گسترش جنبش‏هاى اسلامى و استبداد خاورمیانه‏اى

جنبش‏هاى اسلامى، در واکنش به استعمار دول اروپایى و در رویارویى با آنها شکل گرفتند و در طول حیات خود، مراحل مختلفى را تجربه کردند. با پیروزى انقلاب اسلامى ایران،
دوشنبه، 15 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گسترش جنبش‏هاى اسلامى و استبداد خاورمیانه‏اى
گسترش جنبش‏هاى اسلامى و استبداد خاورمیانه‏اى

 

نویسنده: امیری محسن



 

اشاره:

جنبش‏هاى اسلامى، در واکنش به استعمار دول اروپایى و در رویارویى با آنها شکل گرفتند و در طول حیات خود، مراحل مختلفى را تجربه کردند. با پیروزى انقلاب اسلامى ایران، جنبش‏هاى اسلامى به سمت مبارزه با استبداد داخلى و حکومت‏هاى وابسته به غرب، مرحله جدیدى از حیات سیاسى خود را پشت سر مى‏گذارند. جنبش‏هاى اسلامى در جوامعى که امکان مشارکت سیاسى وجود داشت، با درک شرایط زمان به قاعده بازى سیاسى و شرکت در انتخابات تن دادند؛ در حال حاضر با توجه به اینکه ایالات متحده پس از حوادث 11 سپتامبر، به دنبال بسط هژمونى جهانى خود است و خاورمیانه نیز یکى از مناطق محورى و مهم در این راستاست، جنبش‏هاى اسلامى از چالش‏هاى مهم ایالات متحده در راستاى تحقق این هدف است.

مقدمه

دهه هشتاد میلادى را مى‏توان، دوران اوج گرفتن »اسلام‏گرایى« در جهان اسلامى نامید. در این دهه، گروه‏هاى معتقد به اسلام سیاسى، اقدامات زیادى را به منظور براندازى حکومت‏هاى موجود در کشورشان و برپایى حکومت اسلامى به انجام رساندند، بسیارى کشورهاى اسلامى، شاهد ظهور چنین گروه‏هایى بودند؛ گروه‏هایى چون »اخوان المسلمین در سوریه، التکفیر و الهجرة در مصر، راشد الغنوشى در تونس، جبهه نجات اسلامى در الجزایر، حسن ترابى در سودان والجحیهان در عربستان سعودى« نمونه‏هایى از آن است.(1)
شکل‏گیرى این جنبش‏ها را ناشى از استعمارى خارجى و پس از آن استبداد داخلى مى‏دانند، چنان که پس از مبارزه با نیروهاى خارج، به دلیل حکومت‏هاى استبدادى و در پیش گرفتن رویه‏اى غیر همگون با ارزش‏هاى اسلامى، این جنبش‏ها شکل گرفتند و پیروزى انقلاب اسلامى ایران نیز موجب تقویت انگیزه جنبش‏هاى اسلامى گردید.
پس از فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى، غربى‏ها به موج اسلامى‏گرایى توجه و التفات یافتند و پس از 11 سپتامبر، به عنوان ایدئولوژى دشمن که گسترش آن تهدیدى براى لیبرال و دموکراسى و منافع غرب است؛ موجب گردید، با اسلام به عنوان تنها ایدئولوژى رقیب به مبارزه بر خیزند؛ از این رو منطقه خاورمیانه، به عنوان مرکز جریان اسلام‏گرایى از اهمیت فزاینده‏اى برخوردار گردید؛ به ویژه اینکه ایالات متحده به دنبال تبیین نظام بین الملل و بسط هژمونى خود است و براى این منظور باید تکلیف خاورمیانه را در رقابت با سایر قدرت‏ها مشخص سازد. جنبش‏هاى اسلامى در خاورمیانه، به عنوان یک بازیگر داخلى و منطقه‏اى مطرح‏اند که آگاهى از تأثیر اقدامات آنها بر نظام سیاسى خاورمیانه مى‏تواند، به درک بهتر شرایط این منطقه کمک نماید.

تعریف جنبش‏هاى اسلامى

حرکت‏هاى اصلاح طلب مردمى و سازمان یافته که خواهان تغییر وضع موجود، به وضعى مطلوب، مطابق با احکام و دستورات اسلام، در ابعاد مختلف فکرى اعتقادى و سیاسى اجتماعى، از طریق شیوه‏هاى مسالمت‏آمیز و غیر مسالمت‏آمیز در جوامع اسلامى هستند، قابل ذکر است که اراده و اعمال چنین اصلاحى، متضمن برخوردهاى مختلفى میان مسلمانان اصلاح طلب و سایرین، در اشکال مختلف دولتى و غیر دولتى، در حوزه‏هاى ملى و فرا ملى است.

تاریخچه شکل‏گیرى جنبش‏هاى اسلامى

شروع شکل‏گیرى جنبش‏هاى اسلامى، با آغاز استعمارگرى اروپا و رقابت قدرت‏هاى اروپایى در کسب مستعمرات همزمان است و به نوعى مى‏توان آن را پاسخى به استعمار سیاسى، اقتصادى و فرهنگى اروپا دانست. استاد شهید مطهرى در کتاب نهضت‏هاى اسلامى در صد سال اخیر در این خصوص مى‏نویسد: از حدود نیمه دوم قرن سیزدهم اسلامى و نوزدهم مسیحى به بعد، یک جنبش اصلاحى در جهان اسلام آغاز شده است. این جنبش شامل ایران، مصر، سوریه، لبنان، شمال آفریقا، ترکیه، افغانستان و هندوستان مى‏شود. در این کشورها کم و بیش مدعیان اصلاح پیدا شده و اندیشه‏هاى اصلاحى عرضه کرده‏اند. این جنبش‏ها به دنبال رکودى چند قرنى شکل گرفت و تا اندازه‏اى عکس العمل هجوم استعمار سیاسى در جهان اسلام به شمار مى‏رود.(2)
برخى دیگر صاحب نظران، حمله ناپلئون به مصر در سال 1798 م، یعنى در آستانه ورود به قرن نوزدهم را به عنوان منطقه آغازین رویا رویى جدید مسلمانان و غرب پس از جنگ‏هاى صلیبى و تحولات عمیق فرهنگى، سیاسى و اقتصادى در کشورهاى غربى مى‏دانند که در پیدایش نهضت‏هاى اسلامى معاصر تأثیر به سزایى داشته است.(3)
در واقع حرکت اسلامى معاصر، پاسخى به استعمار غرب و استیلاى همه جانبه بیگانگان بر امور مسلمانان بود؛ به سخن دیگر، عامل بیرونى در پیدایش نهضت‏هاى اسلامى و بیدارى مسلمانان، به دنبال تحولاتى که در غرب تحت عنوان رنسانس انقلاب‏هاى سیاسى و اجتماعى و انقلاب صنعتى رخ داد و صورت گرفت؛ هر چند که براى دفاع از یک یا چند کشور اسلامى بود. جنبش سندسى در سال 1837 م به عنوان نمونه‏اى از چنین نهضت‏هایى، در واکنش نسبت به هجوم استعمار غربى شکل گرفت و از توان بالاى سیاسى - نظامى برخوردار بود و پیش از یک قرن، در مقابل انگلستان، فرانسه و ایتالیا با رهبران بزرگش، چون عمر مختار به مبارزه پرداخت. همچنین مى‏توان به جنبش مسلمانان سودان در سال 1881م اشاره کرد که با رهبرى مهدى سودانى، به مقابله با فزون خواهى‏هاى انگلستان در مصر و سودان پرداختند و در آغاز قرن بیستم نیز در ایران چنین حرکت‏هایى از سوى على دلوارى، میرزا کوچک خان و... در ابعاد محدودترى اتفاق افتاد.
خلاصه این‏که نهضت‏هاى اسلامى در مقابله با نظام استعمارى به وجود آمد و این چنین در نظام جهانى آن دوره، به عنوان یک مانع بزرگ در تحقق برنامه‏ها و اهداف استعمار در مناطق مسلمان نشین عمل کرد و از همان آغاز مهم‏ترین نقش خود را با حضور در نظام جهانى و جهاد مسلحانه بروز داد.
همین امر موجب رقابت‏ها، اتحادها، جنگ‏ها و تحولات مختلف دیگرى در میان بازیگران بزرگ آن زمان گردید و بدین ترتیب، مى‏توان ادعا کرد که شرایط سیاسى محیط بین المللى قرن نوزدهم، بازیگر رقیب نظم موجود خود را به وجود آورد که در اواخر قرن بیستم این بازیگر یا بازیگران، به عنوان بزرگ‏ترین تهدید تمدن غرب به شمار مى‏روند.

