اصول موضوعه در علم اخلاق (2)

پیوسته و در همه موارد، افعال و صفات اخلاقی یکی از دو جهتِ «هدایت» یا «ضلالت» را واجدند، انسان در کارها و تلاش های خود، در حقیقت و در نهایت امر، در پی تأمین سعادت خویش است و
يکشنبه، 30 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اصول موضوعه در علم اخلاق (2)
اصول موضوعه در علم اخلاق (2)

نویسنده : علامه مصباح یزدی



 

جهات گوناگون در مفاهیم اخلاقی

1.هدایت و ضلالت

پیوسته و در همه موارد، افعال و صفات اخلاقی یکی از دو جهتِ «هدایت» یا «ضلالت» را واجدند، انسان در کارها و تلاش های خود، در حقیقت و در نهایت امر، در پی تأمین سعادت خویش است و برای وصول به رستگاری و کامیابی تلاش می کند، گرچه ممکن است در این زمینه اشتباه کند.
اکنون جای این پرسش است که انسانی که مرتکب اشتباه می شود، در کجا و کدام مرحله مرتکب اشتباه خواهد شد؟ در پاسخ به این پرسش می توان گفت: انسان ممکن است در مراحل مختلف حرکت خود تا هنگامی که به نهایت حرکت و آخرین هدف آن می رسد دچاراشتباه شود. مثل اشتباه در شناختِ اهداف اخلاقی و خطا در تشخیص مصداق سعادت و فلاح، و اشتباه در یافتن مسیری که انسان را به اهداف اخلاقی صحیح و سعادت جاودانه می رساند.

2.معروف و منکر

گاهی جهت شناخت کار اخلاقی مورد توجه انسان قرار می گیرد و این توجه موجب پیدایی دو جهت «معروف» و «منکر» می شود. به این معنا که به مجموعه ای از کارهای اخلاقی به لحاظ این که خوب اند و عقل و عقلا با این گونه کارها مأنوس بوده، آن ها را می شناسند و خوبیِ آن ها را درک می کنند «معروف» اطلاق می شود؛ زیرا عقل خواهان و در پیِ کارهایی است که انسان را به سعادت برساند. برعکس، کارهایی که در تأمین سعادت و رستگاری وی نقش منفی دارند، مورد توجه و خواسته عقل نیستند و بدین لحاظ به این نوع کارها «منکر» گفته می شود.

3.اطاعت و عصیان

در نظام های اخلاقیِ ادیان، به ویژه اخلاق اسلامی، بیشتر این حقیقت مورد توجه قرار می گیرد که ارزش های مثبت و افعال خوب، مورد امر خداوند و در مقابل آن، کارهای زشت و منفی، مورد نهی خداوند هستند. دراین صورت ممکن است مکلّف کارهای خوب را انجام دهد و کارهای زشت و ناپسند را ترک کند و این بدان معناست که فرمان های خداوند را به کار بسته و به دستورهای او گردن نهاده و رفتارش با آن ها هماهنگی دارد، و نیز ممکن است برعکس، کار خوبی را ترک کند یا کار زشتی را انجام دهد و این هم بدان معناست که به فرمان های خداوند گردن ننهاده و کارهای وی با آن ها هماهنگ نیست. از این موافقت و هماهنگی یا مخالفت و ناهماهنگی، مفاهیم «اطاعت» و «عصیان» انتزاع می شود.
در قرآن، «اطاعت» و «عصیان» در برابر یکدیگر به کار برده شده اند، نظیر:
تِلْکَ حُدُودُ اللهِ وَ مَنْ یُطِعِ اللهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ* وَمَن یَعْصِ اللهِ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ نَاراً خَالِداً فِیهَا وَلَهُ عَذَابُ مُّهِینٌ؛ (11) این است مرزهای خداوند، آن کس که خداوند و پیامبرش را پیروی کند، او را به باغ هایی که جویبارها در زیر آن جاری می شود، وارد خواهد کرد و این، کامیابی بزرگی است، و آن کس را که خدا و پیامبرش را نافرمانی و به مرزهایش تجاوز کند، در آتشی وارد خواهد کرد که در آن جاودان مانَد و برای اوست عذابی ذلت بار.
بر این پایه، درباره همه افعال اخلاقی، یعنی افعالی که مورد ستایش و سرزنش و مدح و ذم قرار می گیرند و سبب نتایج «خوب» و «بد» می شوند، دو مفهوم «اطاعت» یا «عصیان» صادق است.

