بیان شیخ انصاری درباره ی غنای در مراثی
شیخ انصاری در تبیین دلیل حرمت و عوامل روانی آن چنین می فرماید:و از آنچه گفتیم، روشن شد که در استعمال این نوع از صدا فرقی میان سخن حق یا باطل نیست. پس قرائت و دعا و مراثی با صورت کش و قوس داری که به صورت لهوی ادا شود، نه تنها تردیدی در حرمتش نیست، بلکه در شدت یافتن عذابش نیز تردیدی وجود ندارد؛ زیرا معصیت در مقام طاعت و خوار و سبک شمردن قرآن و دعا و مرثیه است.
و از روشن ترین وسوسه های شیطان این است که چه بسا هوس شخص ظاهر الصلاح او را وادار می کند تا برای تفریح و لذت جویی، کاری کند که موجب نشاط و رفع کسالت از او شود، مانند زمزمه ی لهوی - که برای حفظ ظاهر شرعی - آن را در بیتی از شعر سروده شده و از حکمت و مرثیه و مانند آن، قرار داده و با غنا می خواند یا نزد کسی می رود که چنین می کند.
و چه بسا مجلسی را برای افراد خوش صدا فراهم می سازد و آن را «مجلس مرثیه» می نامد، و در نهایت با این کار چنان شور و نشاطی در او ایجاد می شود که با تار زدن ایجاد نمی شود. و چه بسا در میان آن به دلیل غم و غصه هایی که به خاطر از دست دادن چیزهایی که شهوت های بشری به دنبال آن است، در اعماق دلش رخنه کرده و از ذهنش فراموش شده، گریه می کند و گمان می کند که او در مرثیه گریه کرده و به مرتبه ی بلندی رسیده است، در حالی که نزدیک است او در درکات دوزخ سقوط کند. پس جز خدا هیچ پناهی از شر شیطان و نفس فریبکار نیست. (1)
بررسی ادله ی قائلین به غنا در تلاوت قرآن و مراثی
برخی از فقها تغنی در تلاوت قرآن و مراثی را جایز می دانند، از این رو به بررسی ادله ی آنان می پردازیم. آنچه از بررسی ادله ی آنان به دست آمد، جواز تغنی غیرلهوی در قرآن و مراثی است. با این حال غفلت از این نکته باعث شده است تا برخی گمان کنند که غنا به معنای رایج آن از نظر ایشان مجاز است. از همین زاویه به بررسی دیدگاه های ایشان می پردازیم.مقصود مقدس اردبیلی از غنای مجاز در مراثی امام حسین (ع) و نقد آن
از جمله کسانی که درباره ی دلیل یا دلایل جواز غنا در مراثی امام حسین (ع) سخن گفته، مقدس اردبیلی (در گذشته 993 ه. ق) است. ایشان در بخش پایانی بحث غنا و پس از استثنای غنا در راندن شتران و مجالس عروسی و مقید ساختن جواز آن دو به اجتناب از هر نوع باطل و حرام دیگر، استثنای سومی را مطرح می کند و آن جواز تغنی در مراثی امام حسین (ع) است. از آنجا که مبنا و ادله ی وی در مکاسب شیخ به نقد و چالش کشیده شده، لازم است تا مبنا و ادله ی ایشان را بررسی نماییم و آن گاه به بررسی نقد شیخ بر مقدس اردبیلی بپردازیم.مقدس اردبیلی پس از تعریف غنا می افزاید:
یصحّ تقسیمه إلی المطرب و عدمه، بل و لا یبعد إطلاقه علی غیر المرجّع و المکرّر فی الحلق، فینبغی الاجتناب؛ (2)
تقسیم غنا به مطرب و غیر آن صحیح است، بلکه بعید نیست که غنا شامل صدای بدون ترجیع و چرخش در گلو نیز بشود، پس شایسته است اجتناب شود.
بنابراین اگرچه ایشان غنا را شامل غیر مطرب و مرجّع نیز می داند، اما غیر مطرب و مرجّع را حرام نمی داند و ترک آن را بهتر می داند و از این جهت به تعریفی که ما از غنا بیان کردیم، نزدیک است. ایشان در توضیح دلیل عدم حرمت غنا در مراثی چنین می نویسد:
و لعلّ دلیل الکلّ أنّه ما ثبت بالإجماع إلّا فی غیرها، و الأخبار لیست بصحیحة صریحة فی التّحریم مطلقا، و الأصل الجواز، فما ثبت تحریمه یحرم، و الباقی یبقی.