اهداف مشترک جنبش‏هاى اسلامى

جنبش‏هاى اسلام‏گرا اگر چه داراى اختلافات زیادى در روش‏ها و برنامه‏هاى کارى خود هستند که ناشى از وجود تفاوت در مذهب، اهداف، منافع، محیط تاریخى و جغرافیایى است؛ اما داراى اهداف کلى و مشترکى هستند که مى‏توان آنها را به شرح ذیل بیان کرد:
1. جنبش‏هاى اسلامى، اسلام را کامل‏ترین راه زندگى دانسته، در پى احیا، گسترش و پیاده ساختن دستورات اسلامى در عرصه زندگى مسلمانان و حتى غیر مسلمانان هستند.
2. جنبش‏هاى اسلامى، تحقق عملى اسلام در متن زندگى مردمى و اجتماعى مسلمانان را در گرو به دست گرفتن قدرت سیاسى تشکیل حکومت اسلامى و زدودن مظاهر جهل، ظلم، شرک و کفر از زندگى آنها مى‏دانند.
3. جنبش‏هاى اسلامى، غرب‏گرایى را امرى مطرود دانسته، پذیرش بى چون و چرایى دنیاى غرب، با مدل‏هاى غیر مذهبى را عامل بیمارى‏هاى سیاسى، نظامى، اقتصادى و اجتماعى جوامع مسلمان مى‏دانند.
4. جنبش‏هاى اسلامى، سعادت بشر و تضمین موفقیت و قدرتمندى مسلمانان را در بازگشت به اسلام مى‏دانند که در مقابل کاپیتالیسم و مارکسیسم قرار دارد و نظامى الهى است.
5. جهاد، انقلاب و شهادت وظیفه‏اى همگانى براى مسلمانان در مقابل همه دشمنان اسلام است که در باز گرداندن و اقتدار مسلمانان و رفع سلطه و ظلم داخلى و خارجى از جوامع اسلامى تأثیر به سزایى دارد. لازم به ذکر است که فرقه انگلیسى وهابیت و فرزندان خائن به اسلام آن، یعنى القاعده در عراق و افغانستان، همسان وشاید بیش از ایستادگى در مقابل امریکا به مبارزه با شیعیان مى‏پردازند که عامل جلوگیرى از وحدت مسلمانان است.
6. نظام حاکم بر دنیا نظامى ظالمانه بوده، نهضت‏هاى اسلامى بر این باورند که وضعیت امروز جهان به یک بازنگرى و ارزیابى منطقى نیاز دارد. قرن بیستم شاهد کشمکش‏هاى نظامى گوناگون براى سلطه بر جهان و علیه یکى بر دیگرى بوده، ایدئولوژى‏هاى این نظام‏ها، انسان را به سمت زندگى جنگل سوق داده است. در نتیجه بازگشت به دوران جاهلیت، با بهره‏گیرى از ابزارهایى پیشرفته آغاز شده و اکنون (منطق جنگل) بر جهان حاکم است.(4)
7. جنبش‏هاى اسلامى در سطوح ملى،خواستار عدالت اقتصادى، رفاه عمومى، مشارکت سیاسى، حکومت مردمى و بر چیده شدن مظاهر فساد و فحشا از جوامع خود بوده‏اند و در این راستا، با حکومت‏هاى مستبد و نامشروع و حامیان خارجى آنها به مبارزه پرداخته‏اند.
8. امریکا و اسرائیل از دیدگاه مسلمانان و جنبش‏هاى اسلامى، بزرگ‏ترین دشمنان جوامع اسلامى به شمار مى‏روند و در این راستا، بیشترین رویارویى‏هاى نهضت‏هاى اسلامى با آنها صورت گرفته است.
9. جنبش‏هاى اسلامى، شیوه‏هاى مسالمت‏آمیز مبارزاتى در داخل و خارج از جوامع اسلامى را ترجیح مى‏دهند؛ ولى به دلیل برداشت‏هاى امنیتى و تهدیدآمیز از جنبش‏ها، از سوى قدرت‏هاى بزرگ و تمسک آنها به سرکوب جنبش‏هاى اسلامى، به منظور جلوگیرى از تکرار تجربه انقلاب اسلامى ایران، لاجرم آنها را به سوى روش‏هاى غیر مسالمت‏آمیز سوق داده است.
10. به طور کلى نهضت‏هاى اسلامى شامل سازمان‏ها و گروه‏هاى متفاوتى در کشورهاى اسلامى و غیراسلامى مى‏گردند که ارتباط سازمان یافته تنگاتنگى با یکدیگر ندارند؛ هر چند ممکن است بعضى آنها روابط و مراوداتى با یکدیگر داشته باشند؛ ولى این چنین نیست که کمینترن جهانى اسلام را تشکیل داده باشند. از طرفى روح واحد بیدارى اسلامى احیاى اسلام و رستاخیز اسلامى را در همه آنها مى‏توان یافت.

تأثیر جنبش‏هاى اسلامى بر نظام سیاسى خاورمیانه

تأثیر گسترش جنبش‏هاى اسلامى بر نظام سیاسى خاورمیانه را مى‏توان در دو سطح داخلى و منطقه‏اى ارزیابى کرد که در آغاز به تأثیرات جنبش‏هاى اسلامى بر ساختار سیاسى داخلى کشورهاى خاورمیانه مى‏پردازیم و در ادامه، تأثیرات جنبش‏هاى اسلامى در سطح منطقه‏اى ارزیابى و تحلیل مى‏شود:

