1. تحقق عدالت اجتماعی
عدالت در نظام اسلامی، اساس احکام و قوانین و میزان و معیار تشریع است هر نوع تصمیمی در نظام اسلامی از منطق عدل، سرچشمه می گیرد و قرآن کریم به همه ی مسلمانان دستور می دهد که در برپایی و تحقق عدالت اجتماعی تا می توانند تلاش کنند. چنان که می فرماید:« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیّاً أَوْ فَقِیراً فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً »؛(1)
ای کسانی که ایمان آورده اید، کاملاً قیام به عدالت کنید. برای خدا گواهی دهید اگر چه [این گواهی] به زیان خود شما یا پدر و مادر یا نزدیکان شما بوده باشد؛ چه، این که اگر آنها غنی یا فقیر باشند خداوند سزاوارتر است که از آنها حمایت کند. بنابراین، از هوی و هوس پیروی نکنید که از حق منحرف خواهید شد و اگر حق را تحریف کنید و یا از اظهار آن اعراض نمایید خداوند به آن چه انجام می دهید آگاه است.
مفهوم عدالت در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام
قبل از ورود به بحث لازم است نخست عدل را معنا کنیم:امام امیرالمؤمنین علیه السلام درباره ی مفهوم عدل می فرماید:
العدل یضع الأمور مواضعها... و العدل سائس عام؛(2)
عدل عبارت است از آن که هر چیز را در جایگاه خویش قرار دهد، و عدل نگهبان همه ی مردم است.
[یعنی به وسیله عدل حقوق مردم حفظ می شود.]
مولای متقیان علی علیه السلام اقامه ی قسط و عدل را از مهم ترین واجبات حاکم دانسته و می فرماید:
إن الله تعالی فرض علی أئمه العدل أن یقدرو أنفسهم بضعفه الناس، کیلا یتبیغ بالفقیر فقره؛(3) خداوند عدالت را به حاکم و رهبر واجب کرده است که زندگی خود را با زندگی ضعیف ترین مردم تطبیق دهد و هم سطح کند تا فقر و ناداری بر فقیر و تنگدست فشار نیاورد و آنها را نگران نسازد و رهبر خویش را در درد و رنج خود شریک ببینند.
هم چنین می فرماید:
أن أفضل عباد الله عندالله إمام عادل؛(4) بهترین بندگان خدا در نزد پروردگار حاکم و رهبر عادل است.
قاطعیت حاکم در اجرای عدالت
امام درباره ی زمین هایی که عثمان بخشیده بود فرمود:و الله لو وجدته قد تزوج به النساء، و ملک به الإماء، لرددته، فإن فی العدل سعهً. و من ضاق علیه العدل، فالجور علیه أضیق؛ (5)
به خدا سوگند که اگر بخشیده های عثمان را باز یابم، اگر چه با آن، زنی به شوهر داده باشند، یا کنیزکان خریده باشند، به صاحبانش بازگردانم؛ زیرا عدالت را گسترش بی کران و نیرویی بی نهایت است. و کسی که از عدالت و دادگستری در تنگنا باشد از جور و ستم بیشتر در تنگناست.
هم چنین فرمود:
إن أفضل قره عین الولاه استقامه العدل فی البلاد؛(6)
بالاترین روشنی چشم حاکم، بر پا داشتن عدل و داد در بلاد است. نیز فرمود:
و ایم الله لأنصفن المظلوم، من ظالمه، و لأقودن الظالم بخزامته حتی أورده منهل الحق و إن کان کارهاً؛ (7)
به خدا سوگند، من دست ستمکار را از سر مظلوم ستم دیده کوتاه می کنم و چنگ در حلقه ی بینی ستمگر می افکنم و هر چند که به حق میلی نداشته باشد او را کشان کشان به آبخور عدالت می برم.
امام در نامه 53 می فرماید:
و لا یکونن المحسن و المسیء بمنزله سواءٍ فإن فی ذلک تزهیداً لأهل الاحسان فی الاحسان وتدریباً لأهل الاسائه علی الإسائه؛
نباید نیکوکار و بدکار نزد تو یکسان باشند و به طور مساوی از لطف تو برخوردار شوند؛ زیرا اگر چنین کنی، نیکوکار در کار نیک، مأیوس و نومید می گردد، و بدکار بیشتر به کردار زشت خود ترغیب می شود.
نتیجه
با توجه به مطالب گذشته به دست می آوریم که یکی از وظایف و کارکردهای حکومت اسلامی ایجاد قسط و عدل در جامعه است، و همین امر سبب آسایش و امنیت اجتماعی امت اسلام می گردد.2. حفظ عدالت در عرضه و تقاضا
از جمله وظایفی که حاکم اسلامی لازم است در عرصه های اجتماعی آن را انجام دهد، حفظ عدالت در تقسیم بیت المال است. در این باره روایات فراوانی از معصومین علیه السلام وارد شده است که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می کنیم؛1- امیر المؤمنین علی علیه السلام ضمن خطبه ای فرمود:
ای مردم! آدم کسی را برده و کنیز نزاییده، همه ی مردم آزادند. و خداوند برخی از شما را بر برخی دیگر واگذار کرده، هر کس گرفتار مصیبتی بشود و صبر کند او در خیر است و نباید بر خدا منت بگذارد. آگاه باشید چیزی که در پیش ما حاضر است، ما آن را به طور مساوی میان سیاه و سفید تقسیم می کنیم.
