شناخت رجالی «ابوحمزه ثمالی»«3»

از متقدّمان، نجاشی او را ثقه دانسته است. (2) از متأخران نیز علامه مجلسی وی را توثیق کرده است. (3) علامه مامقانی نیز از معاصران، پس از ذکر اقوال وی را با عبارت «ثقه ثقه»-(4) که
چهارشنبه، 3 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شناخت رجالی «ابوحمزه ثمالی»«3»
کاوشی در شناخت رجالی «ثابت بن دینار ابوحمزه ثمالی» «3»

نویسنده: سید محمّد صادق حسینی سرشت (1)



 

بررسی وصف (حال رجالی)

توثیق

از متقدّمان، نجاشی او را ثقه دانسته است. (2) از متأخران نیز علامه مجلسی وی را توثیق کرده است. (3) علامه مامقانی نیز از معاصران، پس از ذکر اقوال وی را با عبارت «ثقه ثقه»-(4) که تأکید در وثاقت را می رساند- او را توثیق و از نظر حفظ و ضبط تأیید کرده است. آیه الله خویی نیز او را توثیق کرده است و طرق شیخ صدوق به وی را مردّد بین صحیح و ضعیف دانسته است. همچنین، طریق شیخ به کتاب هایش را ضعیف دانسته است. (5) وی 107 روایت از امام سجاد (علیه السلام) و امام باقر (علیه السلام) روایت کرده است. (6) ائمه طاهرین علیهم السلام او را ستوده اند. روایات ذیل بر این امر گواه است:
الف. علی بن أبی حمزه، فرزند ایشان، از أبوبصیر چنین نقل می کند:
زمانی که ابوحمزه مریض بود، خدمت امام جعفر صادق (علیه السلام) شرفیاب شدم. حضرت حال ایشان را جویا شدند. من بیماری او را به اطلاع رساندم. ایشان فرمودند: «هر گاه به نزد وی بازگشتی، سلام مرا به او برسان و او را نسبت به پایان عمرش مطّلع ساز».(7) گفتم: فدایتان گردم! او مایه آرامش ما و از شیعیان شماست. فرمودند: «راست گفتی، امّا آنچه نزد ماست برای شما بهتر است».(8) پرسیدم: آیا شیعه ی شما با شما خواهد بود؟ فرمودند: «اگر از خدا بترسد و مراقب دستورات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد و از گناهان خودداری کند، در درجه ماست».(9)
ب. راوندی در خرایج، به نقل از داود رقّی و به نقل از خودش درحدیث وفد اهل خراسان، نقل می کند:
داود رقّی وارد کوفه شد، شخصی را دید که جماعتی دور او حلقه زده اند. سپس به طرف آنان حرکت کرد و فهمید آنان شیعه اند. فقهایی هستند که سخنان اهل بیت (علیهم السّلام) را گوش فرا می دهند. پس از یکی از آنان پرسید که: شیخ شما کیست؟ گفت: ابوحمزه ثمالی است. (10)
ج. در روایتی از خود او این گونه وارد شده است:
روزی درمسجد کوفه در کنار ستون هفتم نشسته بودم. ناگاه مردی از در«کِنده» وارد شد. دیدم او از همه نیکو روی تر وخوش بوتر و لباسش پاکیزه تراست. عمامه ای بر سر داشت و قبایی به تن کرده و روپوشی همانند جبّه، روی قبا پوشیده و نعلین عربی در پا داشت. نعلینش را از پا بیرون کرد و در کنار ستون هفتم ایستاد. دست هایش را تا برابر گوش بالا برد و پس از تکبیر گفتن، دست ها را پایین آورد. پس از تکبیر وی گویا تمام موهای بدنم راست شد. سپس چهار رکعت نماز نیکوی به جا آورد و شروع به خواندن این دعا کردند: «إلهی کان قد عصیتک...». آن گاه بلند شد و رفت. من ایشان را دنبال کردم تا به مناخ کوفه - که توقفگاه شتران بود- رسیدم. دیدم غلام سیاهی دو شتر همراه دارد. پرسیدم: این آقا کیست؟ گفت: او را نشناختی؟ گفتم: نه. پاسخ داد: وی علی بن الحسین (علیه السلام) است. ابوحمزه گوید: خود را بر قدم هایش افکندم و پایشان رابوسیدم. آن جناب با دست خود سرم را بلند کرد و فرمود: سجود فقط برای خداوند است. گفتم: ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، برای چه اینجا آمده ای؟ فرمود: برای نماز در مسجد کوفه. اگر مردم بدانند نماز در
این مسجد چه فضیلتی دارد، به سوی آن بیایند، حتّی اگر به روش کودکان خود را به سوی آن کشان کشان برسانند (هر چند راه رفتن برای ایشان در نهایت سختی باشد). پس فرمودند: آیا میل داری که با من قبر جدّم علی (علیه السلام) را زیارت کنی؟ گفتم :بلی. حرکت کرد و من در سایه ناقه او بودم و برای من حدیث می گفت تا به «غریین» رسیدم و آن بقعه ای سفید بود که نور از آن ساطع بود. حضرت از شتر خود پیاده شد و دو طرف گونه خود را بر آن زمین گذاشت وفرمودند: ای ابا حمزه، اینجا قبر جدّم علی بن أبی طالب (علیه السلام) است. پس آن حضرت را به زیارتی زیارت کرد که ابتدای آن چنین است: «السّلام علی اسم الله الرضی و نور وجهه المضئ...». سپس با قبر مطهّر وداع نمود و به مدینه مراجعت کرد و من نیز بازگشتم. (11)
از این جریان مدح ابوحمزه استنباط می شود؛ زیرا ایشان در زمانی قبر امیرالمومنین حضرت علی (علیه السلام) را زیارت کرده که همچنان قبر ایشان مخفی بوده است و اصحاب سرّ ائمه (علیهم السّلام) چنین می توانستند به زیارت قبر حضرتش (علیه السلام) نایل شوند و ابوحمزه نیز یکی از این افراد بوده است. (12)
د. علامه سید محسن امین (م1371ق) در اعیان الشیعه چنین آورده است:
راوی نقل می کند: نشسته بودیم، ناگاه اعرابی وارد شد و گفت: از مدینه آمده ام در حالی که جعفر بن محمد (علیه السلام)» (13) رحلت کرده اند. سپس ابوحمزه آه و ناله ای کشید و دستش را به زمین کوبید و گفت: امام(علیه السلام)درباره ی جانشین پس ازخود چه وصیتی کرده است؟ پاسخ داد: به فرزندش عبدالله و موسی و همچنین منصور دوانیقی وصیت فرمود. سپس ابوحمزه گفت: خدا را شکر که ما را گمراه نکرد و امر کوچکی را بر ما روشن کرد و حال برادر
بزرگ تر را مشخص کرد و امر بزرگی را پوشاند. پس از آن به سرعت نزد قبر امیرالمؤمنین (علیه السلام) رفت و ما با او نماز گزاردیم. سپس به او گفتم : آنچه را که گفتی، توضیح بده. گفت: همانا فرزند بزرگ تر، عبدالله، به خاطر صافی کف پا امام نیست. امر کوچک، این است که موسی بن جعفر (علیه السلام) با عبدالله بیعت نکرده است. مراد از مخفی نمودن امر بزرگ، این است که اگر منصور دوانیقی درباره ی وصیت جعفربن محمّد (علیه السلام) پرسید، به او چنین پا سخ می دهند: تو را جانشین خود دانسته است. (14)
در اهل سنّت، چنان که مشاهده خواهیدکرد، فقط ذهبی در مدح او سخن رانده است. ذهبی درباره وی چنین نگاشته است: وی فنّ حدیث را از شعبی، انس و دیگران فراگرفته و وکیع و ابونعیم و جماعتی از او استماع کرده اند و در صحّت قول نزد خاصّه و عامّه (15) بدان رتبه رسیده که هرگاه مدح، قدح یا حکمی کند و یا بر خبر واحدی تأکید کند، آن را چون حدیث متواتر شمارند و در سِلک حدیث صحیح و موثّق به شمار آید. (16)

تضعیف

در تفسیر العیاشی چنین آمده است:
حدیثی روایت کرده اند که اصبغ بن عبدالملک بهتر از ابوحمزه است و این به خاطر شراب خواری ابوحمزه است، ولی اندکی قبل از وفاتش آن را رها کرد. (17)
در این باره نیز از حسین بن ابی الخطّاب این گونه وارد شده است:
من و عامر بن عبدالله بن جزاعه ازدی و نیز حجر بن زائده در کنار باب الفیل نشسته بودیم که به یک باره ابوحمزه ثمالی بر ما وارد شد. سپس به عامربن عبدالله گفت: تو نزد امام صادق (علیه السلام) بر من خدشه وارد ساختی؛ زیرا به او گفتی ابوحمزه شراب می نوشد. عامر جواب داد: من نزد ابا عبدالله بر تو خدشه وارد نساختم و لیکن از ایشان در باب مسکرات سؤال کردم،
حضرت جواب دادند که هر مسکری حرام است و اضافه کردند ابوحمزه شراب می نوشید، ولی هم اکنون از آن توبه کرده است. (18) این روایت و چند روایت دیگر به همین مضمون بیان گر قدح درباره ی ابوحمزه است. بر این مطلب نقد هایی وارد است:
1. اصبغ بن عبدالملک- که در سند روایت وارد شده است- محرّف عبارت اصبع من عبدالملک است؛ زیرا در روایت، شخصی به نام اصبغ بن عبدالملک یا اصبع بن عبدالملک وجود ندارد. در خبر دیگری با عنوان عبدالملک بن اعین وارد شده است که راوی آن، علی بن عطیه است. پس ظاهراً چنین است که روایت درباره ی ابوحمزه نیست و عبارت «...و متّهم به إلا أنّه ترک قبل موته» تحریف عبارت «و اتّهمه به إلا انّه قال: ترکه قبل موته» است. (19)
2. سند روایت را آیه الله خویی چنین آورده است:
حدّثنی علی بن محمد بن قتیبه ابومحمّد و محمّد بن موسی الهمدانی، قالا: حدّثنا محمّد بن حسین بن ابی الخطّاب، قال:...إلخ الحدیث.
و بعد متذکّر می شود که به نظر اینجانب روایت مرسل یا موضوع است؛ زیرا، محمّد بن حسین بن أبی الخطّاب در سال 262ق، وفات کرده و نجاشی او را از اصحاب امام جواد (علیه السلام)، امام
هادی (علیه السلام) و امام حسن عسکری (علیه السلام) ذکر کرده است. شیخ نیز در رجال خود، بر این باور است که محمد بن علی بن محبوب (20) بسیار از او روایت کرده است. حال، چگونه ممکن است که زمان امام صادق (علیه السلام) را درک کرده باشد و از ایشان روایت کرده باشد. (21) نتیجه کلّی که می توان گرفت، چنین است که این روایت به تنهایی نمی تواند اثر روایات بسیاری را- که در مدح ابوحمزه ازنظر گذشت- خنثی سازد؛ افزون بر آن نقدهایی نیز بر آن وارد شده است.
بخاری (م256ق) در التاریخ الکبیر به نقل دیدگاه پاره ای از ارباب جرح و تعدیل پرداخته، سپس اساتید و شاگردان وی را معرفی می کند و می گوید جرح و یا تعدیلی از وی صادر نگردیده است. (22)عقیلی (م322ق)، از دانشمندان رجال اهل سنّت درباره ی وی چهار عبارت را با چهار سند مختلف آورده است: «لیس بذاک، کان ضعیف الحدیث، لیس بشیءٍ، کان ضعیفاً». چنان که مشاهده می شود از آنجایی که وی از شیعیان نزدیک و واقعی بوده است و عقاید شیعی چون اعتقاد به رجعت داشته. (23) نام وی بیشتر در کتاب الضعفاء وارد شده است و مورد جرح قرار گرفته است. ابن اثیر او را ثابت بن عازب، برادر براء بن عازب معرفی کرده است. (24)«ذهبی» او را ثابت بن ابی صفیه ابوحمزه الثمالی الکوفی (25) دانسته که از انس و دیگران روایت کرده است. وکیع و أبونعیم و دیگران او تضعیف کرده اند. (26) ابن حجر (م852 ق) در تقریب التهذیب او را «کوفی، ضعیف و رافضی دانسته است. (27) و همچنین به ذکر طبقه اوتوسط ابن سعد در الطبقات الکبری پرداخته است. (28) نَسایی (م303ق) (29) و «دارقطنی» (30) (م385 ق) در کتاب الضعفاء و المتروکین او را تضعیف کرده اند. مِزّی (م742ق)، از ائمه جرح و تعدیل اهل سنّت، الفاظی را بدین گونه درباره ی وی به کار برده است:
ضعیف الحدیث، لیس بشیء، لین، لین الحدیث (31)، یکتب حدیثه و لایحتجّ به، واهی الحدیث (32)، لیس بثقه. (33)
ابن حجرعسقلانی در تهذیب التهذیبکه ازکتاب های جامع در موضوع جرح و تعدیل است، پس از ذکر اساتید و شاگردان وی، به ذکر اقوال نَسائی، أبوحاتم رازی (م277ق) و دیگران در جرح ابوحمزه پرداخته است. او همچنین دیدگاه ابن حبّان (م354ق) را درباره ی وی را نقل کرده است. وی معتقد است تضعیف های وارد شده درباره ی او به خاطر این است که از غالیان شیعه است. (34) در نتیجه، باید بر این امر خستو شد که ابو حمزه در نزد قاطبه اهل سنّت تضعیف شده است و این فقط به سبب تشیع وی و اعتقاد به رجعت و دیگر عقاید شیعی است.

موضوع روایات

در زمان ائمه (علیهم السّلام) هر یک از راویان با توجّه به شرایط زمان و نیز تخصّص خود به نقل روایت پرداخته است. به عنوان مثال زراره بن أعین بیشتر به روایت مسائل احکام، فرایض و آداب پرداخته است. ظریف بن ناصح روایات مربوط به احکام قصاص، تعزیرات، جنایات و دیات را نقل کرده است. دیگری چون هشام بن حکم و قیس ماصر به علم کلام روی می آورد و با معاندان، مخالفان و اهل بدعت مناظره می کند و در دفاع ازمکتب اهل بیت (علیهم السّلام) پیشقدم است و روایات اعتقادی و کلامی را نقل کرده است. ابوحمزه ثُمالی نیز بیشتر در باب اخلاقیات، مسائل تربیتی، اصول و عقاید دینی روایت دارد و کمتر از وی درباب مسائل فقهی روایتی نقل شده است. دلایل این امر عبارت اند از:
اوّل. ملازمت و همنشینی ابوحمزه در دوران امام سجاد (علیه السلام) بیشتر از دوران سایر ائمه (علیهم السّلام) است. امام سجاد (علیه السلام) بعد از شهادت پدربزرگوارشان تمام
تلاش و همّت خود را صرف پاسداشت عقاید شیعه و جلوگیری از گمراهی شیعیان کرد، و برای این هدف مقدّس و بیدار کردن غافلان و دعوت ایشان به اسلام اصیل راه و روش دعا را برگزید. پر واضح است که ابوحمزه نیز راه آن حضرت را ادامه دهد، و راوی روایات ایشان باشد.
دوم : ابوحمزه نیز به این گونه روایات تمایل بیشتری داشته و بیشتر از دیگرجنبه ها بدان اهمّیت می داده است. وی با دعا، حکمت، پند و اندرز شیفته می شده است. اشاره امام رضا (علیه السلام) نیز به این است که ابوحمزه در زمان خود، همانند سلمان در زمان خود است. علامه شوشتری در قاموس الرجال با سندی از امام رضا (علیه السلام) چنین نقل کرده است:
ابوحمزه در زمان خودش همانند سلمان (35) در زمان خود است زیرا او به چهار تن (36) از ما ائمه خدمت کرد؛ یعنی: علی بن حسین علیهما السلام، محمد بن علی (علیه السلام)، جعفر بن محمد (علیه السلام) و زمانی اندک از دوران امام موسی کاظم(علیه السلام)را خدمت کردند. و در ادامه حدیث نیز یونس بن عبدالرحمن نیز سلمان زمان خود خوانده شده است. (37)
روایت ذیل گویای معنویت اوست:
در روایتی نقل شده است:
ابوحمزه دختر کوچکی (38) داشت که بر اثر زمین خوردگی دستش شکست. آن را به شکسته بند نشان دادم، گفت: استخوانش شکسته، باید او را جبیره کرد. وی به حال دخترش رقّت کرد و گریست و او را دعا کرد. زمانی که شکسته بند خواست که دست وی را ببندد، دید که آثاری از شکستگی ندارد. به دست دیگرش نظر کرد، دید که آن هم عیبی ندارد و گفت که این دختر عیبی ندارد. (39)
سوم. ابوحمزه ازمخضرمین بوده است. مخضرمین کسانی بودند که مدّتی قبل از ظهور و شکل گیری فرق اسلامی زندگی می کردند. آنان زمانی قبل از بروز مدرسه رأی و اجتهاد می زیستند. اختلافات مخضرمین بیشتر در اصول و عقاید بوده است. با این وجود، ابوحمزه احکام مذهب اهل بیت (علیهم السّلام) را خوب می دانست و موارد اتّفاق مذاهب جدید را می دانست و به این طریق، آنچه را که خلاف بود، توجیه می کرد و از آرا و اجتهادات آن عقاید مصون بود. پس احتیاج چندانی به سؤال کردن از ائمه (علیهم السّلام) و اعتراض به فروع نداشت. به همین خاطر، در چنین مواردی از آنان سؤال نمی پرسید؛ به عنوان مثال:
محمّد بن حسن، ازجعفر بن بشیر و او از حسین بن ابی حمزه، و او از پدرش چنین نقل می کند: به خدا قسم! من بر پشت شتر عازم بقیع بودم که شخصی آمد و گفت: مرا دریاب! سپس با وی نزد امام صادق (علیه السلام) رفتیم. امام (علیه السلام) فرمود: ای اباحمزه! هنگامی که من تو را می بینم، احساس آرامش می کنم. سپس ادامه داد: اقوامی گمان می کنند امیرالمؤمنین (علیه السلام) امام نیستند و تا آنجا پیش رفته اند که ایشان را به سبب شمشیرشان ثقه اند. (40)
چهارم. وفات ابوحمزه قبل از گرم شدن جدال میان مذاهب اسلامی و رسیدن آن به بالاترین سطح خود است. و اگر در چنین زمانی واقع می شد، احتمال داشت که در چنین مواردی وارد شود و اگر کسانی مثل ابوحنیفه (م150ق) و مالک بن انس (م179ق) را درک نکرد و به همین خاطر هیچ روایتی را نمی توان یافت که در آن جدلی بین مذاهب و عرضه کردن آرایشان و موضعشان باشد و ابوحمزه طرفی از آن باشد. پر واضح است که بسیاری از آنها در باره فروع است، نه در اصول. نکته دیگر رابطه تباین میان روایاتی که فرزندان ابوحمزه؛ یعنی محمّد، علی و حسین نقل کرده اند با روایات خود اوست؛ زیرا، روایات آنها بیشتر در موضوع فرائض است تا عقاید. آنان در دوره ای قرارداشتند که مذاهب با هم نزاع فقهی داشتند. (41)

پی نوشت ها :

1) دانشجوی دکتری دانشگاه آزاد اسلامی- واحد علوم و تحقیقات تهران.
2) رجال النجاشی (أسماء مصنّفی الشیعه)، ج1، ص289.
3) الوجیزه فی علم الرجال، ص41.
4) تنقیح المقال فی علم الرجال، ج1، ص23، ص189.
5) المفید من معجم رجال الحدیث، ص96.
6) همان، ص696.
7) البته مراد، این نیست که ابوبصیر خود، این کار را انجام بدهد، بلکه در دیگرکتاب ها آمده است که حضرت فرمود: به او بگو که در سال فلان ماه فلان فوت خواهد کرد.
8) البتّه در این باره علامه شوشتری چنین آورده است : «و ما عندالله خیر الأبرار» (قاموس الرجال، ج2، ص 445).
9) اصحاب امام صادق (علیه السلام)، ص61، به نقل از: رجال الکشّی (اختیار معرفه الرجال)، ص177؛ تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 1، ص190؛ قاموس الرجال، ج2، ص 445.
10) أعیان الشیعه، ج6، ص13-14.
11) اصحاب امام صادق (علیه السلام)، ص45- 46.
12) مستدرکات فی علم الرجال، ج2، ص81؛ و نیز ر.ک : رجال الکشّی (اختیار معرفه الرجال)، ص59.
13) این خود از دلایل اثبات باقی ماندن ابوحمزه در زمان امام کاظم (علیه السلام) بوده است.
14) أعیان الشیعه، ج6، ص14.
15) با تحقیق و بررسی در اقوال اهل سنّت به چنین نتیجه ای نرسیدیم.
16) اصحاب امام صادق (علیه السلام)، ص106.
17) حاوی الأقوال، ج1، ص299؛ رجال کشّی (اختیار معرفه الرجال)، ص203، ش357؛ معجم رجال الحدیث، ج4، ص294، ش1960؛ خلاصه الأقوال فی معرفه الرجال، ص86.
18) قاموس الرجال، ج2، ص446؛ رجال الکشّی (اختیار معرفه الرجال)، ص201، ش354؛ معجم رجال الحدیث، ج4، ص294، ش1960؛ تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 1، ص190.
19) قاموس الرجال، ج2، ص450.
20) الوجیزه فی علم الرجال، ص167: «محمّد بن علی بن محبوب الأشعری: ثقه» (معجم رجال الحدیث، ج18، ص10- 12)، ولی یافت نشد که از امام صادق (علیه السلام) یا امام کاظم (علیه السلام) نقل حدیث کرده باشد.
21) معجم رجال الحدیث، ج4، ص297، ش1960.
22) کتاب التاریخ الکبیر، ج2، ش2073.
23) کتاب الضعفاءالکبیر، ج1، ص172.
24) اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج1، ص256.
25) وی در زمان خلافت منصور وفات کرد (ر.ک : الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، ج1، ص171).
26) الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، ج1، ص171.
27) تقریب التهذیب، ج1، ص146.
28) الطبقات الکبری، ج6، ص535.
29) کتاب الضعفاء و المتروکین، ص 69.
30) همان، ص166
31) لین الحدیث کسی است که در روایت از غیر ثقه متساهل است (درایه الحدیث، ص114).
32) واهی الحدیث در نهایت ضعف است (همان).
33) تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، ج3، ش805.
34) تهذیب التهذیب، ج1، ص330.
35) در این باره جای اختلاف باقی است و «کتمان» نیز وارد شده است. سلمان چون لقمان شیفته حکمت و پند و اندرز اهل بیت (علیهم السّلام) بوده است. نکته دیگر، این که عبارت «کتمان فی زمانه» تحریف عبارت «کسلمان فی زمانه» است؛ چنان که عین عبارت «کسلمانّ» در خبر یونس آمده است و ادامه جمله بر صحت آن دلالت دارد؛ چه می فرماید: «زیرا چهار تن از ما ائمه را خدمت کرد»، همانند سلمان که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام). و حسین (علیه السلام) را خدمت کردند؛ ابوحمزه نیز امام سجاد (علیه السلام) و صادقین(علیهما السلام)و امام کاظم (علیه السلام) را خدمت کرد (قاموس الرجال، ج2، 450- 451). علاوه بر آن، سخن نجاشی «روی عن أبی عبدالله (علیه السلام) أنه حمزه فی زمانه مثل سلمان فی زمانه» چیزی جز وهم نیست؛ زیرا کشّی این حدیث را از امام رضا (علیه السلام) نقل کرده است (قاموس الرجال، ج2، ص451).
36) سلمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حسنین(علیهما السلام)را درک کرده بود.
37) قاموس الرجال، ج2، ص455؛ معجم رجال الحدیث، ج4، ش1960؛ نقدالرجال، ج1، ص311؛ الفوائد الرجالیه، ج1، ص259.
38) در برخی منابع، این جریان برای یکی از پسران ابوحمزه نقل شده است (ر.ک : معجم رجال الحدیث، ج3، ص387).
39) تحفه الأحباب فی نوادر آثار الاصحاب، ص60- 61؛ و نیز ر.ک : معجم رجال الحدیث، ج4، ش1960؛ تنقیح المقال فی علم الرجال، ج1، ص191؛ رجال الکشّی (اختیار معرفه الرجال)، ص202، ش355.
40) رجال الکشّی (اختیار معرفه الرجال)، ص33، ش61.
41) مسند أبی حمزه ثابت بن دینار الثمالی، ص6- 7.

منبع: فصلنامه علمی-پژوهشی علوم حدیث 55

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط