آسیب های سیاسی در حکومت دینی (1)

یکی از آسیب ها و آفت هایی که در منابع اسلامی به آن اشاره شده است آفت های سیاسی است. از نگاه دینی، سیاست نادرست سبب نابودی و هلاکت جامعه است. (1) آفت کارگزاران و مدیران نیز
سه‌شنبه، 9 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آسیب های سیاسی در حکومت دینی (1)
آسیب های سیاسی در حکومت دینی (1)

نویسنده: اکبر اسد علی زاده



 
یکی از آسیب ها و آفت هایی که در منابع اسلامی به آن اشاره شده است آفت های سیاسی است. از نگاه دینی، سیاست نادرست سبب نابودی و هلاکت جامعه است. (1) آفت کارگزاران و مدیران نیز مدیر و مدبّر نبودن و عدم توانایی در بینش سیاسی است.(2) از نظر اسلام، سیاست و تدبیر امور آن چنان با اهمیت و حساس است که در برخی روایات استواری جامعه (3) و حاکمیت مداوم(4) و پیوسته، منوط به سیاست درست و قوی قلمداد شده است. با توجه به اهمیت و حساسیت تصمیم گیری در امور، امام امیر المؤمنین (ع) در نامه ی 53 خطاب به مالک اشتر می فرماید:
بپرهیز از شتابزدگی در کارها، پیش از رسیدن وقت آنها. و از اهمال گری، در آن هنگام که امکان دست یافتن فراهم آمده باشد. و از لجاجت کردن، در آن هنگام که راه صواب دانسته نیست. و از سستی کردن، در آن هنگام که راه عمل آشکار شده است. پس هر کار را در جای خود قرار ده، و هر عمل را در موقع خود به انجام رسان.
حال، با توجه به مطالب فوق، به برخی از آسیب های سیاسی در موارد گوناگون اشاره می کنیم:

1. عدم حمایت و پیروی از رهبری

یکی از ارکان اصلی نظام حکومت اسلامی، امامت و رهبری است. امام، نظام امت و انسجام بخشنده ی آنان است.(5)
جایگاه امام همانند رشته ی تسبیحی است که دانه های آن را جمع می کند و به هم پیوند می دهد، بنابراین، اگر این رشته پاره شود، دانه های آن از هم متفرّق می گردد.(6) پیروی از رهبری از پراکندگی و از هم گسیختگی امّت و جامعه جلوگیری می کند و امت را به ید واحدی تبدیل می کند، که در برابر هر خطری محکم و نفوذناپذیر خواهد بود. عدم اطاعت و پیروی از رهبری، اختلافات را برمی انگیزد و در نتیجه ی آن چیزی جز نابودی نظام و جامعه ی اسلامی نخواهد بود. به همین جهت، خداوند تبارک و تعالی، با تأکید فراوان، مردم را از اختلاف و پراکندگی برحذر می دارد و آنان را به پیروی از پیامبران و حاکمان الهی دعوت می کند تا بدین وسیله به رستگاری و پیروزی نایل آیند.(7)
امام امیرالمومنین (ع) با اشاره به علل سقوط حکومت خویش، اطاعت نکردن مردم را از علل اصلی آن برشمرده و می فرماید:
ای گروهی که هر وقت فرمانی دادم اطاعت نکردید، و هر زمان شما را فرا خواندم به من پاسخ مساعد ندادید! اگر به شما فرصتی داده شود به سخنان بیهوده می پردازید، و اگر جنگی پیش آید از خود سستی نشان می دهید، و اگر مردمی از امام اطاعت کنند و دور او جمع شوند آنان را سرزنش می کنید، و اگر ناخواسته به سختی دچار شوید به قهقرا بر می گردید... به خدا سوگند، اگر مرگ من فرا رسد در حالی میان من و شما جدایی می افکند که از مصاحبت با شما بیزارم و در میان شما تنها مانده ام.( 8)
امام (ع) در خطبه ای دیگر، نتیجه ی عدم اطاعت مردم از خود را به سرگردانی بنی اسراییل تشبیه می کند که از حضرت موسی(ع) اطاعت نکردند و به آن بلاها گرفتار شدند. سپس می فرماید:
و اعلموا انکم ان اتبعتم الداعی لکم، سلک بکم منهاج الرسول، و کفیتم موونه الاعتساف، و نبذتم الثقل الفادح عن الاعناق؛ (9) و بدانید اگر از رهبر خویش پیروی می کردید شما را به راه رسول خدا می برد و از رنج کجروی آسوده می شدید و بار سنگین را از دوش خود فرو می انداختید.
امام امیرالمومنین(ع) در خطبه ی قاصعه، آثار و برکات اطاعت مردم از رهبری پیامبران را یادآور شده و می فرماید:
آن گاه به نعمت های بزرگی که خدا به هنگام بعثت پیامبری به امت های گذشته ارزانی داشت بنگرید، که فرمانبرداری آنان را با آیین خویش پیوند داد و با دعوت خویش آنان را با هم مهربان و متحد ساخت، چگونه این نعمت بال بزرگواریش را بر سر آنان گسترد و نهرهای عیش و عشرت را به سوی آنان روانه کرد و آیین حق با تمام برکاتش آنان را در بر گرفت؛ آن گاه در میان نعمت ها غرق گشتند و از خرمی زندگی برخوردار و بهره مند شدند، امور آنان در سایه ی قدرتی کامل استوار شد و در سایه ی عزت و بزرگواری، پیروزی نصیب آنان شد و امور آنان تحت حکومتی ثابت و پایدار در آمد؛ آنگاه آنان زمامداران جهان و پادشاهان روی زمین گردیدند و فرمانروای کسانی شدند که تاکنون بر آنها فرمانروایی می کردند. تبری به سوی آنان انداخته نمی شد و سنگی به طرفشان پرتاب نمی گشت.(10)
امام (ع) به عنوان الگوی رهبر اسلامی، می فرماید:
واما حقی علیکم: فالوفاء بالبیعه و النصیحه فی المشهد والمعیب، والاجابه حین ادعوکم والطاعه حین امرکم؛(11)
وظایفی که مردم در برابر رهبر خود دارند عبارت است از:
[1]. وفاداری به نظام و رهبری آن؛
[2] دلسوزی در نهان و آشکار نسبت به رهبری نظام؛
[3] پاسخ مثبت به ندای رهبری جامعه، بدون کوچک ترین تأخیر و تعلّل؛
[4]پیروی از دستورها و اوامر رهبری، بدون فوت وقت.