در این هنگام، مروان به طلحه و زبیر اشاره کرد و گفت: علی با این جمله شماها را اراده کرده است.
راوی می گوید: به هر یکی از آنان سه دینار داد و به مردی از انصار هم سه دینار داد، بعد از او غلام سیاهی آمد و به او نیز سه دینار عطا کرد. آن مرد انصاری گفت: یا امیرمؤمنان! این غلام است و من او را دیروز آزاد کردم، مرا با او مساوی قرار می دهی؟
فرمود: «به کتاب خداوند نگاه کردم، در فضیلت فرزندان اسماعیل نسبت به فرزندان اسحاق چیزی نیافتم و من در تقسیم این غنیمت هیچ فضیلتی برای فرزندان اسماعیل نسبت به دیگران نمی بینم.» (8)
2- امام صادق علیه السلام فرمود:
امیر مؤمنان علی علیه السلام هنگامی که به خلافت رسید، خطبه ای خواند. بعد از حمد و ثنای خدا فرمود: به خدا سوگند، من بر شما خشم نگرفته و عقاب نمی کنم. مادامی که خوشه ی خرمایی در مدینه دارم، درهمی از اموال عمومی را به خود اختصاص نمی دهم. سپس امام، درباره ی تقسیم عادلانه ی بیت المال مطلبی فرمود. در این هنگام، برادر او عقیل برخاست و به عنوان اعتراض گفت: آیا مرا با یک سیاهی که در مدینه است، یکی می دانید؟ امام در پاسخ فرمود: بنشین! آیا در این جا غیر از تو کسی نبود حرف بزند، تو نسبت به او جز سابقه و تقوا فضیلتی نداری.(9)
یکی از بهترین نمونه های رعایت مساوات و عدل در تقسیم اموال و عرضه و تقاضا، رفتار امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام با برادر نابینا و عیالمند خویش عقیل است. متن کلام امام در نهج البلاغه در این باره چنین است:
به خدا سوگند، عقیل را دید به اندازه ای فقیر شده بود که پیش من آمد و تقاضا کرد از این گندم بیت المال یک پیمانه به او بدهم. دیدم که موی کودکانش ژولیده و چرکین و رنگ چهره ی آنها از فرط فقر خاک آلود شده است. گویی روی آنها را با نیل سیاه کرده بودند. او چند بار این تقاضا را با اصرار و تأکید، مکرر نمود و من گوش می دادم. پنداشت دینم را به او می فروشم و از راه خود جدا می شوم و هر جا که مرا بکشد به دنبال او می روم. پس آهنی را برای او گداختم و به تنش نزدیک کردم تا عبرت بگیرد. او چون کسی که دچار بیماری ناگهانی شده باشد از درد فریاد برآورد. نزدیک بود تنش از آن آهن داغ بسوزد.پس به او گفتم:ای عقیل! [خدا مرگت دهد و] مادران فرزند مرده بر تو بگریند! آیا از آهنی که انسانی برای سرگرمی خود آن را داغ کرده است چنین ناله می کنی، اما می خواهی مرا به سوی آتشی بکشی که خدا آن را از خشم خویش برافروخته است؟ آیا تو از این رنج می نالی و من از جهنم ننالم ؟(10)
3- امام امیرالمؤمنین علیه السلام در روایت دیگری خطاب به محمدبن ابی بکر زمامدار مصر می فرمایند:
أحب لعامه رعیتک ما تحب لنفسک و أهل بیتک و اکره لهم تکره لنفسک و أهل بیتک فإن ذلک أوجب للمحبه و اصلح للرعیه؛ (11)
برای عموم مردم چیزی را دوست بدار که برای خود و خانواده ی خود دوست می داری، و برای آنها چیزی را خوش ندار که برای خود و خانواده ی خود خوش نمی دانی؛ زیرا این کار منطق تو را قوی و مردم را به صلاح و اصلاح نزدیک تر می کند.
4- وقتی امام علیه السلام در تقسیم بیت المال به طور یکسان بین مردم مورد عتاب و ایراد جمعی از خودخواهان قرار گرفت[که چرا مثلاً در تقسیم اموال، اشراف عرب را بر دیگران برتری نمی دهد و قریش را از موالی و عجم سهم بیشتری عطا کند] فرمود:
آیا به من پیشنهاد می کنید که برای پیروزی خود، از جور و ستم در حق کسانی که به آنها حکومت می کنم استمداد جویم؟ آیا پیروزی را به بهانه ی ظلم و بی عدالتی به دست آورم؟
به خدا سوگند، تا عمر من باقی و شب و روز برقرار و ستارگان آسمان در پی هم طلوع و غروب می کنند، هرگز به چنین کاری دست نمی زنم.
اگر اموال از خودم بود، به طور مساوی در میان آنها تقسیم می کردم، چه رسد به اینکه این اموال اموال خدا است [ومتعلق به بیت المال]. آگاه باشید! بخشیدن مال در غیر موردش تبذیر و اسراف است. این کار ممکن است در دنیا باعث سربلندی انجام دهنده ی آن شود، ولی در آخرت موجب سرافکندگی وی می گردد.[احیاناً] در میان مردم[دنیا پرست] گرامیش می نماید، ولی در نزد خداوند خوارش می سازد. هیچ کس مال خویش را در غیر راهی که خداود فرموده مصرف نکرد و به غیر اهلش نسپرد، جز اینکه سرانجام خداوند او را از سپاس گزاری آنان محروم ساخت و محبتشان را متوجه دیگری نمود. پس اگر روزی پایش بلغزد و به کمک آنان نیازمند گردد، بدترین رفیق و ملامت کننده ترین دوست خواهند بود.(12)
5- در روایت دیگر چنین آمده است: (13)
دو زن، یکی عرب و دیگری ذمیه، جهت درخواست کمک مالی به خدمت امام علیه السلام آمدند، حضرت به هر کدام بیست و پنج درهم پول و مقداری طعام عطا فرمود: زن عرب گفت: ای امیر المؤمنین! من عربم و این زن عجم است. امام فرمود:« از این مال همه یکسان بهره می برند و بنی اسماعیل رابر بنی اسحاق برتری نمی بینم.»
3. عطوفت و مهربانی
یکی از جلوه های اخلاق اسلامی که حکومت دینی باید آن را مراعات کند، رحمت و مهربانی نسبت به مردم است. حاکم دینی باید با لطف و رحمت و شفقت با شهروندان رفتار کند، دلش مملو از محبت آنها باشد، شدت و سختگیری ننماید، به مردم حسن ظن داشته باشد و با نرمش و مدارا با آنان رفتار نماید. امام امیرالمؤمنین علیه السلام در سفارش های خویش به یکی از کارگزارانش چنین می فرماید:واخلط الشده بضغث من اللین، و ارفق ما کان الرفق أرفق، و اعتزم بالشده حین لا تغنی عنک إلا الشده، واخفض للرعیه جناحک، و ابسط لهم وجهک وألن لهم جانبک؛(14)
و شدت و سخت گیری را با کمی نرمش در هم آمیز. در آن جا که مدارا کردن بهتر است مدارا کن، اما آن جا که جز با شدت عمل، کار از پیش نمی رود، شدت را به کار بند. پر و بالت را برای مردم بگستر و با چهره ی گشاده با آنان رو به رو شو. نرمش را نسبت به آنان نصب العین خود گردان و در نگاه، اشاره، و تحیت و درود، میان آنها مساوات را رعایت کن.
قلب خویش را نسبت به ملت خود مملو از رحمت و محبت و لطف کن، و همچون حیوان درنده ای نسبت به آنان مباش که خوردن آنان را غنیمت بشماری؛ زیرا آنان دو گروه بیش نیستند: یا برادران دینی تو هستند، یا در خلقت نظیر تو هستند. گاه از آنان لغز ش و خطا سر می زند، ناراحتی هایی بر آنان عارض می گردد، به دست آنان عمداً یا به اشتباه کارهایی انجام می شود،[در این موارد] از عفو و گذشت خو آن مقدار به آنها عطا کن که دوست داری خداوند از عفوش به تو عنایت کند؛ زیرا تو مافوق آنها و پیشوایت مافوق تو و خداوند مافوق کسی است که تو را زمامدار قرار داده است، امور آنان را به تو واگذار کرده، و به وسیله ی آنها تو را آزمایش نموده است.(15)
در فراز دیگری می فرماید:
واعلم أنه لیس شیء بأدعی إلی حسن ظن راع برعیته من إحسانه إلیهم، و تخفیفه المؤونات علیهم، و ترک استکراهه إیاهم علی ما لیس به قبلهم فلیکن منک فی ذلک أمر یجتمع لک به حسن الظن برعیتک؛(16)
بدان! هیچ چیزی، حسن ظن حاکم را به توده ی مردم چنان بر نمی انگیزد که نیکی و احسان او به آنان و سبکبار ساختن آنان، و وادار نکردنشان به چیزی که قادر به آن نیستند. درآن چه گفتم کوشش کن تا به توده ی مردم حسن ظن پیدا کنی.
4- امام علیه السلام در نامه ی خود به محمد بن ابی بکر فرمود:
فاخفض لهم جناحک، و ألن لهم جانبک، وابسط لهم وجهک؛(17)
در برابر مردم متواضع و مهربان باش و گشاده رویی کن.
به هر حال، از نظر امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام، حکومتی که در زیر سایه ی اسلام عزیز تشکیل می گردد، باید دارای رأفت و رحمت و عطوفت و مدارا باشد. حکومت اسلامی هرگز با خشونت و درندگی که حکومت های غیر اسلامی از خود نشان می دهند همراه نیست.
4. مبارزه با فساد اخلاقی
یکی دیگر از وظایف مهم دولت در بعد اخلاقی و اجتماعی، مبارزه با مفاسد اخلاقی و اجتماعی است. دولت موظف است با هرگونه آلودگی و انحراف اخلاقی و ناهنجارهای اجتماعی در جهت تقویت باورها و ارزش های اخلاقی و معنوی برخورد کند؛ چرا که وجود جامعه ی سالم و پاک در گرو حفظ ارزش های اخلاقی و دینی است. دشمنان اسلام در هر عصر و زمانی برای شکست مسلمانان و تسلط بر آنها اولین اقدامشان ترویج فساد و ابتذال و انحطاط اخلاقی است، که پس از بی هویت ساختن مسلمانان، زمینه ی سلطه ی قرن حکومت، و کشور ترکیه و حکومت چندین ساله ی عثمانی ها، و در عصر حاضر کشور الجزایر، قربانی چنین اقداماتی از سوی استکبار جهانی شده اند و در حال حاضر در این منجلاب دست و پا می زنند. بنابراین، اگر حکومت جلوی فسادهای اخلاقی را نگیرد و آن را مهار نکند، عملاً حکومت اسلامی با خطر جدی مواجه خواهد شد. به همین جهت، پیامبر اکرم علیه السلام مسایل اخلاقی را اساس رسالت و انگیزه ی بعثت خود شمرده و می فرماید:بعثت بمکارم الاخلاق و محاسنها؛(18)من برای احیای مکارم اخلاق و فضایل انسانی مبعوث شده ام.
آن حضرت هم چنین فرمود:
إن المعصیه إذا عمل بها العبد سرا لم تضر إلا عاملها فإذا عمل بها علانیه و لم یغبر علیه أضرت بالعامه؛ (19)
گناه اگر در پشت پرده و پنهانی انجام گیرد ضرر آن تنها به خود گناهکار بر می گردد، ولی اگر آن را آشکار و در انظار مردم انجام دهد و کسی هم از او اظهار تنفر نکند[و جلوی آن را نگیرد] ضرر آن همه ی[جامعه] را در بر می گیرد.
به دلیل اهمیت مسایل اخلاقی در اسلام، امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نامه ی 53 در باره ی انتخاب کارمندان اداری به مالک اشتر می فرماید:
و توخ منهم أهل التجربه و الحیاء، من أهل البیوتات الصالحه، و القدم فی الاسلام المتقدمه، فإنهم أکرم أخلاقاً، و أصلح أعرضاً، و أقل فی المطامع إشرافاً، و أبلغ فی عواقب الأمور نظراً؛
و از میان آنها افرادی را که با تجربه تر و پاک تر و پیشگام تر در اسلامند برگزین؛ زیرا اخلاق آنها بهتر و خانواده ی آنها پاک تر و هم چنین کم طمع تر و در سنجش عواقب کارها بیناترند.
5.نظارت بر عملکرد کارگزاران
یکی دیگر از وظایف مهم دولت در بعد اجتماعی، نظارت بر عملکرد کارگزاران نظام است. حکومت باید با برنامه ریزی و سیاست ها و شیوه های گوناگون بر رفتار کارگزاران نظارت داشته باشد و در صورت مشاهده ی هرگونه تخلف و خیانت به بیت المال و اخذ رشوه، و تساهل در وظایف محوله و برخورد ناشایست با ارباب رجوع، با قاطعیت و بدون ملاحظه با آنان برخورد کند. این موضوع در حکومت اسلامی آن چنان با اهمیت است که امام امیرالمؤمنین در صورت مشاهده ی هرگونه تخلف از کارگزاران، یک لحظه هم گذشت نمی کرد و بلافاصله مسؤول مربوطه را نصیحت و توبیخ می نمود، در این باره، روایات فراوانی وارد شده است که در اینجا به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می کنیم: امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نامه ی تاریخی خود به مالک اشتر به او سفارش می کند: سپس رفتار کارگزاران را بررسی کن و جاسوسانی راست گو و وفاپیشه بر آنان بگمار؛ زیرا مراقبت و بازرسی پنهانی تو از کار آنان، سبب امانت داری و مهربانی با رعیت خواهد بود.از همکاران نزدیکت سخت مراقبت کن و اگر یکی از آنان دست به خیانت زد و گزارش جاسوسان تو نیز آن خیانت را تأیید کرد به همین مقدار گواهی قناعت کن و او را با تازیانه، کیفر ده و اموالی را که در اختیار دارد، از او باز پس گیر. سپس او را خوار دار و خیانت کار بشمار و طوق بدنامی بر گردنش بیفکن.(20)
بازخواست از خیانت کاران
امام در نامه ای خطاب به یکی از کارگزاران خیانتکار می فرماید:پس از یاد خدا و درود! همانا من تو را در امانت خود شرکت دادم و همراز خود گرفتم و هیچ یک از افراد خاندانم برای یاری و مددکاری و امانت داری، همانند تو مورد اعتماد نبودند. آن هنگام که دیدی روزگار بر پسر عمویت سخت گرفته، دشمن به او هجوم آورده، امانت مسلمانان تباه گردیده و امت، اختیار از دست داده و پراکنده شده است، پیمان خود را با پسر عمویت دگرگون ساختی و همراه با دیگرانی که از او جدا شدند، فاصله گرفتی. تو هماهنگ با دیگران، دست از یاری اش کشیدی و همراه با دیگر خیانت کنندگان، خیانت کردی. نه پسر عمویت را یاری کردی و نه امانت ها را رساندی. گویا تو در راه خدا جهاد نکردی.