الف. تأثیر جنبش‏هاى اسلامى بر سیاست داخلى کشورها

نهضت‏هاى اسلامى با توجه به اهداف اصلاحى، انقلابى و مشارکتى و همچنین اندازه سازمان در عرصه‏هاى داخلى و خارجى، از شیوه‏ها و ابزارهاى مختلف سیاسى بهره مى‏جویند. در این راستا، بهره‏بردارى از روش‏هاى دموکراتیک کسب قدرت سیاسى و پس زدن حکومت‏هاى عمدتا سلطنتى و استبدادى همه حکومت‏هایى را که خود به بهانه توسعه اصول دموکراتیک و حقوق بشر، به تأمین منافع مى‏پردازند، به چالش کشیده است .عده‏اى از استراتژیست‏ها معتقدند که در صورت برگزارى انتخابات به صورت صحیح و آزاد، بى تردید در بسیارى کشورهاى مسلمان نیروهاى اسلامگرا قدرت سیاسى را به دست خواهند گرفت.(5) تجربه انتخابات در عراق نیز گویاى چنین واقعیتى است؛ در حالى که گروه مورد حمایت و مطلوب ایالات متحده، شیعیان سکولار به رهبرى ایاد علاوى بود، اتحاد عراق یکپارچه با محوریت شیعیان اسلامگرا توانست، به پیروزى در انتخابات دست یابد. همچنین انجام اصلاحات از بالا به پایین در کویت و عربستان نیز مؤید این امر است و این نتیجه موجب شد تا امریکایى‏ها در تلاش براى تحقق خاورمیانه بزرگ، تغییر روش بدهند و با آموزش‏هاى سیاسى اجتماعى و اقدامات فرهنگى به گسترش لیبرالیسم و سکولاریسم در منطقه بپردازند؛ افزون بر این، نهضت‏هاى اسلامى در تغییر سیاست‏ها و رفتارهاى حکومت‏هاى ملى تأثیر به سزایى داشته‏اند که تهدید سیاسى دولت‏هاى وابسته و نیز منافع قدرت‏هاى بزرگ، به ویژه ایالت متحده و تجهیز افکار عمومى مسلمانان علیه حضور بیگانگان در مناطق اسلامى را مى‏توان از جمله تأثیرات جنبش‏هاى اسلامى در بعد سیاسى دانست.
از دیگر تأثیرات مهم جنبش‏هاى اسلامى در ساختار داخلى کشورهاى خاورمیانه مى‏توان، کار ویژه اصلاح سیاسى - اجتماعى دانست که در دهه‏هاى اخیر، چالشى همه جانبه در راستاى ساماندهى به امر حکومت و مملکت دارى، از طریق فشار و تأثیر بر تصمیمات سیاسى زمامداران مشارکت سیاسى، به منظور کسب مناصب حکومتى و سیاسى، تلاش در جهت تغییر مسالمت‏آمیز یا قهرآمیز حکومت و نظام سیاسى موجود در کشورهاى خاورمیانه دانست که البته تحقق تغییر، تاکنون به دلیل وجود برخى ضعف‏ها در جنبش‏ها و ساختار بسته حکومتى کشورهاى خاورمیانه امکان‏پذیر نبوده است.
این اصلاح از نظریه‏هاى مختلف در فقه سیاسى آغاز و در میادین عملى عرضه سیاست تبلور مى‏یابد. سه جریان و نهضت مهم اسلامگراى معاصر، یعنى جنبش اخوان المسلمین به رهبرى حسن البنا، جماعت اسلامى به رهبرى ابو الاعلى مودودى و نهضت اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى(ره)، در رأس این اصلاح خواهى سیاسى قرار داشته‏اند که دیگر گروه‏ها نیز به گونه‏اى دنباله رو و پیرو یکى از این سه نهضت بزرگ بوده و هستند. مهم‏ترین نکته اشتراک در میان این نهضت‏ها، با وجود تفاوت‏هاى جغرافیایى فرهنگى و مذهبى میان آنها کوشش براى ایجاد حکومت اسلامى و تحقق احکام اسلامى است.(6)
اراده و خواست جنبش‏هاى اسلامى براى تشکیل حکومت اسلامى، غالباً با بهره‏گیرى از دستاوردهاى فرهنگى، اجتماعى و سیاسى جوامع معاصر و مبتنى بر پایه‏ها و چارچوب‏هاى اسلامى همراه بوده و الگو و مدل حکومتى ارائه شده از سوى آنها، حکومت‏هاى مردمى نظام‏هاى جمهورى و دموکراتیک و مبتنى بر اهداف عدالت‏خواهانه اجتماعى و اقتصادى است؛ با اینکه در عرف این گرایش که اسلام و اسلام‏گرایان ضد جریان نو سازى‏اند، غلبه دارد، واقعیت موجود در کشورهاى اسلامى نوید بخش این نکته است که جنبش‏هاى اسلامى، به دنبال نظام‏هاى سیاسى مردم‏گرا هستند و در واقع از نظام‏هاى سلطنتى و استبدادى موجود در جوامع خودخواهان فضاى باز سیاسى براى مشارکت در قدرت و کسب آن به صورت مسالمت‏آمیز هستند و طى چند ساله اخیر آنچه در تونس، اردن، ترکیه، عراق، لبنان و پیروزى حماس در انتخابات رخ داد، نوید این ادعاست که اگر چه تاکنون از اسلام تعابیر وتفاسیر گوناگونى براى دفاع از دموکراسى، دیکتاتورى، جمهورى خواهى یا سلطنت طلبى شده است، تعابیر و تلقى‏هاى مسلمانان، به ویژه اهل سنت از دموکراسى، بر مفهوم شورا استوار است و در این خصوص دو نظر وجود دارد: گروهى معتقدند که اسلام و دموکراسى سازگار و قابل جمع‏اند و در مقابل آن مکتب فکرى وجود دارد که اسلام و دموکراسى را همواره ناهمسازى مى‏داند؛ اما در مجموع آنچه در عمل مشاهده شده است، حکایت از درک شرایط زمان و تن دادن به قواعد بازى سیاسى است؛ البته این امر، به معناى عدول از ارزش‏هاى اسلامى نیست، بلکه حضور در عرصه مشارکت سیاسى و انتخابات، به عنوان قواعد حاکم بر بازى قدرت است؛ نظیر عملکرد مجلس اعلاى انقلاب اسلامى در عراق، حزب الله در لبنان، حماس در فلسطین و اخوان المسلمین در مصر که به معنى پذیرش ترکیب دموکراسى و اسلام و تلاشى در جهت تحقق »نئو دموکراسى« یعنى دموکراسى الهى است و تشکیل حکومت اسلامى آرمان ایدئولوژیکى آنها است.
مورد دیگر در این خصوص، جنگ اول خلیج فارس (آزاد سازى کویت) است. در این جنگ جنبش‏هاى اسلامى به طرفدارى از عراق پرداختند؛ هر چند ایران یک سیاست بى‏طرفانه را در پیش گرفت. استدلال آنها این بود که هدف تهاجم متحدین به این کشور، تنها رژیم صدام حسین نبود، بلکه اساساً کیان امت اسلامى و توانایى‏هاى آن است؛ اما ایران با اینکه در برهه‏اى از زمان، با جنگ گسترده توسط صدام حسین روبرو شده بود، موضعى بى طرفانه اتخاذ کرد؛ به این امید که حرکت اسلامى این کشور بتواند، حکومت را در دست گیرد و یک پیمان جدید منطقه نفوذ در خلیج فارس و جهان اسلام به وجود آورد. همین امر ایالات متحده را وا داشت که رژیم صدام حسین را به منظور سرکوب حرکت اسلامى اصولگرا و از بین بردن زمینه ایجاد حکومت اسلامى غیر وابسته به سیاست‏هاى امریکا پا بر جا نگه دارد، چرا که سرکوب حرکت اسلامى عراق، در واقع سرکوب عمق استراتژیک جمهورى اسلامى ایران به شمار مى‏رفت.(7)
تأثیر دیگرى که مى‏توان براى جنبش‏هاى اسلامى متصور بود، تأثیر برثبات جریان نفت به غرب و نگرانى آن از بابت بقاى رژیم‏هاى محافظه کار و همچنین نگرانى‏هاى دولت‏هاى منطقه از فرآیند تحصیل آسان دلارهاى نفتى به شمار مى‏روند؛ بیش از نیمى از منابع اثبات شده نفت جهان در منطقه خاورمیانه قرار دارد که بخش عمده منابع حاصل از آن، نصیب عده کمى از طبقه حاکم که غالبا براى حفظ قدرت و حکومت خود به غرب و به طور مشخص ایالات متحده وابسته است، به کار مى‏رود. از این‏رو تهدید منابع نفتى منطقه، همواره توسط جنبش‏هاى اسلامى مطرح بوده است. افزون بر این‏که نظام‏هاى حکومتى در این منطقه، عمدتا رژیم‏هاى فاسد و ضد دموکراتیک است که به طور فرمایشى حکم مى‏رانند و با شکافى از ناخوشى اقتصادى تا بى‏ثباتى سیاسى روبرو هستند.
تأثیر دیگر جنبش‏هاى اسلامى بر سیاست خارجى کشورهاى منطقه، تأثیر بر اتحادها و پیمان‏هاى نظامى است. کارشناسان سیاسى بر این باورند که یکى از عوامل مهم و تأثیر گذار در اتحاد پیمان استراتژیک ترکیه و اسرائیل که در 22 فوریه 1996 منعقد گردید، مسئله اسلامگرایى و جنبش‏هاى اسلامى است که به عنوان تهدیدى براى دولت لائیک ترکیه از یک سو و اسرائیل از سویى دیگر است، چرا که اسرائیل احتمال مى‏دهد، با وجود جمهورى اسلامى ایران در آینده‏اى نه چندان دور، جنگ بزرگ دیگرى در منطقه خواهد داشت که بر خلاف جنگ‏هاى گذشته، تنها صبغه عربى ندارد، بلکه مهم‏ترین مشخصه آن »اسلامى بودن« است؛ از این رو با چنین پیمان‏هایى به دنبال مهار ایران و نیز فشار بر ایران براى دست برداشتن از حمایت از حزب الله در لبنان است. اسرائیل با چنین پیمانى مى‏تواند از دو منطقه عملیاتى جنوب ترکیه و شمال عراق، در جهت مقاصد خود بهره بردارى کند.(8)
بالاخره مصادیق ذکر شده در خصوص تأثیرگذارى اسلامگرایى و جنبش‏هاى اسلامى به عنوان یک فاکتور مهم در سیاست خارجى کشورهاى منطقه گویاى این واقعیت است که اسلام‏گرایى و جنبش‏هاى اسلامى، به عنوان عاملى مهم در تعیین و جهت دهى سیاست خارجى کشورهاى منطقه در آمده است. عواملى چون قوم‏گرایى، نفت و فلسطین با پدیده جدید جنبش‏هاى اسلامى گره خورده و وضعیت‏هاى جدیدى را نسبت به گذشته پدید آورده است این امر در روابط خارجى دو جانبه و چند جانبه کشورهاى منطقه سر تا سر مهم دانسته تا جایى که بسیارى اختلافات مرزى، مبادلات اقتصادى، روابط فرهنگى و تجارت خارجى کشورها از این مسئله تأثیر پذیرفته است. اینک هیچ کشورى در خاورمیانه بدون در نظر گرفتن جنبش‏هاى اسلامى و اسلام‏گرایى، به اتخاذ سیاست یا اجراى آن دو منطقه مبادرت نمى‏کند؛ حال این امر در بسیارى مواقع بهانه بعضى کشورهاى پیرو غرب در منطقه براى گرفتن امتیازات از غرب نیز قرار مى‏گیرد؛ مانند ترکیه که بارها از این امر استفاده کرده است. گروه‏هاى اسلامى تأثیرگذار در مسائل منطقه، همانند حزب الله، حماس، جهاد اسلامى به راحتى از نقش مهم خود در مسائل منطقه‏اى سود مى‏برند و در راستاى کسب امتیازات مهم از رفتار و رسیدن به اهداف خود و همراه ساختن دولت‏هاى بزرگ منطقه با خود تلاش مى‏کنند. واقعیت نهضت‏هاى اسلامى در منطقه، استراتژى نابودى آنها را توسط زور با ناکامى مواجه ساخته و دشمنان آنها، بارها به این امر اعتراف کرده‏اند و پذیرفته‏اند که باید در معاملات و معادلات منطقه‏اى با این گروه‏ها به توافق برسند.