2. ظلم و بی عدالتی

یکی دیگر از آسیب های حکومت دینی، ظلم و بی عدالتی است. در تعریف ظلم می گویند: «وضع الشیء فی غیر موضعه المختص به، اما بنقصان او بزیاده؛ (12) ظلم به معنای قرار دادن چیزی در غیر موضع مخصوص خود است؛ چه کم و چه زیاد.» در مقابل آن، عدل است که به معنای «وضع الشیء فی موضعه، قرار دادن هر چیزی در جای خودش» است. بدون شک، سلامت و پایداری حکومت دینی، به ویژه در زمان حاضر، درگرو تحقق عدالت و دوری از هرگونه ظلم و جور است.
قرآن کریم تجاوز از حدود الهی را ظلم قلمداد می کند:
وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ‌ (13) ؛ آنان که از حدود و قوانین الهی تجاوز کنند ظالمند.
خداوند متعال، ستمگری و خروج از خط عدالت را مایه ی هلاکت و نابودی امت ها، و در نهایت، حاکمان دینی می داند و در آیات فراوانی علت فرو پاشی جامعه و حکومت ها و نابودی ملت ها را ستم و ستمگری بیان کرده است که در ذیل به نمونه هایی از آیات اشاره می کنیم:
وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ مَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ‌ (14)
ما امت هایی پیش از شما را، به هنگامی که ستم کردند، هلاک کردیم، در حالی که پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغ آنها آمدند، ولی آنها ایمان نیاوردند. این گونه ما گناهکاران را کیفر می دهیم.
وَ مَا کَانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَى حَتَّى یَبْعَثَ فِی أُمِّهَا رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا وَ مَا کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرَى إِلاَّ وَ أَهْلُهَا ظَالِمُونَ)‌ (15)
ای محمد! پروردگار تو مردمان شهری را هلاک و نابود نمی کند مگر پس از آن که در میان آن شهر پیغمبری بفرستد که سخنان ما را بر آنها بخواند، و ما هلاک و نابود کننده ی مردمان شهرها نیستیم، مگر آنجایی که مردمانش ستمگر باشد.
و نیز در آیات دیگر چنین آمده است:
قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ‌)(16)
بگو: چه می بینید اگر ناگهان در نهان یا آشکار عذاب خدا بر شما نازل شد، و هلاک نمی شوند جز ستمکاران.
و در فراز دیگری می خوانیم:
(فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَ هِیَ ظَالِمَةٌ )(17)
چه بسیار شهرها را که مردم آنها ستمکار بودند، نابود کردیم.
در این آیات با توجه دادن مسلمانان به تاریخ گذشته و مجازات های افراد ستمگر و مجرم، به آنها گوشزد می نماید که اگر راه آنان را بپیمایند به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد. این برنامه مخصوص جمعیت خاصی نیست:
(کَذلکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ‌ (18)؛
این چنین مردمان مجرم و بد عمل را به کیفر می رسانیم.
بنابراین، هر نظام و حکومت دینی تا آن هنگام زنده و پایدار می ماند که در جاده ی حق و بر طبق سنت الهی عمل نماید. انحراف از این اصل، عامل سقوط آن حکومت است.
در این باره روایات فراوانی از معصومین (ع) وارد شده است. در زیر به نمونه های آن اشاره می نماییم:
پیامبر اکرم (ص) فرمود:
«تبقی الملک بالعدل مع الکفر ولایقی بالجور مع الایمان.»(19)
امام امیر المومنین (ع) می فرماید:
من عامل رعیته بالظلم ازال الله سبحانه ملکه و عجل بواره و هلکه؛ (20)
هر کارگزاری بر مردم به ظلم و ستم رفتار کند، خداوند حکومتش را از بین می برد، و در نابودیش تعجیل می کند و او را به هلاکت می اندازد.
امام علی (ع) به زیاد بن ابیه استاندار فارس نوشت:
استعمل العدل، واحذر العسف والحیف، فان العسف یعود بالجلاء، و الحیف یدعو الی السیف؛ (21) عدل را به کار بند و از ستمگری و بی عدالتی برحذر باش که ستم و تجاوزگری جلای وطن را برای مردم پدید آورد و بی عدالتی مردم را به طرف اسلحه و برخورد می کشاند.
و خطاب به مالک اشتر می نویسد:
و لیس شی ء ادعی الی تغییر نعمه الله و تعجیل نقمته من اقامه علی ظلم فان الله سمیع دعوت المضطهدین وهو للظالمین بالمرصاد.؛ (22)
چیزی به اندازه ی اصرار بر ستمگری عامل تغییر نعمت خدا و باعث تسریع در خشم خداوند نیست؛ زیرا خداوند آه و ناله ی مظلومان را همیشه می شنود و او در کمین ستمگران است.
در فرازی دیگر می فرماید:
ایاک والدماء و سفلها بغیر حلها فانه لیس شیء ادنی لنقمه و لا اعظم لتبعه، ولا احری بزوال نعمه وانقطاع مده من سفک الدماء بغیر حقها...فلا تقوین سلطانک بسفک دم حرام، فان ذلک مما یضعفه ویوهنه بل یزیله و ینقله؛
از ریختن خون ناحق بپرهیز؛ زیرا هیچ چیز در نزدیک ساختن کیفر انتقام، بزرگ ساختن مجازات، سرعت زوال نعمت و پایان بخشیدن به حکومت همچون ریختن خون به ناحق نیست. لذا زمامداریت را با ریختن خون حرام تقویت نکن؛ زیرا حکومتت را تضعیف و سست می گرداند، بلکه بنیاد آن را می کند و سرنگون می سازد و آن را به دیگران منتقل می کند.

3. ابزار انگاری

ابزار انگاری دین می تواند یکی دیگر از آفت ها و آسیب های حکومت دینی باشد که در نهایت باعث متلاشی شدن حکومت می گردد. در اینجا ممکن است مفاهیم دینی به گونه ای تفسیر و توجیه شود یا مورد استفاده قرار گیرد که پوششی شرعی و دینی برای رسیدن به مقامات دنیوی گردد.
ابزار انگاری دین می تواند دو جنبه داشته باشد: یا زمینه ای را برای افراد سودجو و فرصت طلب و قدرت دوست فراهم می آورد تا ایشان به هدف خود نایل آید؛ یا فرد با هدف قرار دادن قدرت و مقام، دین را وسیله ای برای دست یازیدن به آن هدف قرار می دهد.
ابزار قرار دادن دین در هر امری خطرناک و ایمان سوز و در حکومت دینی جامعه سوز است و دامنه ی تخریبی عظیمی در آسیب رساندن به مردم و منافع آنان فراهم می آورد. این مسأله، حق را وارونه جلوه می دهد، به ویژه در امور سیاسی و حکومتی خیلی از حقایق را ویران و واژگون می کند، اشخاص پلید و باطل را یک فرد الهی و معنوی می نمایاند، حقیقت را بر مردم مشتبه می سازد؛ هیچ گاه عیوب کار بر ملا نمی شود و افراد صالح و ناصالح از افراد مغرض و پلید تشخیص داده نمی شود، حکومت را از هدف اصلی منحرف می سازد. دین امری مقدس و محبوب دین داران و در معتقد و متقاعد کردن مردم بسیار توانمند و کارساز است. بدین ترتیب، افراد فرصت طلب و پلید به راحتی می توانند زیر چتر دین به مقاصد شوم خود دست یابند و انحرافات عمیقی را در حکومت دینی به وجود بیاورند. به همین دلیل، قرآن کریم از گذشته های بسیار دور از این آفت خبر داده و امت اسلامی را از آن آگاه می سازد. در اینجا به دو نمونه از آن اشاره می کنیم:
الف) در داستان حضرت موسی (ع) و فرعون، فرعون برای منکوب کردن حضرت موسی از این حربه استفاده کرده است:
(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُبِینٍ*إِلَى فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ کَذَّابٌ‌*فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاءَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْیُوا نِسَاءَهُمْ وَ مَا کَیْدُ الْکَافِرِینَ إِلاَّ فِی ضَلاَلٍ‌ *وَ قَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَى وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ(23)
ما موسی را با آیات خود و دلیل روشن به سوی فرعون و هامان و قارون فرستادیم، ولی آنها گفتند: پسران کسانی را که با موسی ایمان آورده اند به قتل برسانید، و زنانشان را برای اسارت و خدمت زنده بگذارید، اما نقشه ی کافران جز در گمراهی نیست( و نقش بر آب می شود). من از این می ترسم که آیین شما را دگرگون سازد و یا در این زمین فساد بر پا کند.
داستان از این قرار است که خداوند حضرت موسی را برای راهنمایی و هدایت فرعون و پیروان او به سوی آنها فرستاد. آنان هنگامی که کارهای خارق العاده ای از حضرت موسی(ع) دیدند و توان مقابله با آن نداشتند او را متهم به سحر و کذب کردند. اتهام سحر در برابر آیات و معجزات، و تکذیب در برابر استدلالات منطقی بود. سردمداران آل فرعون برای خنثی کردن دلایل قوی حضرت موسی (ع) دست به بر چسب های دروغین می زدند.
قابل توجه این که نام سه نفر در این آیات آمده است که هر کدام مظهر و سمبل چیزی بودند:
فرعون: سمبل طغیان و سرکشی و حاکمیت ظلم و جور؛
هامان: مظهر شیطنت و طرح های شیطانی.
و قارون: مظهر ثروتمند یاغی و استثمارگر که برای حفظ ثروت خویش از هیچ کاری ابا نداشت. به این ترتیب، موسی(ع) مأمور بود به ظلم حاکمان بیدادگر، و شیطنت سیاستمداران خائن، و تعدّی ثروتمندان مستکبر پایان دهد و جامعه ای بر اساس عدالت و داد از نظر سیاسی و فرهنگی و اقتصادی بسازد، اما آنها وقتی منافع نامشروعشان در خطر افتاد، سخت به مقاومت برخاستند و از دین و عقاید مردم مایه گذاشتند.(24).
درگیری و نزاع میان موسی (ع) و پیروانش از یکسو، و فرعون و طرفدارانش از سوی دیگر بالا گرفت. فرعون برای جلوگیری از پیشرفت حرکت انقلابی موسی (ع) تصمیم به قتل او گرفت، ولی اطرافیانش با او مخالفت کرده و مانع قتل موسی شدند. فرعون برای توجیه تصمیم قتل موسی به ابزارانگاری دین متوسل شد و گفت: « من می ترسم موسی دین شما را عوض کند و دین نیاکانتان را بر هم زند.»
ب)خداوند با بیان جریان دانشمندان یهود و راهبان، به امت اسلامی چنین گوشزد می فرماید:
( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ (25)
ای کسانی که ایمان آورده اید! بسیاری از دانشمندان یهود و راهبان، اموال مردم را به باطل می خورند و سد راه خدا می شوند.
در این آیه ی شریفه که خطاب به پیروان پیامبر اکرم (ص) است، به راه و رسمی اشاره شده که در ادیان پیشین توسط دانشمندان یهود و نصارای پدید آمده بود. این راه و رسم آن بود که اموال مردم را با عناوین دینی مثلاً به اسم زکات یا خیرات یا به نام بهشت فروشی و یا گناه بخشی می گرفتند.
اما به جای آن که آنها را در راه خدا و برای کمک به فقرا و مساکین و سایر مصارف شرعی استفاده کنند، در مصارف شخصی و تحکیم حاکمیت و موقعیت خویش به کار می بردند و آن اموال را برای رسیدن به اهداف نامشروع خود استفاده می کردند. بدین ترتیب، قدرت و مکنت زیادی پیدا می نمودند.
قرآن، این عمل را که برخی از افراد فرصت طلب مفاهیم دینی را پوششی برای نیل به مقامات دنیوی قرار می دادند گونه ای از ابزار انگاری دین می شمرد. این آیه ی شریفه در حقیقت هشداری به مسلمانان و حاکمان اسلامی است که باید مراقب باشند تا به چنین بلایی گرفتار نشوند؛ استفاده ی ابزاری از دین خیلی خطرناک است و انسان را به نابودی می کشاند.
امام امیرالمومنین (ع) می فرماید:
لاتصن الدنیا بالدین فتردیک؛ (26) دین را وسیله و ابزاری برای حفظ دنیا مکن که تو را به نابودی می کشاند.
در روایت دیگر می فرماید:
ان جعلت دینک تبعاً لدنیاک اهلکت دینک و دنیاک، و کنت فی الاخره من الخاسرین؛(27)
اگر دینت را ابزاری برای دنیایت گردانی، هم دین و هم دینایت را به تباه کشیده ای و در آخرت از زیانکاران خواهی بود.
در طول تاریخ، یکی از آفت های حکومت های دینی، بهره گیری از دین و احساسات و غیرت دینی مردم برای سرکوب کردن مخالفین و خارج نمودن حریف از میدان بوده است. حاکمان، در صورت بروز مشکل اجتماعی وگریز از ناتوانی و پرده پوشی بر ضعف خود، پای دین را به میان می کشیدند. به همین جهت، این حکومت ها چند صباحی نتوانستند دوام بیاورند، اقبال مردم را از دست دادند و در نهایت متلاشی شدند، که نمونه های آن را می توان با مراجعه به تاریخ در حکومت های اموی و عباسی ملاحظه کرد.

