انجمن حجتیه، خرده فرهنگی سیاست گریز (1)

انجمن حجتیه یک جریان فکری محض نیست، بلکه یک جریان فکری، فرهنگی، اجتماعی تاریخ معاصر ایران است که موافقان و مخالفان فراوانی را متوجه خود کرده است. پیچیدگی این جریان باعث شده تا عده ای در مقام داوری، گرفتار
سه‌شنبه، 7 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انجمن حجتیه، خرده فرهنگی سیاست گریز (1)
 انجمن حجتیه، خرده فرهنگی سیاست گریز(1)

 

نویسنده: عبدالحسین خسروپناه



 
انجمن حجتیه یک جریان فکری محض نیست، بلکه یک جریان فکری، فرهنگی، اجتماعی تاریخ معاصر ایران است که موافقان و مخالفان فراوانی را متوجه خود کرده است. پیچیدگی این جریان باعث شده تا عده ای در مقام داوری، گرفتار افراط و تفریط شوند؛ دسته ای، طرفداران انجمن را منحرف از اسلام و انقلاب و گروهی، آن ها را متدینان ناب دانسته اند. طیف گسترده انجمن از افراد معتقد و غیرمعتقد به نظام جمهوری اسلامی، پیچیدگی داوری نسبت به این طایفه را مضاعف ساخته است. نگارنده قصد طرح این جریان را در این اثر نداشت اما بنا به پیشنهاد و تأکید برخی دوستان و نیز ضرورت آشنایی نسل جوان با این گروه به تحلیل و بررسی اجمالی آن می پردازیم.

تحلیل آغازین

قبل از بیان تاریخچه، تشکیلات و ابعاد مختلف انجمن حجتیه، به عنوان مدخل بحث، چکیده تحلیل خود را درباره این جریان فکری-فرهنگی عرضه می داریم:
یکم: انجمن را نباید به اصطلاح جامعه شناسی، یک جریان ضد فرهنگ دانست، بلکه خرده فرهنگی است که به صورت یک طیف گسترده در جامعه ایران ظاهر گردید. البته نباید فراموش کرد که تفکر انجمن در باب سیاست و مذهب، یک فرهنگ شایع در جامعه ایران بود که با قیام امام خمینی (ره) به یک خرده فرهنگ تبدیل شد. در این باره که انجمن با نیتی ارزشمند و دینی پا به عرصه جامعه ایران نهاد، تردیدی نیست. آغاز پیدایش و استمرار آن را باید با اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی آن روزگار سنجید و ارزیابی کرد. تحرکات سیاسی بر ضد رژیم پهلوی در دهه 1330 شمسی به نتیجه نرسید و به انزوا کشیده شد. آقای حلبی، مؤسس انجمن حجتیه، یکی از فعالان نهضت ملی نفت بود که در فعالیت های سیاسی مشهد ناکام ماند. از طرف دیگر، بهائیت به شدت با اعتقادات مردم به ویژه جوانان بازی می کرد و باورهای دینی آن ها را متزلزل می ساخت. برخی از دوستان طلبه ایشان، همچون ابوالفضل گلپایگانی و سید عباس علوی به بهائیت گرایش پیدا کردند. آقای حلبی در این شرایط و با حمایت مراجع تقلید و روحانیت سنتی، فعالیت ضد بهائیت خود را در سال 1322 شمسی آغاز کرد. برنامه های آموزشی و پژوهشی گسترده در مراکزی مانند: بازار و آموزش و پرورش، از سوی معلمان پیرو انجمن سبب شد که سد محکمی در برابر بهائیت تحقق یابد. نسل جوان با آموزش های دینی توانستند به شبهات بهائیت پاسخ گویند و در برابر اندیشه های الحادی، کسروی گرایی و مارکسیستی نیز مقاوم شدند.
دوم: رهبر انجمن یعنی جناب حلبی، پیرو مکتب تفکیک افراطی نه اعتدالی بود. مکتب تفکیک افراطی همان گونه که به تفصیل در کتاب جریان شناسی فکری ایران معاصر بیان گردید؛ با هرگونه مباحث برهانی، فلسفی و عرفانی مخالفت می کرد و با روش شناسی معینی به کشف معرفت دینی می پرداخت. این روش شناسی، جریان حجتیه را به معرفت دینی معینی کشانید. معرفت دینی ای که بی شک با معرفت دینی بینانگذار جمهوری اسلامی ایران که معتقد به فلسفه و عرفان بود، تفاوت داشت. امام خمینی (ره) با استفاده از فقه جواهری و حکمت صدرایی به دنبال تغییر حکومت پهلوی و تحقیق حکومت دینی بود؛ ولی جناب حلبی با استفاده از فقه سنتی و کلام سنتی تنها به فقه از طهارت تا دیات و اعتقادات دینی می اندیشید. (1)ساختار فکری حلبی محدودتر از ساختار فکری امام بود و بر این اساس، دغدغه فقه سیاسی را نداشت هر چند نمی توان به صراحت ادعا کرد که وی به جدایی دین از سیاست معتقد بود؛ برای این که او سال ها در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت، فعالیت سیاسی داشت و در آغاز انقلاب نیز پیام های تبریک به امام ارسال می کرد و خود نیز در انتخابات اولین مجلس خبرگان شرکت کرد. تفکر دینی رایج در عصر حلبی و سرخوردگی وی از فعالیت های سیاسی سبب شد تا سیاست در مقام عمل-به عنوان یک تاکتیک-از دین تفکیک شود؛ ولی به مرور، این جدایی دین از سیاست به استراتژی و اصلی راهبردی و مبنایی در سطحی از طرفداران انجمن مطرح گردید و بخشی از طیف گسترده انجمن در شهرستان ها و حتی برخی از سران انجمن با رویکرد جدایی دین از سیاست فعالیت می کردند. شخص آقای حلبی نیز در این تحولات فکری انجمن به نوعی گرفتار تذبذب فکری گشته و حکومت دینی در تفکر دینی او، جایگاه ویژه ای پیدا نکرد.
