آسیب های اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی در حکومت دینی

از جمله آسیب های حکومت دینی، آفت های اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی است. آسیب هایی از قبیل: عدم برقراری عدالت اجتماعی، وجود اختلاف و تفرقه میان امت اسلامی و دامن زدن دولت
سه‌شنبه، 9 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آسیب های اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی در حکومت دینی
آسیب های اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی در حکومت دینی

نویسنده: اکبر اسدعلی زاده



 
از جمله آسیب های حکومت دینی، آفت های اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی است. آسیب هایی از قبیل: عدم برقراری عدالت اجتماعی، وجود اختلاف و تفرقه میان امت اسلامی و دامن زدن دولت به این اختلافات، برخورد ضعیف و بی تأثیر با مفاسد اجتماعی، رفتار ناشایست با مردم، ترک امر به معروف و نهی از منکر و رواج فساد و گناه و بی بند و باری، از این جمله اند.

1. نبود عدالت اجتماعی

آسیب هایی که تاکنون گفته شد، هر کدام، زیان های جبران ناپذیری را به دنبال دارند، اما نبود عدالت اجتماعی از آفت هایی است که بدون چون و چرا زوال حکومت را در پی دارد؛ زیرا مهم ترین هدف تشکیل حکومت اسلامی برقراری عدالت اجتماعی است، و حیات و دوام آن بستگی به این عدالت دارد. این هدف، تنها یک طرح یا برنامه نیست، بلکه یک سیاست کلان و جهت گیری مهمی است که آثار آن در تمام طرح ها و برنامه ها دیده می شود. هیچ رشد و توسعه ای بدون تأمین عدالت اجتماعی نمی تواند ثبات داشته باشد. بی توجهی به این هدف و تفسیر و تعریف ناقص و نارسا و غیر صحیح و شخصی از آن، یکسویه نگری و ناکارآمدی در ساز و کارهای تحقق این امر مهم است. بی تردید، سلامت و پایداری هر حکومت دینی در هر زمان، به ویژه در زمان حاضر، درگرو تحقق این هدف بلند است. حاکم اسلامی نباید عدالت را به عنوان ابزاری در سیاست خود به کار گیرد و از آن استفاده ی ابزاری کند، و تمام سیاه کاری های خود را عدل و داد معرفی کند. عدالت یک واقعیت تحریف و تغییر ناپذیری است که هیچ کدام از این دغل کاری ها را نمی پذیرد.
عدالت، محصول تقوای الهی است و کاملاً با آن مرتبط است. حاکم بی تقوا نمی تواند مجری عدالت پایدار باشد و خود نیز به آن پایبند گردد.
در کتاب خدا و سنت معصومین (ع) عدالت با تقوا پیوند خورده است.:
(اعدلوا هو اقرب للتقوی...) (1)؛ عدالت پیشه کنید [که] آن به تقوا نزدیک تر است. امام امیرالمؤمنین (ع) در ترسیم شخصیت پیامبر اعظم (ع) می فرماید:
سیرته القصد، و سنته الرشد، و کلامه الفصل، وحکمهُ العدلُ...؛(2)
راه و رسم او معتدل، و روش زندگی اش صحیح و متین، و سخنانش روشنگر حق از باطل، و حکمش عادلانه است.
و درخطبه ی دیگر می فرماید:
قد الزام نفسه العدل فکان اول عدله نفی الهوی عن نفسه یصف الحق و یعمل به؛ (3)
پیامبر اکرم (ص) نفس خود را به عدالت ملزم ساخته بود نخستین گام در عدالتش، دور افکندن هوای نفس بود، حق می گوید و به حق عمل می کند.
به همین دلیل، امام امیرالمؤمنین (ع) اصیل ترین شرط زمامداری را عدالت دانسته و می فرماید:
لایصلح الحکم ولا الحدود ولا الجمعه الا بامامٍ عادلٍ؛(4)
حکم و حکومت و نیز حدود الهی و نماز جمعه استوار نمی شود مگر به وجود زمامدار عادل.
اینها، همه، پیش نیاز عدالت اجتماعی است. آن حضرت، در باره ی آثار و چگونگی اجرای عدالت اجتماعی می فرماید:
و ان افضل قوه عین الولاه استقامه العدل فی البلاد؛(5)
همانا روشنی چشم زمامدار استقرار عدالت در شهر ما است.
و در روایت دیگر می فرماید:
ثبات الدول باقامه سنن العدل؛(6)
دوام و ثبات حکومت به برپا داشتن سنت عدل بستگی دارد.
من عمل بالعدل حصن الله ملکه، من عمل بالجور عجل الله هلکه؛ (7)
هر حاکمی که به عدالت عمل کند خداوند به حکومت او دوام می بخشد و اگر به جور عمل کند عمر او را کوتاه کرده و وی را به هلاکت می رساند.
امام (ع) به فرمانداران خود سفارش می کردند حتی در نگاه و اشاره ی چشم نیز عدالت را رعایت کنند، به نیکوکار و بدکار یکسان ننگرند، و بزرگی یکی از حیث مقام نباید سبب بزرگ شمردن زحمت کم او باشد و رتبه ی پایین دیگری سبب کم شمردن کوشش فراوان وی شود:
و آس بینهم فی اللحظه والنظره و الاشاره والتحیه، حتی لا یطمع العظماءُ فی حیفک و لاییاس الضعفاءُ من عدلک؛ ( 8)
در نگاه و اشاره ی چشم و در سلام کردن و اشاره کردن با همگان یکسان باش تا زورمندان در ستم تو طمع نکنند و ناتوانان از عدالت تو مأیوس نگردند.
لایکونن المحسن والمسی ءُ عندک بمنزلهٍ سواءٍ فانَّ فی ذلک تزهیداً لاهل الاحسانِ فی الاحسانِ و تدریباً لاهل الاساءَهِ علی الاساءهٍ والزم کلا منهم ما الزم نفسه؛ (9)
هرگز نیکوکار و بدکار در نظرت یکسان نباشند؛ چه، این که این یکسان نگری، رغبت نیکوکاری را در نیکی کم کند و بدکار را به بدی وادارد و درباره ی هر یک، آن را عهده دار باش که او برای خود بر عهده گرفت.
ثم اعرف لکل امری منهم ما ابلی... و لا یدعونک شرف امری الی ان تعظم من بلائه ما کان صغیراً و لا ضعه امری الی ان تستصغرمن بلائه ما کان عظیماً؛
رنج هر یک از زیر دستان خویش را در نظر بگیر. در مسیر انجام کارهایشان...، مبادا بزرگی یکی موجب شود که رنج اندک او را بزرگ شماری و رتبه ی پایین یکی موجب شود کوشش فراوان او را اندک شماری.
ولیکن احب الامور الیک اوسطها فی الحق، واعمها فی العدل واجمعها لرضی الرعیه، فان سخط العامه یجحف برضی الخاصه وان سخط الخاصه یغتفر مع رضی العامه؛ (10)
باید محبوب ترین کارها نزد تو اموری باشند که با حق و عدالت موافق تر و با رضایت توده ی مردم هماهنگ تر است؛ چرا که خشم توده ی مردم، خشنودی خواص را بی اثر می سازد. اما ناخشنودی خاصان با رضایت عموم جبران پذیر است.
خدا را ! درباره ی طبقه پایین که راه چاره ندارند؛ یعنی مستمندان، نیازمندان، تهی دستان و از کار افتادگان. در این طبقه کسانی هستند که دست به گدایی برداشته اند و افرادی نیز وجود دارند که باید بدون پرسش به آن ها، بخشش شود. بنابراین، به آنچه خداوند درباره ی آنان به تو دستور داده است، عمل کن.
بخشی از بیت المال و غلات خالصه جات اسلامی را در هر محل به آنان اختصاص ده. آنان که دورند همانند کسانی که نزدیک هستند، سهم دارند و باید حق همه ی آنان را مراعات کنی. بنابراین، هرگز نباید سرمستی زمام داری، تو را به خود مشغول سازد [و به آنان رسیدگی نکنی]؛ زیرا هرگز به خاطر کارهای فراوان و مهمی که انجام می دهی، از انجام نشدن کارهای کوچک معذور نیستی! نباید از آنان دل برگیری و چهره ات را برای آنان درهم کشی! در امور کسانی که به تو دسترسی ندارند و مردم به دیده ی تحقیر به آنان می نگرند، بررسی کن و فرد مورد اطمینانی را که خدا ترس و متواضع باشد. برای این کار برگزین تا وضع آنان را به تو گزارش دهد. سپس با آن گروه به گونه ای رفتار کن که هنگام دیدار پروردگار، عذرت پذیرفته باشد.(11)
امام علی (ع) در بخش دیگری می فرماید:
ثم الطبقه السفلی من اهل الحاجه والمسکنه الذین یحق رفدهم و معونتهم و فی الله لکل سعه، و لکل علی الولی حق بقدر ما یصلحه، و لیس یخرج الوالی من حقیقه ما الزمه الله من ذلک الا بالاهتمام والاستعانه بالله، و توطین نفسه علی لزوم الحق، والصبر علیه فیما خف علیه او ثقلَ...؛(12)
قشر دیگر، طبقه ی پایین نیازمندان و مستمندان جامعه هستند که باید به آنان بخشش و یاری کرد. برای همه قشرهای گوناگون یاد شده، در پیشگاه خدا گشایشی است و همه ی آنان به اندازه ای که امورشان اصلاح شود، حق مشخصی بر زمام دارشان دارند. زمام دار در انجام آن چه خداوند بر او واجب کرده است، نمی تواند موفق باشد جز آن که تلاشی فراوان کند و از خدا یاری بطلبد و خود را برای انجام حق آماده سازد و در همه ی کارهای آسان یا دشوار، شکیبایی ورزد.

