اشاره
ما امروز دو نوع نهاد داریم که متولی دانش در کشورند: حوزه و دانشگاه. منظور از حوزه، مرکزی است که هدف اصلی آن، تعلیم علوم اسلامی و تحقیق درباره قرآن و سنت اسلامی است. منظور از دانشگاه نیز مرکزی است که هدف اصلی آن، آموزش دانشهای روز و تحقیق در مورد آنها به منظور رفع نیازهای جامعه و پیشرفت مرزهای دانش است.این دو در ابتدا واحد بودند و وحدت داشتند؛ یعنی در چند قرن اول هجری، تنها یک نهاد آموزشی وجود داشت که در آن، هم دروس خاص حوزوی تدریس میشد و هم علوم طبیعت. ابن سینا و ابوریحان بیرونی و خواجه نصیرالدین طوسی، شاگردان این نهاد بودند.
سپس دورهای پیش آمد که علوم طبیعی در حوزه متروک شد، بدون آنکه دشمنی و غرضی با آنها در کار باشد. در این دوران به بخشی از این علوم (مانند ریاضیات) تنها در حدی که مورد نیاز امور شرعی بود، توجه میشد. پس از آن به دو قرن اخیر میرسیم که علوم جدید به جوامع اسلامی وارد و در نهادهای جدا از حوزههای علمیه دینی تدریس شد و به علت سرشت سکولاریاش، زمینههای بیتوجهی به دین و علوم دینی و گاهی حتی کنار گذاشتن آنها را فراهم کرد.
حذف علوم طبیعی از برنامه درسی حوزههای علمیه دینی و غیر مستقیم بودن آگاهیهای علمای دین از نتایج علوم طبیعی، سبب به وجود آمدن دو نوع جریان انحرافی در جهان اسلام شد:
عدهای تحت تأثیر پیشرفتهای علوم و فنون در غرب و بدون آگاهی از محدودیتهای علوم تجربی، کورکورانه دلباخته آنها شدند و خواستند قرآن و متون روایی را بر آنها تطبیق دهند. تفسیرهای طنطاوی و سید احمد خان هندی بر قرآن، از اینگونه است. برخی از علمای مسلمان تا آنجا در این قضیه پیش رفتهاند که میگویند هر چه علمِ جدید آورده، در قرآن و احادیث اسلامی آمده است. البته هدف آنها از این مطلب آن است که اعجاز قرآن و رسالت پیامبر را اثبات کنند.
از سوی دیگر، عدهای از اندیشمندان دینی با بیتوجهی و کوچکشماری با علوم طبیعی برخورد کردند. این کار سبب دوری گروهی از دین شد و فضاهای دانشگاهی را به کلی از حوزههای علمیه جدا کرد و زمینهای فراهم آمد که برداشتهای انحرافی از نظریههای علمی، در فضاهای علمی رونق یابند.
اکنون که ما ضایعه فاصله گرفتن حوزههای علمیه از علوم روز و جدا شدن دانشگاهها از حوزههای علمیه را دیده و به زیانهای گسترده آنها پی بردهایم، لازم است درصدد تدارک و جبران گذشته برآییم، ضمن آنکه باید تخصصی و شاخه شاخه شدن رشتههای علمی را نیز در نظر بگیریم.
این محدودیتها ما را بر آن میدارد تا درباره پیوند این دو مرکز تولید دانش، کمی ژرفتر و دقیقتر بیندیشیم و طرحی پایدار برای تداوم این وحدت بریزیم.( مهدی گلشنی، از علم سکولار تا علم دینی، صص 127 و 128.)
کلیات
1. چیستی وحدت
برخی گفتهاند که منظور از وحدت حوزه و دانشگاه، این است که برخی علوم حوزوی را در دانشگاه آموزش دهیم و بعضی دانشهای روز را در حوزه. استادان دانشگاه به حوزه بروند و علمای حوزه به دانشگاه بیایند. باید گفت این سخن، سخن خوبی است و در تحقق وحدت حوزه و دانشگاه، میتواند نقش مهمی ایفا کند، ولی به تنهایی کافی نیست.نظر دیگر در مورد وحدت حوزه و دانشگاه، این است که حوزهها همه علوم روز را عرضه کند و دانشگاهها نیز همه علوم حوزوی را، همانگونه که در سالهای گذشته، مدارس دینی و مساجد، مراکز یاددهی همه چیز بودند، ولی اگر این کار در گذشته میسر بود و افراد زبده میتوانستند در هر دو بُعد به سطوح بالا دست یابند، در عصر حاضر امری بسیار دشوار، بلکه شاید بتوان گفت ناممکن است. امروزه علوم به قدری گسترش یافتهاند که حتی یک شخص به سختی میتواند در بیشتر از یک شاخه از یک رشته صاحب نظر شود. ضمن اینکه ضرورتی هم ندارد که کلیه دانشجویان در دانشگاهها همه معارف اسلامی را تا سطوح عالی فرا گیرند و یا اینکه حوزویان از همه جزئیات دانشهای روز آگاه شوند.
عدهای منظور از وحدت را وحدت سیاسی ـ اجتماعی دانستهاند؛ یعنی در مقام عمل، این دو درک درستی از یکدیگر داشته باشند؛ در تحقق هدفهای مشترک بکوشند و در رفع نیازهای جامعه، همسو با هم اقدام کنند. یا آنکه تشکیلات سیاسی مشترک داشته باشند و در عرصه سیاست، یکپارچه عمل کنند. این نیز مطلوب است، ولی کافی نیست.
برخی نیز گفتهاند که منظور از وحدت حوزه و دانشگاه، این است که یک جهانبینی بر هر دو حاکم باشد؛ یعنی جهتگیری هر دو الهی باشد که به نظر میرسد این سخن، تبیین درستی از مسئله است. بر اساس این معنا هر دو باید دانشآموختگانی تربیت کنند که هدف اصلی آنها نزدیکی به خداوند باشد و برای تحقق این هدف، در خدمت به جامعه اسلامی و رشد و پیشرفت آن بکوشند. به طور خلاصه، مطلب اساسی، وحدت هدف است و باید کوشید همه عوامل و ابزارهایی که برای رسیدن به وحدت، هدف لازم است، تأمین شود. اگر این دو گروه بدانند که یک هدف دارند، در مقابله با مشکلات، موضع واحدی خواهند داشت.1 مقام معظم رهبری نیز درباره چیستی وحدت حوزه و دانشگاه میفرماید:
وحدت حوزه و دانشگاه، معنایش این نیست که تخصصهای حوزهای در دانشگاه و تخصصهای دانشگاهی در حوزه دنبال شود. نه، لزومی ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوشبین باشند و به هم کمک بکنند و با یکدیگر همکاری نمایند، دو شعبه از یک مؤسسه علم و دین، با همند. مؤسسه علم و دین، یک مؤسسه است و علم و دین با همند. این مؤسسه، دو شعبه دارد: یک شعبه، حوزههای علمیه و شعبه دیگر، دانشگاهها هستند، اما باید با هم مرتبط و خوشبین باشند، با هم کار کنند، از هم جدا نشوند و از یکدیگر استفاده کنند.2
رهنمود دیگر مقام معظم رهبری در این باره سخن زیر است:
موضوع دانشگاه، به خودی خود، یک موضوع مهم است، همچنانکه موضوع حوزه علمیه هم، به خودی خود، یک موضوع اساسی و مهم است. وقتی ما «وحدت حوزه و دانشگاه» را عنوان میکنیم، بدیهی است که مقصود این نیست این دو را در عالَم واقعیت به یک چیز تبدیل کنیم؛ زیرا اگرچه در گذشته، در حوزههای علمیه، همان دروسی خوانده میشد که امروز در دانشگاهها خوانده میشود، اما اگر فرض کنیم آن دروس حوزههای علمیه، همان پیشرفتی را که تا امروز کرده است، میکرد، باز امروز باید به مقتضای تخصص و تشعّب، هر گروه، کار و درس خودش را دنبال کند.
مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه، این است که در اهداف کلی، وحدت داشته باشند. منظور، وحدت در کامل ساختن این ملت و این کشور و حرکت با یکدیگر و عبور در دو خط موازی، بدون اصطکاک با هم. یعنی هر دو کار خودشان را بکنند، اما برای یک هدف و آن هدف، ساختن و کامل کردن ملت و کشور ایران است. این طور باید حرکت کرد.3
2. دلایل شرعی ضرورت وحدت میان حوزه و دانشگاه
شکی نیست که در نگاه کلی، هر کدام از حوزویان و دانشگاهیان، مسلمان هستند. بنابراین، صرفنظر از جایگاه حوزوی و دانشگاهی و به عنوان یک مسلمان، مشمول آیات و روایات و سخنان بزرگانی هستند که آنها را به وحدت و همدلی فرا خوانده و از ضرورت وحدت میان آنها به عنوان تکلیف شرعی یاد کردهاند. قرآن کریم، جدایی را موجب از بین رفتن جایگاه مسلمانان میداند و میفرماید: «وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ؛ و با هم نزاع مکنید که سست شوید و مهابت شما از بین برود». (انفال: 46)حضرت علی علیه السلام در سفارش به وحدت میفرماید:
اِنَّ یَدَاللهِ مَعَ الْجَماعَةِ، وَ اِیّاکُمْ وَالْفُرْقَةَ فَاِنَّ الشّاذّ مِن الناس لِلشَّیطانِ کَما اَنَّ الشّاذّ مِنَ الْغَنَمِ لِلْذِّئبِ.4
دست خدا همراه جماعت است، از تفرقه بپرهیزید [که موجب آفت است]. آنکه از جمع مسلمانان به یک سو شود [و از مسلمانان کناره گیر و] بهره شیطان است، چنانکه گوسفند وقتی از گله دور بماند، نصیب گرگ بیابان میشود.
از حضرت علی علیه السلام در حدیثی دیگر میخوانیم:
اِنَّ الله سُبْحانَه قَدِ امْتَنَّ عَلی جَماعةِ هذِهِ الاُمَّةِ فیما عَقد بَیْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هذِهِ الْاُلْفَةِ الَّتی یَنْتَقِلُونَ فِی ظِلِّها وَ یَأْوُونَ اِلی کَنفیها بِنِعْمَةٍ لا یَعْرِفُ اَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقینَ لَها قیمَةً لِاَنَّها اَرْجَحُ مِنْ کُلِّ ثَمَنٍ وَ اَجَلُّ مِنْ کُلِّ خَطَرٍ.5
خداوند سبحان بر این امت، منت نهاد که ریسمان الفت و مهربانی میان آنان بست؛ الفتی که در سایه آن درآیند و در کنار آن قرار گیرند؛ نعمت الفتی که هیچ آفریدهای بهای آن را نمیداند؛ زیرا بهای الفت از هر بهایی، افزونتر و از هر بزرگی، بزرگتر است.
برای اثبات اهمیت و فایدههای فراوان وحدت و انسجام، کافی است نگاهی به تاریخ مسلمانان بیفکنیم تا پیآمدهای شوم جدایی را ببینیم که بارها دامنگیرشان شد و بر اثر آن، بارها آنان را به عقبگرد و تباهی گرفتار ساخت، چه بسا انرژیهای پیشبرنده که بر اثر جدایی به هدر رفت و ای بسا مسائل اصلی و بنیادین که در پی اختلاف و درگیری، قربانی مسائل جزئی و فرعی شد.
جدایی، به گم شدن هدفهای اصلی و متعالی میانجامد؛ مانع پیشرفت و بالندگی میشود؛ هیبت و اقتدار جامعه اسلامی را خدشهدار میکند و موجب برانگیختن طمع دشمنان اسلام به مسلمانان میشود. بیجهت نیست که: نخستین شعار رسول اکرم صلی الله علیه و آله هنگام ورود به مدینه و پیش از ساختن مسجد و پرداختن به امور عمرانی، درباره اخوت و برادری دینی بود. آن حضرت، مسلمانان را دو به دو در راه خدا با هم، برادر یکدیگر کرد و با ایجاد عقد اخوت میان مسلمانان، و میان خود و حضرت امیر مؤمنان علیه السلام و نیز میان دو قبیله «اوس» و «خزرج» اتحاد و هماهنگی را تحقق بخشید.
شعار وحدت، هم در آغاز [پایهگذاری] حکومت اسلام مطرح شد، هم هنگام استراحت حکومت اسلامی در مدینه و هم پس از فتح مکه و چیره شدن مسلمانان بر شبه جزیره عربستان، چنانکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حجة الوداع نیز از حفظ وحدت سخن به میان آورد و فرمود: مسلمانان با هم برادراند و خونهایشان همسان یکدیگر است و خون هیچ کس ارزشمندتر از خون دیگری نیست. تعهدی هم که ضعیفترین مسلمانان برقرار کرد، دیگران باید محترم شمارند و همگان یکدست و در برابر بیگانگان، متحدند.»6 امام خمینی رحمه الله درباره اهمیت و ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه به عنوان یک تکلیف شرعی میفرماید:
باید توجه داشته باشید! باید دانشگاهها و مدارس و همه جا توجه داشته باشند! دانشگاه پیوند خودش را با فیضیه محکم کند و فیضیه پیوستگی خودش را با دانشگاه محکم کند. شما دو قشری هستید که اگر اصلاح بشوید، ملتها اصلاح میشوند.7
... عوامل استعمار به ما که میرسند، میگویند تیپ جوان و تحصیلکرده و دانشجو فاسد شدهاند، عقاید مذهبی و ملی خود را از دست دادهاند و سر به بیراهه نهادهاند و چشم و گوش بسته، مقلد بیگانگانند و به شما دانشگاهیان که میرسند، میگویند مراجع و [روحانیان]، خرافی و مرتجعند و واقعیات زمان را درک نمیکنند و متابعت از آنها، سیر قهقرایی و عقبگرد است.
ما و شما در این میان وظیفه داریم علیرغم خواست و کوشش تفرقهجویان و استعمارگران، روابط معنوی و فکری خود را عمیقتر نموده و در هر حال با هم تفاهم کنیم و با اتحاد، از تجارت و اطلاعات و نیروی یکدیگر، موجبات ثبات و عظمت و سعادت و ترقی و تعالی خود را فراهم نماییم.8
... اگر دیدید کسانی میخواهند بین حوزه و دانشگاه جدایی بیندازند، بدانید دست اجنبی در کار است و میخواهند مثل سابق، جدایی ایجاد کنند و نفع ببرند. توصیه این جانب آن است که نسل حاضر و آینده غفلت نکنند و دانشگاهیان و جوانان برومند عزیز، هر چه بیشتر با روحانیان و طلاب علوم اسلامی پیوند دوستی و تفاهم را محکمتر و استوارتر سازند.9
3. دلایل عقلی ضرورت وحدت میان حوزه و دانشگاه
امروزه بدون تردید، حوزه و دانشگاه، به منزله دو بال برای پرواز یکدیگر و در حکم مکمل همدیگرند. در واقع، هیچ یک از این دو بدون دیگری، نه توان پرواز خواهد داشت و نه کامل خواهد بود. این نیازمندی این دو به یکدیگر، خود، دلیلی عقلی بر ضرورت وحدت میان این دو است. ضمن اینکه در عصر حاضر، کارکردهای ویژه هر کدام از حوزه و دانشگاه، تا آنجا آشکار است که نمیتوان آن را انکار کرد. در این میان نیز اقدام هر یک از این دو، بر نفی کارکردهای یکدیگر و جایگاه علمی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی همدیگر، به معنای «خودمحوری» و «تحمل نکردن رقیب» خواهد بود که بدون شک، اینگونه موضعگیری موجب کاهش جایگاه اجتماعی و سبب انزوای آن ـ دستکم در دلها ـ خواهد بود. بر اساس این دلیل عقلی نیز حوزه و دانشگاه، نیازمند وحدت، همدلی و انسجام با یکدیگر هستنند.دلیل عقلی دیگر در این باره آن است که «شاید نتوان از میزان تأثیر همگرایی یا ناهمگرایی و پیوست یا گسست دو نهاد علمی و معرفتی حوزه و دانشگاه در مقولههای اجتماعی و سیاسی، برآورد کامل و دقیقی ارائه [داد]، ولی میتوان بر این امر توافق داشت که در میان گسستهای اجتماعی که البته میان آنها نوعی تعامل و ارتباط برقرار است، گسست نخبگان ـ یعنی حوزویان و دانشگاهیان ـ از اهمیت و حساسیت بیشتری برخوردار است، همانگونه که پیوستگی و همراهی آنها نیز نقش و کارکرد اجتماعی بیشتری خواهد داشت.
در کشور ما با هر دیدی که به مقوله گسست و پیوست نخبگان اجتماعی نگریسته شود، به هیچ وجه نمیتوان از اهتمام به آن و تأمل در آن غفلت ورزید. این گسست و پیوست، یکی از شاخصهها و مؤلفههای اصلی سلامت و بیماری جامعه و راز پیشرفت و عقبماندگی در سطح کلان است. این نکتهای است که همه ما بر آن وفاق داریم و تحقیقات به عمل آمده در این زمینه و تحولات سیاسی ـ اجتماعی هم مؤید آن است.
پژوهشها و [تجربهها] در این زمینه تا امروز، [آشکارا] نشان میدهد که تحولات تاریخی، اجتماعی و سیاسی در طول تاریخ این مرز و بوم، عمیقاً متأثر از پیوست و گسست نخبگان اجتماعی ـ و به طور خاص، حوزویان و دانشگاهیان ـ بوده است. نهضت مشروطه، نهضت ملی نفت و از همه مهمتر، انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، نمونههایی از مؤیدات این نظریه هستند. بنابراین، وحدت و همگرایی حوزه و دانشگاه، مقولهای راهبردی و استراتژیک برای کشور است.
نکته دیگر درباره دلیل عقلانی بر ضرورت وحدت میان حوزه و دانشگاه، اینکه بحث درباره وحدت و تعامل یا همگرایی و پیوست دانشگاه و حوزه، پیش از آنکه وظیفه نخبگان و دلسوزی این دو نهاد علمی و معرفتی باشد، حقی برای کل جامعه است. به بیان دیگر، جامعه حق دارد از نخبگانش وحدت و همگرایی مطالبه کند؛ زیرا تأثیری که این پیوست و گسست به لحاظ سلامت و ناهنجاری اجتماعی و رشد و انحطاط جامعه دارد، سرانجام نصیب عموم افراد جامعه خواهد شد.
بر همین اساس، تعامل و ارتباط هماهنگ و کارآمد و مؤثر حوزه و دانشگاه، مقولهای نیست که از سر تفنن به آن پرداخته شود، بلکه باید به عنوان حق جامعه و مسئلهای استراتژیک به آن نگریست و در مورد آن اندیشید».10
پی نوشت ها :
1. همان، صص 128 و 129.
2. سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار جمع کثیری از دانشگاهیان و طلاب، 29/9/1368.
3. سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه، 24/9/1372.
4. نهجالبلاغه، خطبه 127.
5. همان، خطبه 192.
6. عبدالله جوادی آملی، روابط بینالملل در اسلام، صص 80 و 81.
7. صحیفه امام، ج14، ص187.
8. همان، ج2، ص177.
9. همان، ص178.
10. درآمدی بر آزاداندیشی و نظریهپردازی در علوم دینی (مجموعه سخنرانی)، تهیه و تنظیم: دبیرخانه نهضت آزاداندیشی، صص 44 و 45 (عنوان سخنرانی: وحدت حوزه و دانشگاه؛ بیمها و امیدها، سخنران: علیرضا اعرافی).