منبع:راسخون
چکیده:
آداب نیایش به مثابه مقدمات و مقوّمات به نتیجه رسیدن نیایش به دو بخش ظاهری و باطنی تقسیم بندی شده است. در میان دو نوع آداب ظاهری و باطنی، آداب باطنی از جایگاه ممتاز برخوردار است؛ زیرا دعا در حقیقت ارتباط باطنی با خداوند تعالی است. آنچه در پی میآید مربوط به آداب باطنی و ظاهری دعا و نیایش است. دادههای منقول از ائمهی اطهار (صلوات الله علیهم) بی شک منبع بی بدیلی در شناخت آداب نیایش به شمار میرود؛ لذا مبنای تبیین آداب در این نوشتار، روایات منقول از آن بزرگواران قرار گرفته است. جامعترین روایت باب آداب باطنی روایتی منقول از حضرت صادق (صلوات الله علیه) است که در کتاب مصباح الشریعه نقل شده است؛ لذا آداب باطنی دعا با محوریت این حدیث توضیح داده شده است.کلید واژه ها: دعا، فقر، غنا، عبد، ربّ، آداب ظاهری، آداب باطنی و استجابت.
مقدمه
انسان در نگاه دین مخلوق خالق یگانه است. به تبع مخلوق دانستن انسان در نگاه دین، تفسیر وجود شناسی او نیز مغایر تفاسیری است که بر مبنای عدم مخلوقیت انسان ارائه میشود. به عبارت دیگر تفسیر هستی شناسی انسان تابعی از مسأله مخلوقیت او به شمار میرود. مخلوق دانستان انسان در واقع مبنای فقیر و محتاج دانستن انسان در وجود و هستی به خالق خود میباشد. زیرا مخلوقیت همواره ملازم احتیاج و فقر است. این سخن خدای تعالی است که میفرماید: (یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمید) (1) همان گونه که مشاهده میشود کلمهی «إلی» نسبتی را تبیین مینماید که در یک طرف آن انسان قرار دارد و در طرف دیگر خداوند. دو فراز مهمی که در آیه وجود دارد در حقیقت به تبیین ارتباط یا نسبت میان انسان و خداوند (جلّ و علا) میپردازد. فراز نخستین احتیاجی را تبیین مینماید که همواره ملازم انسان است. ملازمت مورد نظر در آیه تلازم قابل انفکاک تحت شرائط خاص را نفی مینماید. در حقیقت نحوهی بیان در آیهی شریفه نشان میدهد که فقر و احتیاج جزء ذات و لذا جزء لاینفک وجود انسان است. شاهد این مطلب آنست که خداوند (جلّ و علا) در جملهی (أنتم الفقراء إلی الله) خبر و مسند را با الف و لام تعریف آورده است. بر اساس دیدگاه علمای علم بلاغت تعریف خبر و مسند، نشانهی از حصر مسند إلیه در مسند است؛ لذا مستفاد از این گونه تعبیر حکایت دیگری از قصر و حصر فقر در انسانها میباشد. (2) عین مطلب در فراز بعدی یعنی «و الله هو الغنیّ الحمید» نیز وجود دارد. از سوی دیگر دو واژهای «فقر» و «غنا» حاکی از دو معنی متقابل است؛ لذا هر دو معنی نمیتواند در محل واحد اجتماع داشته باشند و محلّی از یکی از آن دو خالی باشد. (3) وجود نقص و احتیاج از یک سو و فطرت کمال جویی انسان از سوی دیگر او را ناگزیر به تکاپو جهت یافتن کمالات مینماید. نقص و احتیاج ساری در عالم مادّه و طبیعت نمیتواند پاسخگوی این کشش فطری انسان باشد. زیرا عطای کمال منوط به وجود کمال در ذات معطی است. وقتی که طبیعت قاصر از اعطای کمال و جبران نقایص انسان است، انسان ناچار است مایحتاج خود را در عالم خارج از حسّ و ماده جستجو نماید. (4) با توجه به اینکه انسان در ذات خود فقیر و محتاج و ناقص است و از سوی دیگر بر اساس ویژگی نهادینه شدهای خویش به سوی رفع نقص و کسب کمال در حرکت است و کمال تعریف شده در حوزه تعالیم دین در عبودیت ذات لایزال خلاصه شده است، به اهمیّت دعا در این فرایند سهل و صعب وقوف مییابیم. به درستی میتوان دریافت که دعا میتواند دو نوع از رفع نقص را برای انسان به ارمغان بیاورد. زیرا واقفیم که انسان از دو بعد مادی و معنوی تشکیل شده است. هر کدام از دو بعد مادی و معنوی انسان کمال مخصوص به خود را میطلبد. خداوند جل و علا نیز کمال هر دو بعد را در اختیار خود قرار داده است.بر اساس آیت شریفه که میفرماید: «وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُون» (5) هر دو رزق مادی و معنوی انسان در آسمان و به عبارتی در بارگاه ربوبی است. رزق مادی انسان نیز در عالم غیر طبیعت اندازه گیری میشود، لذا لازم است برای جلب رزق مادی به درگاه خداوند روی آورد. (6) رزق معنوی انسان نیز از طریق ارتباط با عالم ماوراء طبیعت حاصل میشود؛ چنانچه از وجود مقدس رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: «الدّعاء مخّ العبادة» (7) اگر دعا مغزای عبادت خداوند تبارک و تعالی است، هدف و غایت از خلقت انسان نیز در بیان دین عبادت دانسته شده است. خداوند میفرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون».(8) طبیعی است که غایت نمیتواند فارغ از کارکرد آن نسبت به تکامل یک پدیده در نظر گرفته شود؛ لذا میتوان گفت از آنجا که دعا و نیایش فرایند ارتباط میان انسان و خداوند متعال را پی میریزد، نقش بی بدیلی را در تکامل معنوی انسان رقم میزند. زیرا دعا و نیایش با ایجاد ارتباط با خداوند در حقیقت فرایندی را ایجاد مینماید که بر اساس آن انسان از حدود و نقایص خود گذر کرده و به بی نهایت میپیوندد. هر نوع ارتباط نیازمند رعایت آدابی از سوی ارتباط گیرنده است. دعا به مثابه وسیلهی ارتباط انسان با خداوند نیز از این قاعده مستثنی نیست. اما در نظر داشته باشیم که قواعد و آداب ارتباط از کانال دعا بسیار ظریفتر از قواعدی است که در سائر گونههای ارتباط قابل تصور است. ریشهی این تفاوت در این است که ارتباط شکل گرفته در فرایند دعا –برخلاف ارتباط با غیر باری تعالی- ارتباط حاق وجود انسان با مغز ای عالم هستی است. آداب دعا و شرائط بر حسب روایات منقوله به دو دستهی ظاهری و باطنی تقسیم میشود؛ زیرا دعا در بستر ارتباط میان عبد و مولا و خالق و مخلوق و ربّ و مربوب واقع میشود.
از این رو شرائطی که برای دعا در نظر گرفته میشود، باید ناظر به موقعیت دو طرف دعا –داعی و مدعو- باشد. در این میان لازم است توجه داشت که شرائط دعا همه مربوط به داعی است نه مدعوّ. چون داعی است که محتاج برقراری ارتباط با مدعو است. از این جهت داعی باید به گونهی شرائط را فراهم سازد که تمامی زمینههای مخل این رابطه از بین رفته باشد؛ لذا در تعالیم و آموزههای دینی شرائط دعا هم به رعایت آداب در ظاهر تأکید دارد و هم به رعایت آن در باطن. چرائی این مهم شاید در این نکته تلخیص شود که دعا باید به گونهی باشد که عبد با تمام وجود –اعم از ظاهر و باطن- به درگاه «ربّ» رو آورد تا به او اجازت بار یابی به بارگاه ربوبی داده شود. باید توجه داشته باشیم که رعایت آداب دعا عمدتاً در جهت برآورده شدن حاجت است. به عبارت دیگر آنچه که داعی در صدد آن است، زمینه سازی برای استجابت دعاست. آداب دعا را میتوان به مثابه شرائط لازمه برای تحقق استجابت دانست. با توجه به روایات به نظر میرسد که با رعایت این شرائط زمینهی استجابت (9) فراهم میگردد.
آداب دعا
همانگونه که ذکر شد، آداب دعا به دو دستهی ظاهری و باطنی تقسیم میشود. به لحاظ اهمیت آداب باطنی دعا ابتدا آداب دعا را آغاز مینماییم.آداب باطنی
آداب باطنی دعا در حقیقت بیشتر ناظر به تزکیه و تصفیه درون و قلب است. اکثر این آداب در حدیثی منقول از امام صادق (صلوات الله علیه) در کتاب شریف مصباح الشریعة آمده است. از آن جناب منقول است که فرمود: «احفظ أدب الدعاء و انظر من تدعو کیف تدعو و لما ذا تدعو و حقق عظمة الله و کبریاءه و عاین بقلبک علمه بما فی ضمیرک و اطلاعه علی سرک و ما تکن و ما تکون فیه من الحق و الباطل و اعرف طرق نجاتک و هلاکک کیلا تدعو الله تعالی بشیء عسی فیه هلاکک و أنت تظن أن فیه نجاتک قال الله تعالی وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا و تفکر ما ذا تسأل و لما ذا تسأل و الدعاء استجابة الکل منک للحق و تذویبا لمهجة فی مشاهدة الرب و ترک الاختیار جمیعا و تسلیم الأمور کلها ظاهرا و باطنا إلی الله تعالی فإن لم تأت بشرط الدعاء فلا تنظر الإجابة فإنه یعلم السر و أخفی فلعلک تدعوه بشیء قد علم من سرک خلاف ذلک قال بعض الصحابة لبعضهم أنتم تنتظرون المطر و أنا أنتظر الحجر و اعلم أنه لو لم یکن الله أمرنا بالدعاء لکان إذا أخلصنا الدعاء تفضل علینا بالإجابة فکیف قد ضمن ذلک لمن أتی بشرائط الدعاء و سئل رسول الله ص عن اسم الله الأعظم فقال ص کل اسم من أسماء الله أعظم ففرغ قلبک عن کل ما سواه و ادعه تعالی بأی اسم شئت فلیس لله فی الحقیقة اسم دون اسم بل هو الله الواحد القهار قال النبی ص إن الله لا یستجیب الدعاء من قلب لاه قال الصادق ع إذا أراد أحدکم أن لا یسأل ربه إلا أعطاه فلییأس من الناس کلهم و لا یکن رجاه إلا من عند الله عز و جل فإذا علم الله تعالی ذلک من قلبه لم یسأله شیئا إلا أعطاه فإذا أتیت بما ذکرت لک من شرائط الدعاء و أخلصت سرک لوجهه فأبشر بإحدی ثلاث إما أن یعجل لک ما سألت و إما أن یدخر لک ما هو أفضل منه و إما أن یصرف منک من البلاء ما لو أرسله إلیک لهلکک قال النبی ص قال الله تعالی من شغله ذکری عن مسألتی أعطیته أفضل ما أعطی للسائلین قال الصادق ع لقد دعوت الله مرة فاستجاب لی و نسیت الحاجة لأن استجابته بإقباله علی عبده عند دعوته أعظم و أجل مما یرید منه العبد و لو کانت الجنة و نعیمها الأبدی و لیس یعقل ذلک إلا العاملون المحبون العارفون صفوة لله و خواصه» (10) از این حدیث شریف نه شرط که همگی ناظر به شرائط و آداب باطنی دعاست به روشنی قابل استنباط است. این شرائط عبارتند از:بینش آگاهانه به مدعو
نخستین شرط در دعا این است که داعی بداند مدعو او کیست؟ امام (صلوات الله علیه) میفرماید: «و انظر من تدعو» بکار گیری مادهی «نظر» در حدیث شریف اشاره به معاینهی مدعو دارد. در معنی لغوی این ماده ابن فارس مینویسد: «و هو تأمل الشیء و معاینته» (11) دو قید تأمل و معاینه حکایت از همکاری دو قوهی عاقله و باصره در تحقق «نظر» دارد. (12) منتها میبایست بین بصر و معاینهی «طبیعی» و «معنوی» با توجه به متعلق آن جدایی قائل شد؛ لذا اگر «مبصر» طبیعی و مادی باشد، وسیلهی آن نیز طبیعی و مادی است، ولی اگر متعلق آن امر معنوی باشد، بایستی «مبصِر» نیز معنوی باشد؛ لذا قید «معاینه» در مادهی «نظر» میتواند با «بصر» تحقق یابد، اگر معاینه در امور مادی و طبیعی باشد و میتواند با «بصیرت» محقق شود، اگر متعلق آن امر معنوی باشد. به عبارت دیگر تشخص «مُنظَر» از لوازم معنی مادهی «نظر» است. از این رو در حدیث شریف امام (صلوات الله علیه) خاطر نشان میسازد که داعی برای اولین قدم در دعا لازم است مدعو و جایگاه او را معنی نماید. طبعاً اولین چیزی که برای «مدعو» در نظر گرفته میشود، قدرت او بر برآوردن مطلوب داعی و مالکیت او نسبت به پدیدههای عالم وجود است؛ لذا خداوند در آیات قرآنی این مهم را توضیح داده است. در سوره مبارکه اعراف میفرماید: (وَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَکُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُون) (13) بنا بر استدلال قرآن کریم، غیر او تعالی توانمندی یاری رساندن نه به دیگری و نه به خود را دارد. بر اساس آیت شریفه انسان نداشتهها را به مدعوی اعلام باید بدارد که او قدرت یاری رسانی به انسان را داشته باشد. پس انسان به مثابه داعی اگر دعایش را به درگاه غیر باری تعالی ببرد، همانگونه که آن غیر نمیتواند خود را یاری نماید، از یاری رساندن به دیگری که به عنوان داعی به او رو آورده نیز عاجز است. ریشهی اصلی ناتوانی غیر ذات ربوبی از یاری رساندن به دیگران در آیت دیگر آورده شده است. در سورهی مبارکهی فاطر آیهی 13 میخوانیم: (وَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمیر) 14 این آیه صریحاً خاطر نشان میسازد که غیر او تعالی مالک هیچ چیز نیست؛ لذا با این وصف نمیتواند خیری به دیگران برساند. به عبارت دیگر فاقد الشیء هیچ گاه نمیتواند معطی باشد؛ زیرا اعطاء فرع داشتن است و بدون آن اعطا بی معنی خواهد بود. در سوره مبارکه یونس میفرماید: (ولا تدع من دون الله ما لاینفعک و لا یضرک فإن فعلت فإنّک إذاً من الظالمین) (15) در این آیه به ضرورت دیگر نیایش و دعا اشاره میفرماید و آن اینکه دعا در بعضی از حالات به خاطر ترس از دچار گشتن به خشم و غضب مدعو است و گاهی هم برای جلب نظر و توجه مدعو است. آیهی شریفه میفرماید که غیر رب العالمین کسی قادر به نفع رسانی و دفع ضرر نیست. بنابراین باید قلب پیشاپیش به معرفت «ربّ جلیل» و یا حد اقل به این اطمینان دست یافته باشد که مدعو توانائی استجابت او را دارد. باید تذکر داد که کاربرد دعا را با توجه به آموزههای دینی که در کتاب و سنت آمده است، میتوان در سه حوزه اصلی شناسائی نمود:یکم: کاربرد دفعی:
در این نوع کاربرد میتوان به دعاهایی اشاره کرد که در آنها عمدتاً به دفع بلا و گرفتاری اعم از معنوی و مادی توجه داده شده است. از امام کاظم (صلوات الله علیه) نقل شده که میفرماید: «علیکم بالدعاء فإنّ الدّعاء لله و الطّلب إلی الله یردّ البلاء و قد قدّر و قضی و لم یبق الّا امضاؤه فإذا دعی الله عزّ و جلّ و سئل صرف البلاء صرفة» (16) این روایت و سائر روایاتی که این معنی تقریباً در آنها آمده است، نشان میدهد که دعا نقش بازدارنده از نزول بلا بر داعی دارد. در این روایت شریفه چند عبارت و کلمه مهم وجود دارد که جنبه دفعی دعا را میرساند. این عبارات و کلمات عبارتند از: «یردّ البلاء»، «قدر» و «قضی» و «إمضاؤه». دقت در این عبارات و کلمات، به یک امر مهم منتهی میشود و آن اینکه دعا دافع بلاهایی است که از مرحله تقدیر و قضاء گذشته باشد و تنها امضاء مانده باشد. طبعاً این نکته غیر قابل تردید باقی میماند که بلاء مقدر شده، اگر دعا نبود، قطعاً دامنگیر فرد میگردید؛ ولی اگر چنانچه به مرحله امضاء میرسید، دفع معنی پیدا نمیکرد. در ادعیه مأثوره موارد زیادی دیده میشود که از خداوند درخواست دفع بلاء میگردد. از آن جمله در دعای ایمنی از دزد آمده است «اللهم إلیک أسلمت نفسی و إلیک وجهت وجهی و إلیک ألجأت ظهری و إلیک فوضت أمری فاحفظنی بحفظ الإیمان من بین یدی و من خلفی و عن یمینی و عن شمالی و من فوقی و من تحتی و ادفع عنی بحولک و قوتک فإنه لا حول و لا قوة إلا بالله العلی العظیم» (17)دوم: کاربرد رفعی:
کاربرد رفعی دعا به این معنی است که دعا میتواند رافع بلاهای باشد که به عبد رسیده است. اساساً یکی از دلیلهای که برای مداومت و کثرت دعا ذکر شده است، این است که دعای داعی سبب میشود که ملائکه الهی که موکل بر امورات عالم هستی هستند با او آشنائی داشته باشند و لذا اجابت این فرد با اراده خداوند زود تر استجابت میشود. در حدیثی از امام صادق (صلوات الله علیه) آمده است که میفرماید: «إذا دعا العبد فی البلاء و لم یدع فی الرّخاء حجبت الملائکة صوته و قالوا هذا صوت غریب این کنت قبل الیوم» (18) به هر ترتیب باید به این مسأله توجه داشت که دعای رفع عمدتاً در حوزههای بلاهای نازله و رفع آثار گناه کاربرد دارد.سوم: کاربرد جلبی:
بر اساس دادههای وحیانی و روائی، یکی از کاربردهای اصلی دعا در جلب منافع است. آنچه در دو کاربرد قبلی گفته شد، مربوط به دفع و رفع مضار بود. دعا به عنوان جلب کننده منفعت در آیات زیادی از قرآن کریم قابل استنباط است. از آن جمله در سورهی مبارکه اعراف آیت 56 میخوانیم: (و ادعوه خوفا و طمعا إنّ رحمت الله قریب من المحسنین). در جای دیگر میفرماید: (و ما کان قولهم إلّا أن قالوا ربّنا اغفر لنا ذنوبنا و إسرافنا فی أمرنا و ثبّت أقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین. فآتاهم الله ثواب الدّنیا و حسن ثواب الآخرة و الله یحب المحسنین) [آل عمران: 147 و 148] در این آیات به صراحت به عطای خداوند به داعی یا داعیان سخن گفته شده است، آنچه از این آیات قابل استفاده است عمومیت عطای الهی در دو بعد حیات مادی و معنوی انسان است. تعبیر «ثواب الدنیا» نیز بر فضل خداوند در برآورده ساختن احتیاجات فرد در دنیا تصریح شده است. این ثواب الهی هم شامل پاداشهای معنوی میشود و هم شامل پاداشهای ظاهری. چنانچه این معنی از اضافه ثواب به «دنیا» قابل استفاده است. در هر صورت، نمیتوان نقش دعا را در جلب منافع اعم از دنیوی و اخروی انکار نمود. هر سه حوزه کارکردی دعا نشان میدهد که باید به درگاه خداوند متعال رو آورد. به همین سبب امام صادق (صلوات الله علیه) اولین شرط دعا توجه آگاهانه به مدعو ذکر فرموده است.2- انتخاب اهداف والا
حضرت صادق (صلوات الله علیه) میفرماید: «و لما ذا تدعوا» این فراز از حدیث شریف ناظر به هدفگیری در دعا و اهمیّت علّت غائی در امور است. به روشنی حکماء این نکته را توضیح دادهاند که علت غائی در وجود بخشیدن به یک پدیده هر چند آخرین علّت به حساب میآید، امّا این علّت پیشاپیش تمامی علّتها در حرکت است. چون قصد از ایجاد، در علّت غائی متجلی میشود. (19) از این رو فارغ از چون و چراست که مهمترین رکن أدب دعا این است که پرسیده شود: «چرا دعا مینمائیم؟» و از دعا چه هدفی توسط داعی دنبال میشود؟. این فراز از حدیث شریف هر چند میتواند بار دار معنی غیر از آنچه تا کنون برای این فراز ذکر نمودیم باشد. توضیح اینکه این فراز را میتوان با توجه به فراز قبلی که در آن حضرت متذکر جایگاه مدعو میشود، این گونه نیز تفسیر نمود که حضرت میخواهد بیان دارد که چرا دعا را به درگاه مدعو مورد نظر میبری؟ لیکن باید توجه داشت که قصد این معنی از این فراز مستلزم تقدیر ضمیر مفعولی است، که در این صورت باید تقدیر حدیث «لماذا تدعوه» باشد. چیزی که ظاهر حدیث آن را تأیید نمینماید. به هر صورت هدف گیری در دعا، در استجابت آن مؤثر است. به بیان دیگر: حضرت مولا (صلوات الله علیه) در این قسمت لزوم توجه به این نکته را خاطرنشان میسازد، که طلب مطلوب در راستای چه هدفی صورت میگیرد، آیا در این دعا عبودیّت نیز مورد ملاحظه قرار گرفته است یا خیر؟ و اگر چنانچه مسئلهی عبودیت در فرض استجابت و تحقق مطلوب مورد ملاحظه قرار گرفته باشد، استجابت دعا با ضریب احتمالی بیشتری مقرون اجابت خواهد شد. تردیدی نیست که انسان با نیّتها و مکنونات درونی خود مؤثر و متأثرند و هر پدیدهای که اطراف او ظاهر شود بر اساس نیّت او میباشد. توضیح این معنی در کلام مولانا بدینصورت بیان شده است.او جمیـــل است و محــبّ للجمال
کی جوان نو گزیند پیـــر زال
خوبی خوبی را کند جـذب این بدان
طیّبات و طیّبیـن بر وی بخوان
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد
گرم گرمی را کشید و سرد سرد
قســم باطــل باطلان را میکشـند
باقیان از باقیان هم سرخـوشند
ناریــان مر ناریـــان را جاذباند
نـوریان مر نوریان را طالب اند
.........
گر لطیفی زشــــت را در پی کنـد
تسـخری باشد که او در وی کند. (20)
بنابراین تصحیح نیّت در طلب، بدین جهت اهمیّت مییابد که انسان داعی و طالب، بیش از همه چیز باید با نیروهائی یگانه شود که این نیروها میتوانند او را در دستیابی به مطلوب یاری رسانند. بدیهی است که این نیروها نمیتواند جز «أسماء الله الحسنی» باشند و این یگانگی با نیّتهای باطل نا میسر است.
3- مشاهده عظمت مدعو
در ادامه حضرت مولا (صلوات الله علیه) میفرماید: «حقّق عظمة الله و کبریائه» تردیدی در عظمت و کبریائی خداوند نیست، امّا چرا بر داعی لازم است این مهم را در قلب و باطن خود محقق بسازد؟ به نظر میرسد برای یافتن پاسخ در خور به این پرسش، باید در نظر بگیریم که دو رکن اصلی دعا یعنی داعی و مدعو، لازم است در جایگاه حقیقی خودش قرار گیرد، که در این حالت داعی حاجات خود را جز از او نخواهد خواست. با رسوخ این حالت در قلب انسان به سرّی از اسرار توحید، شناخت حاصل مینماید و درک خواهد نمود که (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُون).(21) داعی در این حالت دست خود را پر از خالی میبینید و وقتی رو به درگاه خداوند نمود، از نای جان نیستی خویشتن را فریاد خواهد نمود؛ و در این حالت است که صفت اضطرار تمام وجود او را فرا میگیرد و خداوند است که فرمود: (أمّن یّجیب المضطر إذا دعاه و یکشف السّوء) (22) اضطرار باب افتعال «ضرر» است و مقصود از آن این معنی است، که بنده خود را محصور در ضرر میبیند، طبیعی است که در چنین حالتی یأس از غیر خدا تمام وجود او را فرا میگیرد و توجه او منحصراً به ذات باری تعالی معطوف خواهد شد. طبعاً با تحقق اضطرار تمامی پرهای منیّت و استقلال او ذوب میگردد و با ذوب شدن تمامی امورات تفرقهانگیز و فاصلهها بین ربّ و مربوب برداشته شده و استجابت دعا قطعی خواهد بود. اصولاً استجابت دعا به جوشش درآوردن فضلی است که از ماورای عالم طبیعت به عبد میرسد. سخن عجیبی در ارشاد القلوب و مستدرک الوسائل و سائر کتب مرسلاً نقل شده است، مبنی بر اینکه استحکام ارتباط انسان با خداوند، یکی از فوائدش اعطای ولایت تکوینی از سوی خداوند به انسان است. متن این روایت مرسله چنین است: «روی أن الله تعالی قال فی بعض کتبه: یابن آدم أناحیّ لا أموت، أطعنی فیما أمرتک حتّی أجعلک حیّاً لاتموت، یابن آدم أنا أقول للشّیئ کن فیکون، أطعنی فیما أمرتک أجعلک تقول للشّیئ کن فیکون» (23) بدیهی است که بر اساس این حدیث شریف انسان با اطاعت خداوند به سوی «فناء فی الله» خیز برمیدارد. رسیدن به این مقام یعنی رسیدن به مقام «لا إله إلا الله» و یعنی مقام «لا حول و لا قوة إلاّ بالله». آنچه از این دو ذکر شریف به دست میآید آنست که عبد به مقام «فناء فی الله» میرسد تا آنجا که غیر از او وجودی مستقل نمیبیند. فنای عبد در الله مانند فنای نور ستارگان در نور خورشید است. (24) بدین ترتیب انسان قمری میشود که در شب تاریک نور خورشید را میتاباند. این تمثیل هر چند نمیتواند حقیقت مطلب را آن گونه که هست بنمایاند، لیکن از باب تشبیه معقول به محسوس آورده شد، هرچند که باید گفت:ای برون از وهم و قال و قیل من
خاک بر فرق من و تمثیل من (25)
بهر حال رسیدن به مقام «فناء فی الله» میتواند انسان قادر به تصرف تکوینی در عالم کون بنماید. در توجیه عقلانی مطلب باید خاطر نشان ساخت، که میدانیم اجزای عالم هستی همه و همه از یک قانون بنام «علّت و معلول» تبعیت مینماید. بنابراین عمل انسان میتواند تأثیر مخرب در عالم بجا بگذارد و میتواند تأثیر مثبت. نوع تأثیر بسته به اهداف مؤثر دارد. بدیهی است که عبد مطیع الله تعالی، آثاری را با اعمال خود ایجاد مینماید که نمیتواند در دائرهی فساد جای بگیرد و عبد طاغی آثاری را با اعمال خود صورت میدهد که جز در دائره فساد نمیتوان مقرّی برای آن یافت.
4- شهود علم حق به باطن
در مورد این شرط امام میفرماید: «عاین بقلبک علمه بما فی ضمیرک» این معنی در آیات و روایات و أدعیه متعدد به صورت دقیقی بیان شده است و از آن جمله این آیهی شریفه است که میفرماید: (یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُور) (26) امّا باید دید اشتراط این مطلب در دعا بر چه ملاکی استوار است؟ به نظر میرسد لزوم معاینهی قلبی بر وسعت علم خداوند، تذکار این واقعیت باشد که داعی، آنگاه با وصف داعی متصف میشود که بدون هیچ گونه تصنّع به درگاه الهی روی آورد. معنی این سخن آن است که داعی متوجه باشد که علم خداوند به ما فی الضمیرش، او را از مکر و وسواس نفسانی بر حذر بدارد. بدین معنی که گاهی انسان بدون آنکه زبان و قلبش و حال و قالش واحد باشد، ممکن است با زبان چیزی را بگوید که دلش بدان گواهی نمیدهد. با وجود اختلاف میان حال و قال، نمیتوان به استجابت دعا امیدی داشت، چه دعا بیش از آنکه عمل جوارحی باشد، عملی است جوانحی. بدین ترتیب لزوم معاینهی قلبی نسبت به علم الهی در استجابت دعا لازم و بایسته است. تعبیر ظریف «معاینه» در حدیث شریف و اضافت آن به قلب به معنی برهنگی از جسم است و هر چه با او سنخیت دارد. فارغ از توضیح است که معاینه بدون صفای دل ناممکن است و صفای دل بدون برون رفتن از قلعه تن نامیسّر.چنانچه گفته:
پـس چـو آهـن گرچه تیره هیکلی
صـیقلی کـن صیقلی کـن صـیـقـلی
تـا دلــت آیـیـنـه گـردد پر صور
انــدر او هــر سـو ملیـحی سیم بر
آهـن ارچـه تـیـره و بـی نـور بود
صیـقــلی آن تــیرگی از وی زدود
صیقلی دیـد آهـن و خوش کرد رو
تا که صــورتهـا توان دیدن در او
گـر تـن خـاکـی غلیظ و تیره است
صیقلش کن زانکه صیقل گیره است
تا در او اشـکـال غیـبـی رو دهـد
عکس حوری و ملک در وی جهد (27)
زیرا:
آیـینهی دل چون شود صافی و پاک
نقشهـا بینی برون از آب و خاک
هم بـبـینی نـقش و هـم نقـّاش را
فـرش دولـت را و هـم فـرّاش را (28)
5- شناخت جایگاههای نجات و هلاکت
«و اعرف طرق نجاتک و هلاکک کیلا تدعو الله بشئ فیه هلاکک و أنت تظن نجاتک». مقصود از این فراز به نظر میرسد این باشد که دعای انسان باید بر محور خیرات بچرخد، چه در غیر این صورت، امکان مواجهه با مهلکات دنیوی یا اخروی دور از انتظار نیست. بنابراین یا انسان خود عارف به خیر و صلاح است و یا اینکه لازم است خیر و صلاح را در دعا به خداوند عالم وا گذارد. تعبیر «معرفت» در این فراز این نکته بلیغ را در خود جای داده است که انسان میتواند به حقیقت و واقعیت پدیدههای که او را احاطه نمودهاند شناخت حاصل نماید و صد البته که «شناخت» غیر از «درک» و «علم» است. ادراک شهودی را عمدتاً با تعبیر «معرفت» و ادراک غیر شهودی و یا شواهدی را با «علم» و یا «درک» تعبیر مینمایند. به این نکته باید اشاره نمود که ادراک شهودی بر خلاف ادراکاتی که از شواهد پدید میآید، به حقیقت نزدیک است. (29) بنابراین شناخت طرق رستگاری و هلاکت باید در دعا مورد توجه قرار گیرد. چه اینکه به تعبیر قرآن انسان همزاد تعجیل در رسیدن به خواستههای سیریناپذیر خویش است و این امر ممکن است پیامدهای ناگواری را برای او در پی داشته باشد. خداوند میفرماید: (و یدع الإنسان بالشرّ دعاءه بالخیر و کان الإنسان عجولا) (30) از استشهاد امام به این آیهی شریفه این معنی نیز روشن میشود، که اگر این معرفت در وجود انسان محقق نشده باشد، بایستی آن را به اراده مرید مطلقی وا گذارد که جز خیر و صلاح برای بندگان چیزی را اراده نمینماید.6- سنجش مطلب و مطلوب
ششمین شرط باطنی و ادب باطنی نیایش و دعا دقت در حاجت و غایت آن است. حضرت مولا میفرماید: «و تفکّر ماذا تسأل و لماذا تسأل» به نظر میرسد که این شرط در امتداد شرط قبلی باشد، که بر مبنای آن داعی لازم است هر آنچه را از خداوند میطلبد، هم خود حاجت خیر باشد و هم هدف آن. به بیان دیگر باید دقت نمود که حاجتهای زشت نمیتواند در تحقّق امور زیبا بکار افتد. یعنی هدف مقدس نمیتواند وسائل نا مقدس را تصحیح نماید؛ و از آن طرف بکار گیری وسائل نامقدس در اهداف عالی نیز نمیتواند بکار آید و نه لازم است بکار گرفته شود. بدین جهت در سیرهی پیشوای متقیان در جنگ صفین مشاهده میشود که حضرت با بستن آب بر روی سپاهیان شام مخالفت مینماید و میفرماید: «لا أفعل ما فعله الجاهلون سنعرض علیهم کتاب الله و ندعوهم إلی الهدی» (31) این فرموده مولی (صلوات الله علیه) ناظر بر این مطلب است که پیکار صفین برای شکوفائی جانهای سرگشته است نه گرفتن جان شامیان. با مکر و حیلتهای جاهلانه چگونه میتوان این جانها را از چنگال غولهای جنّی و انسی رها ساخت؟ مقصود حضرت صادق آل محمد (صلوات الله علیهم) در این فراز نیز آن است که راه کفر ستان به هیچ وجه به مقصد توحید نمی انجامد، بنابراین داعی عارف لازم است که با تفکر حاجت و غایت آن را به خوبی مورد مداقه قرار دهد، تا مبادا در ورطه هلاکت در غلطد.7- توکل و سپردن امور به خداوند
چنانچه امام (صلوات الله علیه) میفرماید: «ترک الإختیار جمیعاً و تسلیم الأمور کلّها ظاهراً و باطناً إلی الله» این فراز اشعار به لزوم توکل دارد و اینکه عبد اختیاری برای خود باقی نگذارد. به تعبیر آن روشن ضمیر در تعریف توکّل: توکّل حقیقی آنست که عبد خود را مانند جنازهای پندارد که در اختیار غسال است و غسال هرگونه که او را حرکت دهد بپذیرد. چه تشبیه بلیغی آروده اند که متوکّل مانند بچهای است که مادر امورات او را عهده میگیرد، بدون آنکه تقاضایی از جانب کودک باشد. بنابراین داعی دعا مینماید زیرا که راز و نیاز با حضرت او را دوست میدارد و وثوق کامل به عنایات او دارد. (32) لازم به ذکر است که گاهی انسان داعی ممکن است دائره راههای که منتهی به رسیدن او به خواستهاش میشود را آن چنان ضیق نماید که اصولاً حاجت اش برآورده نشود و یا اگر برآورده شود بسیار دشوار باشد. داستان گاو بنی اسرائیل در قرآن حکایت گر بعدی از انسان است که دوست میدارد راهی را برود که خود میخواهد و یا راهی نرود که نمیخواهد. به هر حال این آیت قرآنی این واقعیت را نشان میدهد که راههای که خداوند میداند و از آن راهها اراده میفرماید تا انسان به خواستههایش برسد، بسیار زیاد و متنوع است؛ چون در عالم راههای است که اصلاً به ذهن انسان خطور نمینماید. در سوره مبارکه طلاق میفرماید: «وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یجَْعَل لَّهُ مخَْرَجًا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یحَْتَسِب» (33) به همین جهت است که وجود مقدس صادق آل محمد (صلوات الله علیهم) دستور میفرماید که برای خداوند تعیین تکلیف ننمایید و امورات خویش را به او واگذارید.8-حضور قلب
شرط اساس دیگر دعا که امام (صلوات الله علیه) بیان فرموده توجه کامل به الله جلّ و علاء است «أنّ الله لا یستجیب الدّعاء من قلب لاه» یعنی مشغولیتی انسان را در این بین به خود مشغول نسازد. این معنی بینیاز از استدلال و برهان است که در نگاه دینی به انسان، باطن او ارزشمندتر و والاتر از ظاهر اوست؛ بلکه حقیقت این است که صورت و ظاهر را در حقیقت انسان نقشی نیست. از نیرو اگر عمیقتر موضوع را بشکافیم در مییابیم که ظاهر تماماً برای تصحیح باطن است و به یک معنی در خدمت آن. این باطن انسان است که سرچشمهی تمامی فضیلتها و رذیلتها به شمار میآید. حدیث شریف نبوی که میفرماید: «إنّما الأعمال بالنّیات» بر همین معنی قابل حمل است. با این وجود حقیقت انسان اگر در انحصار باطن او باشد دلیلی جز این ندارد که بنا بر تصریح آیت قرآنی، ناشی از (و نفخت فیه من روحی) (34) است. وقتی که حقیقت انسان اینگونه باشد دعا نایی است که سوز جدائی و فراق را آواز میکند و این سوز بدون سوز درون به طبل میان تهی مانند است، که اگر شکافته شود نه سوزی میماند و نه صدائی. شکافته شدن این طبل در حقیقت نبود سوز درون و توجه درون است که چنین طبلی نه صدائی پس از شکافته شدن از آن میخیزد و نه سوزی که علت آواز باشد. این سخن امام (صلوات الله علیه) علاوه بر شرط قبلی اشاره به شرطی دارد که میتوان به عنوان نهمین شرط ذکر کرد و آن عبارت است از:9- تخلیه دل
توضیح اینکه تا زمانی که دل انسان در گرو غیر محبوب باشد معرفت محبوب ناممکن است. از امام صادق (صلوات الله علیه) نقل شده که از حضرت عیسی نقل فرموده: «بحقّ أقول لکم أنّ الزقّ إذا لم ینخرق یوشک أن یکون وعاء العسل؛ کذلک القلوب إذا لم تخرقها الشّهوات أو یدنّسها الطّمع او یقسّها النعیم فتکون أوعیۀ الحکمة» (35) در این روایت قلب انسان به ظرفی تشبیه شده است که شرط ورود حکمت در آن، تخلیه آن دانسته شده است. بهر ترتیب آنچه در دعا اهمیت دارد، توجه قلب به منبع حکمت است که دسترسی به آن بدون تخلیه دل ناممکن است. اگر وظیفه ایدهآل قلب آنست که عرش الرحمان باشد، تردیدی نیست که بدون تخلیه ممکن نیست؛ و از سوی دیگر قلب مملو از غیر نمیتواند با خداوند ارتباط برقرار نماید و در فرض عدم ارتباط نمیتوان انتظار استجابت دعا را داشت. مقصود از تخلیه دل صرفاً تخلیه آن از محبّت به غیر الله نیست؛ بلکه در حقیقت تخلیه دل از محبّت و بغض غیر خداست؛ و نیز ناگفته نباید گذاشت که تخلیه دل از بغض به معنی هر نوع بغض نیست؛ بلکه مقصود از آن بغضی است که انسان را از صعود باز میدارد و إلاّ تبرّایی که همزاد تولّی است هیچ گاه مورد مذمّت قرار نگرفته است، بلکه کمال تولّی در تبرّی نهفته است. پس مقصود از تخلیه دل تخلیه آن از مهلکات قلب مانند حسد، کینه و جز آن دو است که تفصیل آن را باید در علم اخلاق جستجو نمود. بدین ترتیب اصل اوّلی در استجابت دعا آماده ساختن قلب است برای تابش انوار الهی. چه اگر چنین نشود قابلیّت قابل را باید علّت عدم استجابت دانست نه فیّاضیت فیّاض علی الإطلاق را. انتظار تابش آفتاب یزدان در مکمن و خانه اهریمن و غول، انتظار نابجائی است. پس قلب انسان تا آماده یگانگی با نور خداوند نگردد قطعاً نمیتواند جریان ارادهی خیر خداوند را در حیات مادّی و معنوی خود شاهد باشد؛ و شاید یکی از اسرار تأخیر در استجابت دعا در برخی از موارد آن باشد که قلب داعی آماده و پذیرای خیرات و برکات گردد. از این رو اگر بگوئیم تمامی شرائط باطنی دعا بر محور تخلیه دل از غیر الله میچرخد، سخنی به گزاف نگفتهایم.آداب ظاهری
وقتی که انسان باطن خود را برای دعا آماده ساخت، نوبت به رعایت آداب ظاهری میرسد. وقتی که دعا گفتگو با خداوند است، لازم است آدابی را رعایت نمود که در آن شأن و مرتبت داعی معلوم باشد و مرتبت مدعو نیز ملاحظه گردد. با عنایت به اینکه ما انسانها در تعامل با همدیگر با در نظر گرفتن جایگاه و مرتبت خود و دیگران کیفیت تعامل با آنها را تفاوت مینهیم و از این روست که امام صادق (صلوات الله علیه) فرمود: «أنظر:...کیف تدعو» (36) در حقیقت تشخیص جایگاه و مقام و موقعیت دو طرف در دعا، نیازمند رعایت آدابی است که به طور چشمگیری در حالات درونی انسان اثر گذار است. اگر این آداب در تعامل با انسانهای دیگر که هم شأن و هم مرتبت او در خلقت است و تنها برخی امتیازات مادّی، اجتماعی، سیاسی و امتیازات معنوی و جز آنها را در تعامل مرعی میداریم، باید وقوف داشته باشیم که این آداب در حد کامل در مواجهه با الله مورد ملاحظهی جدّی قرار بگیرد. آداب ظاهری دعا مربوط به اموری است که در روایات برای گفتار و رفتار داعی و زمان و مکان دعا شرط شده است که عبارتند از:1- حمد و مدح ربّ
ستایش در فارسی معادل کلمه «حمد» در عربی است. حمد و ستایش خداوند در ادب دعا، ناظر به این مطلب است که بار خدایا من سپاسگزار نعمتهای تو هستم و این قلب من است که آمادهی برترین نعمتهای توست و صد البته که «حمد و شکر ذات اقدس الهی از بزرگترین نعمتهای خداوندی» است. (37) بدیهی است که اگر انسان خود را مهیای عطایا و فضل الهی بنماید، مواهب الهی سراسر زندگی او را فرا خواهد گرفت. قرابت حمد و شکر در عربی و سپاس و ستایش در فارسی، با توجه به فرمایش امام سجاد (صلوات الله علیه) که میفرماید: «یا من شکره فوق للشّاکرین» (38) و فرمودهی خداوند که میفرماید: (لئن شکرتم لأزیدنّکم) (39) به این دقیقه واقف میسازد که استجابت دعا نیازمند تکاملی روحی انسان تا آنجاست که وقتی مواهب الهی را دریافت نمود سر به طغیان نگذارد. دقیقاً حمد و شکر و ثنا و سپاس الهی این مهم را بر عهده دارد؛ زیرا حمد و شکر الهی را انجام دادن و پذیرفتن انحصار آن برای ذات اقدس خداوندی مشعر به قبول توحید افعالی است. (40) معنای مستفاد از توحید افعالی، لگام زدن بر مرکب فرار نفس است و اطاعت محض از الله عزّوجلّ. شاید به همین سرّ، کلام منقول از رسول خاتم (صلوات الله علیه و آله) اشاره داشته باشد که میفرماید: «کلّ کلام لا یبدأ فیه بالحمد فهو أقطع» (41) زیرا در ریشه قطع گفتهاند به معنی جدائی است که بر هم زنندهی هیئت اتصال است. قطع اتصال در دعا بدون حمد الهی، بدین معنی است که انسان داعی نمیتواند بدون حمد، پل ارتباطی میان خود و خدای خود ایجاد نماید. بدیهی است که منشأ این حالت بر میگردد به واقعیت درونی انسان و میزان باورمندی او به توحید افعالی در تمامی ابعادش. بر این اساس نقش حمد در دعا به طور بارزی آشکار میشود، تا آنجایی که استجابت دعا در گرو حمد و ستایش خداوند است. از امام صادق (صلوات الله علیه) نقل شده که فرمود: «إذا أردت أن تدعو فمجّد الله عزّوجلّ و أحمده و سبحّه و هلّله و أثن علیه» (42)2- اقرار به تزکیه محمد و آل (صلوات الله علیهم)
أدب دیگر دعا صلوات شمرده است. قبل از توضیح این شرط لازم است اشاره به مقصود از صلوات بر پیامبر و آلش داشته باشیم. در عربی صلوات را از ماده «صلو» گرفتهاند. در معنی آن سخنهای زیادی گفته شده است، امّا مجموع آراء لغویین بر این معنی متفق است که صلوات وقتی برای پیامبر در نظر گرفته میشود به معنای ثنا و تبریک و تمجید است. (43) مواردی که در قرآن ماده صلوات بکار رفته است از همگی میتوان یک نکته را استخراج نمود مبنی بر اینکه صلوات خداوند به معنی تزکیه است. این معنی در حدیثی آمده است که عبدالرحمن ابن کثیر از امام باقر یا امام صادق (صلوات الله علیهما) نقل میکند: «سألته عن قول الله تبارک و تعالی إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبی... فقال صلاة الله تزکیة له فی السماء قلت ما معنی تزکیة الله إیّاه قال زکّاه بأن برّأه من کلّ نقص و آفة یلزم مخلوقاً. قلت وصلاة المؤمنین؟ قال یبرّأونه و یعرّفونه بأن الله قد برّأه من کلّ نقص هو فی المخلوقین من الآفات الّتی تصیبهم فی بنیة خلقهم» (44) آنچه در حدیث شریف میتواند با بحث لزوم صلوات در دعا مرتبط باشد، این فراز از حدیث است که میفرماید: «یبرّأونه و یعّرفونه» زیرا تعرّف تبرأة فرع معرفت پیشین است. معرفت مستلزم ارتباط با معروف است؛ چه تا ارتباط حاصل نیامده باشد معرفت و شناخت حاصل نمیآید و تا زمانی که شناخت حاصل نیامده باشد، تعریف پسینی نا ممکن است. بنابراین صلوات از آن جهت که فرع معرفت و معرفت فرع ارتباط است، ارتباط با این ذوات مقدسه میتواند به استجابت دعا بیانجامد. زیرا آن بزرگواران مظهر «اسم الله الأعظم» (45) اند «اسم الله اعظم» همان است که در دعای شریف کمیل آمده است «اللّهمّ إنّی اسألک... و بأسمائک الّتی ملأت أرکان کلّ شیء» (46) و چون ارکان هر چیزی با اسم الله پر گردیده است، در دعای عید أضحی و قربان میخوانیم: «اللّهمّ إنّی اسألک بأسمائک الّتی اذا دعیت بها علی مغالیق أبواب السماء للفتح انفتحت... »و [إذا دعیت بها علی مضایق الأرض للفرج إنفرجت ...](47) تردیدی نیست که بر اساس وعده خداوند که فرمود: (ولله الأسماء الحسنی فادعوه بها) (48) واسطه قرار دادن أئمه هدی (صلوات الله علیهم) با صلوات بر آنها موجب استجابت دعا خواهد شد. چنانچه از وجود مقدس حضرت رضا (صلوات الله علیه) نقل شده که فرمود: «إذا نزلت بکم شدیدة فاستعینوا بنا علی الله عزّ وجلّ و هو قوله: و لله الأسماء الحسنی فادعوه بها» (49)3- پیش دستی در دعا
این أدب در بسیاری از روایات منقول از ائمه (صلوات الله علیهم) آمده است. از آن جمله در کتاب کافی نقل شده که امام سجاد (صلوات الله علیه) میفرمود: «الدعاء بعد البلاء لاینتفع به» (50) شاید سرّ آن، مطلبی باشد که در روایتی از امام صادق (صلوات الله علیه) نقل شده که حضرت پس از تحریض بر دعا این گونه دلیل آوردند: «فإنّ العبد إذا کان دعّاءًا فنزل به البلاء فدعا قیل صوت معروف و إذا لم یکن دعّا و فنزل به البلاء فدعا فقیل أین کنت قبل الیوم» (51)4- دعای دسته جمعی
حدیثی از امام صادق (صلوات الله علیه) نقل شده مبنی بر اینکه استجابت با دعای چهل نفر حتمی است. (52) این حدیث در کنار احادیث دیگر بیانگر اهمیّت اجتماعات دعائی در استجابت دعاست. این حدیث مروی از امام صادق (صلوات الله علیه) به خوبی ضرورت دعای دسته جمعی را بیان میدارد. «أیّما ثلاثة مؤمنین اجتمعوا عند أخ لهم یأمنون بوائقه و لا یخافون غوائله و یرجون ما عنده إن دعوا الله أجابهم و إن سألوا أعطاهم و إن استزادوا زادهم و إن سکتوا ابتدأهم» (53) طبیعی به نظر میرسد اجتماع در استجابت دعا نقش اساسی و وافری دارد. این امر از تجربیات خود ما نیز قابل اثبات است. مقصود از تجربههای شخصی آنست که وقتی انسان در کنار انسان دیگری قرار میگیرد بسته به حالت معنوی مصاحب او، تغییر حالت در او نیز رخ مینماید؛ هر چند که سخنی با هم رد و بدل نکنند. این تأثیر و تأثّر در میان انسانها به یک نکته اشعار دارد و آن اینکه انسانها نیروهای مکنونی دارند که این نیروها اثر گذار و اثر پذیرند. بنابراین در حالت اجتماع برای دعا، ارواح افراد به یک سمت متوجه میشوند، روشن است که هر چه قدرت نیرو بیشتر باشد، آثار و برکات بیشتری نصیب شرکت کنندگان خواهد شد.5- دعا برای دیگران
این ادب فرع تخلیه دل از حقد و کینه و نتیجهی پذیرش این آیات قرآنی است که فرموده است: (لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنین) (54) این که قرآن از دوستی با کافران نهی نموده است به این دلیل است که میان کفر و ایمان سبب میشود که سلوک گروندگان به آن دو صفت، در غایت تنافی میباشد؛ و این مطلب با حبّ و ولایتی که موجب اتحاد است، نا سازگار است. زیرا ولایت غیر مؤمن سبب تأثر از روحیات آنان گشته و مؤمن را از سلوک الی الله قطعاً دور خواهد ساخت. (55) در حکمت دعا برای دیگران این حدیث شریف از امام باقر (صلوات الله علیه) نقل شده است که فرمود: «أسرع الدعاء نجحاً بالإجابة دعاء الأخ لأخیه فیقول له ملک موکّل به آمین لک مثلاه» (56) و بالاتر از این حدیث این روایت شریفه از امام کاظم (صلوات الله علیه) است که فرمود: «أخبرنی أنّ من دعا لأخیه بظهر الغیب نودی من العرش و لک مأئة ألف ضعف» (57)6- بلند کردن کف دست:
در حدیثی از زرارة بن محمد بن مسلم نقل شده که به امام صادق (صلوات الله علیه) عرض کردیم: «کیف المسألة إلی الله تبارک و تعالی؟ قال تبسط کفّیک» (58) سرّ مطلب را آن حضرت در جای دیگر بیان فرموده است. در کتاب کافی از آن جناب در حدیث صحیحی نقل شده که فرمود: «ما أبرز عبدٌ یده إلی الله العزیز الجبّار إلاّ استحیا الله عزّوجلّ أن یردّها صفراً حتّی یجعل من فضل رحمته مایشاء فإذا دعا أحدکم فلا یردّ یده حتّی یمسح علی وجهه و رأسه» (59)7- دعا در حالات خاص:
الف: در حال سجده؛ از امام صادق (صلوات الله علیه) نقل شده که فرموده است: «علیک بالدّعاء و أنت ساجد فإنّ أقرب ما یکون العبد إلی الله و هو ساجد» (60)ب: در حالت رقت قلب؛ رقت قلب نقطه مقابل قساوت قلب است. رقت قلب حالتی است که شوق لقاء حاصل میآید و در این حالت چشمها، اشک میریزند؛ و حالتی که به تعبیر امام صادق (صلوات الله علیه) اخلاص دست میدهد؛ و سفارش شده که در این حالت دعا شود. از امام صادق (صلوات الله علیه) نقل شده که فرمود: «إذا رقّ أحدکم فلیدع فإنّ القلب لایرق حتّی یخلص» (61) در اینکه اخلاص موجبات استجابت را فراهم میآورد جای شکی نیست، از امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) نقل شده: «و بالإخلاص یکون الخلاص. فإذا اشتدّ الفزع فإلی الله الفزع» (62)
ج: در حال گریه؛ از حضرت امام باقر (صلوات الله علیه) نقل شده که فرمود: «ما من قطرة أحبّ إلی الله من قطرتین: قطرة دم فی سبیل الله و قطرة دمعة فی سواد اللّیل لا یرید بها عبد إلا الله عزّوجل» (63) و از همین جهت است که در دعای منقول از ناحیه مقدسه صاحب الأمر (عجل الله فرجه) میخوانیم: «اللّهمّ إنّی أسألک یا راحم العبرات» (64)
8- دعا در اوقات خاص:
از وجود مقدس رسول الله (صلوات الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: «إن لربّکم فی أیّام دهرکم نفحات ألا فتعرّضو الیها» (65) اوقات خاصی که در روایات بدانها اشاره شده که زمان استجابت دعاهاست بر اساس تتبع ناقص موارد ذیل است که با اختصار به آنها اشاره میشود: شب و روز جمعه، بین ظهر و عصر روز چهارشنبه، وقت نماز عشاء، سدس اوّل نیمهی دوّم شب، آخر شب تا طلوع فجر، بین الطلوعین، سه شب قدر در ماه رمضان، تمامی شبهائی که احیاء آن سفارش شده است مانند؛ اوّل رجب، نیمه شعبان، فطر، قربان، روزهایی چون فطر، عرفه، قربان، هنگام وزیدن باد، باریدن باران، هنگام اذان ظهر، بعد از نمازهای واجب و بعد از نماز وتر و...9- دعا در مکانهای خاص:
از آن جمله مشاهد مشرّفة مخصوصاً حائر حسینی است که در روایات از آن به «روضة من ریاض الجنة» (66) تعبیر آورده شده است. از امام هادی (صلوات الله علیه) نقل شده که آن حضرت فرمود: «إن لله بقاعاً یحبّ أن یدّعی فیها فیستجیب لمن دعا والحیر منها» (67) حال این سؤال را میتوان طرح نمود که با رعایت آداب دعا آیا استجابت دعا قطعی است؟ به نظر میرسد این مسئله باید روشن شود که مقصود از استجابت چیست؟ اگر مقصود از آن بروز خواسته و طلب در عالم مادّه است پاسخ مثبت به پرسش مذکور بسیار مشکل است، ولی اگر مقصود از استجابت توجه ذات باری تعالی به دعای داعی است قطعاً میتوان پاسخ مثبت داد. ادلّه قرآنی این موضوع را به خوبی تبیین نموده است. چه همان گونه که در گذشته نیز اشاره شد خداوند میفرماید: (أدعونی أستجب لکم) اطلاق بکار رفته در تفرع استجابت بر دعا نشانههایی از قطعیت را آشکار میکند؛ امّا اینکه معنی استجابت بروز خواسته داعی در عالم دنیا باشد، حتمیت ندارد. در پایان حدیثی که مبنای ما در شمارش آداب باطنی دعا قرار گرفت و از وجود مقدس امام صادق (صلوات الله علیه) نقل شده است نکته ظریفی آمده است که به خوبی از پاسخ پرسش مذکور بر میآید. حضرت میفرماید: «فإذا أتیت بما ذکرت لک من شرائط الدعاء و اخلصت سرّک لوجهه فابشر باحدی الثلاث: إمّا أن یعجّل لک ما سألت و إمّا ان یدّخر لک ما هو اعظم منه و امّا أن یصرف عنک من البلاء مالوأرسله إلیک لهلک» (68) یعنی وقتی شرائط مذکوره را رعایت نمودی و برای خدا باطنت را خالص گردانیدی، چشم ات به یکی از سه امر روشن باد: یا اینکه به خواستهات به زودی میرسی و یا اینکه دعایت موجب میشود تا آنچه برتر از خواستهات میباشد برایت ذخیره گردد و یا دعایت دافع بلائی میشود که اگر به تو میرسید هلاکت میکرد.نتیجه
اصل لزوم دعا و نیایش را بایستی در وجود مفتقر عبد ذلیل به رب جلیل جستجو نمود؛ لذا میتوان گفت که دعا صرفاً برای بیان افتقار بی پایان عبد به تفضلات رب به کار گرفته میشود. این بیان نمیتواند بدون تصفیه و تزکیهی درون و تصحیح نیت و نیک خواهی به سر انجام برسد. زیرا داعی به این مهم باید توجه نماید که اصالت در وجود انسان روح و باطن اوست؛ لذا انتظار میرود که داعی قبل از بیان حاجت، خود را به گونهی آماده بسازد که به او و دعای او از سوی ذات پاک ربوبی توجه صورت گیرد. به هر حال از آنچه گذشت میتوان به سه نتیجهی مهم دست یافت: آداب باطنی دعا در واقع اشارت به این حقیقت است که انسان قبل از خواستن لازم است ظرفیت پذیرش مطلوب خود را داشته باشد. به عبارت دیگر قصور متوجه فاعلیت فاعل نیست، بلکه عمدهترین مانع در تحقق مطلوب به عدم قابلیت قابل باز میگردد. آداب ظاهری دعا در حقیقت نشان دهندهی مکنونات درونی در فرایند دعاست. به عبارت دیگر آنچه در مرتبه ظاهر نمود مییابد، نشان میدهد که انسان علاوه بر آن که با تمام وجود –اعم از ظاهر و باطن- به درگاه خداوند رو آورده، خشوع باطن او را منقاد «ربّ العالمین» قرار داده و انسان در ارتباط دعایی وسائل مقرب را از یاد نبرده است. دعا تنها وسیلهی بیان حاجت نیست، بلکه علاوه بر اینکه وسیلهی بیان حاجت است، به عنوان یکی از علل وقوع پدیدهها نیز در عالم هستی است. ارتباط با عالم لاهوت از طریق دعا تنها زمانی میسر است که قذارتها و ناپاکیهای روحی و معنوی انسان زایل شده باشد؛ لذا عمده توجه در آداب باطنی دعا بر محور زدودن قذارت های معنوی میچرخد.پینوشتها:
1.فاطر:15.
2.نک: تفتازانی؛ المطول: (36)
3.نک: طباطبائی- محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن: (17/33) تمانع میان دو معنی «فقر» و «غنا» به خوبی از معنی لغوی نیز استفاده میشود؛ زیرا در تعریف لغوی «فقر» گفتهاند که «فقر» عبارت است از «ضعفی که موجب احتیاج است» و در نقطه مقابل آن «غنی» است که دلالت بر «توانمندی در رفع احتیاجات» دارد. [مصطفوی- حسن؛ التحقیق: 9/118]
4. اصولاً کمال در حوزهی انسان مربوط به نفس ناطقهی اوست، نه جسم ظاهری او؛ بنابراین سخن از توانمندی و عدم آن در عالم جسم، سخن نامربوط است.
5. ذاریات: 22.
6. احادیث فراوان این معنی را تأکید میکند که به چند حدیث اشاره میشود: 1- از امام صادق (صلوات الله علیه) نقل شده که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْسَعَ فِی أَرْزَاقِ الْحَمْقَی لِتَعْتَبِرَ الْعُقَلَاءُ وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ الدُّنْیَا لَا تُنَالُ بِالْعَقْلِ وَ لَا بِالْحِیلَة» [ابن بابویه- محمد بن علی؛ علل الشرائع: (1/93)] بر اساس این حدیث شریف خداوند رزق و روزی مادی را در میان بندگانش توسعه و تضییق میبخشد. 2- در حدیث دیگری از امام صادق (صلوات الله علیه) میخوانیم: «یَا مُیَسِّرُ ادْعُ وَ لَا تَقُلْ إِنَّ الْأَمْرَ قَدْ فُرِغَ مِنْهُ إِنَّ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْزِلَةً لَا تُنَالُ إِلَّا بِمَسْأَلَةٍ وَ لَوْ أَنَّ عَبْداً سَدَّ فَاهُ وَ لَمْ یَسْأَلْلَمْ یُعْطَ شَیْئاً فَسَلْ تُعْطَ یَا مُیَسِّرُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ بَابٍ یُقْرَعُ إِلَّا یُوشِکُ أَنْ یُفْتَحَ لِصَاحِبِه» [الکلینی- محمد بن یعقوب؛ الکافی: (2/466)] از دو حدیث فوق میتوان به این نتیجه رسید که دعا یکی از عوامل و علل جلب ارزاق مادی به حساب میآید.
7.حر العاملی- محمد بن حسن؛ وسائل الشیعة:7/27، نوری- میرزا حسین؛ مستدرک الوسائل: (5/167)، دیلمی- حسن بن محمد؛ إرشاد القلوب: (1/148) و راوندی- قطب الدین سعید بن عبد الله؛ الدعوات (سلوة الحزین) : (9)
8.ذاریات: 56.
9.لازم به یادآوری است که استجابت دعای حقیقی از سوی خداوند متعال بر اساس آیات مختلف قرآنی حتمی است. خداوند خود فرموده است: «أدعونی استجب لکم» (غافر: 60) ترتیب استجابت بر دعا آن هم بدون ذکر هیچ گونه شرط و قید مفید این معنی است که استجابت حتمی است؛ لیکن ممکن است نتیجه دعا تحت تأثیر عوامل مختلف بر اساس انتظار داعی نباشد.
10.مصباح الشریعة: (134-132) ترجمه: «رعایت و حفظ کن آداب و شرائط دعاء را و متوجه باش که، که را میخوانی و چگونه میخوانی و برای چه میخوانی؛ و عظمت و کبریاء و جلال پروردگار متعال را همیشه در نظر گرفته و با قلب و چشم دل خود معاینه کن: عالم بودن او را به آنچه در ضمیر تو است و اطلاع و آگاه بودن او را به باطن و به آنچه از حق و باطل در وجود تو هست؛ و لازم است طرق نجات و هلاکت و راههای سعادت و گرفتاری خود را فهمیده و در مقام دعاء کردن چیزی را نخواهی که هلاکت و گرفتاری تو در آن باشد؛ و تو از روی جهالت خیر و صلاح خود اندیشی. خداوند متعال میفرماید: و درخواست میکند انسان شر و ضرر را مانند در خواست کردن او خیر و صلاح را و انسان همیشه عجله کننده است و خوب متفکر باش که چه سؤال میکنی و چه اندازه سؤال میکنی و برای چه سؤال میکنی! و حقیقت دعاء این است که: تمام اعضاء و جوارح با تو موافق و هم آواز شده و همه در مقابل حق تعالی طلب حاجت و در خواست مطلب کنند و قلب در مشاهده و حضور پروردگار متعال فانی گشته و تمام اختیار در مقابل عظمت و حکومت او سلب شده و همه امور خود را در ظاهر و باطن به خداوند متعال تسلیم و واگذار کند. اینها شرائط دعاء بود و اگر این شرائط را رعایت نکردی منتظر اجابت و قبولی دعاء خود مباش، زیرا خداوند متعال از ظاهر و ضمیر تو آگاه است و ممکن است تو مطلبی را بخواهی که بر خلاف در خواست و طلب باطنی تو باشد. یکی از اصحاب به دیگری گفت: شماها در اثر دعاء منتظر باران هستید و من منتظر باریدن سنگ هستم؛ و بدان که اگر خداوند متعال ما را به دعاء امر نمیفرمود، هر آینه در آن موقعی که روی خلوص نیت دعاء میکنیم؛ دعاء ما را اجابت میفرمود و چگونه میشود که بعد از امر کردن به دعاء اجابت نفرماید، در صورتی که خداوند متعال تعهد و ضمانت فرموده است که دعاهای بندگان خود را که مقرون به شرائط شد به اجابت برساند؛ و از حضرت رسول اکرم (صلوات الله علیه) پرسیدند که: اسم اعظم پروردگار متعال کدام است؟ فرمود: هر اسمی از نامهای خداوند متعال اعظم و بزرگ است. پس لازم است که قلب خود را از غیر پروردگار متعال فارغ و تخلیه کرده و سپس به هر یک از اسماء شریف او که میخواهی او را بخوان. پس او را اسم مخصوص که اعظم و بزرگتر از اسماء دیگر باشد، نیست، بلکه او خدای یگانه و قهار است که دعاء بندگان خود را اجابت میفرماید؛ و فرمود رسول اکرم که: خداوند متعال قبول نمیکند دعاء را از قلبی که مشغول لهو و لعب باشد؛ و حضرت صادق (ع) فرمود: چون یکی از شماها بخواهد که آنچه دعاء میکند مستجاب گردد؛ لازم است از تمام مردم مأیوس و منقطع شده و او را امید و نظری غیر از پروردگار متعال نباشد و هر گاه خداوند متعال از قلب بنده خود آگاه شده و او را در چنین حالی ببیند؛ آنچه سؤال و دعاء کند به هدف اجابت رسیده و حاجت او را خواهد برآورد؛ و چون در مقام دعاء کردن شرائط مذکور را رعایت کرده و باطن و قلب خود را برای خدا خالص و تصفیه نمودی، پس مژده باد تو را به یکی از سه امر: یا این است که مسئول و حاجت تو هر چه زودتر برآورده میشود؛ و یا آن که چیزی که بهتر از مسئول تو است برای تو ذخیره میشود؛ و یا در مقابل دعای تو بلاء مهلک و گرفتاری شدیدی از تو رفع میشود. از حضرت رسول اکرم است که خداوند متعال فرمود: کسی که ذکر من او را از دعاء و درخواست حاجت کردن باز دارد، بهترین و بالاترین چیزی را که برای دعا کنندگان عطا میکنم، به او عطا میکنم. حضرت صادق (صلوات الله علیه) فرمود یک بار پروردگار متعال را خواندم و چون مرا جواب داد؛ حاجت خودم را فراموش کردم. آری جواب دادن پروردگار و اقبال او به بنده خود به هنگام دعوت بزرگتر و بالاتر است از بر آورده شدن آنچه در خواست میشود، اگر چه آن مسئول بهشت و نعمتهای همیشگی بهشت باشد و این معنی را نمیفهمند مگر اشخاصی که اهل عمل و محبت و معرفت بوده و از برگزیدگان و خواص بندگان پروردگار باشند.» ترجمه از: مصطفوی حسن؛ ترجمه مصباح الشریعه: 67-81.
11.احمد بن فارس؛ معجم مقاییس اللغة: ذیل ماده.
12.توجه داشته باشیم که «معاینه» از مادهی «عین» است. در معنی این ماده ابن فارس مینویسد: «أصل واحد صحیح یدلّ علی عضو به یبصر و ینظر» دقیقا از همین جا بصر و بصیرت در معنی مادهی «نظر» راه مییابد. [احمد بن فارس؛ معجم مقاییس اللغة: ذیل ماده.]
13. اعراف: 197.
14.واژهی «قمطیر» به چند معنی آمده است: برخی گفته اند که به معنی باقی مانده خرما بر هستهی آن است و برخی دیگر آن را به پوست روی خرما معنی کرده اند و برخی دیگر آن را هستهی داخل هسته خرما دانسته اند. هر کدام از معانی درست باشد، مبالغه در عدم مالکیت غیر خداوند تعالی از آن فهمیده میشود. [نگریسته شود: طباطبائی- محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن: (17/29)]
15.یونس: 106.
16.کلینی- محمد بن یعقوب؛ الکافی: 2/470
17.علی بن طاووس؛ الأمان من أخطار الأسهار و الأزمان: 125
18.نوری- میرزا حسین؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل: 5/181
19.نگریسته شود: شیرازی- صدر الدین محمد؛ الحاشیة علی الهیات الشفاء (259 به بعد)، رازی- فخر الدین؛ المباحث المشرقیة (1/540) شیرازی- صدر الدین محمد؛ الحکمة المتعالیة (2/268). صدرالمتألهین در ارتباط با جایگاه علّت غائی سخنی دارد که بخوبی جایگاه علّت غائی را توضیح میدهد: «و فی الجمیع [سواء کانت العلة العائیة فی نفس الفاعل او کانت فی القابل] هو السبب الأوّل لسائر العلل و ذلک لأنه ما لم تکن الغایة متصورة فی نفس الفاعل لم یجز أن یکون الفاعل فاعلاً» انتهی.
20.بلخی- جلال الدین محمد؛ مثنوی معنوی، د: 2، ابیات: 79 الی 83 و 91.
21. این معنی در جای جای قرآن آمده است از آن جمله: بقره: 255، 116 و 284، آل عمران: 109، 129، نساء: 126، 131، 132، 170 و ...
22.نمل: 62.
23. نوری- میرزا حسین؛ مستدرک الوسائل (11/259)، مجلسی- محمد باقر؛ بجارالأنوار (90/376)، دیلمی- حسن بن محمد؛ ارشاد القلوب (1/75) دیلمی- حسن بن محمد؛ أعلام الدین فی صفات المؤمنین: (162) و حلی- احمد بن فهد؛ عدة الداعی: (310).
24. نگریسته شود: فخار- باقر؛ علوم نا متناهی در مکتب تربیتی حضرت علامه محمد تقی مجلسی در مجموعه مقالات شیخ ارباب معرفت: 67.
25. بلخی- جلال الدنی محمد؛ مثنوی معنوی: د: پنجم، ص 880 ب: 3318.
26.غافر: 19
27.بلخی- جلال الدین محمد؛ پیشین: د: چهارم، ابیات: 2469 الی 2474.
28.همان، د: دوّم، ابیات: 72 و 73.
29. این نکته از آن جهت فارغ از استدلال و برهان است که علم و ادراک غیر شهودی چون مبتنی بر مقدماتی است که امکان تطرّق اشتباه در آن فراوان است و طبعاً ضریب خطا پذیری آن زیاد. برخلاف ادراک شهودی که در آن واسطهها رخت بر میبندد و واقعیت لباس حیا از تن بیرون آورده و به صورت برهنه در معرض دید تماشاگر قرار میگیرد. البته ناگفته نباید گذاشت که عدم اشتباه در شهود نیز وابسته به این است که این شهود تحت شرائط خاص خودش انجام شده باشد. نگریسته شود: طباطبائی- محمد حسین؛ طریق عرفان: (189)
30.إسراء: 11.
31. ابن أبی الحدید؛ شرح نهج البلاغه: (3/331)
32.نگریسته شود: فیض کاشانی- محسن؛ المحجة البیضاء (7/408 به بعد).
33. طلاق: آیات: 2 و 3.
34.حجر: 29 و ص 72.
35.نوری- میرزا حسین؛ پیشین: (11/341)، مجلسی- محمد باقر؛ پیشین: (14/207) حلی- احمد بن فهد؛ التحصین فی صفات العارفین: (5)، حرانی- حسن بن شعبه؛ تحف العقول: (504) و حلی- احمد بن فهد؛ عدة الداعی: (106).
36. مصاح الشریعة: (132).
37.. جوادی آملی- عبد الله؛ تسنیم (1/337).
38. صحیفه سجادیة: (62).
39.ابراهیم: 7.
40. نک: خمینی- روح الله؛ آداب الصلاة: (199).
41. مجلسی- محمد باقر؛ بحار الانوار: (90/216) و حلی- احمد بن فهد؛ عدة الداعی: (260).
42. کلینی- احمد بن یعقوب؛ الکافی: (2/485).
43.نک: راغب؛ المفردات، مصطفوی- حسن؛ التحقیق، ابن فارس- احمد؛ مقاییس اللغة و... ذیل ماده «صلو».
44. مجلسی- محمد باقر؛ بحارالأنوار: (91/71) و ابن طاووس؛ جمال الأسبوع: (234).
45.این معنی که ائمه صلوات الله علیهم اسم اللهاند در احادیث فراوانی آمده است که از آن جمله است حدیثی که از امام صادق (صلوات الله علیه) نقل شده «فی قول الله عزّوجل و لله الأسماء الحسنی فادعوه بها قال: نحن و الله الأسماء الحسنی التی لایقبل الله من العباد عملاً إلا بمعرفتنا» کلینی- احمد بن یعقوب؛ الکافی: (1/143).
46. قمی- عباس؛ مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
47. ابن طاووس؛ الاقبال: (432) و مجلسی- محمد باقر؛ بحارالأنوار (88/363).
48. أعراف: 180.
49..مفید- محمد بن محمد؛ الإختصاص: (252).
50. کلینی-احمد بن یعقوب؛ الکافی: (2/472).
51. همان.
52. عاملی؛ وسائل الشیعه: (7/103).
53. نوری- میرزا حسین؛ مستدرک الوسائل: (5/240).
54. آل عمران: 28.
55.نک: طباطبائی- محمد حسین؛ المیزان: (3/2-151).
56.کلینی- احمد بن یعقوب؛ الکافی: (2/507).
57.همان: (2/508).
58.همان: (2/481)
59. همان: (2/471).
60.عاملی؛ وسائل الشیعه: (6/371).
61.همان: (7/72).
62.همان: (7/73)
63.ابن بابویه- محمد بن علی؛ الخصال: (1/50).
64. کفعمی- احمد بن علی؛ البلد الأمین: (333).
65. مجلسی- محمد باقر؛ بحارالأنوار: (68/221).
66.طوسی؛ تهذیب الأحکام (6/72).
67. مجلسی- محمد باقر؛ بحارالأنوار (98/114).
68.مصباح الشریعة: (132).
1.قرآن کریم.
2.الصحیفة السجادیة؛ قم، الهادی، 1376 هش.
3.مصباح الشریعة؛ المنسوب إلی الإمام الصادق (صلوات الله علی)، بیروت، مؤسسة الأعلمی، 1400 هق.
4.إبن أبی الحدید المعتزلی- عبد الحمید بن هبه الله؛ شرح نهج البلاغه، قم، منشورات مکتبه آیه الله مرعشی النجفی، 1404 هق.
5.ابن بابویه- محمد بن علی؛ علل الشرائع، قم، کتابفروشی داوری، 1365 ش.
6. الخصال، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، 1403 هق.
7.ابن طاووس- علی بن موسی؛ الأمان من اخطار الأسهار و الأزمان، تحقیق و النشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، قم، 1409 هق.
8.إقبال الأعمال، الطبعة الثانیة، تهران، دار الکتب العلمیة، 1367 ش.
9.جمال الأسبوع لکمال العمل المشروع، قم، دار الرضی.
10.أحمد إبن فارس بن زکریا- أبو الحسین؛ معجم مقاییس اللغة، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1429 هق.
11.بلخی- مولانا جلال الدین محمد؛ مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون.
12.جوادی آملی- عبد الله؛ تسنیم، قم، اسراء، چاپ مختلف.
13.حرانی- حسن بن شعبه؛ تحف العقول، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، 1404 هق.
14.حر العاملی- محمد بن حسن؛ وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت (صلوات الله علیهم) لإحیاء التراث، قم، 1409 هق.
15.حلی- احمد بن محمد بن فهد؛ التحصین فی صفات العارفین من العزلة و الخمول بالأسانید التلقاة من آل الرسول (صلوات الله علیهم)؛ تحقیق والنشر: مدرسة الإمام المهدی (عجل الله) الطبعة الثانیة، 1406 هق.
16.عدة الداعی و نجاح الساعی، تحقیق و تعلیق: احمد موحدی القمی، دار الکتاب الإسلامیة، 1407 هق.
17.خمینی- روح الله؛ آداب الصلاة، چاپ هفتم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.
18.دیلمی- أبو محمد الحسن بن محمد؛ ارشاد القلوب، منشورات الشریف الرضی، 1412 ه ق.
19.اعلام الدین فی صفات المؤمنین، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، 1408 ه ق.
20.رازی- فخر الدین؛ المباحث المشرقیة، الطبعة الثانیة، قم، بیدار، 1411. ه ق.
21.راغب اصفهانی- حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، دمشق- بیروت، دارالعلم و الدار الشامیة، 1412 ه ق.
22.راوندی- قطب الدین سعید بن عبد الله بن حسین بن هبة الله؛ الدعوات (سلوة الحزین)، قم، انتشارات مدرسه امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه)، 1407 ه ق.
23.شیرازی- صدر الدین محمد بن قوام؛ الحاشیة علی إلهیات الشفاء، قم، بیدار.
24.الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، الطبعة الثالثة، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1981 م.
25.طباطبائی- محمد حسین؛ طریق عرفان (ترجمه و شرح: رساله الولایه)، ترجمه و شرح: صادق حسن زاده، قم، آیت اشراق، 1387 ش.
26. المیزان فی تفسیر القرآن، الطبعة الخامسة، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، 1417 ه ق.
27.طوسی- محمد بن حسن؛ تهذیب الأحکام، تحقیق: خرسان- حسن موسی، تهران، دارالکتب الإسلامیة، الطبعة الرابعة، 1407 ه ش.
28.فیض کاشانی- محسن؛ المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، چاپ چهارم، قم، مؤسسه انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، 1417 هق.
29.قمی- شیخ عباس؛ مفاتیحالجنان.
30.کفعمی- ابراهیم بن علی العاملی؛ البلد الأمین، چاپ سنگی.
31.کلینی- محمد بن یعقوب بن إسحاق؛ الکافی، الطبعة الرابعة تهران، دارالکتب العلمیة، 1365 ش.
32.مجلسی- محمد باقر بن محمد تقی بن مقصود علی؛ بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار أئمة الأطهار (صلوات الله علیهم)، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404 هق.
33.مفید- محمد بن محمد بن نعمان؛ الاختصاص، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، 1413 هق.
34.نوری- میرزا حسین؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، تحقیق و النشر: مؤسسة آل البیت (صلوات الله علیهم) لإحیاء التراث، قم، 1408 ه ق.
/ج