2.اختلاف و تفرقه

یکی دیگر از عوامل زوال حکومت، نبودن وحدت کلمه در میان آحاد جامعه است؛ چرا که مهم ترین راه نفوذ برای نابودی یک ملت، ناپیوستگی همگانی در جامعه است. هنگامی که تفرقه در میان افراد جامعه پدید آمد، خود به خود، زمینه ی سقوط و هلاکت فراهم می گردد. لذا خداوند متعال در آیات متعدد انسان ها را به اتحاد و همدلی دعوت نموده و از هرگونه تفرقه و تشتت برحذر می دارد:
(واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا...)(13)
همه به رشته ی [دین] الهی چنگ بزنید و متفرق نشوید.
(ان هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه و لاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ذلکم وصئکم به لعلکم تتقون)(14)؛
این راه مستقیم من است. پس، از آن پیروی کنید، از راه های دیگر پیروی نکنید، که شما را از راه حق دور می سازد. این است که خداوند شما را به آن سفارش می کند، شاید به تقوا گرایید.
( ولاتکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاء هم البینات و اولئک لهم عذاب عظیم)( 15)؛ و مانند کسانی نباشید که پس از آن که دلایل آشکار برایشان آمد، پراکنده شدند و با هم اختلاف کردند و آنان عذابی بس بزرگ دارند.
( واطعیوا الله و رسوله ولا تنازعوا فتفشلوا و تذهبَ ریحکم...)(16) و خدا و پیامبرش را اطاعت کنید، و با هم نزاع نکنید، که سست می شوید و آبروتان می رود [و قدرت و شوکتتان را از دست می دهید ].
( یا ایها الذین امنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله...)( 17)؛
ای کسانی که ایمان آورده اید، [ در برابر مشکلات ] استقامت کنید و در این استقامت هماهنگ باشید و با یکدیگر رابطه و پیوند داشته باشید و از خدا بترسید.
خداوند متعال در این آیات شریفه، رمز پیروزی، رستگاری امت، حفظ بنیان جامعه، عزت و عظمت ملت و قدرت و اقتدار آنها را در اتحاد و همدلی دانسته و آن را دارای نفش مؤثری در بقای جامعه و امت بر می شمارد.
و در مقابل، شکست و نابودی، فروپاشی جامعه، از بین رفتن عزت و شوکت، نابودی قدرت و اقتدار ملت، و تسلط دشمن را مایه ی جدایی و تفرقه می داند.
تفرقه و اختلاف آنچنان برای جامعه و دولت مضر است که امام امیرالمؤمنین (ع) در خطبه ی 127 نهج البلاغه به صراحت قتل کسانی را که میان مسلمین تفرقه و اختلاف ایجاد می کنند حکم کرده و می فرماید:
وایاکم والفرقه فان الشاذ من الناس للشیطان، کما ان الشاذ من الغنم للذئب. الا من دعا الی هذا الشعار فاقتلوه، ولو کان تحت عمامتی هذه؛
از پراکندگی بپرهیزید، که انسان تنها، بهره ی شیطان است، آن گونه که گوسفند تک رو طعمه ی گرگ است. آگاه باشید، کسی که مردم را به تفرقه و جدایی فرا می خواند او را بکشد. هر چند که زیر این عمامه ی من باشد.
امام (ع) در خطبه ی 162 (قاصعه) اتحاد و اتفاق را بزرگ ترین عامل عزت و سرافرازی امت ها و باعث عزت و عظمت دولت و ملت، نابودی دشمنان، فراوانی نعمت و سبب گسترش حکومت بر جهانیان می داند. و در مقابل، تفرقه و جدایی را موجب سست شدن قدرت، خوار و ذلیل شدن، عامل شکست و ذلت، اسیر شدن در دست دشمن، نابودی و از بین رفتن حکومت و ملت بر شمرده است. برای اثبات مطلب خود، شواهدی از سرگذشت پیشینیان، از فرزندان اسماعیل و اسحاق و یعقوب بیان می کند و به مردم زمان خود و پس از آن هشدار می دهد که از هرگونه تفرقه و جدایی برحذر باشند، و هر چه می توانند اتحاد و همدلی را حفظ کنند.(18)
تاریخ، گواهی روشن بر آثار بسیار مخرّب اختلاف و تفرقه است. به عنوان نمونه، می توان از بین رفتن حکومت هشت قرن مسلمانان بر آندولس را مثال زد. و از نخستین روزهای تشکیل حکومت اسلامی در آندولس اختلاف و دشمنی میان دو گروه از اعراب مصری و قحطانی سر بر آورد و هیچ گاه به پایان نرسید و هرگاه که قدرت به دست یکی از آن دو می افتاد بر دیگری ستم می کرد و گروه مقابل به کار شکنی می پرداخت. وقتی این اختلافات شعله ور می شد، چنان زبانه می کشید که کسی را یارای نزدیک شدن به آن نبود و اگر کسی گامی برای صلح و آشتی جلو می نهاد، در آتش این دشمنی از بین می رفت. در یکی از این آشوب ها، روزی عالم نامداری در مسجد جامع شهر قرطبه، همین که ضمن اشاره به این نوع اختلافات گفت: « خدایا، میان ما صلح برقرار کن»، بی درنگ کشته شد، و دیگری در همان مسجد به محض این که گفت: « خدا، صلح را دوست دارد و به آن امر کرده است» در همان دم به قتل رسید.(19)
از نتایج شوم این درگیری ها، روی آوردن دو گروه مخالف به سوی دشمن مسیحی بود و با باج دادن به مسیحیانی که - برای چنین روزهایی لحظه شماری می کردند- از آنان علیه یکدیگر کمک می خواستند و دشمن پلید نیز با نقشه هایش، آتش جدایی را شعله ورتر می ساخت. این اختلافات باعث شد در اوایل قرن پنجم هجری حکومت های کوچک و مستقلی در آندولس به وجود آید، به حدی که در مجموع به 26 دولت مستقل رسید، (20) که هر کدام از دولت ها برای توسعه ی قلمرو خود با همسایگان خود درگیر بود و برای دست یابی به اهداف خود به مسیحیان باج می داد تا حمایت آنان را جلب کند و آنان نیز از این فرصت کمال استفاده را می کردند و عقده ی شکست های چند ساله را از دل گشودند و انتقامی سخت گرفتند.(21)
جنگ و خون ریزی میان حاکمیت های کوچک و مستقل پیوسته ادامه داشت و ارکان این حکومت ها را سست کرد و دیگر رمقی در آنها برای مبارزه با همسایگان مسیحی باقی نماند و این بهترین فرصت برای دشمن در کمین نشسته بود که انتقام بگیرد. مسیحیان از این فرصت به دست آمده استفاده کرده، به تدریج آن ها را از میان برداشتند. به طوری که تا پایان قرن هفتم هجری، تنها، حکومت «غرناطه» در دست مسلمانان باقی مانده بود، ولی دیری نپایید این حکومت نیز در اواخر قرن هفتم هجری قمری توسط مسیحیان مورد حمله قرار گرفت و شکست سختی را متحمل گشت. سرانجام مسیحیان، در سال 897 هجری قمری به عمر آخرین حکومت اسلامی در آندولس پایان دادند. ( 22) عاقبت این اختلاف که به فروپاشی حکومت مسلمانان در آندولس انجامید، بزرگ ترین عبرت تاریخی برای مسلمانان و حاکمان اسلامی است.
امیرالمؤمنین(ع) در خطبه ی 25، وحدت، اطاعت از رهبر جامعه، امانتداری و وفای به عهده و اصلاح و آبادانی را از عوامل صعود و پیروزی حکومت ها، و تفرقه و جدایی، نافرمانی از دستور رهبری و حاکم جامعه، خیانت در امانت و پیمان شکنی و فساد در جامعه را از عوامل سقوط و شکست حکومت می دانند.(23)
بنابراین، برای حفظ بنیان جامعه و تقویت دین و دوام حکومت بر حاکم اسلامی لازم است هر چه می تواند در راه تقویت و ثبات وحدت میان جامعه ی اسلامی تلاش کند و جلوی تفرقه و جدایی را بگیرد و با عاملین تفرقه به شدّت برخورد کند.

3. برخورد ضعیف با مفاسد اجتماعی

یکی دیگر از عواملی که می توان آن را از آفت های حکومت اسلامی دانست. مبارزه ی ضعیف و نارسا با مفاسد اجتماعی، اعم از فساد اداری، قضایی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی، بی عدالتی، فتنه گری، بی بند و باری، فساد اخلاقی، ترویج گناه، باند بازی، ربا خواری، خیانت، انحرافات، بدعت ها، تفرقه افکنی ها و...است. دولت اسلامی وظیفه دارد با این گونه ناهنجاری های اجتماعی با شدت تمام برخورد کند. کوچک ترین تعللی در مبارزه با این گونه مسایل، جامعه و حکومت را به خطر می اندازد و ثبات آن را در هم می شکند.
مبارزه با فساد اجتماعی یک اصل جدی و کلیدی است که پیوسته مورد توجه دولت ها قرار گرفته است. حکومت ها با وضع قوانین و اعمال مدیریت قوی و کاری، همواره برای ثبات جامعه و به تبع آن حکومت خویش تلاش کرده اند.
تاریخ نشان داده است هر حکومتی با برنامه های حساب شده با این پدیده های شوم اجتماعی مبارزه کرده، دوام و ثبات بیشتری داشته است، و در مقابل، دولت هایی که با برنامه های ضعیف و مدیریت ناکارآمد به جنگ این گونه مسایل مهم رفته اند، بیش از چند صباحی دوام نیافته اند.
از اهداف بزرگ امام امیرالمؤمنین (ع) در پذیرش حکومت، مبارزه با فساد و طغیان، تبعیض، بی عدالتی، انحراف و بدعت، احقاق حق، و ایجاد اصلاحات همه جانبه و کارساز و فراگیر در جامعه ی اسلامی بود.
آن حضرت، هنگامی که حکومت را به دست گرفتند، بی وقفه، هم در میدان عمل و هم با گفتار، به مبارزه ی جدی با ناهنجاری ها پرداختند و تلاش کردند جامعه را از لوث وجود هرگونه بی عدالتی، فساد، ناهنجاری، سوء استفاده از قدرت، تضییع حقوق مردم، باند بازی، رابطه بازی و از هر نوع انحراف و کجی و.... پاک سازند.

4. برخورد ناشایست با مردم

برخورد ناشایست با مردم، از عوامل نارضایتی و پیدایش اختلاف و بدبینی و موضع گیری در برابر نظام و بدگویی علیه آن است.
مردم در طول روز پیوسته در امور زندگی خود نیازمند مراجعه به ادارات هستند. اگر کارگزاران و دست اندرکاران امور حرکت ناخوشایندی با مردم داشته باشند، بدبینی و بدگمانی میان مردم ایجاد می شود و با افزایش این حالت به دنبال حل این معضل خواهند بود، و در نتیجه، با تجمع و شورش علیه نظام نارضایتی خود را اعلان خواهند کرد و در صورت حل نشدن وضعیت، دامنه ی اختلافات گسترش پیدا می کند، به حدی که منجر به سرنگونی حکومت می گردد.
به همین دلیل، امام امیرالمؤمنین (ع) به مالک اشتر سفارش می کند که با مردم با عطوفت و مهربانی رفتار کند، و با آنان مانند حیوانات درنده برخورد نکند.(24) و به محمد بن ابی بکر سفارش می کند که در برابر مردم متواضع و خاشع باشد و گشاده رویی کند.(25) و به یکی دیگر از کارگزاران خود می نویسد:
واحفض للرعیهِ جناحک وابسط لهم وجهک و ألن لهم جانبک؛ (26) پر و بالت را برای مردم بگستر و با چهره ی گشاده با آنان روبه رو شو، و نرمش را نسبت به آنان نصب العین خودگردان.
گاهی موارد، برخی از مراجعین به علت گرفتاری های فراوان در خارج از محیط اداره و با معطل شدن های فراوان در اداره، گرفتار تشنج اعصاب گشته و با کوچک ترین تنشی گرفتار عصبانیت و مرتکب تند روی و پرخاشگری و ناراحتی می گردند. بدیهی است از آنجا که کنترل چشم، یکی از سخت ترین اقدامات انسان است و فرد گرفتار، از قوه ی درک صحیح و کنترل کامل رفتار و گفتار خود عاجز است؛ چنین فردی نیازمند کمک و یاری دیگران است، لذا امام (ع) به حاکمان سفارش می کند که در این گونه مواقع با عفو و اغماض با مردم و ارباب رجوع برخورد کنند:
یفرطُ منهم الزللُ و تعرضُ لهمُ العللُ و یوتی علی ایدیهم فی العمد والخطاء فأعطهم من عفوک و صفحک مثل الذی تحبُّ و ترضی ان یعطیک الله و عفوهِ و صفحهِ؛ (27)
گاه از آنها لغزش و خطا سر می زند و ناراحتی هایی عارضشان می شود، و عمداً یا سهواً از آنان خطاها و اشتباهاتی صورت می پذیرد. [در این موارد] از عفو و گذشت خویش با آنان رفتار کن، و به همان میزان از آنان درگذر که دوست داری خداوند تو را مورد لطف و عفو خود قرار دهد.
و در ادامه می فرماید:
لا تظهرُ مودتهم الا بسلامهِ صدورهم، و لا تصحُّ نصیحتهم الا بحیطتهم علی ولاهِ الامورِ و قلهِ استثقالِ دولهم، و ترک استبطاءِ انقطاعِ مدتهم، فافسح فی آمالهم واصلَ فی حسنِ الثناء علیهم؛ (28)
زمانی محبت مردم نسبت به والیان ابراز می شود که دل های آنان از هرگونه کینه و نفرت سالم و پاک باشد. [برخورد سالم و با محبت با مردم می تواند از جمله عوامل پاک دل مردم از کینه و نفرت به دولت و کارگزاران باشد]. و خیرخواهی آنان در صورتی مفید است که با میل خود دور زمامداران را بگیرند و حکومت آنها بر ایشان سنگینی نکند و از حکومت و دولت به تنگ نیایند که برای سرنگونی آن روزشماری کنند. پس امیدهای مردم را برآور و آنان را مأیوس نگردان و پیوسته آنان را به شایستگی یاد کن.
تمام این سخنان و سفارشات امام نشان از این دارد که برخورد ناشایست با مردم، می تواند تبعات بسیار ناگواری برای نظام داشته باشد، و باعث رنجش خاطر و تنفر ملت گردد، لذا برای حفظ نظام عطوفت و مهربانی نسبت به عامه ی مردم از ضروریات حکومت اسلامی است.

5. ترک امر به معروف و نهی از منکر

یکی از آفت ها و آسیب هایی که بقای دولت اسلامی را با خطر جدّی مواجه می کند، ترک امر به معروف و نهی از منکر است.
بقای نظام اسلامی، به این واجب بزرگ اجتماعی وابسته است. از آن سو، ضعف و آسیب پذیری نظام اسلامی نیز به همین مسأله بستگی دارد. امر به معروف و نهی از منکر برای بقا و سلامت حکومت و جامعه نقش بسیار مؤثر و مفیدی دارد.
امام امیرالمؤمنین (ع) در نامه ی 47 نهج البلاغه، در آخرین روزهای حیات خود، به فرزندانش چنین سفارش می کند:
لاتترکوا الامر بالمعروف والنهی عن المنکر فیولی علیکم شرارکم ثم تدعون فلا یستجاب لکم؛
امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که اشرار بر شما مسلط می شوند، سپس هر چه دعا کنید مستجاب نمی گردد.
این فرمایش در شکل عام، سفارشی برای حاکمان اسلامی است که در اجرای امر به معروف و نهی از منکر جدی باشند، و در این زمینه غفلت و سهل انگاری نکنند؛ زیرا در صورت ترک آن، زمینه برای زوال حکومت و در نهایت حاکمیت انسان های شرور و بد سیرت و ظالم بر جامعه و امت اسلامی فراهم می شود. در هنگام تسلط اشرار نیز هر چند دعا کنید و به درگاه الهی تضرّع و استغاثه نمایید بی فایده خواهد بود، زیرا خودتان سبب آن شده ایید و بر اثر سهل انگاری و تغافل گناه کار گشته و به وظیفه ی خود عمل نکرده اید.
این تسلط، نتیجه ی بی تفاوتی و ستم پذیری حاکمان و دین مداران است.
امام کاظم (ع) نیز می فرماید:
لتامرون بالمعروف و لتنهون عن المنکر، او لیستعملن علیکم شرارکم فیدعوا خیارکم فلایستجاب لهم؛ (29)
باید امر به معروف و نهی از منکر کنید وگرنه نا به کاران شما، زمام کارهایتان را به دست می گیرند و در این صورت دعاهای نیکانتان نیز مستجاب نمی گردد.
پیامبر اکرم (ص) می فرماید:
نخستین عیب و نقصی که بر بنی اسراییل وارد شد این بود که هر گاه مردی با مردی خلافکار روبه رو می شد به او می گفت: ای مرد! از خدا بترس و گناه نکن که این کارها بر تو روا نیست. اما فردای آن روز که وی را در همان وضع مشاهده می کرد، برای این که هم کاسه و هم نشین او باشد او را از گناه منع نمی کرد. چون این کار را در پیش گرفتند، خداوند آنان را به جان یکدیگر انداخت.
و آن گاه فرمود:
کسانی از بنی اسراییل که کافر گشتند لعنت شدند.» آری، به خدا سوگند که باید به خوبی فرمان دهید و از زشتکاری نهی کنید و دست ستمگر را بگیرید و او را با زور هم که شده به سمت حق بکشید.(30)
رسول خدا (ص) در روایت دیگر می فرماید:
لتامرون بالمعروف ولتنهون عن المنکر، او لیبعثن الله علیکم العجم فلیضربن رقابکم، و لیکونن اشداءَ لایفرَّونَ؛(31)
باید امر به معروف و نهی از منکر کنید و گرنه خداوند، عجم (بیگانگان و دشمنان ) را به سر وقت شما می فرستد که گردنتان را می زنند و [آنان] مردمانی بی رحم و سرسختند و نمی گریزند.
از مطالب گذشته نتیجه می گیریم که اگر حاکمان و امت اسلامی پایداری نظام خود و جامعه را دوست دارند حتماً باید امر به معروف و نهی از منکر کنند، در غیر این صورت، به نابودی کشیده می شوند.

6. رواج فساد اخلاقی و گناه

بی تردید یکی از آفت های اخلاقی و فرهنگی، گسترش فساد و بی بند و باری و انحرافات جنسی است. اساساً فساد و بی بند و باری از مؤثرترین ابزاری است که همواره جامعه ی دینی را تهدید می کند و برای دشمنان ابزار مناسبی برای بی هویت کردن فرهنگ و باورهای دینی است؛ زیرا معنویت و اخلاق نقش تعیین کننده ای در صحنه های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و...دارد.
اخلاق، از بزرگ ترین و مهم ترین عوامل ثبات نظام اسلامی، و تداوم آرمان های آن است. دولتی که افراد و اعضای آن احترامی برای ارزش های محوری آن قایل نباشند استوار نمی ماند. فساد اخلاقی در واقع همان برگشت از اصول و بنیادهای فکری و عقیدتی است که سم مهلک و کشنده ای برای جامعه ی اسلامی است.
از این رو، تزکیه و اخلاق اسلامی از اولویت های جامعه ی دینی محسوب می گردد که دولت اسلامی موظف است با برنامه های مناسب برای گسترش فرهنگ دینی بی وقفه تلاش کند. دولت و ملتی که در مسیر اخلاق و معنویت حرکت کند روز به روز بر قدرت و شوکتش افزوده می شود. لذا بهترین سرمایه گذاری برای هر دولت و هر ملتی، سرمایه گذاری روی مسایل فرهنگی، اخلاقی، و تمایلات شهوانی و جنسی است. قرآن کریم در این باره می فرماید:
(وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لاَ یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِداً...)(32)؛
سرزمین پاک گیاهش به فرمان پروردگار می روید؛ اما سرزمین های بد و ناپاک جز گیاه ناچیز و بی ارزش از آن نمی روید.
آری، از شهر پاک انسان های پاک به وجود می آید و از شهرهای ناپاک انسان های منحرف، فاسد و ناپاک به ظهور می رسند؛ زیرا از پاکان پاکی رسد و از ناپاکان ناپاکی.
امام امیرالمؤمنین (ع) می فرماید:
اذا فسد الزمانُُ سادَ اللئام؛ (33) هرگاه زمانه فاسد شود، فرومایگان، سیادت و آقایی می کنند.
منظور از فساد زمان، چیزی جز اهل زمان نیست؛ یعنی هنگامی که اهل زمان فساد و گناه و بی بند و باری را در پیش گرفتند، انسان های پست و از خدا بی خبر حکومت را به دست می گیرند و هر چه می توانند فساد می کنند.
گسترش فساد در جامعه در نهایت به سقوط یک نظام معنوی و دینی می انجامد. تاریخ اندولس گواه این سخن است. مهم ترین عامل شکست مسلمین در حکومت آندولس همین فساد اخلاقی و بی بند و باری بوده است. فراگیر شدن فساد در سطح حاکمیت و جامعه، آنان را از توجه به صلاح و سلامت و پیشرفت جامعه باز داشت و حمیت و غیرت دینی را در آنها از بین برد و آنچه که برایشان اهمیت داشت، قدرت طلبی و خوش گذرانی بود. در نتیجه، شهرها یکی پس از دیگری از تحت حکومت آنان خارج گردید و به تصرف دشمن درآمد. فساد در میان حکمرانان تا بدانجا پیش رفت که «معتصم بن صمادح»، حاکم «المریه» عاشق دختری مسیحی شد و به زور او را از پدرش گرفت و بر سر همین موضوع به جنگ و خون ریزی در میان مسلمانان دست زد.
آن گاه که حاکمان به عیش و عشرت آشکار پرداختند، بسیاری از مردم از آنان روی گردان شدند و مسیحیان با طرحی شیطانی، ضربه ای سخت بر پیکر جامعه ی اسلامی آندولس وارد ساختند. مسیحیان شمال، قراردادهایی را با حاکمان مسلمان بستند و طبق آن آزادانه به ایجاد تفریح گاه و مدرسه و انجام تجارت بین مسلمانان پرداختند؛ در مدارس خود، به فرزندان مسلمان، افکار دینی مسیحیت را القا می کردند و با به گردش در آوردن دختران زیباروی مسیحی در تفریح گاه ها، جوانان مسلمان را به آنجا می کشاندند و با ترویج خرید و فروش مشروبات الکلی، مردم مسلمان را از اعتقادات دینی خود دور می ساختند، و به این طریق، فساد را در تمام پیکره ی جامعه ی اسلامی رسوخ دادند و آن را از درون تهی کردند. بدین ترتیب بود که توان مقاومت را از آنان گرفتند. (34)
چنان که سروده ی ابن غسال در غم سقوط شهر «بربشتر» گواه صدق این مدعاست. او پس از به تصویر کشیدن ددمنشی های دشمن در حمله و تصرف شهر، دلیل گستاخی دشمن را در انجام این کار چنین بیان می کند:
اگر گناهان مسلمانان و فرو رفتن آن ها در منجلاب معاصی بزرگ و کوچک نبود، هیچ گاه سواران مسیحی بر آنان پیروز نمی شدند. آری، علت ضعف، گناهانشان بود.
افراد فاسد کارهای زشت خود را پنهان نمی کردند و آن هایی هم که کار خوب انجام می دادند، از روی ریا بود.(35)
در واقع، هر ملتی و حکومتی خودش مسؤول ثبات خودش است. خداوند می فرماید:
(ان الله لایغیر ما بقومٍ حتی یغیروا ما بانفسهم) (36)؛
خداوند وضع هیچ ملتی را دگرگون نخواهد کرد، مگر این که خود ملت آنچه را علامه طباطبایی(رحمه الله) در ذیل آیه می فرماید:
سنت خدا بر این است که وضع هیچ قومی را دگرگون نکند مگر آن که خودشان حالات روحی خود را دگرگون سازند، مثلاً اگر شکرگزار بودند، به کفران مبدل سازند و یا اگر اهل ایمان و عمل صالح بودند، به شرک بگرایند، و یا اگر اهل اطاعت و پیروی از دستورهای الهی بودند، گناه و معصیت را پیشه ی خود سازند. در این صورت، خداوند نعمت خود را به نقمت و هدایتش را به گمراهی و سعادت را به شقاوت مبدل می سازد.(37)
حال، حکومت دینی هنگامی می تواند بدون دغدغه به حیات خود ادامه دهد که گناهان، به ویژه گناهان بزرگ، در جامعه ریشه کن شود.

