حکایت ذاتی در بوته ی نقد (4)

تقسیم مراتب علم به آگاهانه، نیمه آگاهانه، و ناآگاهانه از ابتکارات استاد مصباح می باشد. ایشان بر این باورند که مراتب علم گاهی معلول مراتب وجودی فاعل شناسا،
يکشنبه، 19 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حکایت ذاتی در بوته ی نقد (4)
حکایت ذاتی در بوته ی نقد (4)

نویسندگان: مهدی برهان مهریزی* و مجتبی مصباح**



 

نقد چهارم: عدم توجیه مراتب علم بنابر نظریه ی حکایت ذاتی

تقسیم مراتب علم به آگاهانه، نیمه آگاهانه، و ناآگاهانه از ابتکارات استاد مصباح می باشد. ایشان بر این باورند که مراتب علم گاهی معلول مراتب وجودی فاعل شناسا، و گاهی معلول توجه نفس است؛ به نحوی که اگر توجه نفس شدّت داشته باشد، مرتبه ی آگاهانه ی علم و اگر توجه نفس به حدّ علم آگاهانه نباشد، مرتبه ی نیمه آگاهانه و اگر توجه نفس ضعیف باشد، مرتبه ی ناآگاهانه شکل می گیرد.(1)
آنچه از عبارات مختلف ایشان در کتاب آموزش فلسفه می توان استظهار کرد، این است که تقسیم مراتب علم حصولی به آگاهانه، نیمه آگاهانه و ناآگاهانه دارای دو تفسیر است:
تفسیر اوّل: تقسیم علم به آگاهانه، نیمه آگاهانه و ناآگاهانه بر اساس وجود یا عدم «علم به علم» است؛ به این بیان که علم «آگاهانه» در صورتی است که فاعل شناسا به علم یا تصدیق نخستین تفصیلاً توجه داشته باشد؛ یعنی اینکه صورت ذهنی دیگری از علم نخست داشته باشد، به آن توجه تفصیلی کرده؛ آن را مورد تصدیق قرار داده باشد. برای مثال، شخصی علم دارد که «کوه دماوند بزرگ ترین قلّه در ایران است»؛ علم آن شخص به مفاد این قضیه، علم نخستین است. حال، گاهی اوقات، شخص از این قضیه (علم نخستین) صورت ذهنی دیگری می گیرد و در مورد آن چنین می گوید: «نقیض این قضیه ی نخست، کاذب است.» این صورت ذهنی دوم، نسبت به علم نخستین، علم دیگری است و فاعل شناسا نیز به آن توجه دارد. در واقع، آن شخص دارای علم به علم یا علم مضاعف می باشد. استاد مصباح درباره ی عبارت «علم به علم» یا «علم مضاعف» چنین می نویسند:
نیاز فلسفه به اصول منطق و معرفت شناسی در حقیقت برای مضاعف کردن علم و به اصطلاح برای حصول علم به علم است... . در واقع، نیاز استدلالات فلسفی به اصول منطقی یا اصول شناخت شناسی از قبیل نیاز مسائل علوم به اصول موضوعه نیست، بلکه نیازی ثانوی و نظیر نیاز قواعد این علوم به خود آنهاست؛ یعنی برای مضاعف شدن علم و حصول تصدیق دیگری متعلّق به این تصدیقات می باشد: چنان که در مورد بدیهیات اوّلیه نیز گفته می شود که با نیاز به اصل محال بودن تناقض دارند.(2)
علم «نیمه آگاهانه» در صورتی است که فاعل شناسا توجه اجمالی به علم نخستین دارد و اگر شخصی یا چیزی فاعل شناسا را متنبّه کند، فاعل شناسا توجه تفصیلی به علم نخستین پیدا می کند. برای مثال، شخصی علم دارد که «کوه دماوند بزرگ ترین قلّه در ایران است»، امّا بالفعل توجهی به این قضیه که «نقیض قضیه ی نخست، کاذب است» و یا اینکه «این قضیه موجبه است» ندارد؛ ولی توجه وی به این دو قضیه ی اخیر و مانند آن، بالقوّه، القریبه من الفعل است؛ یعنی با تنبّه و هشدار باشی، فاعل شناسا توجه به تفصیلی به علم نخست پیدا می کند و متوجه می شود که «نقیض قضیه ی نخست، کاذب است» و یا اینکه «این قضیه موجبه است.»
