چکیده
تحقیق دربارة باورهای اساسی شیعه در موضوع امامت، از مباحث مهمی است که به اصالت و اعتبار این باورها . با مطالعة منابع اولیه می توان به این نتیجه رسید که خاستگاه دیدگاه کنونی شیعه دربارة علم و عصمت ائمه علیهم السلام، دیدگاه های اصحاب خاص امام علی علیه السلام است . آنان امام را حجت خدا و دارای علم الهی گسترده می دانستند. اگرچه باید توجه داشت که به دلیل شرایط آن دوره، تازه بودن این مباحث و تفاوت سطح معرفتی افراد، به طورطبیعی تردید هایی نیزدرمیان بعضی مشاهده می شود . این مقاله با رویکرد تحلیلی و بررسی اسنادی با هدف بررسی جایگاه علم و عصمت امام علیه السلام از دیدگاه امام علی علیه السلام تدوین یافته است .کلید واژه ها: علم امام، عصمت، اصالت باورهای شیعه، شیعیان اولیه، اصحاب ائمه.
مقدمه
تحقیق دربارة باورهای شیعیان عصر ائمه علیهم السلام و مقایسه با اندیشه های پذیرفته شدة شیعیان عصرحاضر، از مباحثی است که در سال های اخیر بیشتر بدان توجه شده است . دراین میان، نقد و بررسی دیدگاه شیعیان اولیه در مورد امامت، حساسیت و اهمیت ویژه ای دارد ؛ زیرا امامت محوری ترین تمایز شیعه از سایر فرق اسلامی است . این گونه تحقیقات، افزون بر آن که با اصالت و اعتبار باورهای کنونی به گونه ای مرتبط است، نقد و بازخوانی مجددی نسبت به باورهای شیعیان گذشته نیز به شمار می آید .مباحثی مانند ولایت تکوینی، عصمت، علم غیب، مهدویت و مانند آن، از مهم ترین مباحثی است که در سال های اخیر نقد شده است و برخی به تفاوت برخی دیدگاه های شیعیان نخستین با دیدگاه شیعیان در عصرهای بعدی تأکید کرده اند . (1) در این مقاله به بررسی دیدگاه اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام دربارة دو ویژگی اساسی امامت در تفکر شیعی، یعنی علم و عصمت می پردازیم .
این دوره، به دلیل آغاز آن که اولین دوره تمایز شیعه به شمار می آید، مهم تر از سایر دوره هاست . بنابراین، بررسی آن می تواند تا حد زیادی دیدگاه صحیح را در مسئله معین کند .
مرجعیت علمی
عظمت مقام علمی امیرالمؤمنین علیه السلام درنزد اصحاب ایشان وآگاهی ایشان به امورپنهان، از مهمترین مباحثی است که برای بررسی دیدگاه اصحاب آن حضرت در مورد علم آن حضرت می توان بررسی کرد . با توجه به روایات فراوانی که دربارة علم امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است، کمتر فرد آشنا با سنت پیامبر صلی الله علیه و آله را می توان یافت که در عظمت مقام علمی ایشان تردید داشته باشد. احادیثی مانند: «أنا مدینه العلم وعلی بابها و هل تدخل المدینه الا من بابها » (2) و «علم رسول الله (ص) علیا علیه السلام ألف باب یفتح من کل باب ألف باب » (3) از روایاتی است که می توان ادعا کرد متواترند . با وجود این گونه روایات و مشاهدة دریای علم امام علیه السلام در سخنان ایشان، معمولا تردیدی در میان اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام در عظمت علمی ایشان وجود نداشت ؛ هر چند بعید نیست در میان عده ای از مردم که بعد از(25) سال انزوای امام علیه السلام ، به جمع اصحاب ایشان پیوستند ؛ از بعضی از این روایات نیز بی خبرمانده باشند .بسیاری از بزرگان اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام مانند سلمان، ابوذر، عمار، ابن عباس، خزیمه بن ثابت، مالک اشتر و ... آن حضرت را آگاه ترین فرد به قرآن و سنت، و دارای علوم الهی
می دانستند. اینک به مطالعة نمونه هایی از برخورد اصحاب امام علیه السلام با مقام علمی ایشان می پردازیم .
سلمان معتقد بود: «سر پیامبر تنها نزد علی علیه السلام است ... اگر او را از دست بدهید، علم را از دست داده اید». (4) به همین دلیل، او مردم را به آمدن نزد امیرمؤمنان علیه السلام و بهره گیری از علم ایشان تشویق می کرد .
ابوذر نیز امیرمؤمنان علیه السلام را صدیق اکبر، فاروق اعظم، وصی پیامبر (ص) و وارث علم او معرفی می کرد و به مردم می گفت: «هیچ مسأله دینی نیست که در آن اختلاف باشد، مگر آن که علم آن نزد اهل بیت است ». (5) او مردم را به پیروی خاندان وحی فرامی خواند و می گفت: «آنان خاندان وحی هستند که رسالت در میان آنان قرار گرفته است . فرشتگان نزد آنان رفت و آمد دارند . آنان خاندان رحمت و معدن علم هستند». (6)
عمار نیز امام علیه السلام را آگاه ترین فرد به قرآن و سنت، (7) و عالمی می دانست که دیگران چیزی به او نمی آموزند . (8) خزیمه بن ثابت نیز امام علی علیه السلام را آگاه ترین فرد به کتاب و سنت (9) و داناترین مردمن به خدا (10) می دانست . مالک اشتر آن حضرت را وارث علم انبیا، (11) و آگاه ترین فرد به کتاب خدا (12) می دانست . زید بن صوحان امیرالمؤمنین را احیا کننده کتاب و سنت، آگاهترین فرد به دین خدا (13) و بسیار آشنا با خداوند می دانست . (14) مشابه این سخنان را قیس بن سعد، (15) عبدالله بن حجل (16) و ام الخیر دختر حریش (17) نقل شده است .
