نویسنده: فرج الله قاسمی *
د- آیات جهاد
خداوند بعد از اجازه جهاد در برابر دشمن، به مسلمین می فرماید: «الّذینَ اُخرِجُوا مِن دیارهِم بغیرِحقِّ الا ان یقُولُوا ربنا الله و لو لا دفعُ اللهِ الناسُ بعضَهُم ببعضٍ لَّهُدِّمَت صوامِعُ وبیعٌ و صلواتٌ و مساجدُ یذکَرُ فیها اسمُ اللهِ کثیراً» (حج (22): 40). در اینجا نیز سخن از نقش حکومت در بعد جهاد است؛ زیرا مسلم است که جهاد بدون وجود یک تشکیلات منظم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی امکان پذیر نیست؛ چرا که مجاهدان معمولاً از دو بخش تشکیل می شوند: نیروهای نظامی و نیروهای اجتماعی که در پشت جبهه آنها را پشتیبانی می کنند و در واقع این امر تمام جامعه را در بر می گیرد (مکارم شیرازی و دیگران، بی تا، ج 10: 23).برخی آیات دیگر جهاد که عملی شدن و اجرای آن مقتضی وجود حکومت است عبارتند از:
- «یا ایُّها النبیُّ جاهِدِ الکفارَ و المنافقینَ و اغلظ علیهم و مأواهم جهنَّمُ و بِئسَ المصیرُ» (توبه (9): 73؛ تحریم (66): 9)؛ ای پیامبر ! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است و چه بد سرنوشتی دارند.
- «یا ایُّهَا النَّبیُّ حرضِ المؤمنینَ علی القِتالِ ان یَکُن منکم عشرونَ صابرُونَ یَغلِبُوا و مائتینِ و ان یکُن منکم مائَهٌ یَغلِبُوا الفاً مَنَ الذینَ کفَرُوا بانهم قومٌ لا یفقَهُونَ» (انفال (8): 65)؛ ای پیامبر ! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن! هرگاه بیست نفر با استقامت از شما باشند بر دویست نفر غلبه می کند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند، پیروز می گردند؛ چرا که آنها گروهی هستند که نمی فهمند.
- «کُتِبَ علیکُمُ القِتال» (بقره (2): 216)؛ جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شد.
بنابراین، چون امکان اجرای جهاد، بدون تشکیلات حکومتی میسر نیست. پس برای انجام تکلیف الهی، وجود حکومت ضروری است.
هـ - حدود الهی
برخی آیات قرآن در مورد «حدود الهی» است که اجرای آن جز از طریق حکومتی که دارای قدرت اجرای احکام باشد، مقدور نیست:- «إنَّا انزلنا الیکَ الکتابَ بالحقِّ لتَحکُمَ بینَ الناسِ بما أراکَ اللهُ و لا تَکُن لِلخائنینَ خَصیِما» (نساء (4): 105)؛ ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا با آنچه خداوند به تو آموخته است، در میان مردم قضاوت کنی و از کسانی مباش که از خائنان حمایت نمایی!
- (حد سرقت) «وَ السَّارِقُ و السَّارِقَهُ فاقطَعُوا ایدیهُما جزاءً بما کسبا نکالاً من الله و اللهُ عزیزٌ حکیم» (مائده (5): 38)؛ دست مردِ دزد و زنِ دزد را به کیفر عملی که انجام داده اند به عنوان یک مجازات الهی، قطع کنید! و خداوند توانا و حکیم است.
- (حد زنا) «الزانیَهُ و الزَّانِی فاجلِدُوا کُلِّ واحِدٍ مِنهُما مائَهَ جلَدَه ...» (نور (24): 2)؛ هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و نباید رأفت (و محبّت کاذب) نسبت به آن دو، شما را از اجرای حکم الهی مانع شود، گر به خدا و روز جزا ایمان دارید! و باید گروهی از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده کنند.
اجرای چنین احکامی، تنها از طریق حکومت امکان پذیر می باشد و هیچ کس به تنهایی و بدون پشتوانه ی حکومت توان اجرای این احکام را ندارد.
- (حد قذف) «وَ الذینَ یرمُونَ المحصناتِ ثمَّ لَم یاتوا باربعه شهداءَ فاجلِدُوهُم ثمانینَ جلده» (همان: 4)؛ و کسانی که زنان پاکدامن را متّهم می کنند، سپس چهار شاهد (بر مدّعای خود) نمی آورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید.
- (حد محارب) «إنَّما جزاءُ الذینَ یُحاربُونَ اللهَ و رسولَهُ و یسعون فی الارض فساداً ان یقتلوا او یصلبوا أو تُقَطَّعَ ایدیِهِم و أرجُلُهُم مِن خِلافٍ او ینفَوا من الارض ذلِکَ لَهُم خزِیٌ فی الدنیا و لَهُم فی الاخرهِ عذابٌ عَظیِم» (مائده (5): 33)؛ کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ بر می خیزند و اقدام به فساد در روی زمین می کنند (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله می برند) این است که کشته شوند یا به دار آویخته گردند یا (چهار انگشت از) دست (راست) و پای (چپ) آنها، به عکس یکدیگر، بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند. این، رسوایی آنها در دنیاست و در آخرت، مجازات عظیمی دارند. روشن است که اجرای چنین حکمی، تنها از جانب حکومتی قوی امکان پذیر است. پس وجود حکومت برای آن ضروری است.
- (قصاص) «یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا کتبَ علیکم القصاص فی القتلی الحرُّ بالحرِّ و العبدُ بالعبدِ و الانثی بالانثی فمن عُفِیَ لَهِ مِن اخیهِ شَیءٌ فاتِّباعٌ بالمعروفِ و اداءٌ الیهِ باحسانٍ ذلکَ تخفیفٌ مِن ربِّکُم و رحمهٌ فَمَن اعتدی بعد ذلک فلهُ عذابٌ الیمٌ و لَکُم فِی القصاصِ حیاهٌ یا أولِی الالبابِ لعلَّکُم تتقونَ» (بقره (2): 178-179)؛ ای افرادی که ایمان آورده اید! حکم قصاص در مورد کشتگان، بر شما [این گونه] نوشته شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن. پس اگر کسی از سوی برادر (دینی) خود، چیزی به او بخشیده شود (و حکم قصاص او، تبدیل به خون بها گردد)، باید از راه پسندیده پیروی کند (و صاحب خون، حال پرداخت کننده دیه را در نظر بگیرد) و او [قاتل] نیز، به نیکی دیه را (به ولی مقتول) بپردازد (و در آن، مسامحه نکند.) این، تخفیف و رحمتی است از ناحیه پروردگار شما! و کسی که بعد از آن، تجاوز کند، عذاب دردناکی خواهد داشت.
- «وَ إِن طائفتانِ من المؤمنینَ اقتتلوا فاصلِحُوا بینَهُما فان بغَت احداهُما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتِّی تفِیءَ الی امر اللهِ فان فاءَت فاصلِحُوا بینَهُما بالعدلِ و اقسِطُوا انَّ اللهَ یُحِبُّ المُقسِطین» (حجرات (49): 9)؛ و هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتی دهید و اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کند، با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد و هر گاه بازگشت (و زمینه صلح فراهم
شد)، در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست می دارد.
13- ضرورت حکومت با توجه به ماهیت احکام و قوانین اسلامی در قرآن. از جمله ادله ی ضرورت تشکیل حکومت در قرآن کریم، ماهیت و کیفیت قوانین اسلام است. ماهیت و کیفیت این قوانین، نشان از تشریع آن برای تکوین یک دولت و اداره سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه است. در نظام الهی به تمام ضروریات بشر پرداخته شده است. با تعمق در ماهیت و کیفیت قوانین اسلام، جای شبهه ای در اینکه اجرای این قوانین و عمل به آنها، مستلزم تشکیل حکومت است، باقی نمی ماند.
همان گونه که ذکر شد، اگر به احکام امر به معروف و نهی از منکر، جهاد، حدود، قصاص، خمس، زکات و ... در قرآن کریم بنگریم، در اینکه این قوانین جز از طریق حکومت اسلامی امکان اجرا ندارند، تردیدی به خود راه نخواهیم داد.
امام خمینی (ره) در مورد لزوم تشکیل حکومت و برای بررسی نمونه هایی از احکام اسلام، به احکام مالی اسلام همچون خمس، زکات، جزیه و خراج و همچنین احکام دفاع ملی با استناد به آیه شریفه «وَ أعِدُّوا لهم ما استطعتُم من قوهٍ و مِن رباطٍ الخیل» (انفال (8): 60) و نیز احکام احقاق حقوق و جزاء، اشاره می کند (امام خمینی، 1361: 24-28).
بنابراین، با توجه به ماهیت احکام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که اجرای آن بدون وجود حکومت، امکان پذیر نیست، چه کسی می تواند در ضرورت حکومت، کمترین تردیدی داشته باشد.
14- ضرورت حکومت با توجه به اهداف آن در قرآن. تردیدی نیست که هدف حکومت در قرآن در راستای تحقق بخشیدن به اهداف عالیه درجهت کمال یابی انسان است مسلم است که رسیدن به این اهداف جز از طریق حکومت و ابزار آن، قابل تحقق نیست. از جمله این اهداف که در قرآن به آن تصریح شده است، می توان به این امور اشاره کرد:
- «وَعَدَ اللهُ الذینَ آمنوا منکم و عملوا الصالحاتِ لَیَستَخلِفنَّهُم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیُمکننَّ لَهُم دینَهُم الذی ارتضی لهم و لیبدِّلنَّهُم من بعدِ خوفِهِم امناً یَعبُدُونَنی لا یُشرِکُونَ بی شَیئاً و من کفرَ بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون» (نور (24): 55). در این آیه، بعد از آنکه خداوند به مؤمنان صالح وعده ی خلافت و حکومت می دهد، تعبیراتی را می آورد که در واقع به منزله ی اهداف این حکومت می باشد. نخست، قدرت
تمکین و اقتدار بخشیدن به دین الهی و حاکمیت آن بر پهنه ی اجتماع و دیگر، از میان رفتن ناامنی ها و تبدیل آن به امنیت اجتماعی کامل و در نهایت، عبادتِ خالی از هر گونه شرک می باشد. پس اهداف حکومت طبق این بیان، عبارتند از:
1- حاکمیت دین و قوانین الهی بر همه اجتماع؛
2- استقرار و امنیت کامل در همه جا؛
3- عبادت خالصانه ی پروردگار و برچیده شدن آثار شرک و بت پرستی.
در واقع هدف نهایی، همان تکامل انسان و سیرالی الله است که استقرار امنیت و حاکمیت قوانین الهی، مقدمه ی وصول به آن محسوب می شود (مکارم شیرازی و دیگران، بی تا، ج 10: 36-37).
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می نویسد: «این آیه، وعده ی جمیل و زیبایی است برای مؤمنینی که عمل صالح دارند که به زودی جامعه ی صالحی مخصوص به خودشان برایشان درست می کند و زمین را در اختیارشان گذارده، دینشان را در زمین متمکن می سازد و امنیت را جایگزین ترسی که داشتند، می کند؛ امنیتی که دیگر از منافقین و کید آنان و از کفار و جلوگیری هایشان بیمی نداشته باشند، خدا را آزادانه عبادت کنند و چیزی را شریک او قرار ندهند» (طباطبایی، 1417ق، ج15: 151).
با بررسی اهداف در این آیه، متوجه می شویم که رسیدن به این اهداف، جز از طریق حکومت قابل تحقق نیست.
- «یا داوُدُ انّا جعلناک خلیفهً فی الارضِ فاحکُم بینَ الناسِ بالحق» (ص (38): 26).
در این آیه یکی از اهداف مهم حکومت که شامل همه زمانها و مکانها می شود، ذکر گردیده است که عبارتست از احقاق حقوق؛ یعنی جلوگیری از هر گونه تجاوز و تعدی و گرفتن حق ضعیفان و محرومان از زورمندان و اقویا و اجرای عدالت؛ هدفی که با ابزار حکومت، قابل تحقق است.
از نظر علامه طباطبایی حکم به حق، نتیجه و فرع خلافت می باشد و این خود مؤید آن است که مراد از «جعل خلافت» این نیست که شأنیت و مقام خلافت به او داده شده باشد؛ بلکه مراد این است که شأنیتی را که خداوند به حکم آیه «و آتیناهُ الحکمَة و فَصلَ الخِطابِ» (ص (38): 20) قبلاً او داده بود، به فعلیت برساند و عرصه ی بروز و ظهور آن را
به او بدهد (طباطبایی، 1417ق، ج 17: 194-195). آشکار است که به فعلیت رساندن و بروز و ظهور آن شأنیت با وجود حکومت و ولایت محقق خواهد شد.
- «الّذینَ ان مکناهم فی الارضِ اقاموا الصلاة و اتوا الزکاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکرِ» (حج (22): 41).
تعبیر به «مَکَنّاهُم فی الارضِ» در بسیاری از آیات و تفاسیر در مورد قدرت و تشکیل حکومت به کار رفته است. لذا وقتی به حکومت رسیدند، اقامه ی نماز، ایتاء زکات و مقابله با مفاسد اجتماعی از طریق امر به معروف و نهی از منکر می کنند. پس اجرای این اهداف، بعد از به قدرت رسیدن حکومت است و به عبارتی، لازمه ی انجام این امور، دلالت بر لزوم تشکیل حکومت می کند.
تعلیم و تربیت جامعه، تزکیه ی نفوس، تأمین آزادی های انسانی، اقامه عدل، رفع اغلال و رهایی از اسارت، تأمین امنیت اجتماعی، فراهم کردن زمینه ی بندگیِ خداوند و هدایت انسانها به سوی او، رساندن مستضعفان به حاکمیت و وارث زمین شدن، اجرای حدود الهی و ... که برابر آیات قرآن از اهداف بعثت انبیا و دین اسلام است را می توان از جمله اهداف حکومت الهی بر شمرد که اگر بخواهد به صورت عملی دربیاید، تردیدی نیست که تنها از طریق برپایی حکومت ممکن خواهد بود. لذا با دقت در چنین اهدافی در می یابیم که اجرا و عملی ساختن آنها مستلزم تشکیل حکومت است و بدون تأسیس یک نهاد اجرایی گسترده، نمی توان به چنین اهدافی دست یافت.
سیره ی عملی پیشوایان اسلام، همچون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام علی و امام حسن (علیه السلام) مؤیدی بر ضرورت تشکیل حکومت است؛ چرا که با فراهم شدن زمینه یتشکیل حکومت، اقدام به چنین امری نمودند. بر عهده گرفتن ولایت و زعامت مسلمانان توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و تشکیل حکومت به صورت رسمی در مدینه و در راستای هدایت جامعه، شاهدی بر این مدعاست؛ حکومتی که خداوند برای تحکیم آن، مردم را به تبعیت از اوامر و نواهی ایشان (رسول اکرم) امر نمود: «ما آتاکُمُ الرسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُم عَنهُ فانتهوا» (حشر (59): 7).
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مواجهه با خوارج که با شعار «لاحکم الا لله» در راستای نفی حکومت در مقابل حضرت ایستادند، فرمودند: «انه لابد للناس من امیر بر او فاجر» (نهج البلاغه، خطبه ی 40). امام به صراحت حکومت بد و قوانین نامطلوب را از هرج و مرج و بی قانونی بهتر و آسیب و تباهی اش را کمتر می داند.
در سخنان و سیره ی عملی پیامبر و اهل بیت ایشان (علیه السلام)، عبارت و یا عملی دال بر انکار ضرورت حکومت مشاهده نمی شود و اگر نقدی بر حکومت است، نقد حکومت نامشروعِ در راستای جایگزینی حکومت مشروع است، نه نفی اصل حکومت.
این سنت و رویه، دلالت بر لزوم و ضرورت تشکیل حکومت دارد؛ چرا که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) اولاً: خود تشکیل حکومت داد و تاریخ، گواهی می دهد که حضرت با تشکیل حکومت به اجرای قوانین و برقراری نظامات اسلام و اداره ی جامعه پرداخته است؛ به گونه ای که به اطراف، والی می فرستاد، به قضاوت می نشست و قاضی نصب می نمود، سفرایی به خارج و نزد رؤسای قبایل و پادشاهان روانه می کرد، معاهده و پیمان می بست و جنگ را فرماندهی می کرد؛ یعنی به معنای تمام کلمه، احکام حکومتی را به جریان می انداخت.
ثانیاً: برای پس از خود نیز به فرمان خدا، «حاکم» تعیین کرده است. وقتی خداوند متعال برای جامعه پس از پیامبر اکرم حاکم تعیین می کند، به این معناست که پس از رحلت رسول اکرم نیز تشکیل حکومت لازم است و چون رسول اکرم با وصیت خویش، فرمان الهی را ابلاغ می نماید، این امر، ضرورت تشکیل حکومت را نیز می رساند (امام خمینی، 1361: 20-21).
نتیجه گیری
با استناد به آیات و آموزه های قرآنی، وجود حکومت به عنوان ضرورتی اجتماعی، در راستای بسترسازی کمال بشری و با محوریت توحید و با توجه به نگرش سیاسی - اجتماعی قرآن اثبات می گردد؛ حکومتی فراتر از ماهیت متعارف آن در علوم سیاسی که با توجه دقیق و عمیق به آیات قرآن به خوبی قابل اثبات است. این در حالی است که سیره ی نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومین (علیه السلام) و رویه ی ایشان در اصرار بر برقراری حکومت نیز در همین راستا ارزیابی می شود.پینوشتها:
* محقق حوزه و دانشجوی دکترای علوم سیاسی.
منابع و مآخذ1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه.
3. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، 1414ق، ج12.
4. ارسطاطالیس، السیاسه، ترجمه به عربی: احمد لطفی، قاهره، مطبعه دارالکتب المصریه، 1947م.
5. امام خمینی، کتاب البیع، قم، مطبعه مهر، بی تا، ج 2.
6. ـــــــــــ ، ولایت فقیه، انتشارات امیر، 1361.
7. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416ق، ج 2.
8. بهشتی، سید محمد حسین، حکومت در اسلام و ... (مجموعه مقالات)، بی جا، بی نا، بی تا.
9. جمعی از مترجمان، ترجمه تفسیر جوامع الجامع، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1377، ج 1.
10. جوادی آملی، عبدالله، جامعه در قرآن، قم، مرکز نشر اسراء، 1387.
11. حائری یزدی، مهدی، حکمت و حکومت، بی نا، بی جا، بی تا.
12. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، چ 1، 1412ق.
13. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج 6.
14. شمس الدین، محمد مهدی، نظام حکومت و مدیریت در اسلام، ترجمه سید مرتضی آیت الله زاده شیرازی، دانشگاه تهران، 1375.
15. طباطبایی سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417ق، ج 2.
16.ــــــــــــــ، بررسی های اسلامی، به کوشش سید هادی خسروشاهی، قم، انتشارات دارالتبلیغ اسلامی، 1396ق، 3 جلدی، ج 2.
17. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، 1377، ج1.
18. عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1367، ج2.
19. فراتی، عبدالوهاب، اندیشه ی سیاسی سید جعفر کشفی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1378.
20. فضل الله، سید محمد حسین، تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک للطباعة و النشر، 1419ق، ج 6.
21. کشفی دارابی، سید جعفر، تحفة الملوک، چاپ سنگی، ج 2.
22. مجلسی، محمدتقی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفا، 1404ق، ج 72.
23. مراغی، احمد بن مصطفی، تفسیر المراغی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج 2.
24. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، قم، دارالقرآن الکریم، 1373.
25. ــــــــــــ ، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374.
26. ــــــــــــ ، و دیگران، پیام قرآن، ج 10، (قرآن مجید و حکومت اسلامی)، بی تا.
27. مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی، انتشارات اسلامی، چ1، 1410ق.
28. هاشمی رفسنجانی، اکبر، تفسیر راهنما، بی تا، ج 3.
نشریه حکومت اسلامی، شماره 53.
/ج