7. میدان دادن به چاپلوسان و ثناگویان

یکی دیگر از آسیب ها و آفت هایی که در کمین حکومت و حاکمان نشسته و آنان را تهدید می کند، مورد توجه و تأیید قرار دادن چاپلوسان و ثناگویان است. معمولاً حاکمانی قربانی چاپلوسان و متلمقان می گردند که از شخصیت حقیقی خود غافل اند و بقای شخصیت خیالی خود را در تملق و ثناگویی جاهلان می دانند و به ناچار به آنان میدان می دهند. این از جمله افت هایی است که بر پیکر یک نظام سیاسی و حکومت دینی لطمه وارد می سازد. این آفت باعث می شود که خوب و بد، لایق و نالایق و حق و باطل، همواره مشتبه شود و افراد منافق و چاپلوس از این وضعیت، بهره برداری شخصی وگروهی کنند. در چنین وضعیتی، عرصه برای افراد شایسته و لایق تنگ می شود و میدان برای افراد نالایق باز می گردد.
پیامبر اکرم (ص) در این باره می فرماید:
اذا لقیتم والمداحین فاحثوا فی وجوههم الترابِ؛(38)
هرگاه چاپلوسان رو به رو شدید، خاک به صورتشان بپاشید.
در روایت دیگر می فرماید:
ایاکم و المدح فانه الذبح؛(39)
از ثناگویی بر حذر باشید زیرا ثناگویی، کشتن ممدوح است.
و امام امیرالمؤمنین (ع) در موارد مختلف خطر این آسیب را یاد آور شده و همگان، به ویژه حاکمان را به شدت از آن بر حذر داشته است. امام در نامه ی 53 نهج البلاغه، خطاب به مالک اشتر می فرماید:
والصق باهل الورع والصدق، ثنم رضهم علی الا یطروک ولا یبجحوک بباطل لم تفعله، فان کثره الاطراء تحدث الزهو و تدنی من الغره؛
تا می توانی با پرهیزکاران و راستگویان بپیوند، و آنان را چنان پرورش بده که تو را فراوان نستایند، و تو را برای اعمال زشتی که انجام نداده اند تشویق نکنند، که ستایش بی اندازه خود پسندی می آورد، و انسان را به سرکشی وا می دارد.
آن حضرت در خطبه ی 216 می فرماید:
و ان من اسخف حالات الولاه عند صالح الناس، ان یظن بهم حب الفخر و یوصنع امرهم علی الکبر، و قد کرهت ان یکون جال فی ظنکم انی احب الاطراء، و استماع الثناء؛ ولست بحمد الله کذلک؛
ای مردم! از پست ترین حالات زمامداران در نزد صالحان این است که گمان برند آنها دوستدار ستایش اند، و کشور داری آنان بر کبر و خودپسندی استوار باشد، و خوش ندارم، در خاطر شما بگذرد و تصور کنید که من ستایش و چاپلوسی را دوست دارم، و خواهان شنیدن آن می باشم. سپاس خدا را که چنین نبودم.
در ادامه می فرماید:
و ربما استحلی الناس الثناء بعد البلاء فلا تثنوا علی بجمیل ثناءلاخراجی نفسی الی الله سبحانه و الیکم من التقیه فی حقوق لم افرغ من أدائها، و فرائض لابد من امضائها، فلا تکلمونی بما تکلم به الجبابرهُ، و لاتتحفظوا منی بما یتحفظُ به عند اهل البادرهِ و لا تخالطونی بالمصایعه؛
گاهی مردم، ستودن افرادی را برای کار و تلاش روا می دانند. اما من از شما می خواهم که مرا با سخنان زیبای خود مستایید، تا وظایفی که نسبت به خدا و شما دارم ادا کنم، و حقوقی که مانده است بپردازم، و واجباتی که بر عهده من است و باید انجام گیرد. ادا کنم. پس با من چنان که با پادشاهان سرکش سخن می گویند، حرف نزنید، و چنان که از آدم های خشمگین کناره می گیرند دوری نجویید، و با ظاهر سازی (چاپلوسی ) با من رفتار نکنید.
امام امیرالمؤمنین(ع) در این خطبه، نه تنها مردم را از چاپلوسی و مدح و ثنای رهبران و حاکمان جامعه بر حذر می دارد، بلکه آنان را ترغیب می کند که به جای مدح و ستایش انتقاد کنند و آنچه را حق می بینند آزادانه مطرح کنند و مسایلی را که برای اصلاح امور به نظر آنان می رسد گوشزد سازند تا در حکومت خطایی رخ ندهد.
بنابراین، یکی از آسیب های حکومت، میدان دادن به چاپلوسان و ثناگویان است؛ زیرا نتیجه ی این عمل، فریب و غفلت دست اندر کاران از واقعیت های موجود است. در نهایت، نظام سیاسی را به سقوط و نابودی می کشاند.

8. کبر و غرور و خودپسندی

کبر و غرور، خودبینی و خودپسندی، خود محوری و خود رأیی، هر کدام، از آفت های بزرگ حکومت داری است. علت تکبر و غرور شخص، ضعف نفس و احساس حقارت و نقص شخصیتی از سوی فرد متکبر است. هنگامی که شخص احساس کمبود شخصیت نمود و نزد دیگران خود را حقیر و بی ارزش یا کم ارزش تصور کرد، در اندیشه ی رهایی از آن وضع بر آمده و در نتیجه می کوشد از راه های گوناگون مانند تکبر، غرور و خود بزرگ بینی این نقص را جبران کند، لذا خود را برتر از دیگران وانمود می کند، هر چند حاکم باشد.حاکم متکبر سعی می کند تمام برنامه ها و طرح ها و به طور کلی امور کشوری و لشکری را بدون توجه به انظار دیگران و بدون مشورت با اهل خبره، همه را یک تنه انجام دهد.
امام صادق (ع) می فرماید:
ما من رجل تکبر او تجبر الا لذلهٍ یجدها فی نفسهِ؛(40)
هیچ کس تکبر نمی ورزد و ستم نمی کند، مگر به سبب خواری و حقارتی که در خود احساس می کند.
حاکم اسلامی باید مواظب باشد گرفتار کبر و غرور نشود. خداوند متعال، شیطان را اولین متکبر و مغرور سرزنش شده نام برده و می فرماید:
إِلاَّ إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ‌ (41)
همه ی ملائک به آدم سجده کردند، جز ابلیس که کبر و غرور وی را در برگرفت و از کافران گردید.
هنگامی که فرعون در برابر استدلال و منطق قوی حضرت موسی(ع) باز ماند، برای بزرگ جلوه دادن خود، نه تنها به دلایل روشن موسی اعتنایی نکرد، بلکه به سخنان کودکانه سرپیچی خود را توجیه نموده و خطاب به قوم خود گفت:
وَ نَادَى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَفَلاَ تُبْصِرُونَ*‌ أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَ لاَ یَکَادُ یُبِینُ‌ (42) ؛
ای قوم! آیا حکومت مصراز آن من نیست؟ و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمی بینید؟ مگر نه این است که من از این مردی که از خانواده حقیری است و هرگز نمی تواند فصیح صحبت کند برترم!
امیرالمؤمنین(ع) می فرماید:
ایاک و الکبر فانه اعظم الذنوب و الام العیوب و هو حلیه ابلیس؛(43)
از کبر و غرور برحذر باش؛ زیرا تکبر بزرگ ترین گناه، مادر و ریشه عیب ها و راه کار، حیله و تور شیطان است.
کبر و غرور حاکم، آفتی است که حاکمیت را تهدید می کند. امام امیرالمؤمنین در موارد متعددی مالک را از این عمل برحذر داشته و می فرماید:
ولاتقولن: انی مومر آمر فاطاع، فان ذلک ادغال فی القلب، و منهکه للدین، و تقرب من الغیر. واذا احدث لک ما انت فیه من سلطانک ابههً او مخیلهً فانظر الی عظمِ ملک الله فوقک، و قدرته منک علی ما لا تقدر علیه من نفسک، فان ذلک یطامن الیک من طماحک و یکف عنک من غربک، و یفیء الیک بما عزب عنک من عقلک!؛ (44)
به مردم نگو من مأمورم، امر می کنم و باید اطاعت شود که این [خود بزرگ بینی] باعث دخول فساد در قلب و خرابی و ضعف دین و نزدیک شدن تغییر و تحول در قدرت است.
و اگر با مقام و قدرتی که داری، دچار تکبر یا خود بزرگ بینی شدی به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر، که تو را از آن سرکشی نجات می دهد، و تندروی تو را فرو می نشاند، و عقل و اندیشه ات را به جایگاه اصلی باز می گرداند.
آن حضرت در ادامه می فرماید:
ایاک ومساماه الله فی عظمته والتشبه به فی جبروته، فان الله یذل کل جبارٍ، و یهین ُ کلَّ مختالٍ.
انصف الله و انصف الناس من نفسک، ومن خاصه اهلک، و من لک فیه هوی من رعیتک، فانک الا تفعل تظلم! و من ظلم عبادالله کان الله خصمه دون عباده و من خاصمه الله ادحض حجته، و کان لله حرباً حتی ینزع او یتوب؛(45)
بپرهیز که در بزرگی خود را همانند خداوند پنداری و شکوه خویش را همانند او دانی؛ زیرا خداوند هر متکبر و مغروری را خوار و ذلیل و بی ارزش سازد.
نسبت به خداوند و نسبت به مردم از جانب خود و از جانب افراد خاص خاندانت و از جانب رعایایی که به آنها علاقه مندی، انصاف داشته باش، که اگر چنین نکنی ستم نموده ای. و کسی که به بندگان خدا ستم کند، خداوند پیش از بندگانش دشمن او خواهد بود، و کسی که خداوند دشمن او باشد دلیلش را باطل می سازد و با او به جنگ می پردازد تا دست از ظلم بردارد یا توبه کند.
بنابراین، کبر و غرور از آفت هایی است که اگر حاکمان و صاحب منصبان را در برگیرد، باعث ضعف دین و شکست حکومت می گردد.

پی نوشت ها :

1. مائده: 8.
2. نهج البلاغه، خطبه 94.
3. نهج البلاغه، خطبه 87
4. بحار الانوار، ج89، ص 256.
5. نهج البلاغه، نامه 53.
6. غررالحکم و درر الکلم، ح 7761.
7. غررالحکم و دررالکلم، ح 7775 و ح 8047.
8. نهج البلاغه، نامه 46.
9. نهج البلاغه، نامه 53.
10.همان.
11. «ثم الله الله فی الطبقه السفلی من الذین لا حیله لهم من المساکین و المحتاجین و اهل البوسی والزمنی فان فی هذه الطبقه قانعاًَ و معتراً واحفظ لله ما استحفظک من حقه فیهم، واجعل لهم قسماً من بیت مالک، و قسماً من غلات صوافی الاسلام فی کل بلد فان للاقصی منهم مثل الذی للادنی، و کل قد استرعیت حقه... و تعهد اهل الیتم و ذوی الرقه فی السن ممن لاحیله له، و لا ینصب للمساله نفسه، و ذلک علی الولاه ثقیل والحق کله ثقیل... واجعل لذوی الحاجات منک قسماً تفرغ لهم فیه شخصک، و تجلس لهم مجلساً عاماً فتتواضع فیه لله الذی خلقک و تقعد عنهم جندک و اعوانک من احراسک و شرطک حتی یکلمک متکلمهم غیر متتعتع فانی سمعت رسول الله (ص) یقول فی غیر موطن: « لن تقدس امه لا یوخذ للضعیف فیها حقه من القوی... ونحَّ عنهم الضیقَ والانف یبسط الله علیک بذلک اکناف رحمته، و یوجب لک ثواب طاعته، واعط ما اعطیت هنیئا وامنع فی اجمال و اعذار.» نهج البلاغه، نامه 53.
12. همان.
13. آل عمران: 103.
14. انعام: 153.
15. آل عمران: 105.
16. انفال: 46.
17. آل عمران: 200.
18. ر. ک: نهج البلاغه،خطبه 192.
19. ر. ک: ارسلان شکیب، تاریخ فتوحات اسلامی در اروپا، برگردان: علی دوانی، ص 88.
20. ر. ک: محمد ابراهیم آیتی، آندولس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، ص 411- 413.
21. ر. ک: محمد عبدالله عنان، صحنه های تکان دهنده در تاریخ اسلام، برگردان: علی دوانی، ص 151- 153.
22. ر.ک: تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، ص 131- 198؛ صحنه های تکان دهنده در تاریخ اسلام، ص 307- 314.
23. ر. ک: نهج البلاغه، خطبه 25.
24. نهج البلاغه، نامه 53.
25. همان، نامه 27.
26. همان، نامه 46.
27. همان، نامه 5.
28. نهج البلاغه، نامه 53.
29. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 176، باب 80، ح 1.
30. قال النبی(ص): « ان اول ما دخل النقص علی بنی اسرائیل انه کان الرجل یلقی الرجل فیقول: یا هذا اتق الله ودع ما تصنع به فانه لا یحل لک، ثم یلقاهُ من الغد و هو علی حاله، فلا یمننه ذلک ان یکون أکیله و شریبه و قعیدهُ، فلما فعلوا ذلک ضرب الله قلوب بعضهم ببعض.» ثم قال: (لعن الدین کفروا من بنی اسرائیل) مائده: 78. ثم قال: « کلا والله لتامرن بالمعروف، و لتنهون عن المنکر و لتاخذن علی ید الظالم، و لناظرنه علی الحق اطراً.» الترغیب والترهیب، ج 3، ص 228، ح17 و ص 231، ح22.
31. کنزالعمال، ح 5563.
32. اعراف: 58.
33. غررالحکم و دررالکلم، ص 348، ح8009.
34. ر. ک: مصطفی نورانی، بررسی عقاید و ادیان، ص 291- 292.
35.ر.ک: آندولس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، ص 135.
36.رعد: 11.
37.ر. ک: المیزان، ذیل آیه شریفه.
38. عبدالله محمد بن ماجه قزوینی، سنن ابن ماجه، ج2، ص 1232.
39. تقی الدین متقی هندی، کنزالعمال، ح 8330.
40. وسائل الشیعه، ج 15، ص 380، باب 59، ح 20801.
41. ص: 74.
42. زخرف: 51 و 52.
43. مستدرک الوسائل، ج 12، ص 29، باب 58، ح10.
44. نهج البلاغه، نامه 53.
45. همان.

منبع: کتاب تبلیغات دینی در حکومت دینی

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.