هر چند این اواخر کمتر به مسائل اعتقادی زیر بنائی تصوف پرداخته شده، زیرا صوفیه به صورت حزبی درآمده اند که جز حفظ منافع حزبی در نظر نداشته و رؤسای فرق صوفیه به لحاظ قدرت نمائی و داشتن رعیت و اتباع بیشتری به «شب نامه» و «کفرنامه» و باطل نامه نویسی بر علیه یکدیگر اشتغال دارند.(2)
ولی با تمام این گرفتاریها باز به بعضی از مسائل مهمی که اساس تشیلات خانقاهی را حفظ کنند توجه داشته و سعی دارند هیچگاه از آن غافل نشوند از جمله حفظ موقعیت رئیس فرقه است که باید جایگاهش روزمره اتباع فرقه به طور جدی حفظ گردد. صفیعلیشاه رقیب سرسخت رؤسای فرق نعمة اللهی عصر خویش می نویسد.«خاتم اولیاء علی است که مرجع کلی است و فوق او مرتبه ای نیست و ولایت نه».(3) اما فوراً در پی اش اضافه می نماید. «ولی کامل عارف که قائم و نایب مناب اوست».(4)
از اینهم پا را فراتر نهاده معتقدند باید در عبادات همین «نایب مناب» را در نظر گرفته تا آثار عبادی آنچه که به آن مشغول هستید به ظهور رسد. شاید نخستین کسی که به چنین دستوری اتباع فرقه ی نعمة اللهی را ملزم کرد میرزا زین العابدین شیروانی مست علیشاه بود که نوشت: «در این حال باید که سالک در مجامع و احوال و افعال و اقوال از مراقبت صورت مرشد غافل نشود در هنگام ذکر و، ورد و طاعت و خدمت از وجه شیخ خود زایل نگردد» (5) و جای دیگر متذکر می شود: «در حین ذکر سه چیز را حاضر و ناظر دارند و خود را از سه چیز غافل نگرداند نخست یزدان دوم دل سیم روان پیر»(6) یعنی خدا و مرشد، بهم یاری یک دیگر کار صوفی خام را به انجام رسانند. شاید در پی همین گفته میرزا زین العابدین شیروانی بوده است که عده ای از متأخرین صوفیه بنای
چنین قاعده ای را دنبال کرده اند.
شیروانی آنچه رادر کتاب ریاض السیاحه (7) و حدائق السیاحه (8) و بستان السیاحه(9) با تفصیل ذیل عنوان «ذکر تحقیق فکر صوفیه که آن را حضوری گویند» نقل کرده است، عبارت از چند آیه و حدیث است که هیچ دلالت بر مقصود ندارند.
شیروانی مدعی قطبیت نعمة اللهی این را از دو کتاب به نام «مفتاح اسرار الحسین» تألیف عبدالرحیم نهاوندی که او به غلط «عبدالرحمان» نام برده و «بحرالمعارف» تالیف ملا عبدالصمد همدانی و مجذوب کبوتر آهنگی همدانی مرشد شیروانی آن را در تالیف خود «مرآه الحق»(10) به بعد در این موضوع نوشته از کتاب «مفتاح اسرار الحسینی» استفاده کرده است.
تعقیب چنین مهمّی در تصوف به قرن نهم و دهم که می رسید با نظر قطب بن محیی بن محمود از اهلی جهرم در مکتوب اول مجموعه مکاتیب او به چنین دستوری برخورد می کنیم.
محققان خیبر به این نتیجه رسیده اند که چنین موضوعی شرک آلود برای نخستین بار توسط سید معصوم علیشاه دکنی به ایران آورده شد و صوفیان نعمة اللهی در قرن سیزدهم منتشر کرده اند و او از شاه علی رضا دکنی مرشد مجهول الهویه نعمة اللهی فرا گرفته است.