سوم: تاکتیک فعالیت غیرسیاسی انجمن، برگرفته از تاکتیک غیرسیاسی بهائیت بود. شعار بهائیت این بود که یک جریان غیرسیاسی است و تنها فعالیت فرهنگی می کند. بهائیت پس از پیروزی انقلاب نیز موضع غیرسیاسی خود را اعلام کرد. جامعه بهائیان در تاریخ شهریور 1362 اطلاعیه ای دادند و تعطیلی تشکیلات بهائیت در سراسر ایران را اعلام کردند و تصریح کردند که جامعه بهائی ایران امیدوار است این اقدام نشانه اطاعت کامل جامعه از حکومت وقت تلقی می گردد. این رویکرد تقیه ای بهائیت، شیوه همیشگی آنان در طول تاریخ معاصر بوده است تا بتواند به حیات خود ادامه بدهد. هر چند این فرقه در پنهان و با روش اطلاعاتی و امنیتی بسیار پیچیده توانست در نظام پهلوی نفوذ کند و امکانات این نظام را در خدمت اهدافش بگیرد و پس از انقلاب با شیوه های جاسوسی به فرهنگ و سیاست انقلاب ایران آسیب برساند. انجمن حجتیه نیز با الگوگیری از شیوه اطلاعاتی بهائیت توانست در درون این جریان خطرناک نفوذ کرده و با رویکرد غیرسیاسی، فعالیت مذهبی و ضد بهائیت خود را ادامه دهد.
چهارم: رژیم پهلوی و نهادهای امنیتی آن، با عنایت به رویکرد غیرسیاسی انجمن و حمایت شدید روحانیت سنّتی از این جریان و با توجه به سیاست رژیم جهت جلوگیری از فعالیت روحانیت و مذهبیون سیاسی به این نتیجه رسید که از انجمن حمایت کند و لااقل مانع فعالیت های فرهنگی و فکری آن نشود تا از این طریق بتواند افراد متدین را به سمت انجمن غیرسیاسی حجتیه سوق دهد و مانع جذب آنان به سوی جریان روحانیت سیاسی گردد. مشکل انجمن این بود که برخی از رهبران انجمن با امام خمینی(ره) رابطه خوبی نداشتند و گاهی در جلسات نیز به نقد سیاست های وی می پرداختند. همین سبب شد تا گروه های مذهبی و انقلابی، رویکرد سلبی با انجمن پیدا کنند و این رویکرد تا بعد از انقلاب نیز ادامه یافت.
پنجم: انجمن توجه نداشت که اولاً، بهائیت فرع بر رژیم پهلوی است و این رژیم است که با اقتدار خود به این فرقه ضاله میدان می دهد، بنابراین، عقل سلیم حکم می کند که باید آب گل آلود را از سرچشمه بست و مبارزه را با رژیم پهلوی داشت. البته بی شک آقای حلبی می دانست که دین با سیاست در هم تنیده است و دولت پهلوی، منشأ فساد و رواج بهائیت است؛ ولی چون یک بار در عرصه سیاست یعنی جریان شدن نفت سرخورده شد و کنار زدن کاشانی توسط مصدق را مشاهده کرد و احساس کرد که جریان مذهبی، توسط روشنفکران سیاسی بازی خورده است، ورود سیاست را به صلاح فعالیت فرهنگی نمی دانست و تمام همّت خود و دوستانش را صرف مبارزه با یک مسأله فرعی مهم یعنی بهائیت کرد. (2)
ثانیاً، انجمن با غیرسیاسی جلوه دادن خود گمان می کرد رژیم پهلوی را به بازی گرفته است؛ غافل از این که نیروهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم پهلوی، انجمن را وسیله ای برای لاغرکردن جریان مذهبی-سیاسی قرار داده اند.
ثالثاً، خطر حزب توده که با تفکر مارکسیستی در میان جوانان منتشر گردید، کمتر از بهائیت نبود؛ هر چند بهائیت در رژیم پهلوی، نفوذ کرده و بهائیان، مسئولیت های مهم حکومت را به عهده گرفته بودند، ولی به هر حال، حزب توده نیز تأثیر زیادی بر نسل جوان گذاشته بود. چرا فعالیت انجمن در مبارزه با حزب توده، کمرنگ بود؛ به عبارت دیگر، چرا رویکرد مبارزاتی انجمن جامع نگر نبود و بیشتر به یک جریان انحرافی تمرکز پیدا کرد؟ حال آن که می توانست به صورت رسمی با همه جریانهای فکری-انحرافی با همان رویکرد غیر سیاسی مقابله کند. شاید برخی بگویند که انجمن ادعای تحول جهانی با داعیه رهبری جامعه را نداشت تا بخواهد به حل تمام مشکلات بپردازد؛ ولی همین مطلب، یک اشکال جدی بر انجمن بود که گرچه توان رهبری جهانی یا ایرانی را در خود نمی دید؛ ولی باید یک منظومه فکری و اسلامی جامع نگر را به مخاطبان عرضه می کرد؛ هر چند فعالیت خود را در مقام عمل، به یکی دو محور محدود می ساخت.
ششم: فعالیت ها و تلاش های موفقیت آمیز انجمن در ترویج اعتقادات شیعه و مبارزه با انحرافات اعتقادی را نباید نادیده گرفت. بسیاری از جوانان متدین، با بهره گیری از درس های انجمن، توانستند در دام حزب توده قرار نگیرند. مرحوم شهید چمران به همین جهت از مرحوم حلبی تشکر می کند. جا دارد این شیوه و روش ترویج اعتقادات شیعه با حذف اشکالات پیش رو گفته در جامع رواج یابد.