4. قوم گرایی

حکومت ها و مناصب دولتی یکی از راه های شناسایی ماهیت آدمیان است. آن گاه که آدمی به قدرتی رسید و صاحب زر و زور گردید، روشن می شود چه اندازه بر نفس خود تسلط دارد، آیا ادعای گذشته ی خود را که حرکت در صراط مستقیم بود می تواند اثبات کند یا نه؟ آیا برده و بنده ی نفس خود خواهد شد یا مالک و ارباب نفسش است؟
امیرمومنان علی بن ابی طالب (ع) می فرماید:
الولایات مضامیر الرجال؛(28) حکومت ها وسیله ی آزمایش مردان هستند.
از جمله اموری که آدمی هنگام دست یابی به قدرت، به وسیله ی آن مورد آزمایش قرار می گیرد، تعصب قومی و قبیلگی است. آیا صاحب منصبان و مدیران در انتخاب و انتصاب دست اندرکاران حکومت، شایستگی را ملاک قرار می دهند یا وابستگی های قومی، زبانی، حزبی، شهری و غیر آن را ؟
در تاریخ اسلام، نخستین کسی که در انتصاب مسؤولان حکومتی تنها بر معیار خویشاوندی بسنده کرد، عثمان بن عفان بود. وی که در مقابل خویشان خود، قدرت تصمیم گیری نداشت، بدون استثنا، همه ی مسؤولیت های رده های حکومتی را به بنی امیه واگذار کرد، بدون این که شایستگی و پاکی و خوب و بد آنها را در نظر بگیرد.
او، علاوه بر این کار، بیت المال را نیز بدون هیچ محدودیتی در اختیار آنان قرار داد.
امام امیرالمومنین (ع) در نکوهش این عمل عثمان در خطبه ی «شقشقیه» می فرماید:
...الی ان قام ثالث القوم... و قام معه بنو ابیه یخضمون مال الله خضمه الابل نبته الربیع؛ تا این که سومی آنها بر قدرت حکومت تکیه زد... و قوم و خویشان او نیز با او بر قدرت تکیه زدند و همراه او چنان به خوردن بیت المال قیام کردند که گویی خوردن شتر، گیاه بهاری را.
امام (ع) خطاب به مالک اشتر می فرماید:
ثم ان للوالی خاصه و بطانه فیهم استئثار و تطاول و قله انصاف فی معامله فاحسم ماده اولئک بقطع اسباب تلک الاحوال، ولاتقطعن لاحد من حاشیتک و حامتک قطیعه ولایطمعن منک فی اعتقاد عقده تضر بمن یلیها من الناس فی شرب او عمل مشترک یحملون مئونته علی غیرهم فیکون مهنا ذلک لهم دونک وعیبه علیک فی الدنیا والاخره.(29) حاکمان و مدیران را نزدیکان و خویشانی است که به خونسردی و گردن کشی و دراز دستی به مال مردم و کمی انصاف عادت کرده اند، تو باید ریشه و اساس این سنت ناپسند را [با جدا ساختن و دور کردن آنان از خود و...] از بین ببری. به کسی از آنان که در اطراف تو هستند و به کسی از اهل بیت و خویشان خود، زمینی واگذار مکن و باید کسی از وجود تو به گرفتن مزرعه و زمینی که به مردم زیان می رساند و یا به کار خلاف که به دیگری سختی و مشقتی برساند، به طمع نیفتد که سود دنیوی را او ببرد و زیان اخروی برای تو بماند.
روایت های متعددی درباره ی عصبیت های قومی وارد شده است که در ذیل به نمونه های آن اشاره می کنیم:
پیامبر اکرم (ص ) فرمود:
من تعصب او تعصب له فقد خلع ربق الایمان من عنقه؛(30)
هر کس تعصب ورزد یا برای او تعصب کنند، علاقه و وابستگی ایمانی از او برداشته می شود.
و در روایت دیگر می فرماید:
من کان فی قلبه حبه من خردل من عصبیه بعثه الله یوم القیامه مع اعراب الجاهلیه؛(31)
هر کس که در دلش به اندازه ی دانه خردلی تعصب باشد، خداوند او را روز قیامت با اعراب جاهلی محشور می کند.
امام زین العابدین (ع) می فرماید:
العصبیه التی یاثم علیها صاحبها ان یری الرجل شرار قومه خیراً من خیار قوم آخرین و لیس من العصبیه ان یحب الرجل قومه و لکن من العصبیه ان یعین قومه علی الظلم؛ (32)
تعصبی که شخص متعصب به وسیله ی آن گناهکار می گردد آن است که بدی بستگان خودش را از خوبی دیگران بهتر ببیند، تعصب جاهلی و مذموم، دوست داشتن بستگان خود نیست، بلکه تعصب باطل آن است که بستگان خود را در ظلم و خلاف حمایت نماید.

خطر قوم گرایی

اصل در تشکیل حکومت ها، سامان دادن به وضع جامعه و زندگی مردم در عرصه های گوناگون است. در این میان، وظیفه ی مسؤولان حکومت اسلامی از هر کس دیگر سنگین تر است. اساسی ترین معیار در این ساماندهی و رسیدن اهداف والا، حکومت شایستگان و صالحان است. درغیر این صورت، حکومت به نابودی کشیده می شود. چرا که پیامدها و ناهنجاریی هایی که خویشاوندی، و قوم گرایی و حزب گرایی به دنبال دارد نمی تواند نتیجه ای جز این داشته باشد.
برخی از پیامدهای حزب گرایی عبارت است از:
1. اشغال مدیریت ها و مناصب حکومتی توسط افراد ناشایست و نالایق.
2. گسترش رقابت برای به دست آوردن منصب، شهرت، ثروت و... به جای خدمت رسانی.
3. گسترش فسادهای سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و اجتماعی در تمام بدنه ی حکومت.
4. رشد و گسترش تملق و چاپلوسی برای کسب مال و مقام در ادارات و جامعه.
5. تعطیلی احکام و حدود الهی به خصوص در مورد دولت مردان؛ زیرا با فاسد شدن مجریان، دیگران نیز بر اجرای حدود الهی اقدام نخواهند کرد. از طرفی، فساد دولت مردان و عدم اجرای حدود الهی در مورد آنان به تدریج به جامعه سرایت نموده و موجب گسترش فساد در میان مردم می گردد.
6. پیدایش استبداد و خودکامگلی و ظلم در دستگاه های حکومتی. اگر قوم گرایی ملاک باشد، صالحان و بزرگان، وجود فساد را در حکومت نخواهند پذیرفت و کنار گذاشته می شوند، افراد فاسد هم از قدرت و منصب دست نخواهند برداشت و هر نوع مخالفتی سرکوب خواهد شد. در نتیجه حکومتی کاملاً مستبدّ و خودکامه و طاغوتی حاکم خواهد شد، که نمونه ی بارز آن حکومت «عثمان بن غفان» بود:
آن گاه که بنی امیه غرق در فساد و انحراف شدند و به اعتراض عالمان و صالحان توجهی ننموده و آنها را سرکوب کردند و معترضان ناچار به خود عثمان شکایت بردند، عثمان در ظاهر به آنها قول رسیدگی داد و آنها نیز به اعتماد و احترام خلیفه ی مسلمانان به ولایت خود برگشتند، اما خلیفه برخلاف گفته ی خود، عمل کرد و نام معترضان را برای معاویه فرستاد تا آنها را از بین ببرد.( 33)
7. مدیریت خویشاوندی راه برای سوء استفاده ی سودجویانه و فرصت طلبان هموار می سازد.
8. مدیریت هزار فامیلی باعث تباهی و تلخ کامی مردم و سبب به وجود آمدن گروه های مافیایی و رانت خواری خواهد شد.
9. قوم گرایی باعث از بین رفتن اجرای حق و عدالت می شود.