البته در میان عموم مسلمانان چنین دیدگاهی وجود نداشت . یکی از این افراد، از ابن عباس دربارة درستی جنگ های امام علیه السلام پرسید . ابن عباس به بیان فضایل امام پرداخت . او گفت: «از تو دربارة خون هایی پرسیدم که علی ریخته است ؛ نه از فضایل او». ابن عباس به او گفت: «تو مرا داناتر می دانی یا علی را ؟» مرد جواب داد: «اگر علی را داناتر می دانستم، از تو دربارة او سؤال نمی کردم». ابن عباس ناراحت شد و گفت: «علم علی از علم رسول خدا صلی الله علیه و آله گرفته شده است و علم من و دیگر اصحاب در برابر علم او مانند قطره در برابر هفت دریاست». (18)
این نقل افزون بر تردید آن فرد در درستی اقدام امام علیه السلام ، شناخت ابن عباس را از عظمت مقام علمی آن حضرت علیه السلام نشان می دهد . نام این فرد در منابع ذکر نشده است که نشان می دهد فرد مشهوری نبوده است . بعید نیست او از جمله کسانی بوده باشد که بعد از قتل عثمان، با امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان خلیفه چهارم، نه به عنوان خیلفه بر حق رسول خدا صلی الله علیه و آله - چنان که شیعیان معتقد بودند – بیعت کردند . بنابراین، سخنان این گونه افراد نمایانگر دیدگاه اصحاب و شیعیان ایشان نیست .
علم به امور پنهان
عظمت علمی امیرالمؤمنین علیه السلام درمیان اصحاب و حتی مسلمانان کمتر قابل انکار بوده است ؛ آنچه بیشتر قابل بحث، و چالش برانگیز بوده است، علم امام (ع) به اموری است که به طورعادی از دیگران پنهان است . آگاهی از امور پنهان اصالتا از آن خداوند متعال است و او به هر کس که شایستگی آن را داشته باشد و به هر اندازه صلاح بداند، عنایت می فرماید .در روایتی آمده است که امیرمؤمنان علیه السلام در موردی از حوادث آینده خبر داد . یکی از افراد با تعجب به امام علیه السلام عرض کرد: «... به شما علم غیب داده شده است ! ». امام علیه السلام فرمود: «... این علم غیب نیست ؛ بلکه علمی است که از فردی صاحب علم آموخته شده است » . امام علیه السلام در ادمه تلاوت آیه: «ان الله عنده علم الساعه و ینزل الغیث و یعلم ما فی الارحام و ما تدری نفس ما ذا تکسب غدا و ما تدری نفس بای ارض تموت ان الله علیم خبیر» (لقمان: 34)، علم به زمان رخ دادن قیامت، آگاهی از جنین درون رحم، بهشتی یا جهنمی بودن افراد و آن چه درآیه فوق آمده است را علم غیب دانستند و سایر موارد را علمی دانستند که خداوند به پیامبر خود آموخته است و پیامبر به ایشان آموخته است . (19)
یک احتمال در تببین این حدیث آن است که علم به امور خاصی که درآیه مزبور، نام برده شده است، علم غیب نامیده شده است (20) که به چنین علمی، فقط خداوند آگاه است . (21) بنابراین احتمال، علم غیب اصطلاح خاصی است که تمام مصادیق لغوی غیب (امر پنهان ) را شامل نمی شود و امور پنهان بسیاری را می توان از دایرة آن خارج کرد .
اما به نظر می رسد موارد یاد شده در آیه، بیان مصادیقی از غیب است و منحصر به این چند مورد نیست . شاهد این مدعا آن است که خود امیرمؤمنان علیه السلام در توضیح این آیه، موارد دیگری مانند علم به آن که چه کسی هیزم جهم است و یا در بهشت همنشین پیامبران است را بر موارد یاد شده در آیه افزودند ؛ در حالی که خود آیه چنین موردی را بیان نکرده است . بنابراین مقصود امام علیه السلام این است که آگاهی به امور پنهان مانند موارد یاد شده در آیه، علم غیب به شمار می آید .
نکته قابل توجه در این حدیث شریف این است که امام علی علیه السلام علم به امور پنهان را که از طریق فراگیری از رسول خدا صلی الله علیه و آله به دست آورده است، علم غیب نمی نامند . با توجه به این که دانستن غیب از رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز در آیاتی از قرآن کریم نفی شده است، (22) به نظر می رسد مقصود از علم غیب در این کاربردها، علم اصالی و ذاتی به غیب است که منحصر به خداوند متعال است و علم غیر خداوند به امور پنهان از آن جا که به اذن و عطای خداوند متعال است،
علم غیب نامیده نمی شود . این احتمال را می توان برای توجیه روایاتی که ائمه – علیهم السلام- علم غیب را از خود نفی کرده اند، به کار برد . البته چنین معنایی از علم غیب، با آگاهی از امور پنهان منافاتی ندارد ؛ پیامبران و ائمه علیه السلام می توانند به اذن و عطای الهی به اموری که از دید ما پنهان است، آگاه شوند ؛ اما علم غیب، اصطلاح خاصی است که تنها بر علم خداوند بر امور پنهان صادق است .