هفتم: مخالفت امام خمینی(ره) و سایر روحانیون انقلابی با انجمن رانباید با مخالفت آنان با سازمان مجاهدین انقلاب و حزب توده و جریان مهدی هاشمی در اوایل انقلاب، یکسان دانست. مخالفت امام(ره) و نیروهای مذهبی با انجمن حجتیه، به جهت سابقه غیرانقلابی این گروه بود. امام اعتقاد داشت که انقلاب باید به دست انقلابیون هدایت گردد؛ ولی مخالفت گروه های دیگر با هدف ایجاد تفرقه میان روحانیت و حذف نیروهای متدین از صحنه انقلاب و مراکز آموزشی کشور بود. امام خمینی (ره) می دانست که خطای تاکتیکی در سطح کلان و خطای استراتژی در سطح دامنه انجمن، برای آینده نظام جمهوری اسلامی-با فرض اعطای مسئولیت های کلان نظام به آن ها- خطرناک است. به همین جهت، وی تلاش می کرد تا زمانی که مدیریت و رهبری جامعه و حکومت را به دست دارد، تمامی موانع بالفعل نظام را کنار بزند تا انقلاب، مسیر خود را به سلامت طی کند. همین شیوه باعث شد تا موانع دیگری همچون نهضت آزادی و جبهه ملی را نامشروع معرفی کند و به شدت با جریان مهدی هاشمی مخالفت نماید و با وجود مخالفانی از درون نظام اسلامی، عزل آیت الله منتظری را به صراحت مطرح سازد.
هشتم: مخالفان متعددی همچون سید حسن ابطحی به عنوان مروج مهدویت و یعسوب الدین رستگار جویباری به عنوان مخالف حضور روحانیت در فعالیت های نظام جمهوری اسلامی ایران وجود دارند که با نظام جمهوری اسلامی مخالفت کرده و فعالیت های غیرسیاسی را بر امور سیاسی ترجیح می دهند. این گروه ها را نمی توان انجمنی دانست. انجمن یک تشکیلات تعریف شده با اساس نامه معینی است که گروه های دیگر با وجود رویکرد مشترک انجمن، خارج از این جریان به شمار می آید.
حاصل سخن آن که: گر چه انجمن حجتیه به دلیل جزء نگری و فرع بینی و نداشتن استراتژی جامع، گرفتار تحلیل نادرست سیاسی شد و به همین دلیل، نمی توانست پست های کلیدی نظام را به دست گیرد؛ ولی این خطای روشی و محتوایی نباید باعث شود که فعالیت تقیه ای این جریان را به پای ساواکی بودن آن نوشت یا بدون توجه به طیف گسترده انجمن و وجود افراد متنوع انقلابی و غیرانقلابی، همه افراد انجمن را با یک حکم، محکوم کرد و تلاش های برخی ازمتدینان و انقلابیون انجمن را نادیده گرفت و باعث دلسرد کردن افراد مذهبی شد. شایان ذکر است که مدل تشکیل انجمن-نه محتوای آن- می تواند در زمان حال فایده بخش باشد. تشکیل انجمن های مذهبی در سراسر کشور با هدف تربیت نیروهای مفید، کارآمد و متدین برای آینده انقلاب بسیار ضروری است و نباید گمان شود که فعالیت های تبلیغی صدا و سیما، تأمین کننده فعالیت های تربیتی انجمن های مذهبی است. اگر این الگوی تشکیلاتی به کار گرفته شود، تشکیل های غیرمذهبی با مجوزهای رسمی در عرصه هنر و موسیقی و سیاست و با هدف کادرسازی، آسیب جدی فکری و فرهنگی را در کشور اسلامی پدید می آورند. امیدوارم این هشدار مورد توجه مسئولان فرهنگی کشور قرار گیرد.

تاریخ انجمن حجتیه

بینانگذار انجمن حجتیه، شیخ محمود ذاکرزاده تولایی (حلبی) از خطبا و علمای معروف مشهد بود. وی در روز یکشنبه، 13 جمادی الاول 1318(ه.ق) برابر با 17 شهریور 1279(ه.ش) به دنیا آمد و در جمعه هفدهم رمضان 1418، 26 دی ماه 1376 شمسی درگذشت و در کنار مزار شیخ صدوق آرمید. او، تحصیلات خود را در زادگاهش گذراند. ادبیات عرب را نزد میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری، منطق را نزد حاجی محقق، شرح لمعه را از محضر میرزا محمدباقر مدرس و قوانین الاصول را از میرزا جعفر شهرستانی فراگرفت. همچنین شش سال در رشته فلسفه تحصیل کرد و از محضر شیخ حسن کاشانی، شیخ اسدالله یزدی و حاج فاضل خراسانی بهره برد و چهار سال را در محضر آقا بزرگ شهیدی، اشارات اسفار را آموخت و سطح کفایه را نزد شیخ محمد نهاوندی و حاج میرزا احمد کفائی و خارج فقه و اصول را در محضر حاج میرزا محمد آقازاده خراسانی و حاج آقا حسین قمی فراگرفت و چهار سال را نزد میرزا محمدمهدی غروی اصفهانی تلمذ کرد. (3) مرحوم میرزا مهدی اصفهانی در میان استادان حلبی، بیش از همه، بر او تأثیر گذاشت. میرزا مهدی، شخصیتی عالم و فاضل بود که در شهر مشهد، حوزه درس داشت و بسیاری از طلاب این شهر در شمار شاگردان او به شمار می رفتند. او را می بایست از بنیان گذاران «مکتب معارف اهل بیت(ع) یا مکتب تفکیک» نامید. وی، نسبت به فلسفه، نظر مساعدی نداشت. به اعتقادمحمدتقی شریعتی، او هر چند نظریات فلاسفه را باطل می شمرد، اما همواره سعی می کرد دلایل آن ها را در خصوص مباحث عقلی، با دلیل و برهان ابطال کند. (4) به هر صورت، شاگردی و هم نشینی آقای حلبی با میرزا مهدی اصفهانی در رویگردانی وی از مباحث فلسفی و گرایش به سمت معارف دینی مکتب تفکیک بسیار مؤثر بود. بسیاری از طلاب حوزه علمیه مشهد در آن روزگار در برابر فلاسفه آشتی ناپذیر بودند و بین آنان و فلسفه پیوندی برقرار نبود. (5)پس از دهه 20، هم زمان با رونق گرفتن فعالیت فرقه بهائیت و نفوذ روزافزون معتقدان آن در عرصه حاکمیت، بسیاری از روحانیون و اقشار مذهبی درصدد مبارزه و مقابله با این فرقه ضاله برآمدند. استفاده از وعظ و منبر و ایراد خطابه از سوی روحانیت، شیوه معمول آنان برای ایجاد ارتباط با مردم بود و به این طریق آنان می توانستند، ترفندهای عناصر بهائی را خنثی سازند. نقش عمده برگزاری چنین جلساتی به عنده هیأت های مذهبی بود. در مشهد این هیأت ها بسیار فعال بود، به خصوص این که عناصر بهائی نیز در این عنصر نفوذ پیدا کرده بودند. بنابراین، برای مقابله با اشاعه این تفکر می بایستی حرکت منظم و سر و سامان یافته تری در شهرهای بزرگ صورت می گرفت. درمشهد هم این اتفاق افتاد و برخی از مراکز علمی و فرهنگی، برای نشر فرهنگ اسلامی و مبارزه با مظاهر غیردینی و مقابله با افکار انحرافی، تأسیس گشت. جمعیت مؤتلفین اسلامی از مهم ترین جمعیت ها و انجمن هایی بود که در مشهد پا به عرصه ظهور گذاشت. این تشکل، مرکب از شش جمعیت و انجمن به نام های کانون نشر حقایق اسلامی، (6) انجمن پیروان قرآن، انجمن تبلیغات اسلامی، طلاب علوم دینی، جمعیت مبارزین اسلام و هیأت های ابوالفضلی بودند. (7) رهبر جمعیت مؤتلفین اسلامی،‌(8) شیخ علی اکبر نوقانی بود که در مسجد گوهرشاد بر منبر می رفت و در مورد فعالیت بهائیت به مؤمنان هشدار می داد. انجمن پیروان قرآن به وسیله شیخ علی اکبر عابدزاده تأسیس شده بود. وی مؤسس مهدیه مشهد نیز بود و برخی بر این اعتقادند که تأسیس مهدیه در تهران و دیگر شهرستان های کشور نیز، ملهم از اقدام مرحوم عابدزاده بود. (9) انجمن تبلیغات اسلامی در فروردین ماه 1321 به وسیله عطاء الله شهاب پور، مدیر و صاحب امتیاز مجله «نور دانش»، حشمت الله دولتشاهی و علی اشرف در تهران تشکیل شد و با گسترش فعالیت آن، در مشهد نیز دارای شعبه شد. (10)
شیخ محمود حلبی نیز در هیأت های مؤتلفین اسلامی عضویت داشت. وی در آغاز، روحانی هیأت مسلم بن عقیل بود و هر ساله در روزهای قبل و بعد از نیمه شعبان، در خیابان گوهرشاد (صاحب الزمان فعلی) که محل سکونت عده ای از بهائیان بود، مراسم با شکوهی برگزار می کرد. بسیاری از هیات های مذهبی در آن زمان، تحت نظر آیت الله میرزا احمد کفایی قرار داشت که با دربار پهلوی رابطه خوبی برقرار کرده بود. این مسأله باعث شد که در ذهن بسیاری از فعالان سیاسی، مذهبی، نظیر شیخ محمود حلبی، محمدتقی شریعتی و شیخ علی اصغر عابدزاده و ... این رابطه نامطلوب جلوه کند. به خصوص این که بسیاری از این جلسات مذهبی، فاقد روحیه سیاسی بودند و بیشتر به امور دینی صرف می پرداختند. اما در نتیجه مساعدت های نامبردگان، نیمی از این هیات ها در مسیر فعالیت سیاسی قرار گرفتند. (11) کار عمده آقای حلبی در مشهد پس از شهریور 1320، مبارزه با بهائیت و پرداختن به امور تبلیغی در قالب منبر بود و در این زمینه مهارت و شهرت خاصی پیدا کرد. آقای حلبی در برخورد با بهائیان، متأثر از مرحوم آیت الله شیخ احمد شاهرودی و آثار وی مانند: «الحق المبین»(که ردیه ای است بر مرام و مسلک بابیان و بهاییان) بود. (12) هیأت های مؤتلفین اسلامی به موازات گسترش نفوذ بهائیان، بر آن شدند تا دو نفر را مأمور تحقیق و پژوهش پیرامون بهائیان کنند تا از این طریق ضمن آگاهی بر نحوه عملکرد این فرقه، تمهیدات لازم برای تربیت کادری زبده از جوانان، برای مقابله فکری با بهائیان فراهم آورند. به همین خاطر، شیخ محمود حلبی و سیدعباس علوی، مأمور این کار شدند. اما سیدعباس علوی بعد از مدتی همنشینی با اعضای فرقه مذکور، به تدریج دین و ایمان خود را از دست داده و در شمار معتقدان و کمی بعد در زمره مبلغان بهایی درآمد. این مسأله باعث شد که مذهبیون، خطر گسترش فرقه بهائیت را جدی تلقی کنند و به همین خاطر به اقدامات عمیق تری در این خصوص دست زنند. (13)
شیخ محمود حلبی تا پیش از کودتای 28 مرداد، در عرصه سیاسی و مذهبی فعالیت داشت و جزو مبارزان ملی شدن صنعت نفت به شمار می آمد. گفته می شود وی در همان دوره، پرچمی در دست و لباسی آماده رزم بر تن داشت و بر ایوانی در مشهد ایستاده بود و مردم را به مبارزه بر ضد انگلیسی ها فرا می خواند و خود نیز حرکت می کرد تا دیگران در پی او بیایند. (14) اما این همه شور و هیجان به واسطه بروز اختلاف بین رهبران نهضت ملی شدن صنعت نفت به یکباره فروکش کرد. برخی نیروهای مذهبی از ادامه فعالیت های سیاسی ناامید شدند و کم کم زمینه مناسبی برای بروز ایده های غیرسیاسی و پرداختن به مسایل صرفاً مذهبی و دینی در بین برخی از فعالان پدیدار شد. آنان به این اعتقاد رسیدند که می بایست، عرصه سیاست را به سیاست گذاران بخشند و هر چه سریع تر خود را از این ورطه نجات داده، تنها به امور دینی پرداخته و دل را به آداب و رسوم و مناسک و مراسم مذهبی و نقد مخالفانی همچون بهائیت خشنود سازند تا شرایط برای ظهور امام زمان(عج) فراهم گردد. (15) بنابراین، آقای حلبی پس از سرخوردگی در مسایل سیاسی، مشهد را ترک کرد و راهی تهران شد و تا یازده سال به زادگاه خود بازنگشت. وی، محفلی در سال 1322 شمسی در تهران با عنوان انجمن ضد بهائیت تشکیل داد که بعدها در سال 1336 نام «انجمن حجتیه مهدویه» به خود گرفت. (16) این جریان فکری و فرهنگی توانست با سازمان دهی و تشکیل چندین کمیته آموزشی، بحث و مناظره، تحقیق و غیره در شهرهای کشور به ویژه در شهرهایی که بهائیت متمرکز بودند و با استفاده از امکانات مالی همچون وجوهات شرعیه، اموال افراد متدین و متمول در بازار و از طریق جذب جوانان باهوش و مستعد حتی از خانواده های سرشناس و ثروتمند و سیاسی توسعه پیدا کند و افراد خود را در سه مرحله پایه، ویژه و عالی آموزش دهد تا بتوانند پس از تقویت اعتقادات دینی به نقد بابیت و بهائیت بپردازند. آقای حلبی در تبلیغ اعتقادات اسلام و نقد بهائیت از روحانیون کمتر بهره می برد و معتقد بود که نباید شأن روحانیت در مناظره ها تضعیف گردد.
انجمن به تبعیت از آقای حلبی با فلسفه وعرفان و تصوف و اصولاً با هر معرفتی که مستقیماً به نصوص قرآن و سنت باز نگردد، شدیداً مخالف بود و تمام فلسفه های جدید و نظریه های اجتماعی اخیر را یکسره باطل و بیهوده می دانست. انجمن، دشمنی عمیقی با اهل سنت داشت و ذره ای طرح وحدت اسلامی را نمی پذیرفت این گروه همچنین از انحصارگرایی دینی و مذهبی دفاع نمود و تقریباً برای هیچ دین و مذهب دیگری، امید رستگاری نمی دانست. مذهب شیعه را زاییده عقل محض و عدم پذیرش آن از سوی دیگران را، زاییده عناد و جهل می شمرد. (17)
انجمن پس از پیروزی انقلاب، رویکرد مبارزه با بهائیت و رویکرد سلبی نسبت به انقلاب اسلامی را تغییر داده و به جای نقد بهائیت، به نفی مارکسیسم پرداخت. آقای حلبی تا جریان 17 شهریور، باور به حرکت توده ها بر ضد رژیم نداشت، ولی از فردای آن روز، اطمینان پیدا کرد که دست چپی ها در کار نیست و به افراد انجمن توصیه کرد که در تظاهرات شرکت کنند. البته برخی از اعضای انجمن به شدت با این رویکرد آقای حلبی مخالفت کردند. انجمن در نشریه انتظار، هواداری خود را از انقلاب اعلام کرد. آن ها در تدوین پیش نویس قانون اساسی به پیشنهاد استاد مطهری مشارکت کردند. استاد مطهری به روایت مرحوم سید منیرالدین حسینی که خود نماینده خبرگان قانون اساسی بود، درگرماگرم انتشار پیش نویس قانون اساسی که توسط دکتر حبیبی و بنی صدر تهیه شده بود، از انجمن خواست تا آنان نیز پیش نویس پیشنهادی خود را، تدوین و منتشر ساخته، نظرات خود را بیان کنند. مرحوم سید منیر الدین حسینی پس از شرحی از انتشار پیش نویس قانون اساسی و تلاشی که خودش برای نقد آن داشت، می نویسد: «انجمن حجتیه نیز به پیشنهاد مرحوم شهید مطهری شروع به نگارش پیش نویسی برای قانون اساسی نمودند.» توضیح این که، اصل سوم پیش نویس قانون اساسی این بود: «آراء عمومی، مبنای حکومت است و بر طبق دستور قرآن که «و شاورهم فی الامر» و «امرهم شوری بینهم» امور کشور باید از طریق شوراهای منتخب مردم و در حدود صلاحیت آنان و به ترتیبی که در این قانون و قوانین ناشی از آن مشخص می گردد، حل و فصل شود». اصلاحیه انجمن بر این پیش نویس عبارت بود از: «ولایت الهیه فقیه به نیابت امام عصر علیه السلام مبنای حکومت است و تحت این ولایت به پیروی از اصول قرآنی «و شاورهم فی الامر» و «امرهم شوری بینهم» امور عمومی کشور باید در شوراها و در محدوده شرع و قوانین اسلامی و به وسیله خود مردم و در حدود صلاحیت قانونی آنان حل و فصل شود.» (18) البته مسأله ولایت فقیه از سوی شاگردان امام و آگاهان به کتاب ولایت فقیه جهت درج در قانون اساسی نیز مطرح گردید.
آقای حلبی، علاوه بر همکاری در تدوین پیش نویس قانون اساسی، بیانیه ای در آذرماه 1358 شمسی جهت تأیید قانون اساسی مصوب مجلس خبرگان صادر کرد. البته خود وی از مشهد کاندیدای مجلس خبرگان شد، ولی انتخاب نشد. مخالفت شدید با انجمن بعد از پیروزی انقلاب از سال 1360 شمسی، توسط سازمان مجاهدین انقلاب آغاز گردید و با انتشار کتاب «در شناخت حزب قاعدین زمان» توسط عمادالدین باقی و نشر دانش اسلامی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی در سال 1363شمسی، ضربه سختی بر آن وارد شد. به همین جهت، برخی از چهره های انقلابی که سابقه ارتباط با انجمن را داشتند، به حاشیه رانده شدند. البته حزب توده نیز مخالفت های شدیدی را با انجمن آغاز کرد. کیانوری در این باره می گوید: «ما چیزی به عنوان حجتیه نمی شناختیم. از روسیه به ما خط داده شد که این حجتیه را به عنوان یک ضد ارزش مطرح و علیه آن تبلیغ کنید. آن وقت یک «مهر باطل شده»، روی آن می زنند و از آن پس این مهر را به هر کس بزنند، می توانند او را از رده خارج کنند و به این ترتیب یک حرکت ضد انقلابی کاملاً مؤثری صورت می گیرد». حزب توده و احسان طبری و کیانوری برای اولین بار تفرقه انداختن بین متدینین انقلاب را شروع کردند. (19) شایان ذکر است که سنخ مخالفت های حضرت امام و انقلابیون دینی با انجمن، تفاوت اساسی با مخالفت های سازمان مجاهدین انقلاب و حزب توده داشت. آن ها با این گونه مخالفت، درصدد حذف بخشی از مذهبی ها و روحانیت از صحنه انقلاب به ویژه مدارس بودند؛ ولی امام(ره) بنا داشت هدایت انقلاب به دست کسانی باشد که سابقه انقلابی دارند؛ علاوه بر این که برخی از اعضای انجمن با وجود تأکید آقای حلبی، به جریان انقلاب نپیوستند و رویکرد دیگری را دنبال کردند. بدین رو، امام در طی سخنرانی هایی به نقد متحجران می پرداخت. انجمن در پی سخنان امام خمینی(ره) در 21 /4 /1362 به تعطیلی موقت انجامید. ایشان در این سخنان فرمود: «یک دسته دیگر هم که تزشان این است که بگذارید که معصیت زیاد بود تا حضرت صاحب بیاید، حضرت صاحب مگر برای چی می آید؟ حضرت صاحب می آید که معصیت را بردارد، ما معصیت کنیم که او بیاید؟ این اعوجاجات [کج روی ها] را بردارید این دسته بندی ها را برای خاطر خدا، اگر مسلمید و برای خاطر کشورتان، اگر ملّی هستید، این دسته بندی ها را بردارید و در این موجی که الان این ملت را به پیش دارد می برد، در این موج خودتان را وادار کنید و برخلاف این موج حرکت نکنید که دست و پایتان خواهد شکست.» انجمن حجّتیه چون فکر کرد این سخنان به آن ها مرتبط است، در تاریخ 1 /5 /1362 با صدور اطلاعیه ای اعلام کرد که کلیه جلساتش تعطیل شده است. البته امام خمینی (ره) متوجه بود که اعلام تعطیلی انجمن، غیر از انحلال آن است.
انجمن حجّتیه در دهه هفتاد و هشتاد، حرکت جدیدی آغاز کرد، حرکتی که بیش از همه به وحدت شیعه و سنی آسیب می زد. انجمن به منظور دفاع از امامت امیرالمؤمنین(ع) به اهانت بر خلفای سه گانه و نقد اهل سنّت پرداخت و همچون گذشته در مقام عمل به جدایی دین از سیاست اصرار ورزید.
رهبری انجمن در تمام مدت حیاتش با شیخ محمود حلبی بود. در این اواخر، به دلیل سنّ زیادی وی، کارهای اجرایی انجمن توسط شخصی به نام سید حسن افتخارزاده صورت می گرفت. او در سال 1321 در سبزوار به دنیا آمد و دروس حوزوی را در نزد آیت الله وحید خراسانی و آیت الله میلانی فراگرفت. رساله فوق لیسانس خود را با استاد مطهری و شهید مفتح و رساله دکتری خود را با دکتر حائری در دانشگاه تهران گذراند. وی از اعضای دانشجویی انجمن شاهنشاهی فلسفه بود. انجمن مزبور به ریاست سیدحسن نصر و زیر نظر فرح پهلوی کار می کرد. (20) افتخارزاده در سال های 1339 به بعد در کلاس های ضد بهائیت آقای سجادی در مشهد شرکت می کرد و سپس به عنوان مبلغ بر ضد این فرقه ضاله در سراسر کشور سخنرانی می نمود. وی از سال 51 شمسی تهران آمد و در انجمن واقع در شاپور سابق فعالیت می کرد. وی در سال 1367 به دلیل اهانت به شهدا و برخی از مقدّسات دینی دستگیر شد. (21) افتخارزاده در یکی از جلساتی که در گروه علوم سیاسی دفتر تبلیغات اسلامی قم در سال 1387 شمسی برگزار گردید، با دلایلی از جمله ارتباط با روشن فکران و گذراندن رشته فلسفه در دانشگاه، تحجر بودن و ضد خردگرایی انجمن حجتیه را نفی کرد. وی در توصیف مرحوم حلبی می گوید: «تمام مبانی فلسفه مشاء در دست ایشان بود. تمام عبارات اشارات را حفظ بود. ایشان مدرس فلسفه در مشهد بود و بعد به حاج مهدی اصفهانی پیوست. او یک ملای باسواد و یک واعظ پرمطالعه بود. جایی از کتاب بحار نبود که ندیده باشد. گاهی در یک منبر، دویست تا سیصد شعر فارسی و عربی و چهل تا پنجاه حدیث می خواند. انجمن، گروهی مسلمانان و شیعه اثناعشری و مقلد مراجع تقلید است که تحت ارشاد، زعامت و رهبری ایشان، مبارزه علمی و منطقی با بهائیان را دارد. رهبران انجمن در کار تقلید دخالت نمی کردند. فقط معیار تقلید را می گفتند. بینش سیاسی خاصی در انجمن نبود.»(22) وی به تفصیل درباره فعالیت بهائیت و سخنرانی سیدعباس علوی، روحانی بهائی در جمع دو هزار نفر پیرامون مظلومیت بهائیت گزارش داده و فعالیت های آقای سجادی و جمعی از طلاب و نفوذ آن ها به جمعیت بهائیان برای به دست آوردن کتاب های آن ها و مناظره با آن ها را گزارش می دهد. وی در ادامه به فتوای وجوب مبارزه با بهائیت از سوی مراجع تقلید اشاره می کند و این که فرمودند: نباید مبلغان بر ضد بهائیت به نجف بروند و باید در ایران به مبارزه بر ضد این جریان انحرافی بایستند. وی به صراحت، نظریه جدایی دین از سیاست را نفی کرده و آن را عقیده افراد انجمن نمی داند. ایشان، این نظریه را که جهان باید پر از ظلم و جور باشد تا امام زمان بیاید را رد و همچنین انتساب زعامت انجمن را به خود را نیز انکار می کند و می گوید:‌«آقای حلبی، کار انجمن را به حدود ده نفر سپرد و بنده روحانی و پیش نماز آن ها هستم». وی در باب مدل حکومت و سایر مسایل اجتماعی، نظرمراجع تقلید را اصل می داند. این مطالب در صورت تصدیق، نشان می دهد که به هر حال، انجمن در سیاست به امام خمینی(ره) گرایشی نداشت.
مخالفان انجمن در دهه هفتاد نیز به انتشار نقدهای خود بر این جریان فکری پرداختند. برای نمونه می توان از کتاب «ولایتی های بی ولایت» نوشته محمدرضا اخگری در سال 1368 یا مقالات «انجمن حجتیه نسلی مأیوس از حرکت و انقلاب» در نشریه «راه مجاهد» آقای میثمی که در سال 1368 به صورت کتاب منتشر شد، نام برد. اوایل سال 1381 شمسی، موج دیگری بر ضد انجمن حجتیه شکل گرفت و برای چندمین بار، مسأله انجمن با پیروزی دکتر احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری در خرداد 1384 شمسی از سوی مرحوم آیت الله توسلی از اعضای بیت شریف امام(ره) مطرح گردید. (23) در حالی که به اعتراف آقای افتخارزاده، آقای احمدی نژاد در عمر خود، حتّی در یکی از جلسات انجمن حجتیه هم شرکت نکرده اند. (24)

اساس نامه انجمن حجتیه

انجمن حجتیه با مدیریت شیخ محمود تولایی (حلبی) و هیأت مدیره رسمی، برای نظم یافتن و انسجام بخشیدن به فعالیت های خود، اساس نامه ای را به شرح ذیل تنظیم کرد:
مقدمه: به منظور فعالیت های علمی و آموزشی و خدمات مفید اجتماعی، با الهام از تعالیم عالیه اسلام و مذهب شیعه جعفری برای پرورش استعداد و تربیت انسان های لایق و کاردان و مقید به تقوی و ایمان و اصلاح جهات مادی و معنوی جامعه، مؤسسه ای به نام «انجمن خیریه حجتیه مهدیه» به قصد صد در صد غیرانتفاعی به شرح زیر تأسیس می شود.
فصل یکم: اسم، موضوع، هدف، مرکز و مدت و دارایی
ماده اول: اسم مؤسسه (انجمن خیریه حجتیه مهدویه) است که دراین اساسنامه به اختصار انجمن نامیده می شود.
ماده دوم: موضوع و هدف: منظور از تشکیل انجمن، اجرای اموری است که ذیلاً شرح داده می شود:
تبلیغ دین اسلام و مذهب جعفری و دفاع علمی از آن با رعایت مقتضیات زمان به روش های مختلف زیر:
1- تشکیل کنفرانس ها و سمینارهای علمی و دینی در نقاط مختلف کشور با رعایت مقررات عمومی
2- چاپ و پخش جزوات و نشریه های علمی و دینی با رعایت قوانین مطبوعاتی کشور
3- تأسیس کلاس های تعلیم و تدریس اخلاقی و معارف اسلامی با رعایت مقررات عمومی
4- ایجادکتابخانه و قرائت خانه و اماکن ورزشی با رعایت قوانین مربوطه
5- انجام امور خیریه عمومی و مساعدت فرهنگی مؤسسات اسلامی و اخذ تماس با مجامع مشابه بین المللی با نظر مقامات ذی صلاحیت
6- تدارک جلسات آموزشی به منظور تربیت افراد برای مناظرات و مباحثات علمی، ادبی و مذهبی در محافل اسلامی با رعایت مقررات
7- تأسیس هر نوع مؤسسه فرهنگی نظیر دبستان، دبیرستان، مدارس عالیه و پرورشگاه با رعایت قوانین
8- ایجاد هر نوع مراکز درمانی نظیر بیمارستان ها و درمانگاه با رعایت مقررات وزارت بهداری
9- تبصره
تبصره1- موضوع و هدف انجمن، ثابت و تا زمان ظهور حضرت بقیه الله امام زمان «اروحنا فداه» لا یتغیر خواهد بود؛ اما برنامه های آن با توجه به شرایط زمان و نیاز جامعه، می تواند بر اساس حفظ هدف ملی و رعایت مقررات این اساسنامه تغییر و یا تعمیم یابد.
تبصره 2- انجمن به هیچ وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسئولیت هر نوع دخالتی را که در زمینه های سیاسی از طرف افراد منتسب به انجمن صورت می گیرد، برعهده نخواهد داشت.
ماده 3- مراکز انجمن در تهران است و صندوق پستی شماره ... برای مکاتبات آن در اختیار می باشد. در صورت اقتضا هیأت مؤسس می تواند با نظر مقامات ذی صلاحیت، نماینده گروه یا شعب انجمن را در تهران یا در دیگر نقاط، اعم از داخل یا خارج کشور دایر نماید و افراد نیکوکار را به نمایندگی انجمن برای اجرای هدف اساسنامه به خدمت دعوت کند.
مهم ترین فراز این اساسنامه، تبصره دوم از ماده دوم فصل یکم آن باشد که انجمن، اعضای خود را به مداخله نکردن در امور سیاسی دعوت می کند. این مسأله بعدها باعث چالش اعضای انجمن با نیروهای منسوب به خط امام شد. انقلابیون که تنها راه مبارزه علیه طاغوت و ظلم و ستم را ضدیت با نظام استبدادی و رژیم شاهنشاهی می دانستند، به هیچ وجه، دلایل و توجیهات اعضای انجمن را برای مداخله نکردن در امور سیاسی نمی پذیرفتند. انجمن نیز به هیچ روی قصد عقب نشینی از مواضع خود را نداشت. بنا به گفته علی اکبر پرورش، عضو سابق تشکیل یاد شده، انجمن از اعضای خود تعهدی مکتوب، مبنی بر عدم فعالیت سیاسی می گرفت. (25)

پی‌نوشت‌ها:

1. سخن در این نیست که تمامی معتقدان به مکتب تفکیک با حرکت سیاسی امام خمینی (ره) مخالفت داشتند؛ بلکه برعکس بزرگانی، مانند: آیت الله آقا مجتبی قزوینی و آیت الله میرزا جوادآقا تهرانی از سران مکتب تفکیک و از شاگردان میرزای اصفهانی، مروجان مرجعیت و نهضت سیاسی امام خمینی(ره) بودند.
2. شهید هاشمی نژاد می گوید: تعدادی از رهبرانشان چنان بهائیت را بزرگ می کردند که انگار در این مملکت تنها خطر بهائیت است، در حالی که ما معتقد بودیم یعنی خط انقلاب معتقد بود که بهائیت شاخه ای است از شاخه های استعمار، ملعولی است ما باید سراغ علت برویم (به نقل از: در شناخت حزب قاعدین، ص 63)
آقای جنتی نیز در نماز جمعه در خطاب به انجمن تصریح کردند که بهائیت خطر است ولی ما گفتیم باید ریشه های آن ها را از بین برد لیکن شما شاخه ها و برگ های آن را می زدید. (همان، ص 33).
3. عمادالدین باقی، آیت الله حلبی، چهره نیم قرن تفکر رازآلود مذهبی، روزنامه جامعه 76/2/5، سال یکم، شماره 14.
4. خوانندگان گرامی می توانند درباره اندیشه میرزا مهدی اصفهانی به گفتار مکتب تفکیک از کتاب جریان شناسی فکری ایران معاصر نگارش اینجانب مراجعه کنند تا مخالفت وی با فلسفه و عرفان و برهان روشن گردد.
5. برای مطالعه بیشتر ر.ک به: نگارنده، جریان شناسی فکری ایران معاصر، گفتار مکتب تفکیک.
6. محمدتقی شریعتی، از بنیان گذاران کانون نشر حقایق اسلامی بود که فعالیت های بسیاری را در زمینه علوم و معارف اسلامی و تفسیر قرآن داشت.
7. www.meisaml.com گفت و گو با طاهر احمدزاده، در خصوص انجمن حجتیه.
8. مؤتلفین اسلامی مشهد غیر از هیأت های مؤتلفه اسلامی تهران است که هجده سال بعد شکل یافت.
9. رسول جعفریان، جریان ها و سازمان های مذهبی-سیاسی ایران؛ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ص57.
10. حسن پناهی، سیاست گریزی و ترویج جدایی دین از سیاست، روزنامه جمهوری اسلامی 81/8/9.
11. رسول جعفریان، جریان ها و سازمان های مذهبی-سیاسی؛ ص 59 و 58.
12. همان، ص 228.
13. حسن پناهی، سیاست گریزی و ترویج جدایی دین از سیاست، روزنامه جمهوری اسلامی، 9 /8 /81.
14. عمادالدین باقی، آیت الله حلبی، چهره نیم قرن تفکر رازآلود مذهبی، جامعه 76/12/25.
15. فتاح غلامی، 60 سال فراز و نشیب، روایتی تازه از انجمن حجتیه، سایت محاکمه.
16. جریان شناسی انجمن حجتیه، ص 16.
17. حسن مانی، انجمن حجتیه چونان یک فرقه گنوسی، سایت محاکمه.
18. تاج الدین محرابی، انجمن حجتیه و ولایت فقیه، به نقل از خاطرات مرحوم سید منیرالدین حسینی؛ تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 248.
19. گفتگوی دکتر افتخارزاده درگروه علوم سیاسی دفتر تبلیغات مورخ 1387/1/28.
20. البته شخصیت های دینی و غیردینی فراوانی با انجمن شاهنشاهی فلسفه ارتباط داشتند.
21. دینداری در چنبره جمود، سایت محاکمه.
22. سخنرانی دکتر افتخارزاده، درگروه علوم سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی دفتر تبلیغات در مورخ 28 /1 /1387.
23. ر.ک به"جریان ها و سازمان های مذهبی-سیاسی ایران"، نشر مورخ، چاپ هفتم، 1386، ص 433-434 .
24. گفتگوی دکتر افتخارزاده در گروه علوم سیاسی دفتر تبلیغات، مورخ 28 /1 /1387.
25. فتاح غلامی، 60 سال فراز و نشیب، روایتی تازه از انجمن حجتیه، به نقل از ولایتی های بی ولایت، محمدرضا اخگری، زمستان 1367، ص 25، سایت محاکمه.

منبع: خسروپناه، عبدالحسین؛ (1390)، جریان شناسی ضد فرهنگ ها، قم: تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ پنجم/1390.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.