تأثیر جنبش‏هاى اسلامى بر سیاست خارجى دولت‏هاى منطقه

پیدایش اسلام‏گرایى و رشد جنبش‏هاى اسلامى در منطقه، موجب تغییرات اساسى در سیاست خارجى کشورهاى منطقه خاورمیانه و حتى سایر مناطق دنیا گردیده است. این جنبش‏ها در حال حاضر نیز تأثیرات عمده و محورى بر روى تصمیم‏گیرى‏هاى خارجى دولت‏هاى منطقه دارند و بسیارى این دولت‏ها، تصمیمات خود را براساس وضعیت وسائل جنبش‏ها اتخاذ مى‏کنند. روابط خارجى کشورهاى بزرگ منطقه، با در نظر گرفتن این عنصر شکل مى‏گیرد و بسیارى اتحادها و ائتلاف‏هاى منطقه‏اى، به دلیل ترس یا مقابله با جنبش‏ها صورت مى‏گیرد؛ مانند توافقات صورت گرفته بین قدرت‏هاى بزرگ (امریکا، انگلیس و فرانسه و رژیم صهیونیستى و برخى کشورهاى عربى در جنگ 33 روزه که یکى از مواردى است که مؤید این امر است. رستاخیز اسلامى ربع آخر قرن بیستم که از اواخر دهه 1970 و عملا با پیدایش انقلاب اسلامى ایران آغاز گشت، در آغاز روابط خارجى ایران با بسیارى کشورهاى اسلامى منطقه، به ویژه جهان غرب را تیره ساخت و در سطح شدید آن، موجب بروز جنگ تحمیلى عراق علیه ایران گردید. مسئله فلسطین در صدر مسائل منطقه قرار گرفت و ایران این بار با سقوط نظام شاهنشاهى طرفدار رژیم صهیونیستى، به دشمن شماره یک اسرائیل تبدیل گردید و از مبارزات گروه‏هاى مبارز فلسطینى و لبنانى حمایت کرد که در همین راستا، روابط ایران، سوریه و لبنان تا سطح یک اتحاد استراتژیک پیش رفت.
مهار اسلامگرایى و مدل حکومت اسلامى ایران و جلوگیرى از اشاعه آن در ترکیه دولت لائیک ترکیه را که جامعه خود را به لحاظ وجود پتانسیل‏هاى قومى براى پیدایش اسلامگرایى مناسب مى‏دید، وادار به نزدیکى هر چه بیشتر به غرب و اسرائیل کرد و در این میان، به نیت و مقاصد خاص سیاسى و اقتصادى، پیمان‏هاى نظامى بى سابقه‏اى را با رژیم صهیونیستى منعقد کرد و در پیمان‏هاى امنیتى دو جانبه و چند جانبه منطقه‏اى براى مهار اسلامگرایى مشارکت فعالى را آغاز کرد. روابط مصر و ایران نیز به طور مستقیم متأثر گشت و به شدت به سردى گرائید که تا به حال تحولى خاصى در روابط این دو کشور مشاهده نمى‏شود.

ب. تأثیرات منطقه‏اى جنبش‏هاى اسلامى

تأثیرات جنبش‏هاى اسلامى بر نظام سیاسى خاورمیانه را در سطح منطقه‏اى مى‏توان در سه موضوع بررسى کرد که عبارت است از: تأثیر جنبش‏ها بر ثبات و امنیت منطقه‏اى، تأثیر بر مسائل ژئوپولتیک منطقه و تأثیر جنبش‏هاى اسلامى بر رقابت دولت‏ها و جذب ملت‏ها در منطقه که هر یک از این موارد در ادامه بررسى مى‏شود.

1. تأثیر جنبش هاى اسلامى بر ثبات و امنیت منطقه‏اى

نظام‏هاى تابع منطقه‏اى، به دنبال ایجاد نظم مطلوب قدرت‏هاى بزرگ جهانى و دولت‏هاى بزرگ منطقه‏اى هستند. با توجه به سیستم و نظامى که حاکم بر منطقه است، دولت‏ها در راستاى ایجاد و حفظ آن تلاش مى‏کنند و در این جهت، هرگونه اقدامى علیه به هم ریختن نظم، به عنوان عامل تهدید و بى ثباتى، مورد هجمه قرار مى‏گیرد. نظام موجود در منطقه خاورمیانه و چتر همه جانبه غرب بر آن، به ویژه پس از جنگ اول خلیج فارس و انعقاد قراردادهاى نظامى امنیتى با کشورهاى منطقه که به حضور نظامى گسترده ایالات متحده در منطقه منجر گردید، از طرفى به سبب حساسیت و برانگیختن واکنش جنبش‏هاى اسلامى و از طرف دیگر، تبدیل جنبش‏هاى اسلامى به تهدید براى انتقال بى دغدغه جریان نفت به غرب و تأثیر بر مدیریت بحران‏هاى موجود در منطقه و حکومت‏هاى محافظه کار و وابسته تبدیل گردید که پس از حوادث 11 سپتامبر، بهانه لازم براى سرکوب همه جانبه جنبش‏ها و دولت‏هاى حامى آنها، در قالب مبارزه بین المللى با تروریسم فراهم گردید. در این خصوص افزون بر جنبش‏هاى سلفى که در استقلال واقعى آنها پرسش‏هاى فراوانى وجود دارد، در مورد حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه، به دلیل مقاومت و ایستادگى حزب الله و حمایت مردمى و نیز در مورد حماس، به دلیل مشروعیت مردمى آن، امریکا به دلیل مغایرت سرکوب مستقیم آنها با ارزش‏هاى اعلاى لیبرال دموکراسى، به صورت مستقیم از برخورد با آنها خوددارى کرده؛ ولى تاکنون در سرکوب و مقابله غیر مستقیم با آنها نیز با توجه به دلایل ذکر شده موفق نبوده است.
مطلب دیگرى که اهمیت دارد، اینکه جنبش‏هاى اسلامى در جست و جوى تحولات عمیقى در روابط بین دولت‏هاى اسلامى و دنیاى غرب بوده و در این تحول، به دنبال رفع سلطه و رابطه استیلاى غیر مسلمان بر مسلمان هستند و این مقوله به عنوان عامل تهدید و بى ثباتى از سوى قدرت‏هاى جهانى و منطقه‏اى تلقى مى‏شود. به طور کلى جنبش‏هاى اسلامى مخالف نظم موجود و هرگونه نظم دلخواه غرب و دولت‏هاى محافظه کار منطقه بوده، طالب نظم جدیدى هستند. رویا رویى محافظه کاران و اصلاح طلبان در منطقه موجب برخوردهاى فیزیکى و شدیدى در قالب جنگ و خشونت در منطقه گردیده و طرفین را به منازعات و کشمکش‏هاى خونین کشانده است. جنبش‏هاى اسلامى در بر هم ریختن ساختارهاى منطقه‏اى اصرار دارند و با استراتژى جهاد اسلامى، به احتمال قوى حاضر به معامله نخواهند بود؛ این در حالى است که ایالات متحده، از زمان فرو پاشى شوروى، به ویژه پس از وقوع حوادث 11 سپتامبر به دنبال تبیین نظام بین الملل است. و خاورمیانه در این بین، یکى از مناطق رقابتى بین قدرت‏هاى بزرگ است و امریکا به دنبال اتحاد ساختارهاى جدید در منطقه، در جهت بسط هژمونى خود است. که این امر در تقابل مستقیم با اهداف و عملکرد جنبش‏هاى اسلامى است که البته هماهنگ کردن یا از بین بردن، از جمله اهداف ایالات متحده در این راستا است که احتمال وقوع درگیرى دو منطقه، به منظور سرکوب جنبش‏هاى اسلامى به صورت مستقیم و غیر مستقیم وجود دارد و ایالات متحده، به دلیل مشکلاتى که در عراق با آن درگیر است، به منظور حفظ ثبات و جلوگیرى از گسترش بیشتر بى ثباتى در منطقه، در حال حاضر از مداخله مستقیم خوددارى مى‏کند و این امر جنبش‏هاى اسلامى را به یکى از موانع اساسى تحقق اهداف ایالات متحده در منطقه تبدیل کرده است.
خطر بى ثباتى در منطقه امرى است که برخى سیاستمداران غربى نیز در گذشته آن را یادآور شده‏اند. ریچارد نیکسون در کتاب »فرصت را دریابیم« مى‏نویسد: »جهان اسلام در قرن بیست و یکم یکى از مهم‏ترین میدان‏هاى زور آزمایى سیاست خارجى امریکاست. با پایان یافتن جنگ سرد، یخ رقابت‏هاى دیرینه بیش از چهل و پنج سال، کم کم دارد آب مى‏شود. در منطقه‏اى بهترین همسایه هر کشور رقیب اوست و بدترین آنها دشمن او، بى ثباتى بالقوه، خطر بزرگى براى منافع ما محسوب مى‏شود. در دو منطقه تخاصم - خلیج فارس و منازعه عرب‏ها و اسرائیل نیاز به اقدامات ایالات متحده از همه جا بیشتر است«.(9)

2. تأثیر جنبش‏هاى اسلامى بر مسائل ژئوپولتیک منطقه

گسترش جنبش‏هاى اسلامى به عنوان نهادى سیاسى و اجتماعى یکى از عوامل متغیر ژئوپولتیک منطقه است که سایر عوامل ثابت و متغیر ژئوپولتیک منطقه را حساس‏تر و مهم‏تر کرده است؛ اگر چه وجود تنگه‏ها، خلیج‏ها، منابع مختلف زیر زمینى از جمله نفت، وضع بونوگرافى؛ جمعیت، ناهموارى‏ها و موقعیت‏هاى مختلف دریایى و ساحلى منطقه خاورمیانه، به عنوان عوامل ژئوپولتیک از اهمیت به سزایى برخوردارند؛ اما با گسترش جنبش‏هاى اسلامى، این امر بیش از پیش اهمیت یافته است. ظهور یک پدیده انقلابى و اصلاح طلب در مرکز و قلب اسلام که این مرکز به لحاظ جغرافیایى داراى اهمیت جهانى فوق العاده است و به قول نیکسون، »نفت خون صنعت مدرن است و منطقه خلیج فارس قلبى است که این خون را مانند تلمبه به جریان مى‏اندازد و راه‏هاى دریایى پیرامون خلیج فارس نیز شریان‏هایى هستند که این خون حیاتى از آنها مى‏گذرد«،(10) عوامل استراتژیک را تا حد فراوانى براى قدرت‏ها و کشورهاى منطقه ضرورى ساخته است. خاورمیانه، به ویژه خلیج فارس محور استراتژى نفت جهان است.(11)
هر پدیده‏اى که به جریان صدور آسان و ارزان این کالا به سوى غرب خدشه وارد کند، با منافع جهانى غرب و همچنین دولت‏هاى منطقه رویا رویى گردد.ترس عمده در غرب و کشورهاى منطقه این بوده که عوامل ژئوپولتیک منطقه در اختیار اسلامگرایان و جنبش‏هاى اسلامى قرار گیرد و این امر ممکن است، منافع غرب را با مشکل مواجه کند. در این میان غرب سعى کرده با حمایت از دولت‏ها و نیروهاى مخالف اسلامگرایى مانع از دسترسى جنبش‏هاى اسلامى به عوامل ژئوپولتیک در منطقه گردد و در این میان، زیرکانه از این امر سود جسته، جنبش‏هاى اسلامى شیعیان در شرق و شمال شرقى عربستان که مهم‏ترین منابع و تأسیسات نفتى عربستان در آن قرار دارد. سرکوب آن توسط حکومت عربستان نیز نشانه‏هایى از این حساسیت است. تحولات اسلامگرایى در بحرین و دیگر کشورهاى اسلامى، با همین مقوله قابل تبیین است.
سخن آخر اینکه با گسترش جنبش‏هاى اسلامى اهمیت فاکتورهاى ژئوپولتیک منطقه از جانب پتانسیل خارج و حساسى برخوردار گردیده‏اند. این حساسیت‏ها در بسیارى مواقع، بازیچه معاملات سیاسى قدرت‏هاى بزرگ گشته و به ضرر کشورهاى منطقه و مردمش تمام شده است. نتیجه اینکه جنبش‏هاى اسلامى ژئوپولتیک منطقه را متحول کرده و موجب کنترل و حضور بیش از اندازه قدرت‏هاى بزرگ در منطقه گردیده و مسائل سیاسى نظامى پیچیده‏اى را به وجود آورده است.