و یؤیّده أنّ البکاء و التّفجّع علیه (ع) مطلوب و مرغوب، و فیه ثواب عظیم، و الغناء معین علی ذلک، و أنّه متعارف دائماً فی بلاد المسلمین فی زمن المشایخ إلی زماننا هذا من غیر نکیر، و هو یدلّ علی الجواز غالبا. و یؤیّده جواز النّیاحة بالغناء، و جواز أخذ الأجرة علیها لصحیحة أبی بصیر، قال: «قال أبو عبدالله (ع) لا بأس بأجر النّائحة الّتی تنوح علی المّیت»؛ (3و4)
و شاید دلیل همه ی کسانی که قائل به جوازند، این باشد که اجماع جز در غیر آن ثابت نشده است. روایات صحیح و صریح در تحریم مطلق موارد غنا نیستند. اصل اولیه نیز جواز و برائت است. پس آنچه که حرمتش ثابت شود،حرام و بقیه بر اصل جواز خواهند ماند.
و آنچه دلیل فوق را تأیید می کند، این است که به گریه و زاری برای امام حسین (ع) تشویق شده و ثواب بزرگی دارد و غنا نیز به گریه و زاری کمک می کند. از سوی دیگر این عمل پیوسته از زمان بزرگان تاکنون بدون هیچ منکری، در مناطق مسلمان نشین متعارف بوده است و این سیره ی متشرعه اغلب بر جواز دلالت می کند. همچنین جواز غنا در نوحه سرایی و مزد گرفتن بر آن، ادله ی فوق را تأیید می کند. ابوبصیر از امام صادق (ع) نقل می کند که حضرت فرمود: «اجر زنی که بر مرده نوحه می خواند، اشکالی ندارد.»
پس از تأمل در ادله ی فقهایی که ادله ی مقدس اردبیلی را به چالش کشیده اند تردیدی نمی ماند، که اغلب این مناقشات، ناشی از اشتباه در فهم مقصود وی است. برای نمونه شیخ بر پایه ی تعریفی که از غنا دارد، به نقد مبنای مقدس اردبیلی در جواز غنا در مراثی می پردازد؛ زیرا از نظر شیخ حرمت غنا از لهوی بودن آن برخاسته است. به بیان دیگر شیخ غنا را عملی لهوی می داند در حالی که مقدس اردبیلی در تعریفی که از غنا کرده است، آن را اعم از لهوی و غیرلهوی دانسته، تا جایی که صدای غیرمطرب و حتی غیرمرجّع را نیز مشمول تعریف غنا می داند. بنابراین اگر ایشان غنا را در مراثی مجاز بداند، بعید نیست که مقصودش، غنای غیرمطرب و مرجّع و به عبارتی غیرلهوی باشد که از نظر ما ایشان همین معنا را قصد کرده اند. سایرین نیز به همین اشتباه گرفتار شده و با مبنای خودشان و بدون توجه به مبنا و تعریف وی، بر او تاخته اند. البته این بدان معنا نیست که ادله ی ایشان را تمام بدانیم، بلکه اصل مقصود و نظر ایشان از نظر ما صحیح است و اشکالی بر آن وارد نیست. اگرچه بر برخی از استدلال های ایشان خدشه هایی وارد باشد.
توضیح مقصود مقدس اردبیلی
بنابر آنچه گذشت مقدس اردبیلی غنا را اعم از غنای مطرب و غیرمطرب می داند و مقصود ایشان از غنایی که در مراثی جایز است، غنای غیرمطرب یا غنای غیرموافق با اهل فسق و فجور است.و یؤیّده أنّ التّحریم للطّرب علی الظّاهر، و لهذا قیّد بالمطرب، و لیس فی المرائی الطّرب، بل لیس إلاّ الحزن، و أکثر هذا یجری فی استثناء مطلق المراثی، و کأنّه ترک للظّهور؛ (5)
از ظاهر روایات استفاده می شود که تحریم غنا به خاطر طرب است و به همین دلیل نیز مقید به طرب شده است. در حالی که در مراثی طرب نیست، بلکه چیزی جز حزن وجود ندارد. و این مطلب حکم به جواز را تأیید می کند. و اغلب ادله ای که برای جواز ذکر شد، در مطلق مراثی جاری است و اختصاص به امام حسین (ع) ندارد، گویا غنای در مراثی ترک ظهور روایات است (یعنی مشمول ظهور روایات مبنی بر حرمت غنا به جهت طرب نمی شود).
شیخ انصاری در نقد خود به ادله ای تمسک می کند که نشانگر فاصله ی ایشان از مقصود مقدس اردبیلی است:
أما کون الغناء معینا علی البکاء و التفجع فهو ممنوع بناء علی ما عرفت من کون الغناء هو الصوت اللهوی بل و علی ظاهر تعریف المشهور من الترجیع المطرب لأن الطرب الحاصل منه إن کان سروراً فهو مناف للتفجیع لا معین له و إن کان حزنا فهو علی ما هو المرکوز فی النفس الحیوانیة من فقد المشتهیات النفسانیة لا علی ما أصاب سادات الزمان؛ (6)
اما این که - مقدس اردبیلی گفته است - غنا برای گریه و زاری قرار داده شده است، درست نیست. بنابر آنچه دانستی که غنا چیزی جز صدای لهوی نیست، بلکه بنابر ظاهر تعریف مشهور از ترجیع مطرب نیز سخن ایشان درست نیست. به دلیل این که طرب حاصل از غنا اگر شادی باشد، منافات با زاری کردن دارد نه این که برای آن معین شده باشد و اگر حزن باشد دلیل ناکامی های نفسانی است که در نفس حیوانی رخنه کرده است نه به دلیل مصائبی که به بزرگان زمان رسیده باشد.
این بیان شیخ نشانگر آن است که شیخ غنای در کلام مقدس را نیز به معنای غنای لهوی گرفته و طبق این مبنا ایشان را نقد می کند.
مؤید دیگر بر این که مقصود مقدس اردبیلی غنای غیرمطرب است، استناد وی به جواز نیاحه و اخذ اجرت بر آن یا نیاحه اهل مدینه از زمان رسول خدا (ص) تا زمان حاضر است. ایشان اضافه می کند که چون در بیشتر موارد نیاحه از غنا جدا نیست، عدم ردع رسول خدا (ص) و ائمه (هم) نشانگر تأیید غنای در نیاحه است. در نتیجه استناد وی به نیاحه، نشانگر آن است که مقصود ایشان از غنای در مراثی، صداهای بلند و کش داری است که در بیشتر نوحه سرایی ها رواج دارد و نوحه سرایی بدون آن، اغلب تحقق نمی یابد.
بل الظّاهر أنّها لا تکون إلّا معه؛ (7)
در نهایت ایشان بحث از غنای در مراثی امام حسین (ع) را چنین به پایان می رساند:
و لکن لابدّ من قصد التّفجّع، و النّدبه علیه (ع) فی الغناء بمرثّیته لاغیر، و هو ظاهر؛ (8)
و اما حتماً غنای در مرثیه ی امام حسین (ع) باید به قصد ندبه و زاری باشد، نه چیز دیگری و البته این روشن است.
بنابراین مقصود ایشان از غنای در مراثی، غنای غیرمطرب است که شیخ و حضرت امام خمینی و سایرین آن را جایز می دانند، اما چون مقصود مقدس اردبیلی بر آنان مشتبه شده است، به نقد آرای ایشان پرداخته اند. مؤید این مطلب سخن پایانی شیخ است که می نویسد:
از این مطلب و مطلبی که گذشت مبنی بر این که مرثیه مطرب نیست، مقصود مقدس معلوم می شود. گویا مقصود ایشان مرثیه های متدینین زمان خودشان است و قصدشان از مرثیه خوانی چیزی غیر از اظهار ناراحتی و عزاداری نبوده است. گویا در زمان ایشان از مراثی زمان ما خبری نبوده است. مرثیه هایی که چنان با طرب و غنایی همراه اند که اهل لهو و لعب به جای شرکت در مجالس پای کوبی، در آنها شرکت می کنند. همان طور که چنین مجالسی در زمان ما شایع است! زمانی که حضرت رسول الله (ص) از آن خبر داده است؛ آنجا که می فرمایند: «قرآن را به جای نی زدن می خوانند.» همان طور که زیارت سالار شهیدان (ع) به مسافرت لهوی برای ثروتمندان تبدیل شده است. همان طور که پیامبر اسلام به نظیر آن در مورد حج خبر داده بودند؛ آنجا که فرموده بودند: «ثروتمندان برای تفریح و لهو و لعب و متوسطین برای تجارت و فقرا برای ریا کردن به حج خواهند رفت.»
همانطور که قرآن در مورد خاصی نازل می شود، اما حکم آن در نظایرش نیز جاری است، کلام ایشان نیز اگرچه در مورد حج است، اما در نظایر آن نیز جریان دارد. (9)
مقصود محقق سبزواری، از غنا و نقد آن
مشابه همان اشتباهی که در برداشت از ظاهر سخن مقدس اردبیلی رخ داده، در برداشت از سخن محقق سبزواری، صاحب کفایة الاحکام (وفات 1090 ه. ق) نیز پیش آمده است. برخی از بزرگان بدون درنظر گرفتن مقصود وی از غنا و بر اساس تلقی خود از آن، نظریه س وی را در جواز غنای در قرآن و مراثی امام حسین (ع) به نقد و چالش کشیده اند.و صرّح المحقّق و جماعة ممّن تأخّر عنه بتحریم الغناء و لو کان فی القرآن. لکن غیر واحد من الأخبار یدلّ علی جوازه، بل استحبابه فی القرآن بنأ علی دلالة الروایات علی جواز حسن الصوت و التحزین و الترجیع فی القرآن، بل استحبابه، و الظاهر أنّ شیئاً منها لا یوجد بدون الغناء علی ما استفیذ من کلام أهل اللغة و غیرهم؛ (10)
محقق وعده ای از علمای بعد از ایشان، غنا را حتی اگر در قرآن باشد، حرام دانسته اند. لکن روایات بسیاری گذشته از جواز، دلالت بر استحباب دارند. براساس روایاتی که دلالت بر جواز، بلکه استحباب صدای دل نشین و محزون و مرجّع در قرآن می کند، و از ظاهر آنچه از کلام اهل لغت استفاده می شود، هیچ کدام از آنها بدون غنا پیدا نمی شود.
در آغاز کلام ایشان نکات لطیفی نهفته است که می تواند منظور او را از غنای در قرآن روشن کند. استدلال به روایات فراوانی که به «حسن الصوت»، «تحزین» و «ترجیع» تشویق کرده اند و این مطلب که طبق تعریف اهل لغت این اوصاف بدون غنا محقق نمی شود، نشانگر آن است که غنا از نظر محقق سبزواری همان صداهای متعارف در میان متدینین و قاریان قرآن است، نه چیزی فراتر از آن. از نظر وی همین تحزین و حسن صوت عرفی هرگز بدون غنا ایجاد نمی شود. بنابراین غنای موردنظر وی، غنای غیرلهوی است. همان چیزی که شیخ انصاری نیز تصریح کرده است که صدای خوشی که لهوی نباشد، دلیلی بر حرمت ندارد.
کل ما لا یعد لهواً فلیس بحرام و إن فرض صدق الغناء علیه؛ (11)
هر آنچه که لهو به حساب نیاید، حرام نیست، اگرچه بر فرض، غنا بر آن صدق نماید.
در ادامه وی حکایت عبدالرحمان بن سائب را تعریف می کند:
عَن عَبدالرَّحمنِ بنِ سائبٍ قَالَ قَد مَرَّ عَلَینَا سَعدُ بنُ أبِی وَقَّاصٍ فَأتَیتُهُ مُسَلِّماً عَلَیهِ فَقَالَ لِی مَرحَباً یَا ابنَ أخی بَلغَنِی أنَّکَ حَسَنُ الصَّوتِ بِالقُرآنِ قُلتُ نَعَم وَ الحَمدُ لِلّهِ قالَ فَأنّی سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ (ص) یَقولُ إنَّ القرآنَ نَزَلَ بِالحُزنِ فَإذَا قَرَأتُمُوهُ فَأبکُوا فَإن لَم تَبکُوا فَتَبَاکَوا وَ تَغَنَّوا بِهِ فَمَن لَم یَتَغَنَّ بِالقُرآنِ فَلَیسَ مِنَّا؛ (12)
سعد ابن أبی وقاص به سوی ما آمد، من نزد او رفتم و سلام دادم. بعد از تشویقم گفت: شنیده ام که قرآن را با صدای دل نشینی می خوانی. گفتم: بله الحمدالله. گفت: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: قرآن با حزن و اندوه نازل شده است، پس هنگام تلاوتش، گریه کنید، اگر نتوانستید، تظاهر به گریه کنید، و آن را با غنا بخوانید، زیرا کسی که آن را با غنا نخواند، از ما نیست.
و در استدلال به این که مقصود رسول خدا (ص) از غنا، استغنا و بی نیازی نبوده است، به سخن طبرسی استناد می کند:
و تأول بعضهم تغنوا به بمعنی استغنوا به، و أکثر العلماء علی أنه تزیین الصوت و تحزینه؛ (13)
برخی «تغنوا به» رابه معنای استغنای به قرآن گرفته اند، ولی اکثر علما بر این باورند که مقصود از آن، زیباسازی صدا و محزون کردن آن است.
سپس اضافه می کند که این مطلب دلالت می کند که غنای به قرآن از نظر طبرسی نیز مستحب بوده و خلاف آن نظر معروفی نبوده است. (14) وی در ادامه دو وجه برای جمع میان روایات حرمت غنا در قرآن، و روایات استحباب حسن صوت و ترجیع و تغنی در قرآن ذکر می کند که مختصر آن چنین است:
1. حمل روایاتی که غنا در قرآن را حرام می دانند، به سبک لهوی که اغلب اهل فسق و فجور به آن سبک غنا می کنند. سپس روایاتی در تأیید این وجه می آورد.
2. روایات حرمت، اغلب اطلاق دارند و مطلق غیر از عام است؛ زیرا عام ظهور در عموم دارد ولی اطلاق بعد از تکمیل مقدمات حکمت، شمول پیدا می کند و چون فرد شایع و غالب از غنا در زمان ائمه (هم) غنای لهوی بود، این روایات انصراف به ماوقع خارجی دارند. در نتیجه مقصود آن روایات، غنا به معنای صدای دل نشین و محزون و ترجیع در آن نیست. سپس چندین روایت را در تأیید این وجه ذکر می کند. (15)
آنگاه چنین می افزاید:
و فی عدّة من تلک الأخبار إشعار بکونه لهواً باطلاً و صدق ذلک فی القرآن و الدعوات و الأذکار المقروءة بالأصوات الطّیبه المذکّره لآخرة المهیّجة للأشواق إلی العالم الأعلی محلّ تأمّل؛ (16)
و در تعدادی از آن احادیث، اشعار به این است که غنای محرم، لهو و باطل است و صدق آن بر خواندن قرآن و دعاها و اذکار با صداهای دل نشینی که یادآور آخرت اند و شوق انسان را به سوی عالم اعلا به هیجان درمی آورند، جای تأمل و تردید است.
او در این بخش از سخن خود به مبنای شیخ انصاری در تعلیل حرمت غنا به لهو و باطل بودن آن، بسیار نزدیک شده است و مدعی نفی لهو وباطل بودن از غنای در قرآن است. البته وی غنای در قرآن را نیز به معنای تلاوت دل نشین و محزون و مرجّع دانسته و می نویسد:
خلاصه این که پیش از نقد مبنای یک شخص، ابتدا باید موضوع بحث را از نظر وی روشن کرد، آن گاه به سراغ نقد ادله رفت. در بیشتر موارد برای روشن کردن محل نزاع، رجوع به اهل لغت کافی نیست، بلکه باید به شکل استدلال ها، نمونه ها و مثال ها، روایات و آیاتی که بدان ها استناد می کنند نیز توجه داشت. اگر کسی در سیر بحث محقق سبزواری تأمل کند و به استشهادها، استدلال ها و نمونه ها و مثال های ایشان توجه کافی نماید، تردیدی نخواهد داشت که ایشان غنای لهوی را مانند شیخ و بسیاری دیگر از فقها، حرام می داند. بنابراین ایشان نیز غنای لهوی و مناسب مجالس فسق و فجور را حتی در قرآن و مرائی حرام می داند. البته مسئله ی تطبیق بر مصادیق خارجی، بحث دیگری است و ممکن است میان فقها نیز مانند مردم عادی اختلافاتی رخ بدهد، مثلاً صدای روضه خوانی از نظر یکی لهوی و از نظر دیگری غیرلهوی باشد.
فإذن لا ریب فی تحریم الغناء علی سبیل اللهو و الاقتران بالملاهی و نحوهما. ثمّ إن ثبت إجماع فی غیره متّبعاً، و إلّا بقی حکمه علی أصل الإباحة، و طریق الاحتیاط واضح؛ (17)
در نهایت، در حرمت غنایی که به سبک لهو و همراه با آلات لهوی و مانند آن باشد تردیدی نیست. سپس اگر اجماع در غیر این مورد ثابت شد، پیروی خواهد شد و الا حکمش بر اصل اباحه باقی می ماند و البته راه احتیاط روشن است.
نتیجه گیری
اهم نتایجی که از این تحقیق به دست می آید، عبارت اند از:1. با توجه به گسترش روزافزون وسائل و اسلوب های تولید صدا از یک سو، و افزایش نغمه های لهوی و باطل غیر غنایی از سوی دیگر، باید مدخل بحث را تغییر دهیم و به جای غنا، عناوین عمومی تری نظیر سخن یا اسلوب باطل و لهوی را مطرح سازیم.
2. باطل و لهو در قرآن با دو مشخصه ی مهم «اضلال عن سبیل الله» و «استهزاء به آیات الله» مشخص شده است. بنابراین هر سخن یا آهنگ و اسلوب صدایی که منجر به چنین نتایجی شود، مشمول حرمت لهو و باطل می شود.
در نتیجه اصراری نیست که برای اثبات حرمت غنا از ترجیع داشتن یا نداشتن آن بحث شود، بلکه اگر صدایی با ایجاد تمایلات شهوانی موجب سقوط در گناه شود حرام است، گرچه ترجیع نداشته باشد.
3. موارد جواز غنا از قبیل: حذاء الابل، نوحه و اعراس، باید عاری از حالت های لهوی باشند، در غیر این غنای در آنها نیز حرام است.
4. برای اثبات حرمت غنا در قرآن و مراثی نیازی به اثبات شمول ادله ی غنا به آن دو نیست؛ زیرا اگر تغنی به آن دو از مصادیق لهو باشد، برای اثبات حرمت کافی است، گرچه عرف آن را غنا نداند و آثار غنا را در آن احساس نکند.
5. اختلافی که میان فقهایی نظیر شیخ انصاری و حضرت امام خمینی از یک سو و محقق اردبیلی و محقق سبزواری از سوی دیگر مطرح است، ریشه در اختلاف تعاریف آنان از غنا دارد. با تأمل بیشتر در مقصود ایشان از غنا و غنای در قرآن و مراثی، اختلاف ها برچیده می شود؛ زیرا ایشان معنای عرفی و لغوی غنا را، اعم از لهوی و غیرلهوی می داند و غنای لهوی را حتی در قرآن حرام می شمارند، اما غنای غیرلهوی که به مطلق صوت دل نشین و اثرگذار اطلاق می شود، نه تنها حرام نیست بلکه پسندیده است.
فهرست منابع:
1. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، 15 جلد، دار صادر - بیروت - لبنان، نوبت چاپ سوم، 1414 ه. ق.
2. احسائی، ابن ابی جمهور، محمد بن علی بن ابراهیم، غوالی (عوالی) اللئالی العزیزیة، 4 جلد، دار سیدالشهداء للنشر - قم - ایران، نوبت چاپ اول، 1405 ه. ق.
3. تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، یک جلد، انتشارات رضی قم، 1363 هجری شمسی.
4. تمیمی مغربی، ابوحنیفه، نعمان بن محمد بن منصور، دعائم الاسلام، 2 جلد، مؤسسه ی آل البیت علیهم السلام - قم - ایران، نوبت چاپ دوم، 1385 ه. ق.
5. حر عاملی، محمد بن حسن بن علی، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، 29 جلد، مؤسسه ی آل البیت علیهم السلام - قم - ایران، نوبت چاپ اول، 1409 ه. ق.
6. حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، 3 جلد، کتابفروشی نینوا - تهران - ایران.
7. خامنه ای، سیدعلی بن جواد حسینی، أجبوة الاستفتاءات، در یک جلد.
8. خمینی، سید روح الله موسوی، المکاسب المحرمة، 2 جلد، مؤسسه ی تنظیم ونشر آثار امام خمینی قدس سره - قم - ایران، نوبت چاپ اول، 1415 ه. ق.
9. سبزواری، محقق محمدباقر بن محمد مؤمن، کفایة الاحکام، 2 جلد.
10. شیخ انصاری، مرتضی بن محمدامین، کتاب المکاسب المحرمة و البیع و الخیارات (ط - القدیمة)، 3 جلد، 7 منشورات دار الذخائر - قم - ایران، نوبت چاپ اول، 1411 ه. ق.
11. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ص)، 2 جلد در یک مجلد، انتشارات جهان، 1378 هجری قمری.
12. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، 6 جلد، کتابفروشی مرتضوی - تهران - ایران، نوبت چاپ سوم، 1416 ه. ق.
13. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، 10 جلد، دارالکتب الاسلامیة - تهران - ایران، نوبت چاپ چهارم، 1407 ه. ق.
14. مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، مجمع الفائدة و البرهان فی شرح إرشاد الاذهان، 14 جلد، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم - قم - ایران، نوبت چاپ اول، 1403 ه. ق.
15. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، 18 جلد، مؤسسه ی آل البیت علیهم السلام - بیروت - لبنان، نوبت چاپ اول، 1408 ه. ق.
پی نوشت ها :
1. و «ظهر مما ذکرنا أنّه لا فرق بین استعمال هذه الکیفیة فی کلام حقٍّ أو باطل، فقراءة القرآن و الدعاء و المراثی بصوت یُرجَّع فیه علی سبیل اللّهو لا إشکال فی حرمتها و لا فی تضاعف عقابها؛ لکونها معصیة فی مقام الطاعة، و استخفافاً بالمقرّ و المدعوّ و المرثی».
و من أوضح تسویلات الشیطان: أنّ الرجل المتستّر قد تدعوه نفسه لأجل التفرّج و التنزّه و التلذذ إلی ما یوجب نشاطه و رفع الکسالة عن من الزمزمة الملهیة، فیجعل ذلک فی بیت من الشعر المنظوم فی الحِکم و المراثی و نحوها، فیتغنی به، أو یحضر عند من یفعل ذلک.
و ربّما یُعِدّ مجلساً لأجل إحضار أصحاب الألحان، و یسمّیه «مجلس المرثیة» فیحصل له بذلک ما لا یحصل له من ضرب الأوتار من النشاط و الانبساط، و ربّما یبکی فی خلال ذلک لأجل الهموم المرکوزة فی قلبه، الغائبة عن خاطره، من فقد ما تستحضره القوی الشهویّة، و یتخیّل أنّه بکی فی المرثیه و فاز بالمرتبة العالیة، و قد أشرف علی النزول إلی درکات الهاویة، فلا ملجأ إلّا إلی الله من شرّ الشیطان و النفس الغاویة» (شیخ انصاری، المکاسب، ج 1، ص 298).
2. مجمع الفائدة و البرهان، فی شرح الرشاد الأذهان، ج 8، ص 57.
3. تهذیب الأحکام، ج 6، ص 359.
4. همان، ص 61.
5. همان، ص 63.
6. شیخ انصاری، المکاسب، ج1 ، ص 156.
7. همان، ص 63.
8. همان.
9. ثم إنه یظهر من هذا و ما ذکر أخیرا من أن المراثی لیس فیها طرب أن نظره إلی المراثی المتعارفه لأهل الدیانة التی لا یقصدونها إلا للتفجع و کأنه لم یحدث فی عصره المراثی التی یکتفی بها أهل اللهو و المترفون من الرجال و النساء بها عن حضور مجالس اللهو و ضرب العود و الأوتار و التغنی بالقصب و المزمار کما هو الشائع فی زماننا الذی قد أخبر النبی (ص) بنظیره فی قوله یتخذون القرآن مزامیر کما أن زیارة سیدنا و مولانا أبی عبدالله (ص) صار سفرها من أسفار اللهو و النزاهة لکثیر من المترفین. و قد أخبر النبی (ص) بنظیره فی سفر الحج: و أنه یحج أغنیاء أمتی للنزهة و الأوساط للتجارة و الفقراء للسمعة و کان کلامه (ص) کالکتاب العزیز واردا فی مورد و جاریا فی نظیره» (شیخ انصاری، المکاسب، ج 1، ص 40).
10. کفایة الأحکام، ج 1، ص 428.
11. شیخ انصاری، المکاسب، ج 1، ص 147.
12. جامع الأخبار، ص 49؛ کفایة الأحکام، ج 1، ص 432.
13. مجمع البیان، ج 1، ص 46.
14. کفایة الأحکام، ج 1، ص 432.
15. همان.
16. همان، ص 433.
17. همان، ص 434.