از تشکیل شورای ملی مقاومت تا مزدوری عراق
بنیصدر و رجوی پس از فرار از ایران در پاریس به همراه حزب دموکرات کردستان، جبهه دموکراتیک ملی ایران، شورای متحد چپ، سازمان استادان متعهد دانشگاههای ایران، کانون توحیدی اصناف، سازمان اتحاد برای آزادی کار و سازمان اقامه، شورای ملی مقاومت را بنیاد نهادند. بعدها، حزب کار ایران، جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران، اتحادیه کمونیستهای ایران (سربداران) و سازمان چریکهای فدایی خلق نیز به آنها پیوستند. (28)بسیاری از این سازمانها، تعداد اعضایشان از انگشتان یک دست تجاوز نمیکرد و پس از سازمان مجاهدین، حزب دموکرات کردستان از همه شاخصتر بود. از همین رو، مجاهدین نقش پدر خوانده را برای شورا داشتند. سازمان به جای اصلاح اشکالات و رفع کمبودهای خود که مورد انتقاد سایر اعضای شورا بود، به ایجاد سازمانها و گروههای تابع خود در شورا اقدام کرد، با این خیال که در عرصه افکار بینالمللی، ترکیب گستردهای از نمایندگی تمام اقشار و طبقات جامعه را که در شورا عضو هستند، به نمایش بگذارد. (29) طبق میثاقی که اعضای شورا امضا کردند، بنیصدر به عنوان رئیس جمهور نظام جمهوری دموکراتیک اسلامی و رجوی به عنوان نخست وزیر انتخاب شدند. نکته جالب این که آنان در حالی لفظ اسلامی را برای حکومت آینده خود برگزیده بودند که بیشتر گروههای عضو شورا، غیر مذهبی و لائیک بودند و حتی هنگامی که این امر موجب اعتراض اعضای شورا قرار گرفت، مجاهدین اعتراف کردند که با کنار گذاشتن لفظ اسلامی در مقابل نیروهای اسلامی کشور خلع سلاح میشوند. (30) آنان در مقابل اعتراضات مؤتلفینشان وعده سرنگونی سریع جمهوری اسلامی را طی دو سه ماه میدادند و از متحدان خود میخواستند که اعتراضاتشان را برای مجلس مؤسسان قانون اساسی بگذارند. (31) گذشت زمان باور متحدان رجوی را نسبت به سخنانش سستتر کرد تا آن جا که به گفته مهدی خانبابا تهرانی، رجوی در سال دوم عمر شورا در مقابل تعیین دوره سرنگونی جمهوری اسلامی پاسخ داد: «تا پایان سال آینده، نمیتوانم به این سؤال جواب بدهم؛ چون، مشغول ارزیابی نیروهای خود هستیم و در میان نیروهایمان حلقه مفقودهای داریم که مشغول یافتن و وصل آن به سازمان هستیم». (32) به مرور، برای همگان ثابت شد که این حلقه مفقوده در کجا پنهان است. آن حلقه مفقوده نه در میان نیروهای سازمان و نه در میان نیروهای متحد آن، که در رژیم بعثی عراق بود و رجوی قصد داشت سازمان خود را با آن پیوند دهد. رهبر سازمان از همان نخستین سال سکونت در فرانسه کوشید تا از طریق پیامها و مصاحبههایش به دولتمردان عراق بفهماند که او به عنوان یک نیروی اپوزیسیون میتواند با زیادهخواهیهای عراق همراهی کند، به طوری که وی در مصاحبه خود در آذرماه سال 1360 با مجله الوطن العربی میگوید: «مشکل شط العرب ظاهر قضیه است. مشکل اصلی، تهدیدهای [امام] خمینی برای صدور انقلاب به خارج است که باعث بروز جنگ شده است. به نظر ما، شط العرب متعلق به عراق است». (33) مسئله مطرح کردن صدور انقلاب به منزله دلیل اصلی جنگ اتهامی بود که سازمان در تحلیلهای سری خود در همان نخستین ماههای جنگ مطرح میکرد، اما نکته مهم در این مصاحبه، آن است که رجوی تا جایی پیش میرود که از تمامیت ارضی ایران چشم میپوشد و به طور شگفتانگیزی، اروند رود را با نام شط العرب متعلق به عراق میداند. او که امیدوار بود با حمایت بیگانگان از رهبریاش در جنگ داخلی پیروز شود، در مصاحبهای با مجله ساوت انگلستان، خود را در نقش نیروی آلترناتیو جمهوری اسلامی تصور میکند و میگوید: «ما برای استقرار صلح بر مبنای عدم مداخله در عراق آمادهایم». (34) رجوی افزون بر ارسال پیامهای محبتآمیز برای رژیم عراق، کوشید متحدان خود را آماده پذیرش ارتباط و همکاری با عراق کند. مجاهدین به صورت بحثهای جداگانه این مسئله را در جلسات شورا مطرح میکردند و میزان موافقت و مخالفت اعضای شورا را میسنجیدند، اما تا زمان مقرر، اجازه ندادند که گروههای دیگر عضو شورا از ارتباط آنها با عراق آگاه شوند. پس از زمینهسازیهای لازم، مسعود رجوی و طارق عزیز در پاریس با یکدیگر ملاقات کردند. (35)
بدین ترتیب، سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی، که همه مراحل اعم از تحریم انتخابات، مخالفت قانونی، ایجاد تشنج، ضرب و شتم مخالفان و آخرالامر عملیات مسلحانه و ترورهای کور را آزموده بود، برای دستیابی به قدرت به آخرین مرحله، یعنی مزدوری بیگانگان وارد شد؛ مرحلهای که برگشت ناپذیرترین راه در پیشگاه خلقی بود که آنان داعیه نمایندگیشان را داشتند.
طی ملاقات مزبور، طارق عزیز ابراز کرد: «امیدوارم در آینده نزدیک، دوست عزیزم مسعود رجوی را در پست ریاست جمهوری یا نخست وزیری ایران ملاقات کنم». (36) اعلام این نکته بسیار آگاهانه و دیپلماتیک انجام گرفته بود. طارق عزیز درست زمانی که بنیصدر خود را رئیس جمهور منتخب مردم میدانست و به عنوان رئیس جمهور در اتاق نزدیک اتاق مذاکره نشسته بود، این حرف را میزد. معنی چنین سخنانی این بود که دولت عراق رجوی را منهای بنیصدر نیز قبول دارد و این سنگ بنای دیپلماسی جدیدی بود که از این طریق، در شورا گذاشته شد. (37)
به گزارش خبرگزاری فرانسه، در اعلامیه مشترک طارق عزیز و مسعود رجوی آمده بود که «عزیز تمایل صمیمانه عراق را به امضای قرارداد صلح با در نظر گرفتن تمامیت ارضی دو کشور، احترام به آزادی عقیده ملتهای ایران و عراق و عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر را به مسعود رجوی ابراز کرده است». (38) رجوی با این ملاقات خود را تنها آلترناتیو جمهوری اسلامی تصور کرد و از این زمان به بعد، مسئولیت برقراری صلح را به عهده گرفت. وی که ادعا میکرد ملت ایران پس از شنیدن خبر ملاقات وی با طارق عزیز فریاد خوشحالی سردادهاند، در فراخوانهایش کوشید تا از طریق اقداماتی، همچون اعتصاب کارگران صنعت نفت و کارکنان رادیو و تلویزیون، جمهوری اسلامی را به سازش با عراق مجبور کند. (39)
پس از ملاقات وی و طارق عزیز، عراق به عمدهترین مرکز فعالیت سازمان منافقین تبدیل شد. مسئولان سازمان از همکاری با حکومت عراق اهداف زیر را دنبال میکردند: نخست این که از نظر جغرافیایی، عراق با مرزهای زمینی طولانیای که با ایران داشت، بهترین و آسانترین مسیر برای نفوذ گروههای عضو سازمان به داخل ایران بود. دوم آن که، سازمان با بهرهگیری از کمکهای مالی و تسلیحاتی سخاوتمندانه دولت عراق میتوانست توان مبارزاتی خود را در برابر نظام اسلامی ایران به میزان در خور توجهی افزایش دهد. از سوی دیگر، دولت عراق علاقهمند بود با جلب حمایت این سازمان، از شبکه فعالان و حامیان این سازمان در داخل ایران برای اجرای عملیاتهای خرابکارانه، انجام ترور شخصیتها، کسب اطلاعات و اخبار از اوضاع نظامی و اقتصادی کشور و تضعیف اراده مردم برای مشارکت در جبهههای جنگ بهرهبرداری کند. به دنبال این سیاست، پایگاههای منافقین که تعداد آنها را هفده پایگاه برشمردهاند، در داخل خاک عراق و در نزدیکی مناطق مرزی این کشور با ایران تأسیس شد. اصلیترین پایگاه آنها به نام اشرف در صد کیلومتری شمال غربی بغداد واقع شده بود. (40) بدین ترتیب، با حمایت مالی و نظامی رژیم عراق، واحدهای نظامی سازمان به سرعت سازماندهی و تجهیز شدند. براساس برآوردهای انجام شده، سازمان تعداد پانزده تا بیست هزار نیرو را در قالب ارتش به اصطلاح آزادی بخش ملی سازماندهی کرد. (41) این سازمان هم چنین، از نظر تسلیحات مکانیزه نیز توانست امکانات درخور توجهی را جمعآوری کند، اما با وجود این امکانات، بغیر از مرحله پایانی جنگ، موفق نشد عملیات نظامی مستقلی را علیه نیروهای ایرانی انجام دهد. در اوایل سال 1367، نیروهای سازمان با پشتیبانی ارتش عراق عملیاتی را با نام آفتاب در منطقه شوش انجام دادند که با دادن تلفات فراوانی به عقب نشینی مجبور شدند. (42)
عمده فعالیت این سازمان در خلال جنگ هشت ساله را میتوان اعزام گروههایی برای انجام عملیاتهای ترور و خرابکاری، به ویژه ترور رزمندگان و فرماندهان نظامی در داخل ایران، جاسوسی از تحرکات نظامی ایران، انجام تبلیغات مسموم از طریق رادیوی اختصاصی این گروه در عراق و نیز شایعهسازی برای تحتالشعاع قرار دادن حمایتهای مردمی از جبههها دانست. نیروهای وابسته به سازمان منافقین حضور گستردهای در کنار نیروهای عراقی داشتند و شنود مکالمات بیسیمی و تلفنی نیروهای ایرانی بیشتر از سوی نیروهای این سازمان صورت میگرفت. (43) هم چنین، آنها به عنوان نیرویی وابسته به ارتش عراق، در سرکوب قیامهای مردمی این کشور نیز نقش مستقیمی را عهدهدار بودند، به طوری که در سرکوب شورش کردهای شمال و شیعیان جنوب عراق سهم عمدهای را ایفا کردند و در این راستا، جنایتهای بیشماری را مرتکب شدند. (44) آنها با اطلاعات نظامی با ارزشی، که از تحرکات نظامی نیروهای نظامی ایران و مختصات دقیق پایگاههای نظامی و مراکز صنعتی در اختیار ارتش عراق قرار دادند، توانستند کمکهای ارزشمندی را برای دستیابی به اهداف نظامی رژیم بغداد به آن ارائه کنند.
عملیات مرصاد
تا پایان جنگ همکاری تنگاتنگ سازمان با عراق در همه ابعاد روندی صعودی داشت. با پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، ادعای صلح طلبی عراق در عرصه جهانی زیر سؤال رفت و چشمانداز نامعلومی بر روابط دو کشور و مشخصا سازمان مجاهدین خلق (منافقین) حاکم شد. برخلاف دوره جنگ، روند امور برای این گروه ناامید کننده و حضور آن در عراق برای رژیم بعث دردسر آفرین به نظر میرسید؛ بنابراین، سازمان به خیال یکسره کردن کار جمهوری اسلامی به فکر عملیات نظامی گسترده افتاد تا برای آخرین بار بخت خود را بیازماید. عراق نیز که از موفقیتهای به دست آمده به شدت مغرور شده بود و پایان جنگ را نزدیک میدید، در صدد برآمد تا عقب ماندگیهای خود را در طول جنگ جبران کند و با اشغال مجدد اراضی ایران و به اسارت گرفتن نیروهای ایرانی، بتواند در پای میز مذاکرات از موضع قدرت صحبت کند، از این رو، هنگامی که حملات ارتش عراق از سوی سازمان ملل و دولتها محکوم شد و داعیه صلح طلبی این کشور زیر سؤال رفت، (45) آنان به عنوان آخرین برگ برنده رژیم به کار گرفته شدند. هر چند سازمان کاملا تحت سلطه و نفوذ عراق قرار داشت، اما فعالیت نظامیاش علیه ایران به عنوان یک حرکت داخلی قابل توجیه بود. نکته دیگر این که یک ماه پیش از این، پس از تصرف مهران، ارتش عراق این منطقه را به نیروهای مزبور سپرده بود. (46) از سوی دیگر، مسئولان سازمان منافقین با آغاز مذاکرات صلح به ایستگاه آخر رسیده بودند و دیگر نمیتوانستند با طرح شعار صلح طلبی خود را در افکار عمومی جهانیان به عنوان تنها طرف برقرار کننده صلح در مقابل عراق مطرح کنند. البته، وجود چنین وضعیتی پس از استقرار نیروهای سازمان در خاک عراق قابل پیش بینی بود و در واقع، آنها سالها پیش از این انتحار سیاسی کرده و در این زمان، به صورت یک نیروی نظامی مزدور همچون فالانژهای لبنان درآمده بودند.در سوم مرداد ماه سال 1367، هم زمان با آغاز حمله نیروهای عراقی از منطقه جنوب ایران، نیروهای سازمان حملات خود را علیه ایران از سمت غرب آغاز کردند. (47) آنان قصد داشتند براساس یک برنامه زمانبندی شده 33 ساعته با بهرهگیری از 25 تیپ که مجموعا چهار تا پنج هزار نفر را در بر میگرفتند، در پنج مرحله، از شهرهای سر پل ذهاب، اسلام آباد، همدان و قزوین عبور کنند و خود را به تهران برسانند. (48) سخنگوی آنان، اهداف سازمان را از این عملیات چنین اعلام کرد: «استراتژی مجاهدین وارد آوردن هر چه بیشتر تلفات به نیروهای ایران و باز کردن راه برای یک انقلاب عمومی ضد [امام] خمینی است». (49) هم زمان در یکی از رسانههای غربی نیز استراتژی منافقین ایجاد منطقه آزاد شده اعلام شد تا پس از پایان جنگ با استقرار در آن منطقه، منافع حکومت ایران را تهدید کنند. (50)
رهبر سازمان که هنوز نمیخواست باور کند که دیگر به عنوان طرف مذاکره صلح مطرح نیست، مذاکرات صلح از سوی ایران را مصنوعی و بهانهای برای اتلاف وقت اعلام کرد، از همین رو، معتقد بود که: «نباید اجازه داد رژیم ایران فرصت دیگری برای دفعالوقت بیابد و از امضای قرارداد صلح طفره رود». براساس تحلیلهای سازمان، جمهوری اسلامی در پی صدور انقلاب خود بود و تنها در صورتی از این اقدام و داعیه دست بر میداشت که به مرز فروپاشی میرسید؛ موضوعی که در حال حاضر، به دلیل آن که به پذیرش صلح مجبور شده است، امکانپذیر میباشد. از همین رو، نیروهای سازمان از نقاط مختلف دنیا برای اعزام به ایران در عراق گرد هم آمدند و هم زمان، به تشکیلات درون زندانهای ایران اطلاع داده شد که به زودی جمهوری اسلامی فرو خواهد پاشید؛ بنابراین، برای پیوستن به سازمان و ایجاد شورش در داخل زندانها آماده باشند. (51) عملیات فروغ جاویدان با 25 تیپ آغاز شد. هدایت عملیات مزبور را مسعود رجوی از طریق فرماندهان محورها بر عهده داشت. در این عملیات، برای هر یک از محورها به تناسب اهمیت مأموریت یک یا دو تیپ در نظر گرفته شده بود که فرماندهان و حوزه عملیات آنها بدین قرار بود:
1) مهدی براتی، فرمانده محور اول و مسئول تسخیر اسلام آباد غرب؛
2) ابراهیم ذاکری، فرمانده محور دوم و مسئول تسخیر کرمانشاه؛
3) محمود مهدوی، فرمانده محور سوم و مسئول تسخیر همدان؛
4) مهدی افتخاری، فرمانده محور چهارم و مسئول تسخیر قزوین؛ و
5) محمد عطایی با معاونت مهدی ابریشمچی، فرمانده محور پنجم و مسئول تسخیر تهران. (52)
دولت عراق نیز در این عملیات با ادواتی از قبیل 120 دستگاه تانک، چهارصد دستگاه نفربر، نود قبضه خمپاره انداز هشتاد میلی متری، سی قبضه توپ 122 میلی متری، 150 قبضه خمپاره چهارصد میلی متری، هزار قبضه تیربار کلاشینکف، سی قبضه توپ 106 میلی متری و هزار دستگاه کامیون و خودرو آنان را یاری میکردند. (53) هم زمان با پیش روی نیروهای منافقین در عمق خاک ایران، برای جلوگیری از عملیات هوایی هواپیماها و بالگردهای جمهوری اسلامی، هواپیماهای عراقی پایگاههای شکاری نوژه همدان، وحدتی دزفول و همچنین پادگان تیپ 2 سقز و پایگاه هوانیروز در کرمانشاه را بمباران کردند. (54) یک روز بعد از حمله، یعنی در 4 مرداد ماه، نیروهای سازمان با حمایت آتش توپخانه عراق به شهرهای سرپل ذهاب، کرند و اسلام آباد غرب وارد شدند. (55) شاید در آن روز، تمام نیروهای سازمان به این یقین رسیده بودند که به زودی به تهران وارد خواهند شد، اما رؤیای آنان همچون رؤیای صدام در سال 1359 تعبیر نشد و دو روز پس از آن، عملیات نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تحت عنوان عملیات مرصاد با رمز یا علی در منطقه غرب آغاز شد. در این عملیات، سه گردان از تیپ نبی اکرم، تیپ مسلم و یک گردان از ایلام حضور داشتند. طی درگیری سختی که در منطقه چهارزبر اتفاق افتاد، بسیاری از نفرات منافقین به هلاکت رسیدند و تمام تجهیزاتشان منهدم و با بسته شدن سه راه اسلام آباد - ملاوی راه عقب نشینی نیروهای منافقین بسته شد. (56) بدین ترتیب، در روز 7 مرداد ماه، دیگر اثری از نیروهای ضد انقلاب در منطقه نبود. طی عملیات مرصاد، 1600 تا 2000 تن از مجاهدین به هلاکت رسیده و در حدود هزار نفر از آنان زخمی شدند. (57) بدین ترتیب، آخرین تیر رژیم بعثی عراق نیز به مؤثر واقع نشد و صدام بدون این که بتواند منطقهای از ایران را در چنگ یک نیروی وابسته داشته باشد تا از آن طریق بتواند به ایران فشار بیاورد، مجبور شد در 15 مرداد ماه، آتشبس را بپذیرد. عملیات مرصاد پایانی بر یک پایان بود، چرا که سازمان سالها پیش از این، دفتر خود را بسته بود و اگر رژیم عراق در این سالها به آنها اجازه داد تا در پایگاههای خود در داخل خاک عراق باقی بمانند به دلیل همان دیدی بود که عراق به سازمان داشت؛ دیدی که با دید رژیم صهیونیستی اسرائیل به فالانژهای لبنان متفاوت نیست: نیرویی مزدور در خدمت بیگانه.
نتیجه گیری
آخرین نکتهای که تعمق درباره آن بسیار اهمیت دارد این است که نقطه آغاز انحراف سازمان کجا بود و چرا افراد این سازمان به راحتی هموطنان خود را به قتل میرسانند و با دشمن خارجی که به کشورشان حمله کرده است، همکاری میکنند؟ در پاسخ باید گفت که در واقع، آنچه این روند جدایی را موجب شد در ایدئولوژی سازمان نهفته بود؛ ایدئولوژیای که ادعای کمال و برتری نسبت به دیگر ایدئولوژیها را داشت، از همین رو، اعضای سازمان را به مطلق انگاری دچار کرد، به طوری که در این مطلق انگاری، هر کس جز خود را در مسیر باطل دیدند. التقاط در اندیشه، انحراف دیگری بود که سازمان از همان روز نخست تشکیل، بدان دچار شد؛ نکتهای که یکی از حمید شوکت در کتاب نگاهی از درون به جنبش چپ ایران به خوبی آن را گوشزد کرده است: «خطای دیگر مجاهدین قضیه التقاطی بودن مجاهدین در جهان بینی است که در این زمینه هم، دچار یک توهم شدهاند و گاهی رهبری آنها با چپ ایران به گونهای سخن میگوید که گویی مرجع گروههای چپ ایران نیز هست و در مورد مسائل مارکسیسم - لنینیسم یا هر مقوله دیگری دارای حق فتواست. این رفتار در برخورد با ملیون نیز دیده میشود. آنها در برخورد با ملیون نیز به گونهای سخن میگویند که گویی وارث غیر مستقیم و رهبر جنبش ملی ایران هستند.در زمینه اسلام و مسائل مذهبی هم که خود را راستینتر از دیگران میدانند. اینها همگی نشان انحصار طلبی در اندیشه مجاهدین است و امر چنان به آنها مشتبه شده که خود را وکیل و وصی جنبشها و گرایشهای سیاسی ایران میپندارند». (58)
البته، یادآوری این نکته نیز لازم است که وجود شخصی مانند مسعود رجوی با داشتن سابقه همکاری با ساواک در رأس چنین سازمانی، نمیتواند سرنوشتی بهتر را برای آن رقم بزند.
در واقع، عملیات مرصاد شلیک نهایی به سازمان بود، چرا که آنان پس از افتادن به دامان عراق از دید مردم ایران به یک طرف جنگی تبدیل شدند و فرصت هر گونه بازگشت را از خود گرفتند. امروز، سازمان مانند بیماری محتضری است که سرنوشتش به سرنوشت بیمار در حال احتضار دیگری پیوند خورده است. از همین رو، این روزها در جراید میخوانیم که سازمان مجاهدین با اندک طرفدارانش در عراق در پی جایی برای استقرار است.
پینوشتها:
28- حمید شوکت؛ نگاهی از درون به جنبش چپ ایران؛ گفت و گو با مهدی خانبابا تهرانی، پاریس: بینا، بیتا، ص 525.
29- همان، ص 528.
30- اداره تحقیقات و بررسیهای سیاسی وزارت ارشاد؛ پیشین؛ ص 31.
31- همان؛ ص 34.
32- منافقین و جنگ تحمیلی؛ همان؛ ص 27.
33- منافقین و جنگ تحمیلی؛ نشریه پیام انقلاب؛ سال چهارم، شماره 89 ، 1 مرداد 1362، ص 26.
34- اداره تحقیقات و بررسیهای سیاسی وزارت ارشاد؛ پیشین؛ ص 60.
35- شوکت؛ پیشین؛ ص 35.
36- منافقین و جنگ تحمیلی؛ پیشین؛ ص 28.
37- همان؛ ص 29.
38- شوکت؛ پیشین؛ ص 49.
39- همان؛ ص 52.
40- جمال حسینی؛ «حملات تهران علیه مخالفان در عراق» ماهنامه نگاه؛ سال اول، شماره 3، خرداد 1379، ص 18.
41- اداره تحقیقات و بررسیهای سیاسی وزارت ارشاد؛ پیشین؛ ص 65.
42- نشریه انجمنهای دانشجویان مسلمان خارج از کشور؛ شماره 132، 19 فروردین 1367، ص 6.
43- جمال حسینی؛ پیشین؛ ص 19.
44- همان، ص 20.
45- اسماعیل منصوری لاریجانی؛ تاریخ دفاع مقدس؛ تهران: انتشارات اسلیمی، 1380، ص 237.
46- علیرضا برزگر؛ روزشمار جنگ تحمیلی عراق با جمهوری اسلامی ایران؛ تهران: سروش، 1379، ص 145.
47- محمد درودیان؛ آغاز تا پایان؛ تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 1376، ص 210.
48- محمد درودیان؛ پایان جنگ؛ تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 1379، ص 186.
49- درودیان؛ پیشین؛ ص 211.
50- روزنامه رسالت؛ 4 / 5 / 1367.
51- اداره کل مطبوعات و رسانههای خارجی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ بررسی مطبوعات جهان؛ نشریه 1338 ، 26 / 5 / 1367 ، ص 52.
52- درودیان؛ پیشین؛ ص 189.
53- همان؛ ص 192.
54- همان؛ 194.
55- درودیان؛ ص 212.
56- همان؛ ص 199.
57- علیرضا برزگر؛ پیشین؛ ص 225.
58- شوکت؛ پیشین؛ ص 630.
/ج