3. تأثیر جنبش‏هاى اسلامى در رقابت با دولت‏ها و جذب ملت‏ها در منطقه

یکى دیگر از عرصه‏هاى فعالیت منطقه‏اى جنبش‏هاى اسلامى، تلاش براى ایجاد پایگاه روانى و معنوى در میان ملل منطقه به لحاظ وجود پتانسیل‏هاى دینى و مذهبى است. انقلاب اسلامى ایران و همچنین جنبش‏هاى اسلامى، به تمایز میان دولت‏ها و ملت‏ها نظر دارد و بیشتر فعالیت‏هاى نهضتى در راستاى همراه ساختن حمایت ملت‏ها به عنوان پشتوانه‏اى عظیم در مبارزات سیاسى و نظامى‏شان علیه حکومت‏ها و قدرت‏هاى بزرگ خارجى متمرکز است. همراه ساختن افکار عمومى منطقه و موجه کردن مبارزات در میان ملت‏هاى اسلامى خاورمیانه تا اندازه زیادى نهضت‏ها را در بن بست‏هاى سیاسى و نظامى بازى کرده و مشروعیت سیاسى منطقه‏اى نهضت‏هاى اسلامى پدید آورده است. در مقابل دولت‏هاى منطقه و پشتیبانان خارجى آنها تلاش کرده‏اند که با جا انداختن گروه‏ها و حرکت‏هاى اسلامى به عنوان خشونت‏گرایان، تروریست و آدم کش مانع از دست‏یابى نهضت‏ها به این منبع عظیم قدرت که موجب تداوم حیات آنهاست گردید. تحرکات و اقدامات هشیارانه حزب الله در لبنان و درک شرایط زمانى و جلب حمایت کلیه گروه‏هاى مذهبى و ملى در این کشور، براى مبارزه علیه اسرائیل و اقدامات حماس در جلب حمایت افکار عمومى فلسطین و موفقیت‏هاى گذشته اخوان در اردن، نجات اسلامى در الجزایر و سایر کشورهاى اسلامى بین این واقعیت است که جنبش‏هاى اسلامى پایگاه گسترده‏اى در میان ملت‏هاى منطقه دارند و انتخابات چند سال اخیر در این کشورها، به وضوح آن را به اثبات رسانده است؛ در صورتى که موانع انتخابات آزاد در این کشورها برداشته شود، به اقرار بسیارى آگاهان سیاسى، جنبش‏هاى اسلامى حاکمان بلامنازع خاورمیانه خواهند شد. رقابت بین جنبش‏هاى اسلامى و دولت‏هاى محافظه کار در منطقه، به دو قدرت درون منطقه‏اى و فرا منطقه‏اى تکیه دارد: دولت‏ها به حمایت و پشتیبانى آنها در منطقه نیاز دارند. کش و قوس‏هاى سیاسى - نظامى موجود از دید برخى کارشناسان در قالب کش و قوس‏هاى دموکراتیک با نیروهاى استبدادى تجزیه و تحلیل مى‏شوند. بر این اساس پیش بینى آرایش نیروهاى سیاسى در منطقه، با توجه به وضع موجود، بسیارى، آینده را متعلق به جریانات اسلامگرا مى‏دانند، و به قدرت‏هاى بزرگ توصیه مى‏کنند که در تدوین استراتژى‏هاى بلند مدت خود در این منطقه این واقعیت را فراموش نکنند که نیروى حاکم بر منطقه، در آینده نیروهاى اسلامگرا هستند و باید از اکنون رویه خود با این نیروها از درک واقعیت غفلت نشود تا غرب یکباره با شوک بزرگى در این خصوص مواجه نگردد، چرا که خصیصه مردمى بودن و حمایت توده‏ها از جنبش‏هاى اسلامى، امتیاز بزرگى براى نهضت‏ها در بازى‏هاى منطقه‏اى محسوب مى‏گردد. اقدامات و برنامه‏هاى ایالات متحده در قالب طرح خاورمیانه بزرگ، براى گسترش لیبرال دموکراسى و سکولاریسم از طریق اقدامات فرهنگى آموزش را مى‏توان در راستاى درک این واقعیت ارزیابى کرد.