مفاهیم عام اخلاقی در قرآن

مفاهیمی که درباره افعال اخلاقی به کار می روند، ارزش اخلاقی و مطلوبیتِ بالغیر (12) دارند. یک سلسله از این مفاهیم عام و انتزاعی (13)، و سلسله دیگر، مفاهیم خالص اند که مصادیق آن مفاهیم عام قرار می گیرند. اکنون مفاهیم عام اخلاقیِ قرآن را تا حدی که این نوشته محال می دهد بیان می کنیم:

خیر و شرّ

از جمله مفاهیم عام اخلاقی که در غیر اخلاق نیز به کار می روند دو مفهوم «خیر» و «شرّ» است. خداوند در قرآن می فرماید:
فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَاحْسَنُ تَأوِیلاً؛ (14) اگر درباره چیزی با یکدیگر نزاع کردید آن را به خدا و رسول ارجاع دهید، اگر به خدا و روز واپسین ایمان دارید که این کار بهتر و نیک فرجام تر است.
«خیر» در این آیه صفت یک کار اختیاری (ارجاع نزاع به خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)) است؛ پس دارای مفهوم ارزشی و اخلاقی است. ضابطه کلی این است که هرگاه واژه «خیر» صفت فعل اختیاری انسان باشد، دارای مفهوم اخلاقی خواهد بود.

حق و باطل

«حق» و «باطل» به طور مطلق مفاهیمی عام دارند و نمی توانند معیار اخلاق و ملاک «خیر» و «شرّ» باشند و هنگامی که درباره افعال اخلاقی به کار می روند، با «خیر» و «شرّ» مساوی اند و چیز بیشتری را ثابت نمی کنند.

برّ و فجور

«برّ»، به معنای کار نیک، از مفاهیم مخصوص افعال اختیاری است و در غیر آن به کار نمی رود. این مفهوم در تعبیرات قرآنی عام ترین مفهوم در زمینه افعال اخلاقی است که در چند مورد به کار رفته است؛ مانند:
لَیْسَ الْبِرَّ ان تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَل الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِالله وَالْیَوْمِ الأخِرِ؛ (15) نیکی آن نیست که صورت هایتان به سوی مشرق یا مغرب بگردانید، نیک آن کس است که به خدا و روز جزا ایمان آورده است.
نیز می فرماید:
وَلَیْسَ الْبِرَُ بِان تَأتُوْا الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ التَّقَی وَأتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ابْوَابِهَا؛ (16) نیکی آن نیست که به خانه ها از پشت آن درآیید، بلکه نیک آن است که پرهیزکاری کند، و به خانه ها از درهای آن وارد شود.
گاهی در مقابل کلمه «بر» واژه «اثم» به کار رفته است؛ چنان که خداوند می فرماید:
وَتَعَاوَنُواْ عَلَی الْبرَّ وَالتَّقْوَی وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَی الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ؛ (17) و به نیکی به پرهیزکاری همدستی کنید و به بدکاری و تجاوز همکاری نکنید.
«سیّئه» نیز متضمن مفهومی مخالف مفهوم «برّ» است؛ ولی برخلاف مفهوم برّ به اعمال اختیاری اختصاص ندارد و به نتایج کارها و خود حوادث نیز گفته می شود؛ چنان که می فرماید:
إِن تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْکُمْ سَیَّئَةٌ یَفْرَحُواْ بِهَا؛ (18) هرگاه به شما نیکی رسد، غمگینشان کند، و اگر حادثه ای بد و ناگوار به شما رسد، بدان دلشاد شوند.

تقوا

در قلمرو اخلاق، مفاهیم عام و ارزشیِ دیگری نیز داریم که از مفهوم «برّ» محدودتر هستند و یکی از آن ها مفهوم «تقوا»ست. تقوا در قرآن عامل سعادت و رستگاری انسان معرفی شده و رعایت آن، مورد تأکید فراوان قرار گرفته است. خداوند در ابتدای سوره بقره می گوید:
ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًی لّلْمُتَّقِینَ؛ (19) آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد و مایه هدایت و پرهیزکاران است.
تقوا علاوه بر فعل یا ترک فعل خارجی، شامل فعل و ترک فعل قلبی و باطنی نیز می شود؛ مثل خودداری از افکار و تخیلاتی که برای سعادت انسان خطرناک اند. اصل تقوا به معنای خود را نگهداشتن است؛ ولی بدیهی است که تا انسان از چیزی نترسد، تقوا و حفظ نفس مفهومی پیدا نمی کند، چرا که ترس، انسان را وا می دارد تا خویشتن را از خطر حفظ کند. بنابراین، چون خوف لازمه تقواست، کاربرد واژه تقوا در خوف، کاربرد در معنایی التزامی است. (20)

مقدمات تقوا

تقوا مقدماتی دارد که نخستین آن ها اعتقاد به خداست؛ زیرا در مفهوم تقوا ترس از خدا نهفته است و ترس از خدا بدون شناخت خدا و باور به او امکان ندارد. دومین آن ها اعتقاد به قیامت و کیفر و پاداش است؛ زیرا اگر کسی به خدا معتقد باشد، ولی بپندارد خداوند فقط رحمت دارد و هرگز گنهکاری را کیفر نمی کند، از انجام دادن کارهای دلخواه خود بدون آنکه ببیند حکم خداوند درباره آن ها چیست باکی ندارد.

صبر

مفهوم صبر در قرآن در وسعت و موارد کاربردش شبیه مفهوم تقواست. در روایات نیز آن را بر سه گونه تقسیم کرده اند: صبر در طاعات، صبر بر مصیبت، و صبر در برابر معصیت.
با توجه به کاربرد وسیع واژه صبر، می توان گفت: اکثر قریب به اتّفاق افعال اخلاقی یا حتی همه آن ها به لحاظی زیر عنوان صبر قرار می گیرند، چنان که به لحاظ های دیگری تقوا و برّ بر آن ها صادق خواهد بود.
در قرآن کریم چنان که گفتیم صبر در موارد مختلفی به کار رفته است. در بسیاری از موارد، کاربرد آن مطلق است و مصداقی خاص برای آن در نظر گرفته نشده که در این صورت به معنای مطلقِ پایداری شکیبایی خواهد بود، نظیر:
إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِینَ؛ (21) خداوند با صبرکنندگان است.
و در موارد دیگری از کاربرد آن، جهتی خاص و صبری ویژه منظور است، نظیر:
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الأَموَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ* الَّذِینَ إِذَا اصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ؛ (22) و قطعاً شما را به چیزی از ترس و گرسنگی و کاهشی در اموال و نفوس و محصولات، می آزماییم و شکیبایان را نوید ده، آنان که چون مصیبتی به ایشان رسد، گویند: ما متعلق به خداییم و به سوی او باز می گردیم.
در این آیه «صبر بر مصیبت» مورد نظر است.
نیز مانند:
فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبَّکَ؛ (23) در اجرای حکم الهی بردبار باش.
این آیه به روشنی بر صبر در طاعت دلالت و به پیامبر خطاب می کند که در اجرای حکم الهی بردبار باش.

احسان، عدل و ظلم

مفهوم دیگری که تقریباً به صورت عام به کار می رود، «احسان» است و می توان گفت همه افعالِ خیر، در مجموع تحت دو عنوانِ عدل و احسان قرار می گیرند.
خداوند می فرماید:
إِنَّ اللهَ یَأمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ؛ (24) خداوند به عدالت و احسان فرمان می دهد.
احسان دو مفهوم دارد: گاهی معنای بخشش به دیگران است و گاهی نیز در مفهومی عام و به معنای انجام دادن هر کار نیک به کار می رود و در این صورت، همه کارهای مثبت و ارزشمند اخلاقی را در بر می گیرد.
در قرآن عدل در مفهوم عدالت اجتماعی به کار رفته است، نظیر:
وَامِرْتُ لأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ؛ (25) و فرمان یافته ام که میان شما عدالت کنم.
و نیز:
إِنَّ اللهَ یَأمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ؛ (26) خداوند به عدالت و نیکی فرمان می دهد.
در این دو آیه و تقریباً در همه مواردی که عدل در قرآن به کار رفته است می توان گفت منظور از آن، عدل اجتماعی است. در حالی که مفهوم ظلم چنین نیست و در موارد غیراجتماعی نیز به کار رفته است، مانند:
إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ؛ (27) به راستی شرک ستمی بزرگ است.
در این آیه ظلم در زمینه اعتقاد وعمل فرد به کار رفته است. در جای دیگر می خوانیم:
رَبَّنَا ظَلَمْنَا انفُسَنَا؛ (28) پروردگارا، ما به خود ستم کردیم.
یعنی مرتکب گناه شدیم که در این جا نیز ظلم در محدوده زندگی خصوصی فرد به کار رفته است.

پی نوشت ها :

11.نساء (4)، 13، 14. ر. ک: ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 2، ص 19؛ ابوجعفر محمد بن حسن الطوسی، التبیان، ج 3، ص 39.
12.مطلوبیتِ بالغیرِ ارزش های اخلاقی به این معناست که ارزش های اخلاقی به طور مستقل مورد نظر فاعل اخلاقی نیستند، بلکه از آن جهت مطلوب اند که این ارزش ها فاعل اخلاقی را به مطلوب نهایی خود که همان سعادت است می رسانند. برای مثال، راستگویی از آن جهت با ارزش است که موجب سعادت است.
13.انتزاعی بودن مفاهیم اخلاقی به این معناست که از در نظر گرفتن نسبت میان فعل و مطلوب نهایی آن برداشت یا انتزاع می شوند. برای مثال فاعل اخلاقی، فعل دروغگویی و مطلوب نهایی یعنی سعادت را در نظر می گیرد و چون دروغگویی را سبب و از دست دادن سعادت می بیند، ارزش آن را منفی و آن را «بد» می یابد.
14.نساء (4)، 59.
15.بقره (2)، 177.
16.بقره (2)، 189. ر . ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 55.
17.مائده (5)، 2.
18.آل عمران (3)، 120.
19.بقره (2)، 2. همچنین بنگرید به آیات بقره، 5؛ قمر، 54، 55؛ هود، 40 و نساء، 77.
20.دلالت التزامی از اقسامِ دلالت لفظی (دلالت لفظ بر معنا) است. هنگامی که لفظ بر معنایی خارج از معنای اصلی – که برای آن وضع شده است – دلالت کند، آن را دلالت التزامی می گویند البته به شرط آنکه معنای خارجی بی هیچ واسطه ای لازمه معنایی اصلی باشد. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: محمد مظفر، المنطق.
21.بقره (2)، 153.
22.بقره (2)، 155، 156.
23.انسان (76)، 24.
24.نحل (16)، 90.
25.شوری (42)، 15.
26.نحل (16)، 90.
27.لقمان (31)، 13.
28.اعراف (7)، 23.

منبع : کتاب انسان سازی در قرآن

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.