"... لیقوم الناس بالقسط"
[1].گونه گونی فلسفههای سیاسی، ریشه در تلقیّ آنها از انسان، جهان و زندگی دارد. چگونه دیدن این سه عنصر، بینشی را می سازد که مبنای هر فلسفه سیاسی است.
در یک نگاه، برای انسان، وقتی حاکم و راهنما لازم است که اجتماع و جمعیتی باشد، اما در نگرگاه دیگر، انسان ِتَنها نیز بی نیاز از امام و پیشوا نیست:
"الحجه قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق؛
[2]حجت و راهبر، پیش از خلایق، همراه خلایق و پس از آنها خواهد بود".
اختلاف ِآرمان ها نیز همه از این دیدگاه ها و نگرش ها به وجود میآید؛ به قول مولانا:
از نظرگاه است ای مغز وجود
اختلاف مسلم و گبر و یهود
اگر انسان را فقط جسم ببینیم، آرمان ِنهایی ِما این خواهد بود که او را از نظر مادی تأمین کنیم و بسترهای رفاه و خوشی را برایش فراهم سازیم. در این بینش، همه تلاش ها برای "خور و خواب و خشم و شهوت" است. اما اگر انسان را بالاتر از مادیات دیدیم، حکومت در پی "آسایش و معراج انسان" خواهد بود.
اندیشه های سیاسی و نیز عملکرد ِحکومت ها را نیز باید با همین معیار (یعنی نحوه ی نگرش آنها به انسان و انتخابِ آرمانهایشان) نقد کرد، چرا که جان و روح اندیشه های سیاسی، همان بینش و آرمان است و جز آن، کالبد و قالبی بیش نیست.
امروزه در عرصه مباحث سیاسی - به خاطر عینیت گرایی ِمطلقی که بر تفکر فلسفی ِجدید سایه افکنده - کم تر به نگرش اساسی به انسان و آرمان های متعالی توجه می شود.
نگرش های جامعه شناختی به مسائل بنیادین سیاست و نگاه کارآمدی بدان، چنان غلبه یافته، که سخن از بینش و آرمان را به انزوا برده است.
به هر رو، بر عالمان و صاحبان اندیشه ی سیاست دینی است که پژوهش را از بن و ریشه پی گیرند و مغلوب فضای فکری غالب نشوند، زیرا در مکتب انبیا، غایت گرایی و آرمان گروی، اساس حرکت و تحول است. قرآن کریم آفرینش انسان
[3]، مرگ و زندگی
[4]، ارسال پیامبران
[5]، برپا داشتن نماز
[6] و... همه را بر غایتی استوار ساخته است.
از این رو، قرآن کریم کار حکومت و پیشوایان را هدایت و آرمان آن را، قیام مردم به قسط می داند. در باب هدایت گفته است:
"و جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا لما صبروا وکانوا بآیاتنا یوقنون؛
[7]و چون شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت کنند."
هدایت امری فراتر از اداره است. حکومت هایی که برای رفاه و آسایش آدمیان تلاش می کنند انسان را اداره می کنند، ولی اگر در پی "آسایش و معراج انسان" باشند به هدایت همت ورزیده اند. هدایت یعنی اداره کردن انسانی که روح الهی در او دمیده شده، انسانی که خلیفه و جانشین خدا است، انسانی که می تواند به فراتر از ترس و امید و سود و زیان، در زندگی بیندیشد، انسانی که خالقی را باور دارد و پذیرفته است که خلق عیال خدا است. انسان با این عمق و وسعت به هدایت نیازمند است، نه اداره، که اکتفا به اداره، سبک شمردن اوست.
غایت و آرمانی که بر این هدایت بار می شود، قیام انسان به قسط است:
"لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط؛
[8] به راستی ما پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به قسط برخیزند."
البته جای درنگ است که قیام انسان به قسط، تنها غایت احکام دین است،
چرا که: العدل حیاه الاحکام
[9] و یا این که غایت دین در بُعد اجتماعی است
[10]. و یا آرمان تمامیّت دین، قیام به قسط است. لیک در این فرض، قیام به قسط معنای عمیق و ژرف خواهد داشت، که همان شکوفایی و فعلیت یافتن همه ی استعدادهای آدمی است.
به هر حال، هر رأیی که صائب باشد اهتمام ویژه ی خداوندی را بدان نشان می دهد.
زمانی که جامعه ی دینی و مردمان دین دار، قسط را تحقق بخشیدند مظهر اسم "قائماً بالقسطٍ" خداوندی می شوند:
"شهد الله انه لااله الا هو والملائکه واولوا العلم قائما بالقسط؛
[11] خدا که همواره به عدل، قیام دارد گواهی می دهد که جز او هیچ معبودی نیست، فرشتگان او و دانشوران نیز گواهی می دهند."
حال این آرمان باید جان مایه ی همه ی عرصه های فرهنگ، اقتصاد و سیاست شود. ساده انگاری است اگر گمان رود افتتاح پروژه های بزرگ با واژگان مقدس، تحقق بخش آرمان گرایی حکومت است. این نکته گرچه به جای خود، بسی مطلوب است، اما مقصود حقیقی آن است که آرمان ها، مایه اصلی برنامه ریزی، رشد و توسعه، گزینش کارگزاران، عزل و نصب، ارزش گذاری، تعلیم و تربیت، فرهنگ و هنر، اقتصاد و سیاست و... قرار گیرد.
تعبیر بلند "لیقوم الناس بالقسط" الهام بخش اندیشه ای دیگر نیز هست و آن، این که در حکومت دینی، کارگزاران به جای شهروندان ننشسته اند، به جای آنها نمی اندیشند و به نیابت از آنان عمل نمی کنند. حکومت دینی رسالتی برعهده دارد که بستری سالم برای تحقق آرمانی بلند را فراهم سازد. حامل این آرمان و امانت، تک تک انسان هایند. ناس و مردم قائم به قسطاند، نه حکومت و حاکمان، و این عالی ترین قدر بخشی و ارزش نهادن به انسان است و می تواند پایان نزاع و جدال تمدن و تدین و جامعه مدنی و اسلامی باشد.
وقتی چنین شد، دیگر میان دین و علم، خرد و وحی، انسان و خدا، نزاعی نیست، تمام تلاش انبیا و بندگان صالح و مصلح برای آن بوده و هست که انسان به پا خیزد و عادل شود.
براین فرض، تدیّن جهت و عمق تمدن است و اسلام سمت و سوی جامعه مدنی، و این نه شرک است و نه التقاط.
آن چه گفته آمد اجمالی بود از این عنوان ها:
1-اساسی ترین عامل گونه گونی فلسفه های سیاسی و تنوع حکومت ها، تفاوت بینش ها و آرمان ها است.2- نگرش جامعه شناختی به سیاست، پرداختن به بُن مایه تفاوت ها را کم رنگ یا بی رنگ ساخته است.3- غایت گرایی و آرمان گرایی از اصول مکتب انبیا است.4- قرآن کریم فعل امامان را هدایت، و غایتِ ارسال رُسُل و انزال کُتب را قیام مردم به قسط دانسته است.
5- جامعه ای که مردمانش قائم به قسط باشند مظهر اسم "قائما
بالقسط" الهی است.
6- آرمان ها می بایست در ماهیت و هویت حکومت، جای گیرد.
پینوشتها:
[1] . حدید (57) آیه 25.
[2] . کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص221، ح5، (دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1395ق).
[3] . ذاریات (51) آیه 56.
[4] . ملک (67) آیه 2.
[5] . حدید (57) آیه 25.
[6] . طه (20) آیه 14 عنکبوت (29) آیه 45.
[7] . سجده (32) آیه 24.
[8] . حدید (57) آیه 25.
[9] .تصنیف غرر الحکم، ص99.
[10] . مجله نقد و نظر، ش1، ص117.
[11] . آل عمران(3) آیه 18
/ج