جمع بندى تحلیلى تأثیرگذارى جنبش‏هاى اسلامى در سطح منطقه

جنبش‏هاى اسلامى با حضورى مؤثر در سطح منطقه‏اى، خود را به عنوان بازیگران جدى و تأثیرگذار بر مسائل منطقه خاورمیانه معرفى کرده‏اند که عدم توجه هر دولت منطقه‏اى و فرا منطقه‏اى در سیاست خارجى شان به این پدیده بى تردید آنها را با چالش مواجه مى‏کند. جنبش‏هاى اسلامى همان گونه که در مباحث گذشته بیان شد، از سطح مسائل روانى - معنوى در منطقه تا سطح ساختارى - سازمانى اثرگذار بوده‏اند و بى دلیل نبوده که برخى سیاستمداران منطقه و جهان، این پدیده را عین زلزله و قوى‏تر از بمب اتم نامیده‏اند. این جنبش‏ها نظم سنتى در منطقه را متحول کرده، آرامش نیروهاى فکرى و سیاسى را به هم ریختند و در صدد تغییر نظم موجود هستند که این آرایش بر اساس حضور این بازیگران جدید در منطقه بوده است با پیدایش نهضت‏ها در منطقه ماهیت و روش مبارزه نیروهاى اصلاح طلب در مقابل محافظه کاران، به کلى دگرگون گردیده و این دگرگونى در بسیارى دیگر از مقوله‏هاى سیاسى و اجتماعى منطقه تحولات گسترده‏اى ایجاد کرده، نیروهاى اصلاح طلب کمونیستى - سوسیالیستى با پیدایش نهضت‏هاى اسلامى خود به نیروهاى محافظه کار تبدیل گشتند. و به مقابله با این نیرو پرداختند. قوم گرایان و ملى‏گرایان میدان را به نیرویى سپردند که ایده‏هاى آن فرا قومى فرا مذهبى و فراملى بود و مسئولیت به یک قوم و مذهب و علت خاص، بلکه عزت کشورهاى مسلمان را در منطقه و دنیا جستجوى کرد؛ علاوه بر این حرکت‏هاى اسلامى پیام آور یک الگوى حکومتى مدرن و پویا بود که مردمى بودن و پایبندى به اصول دموکراتیک از ویژگى‏هاى مهم آن است. و این یک بازى شرافتى در مقابل دنیاى غرب و مدعى دموکراسى بود که از قضا به خاطر منافع اقتصادى اش از سلطنت و استبداد در منطقه حمایت مى‏کرد.
مسئله نفت، با حضور جنبش‏هاى اسلامى تعریف دیگر یافت؛ نوسان قیمت، تشدید اختلاف در درون اوپک و سیاسى شدن جهت‏گیرى‏هاى اقتصادى و ترس منطقه‏اى از بى‏ثبات شدن امنیت منطقه و ایجاد خلل در صدور آسان و ارزان این کالاى استراتژیک، با حضور جنبش‏هاى اسلامى مسائل اقتصادى منطقه نیز تحت الشعاع قرار گرفت. جنبش‏هاى اسلامى در مسیر عبور خطوط لوله‏هاى نفتى و مسیر انتقال نفت، بازیگر مهمى شدند. در جنگ خلیج فارس و بحران نفت حضور جنبش‏هاى اسلامى و ترس امریکا از افتادن قدرت به دست آنها، از برانداختن صدام چشم پوشى کرد. بهانه‏هاى این جنگ در عواقب جنگ ایران و عراق ریشه داشت که قدرت‏هاى بزرگ براى مهار انقلاب اسلامى به عنوان حرکت‏هاى اسلامى منطقه، به آن دامن زده بودند. دعوا علاوه بر اختلافات مرزى میان کویت و عراق، از 30 میلیارد بدهى عراق به کویت و عربستان که در زمان جنگ ایران و عراق در اختیار این کشور گذاشته بود، شروع شد. صدام خواهان باطل شدن این بدهى و درخواست 30 میلیارد دلار پول دیگر براى ترمیم خسارت‏هاى جنگى خود با ایران از کویت و عربستان بوده که با زیر بار نرفتن این کشورها، صدام دست به اقدامات انتقام جویانه زد. از سوى دیگر، پدید آمدن سازمان‏ها، پیمان‏ها، و نظام‏هاى امنیتى و استراتژى‏هاى نظامى جدید در منطقه، یکى دیگر از آثار بازیگرى نهضت‏هاى اسلامى در منطقه است.
شوراى همکارى خلیج فارس، اتحادیه 6+2، استراتژى مهار دو جانبه، قراردادهاى دو جانبه نظامى امریکا با دولت‏هاى منطقه، پیمان نظامى ترکیه و اسرائیل، توسعه و تمایل ناتو به کشورهاى اسلامى و دیگر اتحادها و پیمان‏ها، ریشه‏هاى عمیقى در مقوله مهار اسلامگرایى و جنبش‏هاى اسلامى دارد. همچنین ترکیه در راستاى تحقق آرزوى دیرینه خود در پیوستن به اتحادیه اروپا و کسب امکانات اقتصادى و مالى از غرب، تهدید اسلامگرایى را ابزار و دستاویزى خوب براى خود مبدل ساخته است.
پیدایش نهضت‏هاى اسلامى قضیه فلسطین را از رقابت‏هاى منطقه‏اى و غرب محدود و همچنین کشاکش‏هاى نظام دو قطبى به یک مسئله اسلامى تبدیل کرد و حتى جنبش‏هاى اسلامگراى آزادى‏بخش جایگزین گروه‏هاى ملى‏گرایان قومى و کمونیستى وابسته به دولت‏هاى منطقه گردید و نمود بارز آن در قالب انتفاضه فلسطین بوده است. جنبش حزب الله لبنان نیز در این میان طعم شیرین مقابله با اسرائیل را در منطقه به ملت‏هاى اسلامى به ارمغان آورد و طعم شکست را پس از پیروزى‏هاى پیاپى اسرائیل بر عرب‏ها را به این دولت غاصب چشاند. نهضت‏هاى اسلامى منطقه یکى از عوامل مهم ناکامى طرح صلح خاورمیانه‏اى غرب و کشورهاى منطقه در جا انداختن و تثبیت اسرائیل است. در این خصوص حزب الله، حماس و مقاومت اسلامى بیشتر از سایر حرکت‏ها بوده‏اند و چنان موفق عمل کرده‏اند که علاوه بر مشروع کردن حق دفاع از سرزمین لبنان و آزاد سازى فلسطین، انگیزه‏هاى قومى را در میان ملل خود براى مقابله با اسرائیل به وجود آورده‏اند.
یکى دیگر از آثار بازیگرى جنش‏هاى اسلامى، تاثیرگذارى بر روابط خارجى و سیاست خارجى کشورهاى منطقه با یکدیگر است. ظهور این پدیده در منطقه، موجب قطع روابط دولت‏ها یا تقویت و توسعه روابط بین آنها گردیده است؛ به سخن دیگر جنبش‏هاى اسلامى روابط خارجى بین کشورهاى منطقه را از نو تعریف کرده و دشمنان دیروز را به دوستان امروزى و دوستان دیروز را به دشمنان امروزى تبدیل کرده است. روابط خارجى مصر و اسرائیل، ایران و اسرائیل، عراق و ایران، سوریه و ایران، کشورهاى حوزه خلیج فارس و ایران، ترکیه و ایران، ایران و مصر و... به شدت از این پدیده تأثیر پذیرفته است. همچنین مسائل استراتژیک ثابت و متغیر با پیدایش جنبش‏هاى اسلامى حساس‏تر و از حالت بالقوه به بالفعل تبدیل شده‏اند. اختلافات مرزى، تعارضات قومى و نژادى، کنترل بر مناطق و آب‏راه‏هاى حساس، عبور خطوط لوله‏هاى نفتى، خریدهاى تسلیحاتى و اهمیت عوامل ثابت جغرافیایى و ژئوپولتیک بیشتر گردیده است. به بیان دیگر، جنبش‏هاى اسلامى به عنوان یک نیروى متعارض و تهدید کننده، منافع قدرت‏هاى بزرگ و دولت‏هاى وابسته منطقه اهمیت عوامل ژئوپولتیک را هر چه بیشتر نمایان ساخته است و در بازى‏هاى سیاسى منطقه‏اى، این عوامل از سوى جنبش‏ها یا رقبا به کار گرفته مى‏شود یا در مقابل حریف از آنها به شدت مراقبت و محافظت مى‏گردد. همان گونه که ذکر شد، بدین دلایل جنبش‏هاى اسلامى به عنوان یک بازیگر تأثیرگذار بر نظام سیاسى خاورمیانه ایفاى نقش مى‏کنند و در ایدئولوژیک ساختن منطقه صلح و جنگ منطقه، توسعه و عقب ماندگى آن و سایر مسائل منطقه‏اى نقش مهمى دارند؛ اما نکته‏اى که نباید از آن غافل شد، این است که در آسیب‏شناسى جنبش‏هاى اسلامى منازعات درون تمدنى و اختلافات مذهبى مى‏تواند، موجب کاهش توان تاثیرگذارى جنبش‏هاى اسلامى در مسائل منطقه شود؛ البته این امر در تحریک بیگانگان به منظور ایجاد تفرقه و جلوگیرى از وحدت میان مسلمانان ریشه دارد که هوشیارى بیشتر جنبش‏هاى اسلامى و ترجیح دادن منافع جهان اسلام بر منافع گروهى را مى‏طلبد.
در حال حاضر گروه‏هاى سلفى تحت تأثیر تحریک غیر مستقیم دولت‏هاى فرا منطقه‏اى و حمایت مالى شیوخ عرب که گسترش اسلامگرایى را تهدیدى براى منافع خود مى‏دانند، به اختلافات مذهبى و فرقه‏اى دامن مى‏زنند و این امر یکى از عوامل کاهنده در تأثیرگذارى جنبش‏هاى اسلامى بر نظام سیاسى خاورمیانه است که علاوه بر اتحاد تفرقه بهانه لازم را براى استفاده از نیروهاى نظامى و سرکوب را تحت عنوان مبارزه با تروریسم و یکسان سازى تمامى جریانات اسلامى و مبارزه با آنها را فراهم مى‏سازد.

نتیجه‏گیرى

جنبش‏هاى اسلامى، در بستر تحولات نظام بین الملل خویش و در رویا رویى با استعمار غرب شکل گرفتند و بدین ترتیب مى‏توان، علت اولیه و مهم پیدایش این پدیده را عاملى خارجى و بین المللى ذکر کرد. جنبش‏هاى اسلامى طى حیات خود، مراحل مختلفى را پشت سرگذاشته‏اند؛ در مرحله اول نهضت‏هاى اسلامى برخوردهاى فیزیکى و نظامى سختى را در برابر حضور نظامى استعمار تجربه کردند که با توجه به ضعف‏هاى نظامى به طور عمده سرکوب گردید؛ هر چند که از ممانعت از گسترش و سلطه استعمار به صورت سهل و آسان، نقش چشمگیرى داشتند و طعم تلخ شکست را در برخى نقاط به استعمار گران چشاندند، در مرحله بعد تحولاتى در راستاى سازماندهى و تشکیلاتى شدن نهضت‏ها و همچنین تحولات فکرى و فرهنگى صورت گرفت؛ هر چند که همچنان غلبه با جنبه‏هاى نظامى و مسلحانه و مبارزه با سلطه نظامى و اقتصادى استعمار در بلاد اسلامى بود؛ اما نکته قابل توجه اینکه نهضت‏ها در بیشتر تحولات سیاسى داخلى و خارجى به عنوان پدیده‏اى مؤثر حضور داشتند؛ مسئله فلسطین، استقلال کشورهاى اسلامى از یوغ استعمار و جنگ‏هاى عرب‏ها و اسرائیل و مسائلى از جمله جنبش اخوان المسلمین بوده است. در آخرین مرحله نهضت‏هاى اسلامى، به ویژه تحت تأثیر انقلاب اسلامى ایران، به دنبال کسب قدرت و مشارکت همه جانبه سیاسى براى تحقق احکام اسلامى و تشکیل حکومت اسلامى وارد مبارزه و فعالیت گردیدند و این بار سازمان یافته‏تر و با استفاده از امکانات سیاسى و ارتباطاتى، در دهه‏هاى آخر حکومت‏هاى سلطنتى را هدف قرار دادند و قرائتى دموکراتیک و مردمى از حکومت اسلامى ارائه کردند و در این دوره بیشترین برخوردهاى فکرى سیاسى و نظامى را به اشکال مختلف با قدرت‏هاى بزرگ که حامى اصلى حکومت‏هاى مستبد در کشورهاى اسلامى بودند، انجام دادند. در این مرحله اسلام به صورت سیاسى و انقلابى جلوه دیگر یافت و به دنبال تغییر نظم موجود و تبیین نظمى برگرفته از ارزش‏هاى اسلامى است که این امر تلاقى زمانى با خواست ایالات متحده در نظام بین الملل که بسط جهانى هژمونى خود و تبیین نظام بین الملل است، قرار گرفته است و این در حالى است که با وقوع حوادث 11 سپتامبر هژمونى گرایى امریکا تشدید یافت.
در این بین منطقه خاورمیانه به عنوان یکى از مناطق مهم دنیا که در رقابت قدرت‏هاى بزرگ باید تکلیف آن مشخص شود جنبش‏هاى اسلامى و به طور کلى اسلام سیاسى یکى از چالش‏هاى مهم ایالات متحده در این منطقه است و به همین دلیل امریکا در قالب مبارزه با تروریسم و تصمیم اقداماتى که توسط برخى گروه‏هاى رادیکال صورت گرفته به کلیت اسلام سیاسى و جنبش‏هاى آزادى بخش اسلامى، به حمایت از سرکوب این جنبش‏ها پرادخته است. علاوه بر تهدید خارجى آسیب دیگرى که متوجه جنبش‏هاى اسلامى است، اختلافات مذهبى و فرقه‏گرایى و درگیرى داخلى است که موجب تضعیف آنها در برابر دشمن خارجى مى‏شود. جنبش‏هاى اسلامى در صورت درک شرایط رفاهى و تحولات بین المللى و داخلى جوامع خود و پرهیز از گرفتارى در اختلافات داخلى و فرقه‏اى مى‏توانند به عنوان یک بازیگر مهم برنظام سیاسى خاورمیانه تأثیرگذار باشند.

پی‌نوشت‌ها:

1. اسداللهى، مسعود، جنبش حزب الله لبنان، گذشته و حال، پژوهشکده، مطالعات راهبردى تهران 1382 ص 11.
2. مطهرى، مرتضى، نهضت‏هاى اسلامى در صد ساله اخیر، تهران، انتشارات صدرا، 1376، ص 13.
3. سید احمد، جنبش‏هاى اسلامى معاصر، تهران، انتشارات سمت، 1374، ص 1.
4. احمد الموصلى، اصولگرایى اسلامى و نظام بین الملل، ترجمه مهرداد آزاد، روزنامه کیهان، ش 15905، 1376/1/25 ص 12
5. فرانسوا بور ژوا، جنبش‏هاى اسلامى، روزنامه اطلاعات، ش 19900 (1373/2/15).
6. شیخ، راشد الغنوسى، امام خمینى و رهبرى نهضت‏هاى اسلامى معاصر، روزنامه اطلاعات، ش 19354 (چهار شنبه 29 خرداد 1370).
7. احمد الموصلى، پیشین.
8. حسین یکتا، پیمان نظامى، استراتژیک ترکیه و اسرائیل سیاست دفاعى سال چهارم، ش 2 / بهار / 1375، ص 43.
9. ریچارد نیکسون، فرصت را دریابیم، ترجمه حسن و رستمى‏نژاد (تهران، انتشارات طرح نو، 1371، ص 256.
10. ریچارد نیکسون، جنگ واقعى و صلح واقعى، ترجمه، علیرضا ظاهرى، (تهران 1364).
11. عزت الله عزتى، ژئوپولتیک، (تهران، سمت، 1373 و ص 295).
12. پیرسالینجر واریک لوران، جنگ خلیج فارس »اسناد محرمانه« ترجمه هوشنگ لاهوتى (تهران، انتشارات پاژنگ، 1370، ص 16).
13. چرچیل نبارد، اسلام دموکراتیک مدنى و رویکرد امریکا، ترجمه عسکر قهرمان‏پور، تهران 1384، پژوهشکده مطالعات راهبردى.
14. فوازاى جرجیس، امریکا، اسلام سیاسى، رویارویى فرهنگ‏ها یا تضاد منافع، ترجمه سید محمد کمال سروریان، تهران 1382، پژوهشکده، مطالعات راهبردى.
15. على پاشا قاسمى، پیروزى حماس در انتخابات، فرصت‏ها و چالش‏ها، فصلنامه مطالعات منطقه‏اى جهان اسلام، شماره 25 سال 7 بهار 1384.
16. عمرو خمرادى، اصلاحات سیاسى در عربستان سعودى، حال و آینده، ترجمه محمد رضا بلوردى.
17. تحلیل روند مدیریت بحران توسط حزب الله در لبنان سال 1384، مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور.

منبع:ماهنامه پگاه حوزه شماره 299



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط