت وارد شده است، از جمله: تفسیر ثعلبی، ج8، ص40؛ تفسیر بغوی، ج4، ص125؛ تفسیر رازی، ج8، ص173؛ تفسیر ابن کثیر، ج4،ص122؛ الدر المنثور جلال الدین سیوطی، ج2،ص60؛ تفسیر آلوسی، ج4،ص18؛ الکامل ابن عدی، ج6، ص67؛ تاریخ مدینه دمشق ابن عساکر، ج42، ص216؛ اسد الغابه ابن اثیر، ج2، ص12؛ سیر اعلام النبلا، ذهبی، ج9، ص365؛ سبل الهدی و الرشاد صالحی شامی، ج11،ص444؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج9، ص163.
بررسی سند حدیث
حدیث ثقلین، در درجهای از قوت است که احدی قادر نیست در آن تردیدی کند؛ زیرا هم از نظر شیعه وهم از نظر سنی، به حد تواتر بلکه بیش از تواتر رسیده است. نقلهای مختلف با راویان متعدد که از دید دو فرقه معتبرند، مجالی برای انکار نمیگذارد؛ با این حال، ذکر برخی از راویان این حدیث، خالی از لطف نیست.این حدیث چون از متواترات وقطعیات است، جماعت کثیری از اصحاب، آن را از رسول اکرم نقل کردهاند؛ از قبیل: امام علی (ع)، ابوذر غفاری، جابر بن عبداللهانصاری، زید بن ارقم، ابوسعید خدری، زید بن ثابت، حذیفهبن اسید غفاری، عبدالله بن اخطب و ابوهریره.
احمد بن حنبل در مسند خود، روایت را از زید بن ارقم، ابوسعید خدری و زید بن ثابت نقل میکند و حاکم نیشابوری در المستدرک و ترمذی در سنن، حدیث را از زید بن ارقم و صاحب کنزالعمال نیز روایت را از ابن عباس نقل نمودهاست.
مناوی میگوید: بیش از بیست نفر صحابی، این حدیث را از رسول اکرم نقل کردهاند.(9)
همچنین ابن حجر میگوید: حدیث یادشده از طرق گوناگون روایت شده که بیش از بیست و چند طریق است.(10)
با این همه شواهد واضح در ذکر حدیث ثقلین، انکارآن مانند انکار خورشید و روز روشن است.
بررسی نکات حدیث
از تعبیراتی که در مقدمه بیان شده، استفاده میشود این کلام را پیامبر زمانی فرمود که از عمر مبارکش جز اندکی باقی نمانده بود. بنابراین، یکی از مقاصد مهم حضرتش برای ذکر این عبارت، تعیین خلیفه و جانشین برای خود از میان اهل بیتش بوده است. به همین منظور، آنچه را که موجب دوام و بقای دین اسلام باشد، با عنوان "ثقلین" و "خلیفتین" ذکر فرمود تا این نکته را به مردم گوشزد کند: همان طور که برای رفع مشکلات و معضلات دینی و غیر دینی باید به قرآن رجوع کرد، برای رفع همین مشکلات باید به اهل بیت مراجعه نمود. همچنین خواست تا روشن کند: اطاعت از اهل بیت، مانند اطاعت از قرآن کریم است و تمسک به آنها، مانند تمسک به قرآن.تعبیراتی که در منابع اهل سنت به کار رفته، همه نشان از این واقعیت بزرگ دارد که " اهل بیت" معدن اسرار و کمالات و خزائن علوم غیبیه الهی هستند که مردم برای رفع مشکلات خود باید به آنها رجوع کنند.
همچنین از این نکته فهمیده میشود، همان طور که میگوییم "اهل بیت" عامل هدایت و رهنمون انسانها به سوی خیر و برکات هستند، باید قبول کنیم که " عصمت" شرط اساسی این مهم است؛ زیرا تا عصمت به معنی مصون ماندن از خطا در کار نباشد، نمیتوان این توقع را داشت که برخی هدایتگر مردم به سوی حق باشند.
به عبارت دیگر: وقتی میگوییم پیامبر(ص) اهل بیت را در کنار و همردیف با قرآن ذکر نموده و مردم باید در محکمات به قرآن و در متشابهات به ایشان رجوع کنند، در واقع قائل شدهایم به اینکه آنان از خطا مصوناند؛ زیرا نمیتوان از کسی که خود خطاکار است، توقع هدایت دیگران را داشت.
مقصود از ذکر این توضیح، آنکه: اهل سنت با اعتراف به این نکته که یکی از دو ثقل یاد شده در کلام پیامبر "اهل بیت" بوده و نیز با اعتراف به این مطلب که مردم در مشکلات باید به آنها رجوع کنند، باید این را هم قبول کنند که شرط مهم این اعتماد، معصوم بودن معتمدٌ علیه است و غیر آن چیز دیگری متصور نیست. برای نمونه به برخی از این اعترافات اشاره میکنیم.
1. عصامی میگوید:
چون همه علوم (و در کل هر چیزی) از قرآن عظیم و عترت طاهره پیامبر ـ که معدن علوم دینی و اسرار و احکام نفیس شرعی و گنجهای دقائق و خارج کننده حقایق آنها هستند ـ میباشد، پیامبر بر آنها اطلاق ثقلین فرمود و مردم را به اقتدا و تمسک و آموختن از اهل بیتش ترغیب فرمود...وایشان کسانی هستند که بینشان وقرآن جدایی و دوری واقع نمیشود و به همین خاطر پیامبر فرمود: "لا تقدموها فتهلکوا و لا تقصروا عنها فتهلکوا؛ بر ایشان پیشی نگیرید و از آنان باز نمانید که هلاک میشوید". و به طریقی دیگر، در مورد اهل بیتش فرمود: "فلا تسبقوهم فتهلکوا و لا تعلموهم فهم اعلم منکم؛ از ایشان سبقت نگیرید که هلاک میشوید و نخواهید به ایشان چیزی بیاموزید؛ زیرا ایشان داناتر از شما هستند". و در حدیث احمدبن حنبل است که نزد پیامبر ذکر قضاوت علی (ع) شد، پیامبر تعجب نموده و فرمود: "الحمدلله الذی جعل فینا الحکمه ی اهل البیت؛ شکر برای خدایی است که در ما اهل بیت حکمت را قرار داد". همه این توضیحات به ما میفهماند باید تمسک کنیم به کسانی که واجب التمسک هستند از اهل بیت پیامبر(ص)؛ کسانی که باید به آنها رجوع نمود در هر زمان تا روز قیامت.(11)
2. مبارکفوری در شرح حدیث میگوید:
طیبی در مورد کلام پیامبر که فرمود: "انی تارک فیکم" میگوید: این قول اشاره دارد به اینکه این دو( قرآن و اهل بیت) به منزله دو امر توأم هستند که هیچ یک بدون دیگری تصور نمیشود و پیامبر(ص) امت را وصیت فرموده به حسن خلق با ایشان و مقدم داشتن حق آنها بر حق خود؛ همچنان که پدر مهربان، مردم را وصیت میکند در حق اولادش. و آنچه بر این معنا دلالت میکند، حدیث مسلم است از زید بن ارقم که پیامبر(ص) فرمود:
"اذکرکم الله فی اهل بیتی کما یقول الاب المشفق الله الله فی حق اولادی؛ خدا را به یاد داشته باشید در مورد اهل بیتم همچنان که پدر مهربان بگوید: خدا را، خدا را در مورد اولادم".
و این معنای سفارش را میدهد که عبارت است از رعایت کردن حق ایشان در همه موارد.(12)
3. ابن حجر با تمام تعصب و عداوتی که نسبت به شیعه دارد، آنجا که پای "حقیقت" پیش میآید و میبیند که پوشاندن حقیقت چیزی جز حماقت و ابلهی بیش نیست، لب به اعتراف گشوده و میگوید: مقصود از عترت، که قرین قرآن کریم قرار گرفته، علی بن ابیطالب است. او چنین میگوید:رسول خدا در حدیث یادشده، اشاره به قرآن و عترتش فرمود ـ در عرف، "عترت" به خانواده و فرزندان و نزدیکان اطلاق میشود ـ و آنها را "ثقلین" نامید؛ چرا که هر نفسی را از خطر محفوظ میدارند. و اینها نیز این گونه هستند که پیامبر اکرم تأکید میکرد بر اقتدا و پیروی و تمسک به اینها و فرمود: " خداوند را شاکریم که حکمت خویش را در ما اهل بیت قرار داد" (و گفته شده است ) به این سبب، پیامبر آنها را "ثقلین" نامید که حفظ حقوق و حرمت آنها بسیار سنگین است. و اینکه تأکید بر کسانی واقع شده است که کتاب خدا و سنت پیامبرش را میشناسند و آنها کتاب را ترک نمیکنند تا آنگاه که وارد حوض شوند. (همچنین در ادامه حدیث قبل است که فرمود:) " به آنها یاد ندهید؛ چرا که آنها از شما آگاهترند" و بدین وسیله از بقیه علما جدا شدهاند؛ زیرا خداوند آنها را پاک گردانیده و ناپاکیها را از آنها زدوده است و آنها را با کرامات آشکار و مزیتهای فراوان مشخص کرده ... و " از آنان بیاموزید؛ زیرا ایشان از شما آگاهترند" (پس اهل بیت، مناسبترین گزینه هستند؛ چرا که) خداوند به آنها خصوصیتی داده که از بقیه قریش متمایز میشوند و در احادیثی که به پیروی از اهل بیت اشاره دارد، این نکته قابل توجه است که تمسک فرد به اهل بیت، بایستی تا روز قیامت باشد همان گونه که تمسک به قرآن باید این گونه باشد. و به این سبب، آنان به عنوان هدیه و آرامش هستند بر روی زمین همان گونه که خبر قبلی آن را تأیید میکند که "در هر زمان فرزندی از اهل بیت من است" الی آخر آن، و اینکه " شایستهترین فرد، امام و پیشوای ایشان حضرت علی بن ابیطالب است"؛ به علت آنچه از میزان علم و نکته سنجی های ظریفانهاش نقل کردیم.(13)
4. مناوی، یکی دیگر از علمای اهل سنت نیز اعتراف میکند: عترت پیامبر که در حدیث ثقلین وارد شده، همان "اصحاب کسا" میباشند. او میگوید:
پیامبر فرمود: " انی تارک فیکم بعد وفاتی خلیفتین او ثقلین؛ من در میان شما بعد از رحلتم دو خلیفه یا دو ثقل را به امانت میگذارم". و آنها را ثقل نامید به خاطر عظمت شأنشان ..... و یکی از آنها را فرمود: "عترت و اهل بیتم"، و عترت او همان "اصحاب کسا" هستند که خداوند متعال هر گونه رجس و آلودگی را از ایشان پاک کرده است.(14)
پرسشهای اساسی!
جای تعجب نیست، اینها همه اعترافاتی است که بزرگان اهل سنت کردهاند. نقل این کلام هر چند مشکل است، اما باید بیان کرد! همه علمای عامه میدانند که "حق" با کدام طرف است. مگر میشود این همه روایت از پیامبر را نقل کرد و به همه آنها بیاعتنا بود؟ متأسفانه باید گفت این تعصبات بیجا و چشم پوشی شیطنتآمیز بر حقایق است که کار را کمی مشکل کرده است!اگر عصامی این حدیث را از پیامبر قبول دارد که " نباید بر اهل بیت سبقت گرفت" آیا نباید گفت که آن سه نفر، خود را کسانی فرض کردند که بر علی (ع) سبقت گرفتهاند و به همین سبب، "خلافت" را از صاحب حقش غصب نمودند؟
اگر مبارکفوری قبول دارد پیامبر در مورد اهل بیت سفارش کرده که "حق آنها را بر خود مقدم دارید" آیا نباید گفت آن سه نفر به علت طمع در دنیا، حقوق علی (ع) به عنوان یکی از اهل بیت را نادیده گرفتند و در واقع آن را زیر پا گذاشتند؟
اگر ابن حجر متعصب قبول دارد که "علی (ع) شایستهترین فرد است و هر فردی باید به اهل بیت تمسک بجوید"، آیا نباید گفت آن سه نفر نه تنها علی (ع) را به عنوان شایستهترین فرد قبول نداشتند (زیرا او را کم سن میدانستند و شایستگی را با مقدار سن میسنجیدند) بلکه او را مظلومانه و با زور و تجاوز به حریماش، مجبور به بیعت کردند؟
آیا تمسک به اهل بیت که همردیف تمسک به قرآن است، اینگونه است؟!
اگر به قول مناوی "عترت پیامبر همان اصحاب کسا هستند". بهتر است اهل سنت بگویند چه بر سر پنج تن آل عبا به عنوان اصحاب کسا آمد و حقوق کدام یک مراعات شد؟ حرمت کدام یک نگه داشته شد؟ به کدام یک تمسک جسته شد؟هیهات! نه تنها به آنان تمسک نجستند بلکه به اندازه تمام ریگهای بیابان به آنها جفا و ستم کرده و فریبشان دادند!
(و سَیَعْلَمُ الّذینَ ظَلَمُوا أَیّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ)
پی نوشت ها :
1. الاحتجاج، شیخ طبرسی، ج 2، ص 195.
2. سنن ترمذی، ج 12، ص 258 .
3. مسند احمد بن حنبل، ج 44، ص 134..
4. المعجم الکبیر، طبرانی، ج 5، ص 89 .
5. المستدرک، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 109 .
6. صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص 75 .
7. صحیح مسلم، ج 2، ص 44 .
8. کنزالعمال، متقی هندی، ج 1، ص 47 .
9. فیض القدیر، شرح جامع الصغیر، محمد عبدالرؤوف مناوی،ج 3، ص 14.
10. صواعق المحرقه، ص 136.
11. سمط النجوم العوالی، عصامی، ج 2، ص 357.
12. تحفه ی الاحوذی، محمد عبدالرحمن بن عبدالرحیم مبارکفوری، ج 10، ص 197.
13. صواعق المحرقه، ص 90.
14. فیض القدیر، ج 3، ص 19.