نویسنده: ابراهیم امینی
دختر مادامیکه در خانه پدر و مادر زندگى می کند باید رضایت آنها را فراهم سازد، لیکن وقتى که پیمان زناشویى را امضاء نمود و به خانه شوهر قدم نهاد وظیفه اش تغییر می کند.
در آنجا باید شوهردارى کند و رضایت و خشنودى او را بر همه چیز مقدم بدارد، حتى در جاییکه بین خواسته هاى پدر و مادر و بین خواسته هاى شوهرش تزاحم پیدا شد صلاحش در اینست که از شوهر اطاعت نموده اسباب رضایت او را فراهم سازد، گر چه پدر و مادرش رنجیده شوند، زیرا با جلب رضایت شوهر، رشته انس و محبت که بهترین ضامن بقاى عقدزناشویى است محکم میگردد، لیکن اگر مطابق میل مادرش رفتار کردممکن است آن پیمان مقدس متزلزل یا از هم گسیخته شود، زیرا بسیارى از مادرها از تربیت صحیح و رشد فکرى بهره کافى ندارند.
آنها هنوز این مطلب را درک نکرده اند که باید دختر و داماد را به حال خود آزاد گذاشت تا با هم مأنوس شده تفاهم نمایند، برنامه زندگى رابر طبق اوضاع و شرائط خودشان تهیه نموده باجرا گذارند، و اگر در این بین بمشکلى برخورد نمودند با مشورت و تفاهم حل کنند.
چون این مطلب را که عین صلاح است درک نکرده اند در صددهستند به خیال خودشان، داماد را بر طبق دلخواه بار بیاورند، بدین جهت مستقیم و غیر مستقیم در امور آنها دخالت میکنند. در این راه از دخترشان که جوان است و سرد و گرم روزگار را نچشیده و به همه مصالح حقیقى خودش آگاه نیست استفاده مى نمایند. او را آلت و ابزار نفوذ در داماد قرارمى دهند، مرتبا دستور مى دهند با شوهرت چگونه رفتار کن، چه بگو، چه نگو. دختر ساده لوح هم چون مادرش را خیرخواه و آشناى بمصالح مى دانداز او اطاعت نموده نقشه هایش را پیاده میکند. اگر داماد تسلیم خواسته هاى آنها شد حرفى نیست لیکن اگر خواست اندکى مقاومتى نشان بدهد کار به نزاع و کشمکش و لجبازى خواهد کشید، در آن صورت آن زنهاى نادان ممکن است آنقدر پافشارى کنند که دختر و دامادشان را فداى لجبازى وخیره سرى خویشتن ساخته زندگى آنها را از هم بپاشند، بجاى اینکه دختررا بزندگى و سازگارى تشویق نموده دلداریش بدهند مرتباً از شوهرش بدگویى می کنند: دخترم را بدبخت کردم. چه شوهر بدى نصیبش شد! چه خواستگارهاى خوبى برایش آمدند!پسر عمویت چه زندگى خوبى دارد!
دختر خاله ات چه سر و لباسى دارد!فلانى براى خانمش فلان لباس راخریده!دختر خانم من از کى کمتر است؟چرا باید اینطور زندگى کند؟آخ بمیرم براى دختر بدبختم!
با این قبیل سخنان که به عنوان دلسوزى و خیرخواهى ادا مى شوددختر ساده لوح را از شوهر و زندگى دلسرد نموده اسباب نارضایتى وبهانه گیرى او را فراهم مى سازند. به وسیله این تلقینات سوء وادارش میکنند ناسازگارى و بهانه جویى کند، و کار را به شوهرش سخت بگیرد، درموارد لازم خودشان نیز بحمایت برخاسته قولاً و عملاً او را تأییدمى نمایند، و براى پیروزى، به همه چیز حتى طلاق گرفتن و بدبخت کردن دخترشان حاضرند.
به داستانهاى زیر توجه فرمایید:
«زن 30 ساله اى بنام... مادر 50 ساله اش را که باعث جدا شدن او از شوهرش شده بود کتک زد. زن گفت:از بس مادرم نزد من از شوهرم بدگفت و او را متهم به بى اعتنایى نسبت بخانواده کرد با شوهرم اختلاف پیداکردم، و حاضر شدم از او طلاق بگیرم، ولى فورا پشیمان شدم. لیکن این پشیمانى سودى نداشت. زیرا شوهرم شش ساعت پس از جدا شدن از من دختر خاله اش را نامزد کرد و من از فرط ناراحتى مادرم را کتک زدم. » (1)
«مرد 39 ساله اى بنام... از دست زن و مادر زنش فرار کرد و درنامه اى که بجاى گذاشته نوشته است:بخاطر اینکه زنم راضى نشد به آبادان بیاید و با رفتار ناشایست خود مرا آزار میداد از دست او فرار کردم.
مسئول مرگ من زن و مادر زنم مى باشند. » (2)
«مردى که از دخالتهاى مادرزنش ناراحت بود خودکشى کرد». (3)
مردى که از دخالتهاى بیجاى مادرزنش بتنگ آمده بود او را ازتاکسى بیرون انداخت » (4)
ناگفته پیداست دختریکه از این قبیل مادران نادان و خودخواه اطاعت کند و از افکار غلطشان سرمشق بگیرد بدون تردید به سعادت وخوشبختى خودش لطمه غیر قابل جبرانى وارد خواهد ساخت.
بنابراین، هر زنى که به سعادت خویشتن و ادامه پیمان زناشویى علاقه دارد نباید بى فکر و تامل تحت تاثیر افکار مادرش قرار گرفته آنها راصد در صد صحیح و بر طبق مصالح واقعى بپندارد.
یک زن دانا و باهوش احتیاط و عاقبت اندیشى را از دست نمى دهد، در گفتار و پیشنهادهاى مادر و پدرش خوب دقت مى کند و عواقب و نتائج آنها را مورد بررسى قرار مى دهد، و بدینوسیله مادرش رامى شناسد، اگر دید به زندگى و سازگارى و انتخاب یک روش عقلائى تشویقش میکند مى فهمد که آدم فهمیده و کاردان و خیرخواهى است، دراینصورت مى تواند رضایتش را فراهم کند و از راهنماییهاى عاقلانه اش بهره مند گردد، لیکن اگر دید با گفتار جاهلانه و پیشنهادات غیر عقلائى خودش اسباب دلسردى و ناسازگارى او را فراهم مى سازد یقین پیدا میکندکه شخص نادان و کج سلیقه و بد اخلاقى است.
در اینجا یکى از دو طریق را مى تواند انتخاب کند:یا بر طبق دستورات و راهنماییهاى مادرش ناسازگارى و بهانه جویى را شروع کند وبا شوهرش اعلان جنگ و ستیز بدهد، یا گوش به حرف مادرش ندهد واسباب رضایت شوهرش را فراهم سازد. لیکن یک زن دانا و با هوش هرگزروش اول را انتخاب نخواهد کرد، زیرا فکر میکند که من اگر به حرف مادرم گوش کردم یکى از این نتیجه ها عائدم خواهد شد:یا باید تا آخر عمربا شوهرم در حال نزاع و کشمکش و قهر و دعوا باشم و آب خوش ازگلوى خودم و شوهرم و فرزندانم پایین نرود، یا طلاق بگیرم و به خانه پدر ومادرم مراجعت کنم، در آنصورت یا ناچار میشوم تا آخر عمر در خانه پدر ومادر و تحت تکفل آنها باشم، با اینکه میدانم حاضر نیستند مرا به عنوان یک عضو اصلى خانواده بپذیرند، بلکه مرا به عنوان یک عضو زائد و سربار خودشان محسوب مى دارند، لذا سعى دارند مرا از زندگى خودشان بیرون کنند، پس ناچارم با خوارى و خفت زندگى کنم و از خواهران وبرادرانم زخم زبان و سرزنش بشنوم، و اگر بخواهم از خانه پدر و مادربیرون بروم و جدا زندگى کنم کجا بروم و چگونه تنها زندگى کنم؟و اگرشوهرى برایم پیدا شد معلوم نیست از شوهر اولم بهتر باشد، زیرا معمولامردهایى به خواستگارى زنهایى مثل من مى آیند که همسرشان مرده باشد یاطلاق گرفته باشد، و غالبا بى بچه هم نخواهند بود، در آنصورت ناچارمى شوم از بچه هایش پرستارى کنم، و صدها اشکال و دردسر از این راه ایجاد خواهد شد، و اصلاً معلوم نیست آن شوهر احتمالى از این شوهرم بهتر باشد، شاید او هم عیبهاى بیشتر و بدترى داشته باشد و ناچار گردم بااو بسازم، ممکن است در اثر ایرادها و ناسازگاریهاى من جان شوهرم بستوه آمد با یک تصمیم خطرناک، چشم از زندگى بپوشد و از شهر و دیارفرار کند یا احیانا دست بخودکشى بزند، ممکن است در اثر لجبازیها وکشمکشها خودم بستوه آیم به طوریکه جز خودکشى چاره اى نجویم و با آن عمل غیر مشروع دنیا و آخرتم را بر باد دهم.
آنگاه که در اطراف و جوانب قضیه خوب تامل کرد و نتائج وآثارش را بررسى نمود و آینده اش را در نظر مجسم گردانید با یک تصمیم قاطع بنا مى گذارد که به ولنگاریها و بدگوییها و پیشنهادهاى غیر منطقى مادر یا سایر بستگانش خاتمه داده شوهرش را نگهدارى کند.
در این هنگام به مادرش مى گوید:مادر جان اکنون که مقدرم بوده بااین مرد پیمان زناشویى را امضا کنم صلاحم در اینست که با کوشش وجدیت تمام این زندگى مشترک را که مى تواند مرا خوشبخت کند حفظ کنم، و با اخلاق و رفتار خوب اسباب رضایت شوهرم را فراهم سازم، اوست که مى تواند مرا خوشبخت گرداند، شریک زندگى و یار غمخوار من است، کسى را بهتر از او سراغ ندارم، برنامه زندگیمان را خودمان بایدطرح کنیم، و اگر مشکلى داشته باشیم حل خواهد شد، و دخالتهاى توممکن است به کلى مرا بدبخت کند، اگر میخواهى رفت و آمد و خویشى مامحفوظ بماند در زندگى داخلى ما اصلا دخالت نکن و از شوهرم بدگویى منما و الا ناچار مى شوم با شما قطع رابطه کنم.
اگر با پند و اندرز دست از گفتار و رفتارشان برداشتند مى تواند باآنها رفت و آمد کند لیکن اگر حاضر نشدند خودشان را اصلاح نمایندصلاح زن در اینست که به طور کلى با آنها قطع رابطه کند و بدینوسیله خودش را از یک خطر بزرگ یعنى از هم پاشیدن کانون خانوادگى برهاند.
و با فکر آزاد به زندگى ادامه دهد.
در این صورت ممکن است در بین خویشانش از عزت و احترام اوکاسته شود لیکن در عوض، محبت و رضایت شوهرش چند برابر شده نزداو عزیز و محترم خواهد گشت.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:«بهترین زنان شما زنى است که زیاد بچه دار شود، شوهر دوست و عفیف و محجوب باشد. در مقابل خویشانش تسلیم نباشد لیکن مطیع شوهرش باشد، براى شوهرش زینت کند، خودش را از بیگانگان محفوظ بدارد. حرف شوهرش را بشنود و ازوى اطاعت کند. وقتى با هم خلوت نمودند بر طبق اراده او رفتار کند اما درهر حال، شرم و حیا را از دست ندهد.
سپس فرمود:بدترین زنان شما زنى است که در مقابل خویشانش مطیع باشد لیکن زیر بار شوهرش نرود، عقیم و کینه توز باشد، از کارهاى زشت پروا نداشته باشد، در غیاب شوهرش زینت و آرایش کند، درخلوتگاه از خواسته هاى شوهرش امتناع ورزد. عذرش را نپذیرد و گناهش را نبخشد». (5)
در آنجا باید شوهردارى کند و رضایت و خشنودى او را بر همه چیز مقدم بدارد، حتى در جاییکه بین خواسته هاى پدر و مادر و بین خواسته هاى شوهرش تزاحم پیدا شد صلاحش در اینست که از شوهر اطاعت نموده اسباب رضایت او را فراهم سازد، گر چه پدر و مادرش رنجیده شوند، زیرا با جلب رضایت شوهر، رشته انس و محبت که بهترین ضامن بقاى عقدزناشویى است محکم میگردد، لیکن اگر مطابق میل مادرش رفتار کردممکن است آن پیمان مقدس متزلزل یا از هم گسیخته شود، زیرا بسیارى از مادرها از تربیت صحیح و رشد فکرى بهره کافى ندارند.
آنها هنوز این مطلب را درک نکرده اند که باید دختر و داماد را به حال خود آزاد گذاشت تا با هم مأنوس شده تفاهم نمایند، برنامه زندگى رابر طبق اوضاع و شرائط خودشان تهیه نموده باجرا گذارند، و اگر در این بین بمشکلى برخورد نمودند با مشورت و تفاهم حل کنند.
چون این مطلب را که عین صلاح است درک نکرده اند در صددهستند به خیال خودشان، داماد را بر طبق دلخواه بار بیاورند، بدین جهت مستقیم و غیر مستقیم در امور آنها دخالت میکنند. در این راه از دخترشان که جوان است و سرد و گرم روزگار را نچشیده و به همه مصالح حقیقى خودش آگاه نیست استفاده مى نمایند. او را آلت و ابزار نفوذ در داماد قرارمى دهند، مرتبا دستور مى دهند با شوهرت چگونه رفتار کن، چه بگو، چه نگو. دختر ساده لوح هم چون مادرش را خیرخواه و آشناى بمصالح مى دانداز او اطاعت نموده نقشه هایش را پیاده میکند. اگر داماد تسلیم خواسته هاى آنها شد حرفى نیست لیکن اگر خواست اندکى مقاومتى نشان بدهد کار به نزاع و کشمکش و لجبازى خواهد کشید، در آن صورت آن زنهاى نادان ممکن است آنقدر پافشارى کنند که دختر و دامادشان را فداى لجبازى وخیره سرى خویشتن ساخته زندگى آنها را از هم بپاشند، بجاى اینکه دختررا بزندگى و سازگارى تشویق نموده دلداریش بدهند مرتباً از شوهرش بدگویى می کنند: دخترم را بدبخت کردم. چه شوهر بدى نصیبش شد! چه خواستگارهاى خوبى برایش آمدند!پسر عمویت چه زندگى خوبى دارد!
دختر خاله ات چه سر و لباسى دارد!فلانى براى خانمش فلان لباس راخریده!دختر خانم من از کى کمتر است؟چرا باید اینطور زندگى کند؟آخ بمیرم براى دختر بدبختم!
با این قبیل سخنان که به عنوان دلسوزى و خیرخواهى ادا مى شوددختر ساده لوح را از شوهر و زندگى دلسرد نموده اسباب نارضایتى وبهانه گیرى او را فراهم مى سازند. به وسیله این تلقینات سوء وادارش میکنند ناسازگارى و بهانه جویى کند، و کار را به شوهرش سخت بگیرد، درموارد لازم خودشان نیز بحمایت برخاسته قولاً و عملاً او را تأییدمى نمایند، و براى پیروزى، به همه چیز حتى طلاق گرفتن و بدبخت کردن دخترشان حاضرند.
به داستانهاى زیر توجه فرمایید:
«زن 30 ساله اى بنام... مادر 50 ساله اش را که باعث جدا شدن او از شوهرش شده بود کتک زد. زن گفت:از بس مادرم نزد من از شوهرم بدگفت و او را متهم به بى اعتنایى نسبت بخانواده کرد با شوهرم اختلاف پیداکردم، و حاضر شدم از او طلاق بگیرم، ولى فورا پشیمان شدم. لیکن این پشیمانى سودى نداشت. زیرا شوهرم شش ساعت پس از جدا شدن از من دختر خاله اش را نامزد کرد و من از فرط ناراحتى مادرم را کتک زدم. » (1)
«مرد 39 ساله اى بنام... از دست زن و مادر زنش فرار کرد و درنامه اى که بجاى گذاشته نوشته است:بخاطر اینکه زنم راضى نشد به آبادان بیاید و با رفتار ناشایست خود مرا آزار میداد از دست او فرار کردم.
مسئول مرگ من زن و مادر زنم مى باشند. » (2)
«مردى که از دخالتهاى مادرزنش ناراحت بود خودکشى کرد». (3)
مردى که از دخالتهاى بیجاى مادرزنش بتنگ آمده بود او را ازتاکسى بیرون انداخت » (4)
ناگفته پیداست دختریکه از این قبیل مادران نادان و خودخواه اطاعت کند و از افکار غلطشان سرمشق بگیرد بدون تردید به سعادت وخوشبختى خودش لطمه غیر قابل جبرانى وارد خواهد ساخت.
بنابراین، هر زنى که به سعادت خویشتن و ادامه پیمان زناشویى علاقه دارد نباید بى فکر و تامل تحت تاثیر افکار مادرش قرار گرفته آنها راصد در صد صحیح و بر طبق مصالح واقعى بپندارد.
یک زن دانا و باهوش احتیاط و عاقبت اندیشى را از دست نمى دهد، در گفتار و پیشنهادهاى مادر و پدرش خوب دقت مى کند و عواقب و نتائج آنها را مورد بررسى قرار مى دهد، و بدینوسیله مادرش رامى شناسد، اگر دید به زندگى و سازگارى و انتخاب یک روش عقلائى تشویقش میکند مى فهمد که آدم فهمیده و کاردان و خیرخواهى است، دراینصورت مى تواند رضایتش را فراهم کند و از راهنماییهاى عاقلانه اش بهره مند گردد، لیکن اگر دید با گفتار جاهلانه و پیشنهادات غیر عقلائى خودش اسباب دلسردى و ناسازگارى او را فراهم مى سازد یقین پیدا میکندکه شخص نادان و کج سلیقه و بد اخلاقى است.
در اینجا یکى از دو طریق را مى تواند انتخاب کند:یا بر طبق دستورات و راهنماییهاى مادرش ناسازگارى و بهانه جویى را شروع کند وبا شوهرش اعلان جنگ و ستیز بدهد، یا گوش به حرف مادرش ندهد واسباب رضایت شوهرش را فراهم سازد. لیکن یک زن دانا و با هوش هرگزروش اول را انتخاب نخواهد کرد، زیرا فکر میکند که من اگر به حرف مادرم گوش کردم یکى از این نتیجه ها عائدم خواهد شد:یا باید تا آخر عمربا شوهرم در حال نزاع و کشمکش و قهر و دعوا باشم و آب خوش ازگلوى خودم و شوهرم و فرزندانم پایین نرود، یا طلاق بگیرم و به خانه پدر ومادرم مراجعت کنم، در آنصورت یا ناچار میشوم تا آخر عمر در خانه پدر ومادر و تحت تکفل آنها باشم، با اینکه میدانم حاضر نیستند مرا به عنوان یک عضو اصلى خانواده بپذیرند، بلکه مرا به عنوان یک عضو زائد و سربار خودشان محسوب مى دارند، لذا سعى دارند مرا از زندگى خودشان بیرون کنند، پس ناچارم با خوارى و خفت زندگى کنم و از خواهران وبرادرانم زخم زبان و سرزنش بشنوم، و اگر بخواهم از خانه پدر و مادربیرون بروم و جدا زندگى کنم کجا بروم و چگونه تنها زندگى کنم؟و اگرشوهرى برایم پیدا شد معلوم نیست از شوهر اولم بهتر باشد، زیرا معمولامردهایى به خواستگارى زنهایى مثل من مى آیند که همسرشان مرده باشد یاطلاق گرفته باشد، و غالبا بى بچه هم نخواهند بود، در آنصورت ناچارمى شوم از بچه هایش پرستارى کنم، و صدها اشکال و دردسر از این راه ایجاد خواهد شد، و اصلاً معلوم نیست آن شوهر احتمالى از این شوهرم بهتر باشد، شاید او هم عیبهاى بیشتر و بدترى داشته باشد و ناچار گردم بااو بسازم، ممکن است در اثر ایرادها و ناسازگاریهاى من جان شوهرم بستوه آمد با یک تصمیم خطرناک، چشم از زندگى بپوشد و از شهر و دیارفرار کند یا احیانا دست بخودکشى بزند، ممکن است در اثر لجبازیها وکشمکشها خودم بستوه آیم به طوریکه جز خودکشى چاره اى نجویم و با آن عمل غیر مشروع دنیا و آخرتم را بر باد دهم.
آنگاه که در اطراف و جوانب قضیه خوب تامل کرد و نتائج وآثارش را بررسى نمود و آینده اش را در نظر مجسم گردانید با یک تصمیم قاطع بنا مى گذارد که به ولنگاریها و بدگوییها و پیشنهادهاى غیر منطقى مادر یا سایر بستگانش خاتمه داده شوهرش را نگهدارى کند.
در این هنگام به مادرش مى گوید:مادر جان اکنون که مقدرم بوده بااین مرد پیمان زناشویى را امضا کنم صلاحم در اینست که با کوشش وجدیت تمام این زندگى مشترک را که مى تواند مرا خوشبخت کند حفظ کنم، و با اخلاق و رفتار خوب اسباب رضایت شوهرم را فراهم سازم، اوست که مى تواند مرا خوشبخت گرداند، شریک زندگى و یار غمخوار من است، کسى را بهتر از او سراغ ندارم، برنامه زندگیمان را خودمان بایدطرح کنیم، و اگر مشکلى داشته باشیم حل خواهد شد، و دخالتهاى توممکن است به کلى مرا بدبخت کند، اگر میخواهى رفت و آمد و خویشى مامحفوظ بماند در زندگى داخلى ما اصلا دخالت نکن و از شوهرم بدگویى منما و الا ناچار مى شوم با شما قطع رابطه کنم.
اگر با پند و اندرز دست از گفتار و رفتارشان برداشتند مى تواند باآنها رفت و آمد کند لیکن اگر حاضر نشدند خودشان را اصلاح نمایندصلاح زن در اینست که به طور کلى با آنها قطع رابطه کند و بدینوسیله خودش را از یک خطر بزرگ یعنى از هم پاشیدن کانون خانوادگى برهاند.
و با فکر آزاد به زندگى ادامه دهد.
در این صورت ممکن است در بین خویشانش از عزت و احترام اوکاسته شود لیکن در عوض، محبت و رضایت شوهرش چند برابر شده نزداو عزیز و محترم خواهد گشت.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:«بهترین زنان شما زنى است که زیاد بچه دار شود، شوهر دوست و عفیف و محجوب باشد. در مقابل خویشانش تسلیم نباشد لیکن مطیع شوهرش باشد، براى شوهرش زینت کند، خودش را از بیگانگان محفوظ بدارد. حرف شوهرش را بشنود و ازوى اطاعت کند. وقتى با هم خلوت نمودند بر طبق اراده او رفتار کند اما درهر حال، شرم و حیا را از دست ندهد.
سپس فرمود:بدترین زنان شما زنى است که در مقابل خویشانش مطیع باشد لیکن زیر بار شوهرش نرود، عقیم و کینه توز باشد، از کارهاى زشت پروا نداشته باشد، در غیاب شوهرش زینت و آرایش کند، درخلوتگاه از خواسته هاى شوهرش امتناع ورزد. عذرش را نپذیرد و گناهش را نبخشد». (5)
پینوشتها:
1-اطلاعات هفتگى شماره 1628.
2-اطلاعات 9 آذر ماه 1348
3-اطلاعات 12 اردیبهشت 1349
4-اطلاعات 13 اردیبهشت 1349
5-بحار جلد 103 ص 235
/ج