5. افراط و تفریط

از جمله آسیب هایی که می توان برای حکومت دینی مطرح کرد، عدم رعایت اعتدال در برنامه های سیاسی و رفتارهای فرهنگی و اجتماعی است. پرهیز از افراط و تفریط و گرایش به اعتدال در هر کاری، به ویژه در کشور داری و حکومت، لازم و ضروری است. بر حاکم دین، مدار لازم است برای حفظ پایه های نظام از هرگونه تندروی و کندروی بپرهیزد و درعین حالی که فعالیت های خود را معطوف به اجرای حق می نماید، کارها را بر اساس حکمت و مصلحت و تدبیر لازم به پیش ببرد؛ چرا که افراط و تفریط فساد آور بوده و باعث پشیمانی و ملامت است.
امام امیرالمومنین (ع) در این باره می فرماید:
لقد علق بنیاط هذا الانسان بضعه هی اعجب مافیه: و ذلک القلب. وذلک ان له مواد من الحکمه و اضداداً من خلافها؛ فان سنح له الرجاء اذله الطمع، و ان هاج به الطمع اهلکه الحرص، وان ملکه الیاس قتله الاسف، و ان عرض له الغضب اشتد به الغیظ، و ان اسعده الرضی نسی التحفظ وان غاله الخوف شغله الحذر و ان اتسع له الامر استلبته الغره، و ان افاد مالاً اطغاه الغنی، وان اصابته مصیبه فضحه الجزع، و ان عضته الفاقه شغله البلاء و ان جهده الجوع قعدبه الضعف، و ان افرط به الشبع کظته البطنه. فکل تقصیر به مضر، و کل افراط له مفسد.
به رگ های درونی انسان، پاره ی گوشتی آویخته که شگرف ترین اعضای درونی اوست. و آن قلب است؛ چیزهایی از حکمت، و چیزهایی متفاوت با آن، در او پس اگر در دل امیدی پدید آید، طمع، آن را خوار گرداند؛ و اگر طمع بر آن هجوم آورد، حرص، آن را تباه سازد؛ و اگر نومیدی بر آن چیره شود، تأسف خوردن، آن را از پای در آورد؛ اگر خشمناک شود کینه توزی آن فزونی یابد و آرام نگیرد؛ اگر به خشنودی دست یابد، خویشتن داری را از یاد برد؛ و اگر ترس آن را فرا گیرد، پرهیز کردن آن را مشغول سازد؛ و اگر به گشایشی برسد، دچار غفلت زدگی شود، و اگر مالی به دست آورد، بی نیازی آن را به سرکشی کشاند؛ و اگر مصیبت ناگواری به آن رسد، بی صبری رسوایش کند؛ و اگر به تهیدستی مبتلا گردد، بلاها او را مشغول سازد؛ و اگر گرسنگی بی تابش کند، ناتوانی آن را از پای در آورد؛ و اگر زیادی سیر شود، سیری آن را زیان رساند. پس هرگونه کندروی برای آن زیانبار، و هرگونه تندروی برای آن فساد آفرین است.
در روایت دیگر می فرماید:
ثمره التفریط الندامه؛ (34) حاصل تفریط و کوتاهی [در امور]، پشیمانی است.
در حدیث دیگر می فرماید:
احذرو التفریط فانه یوجب الملامه؛ (35) از تفریط بپرهیزید، چون این عمل باعث ملامت است.
از عوامل مهم افراط و تفریط، جهل و نادانی است. از آن جا که جاهل از حقیقت امر آگاه نیست، در مقام عمل، نادانسته و بدون علم عمل کرده، از راه مستقیم و حالت تعادل خارج می گردد و به افراط و تفریط گرفتار می شود.
از این رو، امام امیرالمومنین (ع) می فرماید:
لاتری الجاهل الا مفرطاً او مفرطاً؛ (36) نادان و جاهل را تندرو و یا کندرو می بینی.
بنابراین، لازم است حاکم اسلامی از آگاهی های همه جانبه ای در امور کشوری و لشکری و مسایل مهم سیاسی و اقتصادی و... برخوردار باشد و با درایت و تدبیر راه اعتدال را در پیش گیرد. رعایت این امر از حساسیت و ظرافت خاصی، به ویژه در امور سیاسی، فرهنگی و حقوق شهروندان، برخوردار بوده و نیازمند حاکمی بصیر، دور اندیش و آگاه و فهیم است که تمام امور را به دور از هرگونه افراط و تفریط، برنامه ریزی و تحولات و شرایط را به دقت کنترل کند، تا نه حقیقت فدای مصلحت گردد و نه عمل بی مصلحت صورت پذیرد، و نه حقی از کسی و یا گروهی پایمال شود.
به جهت آثار شوم افراط و تفریط است که امام امیرالمومنین (ع) والیان و حاکمان مناطق مختلف را که در تحت حکومت ایشان بود پیوسته به رعایت اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط در امور مختلف، به خصوص در برخورد با مردم، سفارش می کردند. (37) و در نخستین خطبه ی حکومتی خود به این حقیقت اشاره کرده و فرمودند:
الیمین و الشمال مضله والطریق الوسطی هی الجاده، علیها باقی الکتاب و آثار النبوه و منها منفذ السنه والیها مصیر العاقبه؛
انحراف به چپ و راست، گمراهی و ضلالت است. راه میانه و مستقیم، جاده ی وسیع حق است. قرآن و آیین رسول خدا همین طریق را توصیه می کند و سنت پیامبر (ص) همین راه را اشاره می نماید، و سرانجام، همین جاده، مقیاس کردار همگان است و راه همه باید به آن منتهی گردد.
این بیان نورانی علی (ع) باید برای حاکمان، مسؤولان، کارگزاران احزاب و گروه ها و جناح های سیاسی کشور و هم چنین برای همه ی مردم ما درس مهمی باشد.

6. استبداد

واژه ی «استبداد» از ریشه ی «بدد» به معنای جدا نگه داشتن، پراکنده کردن، مانع شدن، هدر دادن، تلف نمودن و پریشان کردن است.(38) انسان مستبد یعنی کسی که می خواهد از دیگران جدا گشته و تنها خودش باشد.
نظامی که بر اساس اندیشه ی فردی باشد به عبارت دیگر، حکومتی که در آن از هیچ نهاد مشورتی موجود در جامعه استفاده نشود، و طرح ها و نظریه های صاحب نظران و متخصصین مربوط به رشته های مورد نیاز جامعه به کار گرفته نشود، و در واقع، حاکم جامعه هم قانونگزار وهم مجری، نظام دیکتاتوری و استبدادی است.
در واقع، استبداد همان ظلم و ستمی است که قبلاً به عنوان یکی از آسیب ها مطرح شد. از نظر اسلام، استبداد و تک روی و خشونت، خارج از محدوده ی شرع و دور از مشورت، در حکومت اسلامی ممنوع است و آثار بسیار زیان باری برای آن شمرده شده است.
امام امیرالمومنین (ع) در این باره می فرماید:
من استبد برایه فقد خاطر وغرر؛(39)
هر کس استبداد رأی را پیشه کند خود را به مخاطره انداخته است.
من استبد برایه فقد هلک؛(40)
هر کس به رأی و نظر خود بسنده کند، زمینه ی هلاکت خود را فراهم کرده است.
من قنع برایه هلک؛ (41)
هر کس به رأی خود قانع باشد هلاک گردد.
من استبد برایه زل؛ (42)
هر کس به رأی خود اکتفا کند دچار لغزش شود.
در مقابل، در آیات و روایت فراوانی به شور و مشورت و مشاوره تأکید شده و به آثار مهم آن اشاره شده است.(43) در خصوص وحی مسلم و احکام الهی، جایی برای مشورت وجود ندارد. در این امور، امام و رهبر مأمور اجرای قوانین الهی اند.

