اصول موضوعه در علم اخلاق (1)

خودسازی و تهذیب اخلاق هنگامی برای انسان میسّر است که به اختیار و توانایی خود در به دست آوردن کمالات و ارزش ها معتقد باشد؛ زیرا اگر انسان در کارهایش مجبور باشد و
يکشنبه، 30 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اصول موضوعه در علم اخلاق (1)
اصول موضوعه در علم اخلاق (1)

نویسنده : علامه مصباح یزدی



 

الف. انسان موجودی است مختار

خودسازی و تهذیب اخلاق هنگامی برای انسان میسّر است که به اختیار و توانایی خود در به دست آوردن کمالات و ارزش ها معتقد باشد؛ زیرا اگر انسان در کارهایش مجبور باشد و اختیاری در ساختن سرنوشت خود نداشته باشد، دیگر امر و نهی وی و طرح کردن باید و نباید برای او بی معنا خواهد بود.
توجه به اصل نام برده، علاوه بر این، از نظر تربیت نیز اهمیّت فراوانی دارد؛ زیرا اگر شکلی از جبرگرایی در انسان وجود یابد و او معتقد شود در کارهایش اختیاری از خود ندارد و محکوم عوامل جبری بیرونی است، در تلاش هایش سست می گردد و احساس مسئولیّت از وی سلب خواهد شد.
قرآن بدون آنکه فاعلیّت الهی را انکار کند، مسئولیت کار انسان را به عهده خود او می گذارد و در عین آنکه فاعلیّت و تأثیر استقلالی را منحصر در خداوند می داند، هرگز تأثیر فاعل ها و علل قریب و عواملی نظیر وراثت، محیط، شیرمادر، و خوراک را انکار نمی کند. بینش اسلامی با قبول تأثیر همه عوامل نام برده، روی اختیار خود انسان به عنوان مهم ترین آن ها تکیه و تأکید می کند؛ یعنی آن عوامل علل تام فعل نیستند و صرفاً زمینه هایی برای آن به شمار می روند و از این میان، آن چه کار را تعیُّن می بخشد و به انجام می رساند، اراده انسان است. از این رو، هر قدر که انسان اراده و اختیار دارد، به همان قدر مسئول است.

ب. انسان دارای مطلوب نهایی است

اکنون که در نخستین اصل پذیرفتیم «انسان فاعل مختاراست»، اصل دوم یعنی هدف دار بودن انسان را نیز از آن نتیجه گیری می کنیم؛ چرا که انسان مختار هدفی را در نظر می گیرد و فعالیت های اختیاری خود را برای رسیدن به آن انجام می دهد. بنابراین، اصل دوم از اصول موضوعه نظام اخلاقی اسلام می گوید: «انسان دارای مطلوب نهایی است».

مطلوب نهایی از دیدگاه قرآن

همه نظام های اخلاقی در این عقیده مشترک اند که باید مطلوبی نهایی داشته باشند، ولی در تعیین مصداق آن با هم اختلاف دارند. تا آن حد که به کل نظام های اخلاقی مربوط است و قرآن هم به طور کلی از آن سخن می گوید، می توان گفت: این مطلوب نهایی همان چیزی است که به طور فطری برای انسان مطلوب است و از آن به سعادت، فلاح، فوز و امثال آن تعبیر می کنیم و چون مطلوبیت آن ذاتی است، چون و چرا بردار نیست و نمی توان آن را به چیز دیگری تعلیل و در پرتو مطلوبیت هدف دیگری توجیه نمود.
در توضیح مفهوم سعادت، می توان گفت: سعادت، لذّت پایدار است و اگر ممکن بود کسی در زندگی همیشه لذّت ببرد، او کاملاً سعادتمند بود؛ ولی از آن جا که زندگیِ خالی از درد و رنج وجود ندارد می توان گفت: سعادتمند در این جهان کسی است که لذّت های وی از نظر کیفیت یا کمیّت بر درد و رنج هایش برتری و فزونی دارد و در آن، دو ویژگی لحاظ می شود: 1. برتری کیفی، 2. دوام کمی. قرآن نیز در مقایسه لذّت های دنیایی و آخرتی به منظور دعوت به سوی آخرت و تشویق انسان به حرکت در مسیر سعادت معنوی با تغییراتی مانند:
وَالآخِرَةُ خَیْرٌ وَابْقَی؛ (1) سرای آخرت بهتر و پایدارتر است.
بر این دو ویژگی تأکید دارد و پیوسته این حقیقت را گوشزد می کند که لذّت آخرت از لذّت دنیا از نظر کیفی بهتر و به لحاظ کمّی پایدارتر است.

زندگی انسان از دیدگاه قرآن

در بینش الهی، زندگی انسان دو مرحله دارد: مرحله دنیا و مرحله آخرت. زندگی دنیایی انسان نسبت به زندگی آخرتی وی همانند چشم به هم زدن است و چیزی به حساب نمی آید. بنابراین، اگر دنیای انسان پر از درد و رنج باشد، باز هم در مقایسه با لذّت های پایدار، ابدی و بهتر و شدیدتر وی در جهان دیگر چیزی به حساب نمی آید و هرگاه بتواند در ازای دردهای دنیایی آسایش ابدیِ آخرت را به کف آورد، سعادتمند خواهد بود و بر عکس، اگر زندگی دنیایی اش غرق در لذّت باشد، ولی به قیمت بدبختی و عذاب آن جهانیِ او تمام شود، به هیچ وجه نمی توان وی را سعادتمند نامید.
مفهوم سعادت در قرآن به شکلی مناسب با بینش وسیع الهی درباره انسان به کار رفته است. خداوند در این باره می فرماید:
فَمِنْهُمْ شَقِیُّ وَسَعِیدٌ* فَاهمَّا الَّذیِنَ شَقُواْ فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ * خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلَّا مَا شَاء رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ * وَ امَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامّتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلَّا مَا شَاء رَبُّکَ عَطَاء غَیْرَ مَجْذُوذٍ: (2) مردم دو دسته اند، بدبخت و خوشبخت. شقاوتمندان تا آسمان و زمین هست در آتش جاودان بمانند، مگر آن چه پروردگار تو خواهد، که او هر چه خواهد کند، و سعادتمندان تا آسمان و زمین هست در بهشت جاویدان بمانند، مگر آن چه خدای تو خواهد، که این بخششی قطع نشدنی است.
قرآن، در مواردی نیز واژه فلاح را به کار برده است:
قَدْ افْلَحَ الْمُؤمِنُونَ؛ (3) به تحقیق مؤمنان رستگار شدند.
قرآن، فلاح و رستگاری را هدف کارهای خوب مطرح می کند که همه کارهای عبادی و شایسته را برای رسیدن به آن باید انجام داد.