علم «ناآگاهانه» در صورتی است که فعل شناسا اصلاً توجه به علم نخستین ندارد؛ در واقع، علم نخستین و توجهی که شرط حکایت و علم نخستین است، در فاعل شناسا وجود دارد؛ امّا هیچ گونه توجه ثانوی به علم و قضیه ی نخستین ندارد و بدین گونه هم نیست که با تنبّه علم و صورت ذهنی دومی نسبت به علم نخستین پیدا کند. برای مثال، شخصی علم دارد که «کوه دماوند، بزرگ ترین قلّه در ایران است»، امّا وی با مفاهیم منطقی «قضیه»، «نقیض» و «کذب» آشنایی ندارد. علم آن شخص به مفاد این قضیه، علم نخستین است؛ امّا با تنبّه قادر نیست قضایایی مانند «نقیض قضیه ی مزبور کاذب است» را بسازد و توجه ثانوی به علم نخستین ندارد و در واقع علمی نسبت به علم نخست ندارد و معتقد نیست که قضیه ی نخست «قضیه ای موجبه است و یا نقیض آن کاذب است.» در واقع، فاعل شناسا هیچ توجه ثانوی نسبت به قضیه ی نخست ندارد و با نبود توجه ثانوی، حکایت و علمی ثانوی تحقّق نمی پذیرد.
بنابراین تفسیر، در سه مرتبه ی آگاهانه، نیمه آگاهانه، و ناآگاهانه، علم نخستین و توجه فاعل شناسا ــ که شرط حکایت است ــ وجود دارد و تفاوت در توجه ثانوی فاعل شناسا به علم نخست است: فاعل شناسا یا توجه ندارد (که در این صورت، علم به علم ندارد و در مرتبه ی ««ناآگاهانه» علم است) یا توجه دارد (که این توجه اگر اجمالی باشد، فاعل شناسا در مرتبه ی «نیمه آگاهانه» علم است و اگر تفصیلی باشد، وی در مرتبه ی «آگاهانه» علم است.)
تفسیر دوم: تقسیم علم به آگاهانه، نیمه آگاهانه، و ناآگاهانه بر اساس وجود یا عدم علم به علم نیست؛ بلکه علم، در این تفسیر، بسیط است و اگر علم مراتبی دارد، به اعتبار توجه ابتدایی فاعل شناساست. توضیح آنکه گاهی فاعل شناسا توجه کامل و تفصیلی به متعلّق علم دارد و حکایت و علم بالفعل است که در این صورت، علم «آگاهانه» است؛ امّا در برخی مواقع، فاعل شناسا توجه کامل و تفصیلی به متعلّق علم نداشته، بلکه توجه اجمالی به متعلّق علم دارد و این غفلت فاعل شناسا به گونه ای است که با هشدارباشی، از بین می رود و فاعل شناسا توجه پیدا می کند. به عبارت دیگر، با تلنگری، ابهام از فاعل شناسا برداشته می شود و توجهی که شرط حکایت است، تحقّق پیدا کرده، علم وی بالفعل می شود. در این صورت، مرتبه ی علم فاعل شناسا «نیمه آگاهانه» می باشد که این مرتبه ممکن است به مثابه ی «غفلت» فاعل شناسا از متعلّق شناخت معرفی شود. امّا گاهی اوقات فاعل شناسا توجه بسیار کم رنگی به متعلّق علم دارد و به گونه ای نیست که با تلنگری متوجه شود؛ بلکه با قرارگرفتن در موقعیت و وضعیتی خاص، توجه فاعل شناسا به متعلّق شناخت جلب و حکایت صورت ذهنی از ماورایش بالفعل می شود که در این صورت، مرتبه ی علم «ناآگاهانه» می باشد که می توان آن را به منزله ی «نسیان» فاعل شناسا از متعلّق شناخت معرفی کرد. برای مثال، شخصی در اتاق مطالعه اش به سر می برد و سرگرم کتاب خواندن است که گاه فرزندش وارد اتاق وی می شود؛ این شخص گاهی متوجه ورود فرزندش به اتاق می شود، چون توجه تفصیلی به ورود وی دارد (در این صورت، علم «آگاهانه» شکل می گیرد) و گاهی اجمالاً متوجه ورود فرزندش می شود، امّا چون مشغول مطالعه است، از آن غافل می شود. بعد از مدتی، این شخص با هشدارباشی متوجه ورود فرزندش به اتاق مطالعه می شود؛ مثلاً از او می پرسند: فرزندت را ندیدی؟ با هشدارباش و تلنگری متوجه می شود که چند لحظه پیش فرزندش بود که وارد اتاق مطالعه شد و با بیرون آمدن از حالت غفلت، بدین سؤال پاسخ مثبت می دهد؛ در این صورت، علم «نیمه آگاهانه» بوده است. امّا گاهی این شخص به حدّی غرق در مطالعه است که به صورت کم رنگی متوجه ورود فرزندش به اتاق می شود و این توجه به حدّی کم رنگ است که با هشدارباش، متوجه ورود فرزند نمی شود، بلکه باید در موقعیت خاصی قرار گیرد تا توجه وی به ورود او جلب شود؛ مثلاً فرزندش را دوباره با همان حالت در اتاق مطالعه ببیند تا حالتی را که به طور کلّی فراموش کرده بود به یاد آورد. در این صورت، علم نخست «ناآگاهانه» بوده است.
استاد مصباح به مراتب مختلف آگاهی از سیر تفکر و استنتاج ذهنی چنین اشاره می کنند:
توضیح آنکه در بسیاری از موارد، عقل انسان بر اساس آگاهی هایی که به دست آورده با سرعت و تقریباً به صورت خودکار نتیجه هایی می گیرد؛ بدون آنکه این سیر و استنتاج انعکاس روشنی در ذهن بیابد و مخصوصاً در دوران کودکی که هنوز خودآگاهی انسان رشد نیافته، این سیر ذهنی توأم با ابهام بیشتری است و به ناآگاهی نزدیک تر می باشد و از این روی، چنین پنداشته می شود که علم به نتیجه، بدون سیر فکری از مقدّمات حاصل شده و به دیگر سخن، خود به خودی و فطری است؛ ولی هر قدر خودآگاهی انسان رشد یابد و از فعالیت های درون ذهنی خودش بیشتر آگاه گردد، از ابهام آن کاسته می شود و تدریجاً به صورت استدلال منطقی آگاهانه ظاهر می شود.(3)
علم به وجود رابطه ی علّیت و وابستگی بعضی از موجودات مادّی به بعضی دیگر نیز از همین قبیل [نیمه آگاهانه] است و هرچند به آغاز تولد نزدیک تر شویم، ناآگاهانه تر می شود؛ تا آنجا که شبیه ادراکات غریزی حیوانات می گردد و هر قدر آگاهی انسان رشد یابد، به صورت آگاهانه تری ظاهر می شود تا به صورت استدلال منطقی درآید.(4)
ایشان در مواردی نیز مراتب مختلف آگاهی را در غیر استدلال بیان کرده اند:
گاهی انگیزه های انسان به صورت آگاهانه مؤثر واقع می شود و گاهی به صورت نیمه آگاهانه و حتی ناآگاهانه اثر می کند و مثلاً در مواردی که در اثر هیجان عواطف، توجه انسان معطوف به منافع و مصالح دیگران می گردد، دیگر توجه آگاهانه ای به خیر و کمال خودش ندارد؛ ولی بدان معنی نیست که هیچ گونه تأثیری نداشته باشد و دلیلش این است که اگر از او سؤال کنند که چرا این فداکاری را انجام می دهی، خواهد گفت: چون دلم می سوزد یا چون این کار فضیلت و مقتضای انسانیت است و یا چون ثواب دارد و موجب رضای خداست. پس انگیزه ی اصلی، ارضای عاطفه و لذّت بردن از خدمت به دیگران یا نائل شدن به فضیلت و کمال انسانی و یا رسیدن به پاداش اخروی و رضایت و قرب الهی است؛ هرچند فاعل هنگام انجام دادن کار، توجه آگاهانه ای به این انگیزه ی باطنی ندارد.(5)
با دقّت در مراتبی که برای علم بیان شد، پی می بریم که اگر در فرایند حکایت برای توجه فاعل شناسا نقشی قائل نشویم، راهی برای توجیه این سه مرتبه باقی نمی ماند؛ زیرا تقسیم مراتب علم، به لحاظ مراتب توجه فاعل شناساست و در واقع، توجه نفس فاعل شناساست که دارای مراتب است و به موجب آن، حکایت و علم دارای شدّت و ضعف خواهد بود. امّا اگر حکایت را ذاتی صور ذهنی بدانیم، در این صورت حکایت و علم تشکیک بردار نخواهد بود؛ زیرا صور ذهنی، یا حاکی از ماورایشان هستند یا نیستند و حکایت و علم ناآگاهانه یا نیمه آگاهانه معنا ندارد. نکته ی جالب توجه این است که استاد فیّاضی خود در خلال بحث اشتراکات بین علم حضوری و حصولی، چنین می گوید:
علم حصولی و علم حضوری هر دو به آگاهانه، نیمه آگاهانه، و ناآگاهانه تقسیم می شوند: شناخت آگاهانه آنجاست که به چیزی علم داریم و به این علم داشتن هم توجه داریم... شناخت نیمه آگاهانه نیز آنجاست که به چیزی علم داریم، ولی توجه به این علم نداریم؛ به محض آنکه به ما توجه دهند، به آنچه می شناختیم توجه آگاهانه پیدا خواهیم کرد؛ مثلاً وقتی مشغول مطالعه هستیم، چه بسا صدای زنگ خانه را ــ که کاملاً با آن صدا آشناییم ــ نشنویم، ولی به محض آنکه کسی روی شانه ی ما بزند و ما را متوجه کند، به صدای زنگ توجه آگاهانه پیدا خواهیم نمود؛ همچنان که همه ی ما به وجود خودمان علم حضوری داریم، ولی زمانی که مشغول انجام کاری هستیم، از این علم غافل می شویم، ولی به محض آنکه کسی یا چیزی به ما توجه دهد، به علم خود توجه تفصیلی و آگاهاانه پیدا می کنیم.
شناخت ناآگاهانه نیز آنجاست که به چیزی علم داریم، ولی علاوه بر آنکه به آن توجه نداریم، چنان نیست که به محض آنکه به ما توجه دهند، به آنچه می شناسیم توجه آگاهانه پیدا کنیم؛ مثلاً دوستی که سال ها پیش با او هم کلاس بوده ایم، حالا که او را دوباره می بینیم، با آنکه نام او را می دانستیم، ولی هر چه تلاش می کنیم نامش را به یاد نمی آوریم، هر چند با دیدنِ او توجه ما جلب او و نامش شده است؛ چه بسا بد از مدتی و با قرار گرفتن در فضایی آرام، نام او را به یاد آوریم... . بر اساس آیه ی 172 سوره ی مبارکه ی اعراف، همه ی انسان ها به خدای متعال علم حضوری دارند؛ ولی این علم در شرایط عادی ناآگاهانه است و هنگامی که توجه انسان از همه جا بریده شود و تنها به خدای سبحان تمرکز یابد، به وضعیت آگاهانه درمی آید... .(6)
بنابر دیدگاه استاد فیّاضی، فاعل شناسا تنها در آگاهانه بودن علم و حکایت توجه دارد؛ در قسم نیمه آگاهانه و ناآگاهانه اصلاً توجهی به علم خود ندارد و غافل از علم خود می باشد که با هشدارباش یا قرارگرفتن در موقعیتی خاص، متوجه علم خود می شود. در نتیجه، مطابق این دیدگاه، توجه فاعل شناسا در اصل حکایت نقشی ندارد؛ برخلاف دیدگاه حکایت شأنی که توجه فاعل شناسا در اصل حکایت صور ذهنی نقش اساسی دارد و فاعل شناسا مطابق تفسیر دوم در تمامی مراتب علم، و مطابق تفسیر اوّل در دو مرتبه ی نخست به صور ذهنی توجه دارد؛ منتها توجه فاعل شناسا به جنبه ی حکایتگری صور ذهنی شدّت و ضعف پیدا می کند.
در این میان، چنین به نظر می رسد که توجیه مراتب علم مطابق دیدگاه حکایت ذاتی دارای مشکل باشد؛ زیرا اگر آگاهی همان علم است، چگونه توجه در وجود و عدم مراتب آن تأثیر دارد؛ امّا در علم، تأثیر ندارد؟ به عبارت دیگر، علم فاعل شناسا چگونه آگاهانه می شود؟ آنچه از سخن استاد فیّاضی استنباط می شود این است که توجه نفس، ناآگاهی را به آگاهی تبدیل می کند و توجه نفس است که علم اجمالی را به تفصیلی مبدّل می سازد و تنها توجیه این سخن، پذیرفتن تأثیر توجه نفس در علم و آگاهی است.
با توجه به آنچه بیان شد، نقد استاد فیّاضی به دیدگاه حکایت شأنی ــ مبنی بر اینکه مطابق این دیدگاه تقسیم علم به مراتب سه گانه با مبنای استاد مصباح ناسازگار است ــ وارد به نظر نمی رسد؛ زیرا مطابق تفسیر اوّل، در همه ی اقسام سه گانه، توجه فاعل شناسا وجود دارد و تفاوت تنها در توجه دوم و علم مضاعف است، و مطابق تفسیر دوم نیز در همه ی مراتب، توجه وجود دارد؛ به طوری که در علم ناآگاهانه، توجه بسیار ضعیف است و چنانچه مقصود عدم توجه در این قسم باشد، در واقع، علم و حکایت فعلیت ندارد و با یادآوری به صورت بالفعل درمی آید. در این صورت، تقسیم علم به مراتب سه گانه، حداکثر مانند تقسیم علم به تصوّر و تصدیق است که مقسم اعم از علم فعلی و شأنی است.

پی نوشت ها :

*کارشناس ارشد فلسفه، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سرّه).
**استادیار مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
1.ر.ک: محمّدتقی مصباح، آموزش فلسفه، ج 1، ص 177.
2.همان، ص 159ــ160.
3.همان، ص 302.
4.همان، ج 2، ص 47.
5.همان، ص 106.
6.غلامرضا فیّاضی، همان، ص 81.

منبع:نشریه معرفت فلسفی شماره 29

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.