تو برهان روشنی از پروردگارت نداری و گویا برای تجاوز به دنیای این مردم، نیرنگ می زدی و هدف تو آن بود که آنان را بفریبی و غنایم و ثروت های آنان را در اختیار گیری. بنابراین، آن گاه که فرصت خیانت یافتی، شتابان حمله ور شدی و چونان گرگ گرسنه ای که گوسفند زخمی یا استخوان شکسته ای را می رباید، با تمام توان، اموال بیت المال را که سهم بیوه زنان و یتیمان بود، به یغما بردی و آن را با خطری آسوده به سوی حجاز روانه کردی، بی آن که در این کار، احساس گناهی داشته باشی.
دشمنت بی پدر باد! گویا میراث پدر و مادرت را به خانه می بری! سبحان الله! آیا به معاد، ایمان نداری و از حساب رسی دقیق قیامت نمی ترسی؟
ای کسی که نزد ما از خردمندان به شمار می آمدی، چگونه نوشیدن و خوردن را بر خود گوارا ساختی، در حالی که می دانی حرام می خوری و حرام می نوشی؟ چگونه با اموال یتیمان و مستمندان و مؤمنان و مجاهدان راه خدا، کنیزان می خری و با زنان ازدواج می کنی، در حالی که خدا این اموال را به آنان واگذاشته و این شهرها را به دست ایشان امن فرموده است؟
پس، از خدا بترس و اموال آنان را بازگردان؛ که اگر چنین نکنی و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم، تو را کیفر خواهم کرد تا نزد خدا عذرخواه من باشد و تو را با شمشیری می زنم که به هر کس زده ام، وارد دوزخ شده است.
سوگند به خدا، اگر حسن و حسین چنان می کردند که تو انجام دادی ، از من روی خوش نمی دیدند و به آرزوی خود نمی رسیدند تا آن که حق را از آنان باز پس ستانم و باطلی را که به ستم پدید آمده بود، نابود سازم.
به خدای پروردگار جهانیان سوگند، اگر آنچه تو از اموال مسلمانان به ناحق بردی، بر من حلال بود، خشنود نبودم که آن را میراث بازماندگانم قرار دهم. پس، دست نگه دار و اندیشه کن که به پایان زندگی رسیده ای و زیر خروارها خاک پنهان شده ای و اعمال تو را بر تو عرضه کرده اند. آنجا که ستمکار با حسرت فریاد می زند و تباه کننده عمر و فرصت ها، آرزوی بازگشت دارد، ولی راه فرار و چاره مسدود است.(21)
برخورد با سود جویان
حضرت علی علیه السلام با نظارت مستقیمی که به وسیله ی نیروهای اطلاعاتی خود بر امور کارگزاران داشت، در برابر هر گونه سوء استفاه ی آنان از بیت المال، واکنش نشان می داد. روزی به امام علی علیه السلام گزارش دادند که یکی از فرمانداران، با پول بیت المال برای خود زمین و املاک تهیه کرده است. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نامه ی تندی به او نوشت:أما بعد، فقد بلغنی عنک أمر، إن کنت فعلته فقد أسخطت ربک، و عصیت إمامک، و أخزیت أمانتک، بلغنی أنک جردت الأرض فأخذت ما تحت قدمیک، و أکلت ما تحت یدیک، فارفع إلی حسابک، و اعلم أن حساب الله أعظم من حساب الناس و السلام؛ (22)
پس از درود خداوند، درباره ی تو، جریانی به من گزارش شده است که اگر آن را انجام داده باشی، پروردگارت را به خشم آورده ای، بر امامت شوریده ای و امانت [فرمانداری] خود را به رسوایی کشانده ای. به من خبر رسیده است که زمین های آباد را ویران کرده ای و آن چه توانسته ای، به تصاحب خود در آورده ای و از بیت المال که زیر دستت بوده است، به خیانت خورده ای، بی درنگ، حساب خویش را برایم بفرست و بدان که حساب خداوند از حساب مردم سخت تر است! والسلام.
برخورد شدید با فرماندار خیانتکار
وقتی مصقله بن هبیره به امت اسلامی و بیت المال مسلمانان خیانت کرد و دیون خود را نپرداخت، به سوی شام و نزد معاویه فرار کرد. حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام نیز دستور داد خانه ی او را در کوفه خراب کنند تا مرکز توطئه گران و جاسوسان نشود. با وجود این، مصقله از شام به وسیله جاسوسی مسیحی، اخبار را به دست می آورد که آن شخص نیز دستگیر و مجازات شد. گفتنی است برادر او، نعیم بن هبیره، از شیعیان مخلص امام امیرالمؤمنین علیه السلام بود. (23)اعتراض شدید امام علیه السلام به شریح قاضی
روزی امیرالمؤمنین علی علیه السلام به شریح برخورد کرد و فرمود:« به من خبر داده اند که خانه ای به هشتاد دینارخریده ای و سندی برای آن نوشته ای و گواهانی، آن را امضا کرده اند.»شریح گفت: آری، ای امیر مؤمنان! امیرالمؤمنین علی علیه السلام نگاه خشم آلودی به او کرد و فرمود:
« ای شریح! به زودی کسی به سراغت می آید که به نوشته ات نگاه نمی کند و از گواهانت نمی پرسد، بلکه تو را از آن خانه بیرون می کند و تنها به قبر می سپارد.
ای شریح! اندیشه کن که آن خانه را با مال دیگران یا با پول حرام نخریده باشی؛ چون در این صورت، خانه ی دنیا و آخرت را از دست داده ای.
اگر هنگام خرید خانه، نزد من آمده بودی، برای تو سندی می نوشتم که دیگر برای خرید آن به درهمی یا بیشتر، رغبت نمی کردی. آن سند را چنین می نوشتم:
این خانه ای است که بنده ای خوار شده و مرده ای آماده ی کوچ کردن، آن را خریده است. خانه ای از سرای غرور است که در محله ی نابود شدگان و کوچه ی هلاک شدگان قرار دارد. این خانه به چهار سو منتهی می شود: یک سوی آن آفت ها و بلاها، سوی دوم آن به مصیبت ها و سوی سوم به هوا و هوس های سست کننده و سوی چهارم آن به شیطان گمراه کننده ختم می شود و در خانه به روی شیطان گشوده است.
این خانه را فریب خورده ای آزمند از کسی خریده است که خود به زودی از جهان رخت بر می بندد، به مبلغی که او را عزت و قناعت، خارج کرده و به خواری و دنیا پرستی کشانده است.
هر گونه نقصی در این معامله باشد، بر عهده ی پروردگاری است که پیکر پادشاهان را پوشانده و جان جباران را گرفته و سلطنت فرعون هایی چون «کسری» و«قیصر» و «تبع» و «حمیر» را نابود کرده است. آنان که مال فراوان گرد آوردند و بر آن افزودند و آنان که قصرها ساختند و محکم کاری کردند، با طلا زینت دادند، فراوان اندوختند و نگه داری کردند و به گمان خود برای فرزندان خود گذاشتند، همگی به پای حساب رسی الهی و جایگاه پاداش و کیفر رانده می شوند. آن گاه که فرمان داوری نهایی صادر شود،«تبهکاران زیان خواهند دید». (24)
عقل به این واقعیت ها گواهی می دهد هرگاه که از اسارت هوای نفس نجات یافته باشد و از دنیا پرستی به سلامت بگذرد.»(25)
برخورد شدید با رشوه خواری
ابن هرمه، متولی و مراقب بازار اهواز، رشوه خواری کرد. هنگامی که این خبر به حضرت علی علیه السلام رسید، برای رفاعه بن شداد، حاکم اهواز نامه ای به این مضمون نوشت:وقتی نامه ام به دستت رسید، بی درنگ ابن هرمه را از مسؤولیت بازار عزل و به خاطر حقوق مردم، او را زندانی کن و همه را از این کار با خبر ساز تا اگر شکایتی دارند، بگویند. این حکم را به همه ی کارمندان زیر دستت، گزارش نما تا نظر مرا بدانند. در این کار نسبت به ابن هرمه نباید غفلت و کوتاهی شود، و گرنه نزد خدا هلاک خواهی شد و من نیز به بدترین صورت، تو را از کار برکنار می کنم. تو را به خدا حواله می دهم از این که در این کار، کوتاهی کنی.
ای رفاعه! روزهای جمعه، او را از زندان خارج کن و سی و پنج تازیانه بر او بزن و او را در بازار بگردان. اگر کسی از او شکایتی با شاهدی آورد، او و شاهدش را قسم بده، آن گاه حق او را از مال ابن هرمه بپرداز. سپس او را دست بسته و با خواری به زندان برگردان و بر پایش زنجیر بزن. تنها، هنگام نماز، زنجیر را از پایش در آور و اگر برای او خوردنی و نوشیدنی و یا پوشیدنی آوردند، مانع نشو. به کسی اجازه نده که بر او داخل شود و راه مخاصمه و طریق نجات را به او بیاموز. اگر به تو گزارش رسید که در زندان، چیزی به او یاد داده است که مسلمانی از آن زیان می بیند، آن شخص را بزن و زندانی کن تا توبه کند و از کردار خود پشیمان شود.
ای رفاعه! همه ی زندانیان را برای تفریح به حیاط زندان بیاور جز ابن هرمه، مگر آن که برای جانش بیمناک باشی. در این صورت، او را با زندانیان دیگر به صحن زندان ببر. اگر قدرت بدنی دارد، هر ماه سی و پنج ضربه شلاق بر بدنش بزن و قضیه را برای من بنویس و نام جانشین او را نیز گزارش کن و حقوق ابن هرمه را قطع کن.(26)
این گونه برخوردها نشان می دهد که امام علی علیه السلام با توجه به آثار ناپسند فساد مالی کارگزاران، نسبت به این امر حساسیت فوق العاده ای نشان می داد و پیوسته نظاره گر کارمندان دولتی بود تا به محض دیدن یا شنیدن گزارشی از خیانت کارگزاران، بدون از دست دادن وقت و بدون توجه به سمت و نسب چنین اشخاصی، آنان را بازخواست و سرزنش کند. ایشان، حساب دقیق روز قیامت را به آنان یادآوری می کرد و اموال بیت المال را که بدان دست درازی کرده بودند، به حساب دولت بر می گرداند. افزون بر آن، با بازداشت کارمند خیانتکار، وی را به سزای کردارش می رساند و حتی گاهی بعضی افراد را برای همیشه از سمت شان عزل می کرد و از مجموعه ی کارهای دولتی بیرون می راند.
پی نوشت ها :
1. نساء: 135
2. نهج البلاغه، حکمت 437.
3. نهج البلاغه، خطبه 209.
4. نهج البلاغه، خطبه 164.
5. نهج البلاغه، خطبه 15.
6. نهج البلاغه، نامه 53.
7. نهج البلاغه، خطبه 136.
8. ابی جعفر محمد بن یعقوب کلینی، الفروغ من الکافی، تحقیق: علی اکبر غفاری، ج 8، 69.
9. وسائل الشیعه، ج 11، کتاب اجتهاد، باب 39، ص 79- 80.
10- «ولله لقد رایت عقیلاً وقد املق حتی استما حنی من برکم صاعاً، ورایت صبیانه شعث الشعور، غبر الالوان، من فقرهم، کانما سودت وجوههم بالعظلم، و عاودنی موکداً، و کرر علی القول مردداً، فاصغیت الیه سمعی، فظن انی ابیعه دینی، و اتبع قیاده مفارقاً طریقی، فاحمیت له حدیده، ثم ادنیتها من جسمه لیعتبر بها، فضج ضجیح ذی ذنف من المها، و کاد ان یحترق من میسمها فقلت له: ثکلتک الثواکل یا عقیل ! اتئن من حدیده احماها انسانها للعبه، وتجرنی الی نار سجرها جبارها لغضبه! أتئن من الاذی ولا ائن من لظی؟». نهج البلاغه، خطبه 224.
11. محمد باقر، بحار الانوار، ج 72، ص 27، ح 12.
12- «اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه ! والله لااطوار به ما سمر سمیر، و ما ام نجم فی السماء نجماً! لوکان لی لسویت بینهم، فکیف وانما المال مال الله لهم. الا وان اعطاء المال فی غیر حقه تبذیر و اسراف، وهو یرفع صاحبه فی الدنیا و یضعه فی الاخره و یکرمه فی الناس و یهینه عندالله و لم یضع امرو ما له فی غیر حقه و عنده غیر اهله الا حرمه شکرهم و کان لغیره ودهم فان زلت به النعل یوماً فاحتاج الی معونتهم فشر خلیل والام خدین.» نهج البلاغه، خطبه 126.
13- «ان امراتین اتتا علیا(ع) عند القسمه احدیهما من العرب والاخره من الموالی، فاعطی کل واحده خسمه و عشرین درهما وکراً من الطعام، فقالت العربیه یا امیرالمومنین انی امراه من العرب و هذه امراه من العجم، فقال علی (ع) [انی] والله لا اجد لبنی اسماعیل فی هذا الفییء فضلاً علی بنی اسحاق.» ابراهیم بن محمد الثقفی الکوفی. الغارات، تحقیق : السید جلال الدین المحدث، ج 2، ص 70.
14. نهج البلاغه، نامه 46.
15. «واشعر قلبک الرحمه للرعیه والمحبه لهم، و اللطف بهم، و لا تکونن علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم اکلهم، فانهم صنفان: اما اخ لک فی الدین، و اما نظیر لک فی الخلق، یفرط منهم الزلل، وتعرض لهم العلل، ی وتی علی ایدیهم فی العمد و الخطاء، فاعطهم من عفوک و صفحک مثل الذی تحب ان یعطیک الله من عفوه و صفحه، فانک فوقهم و الی الامر علیک فوقک، والله فوق من ولاک ! وقد استکفاک امرهم، وابت لاک بهم.» نهج البلاغه، نامه 53.
16- نهج البلاغه، نامه 53.
17- نهج البلاغه، نامه 27.
18- ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، الامالی، ص 596، مجلس 26.
19- محمد بن حسن عاملی، وسائل الشیعه، ج 16، ص 136، باب 4، ح 21174.
20- «ثم تفقد اعمالهم، وابعث العیون من اهل الصدق والوفاء علیهم ، فان تعاهدک فی السر لامورهم حدوه لهم علی استعمال الامانه. والرفق بالرعیه. وتحفظ من الاعوان، فان احد منهم بسط یده الی حیاته اجتمعت بها علیه عندک اخبار عیونک، اکتفیت بذلک شاهداً، قبسطت علیه العقوبه فی بدنه، واخذته بما اصاب من عمله، ثم نصبته بمقام المذله و وسمته بالخیانه، و قلدته عار التهمه ». نهج البلاغه، نامه 53.
21- «اما بعد فانی کنت اشر کتک فی امانتی، و جعلتک شعاری و بطانتی، و لم یکن من اهلی رجل اوثق منک فی نفسی، لمواساتی و موازرتی واداء الامانه الی. فلما رایت الزمان علی ابن عمک قد کلب، و العدو قد حرب، و امانه الناس قد خزیت، و هذه الامه قد فنکت و شغرت، قلبت لابن عمک ظهر المجن، ففارقته مع المفارقین، و خذلته مع الخاذلین و ختنه مع الخائنین، فلا ابن عمک آسیت ولا الامانه ادیت. و کانک لم تکن الله ترید بجهادک، و کانک لم تکن علی بیته من ربک، و کانک انما کنت تکید هذه الامه عن دنیاهم، و تنوی غرتهم عن فیئهم! فلما امکنتک الشده فی حیاته الامه. اسرعت الکره و عاجلت الوثبه، و اختطفت ما قدرت علیه من اموالهم المصونه لاراملهم و ایتامهم، اختطاف الذنب الازل دامیه المغری الکسیره، فحملته الی الحجاز رحیب الصدر بحمله، غیر متأثم من اخذه کانک - لا ابا لغیرک - حدرث الی اهلک تراثک من ابیک و امک، فسبحان الله ! اما تومن بالمعاد ؟ او ما تخاف نقاش الحساب ایها المعدود - کان - عندنا من اولی الالباب کیف تسیغ شراباً و طعاما، و انت تعلم انک تاکل حراماً، و تشرب حراماً، و نبتاع الاماء و تنکح النساء من مال الیتامی والمساکین و المومنین و المجاهدین، الذین افاءالله علیهم هذه الاموال، واحرز بهم هذه البلاد ! فاتق الله، واردد الی هولاء القوم اموالهم، فانک ان لم تفعل ثم امکننی الله منک لاعذرن الی الله فیک. و لا ضربنک بسیفی الذی ما ضربت به احداً الا دخل النار! و والله لو ان الحسن والحسین فعلا مثل الذی فعلت، ما کانت لهما عندی هواده، و لا ظفرا منی باراده حتی آخذ الحق منهما. و ازیح الباطل عن مظلمتهما . واقسم بالله رب العالمین ما یسرنی ان ما اخذته من اموالهم حلال لی، اتر که میراثاً لمن بعدی، فضح رویداً، فکانک قد بلغت المدی، و دفنت تحت الثری، و عرضت علیک اعمالک بالمحل الذی ینادی الظالم فیه بالحسره، و یتمنی المضیع الرجعه، و لات حین مناص!» نامه 41.
22- نهج البلاغه، نامه 40.
23- حبیب الله هاشمی الخویی، منهاج البلاغه فی شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 240.
24- (و هو الذی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً مَا تَشْکُرُونَ ) مومن:(78)
25- «بلغنی انک ابتعت داراً بثمانین دیناراً، و کتبت لها کتاباً، و اشهدت فیه شهوداً. فقال له شریح: قد کان ذلک یا امیر المومنین: قال: فنظر الیه نظر مغضب ثم قال له: یا شریح، اما انه سیاتیک من لاینظر فی کتابک، و لایسالک عن بینتک، حتی یخرجک منها شاخصاً، ویسلمک الی قبرک خالصاً. فانظر یا شریح لاتکون ابتعت هذه الدار من غیر مالک، او نقدت الثمن من غیر حلالک ! فاذا انت قد خسرت دار الدنیا و دار الاخره ! اما انک لو کنت اتیتنی عند شرائک ما اشتریت لکتبت لک کتاباً علی هذه النسخه، فلم ترغب فی شراء هذه الدار بدرهم فما فوق. والنسخه هذه: ما اشتری عبد ذلیل، من میت قد ازعج للرحیل، اشتری منه دارا من دار الغرور، من جانب الفانین، و خطه الهالکین، و تجمع هذه الدار حدود اربعه : الحد الاول ینتهی الی دواعی الافات، والحد الثانی ینتهی الی دواعی المصیبات، والحد الثالث ینتهی الی الهوی المردی، و الحد الرابع ینتهی الی الشیطان المغوی، و فیه یشرع باب هذه الدار. اشتری هذا المغتره بالامل. من هذا المزعج بالاجل، هذه الدار بالخروج من عز القناعه و الدخول فی ذل الطلب و الضراعه، فما ادرک هذا المشتری فیما اشتری منه من درک، فعلی مبلیل اجسام الملوک. و سالب نفوس الجبابره و مزیل ملک الفزاعیه، مثل کسری و قیصر، و تبع وحمیر، و من جمع المال علی المال فاکثر، ومن بنی وشید و زخرف ونجد، و ادخر واعتقد، و نظر بزعمه للولد اشخاصهم جمیعاً الی موقف العرض والحساب، وموضع الثواب والعقاب: اذا وقع الامر بفصل القضاء(وخسر هنالک المبطلون) شهد علی ذلک العقل اذا خرج من اسر الهوی، و سلم من علائق الدنیا.» نهج البلاغه، نامه 3.
26- دعائم الاسلام، ج 2، ص 532 و 533؛ کتاب آداب القضات، ح 1891.