ج. تأثیر تلاش انسان در رسیدن به هدف

اصل سوم این که، انسان بداند تلاش های او در رسیدن به اهداف و خواسته هایش نقش دارد و نتیجه آن ها عاید خودش می گردد تا به دلگرمی به تلاش و فعالیّت بپردازد؛ چرا که اگر انسان مطلوب نهایی داشته باشد، ولی بپندارد که کارها و تلاش هایش بی اثرند یا نفع آن ها نصیب دیگران می شود و به هر حال در نزدیک شدن وی به آن مطلوب و هدف نهایی مفید نیستند، در این صورت انگیزه کار و کوشش در وی ضعیف خواهد شد و برای رسیدن به آن ها خود را به زحمت نمی اندازد.
قرآن مجید در این اصل نیز فراوان تأکید دارد و درآیات بسیاری ابعاد گوناگون آن را توضیح می دهد. اکنون به برخی از این آیات اشاره می کنیم:
الف. آیاتی بر این دلالت دارد که سعادت یا شقاوت ابدی و آخرتی انسان در گرو اعمال خود اوست و هرکاری که در این جا می کند، نتیجه اش را در آخرت خواهد دید که در بعضی از آن ها تعبیر «عمل» به کار رفته است، مانند:
فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراَ یَرَهُ * وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ؛ (4) پس هر کس هم وزن ذره ای کار خیر انجام دهد آن را می بیند و هر کس هم وزن ذره ای کار بد کند آن را می بیند.
در شماری از آیات تعابیر «عملوا، تعملون، یعملون و ...» و در برخی دیگر تعبیر «فعل» به کار رفته است، نظیر:
وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ (5) و کار نیک انجام دهید، شاید رستگار شوید.
در بسیاری از آیات نیز تعبیر «کسب» به کار رفته و گویای این حقیقت است که نتیجه نهایی زندگی در گرو کسب انسان است، نظیر:
هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ؛ (6) آیا جز به آن چه انجام می دادید کیفر داده می شوید؟
جَزَاء بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ؛ (7) به کیفر اعمالی که انجام می دادند.
بنابراین، آیات پیش گفته ثابت می کنند که تنها کسب یا عمل اختیاری انسان موجب بدبختی یا فلاح وی می شود، نه چیز دیگر:
ب. در گروه دیگری از آیات این حقیقت تبیین شده که هرکاری انسان انجام دهد – خوب یا بد –نتیجه اش عاید خود او می شود، مانند:
إنْ احْسَنتُمْ احْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَ إِنْ اسَأتُمْ فَلَهَا؛ (8) اگر نیکی کنید، به خود نیکی کرده اید و اگر بدی کنید، به خویش [بدی نموده اید].
این آیات این حقیقت را گوشزد می کنند که نتایج کارهای خوب انسان هدر نمی رود و به ویژه گویای این حقیقت اند که این نتایج عاید خداوند نمی شود؛ چرا که خداوند به دیگران نیازی ندارد؛ بلکه بهره کارهای نیک انسان فقط نصیب خود وی خواهد شد.
ج. آثار سوء کارهای بد و ناشایسته انسان نیز تنها دامنگیر صاحب آن می شود. آیات بسیاری در این زمینه هست، مثل:
وَ لَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْهَا وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اخْرَی؛ (9) هیچ کس، کار [بدی] جز به زیان خودش انجام نمی دهد، و هیچ گنهکاری گناه دیگری را متحمل نمی شود.
مَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَ لَا تَزِرُ وَازِرةٌ وِزْرَ اخْرَی؛ (10) هرکس هدایت شود، برای خود هدایت یافته و آن کس که گمراه گردد، به زیان خود گمراه شده است و هیچ گنهکاری گناه دیگری را متحمل نمی شود.
اشاره به این مطلب شایسته است که میان اصول مذکور با موضوعات شفاعت، بخشش گناهان و مضاعف شدن پاداش یا نابودی عمل در آخرت ناسازگاری وجود ندارد؛ زیرا در همه این موارد و کردار خود انسان است که زمینه را فراهم می آورد.
ادامه دارد ...

پی نوشت ها :

1.اعلی (87)، 17.
2.هود (11)، 105 – 108. ر.ک: ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج 4، ص 452؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 11، ص 17.
3.مؤمنون (23)، 1. همچنین باید بنگرید به آیات اعلی، 14و شمس، 9.
4.زلزال (99)، 7، 8.
5.حج (22)، 77.
6.یونس (10)، 52.
7.توبه (9)، 95.
8.اسراء (17)، 7. همچنین بنگرید به آیات انعام، 104؛ نمل، 92 و فاطر، 18.
9.انعام (6)، 164.
10.اسراء (17)، 15. ر. ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 13، ص 59.

منبع : کتاب انسان سازی در قرآن

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.