مبانی تفسیر
1. مبانی ادبی و لغوی
ابن عطیه به بحث لغت و نحو اهمیت بسزایی می دهد. مذهب وی در عربی یا اعجمی بودن برخی الفاظ قرآن، برخلاف طبری، چنین است که این الفاظ در اصل غیرعربی هستند، اما چون عرب استعمال کرده است، عربی شده اند( نک: ابن عطیه، 51/1). این نظر اکنون رأی مشهور و پذیرفته شده بیشتر پژوهشگران علوم قرآن است وی در آغاز مقدمه تفسیرش وعده می دهد:« برآنم که الفاظ را بررسی و مطالعه کنم تا مانند بیشتر تفاسیر از آن ها به سرعت و گذرا عبور نکنم».(همان، 34) ابن عطیه در عمل به وعده خود وفا کرده است، چنان که به بحث لغت پرداخته و به تفصیل واژه را ریشه یابی می کند و حتی از شواهد شعری هم غافل نیست و بحث تجزیه و تحلیل آن را نیز کامل بیان می کند. هرچند این فرآیند در تفسیر وی به وفور جریان ندارد. به عبارت دیگر وی هر زمان وارد بحث لغت شده، حق مطلب را تمام کرده است ولی این موارد، نسبت به آنچه از قدرت دانشش در این فن از او انتظار می رود، اندک است. علت این امر شاید آن باشد که مانند مشرق زمین با مفسران ادیبی همچون زمخشری و علامه طبرسی، این نوع رویکرد هنوز در مغرب زمین نظم و نسق خاص خود را نیافته است.می توان گزارش مباحث لغوی ابن عطیه را چنین دسته بندی کرد:
1-1.توضیح ساده برای معنای واژه: مفسر اغلب این گونه عمل کرده و بدون بررسی کنه و ریشه واژه، معنایی که در آیه برای این لغت وجود دارد، بیان می کند. مثلاً:
در آیه 15« فی طغیانهم یعمهون» واژه طغیان را چنین معنا می کند: « غلو و تعدی از حد» همان گونه که گفته می شود: « طغی الماء و طغت النار»در آیه 16 « الذین اشتروا الضلالة بالهدی» برای توضیح واژه « ضلال» می نویسد: « التلف نقیض الهدی الذی هو الرشاد الی المقصد».
2-1. روشن کردن معنای واژه با کمک اشعار و شواهد شعری: از آن جا که ابن عطیه اشعار بسیاری از دیوان شاعران عرب می دانسته و نیز خود در مقدمه تفسیرش آورده است: « از پیامبر(ص) سؤال شد کدام دانش در فراگیری قرآن برتر است؟ فرمود: زبان عربی که آن را از اشعار فراگیرید»(همان، 40/1). به هنگام توضیح معانی قرآن در موارد بسیاری اشعار و گاه نقل قول لغوی را به عنوان شاهد کاربرد معنای واژه بیان کرده است. مانند موارد زیر: ذیل آیه 5« و اولئکَ همُ المفلحون» می نویسد:« فلاح» یعنی «الظفر بالبغیة و إدراک الأمل» و سپس بیت شعری به عنوان شاهد این معنا ذکر می کند:« و منه قول لبید: [الرمل]. اعقلی إن کنت لما تعقلی... و لقد افلح من کان عقلْ». سپس برای معنای دوم فلاح (بقاء) بیتی دیگر می آورد و یادآوری می کند که خلیل بن احمد هر دو معنا را برای واژه فلاح به کار برده است.
در آیه 13« کما آمن السفهاء ألا إنهم همُ السفهاء و لکن لا یعلمونَ» پس از اشاره به معنای « سبک عقلی» در سفیه و سفه می نویسد:« السفه به معنای خفت و سبکی است و نیز نازکی و لطافتی که منجر به سبکی می شود و از این رو گفته می شود «ثوب سفیه» یعنی لباس نازکی که تار و پود آن فرسوده شده است؛ و از همین باب است سخن « ذی الرمه»؛ مشین کما اهتزت رماح تسفهت... أعالیها مرّ الریاح النواسم.در آیه 14« و إذا خلوا إلی شیاطینهمْ»معنای « إلی» را طبق قولی « مع» و طبق قول دیگر «باء » ذکر می کند، سپس هر دو قول را ضعیف می داند و برای دلیل ضعف قول دوم به قول لغوی استناد می کند:« و هذا ضعیف یأباه الخلیل و سیبویه و غیرهما».
3-1. توضیح معنای اصطلاحی واژه: در مواردی مفسر افزون بر تشریح معنا و مفهوم واژه در لغت، معنا و کاربرد اصطلاحی رایج در آیه خاص یا لسان قرآن را نیز توضیح می دهد:
در آیه 10« فی قلوبهم مرضٌ فزادهم اللهُ مرضاً» واژه« مرض»را، ضمن عبور از معنای ظاهری کلمه (بیماری قلب)،استعاره از فساد عقیده منافقان می داند که می تواند شک یا ناباوری از سر حسد باشد. هرچند برخی نیز معنای ظاهری را در نظر گرفته و مرض در قلب را غمگین شدن منافقان از ظهور پیامبر(ص) تفسیر کرده اند.در آیه 26« و ما یُضلُّ به إلا الفاسقین» و نیز دیگر آیاتی که واژه « فاسق» در آن ها به کار می رود، معنای سوای لغت یافته است؛ چنان که ابن عطیه فسق را در اصل « خروج از شیء» تفسیر می کند و می گوید: « فسقت الفارة»؛ هنگامی که موش از سوراخش خارج می شود و یا خرمایی که از پوستش بیرون می زند وی سپس فسق را در استعمال عرف شرع « خروج از طاعت خدا» معنا می کند: « فقد یقع علی من خرج بکفر و علی من خرج بعصیان».
تحلیل آماری
از بین 50 آیه ای که به عنوان نمونه در این تفسیر مطالعه شد، تقریباً 70 بار به بحث لغوی و ارتباط آن با تفسیر و توضیح مراد آیه پرداخته شده است. از آن میان در بیشتر موارد یعنی 46 مورد بحث روشن کردن معنا و مفهوم واژه بوده و در 16 مورد دیگر به شواهد شعری استشهاد و در 8 مورد معنای اصطلاحی و کاربردی واژه بیان شده است. ابن عطیه در اصول و منهجی که ابتدای تفسیرش بنا نهاده به اهمیت لغت و نقش آن در تفسیر توجه می دهد، چنان که بخشی را در مقدمه با نام « باب فی فضل تفسیر القرآن و الکلام علی لغته و النظر فی إعرابه و دقائق معانیه»(همان، 40/1) گشوده است. از این رو توجه به معنای لغت در تفسیر یکی از ابزارهای اوست که باعث شده است گاه وی را با زمخشری(د 538ق)، استاد مسلم این فن در تفسیر، مقایسه نمایند. گفتنی است با آنکه هر دو قریب هم زیسته اند و ابن عطیه تنها هشت سال پس از زمخشری درگذشته، هیچ یک از آن دو، از تفسیر دیگری بهره نبرده و اطلاع نداشته است. از این رو احتمالاً قرن پنج و شش اوج تفاسیر نگاری متأثر از رنگ و بوی جنبه های بلاغی- لغوی قرآن است؛ زیرا این دوران آغاز گذر از تفسیر روایی و اثری صرف است و اغلب مفسران با بهره گیری از علم بیان و بلاغت از تفسیر تنها متأثر از نقل فاصله گرفتند. برای مثال به توضیح تعبیر« و یقیمون الصلاةََ» (بقره، 3) اشاره شده است که هر دو مفسر با توجه به معنای لغوی واژه« اقامه» این تعبیر را تفسیر کرده اند.(نک: همان، 85/1؛ زمخشری، 129/1).(نک: عبدالوهاب عبدالوهاب فاید، 309، که با تفصیل بیشتر مقایسه دو مفسر را انجام داده است).2. مبانی قرائی تفسیر
با توجه به پذیرش همه وجوه قرائی که با قواعد عربی قابل توجیه و توضیح است، به نظر می رسد این مفسر قائل به تعدد نص قرآن است؛ زیرا خود در مقدمه تفسیرش می آورد: « قصدت ایراد جمیع القراءات مستعملها و شاذها و اعتمدت تبیین المعانی و جمیع محتملات الالفاظ کل ذلک بحسب جهدی و ما انتهی الیه علمی و علی غایة من الایجاز و حذف فضول القول» (نک: ابن عطیه، المحرر الوجیز، 34/1) و در عمل و لا به لای تفسیر آیات نیز نشان می دهد که به قرائت واحدی برای الفاظ قرآن باور ندارد.ابن عطیه بر مبنای حجیت قرائات، به صورت گسترده از قرائات استفاده کرده و به چند صورت به قرائات پرداخته است.
2-1.تفسیر براساس قرائت منتخب
ابن عطیه ذیل آیه 31 « و علّم آدم الاسماءَ کلها ثمَّ عرضهم علی الملائکة»می نویسد: ابی بن کعب قرائت کرده است: « ثم عرضها» و بر مبنای همین قرائت منظور از اسماء در این آیه تسمیات و خود اسماء تفسیر شده و در عوض تفسیر اسماء به اشخاص با قرائت مشهور سازگارتر است:« و من قال فی الاسماء إنها التسمیات استقام علی قراءة أبی:« عرضها» و نقول فی قراءة من قرأ «عرضهم»: إن لفظ الاسماء یدل علی الاشخاص، فلذلک ساغ أن یقول للأسماء عرضهم».وی ذیل آیه 61 « اهبطوا مصراً» نیز می نویسد: جمهور ناس « مصراً» با تنوین و مطابق رسم الخط مصحف قرائت کرده اند که در این صورت مراد از آن شهری از شهرهای غیرمعین است؛ با این همه برخی همچون ابان بن تغلب آن را ممنوع از صرف خوانده اند: « اهبطوا مصر» که مفسرینی مانند ابی بن کعب آن را مصر فرعون تفسیر کرده اند.
2-2. گزارش اختلاف قرائات
ذیل آیه 37 « فتلقّی آدمُ من ربه کلماتٍ» آورده است: قرائت ابن کثیر چنین است:« آدم» بالنصب. « من ربه کلماتٌ» بالرفع.ذیل آیه 100 « أوکلما عاهدوا عهداً نبذهُ فریقٌ منهم» گزارش کرده: این قرائت خوانده شده است:« عهدوا عهداً» و الحسن و أبو رجاء نیز خوانده اند« عوهدوا».
3-2. توضیح و توجیه نحوی قرائات بدون ترجیح
ذیل آیه 24 « فاتقوا النار التی وقودها الناسُ» یادآور شده است: جمهور آن را «وقودها» ( با فتحه) و حسن بن ابی الحسن، مجاهد، طلحه بن مصرف، ابوحیوه در همه قرآن « وقودها» ( با ضمه واو) خوانده اند. این کلمه با فتحه به معنای حطب و با ضمه به معنای مصدری خواهد بود. از ابن جنی نقل می شود که قرائت مضموم به سبب در تقدیر گرفتن مضاف است مثل « ذووقودها»؛ زیرا وُقود معنای مصدری می دهد و منظور از آن حطب و مردم نیست.4-2. توضیح نحوی قرائت ها همراه با ترجیح یک قرائت
الف) ترجیح قرائت جمهور
ذیل آیه 7 « و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوةٌ» آورده است: قرائت عاصم به روایت مفضل ضبی« غشاوةً»(با نصب) است و بقیه غشاوةٌ قرائت کرده اند. قرائت رفع ترجیح دارد؛ زیرا لازمه نصب یا فاصله انداختن بین عطف و معطوف به است و یا تقدیر فعل جعل که این استعمال فقط در ضرورت شعری جایز است:« و قراءة الرفع اولی... فقراءة الرفع احسن».ب) ترجیح قرائت غیررایج
در آیه 10« و لهم عذابٌ الیمٌ بما کانوا یکذبونَ» ابن عطیه توضیح می دهد که ابن کثیر، نافع، ابوعمرو و ابن عامر «یکذّبون» را « بضم الیاء و تشدید الذال» خوانده اند و بقیه( احتمالاً بقیه قراء سبعه) با تخفیف. مؤید قرائت مثقل، دو آیه قبل تر« و ما هم بمؤمنین» است و مؤید قرائت تخفیف سیاق آیات و إخبار به دروغگویی آن هاست. با همه این توضیحات، ابن عطیه قرائت تثقیل و غیر رایج را ترجیح می دهد: « و قراءة التثقیل ارجح».تحلیل آماری
بی شک ابن عطیه از معدود مفسرانی است که به بحث قرائات توجه تام داشته است. از 100 آیه ای که بررسی شد، در 90 مورد به بحث اختلاف قرائات اشاره کرده است. از این میان در 35 مورد تنها اقوال را گزارش می کند و در 20 مورد نیز پس از نقل به توجیه نحوی قرائت می پردازد. در بقیه موارد وی یکی از وجوه قرائی را ترجیح می دهد که در 14 مورد قرائت قراء سبعه را برگزیده و در 4 مورد قرائت غیر رایج را. گفتنی است وی در 7 مورد نیز با توجه به اختلاف قراءات تفسیر می کند.به نظر می رسد این همه اهتمام مفسر به بحث قراءات امری عادی نزد بیشتر مفسران هم عصر ابن عطیه( د 546ق)، از جمله علامه طبرسی( د 548ق) است. چنان که با مقایسه همین 100 آیه در تفسیر مجمع البیان به نتایجی تأمل برانگیز می رسیم:
هر دو به ذکر اختلاف قراءات و نیز توجیه و دلیل آوری برای قراءات توجه شایانی داشته اند. طبرسی این مباحث را منظم تر و دسته بندی شده تر ارائه می دهد وی پس از ذکر اختلاف قراءات ذیل هر آیه با آوردن « حجة القراءات» وجه قرائی را توضیح می دهد.
ابن عطیه، بسیار مفصل تر به اختلاف قراءات می پردازد؛ وی قاریانی که قرائتی شاذ داشته اند را هم نام می برد در حالی که طبرسی اغلب با یک دسته کردن قاریان از ذکر نام ها خودداری می کند. به طور مثال او به جای نام بردن اغلب، از عبارات « قرأ اهل المدینه»، «قرأ اهل البصره»، « بعض القراء»، «باقون» و... استفاده می کند. چنان که درباره قرائت « للملائکه» ابن عطیه چندین قرائت را یاد می کند و طبرسی تنها به گفتن « قرأ ابوجعفر وحده للملائکة» اکتفا می کند.
ایجاز و مختصرگویی طبرسی به گونه ای است که حتی در موارد زیادی از توضیح و تفصیل هایی که ابن عطیه به کار برده، اجتناب کرده، بیشتر با آوردن « یطول شرحها» وارد مطالب دراز دامن نمی شود وی حتی توضیحاتی را که قبلاً آورده است، تکرار نمی کند و به آن ها ارجاع می دهد.
البته اشارات او نشان می دهد که وی به دیگر قراءات حتی شاذ، آگاه بوده و همانند ابن عطیه آن ها را فراگرفته است. از سوی دیگر آنچه بر غنا و ابتکار کار وی افزوده، ارجاع به دیگر آیات مشابه است، چنان که قرائت یک واژه را در دیگر آیات قرآن ذکر و مقایسه کرده است.
نکته دیگر آنکه مقایسه دو مفسر هم عصر در دو مکان متفاوت، ابن عطیه از بلاد غرب و اندلس و طبرسی در سرزمین شرق و ایران، نشان می دهد این دو ناحیه نگاه و رویکردی نسبتاً متفاوت نسبت به قراءات سبعه و دیگر قراءات داشته اند. بعد از دویست سال که از زمان نگارش کتاب « السبعة» ابن مجاهد( د 324ق) می گذرد، قاریان هفتگانه نفوذ مطلق خود را در مشرق زمین به دست می آورند، طوری که حتی در تفاسیر، به هنگام توضیح بحث قرائی آیه تنها قراءات این هفت مرد پذیرفته است و ذکر وجه قرائی دیگر، بیش از همه برای توضیح بیشتر و یا نشانگر تسلط علمی مفسر است. از این رو مفسری همچون طبرسی به قراءات شاذ( که دیری است به معنای قرائت غیر سبعه جا افتاده) تنها در موارد معدود اشاره می کند و آن ها را نه به قصد بررسی صحت و سقم بلکه برای بررسی نحوه و ادبی بیان می کند که قرائت جمهور یا قرائت قراء برای وی همان قراءات سبعه است. اما در همین عصر، در اندلس و قرطبه با ظهور قرائت پردازانی برجسته مثل ابوعمرو عثمان بن سعید دانی(د444ق) و مکی بن ابوطالب( د437ق) هنوز بحث قراءات گرم و پردامنه است و هرچند برتری قراء سبعه پذیرفته شده، اما هنوز به قراءات شاذ و غیرسبعه نیز پرداخته می شود و حتی توجیه وجه قرائی مورد توجه است؛ از این رو در چنین شرایطی ابن عطیه به همه قراءات توجه دارد و گاه قرائت غیر رایج را صحیح می داند. چنان که اکنون نیز در مغرب جهان اسلام بیش از قرائت حفص از عاصم، قرائت های دیگری مثل روایت ورش و قالون از نافع و یا قرائت ابوعمرو بصری به روایت حفص دوری رواج دارد.
پی نوشت ها :
1. دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث دانشگاه تربیت مدرس قم
منبع: نشریه علوم و معارف قرآن کریم، شماره 7