ملاسلطان علی گنابادی بر این موضوع اصرار ورزیده نخست در کتاب «سعادتنامه» بر صحت آن دلیل اقامه کرد و بر اساس «اگر صورت مرشد ظاهری را خیال در نظر نداشته باشد صورت هواهای نفسانی که بت های بتر تراشی نفسند هیچوقت از نظر او نرود» و دلیلی آورده وقت تکبیرة الاحرام تذکر رسول الله و اجعل واحداً من الائمه نصب عینیک...(11)
چون این رأی بین مردم پخش شد علماء آن را بر خلاف توحید دانستند، او شاهد مقصود خود را در پس نشانیده در تفسیر بیان السعاده ذیل آیه 36 سوره ی نساء از این وضوح و تصریح در گذشت.
و در تفسیر سوره ی حمد بسیار لطیف به طوری که هجوم موحدین ناب را بر علیه خود
فراهم نیاورد همین دستور تجسم صورت مرشد را مطرح کرده می نویسد: «سالک را سزد که آئینه دل را به ذکر و اعمالی که از شیخش دستور گرفته، جلا بخشد، چون ذهن را جلا بخشد و ذکر قوی گشت و دل از اغیار خالی شد شیخ با صورت مثالی بر سالک ظاهر می شود. علت آن است که ذکری که از او گرفته می شود مرتبه نازله وجود او است که اگر تقویت شود، به صورت او در سالک متمثل می شود. چون شیخ به صورت مثالی خود ظاهر شود دشواری تکلیف از بین می رود و از حضور در نزد محبوب لذت برده، می بیند آنچه بر او وارد می شود از سوی محبوبش می باشد و از این امر احساس لذت می کند گرچه ملایم طبع او نباشد، چون از محبوب خود می داند، بدان دلخوش است.
در این هنگام گاهی ظهور شیخ، از قبیل ظهور امر مباین خارج از ذات شئی بر مباین می باشد، و گاهی به صورت حلول در وجود او و گاهی هم به صورت اتحاد می باشد.
گاهی هم این ظهور به صورت فناء سالک از خود و بقای شیخ به تنهائی می باشد، یعنی، طوری از خود فانی می شود که تنها نورانیت شیخ را مشاهده می کند.
برای سالک در کل این مراتب باز مرتبه ها و درجات و حالات مختلفی است و ورطه های هلاکت نیز وجود دارد و آن وقتی است که مغرور شده، از تصرف شیخ و از عرضه کردن حالش بر او، بیرون رفته باشد. چه، در بسیاری از موارد آنچه را که مشاهده می کند بدون تمیز و تشخیص حق و باطل است و او بدانچه دیده معتقد گردیده است، بدون اینکه بر مبنای راه عرضه دارد. تا درست و نادرست آن را روش سازد و آنچه را که شارع بدان راضی نیست از قبیل «انا الله» و «لیس فی جبتی سوی الله» بر وی ظاهر شود».(12)
ملاسلطان آنجا که درباره ی «اهدنا» تفسیر می کند بعد از مقدماتی می نویسد: «اگر بدین نکته توجه نموده باشد که اسلام، راهی به سوی ایمان است «اهدنا» ما را به ایمان دلالت نما، یا ما را به ایمان برسان، معنی می دهد. نسبت به مؤمن که بر حسب نورانیت به مقام حضور در برابر شیخ خود نرسیده باشد، اهدنا به معنی آن است که، ما را ، در راه نگاه دار و همواره ما را بر این راه بدار یا همیشه ما را بدان برسان یا بدان دلالت نما»(13) سپس اضافه می کند «نسبت به آنکه در برابر شیخ خود بر حسب نورانیت او حاضر می باشد «اهدنا» به
معنی این است که ما را همواره بر این حال بدار یا بر این راه ببر».(14)
ملاسلطان با یک لطائف و ظرائف خاص راه راست را، راه خود و امثال خود می داند در صورتی که مفسرین شیعه و سنی صراط مستقیم علی امیرالمؤمنین را می دانند و جای دیگر می نویسد: «ایاک نعبدوا ایاک نستعین مفهوم عرفی آن عبارت است که برای عوام است و از آن تجاوز ندارند و خواص را اشاره دارد بر اینکه باید حق تعالی حاضر باشد تا خطاب صحیح باشد» (15) ملاحظه بنمائید که ملاسلطان چطور مرموزانه غیر صوفی را عوام می داند. و تجسم صورت خویش را حضور خدا قلمداد می کند.
ملا علی گنابادی هم معتقد است: «مقلد ناچار است که در وقت عمل، مطاع [مرشد] را در نظر آورد».(16)
شیخ محمد حسن اصفهانی معروف به صفی علیشاه هم در تفسیر خود در پی ایاک نعبدوایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم به طور لطیفی به همین مسائل اشاره دارد.(17)
آقای سلطان حسین تابنده گنابادی که اقدام به اصلاح مطالب جداعلی خود نموده در این زمینه می نویسد: «در مراحل ابتدائی صورت شیخ راهنما متمثل می شود ولی او چون توجهش به همان فکر مأمور به است، این جلوه و مثل در آن محو می شود و اگر بدان حالت مغرور نشود و بر فکر خود مداومت نماید مشاهدات بالاتری بر او دست می دهد و در مراتب عالیه صورت امام متمثل می شود»(18) در صورتی که صفی علیشاه معتقد است چون صوفی آشنائی با صورت امام معصوم علیه السلام ندارد باید صورت مرشد را مجسم بکند و ایشان می گوید متمثل شدن صورت مرشد مقدمه متمثل شدن صورت امام علیه السلام است.
میر قطب الدین محمد عنقا رئیس فرقه اویسیه هم می گوید: «توجه دل به صورت بشری مراد موجب تجمع و تمرکز فکر و سبب جلوگیری از غفلت و زیان تفرقه است» (19)جای دیگر می گوید: «توجه به صورت پیر را بعضی از صوفیه برای حضور قلب
حتی از نماز لازمتر دانسته...»(20)
به طور اطلاعات دریافتی امروزی اتباع این گروه که به نام اویسیه فعالیت دارند عکس رئیس وقت را در مقابل نهاده بر آن نماز می خوانند.
صوفی، شیخی، بهائی
با یک منظور
گروهک هائی که از امامت اصل اصول اصیل آئین آسمانی اسلام راه جدا کرده در کنار صراط مستقیمی که به جنة اللقاء ختم می شود خطوط انحرافی ترسیم نموده، مانند شیطان به اغوای مردم پرداخته اند، بدون هیچ تردیدی در یک اصول اصلی با هم وجه اشتراک داشته و دارند. زیرا در یک راه که ضد صراط مستقیم است ظاهراً با نام و روش خاص به مسلک خود در پی یک مقصودند. چنان که تاریخ به اثبات رسانده، تفهیم می کند نمرود همان را می خواست که فرعون مدعی آن بود و شداد به همان راه بد که همه هوس مندان ریاستی با اصالت آسمانی مبتلا بودند و هستند.پس فرقی درخواست آقاخان های عیاش نوکر استعمار اسماعیلی و آنهائی که با نامهای خیره کننده بی مسمی مانند «نورالهی» و «اویسی» و فرقه داران صوفی نیست. اگر اسماعیلیان امامت بدلی را در کنار امامت آسمانی قرار داده اند و برای هر عصر و زمانی با اسرائیلیات و اباطیل خیالی امامی خوشبختانه فرنگ رفته، اورپائی و آمریکائی قائل شده اند. نور الهی ها، اویسی ها مانند شیخی و صوفی نوعی «بابیت» حجة بن الحسن العسکری را رواج داده اند و بعضاً عملکرد و خوستشان رفیق گرمابه و گلستان «بهائیت» می شود.
در این صورت فرعونیان و نمرودیان، نورالهی ها و اویسی ها، صوفیان و شیخیان، بابیان و بهائیان همه و همه در ضدیت با امامت استمرار نبوت سنخیت دارند حتی بعضاً عیناً تبعیت از ضلالت ما قبل خود نموده اند. برای نمونه «عشریه» مرسوم صوفیه که به روزگار ما شدیداً در فرقه ی صوفیه گنابادی مراعات می شود و در مقابل خمس اسلام وضع گردیده، همان دستوری می باشد که تورات داده است. چرا
مدعییان اسلامیت دست گدائی به سوی یهود دراز کرده اند؟! چون مصرف خمس در تشیع مشخص و معین است و اگر بخواهند به آن عمل کنند که حتماً باید عمل شود. روساء صوفیه سهمی از آن نخواهند داشت.
یا آنچه درباره ی ولایت قمریه ساخته اند که ذهبیه اغتشاشیه و نعمة اللهیه به آن پرداخته اند، مقدمه و پشتوانه ای برای قانون اختراعی «رکن رابع» در شیخیه، پدر بزرگ بابیه، ازلیه، بهائیه است. یا اسماعیلیه فرقه ای شیعی که در مقابل نهضت ضد امور و عباسی پیروان اسماعیل بن امام صادق علیه السلام به وجود آورند، قیامی صد در صد اسلامی فرقه ای ضد اسماعیلی بهمان نام فراهم آمد که امروز ادامه دارد.
بررسی اندیشه های سیاسی و آداب اجتماعی و سنن فرقه ای این مسلکهای به ظاهر مذهبی، وابسته به اسلام، نشان دهنده این است که این ضلالت آوران ادامه دهنده ی نحوه ی برخورد فرعون ها و نمرودها و شدادها با پیامبران آسمانی می باشند که در اسلام کعب الاحبارهای یهودی با به کارگیری قدرت طلبان ضد غدیر آن را پیاده کرده به امویان و عباسیان ضد امام و امامت، آنان برای ادامه اش توسط افرادی مانند حسن بصری فرقه ساز معروف، سیاست سلیقه ای قدرتهای شیطانی مانند امویان را پذیرفته در اسلام رسمیت می دهند. و متأسفانه مردم شریف و محترم، فریب آنها را خورده به تصمیمات ضد امامت آنان تن داده راه را برای امویان و عباسیان هر دوره ای هموار می نمایند.
برای این فریب بزرگ حتی کسانی را که مانند حسن بصری زمان رسول خدا را درک نکرده بودند با عنوان صحابی بودن به میدان امامت می فرستند تا به اسرائیلیات و جعلیاتشان اصالت بخشیده، هر گونه نشانه گویای اختراعی بودن را از میان بردارند. نتیجه اینهمه شیطنت و شرارت بر علیه امامت مظلوم مسلکهائی است که امام را تعمیم داده مردمانی را بدون کوچکترین امتیازی به نامهای «قطب» با ادعای نیابت خاصه و «رکن رابع» با معنای واسطه بین امت و امام و «استاد الهی» به بهانه رسیدن طالب کمال تا ملک بقاء در جامعه السلامی مطرحشان کردند، و آنها در لفافه و بازی با الفاظ همان ادعائی را می نمایند که میرزا حسینعلی «بهاءالله» بدون هیچ پروائی به زبان آورده، خویش را در حد امامت مطرح می کنند که نباید از کنار این اراجیف بی تفاوت و عادی گذشت و آنچه را صوفی و شیخی، بهائی و مکتبی های نور الهی و اویسی مدعی شده اند سرسری گرفت
که اینان با چنین ادعاهائی، ناآگاه و پاک باطن صفا پیشه را فریب داده برای امامت بدلی، امت فراهم می آورند، ضلالت را برنامه ای بر اساس هدایت وانمود کرده، مردمانی شیفته کمال نفس را به سمت ترکمنستان اوهام و خیالات شیطانی خود می کشانند مهمتر اینکه مرکزی برای اعمال اغراض سیاسی خارجی به شمار می روند، در حقیقت همانطور که سفارتخانه های کشوری در مملکتی به حفظ منافع کشور متبوع خود اشتغال دارند.
گروهکهای به ظاهر اسلامی بدون اینکه رسمیت داشته باشند چنان در مواقع حساس نغمه شوم سر می دهند و دو دستگی فراهم می آورند که قابل جبران نیست، بدون داشتن اعتقادی اسلامی فریاد وا اسلاما سر می دهند تا بتوانند اغراض ضد اسلامی، مهمتر ضد شیعی را که حاصلش اقتدار تکرار اندیشه ضد امامت امویان و عباسیان است در یک جامعه اسلامی به تمام اسلامی پیاده کنند. به همین لحاظ آنهائی که در عربده کشی ها با یکدیگر همصدا هستند و در خیلی از موارد مسلکی نیز با هم سنخیت دارند. برای نمونه در قانون تجسم صورت مرشد که مختصراً به آن پرداخته شد ریشه ی اسلامی نداشته ولی با آب و تاب اسلامی مطرحش نموده حتی از جمله قوانین عبادی دانسته اند و رایج کرده اند: مرید باید در نماز و سایر عبادات صورت مراد را در نظر بگیرد.
بد نیست بدانید این اصل اصول عبادی متصوفه به تائید کدامین مسلک می رسد، شیخ احمد حسائی مؤسس مسلک شیخیه که از فرآورده انگلیس است می نویسد: «مصلی باید در ایاک نعبد و ایاک نستعین امیرالمؤمنین را قصد کند زیرا که خداوند مجهول الکنه است و آنچه در ذهن در آید مخلوق زمین است باید وجود وجه الله را اراده نمود که امیرالمؤمنین است»(21) در صورتی که امیرالمؤمنین علیه السلام برای دوره های بعد از حضور جسمانی همین حکم را دارد. کسی نیست مدعی دیدن حضرتش باشد تا بتواند به این دستور جامه عمل بپوشاند. که این را به طور حتم شیخ احسائی می دانسته، همین نویسنده محقق را وادار می سازد در پی جستجوی علتی باشد که انگیزه صدور چنین فتوائی شده و متأسفانه تا به روزگار ما هم ادامه داشته است.
در پی این بذر پاشی مشرکانه در قالب به ظاهر دوستداری علی امیرالمؤمنین
علیه السلام علاوه بر اینکه فتنه رکن رابع فراهم آورده و آن در غیاب امام با موقعیت امام مطرح کردند تا صورتش را در نظر بگیرند، صوفی معروف فرقه نعمة اللهی، شیخ محمد حسن اصفهانی مشهور به «صفی علیشاه» با الهام گیری از آنچه در فرقه اش مرسوم بوده و روساء نعمة اللهی بعد از معصوم علیشاه دکنی به آن توجه داشته حتی حساسیت هم نشان داده اند، در تفسیر سوره حمد به این اشاره نمود که چون تجسم تصور الهی غیر ممکن است و پیامبر و علی و اوصیاء بعد از حضرتش را ندیده ایم تا صورتشان را در «ایاک نعبدو ایاک نستعین» مجسم کنیم، پس می باید صورت مرشد را در نظر داشته باشیم. و چنین عمل مشرکانه ای نه تنها امروز در جمع صوفیان ذهبیه اغتشاشیه، نعمة اللهیه، اویسیه مرسوم است بلکه برای بهتر انجام دادن آن عکس رؤسای خود را موقع نماز در جساده گذارده به آن خیره می شوند.
ولی آنچه تعجب انگیز است قانون تجسم صورت در بهائیه می باشد که شوقی افندی دستور می دهد: «نماز روزانه را هر کسی باید منفرداً تلاوت کند... اگر در حین نماز خود را محتاج می بیند که کسی را پیش خود مجسم کند حضرت (میرزا حسینعلی) عبدالبهاء را در نظر آورید».(22)آنچه می باید مورد توجه قرار گیرد، این نیست که صوفی و شیخی و بهائی به انجام یک دستورالعمل مأمور می باشند بل باید توجه داشت دستور عبادی که در آئین آسمانی اسلام خاصه تشیع نه تنها هیچ جایگاهی ندارند بلکه نماز را باطل کرده، آدمی سر از شرک و الحاد در می آورد. در مسلکهای فراهم آمده به دست مردمان مجهول الهویه و مرتبط با سیاستهای ضد دینی برون مرزی، اصل پذیرش عبادت و طاعات است که موجب تأثیر بخشی آن هم می شود. و این درست همان تأثیری است که پیامبر اکرم برای دلالت در قبولی عبادات و طاعات در جابه جای حیاتشان اشاره کرده اند. و ولایت در حقیقت دوستداری آل بیت و بیزاری از دشمنان ایشان را که رهبری بعد از رسول خدا را به خاندان حضرتش مخصوص می سازد، اساس دین اسلام می دانند.
پس آنچه باید مورد توجه قرار گیرد، این است مسلکهای ساختگی که توسط
قدرتهای حاکم یا به عرصه اجتماعات نهاده اند، مأموریتی جز مقابله با امام و امامت که اصل اصول اسلام است نداشته و ندارد.
موحد لامذهب
جمع بین این دو عنوان نه تنها غیر ممکن می باشد بلکه موحد با لامذهب دو کس در دو مقام ضد هم به شمار می روند. این مسلم است موحد به کسی اطلاق می شود که ایمان به مبداء و معاد داشته باشد، آنچه را که شارع عظیم الشأن از اوامر و نواهی عنوان فرموده بدان ها مؤمن و موقن بوده اوامر را نصب العین و از نواهی شدیداً گریزان باشد.می دانیم که مذهب مجموعه ای از اصول اعتقادی توحیدی، ایمان به معاد و نبوت و عدل و امامت می باشد. در این صورت موحد آن شخصی به شمار می رود که به تمامی اصول آسمانی آئین اسلام مؤمن بوده و آنچه را که تحت اصول اصلی اعتقادی مذهب به عنوان احکام و فروع بیان می گردد به کار گرفته تا طریق علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین را طی کرده در زمره ی موحدین قرار گیرد.
پس موحد نمی تواند لامذهب باشد مگر اینکه حرفی صوفیانه به میان آید، همان که قرنها شعارش را داده اند، صوفی به رتبه ای از تصوف می رسد که به مذهب نیاز ندارد و این مطلبی می باشد که باطن اغلب صوفیان نزدیک به رئیس فرقه را پر کرده است و به لحاظ سیاسی زندگی مرموزانه صوفیانه و از ترس موحدین به زبان نمی آورند.
ملاعلی گنابادی معروف به نور علیشاه می نویسد: «صوفی موحد است، موحد غیر محدود است، مذهب در حد است و او، رو به بی حدی است».(23)
این کلمات همان معنی معمول نزد صوفیان را می دهد که سعی در پنهان داریش را دارند.
جای دیگر می نویسد: «ابن الوقت و موحد و لا مذهب و قلندر یک معنی است».(24)
پی نوشت ها :
1- رفع شبهات از حسین تابنده ص 30 .
2- برای نمونه مقالات مجله صوفی که زیر نظر دکترجواد نوربخش اداره می شود و پاسخهای گنابادیها در جزوات و فصلنامه ی مربوط به فرقه.
3- عرفان الحق ص 89 .
4- عرفان الحق ص 92 .
5- ریاض السیاحه ص 371 .
6- ریاض السیاحه ص 180 .
7- صفحه: 369 .
8- صفحه :367 .
9- صفحه : 429 .
10- صفحه: 235 .
11- عادتنامه: از صفحه 10 تا 12 مطالعه شود.
12- ترجمه تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده ج 1 ص 297-297 .
13- ترجمه تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده ج 1 ص 229-300.
14- همان مدرک ص 300 .
15- ولایت نامه ص 87 .
16- صالحیه چاپ دوم ص 334 حقیقت 598 .
17- تفسیر صفی علیشاه سوره حمد .
18- رفع شبهات ص 30 .
19- عنقای قاف غنا ص 611 .
20- عنقای قاف غنا ص 649 .
21- قصص العلماء:55 .
22- بهائیان: 434 به نقل از مجله (اخباری امری) نشریه محفل ملی بهائیان ایران: شماره 6 سال 1328 مهره، پیرامون این موضوع در کتاب خواندنی «دیدی که راز پنهان آخر شد آشکارا» از انتشارات مهتاب تهران مقابل دانشگاه هم بحث شده است.
23- صالحیه حقیقت 233 ص 306 .
24- صالحیه حقیقت 243 ص 311 .