شاید تأکید ائمه علیه السلام در به کار بردن این اصطلاح و نفی علم غیب از خود، بدان جهت بوده است که مردم در آن دوره تحمل پذیرفتن چنین معارفی را نداشتند و ممکن بود گرفتار غلو یا انکار درستی سخنان ائمه علیه السلام شوند . بدین دلیل، در عین این که خبرهایی از غیب می دادند ؛ اما علم غیب را از خود نفی می کردند . بنابراین، تنها آگاهی ذاتی از غیب را شامل می شود. از نظر نویسنده، این دیدگاه مورد پذیرش است .
مقصود ما از علم ائمه علیه السلام به امور پنهان، هر گونه آگاهی آنان از امور پنهان به اذن الهی است ؛ چه از طریق فراگیری از رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد یا از راه های دیگری مانند الهام . بنابراین، خبرهایی که امیرمؤمنان علیه السلام در نقل مزبور از حوادث آینده دادند و موارد مشابه آن، از این علوم می باشند .
آگاهی امیرمؤمنان علیه السلام از امور پنهان، برای اصحاب خاص ایشان مانند: سلمان، ابوذر، اصبغ بن نباته، میثم تمار، حبیب بن مظاهر و رشید هجری امری ناشناخته نبود . در نقلی آمده است اصبغ بن نباته و دیگر اصحاب، امام علیه السلام را بارها دیده بودند که به افراد از زمان، چگونگی و سبب مرگ آنان خبر می داد. (23)
سلمان، امیرمؤمنان علیه السلام را دارای علم به حوادث آینده، موعد مرگ انسان ها و فصل الخطاب می دانست . در همین روایت، خود سلمان نیز از حوادث آینده خبر داده و مردم را به پیروی اهل بیت علیه السلام تشویق کرده است . (24) از توصیف های سلمان می توان دریافت که او کاملا از علم امام علی علیه السلام به امور پنهان آگاه بوده و آن را باور داشته است ؛ بلکه خود نیز دارای علوم پنهان بوده است . در روایتی آمده است که سلمان علم اول و آخر را از پیامبر و امیرمؤمنان علیه السلام آموخته بود . (25)
درنقل دیگری، سلمان به گناه فردی خبر داد که از آن جز خداوند و خود آن فرد خبر نداشت و از او خواست توبه کند . (26) در روایاتی نیز امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام سلمان را محدث (27) معرفی کرده اند. (28) در نقل دیگری سلمان از حوادث آینده ی کربلا و مناطقی دیگر خبر داد . (29) ابوذر نیز در نقلی از ظلم مردم در آینده بر اهل بیت علیه السلام و شهادت امیرمؤمنان علیه السلام خبر داد . (30)
میثم تمار، حبیب بن مظاهر و رشید هجری نیز از علم امیرالمؤمنین علیه السلام به امور پنهان آگاه بودند . امام علیه السلام به آنان زمان و چگونگی شهادتشان را خبر داده بود . (31) رشید هجری، افزون بر
آن که ازشهادت خود آگاه بود، از زمان و چگونگی مرگ دیگران نیز خبر می داد . (32) زمانی میثم در حالی که برکشتی سوار بود، از کشته شدن معاویه خبر داد . بعدها روشن شد که دقیقا در همان زمان که میثم خبر داده بود، معاویه از دنیا رفته است . (33) روایات دیگری نیز که نشان از آگاهی میثم به امور پنهان است، نقل شده است . (34)
عمارنیز ازعلم امام علیه السلام به امور پنهان آگاه بود . وی در جنگ صفین به نزد امیرمؤمنان آمد و پرسید: «آیا این همان روز است ؟» (35) امام علیه السلام نمی خواست به او جواب صریح بدهد . به او فرمود: «به جایگاه خود بازگرد». عمار سه بار نزد امام علیه السلام آمد و پرسش خود را تکرار کرد . امام علیه السلام در نهایت به او پاسخ مثبت داد . عمار از این خبر خوشحال شد و گفت: «امروز دوستانم را می بینم . محمد و یارانش را». (36) از پرسش های مکرر او از یک امر پنهان روشن می شود که او امام علیه السلام را دارای چنین علمی می دانسته است .
یکی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام به نام مزرع بن عبدالله یکی از پیش گویی های امام علیه السلام را به یکی دیگر از اصحاب به نام ابوالعالیه بیان کرد . ابوالعالیه با تعجب پرسید: «غیب گویی می کنی؟» مزرع با اطمینان بر درستی خبر تأکید کرد و خبر شهادت خود را نیز بر آن افزود و گفت: «امیر مؤمنان این خبر را به او داده است و حتما این امر واقع می شود» . ابوالعالیه با تعجب تکرار کرد: «از غیب خبر می دهی؟» مزرع در برابر تردید دوستش، بار دیگر تأکید کرد که کسی این خبر را به او داده است که راستگو و مورد اعتماد است . پیش گویی های امیرمؤمنان محقق شد و مزرع همان گونه که گفته بود، به شهادت رسید . (37)
این نقل نشان می دهد که برای برخی از اصحاب مانند مزرع بن عبدالله، علم امام علیه السلام به امور پنهان کاملا پذیرفته شده بود ؛ در حالی که برای برخی پذیرش این اخبار دشوار بود . به موارد دیگری از تردید یا عدم اعتقاد اصحاب در مورد علم امام علیه السلام به امور پنهان توجه فرمایید ؛ امام علی علیه السلام پیش از روی دادن جنگ جمل از پیروزی خود بر طلحه و زبیر خبر داد . پذیرش این پیش گویی برای یکی از یاران ایشان دشوار بود و به همین دلیل به ابن عباس از این گفتار امام علیه السلام شکایت کرد . ابن عباس به او گفت: «عجله نکن ممکن است این سخن از اسراری باشد که رسول خدا به اصحابش آموخته است ». (38) نقل مزبور نشان می دهد که ابن عباس ضمن پذیرش آگاهی های غیبی امام علیه السلام ، احتمال می داد که منبع آن، آموزه های رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد.
عمروبن حریق از منافقینی بود که عدم اعتقاد خود را به امامت امیرمؤمنان علیه السلام پنهان می کرد و به ظاهر خود را در میان اصحاب ایشان قرار داده بود . او در یک ماجرا پس از خبر دادن امام علیه السلام از امور پنهان، از این کار امام با عنوان کهانت تعبیر کرد . امام علیه السلام این سخن او را رد
کرد واین علم را از معارفی دانست که خداوند به رسولش صلی الله علیه و آله عطا کرده وبعد از پیامبر (ص) به ایشان، و بعد از ایشان در اختیار امامان بعد از آن حضرت قرار داده شده است . (39)
درنقلی آمده است عمروبن حریث، اشعث بن قیس، جریر بن عبدالله و پنج نفر دیگر از منافقان، از سپاه کناره گرفتندو برای مسخره کردن علم امام علیه السلام با سوسماری بیعت کردند و گفتند: «علی بن ابی طالب گمان می کند که علم غیب دارد . ما او را از خلافت خلع می کنیم و با این به جای او بیعت می کنیم ». آنان بعد از این کار نزد امیرمؤمنان علیه السلام حاضر شدند . امام علیه السلام آنان را نکوهش کرده واز کار آنان خبر داد . (40) این نقل افزون بر آن که نشان می دهد آنان علم امام علیه السلام به امور پنهان را نپذیرفته بودند، بیانگر این است که گویا امام علیه السلام مدعی داشتن علم به امور پنهان بوده یا خبرهای ایشان از امور پنهان چنین باوری را در میان مردم ایجاد کرده بوده است .
در دوران حکومت امام علیه السلام ، یکی از شیعیان به امام علیه السلام ابراز ارادت و محبت کرد . امام علیه السلام سخن او را تصدیق کرد . فردی دیگر به گمان اینکه امام علیه السلام از باطن او آگاه نیست . کار او را تکرار کرد ؛ ولی امام علیه السلام ابراز محبت او را تأیید نکرد و از کشته شدن او در حال گمراهی خبر داد . آن مرد بعدها از یاری امام علیه السلام دست کشید و از خوارج شد و در جنگ نهروان کشته شد . (41)
از نقل های مزبور پیداست که تردید در علم امام علیه السلام به امور پنهان، معمولا از سوی افرادی است که از شیعیان یا اصحاب ایشان به شمار نمی آیند ؛ اما برخی گزارش های تاریخی نشان می دهد حتی برخی از اصحاب خاص امام علیه السلام نیز دچار تردیدهایی – هر چند کوتاه مدت – در این مورد شده اند . در روایات آمده است امیرمؤمنان علیه السلام به میثم تمار نحوة شهادتش را خبر داد . میثم می گوید: «در دلم شک کردم و گفتم که علی علیه السلام از غیب خبر می دهد! پرسیدم: آیا این حادثه اتفاق خواهد افتاد ؟ امام فرمود: آری به خدای کعبه ! پیامبر(صلی الله علیه و آله ) این گونه به من خبر داده است ...» (42) امام علیه السلام در این روایت، منبع آگاهی خود را به چگونگی شهادت میثم، خبر رسول خدا (ص) معرفی کردند . اگر این نقل درست باشد، نشان می دهد که میثم در مقطعی در علم امام علیه السلام به امور پنهان تردید کرده است ؛ اما در ادامه، بر این اعتقاد استوار شده است .
در رخدادی دیگر، امام علیه السلام از آمدن هزار نفر – نه یک نفر کمتر و نه یک نفر بیشتر – برای بیعت خبر داد . ابن عباس می گوید: «مضطرب شدم که نکند تعداد افراد کمتر یا بیشتر شود و سخن امام نادرست باشد ... من همچنان نگران بودم .. ». نگرانی او با تحقق سخن امام علیه السلام برطرف شد . (43) اضطراب و نگرانی ابن عباس نشانة عدم اطمینان او به آگاهی های علمی امام علیه السلام است . در سطرهای پیش از این از ابن عباس، سخنانی نقل شد که نشان از اطمینان او به علم امام علیه السلام به
مور پنهان داشت . ممکن است تردید او در روایت اخیر، ناشی از اضطراب و حالت عادی افرادی باشد که آگاهی های آنان هنوز به یقین تبدیل نشده است .
بنابراین، می توان گفت با توجه به خبرهای مکرر امیرالمؤمنین علیه السلام دربارة امور پنهان، بسیاری از اصحاب نزدیک و خاص ایشان امام را آگاه از این امور می دانستند ؛ هر چند غرابت این امر گاهی موجب تعجب یا تردید برخی می شد .
عصمت امام
رسول خدا صلی الله علیه و آله در سخنان خود، از عصمت ائمه علیه السلام خبر داده بود ؛ (44) اما این بحث به طور جدی در سخنان اصحاب امیر مؤمنان، علی علیه السلام مطرح نشد . علت آن هم این است که دورة امامت ایشان، آغاز عصر امامت بود و چالش های جدی تری مثل اثبات اصل امامت آن حضرت، ذهن اصحاب ایشان را به خود مشغول کرده بود . با این حال، می توان سخنانی از آنان را در این موضوع یافت که به صراحت یا به طور ضمنی از اعتقاد یا عدم اعتقاد به عصمت حکایت دارد .اعتقاد افرادی مانند: سلمان، ابوذر و مقداد به احادیثی مانند «علی علیه السلام همواره همراه حق و قرآن است و از آن جدا نمی شود»، می تواند نشانة اعتقاد آنان به عصمت امیرمؤمنان علیه السلام باشد . به همین دلیل، این افراد افزون بر آن که خود همواره همراه و فرمانبر مولای متقیان بودند، دیگران را نیز به پیروی از ایشان ترغیب می کردند و کلام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را نقل می کردند که علی علیه السلام همواره همراه حق و قرآن است و از آن جدا نمی شود . (45)
در سخنان سلمان محمدی با کسانی که معتقد به اشتباه کردن و گمراهی امیرمؤمنان بودند، آمده است: «اوصیای انبیا اشتباه نمی کنند . علی علیه السلام وصی پیامبر شما است . او دچار گمراهی نشده است ؛ بلکه او هادی و مهدی است ». (46) سلمان در این گفتار خود، به صراحت اشتباه و گمراهی را از اوصیای انبیا از جمله امیرمؤمنان علیه السلام نفی می کند که این همان اعتقاد به عصمت است .
عمار معتقد بود علی علیه السلام همواره از آغاز بعثت (ص) همراه حق بوده است و تأکید داشت که هرگز مخالفت آن حضرت را نخواهد کرد ؛ حتی اگر همه مردم با او مخالف باشند . (47) در نقل دیگری آمده است عمار، ابوموسی را به خاطر تأخیر در بیعت با علی علیه السلام سرزنش کرد و شک در حقانیت علی علیه السلام را مساوی خروج از اسلام شمرد . (48) این سخنان نیز می تواند شاهدی بر باور به عصمت امام باشد .
مالک اشتر از پذیرش حکمیت ناراضی بود ؛ اما می گفت: «من راضی هستم به آنچه امیر مؤمنان راضی باشد . در کاری که او وارد شود، وارد می شوم و از کاری که او دروی کند، دوری می کنم . او به جز هدایت و درستی کاری نمی کند». (49) این سخنان مالک اگرچه تصریح به عصمت امام نیست ؛ اما همان معنا را می رساند . در همین ماجرا برخی از اصحاب نارضایتی مالک به مسأله حکمیت خبر دادند ؛ اما امام علی علیه السلام دربارة او فرمود: «اگر من راضی شوم، مالک اشتر راضی می شود» . سپس فرمود: «او از کسانی نیست که با من مخالفت کند . من از رفتار او بیمناک نیستم . کاش در این میان شما دو نفر مانند او ؛ بلکه یک نفر مانند او بود ...». (50)
رفتار مالک اشتر در سفر امیرالمؤمنین علیه السلام به نهروان نیز نشانة اعتقاد او به عصمت امام علیه السلام است . دراین سفر، سپاه امام علیه السلام به هنگام نماز عصر به سرزمین بابل رسیدند . آن حضرت توقف نکردند تا اینکه خورشید در آستانه غروب قرار گرفت . در این هنگام اصحاب امام علیه السلام سراسیمه فرود آمدند و به چپ و راست نماز خواندند ؛ اما مالک اشتر پیاده نشد و نماز نخواند و گفت: «نماز نمی خوانم تا زمانی که امیرالمؤمنین پیاده شود و نماز بخواند». امام علیه السلام پس از مدتی فرود آمد و فرمود: «ای مالک ! آن جا سرزمین شوره زار بود و نماز در آن جایز نیست . هر کس نماز خوانده، نمازش را دوباره بخواند ...» (51)
از سخنان عدی بن حاتم نیز می توان اعتقاد او به عصمت امام را نتیجه گرفت . او علی علیه السلام را در هرکاردارای حجت و برهان الهی می دانست و از مردم می خواست کارخود را به علی علیه السلام بسپارند . (52) اعتقاد به درستی تصمیمات امام علیه السلام و همراهی حجت و برهان الهی با کارهای ایشان، از لوازم اعتقاد به عصمت است .
سخنان این گونه اصحاب، اعتقاد آنان به لزوم اطاعت از امام را نیزنشان می دهد. دوران امامت امیرمؤمنان به ویژه دورة حکومت ایشان با جنگ های مختلف با کسانی همراه بود که از مسلمانان سابقه دار و قاریان قرآن و عابدان روزگار به شمار می آمدند . این دوره، دورة شک و تردید برای بسیاری از کسانی بود که با امیرمؤمنان علیه السلام بیعت کرده بودند . از التزام عملی برخی از اصحاب امیرمؤمنان در همراهی امام علیه السلام در صحنه های مختلف و عدم تردید در درستی کردار و گفتار ایشان، می توان اعتقاد آنان به عصمت را – هر چند به طور غیرصریح – دریافت . یکی از این نمونه ها رفتار مالک اشتر است که نقل شد. نمونة دیگر، کردار ابورافع است . او از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بود . ابورافع به دلیل شنیدن روایتی ازپیامبر صلی الله علیه و آله دربارة همراهی امام علی علیه السلام با حق، در درستی کارهای ایشان شک نداشت و در رکاب ایشان در جنگ های جمل، صفین و نهروان جنگید . (53)
درمیان اصحاب غیر مشهور امام علیه السلام ، می توان افرادی را نیز یافت که گاه در درستی رفتار امام شک می کردند. ابوثابت غلام ابوذر از این افراد است . او در جنگ جمل با دیدن عایشه در جبهة مقابل خود ، در درستی همراهی خود با علی علیه السلام شک کرد ؛ اما این شک دیری نپایید و بر درستی کار خود ثابت قدم گردید . او این ماجرا را برای ام سلمه همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرد . ام سلمه بر لزوم استواری او در همراهی علی علیه السلام تأکید کرد وبرای او حدیثی را از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرد که بر همراهی علی علیه السلام با قرآن دلالت داشت . (54)
این نقل می رساند که مسئلة عصمت امام برای ابوثابت، شناخته شده نبوده است یا او در عمل به آن توجه نکرده است ؛ اما از رفتار و گفتار ام سلمه می توان اعتقاد به عصمت را برداشت کرد ؛ هر چند از تعبیر عصمت استفاده نشده است .
ابوزینب ازدی در درستی جنگ با اصحاب جمل تردید داشت و از امام علیه السلام با قسم پرسید«آیا این جنگ درست است و ما بر حق می جنگیم ؟ امام علیه السلام به او اطمینان داد . (55) رافع بن سلمه در جنگ صفین با امام علیه السلام همراه بود ؛ اما پس از آنکه علی علیه السلام حکمیت را نپذیرفت، از امام علیه السلام برائت جسته و متحیر بود . به همین دلیل، امام را با عنوان امیرمؤمنان خطاب نکرد . بعد از خبر دادن امام از حوادث آیندة جنگ و تحقق آن اخبار، او به امامت حضرت ایمان آورد . (56)
جندب بن عبدالله ازدی می گوید: «در جنگ جمل با امیرمؤمنان علیه السلام بدون شک و با یقین به درستی این کار شرکت کردم ؛ ولی وقتی به نهروان رفتیم، در دل من تردید حاصل شد و با خود گفتم که با قاریان و با بهترین افراد خود می جنگیم !» (57)
آنچه بیان شد، نمونه هایی از تردید برخی افراد در عصمت امیرالمؤمنین علیه السلام را نشان می دهد . البته دیدگاه این افراد در برابر دیدگاه اکثریت اصحاب برجسته آن حضرت، قرار دارد. در این مطلب که افرادی مانند سلمان، ابوذر، عمار، مالک و مانند آنها از بزرگان اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بودند، تردیدی نیست . مدح های امیرالمؤمنین، رفتار و سخنان آنان، جایگاه خاص آنان را در تشیع نشان می دهد، بنابراین، روشن است که دیدگاه آنان را باید جریان اصلی تشیع قلمداد کنیم ؛ نه کسانی را که از افراد عادی و عامی به شمار می آمدند . افزون برآن، نباید از یاد برد که فتنة جمل، صفین و نهروان آن قدرسنگین و غیرمنتظره بودکه برای بسیاری از افراد که به عظمت علمی امام علی علیه السلام نیز معترف بودند، در درستی این جنگ ها تردید ایجاد شد . از این روی، بسیاری از این تردیدها، تردید در مقام علمی امام علیه السلام نیست ؛ بلکه ناشی از شدت فتنه بود . آنان در مقابل خود کسانی را می دیدند که ادعای مسلمان بودن داشتند و حتی برخی از آنان از بزرگان صحابه به شمار می آمدند . این افراد از طرفی عظمت و مقام امام علیه السلام را می دیدند
و ازطرف دیگر احتمال آلوده شدن دستانشان به خون مسلمانان را در نظر می گرفتند و بدین دلیل گرفتار تحیر و تردید می شدند .
با توجه به نقل های یاد شده، می توان به این نتیجه رسید که اعتقاد به عصمت امام و لزوم اطاعت ایشان درمیان اندیشه های اصحاب برجسته ی امیرالمؤمنین علیه السلام وجود داشته است ؛ هر چند که این واژه درآن دوره کاربرد نداشته است ؛ اما از تعابیر مشابه آنان که از این مقام حکایت می کندونحوة رفتارشان، می توان به اعتقاد آنان به عصمت امام اطمینان یافت . البته این بدان معنا نیست که تمام اصحاب ایشان چنین اعتقادی داشتند . نتیجة اصلی این نوشتار نیز اثبات این باور در میان اصحاب می باشد و طبیعی است که همواره به دلایل مختلف، مخالفت هایی وجود داشته است . آن چه قابل توجه است، اینکه در میان اصحاب برجسته امیرالمؤمنین علیه السلام که تشیع با نام آنان شناخته می شود، این باور را می توان یافت .
نتیجه گیری
با مرور سخنان نقل شده از اصحاب ائمه علیه السلام در منابع معتبر چند قرن اولیه به این نتیجه رسیدیم که می توان دیدگاه کنونی اکثریت شیعه در مورد علم و عصمت ائمه علیه السلام را ناشی از دیدگاه اصحاب برجستة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام مانند سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و... و شیعیان صدر اسلام داشت . آنان از علم ویژة امام و هدایت یافتگی امام آگاه بودند . سخنان او را فصل الخطاب و واجب الاطاعه می دانستند . چنان که اعتقاد به عصمت آن حضرت را نیز می توان در میان سخنان آنان یافت .گفته است که دیدگاه یاد شده، دیدگاه اصحاب سرشناس و مورد تأیید امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است ؛ بنابراین، مخالفت های برخی از جامعة غیرشیعی آن دوره با این دیدگاه یا لغزش های برخی از اصحاب ایشان، شهرت و قوت این دیدگاه را در میان اصحاب آن حضرت، مخدوش نمی سازد .
پی نوشت ها :
* دانشجوی دکتری کلام اسلامی جامعه المصطفی العالمیه دریافت: 15/7/89 – پذیرش 20/9/89*
1.ر.ک: احمد الکاتب، تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایه الفقیه ؛ حسین مدرسی طباطبایی، مکتب در فرآیند تکامل .
2.ر.ک میرحامد حسین هندی، عبقات الأنوار، ج 14، ص 2 .
3.ر.ک: نور الله شوشتری، احقاق الحق، ج 23، ص 452 .
4.محمد بن محمد بن نعمان مفید، الأمالی، ص 138-139.
5.فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص 81 .
6.محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ص 57 .
7.جعفر بن محمد طوسی، الأمالی، ص 143 .
8.محمد بن محمد بن نعمان مفید، الجمل، ص 254 .
9.محمد بن عمران المرزبانی الخراسانی، مختصر أخبر شعراء الشیعه، ص 40 .
10.ابن قتیبه دینوری، امامت و سیاست، ترجمه سید ناصر طباطبایی، ص 152 .
11.احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 76 .
12.محمد بن محمد بن نعمان مفید، الجمل، ص 254 .
13.محمد بن عبدالله الاسکافی، المعیار و الموازنه، ص 120 .
14.محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص 66 – 67 .
15.سلیم بن قیس هلالی کوفی، کتاب سلیم بن قیس، ص 777 .
16.ابن قتیبة دینوری، امامت و سیاست، ص 152 .
17.احمد بن ابی طاهر ابن طیفور، بلاغات النساء، ص 55 .
18.جعفر بن محمد طوسی، الأمالی، ص 11 .
19.امام علی بن ابی طالب علیهم السلام، نهج البلاغه، خ 128، ص 186 .
20.در روایت دیگری نیز از امیرمؤمنان علیه السلام، تمام موارد یاد شده در آیه، علومی غیبی شمرده شده اند که جز خداوند کسی از آن آگاه نیست (ر.ک: محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ص 111).
21.ر.ک: محمد بن علی بن الحسین الصدوق، الخصال، ج 1، ص 290 و محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ص 111 .
22.انعام: 50: «قل لا أقول لکم عندی خزائن الله و لا اعلم الغیب » و ر.ک: اعراف: 188 و هود: 31 .
23.محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ص 262 .
24.محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص 20-24 .
25.همان، ص 16 .
26.همان، ص 12 .
27.کسی که فرشتگان با او سخن می گویند .
28.محمدبن عمر کشی، رجال الکشی، ص 12 و 15 ؛ البته در روایت دیگر او محدث از امام خود معرفی شده است که از حد آن نمی گذرد و در ادامه امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند با کسی جز حجت او سخن نمی گوید . (همان،
ص 15) به نظر می رسد که این روایت مفسیر روایت قبلی متن است و گویا مفاد آن این است که سلمان از اصحاب سر ائمه علیه السلام است و معارفی را از ائمه علیه السلام آموخته است که بسیاری از آن بی اطلاعند .
29. محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص 19-20.
30. همان، ص 25-26 .
31. همان، ص 78 .
32. همان، ص 75 .
33. همان، ص 80.
34. همان، ص 84-78 .
35. مقصود او روزی بود که پیامبر علیه السلام به او وعده شهادت داده بود .
36.محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص 29 .
37.محمد بن محمد بن نعمان مفید، الارشاد، ج 1، ص 326 .
38. همو، الأمالی، ص 334-335 .
39. محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ص 354 .
40. همان، ص 306 .
41. همان، ص 391 .
42.محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص 58-87 .
43.محمد بن محمد بن نعمان مفید، الارشاد، ج 1، ص 315 .
44. برای آشنایی با نمونه هایی از سخنان رسول خدا صلی اله علیه و آله در مورد عصمت ائمه علیه السلام: ر.ک: علی بن محمد خزاز قمی، کفایه الاثر، ص 113 و محمد بن علی بن الحسین صدوق، الامالی، ص 583 .
45. سیلم بن قیس هلالی کوفی، کتاب سلیم بن قیس، ص 881 .
46.نعمان بن محمد تمیمی مغربی، شرح الاخبار، ج 1، ص 124 .
47.محمد بن حسن طوسی، الأمالی، ص 727-732 .
48. همان، ص 181-182 .
49. نصر بن مزاحم بن سیار منقری، وقعه صفین، ص 511 .
50. همان ، ص 521 .
51.محمد بن حسن طوسی، الامالی، ص 671-672 .
52.ابن قتیبه دینوری، امامت و سیاست، ص 151 .
53.محمدبن حسن طوسی، الامالی، ص 59 .
54.همان، ص 460 .
55.نصر بن مزاحم بن سیار منقری، وقعه صفین، ص 100 .
56.محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 345-346 .
57.محمد بن محمد بن نعمان مفید، الارشاد، ج 1، ص 317 .
نهج البلاغه، قم، دارالهجره . بی تا .
ابن قتیبه الدینوری، عبدالله بن مسلم، الاماه و السیاسه، تحقیق علی شیری، قم، شریف الرضی، 1413ق.
اسکافی، محمد بن همام، التمحیص، قم . مدرسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1404ق.
اسکافی، محمد بن عبدالله، المعیار و الموازنه، تحقیق شیخ محمد باقر محمودی، بیروت، مؤسسه فؤاد بعینو، 1402 ق.
اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، تهران، عطایی، 1963 م.
اهوازی، حسین بن سعید، المؤمن، قم، مدرسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1404 ق.
بابویه القمی، علی بن الحسین، الامه و التبصره من الحیره، قم، تحقیق و نشر مدرسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1404ق.
برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1371 ق .
المحاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1371 ق .
رجال البرقی، تهران، دانشگاه تهران، 1383 ق .
تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، مصر، دارالمعارف، 1385 ق .
شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار، تحقیق سید محمد حسینی جلالی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1409 ق.
ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، قم، موسسه دارالکتاب، 1410ق.
جوهری، بن عبیدالله بن عیاش، کتاب مقتضب الاثر فی النص علی الائمه الاثنی عشر، قم، مکتبه الطباطبائی، بی تا .
حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف، قم، جامعه مدرسین، 1404 ق.
خزار قمی، علی بن محمد، کفایه الاثر، قم، بیدار، 1401 ق .
دینوری، ابن قتیبه، امامت و سیاست، ترجمه سید ناصر طباطبایی، تهران، ققنوس، 1380 .
سید مرتضی، علی بن حسین، الامالی، قم، مکتبه آیت الله العظمی المرعشی النجفی، 1403 ق .
شوشتری، نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، مکتبه آیه الله مرعشی النجفی، 1409 ق.
صدوق، محمد بن علی بن الحسین، الاعتقادات فی دین الامامیه، قم، غلامرضا مازندرانی، ص 1412ق.
الامالی، تهران، کتابخانه اسلامیه، ص 1362 .
التوحید، قم، جامعه مدرسین، 1398 ق .
الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1403 ق .
الهدایه، قم، مؤسسه الامام الهادی علیه السلام، 1418 ق .
صفات الشعیه، تهران، اعلمی، بی تا .
فضائل الشیعه، قم، مؤسسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1410ق.
کمال الدین، قم دارالکتب الاسلامیه،1395 ق .
معانی الاخبار، قم جامعه مدرسین، 1361 .
صفار، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات، قم، کتابخانه ی آیت الله مرعشی، 1404ق.
طبری، محمد بن جریر، المسترشد فی امامه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، تحقیق احمد المحمودی، قم، مؤسسة الثقافه الاسلامیه، بی تا .
دلائل المامه، نجف، المطبعة الحیدریه، 1369 ق .
نوادر المعجزات فی مناقب الائمه الهداه علیه السلام، قم، مدرسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1410ق.
طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد، تهران، مکتبه جامع چهلستون، 1400ق.
الامالی، قم، دارالثقافه، 141ق.
الغیبه، قم، مؤسسه معارف اسلامی، 1411ق.
الفهرست، نجف اشرف، المکتبه المرتضویه، 1356 ق.
تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 .
رجال الشیخ الطوسی، قم، اسلامی جامعه مدرسین، 1415ق.
طیفور، احمد بن ابی طاهر، بالغات النساء، قم، شریف رضی، بی تا .
غضائری، احمد بن حسین، رجال ابن الغضائری، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1364 ق .
کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348 .
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، درالکتب الاسلامیه، 1365 .
کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب الامان امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، تحقیق محمد باقر محمودی، قم، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، 1412 ق.
کوفی مازندرانی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، تهران، موسسه چاپ و نشر، 1410ق.
مازندرانی، محمد بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، علامه، 1379 ق .
مرزبانی الخراسانی، محمد بن عمران، مختصر اخبار شعراء الشیعه، تقدیم، تحقیق و تعلیق: محمد هادی أمینی، ط. الثانیه، بیروت، شرکته الکتبی للطباعه و النشر و التوزیع، 1413 ق.
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، چ دوم، قم، دارالهجره، 1409 ق.
-،الارشاد، قم، کنگره جهانی شیخ مفید 1413ق .
-،الامالی، قم، کنگره جهانی شیخ مفید 1413ق.
-،الجمل، قم، کنگره جهانی شیخ مفید 1413ق.
-،تفضیل امیر المؤمنین علیه السلام، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، 1413ق.
منقری، نصر بن مزاحم بن سیار، وقعه صفین، قم، کتابخانه آیت الله مرعضشی، 1403ق.
نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم، جامعه مدرسین، 1407 ق.
نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق، 1397 ق .
نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، نجف، المطبعه الحیدریه، 1355 ق .
نیشابوری، فضل بن شاذان، الایضاح، تحقیق سید جلال الدین ارموی، بی جا، بی نا، بی تا .
-،مثه منقبه، قم، مدرسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1407ق.
هلالی کوفی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، قم، الهادی، 1415 ق.
هندی، میرحامد حسین، عبقات الانوار فی امامه الاطهار، اصفهان، کتابخانه امیرالمؤمنین علی علیه السلام، 1366 .
یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی چ ششم، تهران، علمی و فرهنگی، 1371 .
منبع: فصل نامه ی علمی- تخصصی معرفت کلامی، شماره 2.