پی نوشت ها :

1. امام امیرالمومنین (ع) می فرماید: «سوء التدبیر سبب التدمیر»؛ «سیاست نادرست، سبب نابودی وهلاکت است.» غررالحکم و درر الکلم، ح 5571.
2. امام امیرالمومنین (ع) می فرماید: « آفه الزعماء ضعف السیاسه»، « آفت مدیران، ناتوانی در بینش سیاسی است.» همان، ح 3931.
3. چنان که می فرماید: « حسن السیاسه قوام الرعایه »؛ « سیاست نیکو، سبب استواری جامعه است.» همان. ح 4818.
4. «من حسنت سیاسته دامت ریاسته»؛ « حاکمی که سیاستش نیکوست، ریاستش پیوسته و مداوم است.» همان، ح 8438.
5.امام امیرالمومنین (ع) فرمود: « الامامه نظام الامه»؛ « امامت، نظام امت است. » غررالحکم و دررالکلم، ح 7752.
6. «مکان القیم بالامر مکان النظام من الخراز یجمعه و یضمه فاذا انقطع النظام تفرق الحرز و ذهب ثم لم یجتمع بحذا خیره ابداً»؛ « جایگاه حاکم، همانند وجود رشته ای است که دانه های سوراخ شده ی [تسبیح] را جمع می کند و به هم پیوند می دهد، ولی اگر این رشته پاره گردد دانه ها جمعشان به تفرقه تبدیل شده، از بین می روند و بعد از آن دیگر همانند اولشان جمع نخواهد شد. « ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم؛ ج 9، ص 96.
7. (ومن یطع الله و رسوله و یخش الله و یتقه فاولئک هم الفائزون) نور: 52؛ ترجمه: « هر کس فرمان خدا و رسول او را اطاعت کند و خدا ترس و پرهیزگار باشد، چنین کسانی به فیض و سعادت نایل خواهند بود.» و در آیه دیگری می فرماید: ( و من یطع الله و رسوله فقد فاز فوزاً عظیماً)؛ ترجمه: « هر کس از خدا و رسول او اطاعت کند. البته به سعادت و پیروزی نایل آید.» احزاب: 71.
و نیز می فرماید: ( اطیعوا و رسوله و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم...)؛ ترجمه: «از خدا و رسول او اطاعت کنید و با هم ستیز و اختلاف نکنید که ( بر اثر تفرقه و اختلاف ) سست و ضعیف می شوید و قدرتتان در هم می شکند.» انفال: 46.
8. نهج البلاغه، خطبه 180.
9. نهج البلاغه، خطبه 166.
10. نهج البلاغه، خطبه 192.
11. همان، خطبه 114.
12. راغب اصفهانی المفردات فی غریب القرآن، ص 537، ماده «ظلم».
13. بقره: 229.
14. یونس: 13.
15. قصص: 59.
16. انعام: 47.
17. حج: 45.
18. یونس: 13.
19. تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، الفصل الخامس والسبعون، ص 119، امام زین العابدین(ع)، شرح رساله الحقوق، تحقیق و شرح: سید علی قبانچی، ص 385.
20. غررالحکم و دررالکلم، ح 7971.
21. نهج البلاغه، حکمت 476.
22. نهج البلاغه، نامه 53.
23. مومن (غافر): 23- 27.
24. ر. ک: تفسیر، نمونه، ج 20، ص 75- 79.
25. توبه: 34.
26. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 6، باب 52، ح 5.
27. غررالحکم و دررالکلم ص 130، ح 2220.
28. نهج البلاغه، حکمت 441.
29. نهج البلاغه، خطبه 53.
30. الکافی، ج 2، ص 307، باب العصبیه، ح 1؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 370، باب 57، ح 20772.
31. الکافی،ج2، ص 308، باب العصبیه، ح 3؛ وسائل الشیعه، ج15، ص 370، باب 57، ح 20773.
32. الکافی، ج 2، ص 308، باب العصبیه، ح 7؛ وسائل الشیعه، ج15، ص 372، باب 57. ح 20778.
33. ر. ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 199.
34. نهج البلاغه، حکمت 181.
35. غررالحکم و دررالکلم، ص 478، ح 11010.
36. ر. ک: نهج البلاغه، نامه های 19و 21.
37. نهج البلاغه، خطبه 16.
38. ر. ک: تاج العروس، لسان العرب، مقاییس اللغه، ماده «بدد».
39. غررالحکم و دررالکلم، ح 7992.
40. نهج البلاغه، حکمت شماره 161.
41. غررالحکم و دررالکلم، ح 7988.
42. همان، ح 10108 و ح 7990.
43. ر. ک: آل عمران: 159 و شوری: 38: نهج البلاغه، حکمت های 161 و 113، 211؛ میزان الحکمه، ج 5؛ الحیاه، ج1.

منبع: کتاب تبلیغات دینی در حکومت دینی

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط