سیاست خارجی ایران در دوره ی پس از جنگ

برای هرگونه تجزیه و تحلیل سیاست خارجی ایران در دوره ی پس از جنگ باید چگونگی شکل گیری دیدگاه "اسلام سیاسی" را در این کشور نیز در نظر گرفت. پیشینه ی این دیدگاه در ایران به وایل دهه ی 1960 باز می گردد، زمانی
يکشنبه، 19 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سیاست خارجی ایران در دوره ی پس از جنگ
 سیاست خارجی ایران در دوره ی پس از جنگ

نویسنده: هوشنگ حسن یاری (1)



 
برای هرگونه تجزیه و تحلیل سیاست خارجی ایران در دوره ی پس از جنگ باید چگونگی شکل گیری دیدگاه "اسلام سیاسی" را در این کشور نیز در نظر گرفت. پیشینه ی این دیدگاه در ایران به وایل دهه ی 1960 باز می گردد، زمانی که آیت الله خمینی با سیاست های پهلوی دوم، به مخالفت برخاست. پس از انقلاب اسلامی سال 1979 ایران، اسلام گراها حکومت را به دست گرفتند. در دهه ی اول استقرار جمهوری اسلامی، علایق اسلامی بر همه ی شئون زندگی سیاسی ایرانی ها حاکم بود. این نگرش بر هنجارهای پذیرفته شده ی رفتار بین الملل [1] همخوانی کامل نداشت و به سختی می شد بین سیاست خارجی و داخلی ایران تمایز قائل شد. [2] پس از آن نیز اسلام همواره نقشی اساسی در سیاست خارجی ایران داشته است و اهداف این کشور و راه های رسیدن به آن را همچنان تبیین می کند. (2)
برای تجزیه و تحلیل سیاست خارجی سه نظریه ی متداول وجود دارد که از هیچ یک از آنها به سادگی نمی توان در تجزیه و تحلیل سیاست ایران استفاده کرد. این نظریه ها بر اساس روش های متفاوتی که برای اثبات فرضیه ها در آنها استفاده می شود از یکدیگر تفکیک می شوند. اولین الگو، دیدگاه رفتارگرایانه است که بر مطالعه ی تطبیقی سیاست خارجی استوار است. [3] این دیدگاه برای درک علمی سیاست خارجی و تعیین الگوهای نگرشی بر جنبه های خارجی رفتار بازیگران ملی متمرکز است و با استفاده از داده های برگرفته از علوم دقیق تا حد زیادی بر تبیین و توصیف دولت ها تکیه دارد. در این دیدگاه نمی توان تعیین کرد که آیا جنبه ی بیرونی یک حکومت به طور منطقی تشخیص داده می شود و سیاستمداران از نظریه ی تعریف و تثبیت شده استفاده می کنند یا نه؟ به عبارت دیگر، سؤال این است که سیاست خارجی در نظام مبتنی بر اصول آیین نامه ای از پیش تعیین شده که در آن تصمیمات، صرفاً بر اساس واقعیات گذشته گرفته می شوند، چگونه است؟ دومین دیدگاه بر روش های سیاسی- تاریخی تکیه دارد و بر اسنادی استوار است که تاریخ شناسان دیپلماسی یا روابط بین الملل آنها را ارائه می کنند. این دیدگاه صرفاً برخی متغیرهای تعریف شده را انتخاب می کند، به همین دلیل نسبت به تحلیل های تطبیقی، جذابیت کم تری دارد. [4] الگوی سوم، ساختارگرایی تاریخی- اقتصادی است که به نظام های متقابل ملی و بین المللی و ارتباط بین آنها می پردازد. در این فصل با استفاده از دیدگاه ترکیبی و با به کارگیری عناصری از هر سه الگوی یاد شده به تجزیه و تحلیل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران می پردازیم، به کارگیری دیدگاه ترکیبی از این رو است که هیچ یک از نظریه های سه گانه، به تنهایی چارچوب مناسبی برای فهم سیاست خارجی به دست نمی دهند.
بسیاری از ناظران غربی معتقدند سیاست خارجی ایران در دهه ی 1990، ادامه ی سیاست این کشور در دهه ی 1980 بود، اما شواهد بسیاری حاکی از تغییر این سیاست است. برای مثال، ایران در نشست اکتبر 1994 (مهر 1373) در کازابلانکا شرکت کرد؛ نشستی که برای بررسی مسائل اقتصادی مربوط به گفت و گوهای صل اعراب و اسرائیل تشکیل شد و اسحاق رابین و شیمون پرز نیز در آن حضور داشتند. (3) نمونه ی دیگری از تغییر سیاست این کشور، مذاکرات برای عادی سازی روابط ایران و مصر بود. ایران در روابط با مراکش نیز از خود نرمش نشان داد، در حالی که شاه مراکش در سال 1993، میزبان نخست وزیر [حکومت] اسرائیل بود. روابط بسیار نزدیک با سوریه به رغم گفت و گوهای صلح اخیر این کشور با [حکومت] اسرائیل نیز همچنان حفظ شد در حوزه ی خلیج فارس نیز ایران به رغم حمایت عربستان از امارت متحده ی عربی در موضوع جزایر سه گانه [تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی] همچنان روابط دوستانه ی گسترده ای با عربستان داشت و با اصرار بر حل مشکلات از راه دیپلماتیک تا حد زیادی در مقابل امارات نیز بردباری نشان داد.
اگر چه دیپلماسی ایران پیش از آن تجزیه نشده و با فراز و نشیب هایی نظیر بحران گروگان گیری و جنگ تحمیلی مواجه بود، اما این دیپلماسی به بلوغ رسید و شواهدی از تفکر و عملکرد دقیق در آن آشکار شد. برخلاف نظر بسیاری از تحلیل گران سیاست ایران، نگرش ایران به جهان به مرحله ی جدیدی ارتقا یافته است. ایران دیگر عرصه ی جهانی را یک میدان جنگ نمی بیند و بیش تر خواهان همکاری و کاهش تنش ها در جهان است. اما ایران تصمیم گیری در خصوص سیاست خارجی خود را چگونه تنظیم کرد و برای تدوین سیاستی منسجم با چه موانعی روبه رو بود؟ سیاست های کاربردی این کشور چگونه با اصول کلی این سیاست ها تطبیق داده می شد؟ اینها بخشی از سؤالاتی است که در این فصل به آنها می پردازیم.
در پیشینه ی روابط دیپلماتیک جمهوری اسلامی چهار مقطع تاریخی مهم وجود دارد: 4 نوامبر 1979 (13 آبان 1358) که دانشجویان سفارت امریکا در تهران را تسخیر کردند؛ 22 سپتامبر 1980 (31 شهریور 1359) که عراق به ایران حمله کرد؛ 17 جولای (6 مرداد 1368) که ایران قطعنامه ی 598 را پذیرفت؛ و 28 جولای 1989 (6 مرداد 1368) که هاشمی رفسنجانی به مقام ریاست جمهوری برگزیده شد و سیاست ایران وارد مرحله ی جدیدی شد. می توان گفت "دوره ی دوم جمهوری اسلامی" [5] یک سال پس از پذیرش قطعنامه ی 598 آغاز شد. [6]
سیاست خارجی ایران در زمان دولت موقت مهدی بازرگان جهت گیری آشکاری نداشت. این دولت گاهی همان سیاست های حکومت پیشین را دنبال می کرد. [7] ام. ار. جلیلی (M. R. Djalili) استاد ایرانی حوزه ی روابط بین الملل، این سیاست را سیاستی عادی، میانه رو و بدون جاه طلبی های منطقه ای و در عین حال سیاستی حافظ استقلال و تمامیت ارضی کشور می داند. [8] با این حال، این سیاست تا حدودی از اصل "نه شرقی، نه غربی" در معنای عدم تعهد به هر دو ابر قدرت در نظام دو قطبی جامعه ی بین الملل پیروی می کرد. (4)
اسلام مبارز، نظمی جدید مبتنی بر آرمان گرایی غیر سنتی را نوید می داد. تسخیر سفارت امریکا- که امام خمینی رهبر [فقید] انقلاب اسلامی، آن را "انقلابی بزرگ تر از انقلاب اول" نامید- به دست " دانشجویان پیرو خط امام" بر همین اساس روی داد. اشغال سفارت امریکا اولین اقدام مهمی بود که از طرف نیروهای انقلابی انجام شد. [9] این رویداد دو تأثیر بر امور داخلی ایران و جامعه ی بین الملل گذاشت که نتیجه ی آن در کوتاه مدت نمایان شد. اول، بازرگان که دولتش به دلیل وجود مراکز قدرت متعدد از همان آغاز فلج بود، استعفا داد. [10] رفتن او به معنای گسست کامل ایرانیان از سیاست گذشته و آغاز رادیکالیسم در سیاست خارجی ایران بود. دوم، جنگ هشت ساله با عراق آغاز شد.
رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری که میزان مشارکت مردم در آن 57 درصد بود، با کسب 63/1 درصد آرا به قدرت رسید. وی زمانی به ریاست جمهوری ریسد که کشور از نظر داخلی دستخوش تغییر و تحول و خستگی ناشی از جنگ بود و از نظر بین المللی نیز اوضاع شکننده ای داشت. [11] در گذشت امام خمینی در چهارم ژوئن 1989 (14 مرداد 1368)، جریان بازسازی اقتصادی و ملی ایران را دگرگون کرد و سبب بازنگری بنیاد سیاست خارجی جمهوری اسلامی شد. در تجزیه و تحلیل تأثیرات جنگ ایران و عراق بر تغییر سیاست کشور، دو مرحله ی مجزا را قبل و بعد از جولای 1989 (تیر 1368)، می توان تعیین کرد. البته در اینجا به امور مربوط به سیاست خارجی دولت موقت پرداخته نمی شود. [12] به دوره ی 1988 تا 1989 که کشور آماده می شد تا به جنگ پایان دهد و منابع و انرژی کم تری به صدور انقلاب اختصاص می داد نیز اشاره نمی شود. [13]

مرحله ی اول؛ مهار شور انقلابی

انقلاب اسلامی ایران در مقدمه ی قانون اساسی جمهوری اسلامی چنین توصیف شده است: «انقلاب حرکتی است برای پیروزی مظلومان بر ظالمان... در داخل و خارج ایران. انقلاب به طور خاص در سطح بین المللی و در ارتباط با دیگر جنبش های اسلامی و مردمی تلاش می کند تا مقاومت مردم مظلوم و امت واحده ی جهانی را تقویت کند.» [14] امام خمینی نیز برای تبیین چنین مفهومی در پیام 3 سپتامبر 1983 (12 شهریور 1362)، می گوید: « مقابله با تبلیغات افراد به اصطلاح ملی گرا و غرب گرا (غرب زده ها) که مسلمانان را از دفاع از حقوق خود باز می دارند تنها راه وحدت مسلمانان و مهم تر از آن وحدت مردم مظلوم (مستضعفان) عالم است.» [15] این سخنان پیامدهای منطقه ای و بین المللی آشکاری برای ایران داشت. این موضوع بیش از هر چیز شور انقلابی دائم مردم را می طلبید. در بند 152 قانون اساسی [اول جمهوری اسلامی ایران] آمده است: « سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر دفاع از حقوق همه مسلمانان استوار است.» در حالی که در بند 154 بیان شده است: « جمهوری اسلامی از هرگونه دخالت در امور داخلی دیگر کشورها خودداری کرده، از مبارزه ی مظلومان علیه ظالمان در عالم حمایت می کند.» [16] قانون اساسی توضیح نمی دهد که چگونه این دو هدف متضاد با هم جمع می شوند. اصل دخالت نکردن در امور داخلی این کشورها اجازه نمی دهد که کشوری از توده های مظلوم کشوری دیگر حمایت کند. در حالی که بنا به گفته ی رهبران ایران، دفاع از حقوق همه ی مظلومان مسئولیتی بزرگ برای جمهوری اسلامی ایجاد می کند، زیرا علایق ایدئولوزیک و اسلام گرایانه بر علایق ملی اولویت دارد. در طول سال های بعد نیز همه ی اقدامات و منابع برای این عقیده صرف شد و حتی تحمیل جنگ از طرف عراق هم نتوانست حامیان این پیام را خلع سلاح کند.
در اولین دهه ی استقرار جمهوری [اسلامی] یک نظام سیاسی خاص الهام گرفته از تعالیم آسمانی بر کشور حاکم و با اتخاذ اقداماتی، خط مشی جدیدی اعلام شد؛ قطع روابط دیپلماتیک با "اسرائیل غاصب" در 18 فوریه ی 1979 (29 بهمن 1357) ـ کم تر از یک هفته پس از پیروزی انقلاب- [17] قطع روابط با اقلیت سفیدپوست حاکم بر افریقای جنوبی در 14 مارس (23 اسفند) همان سال، لغو رسمی عضویت ایران در سازمان پیمان مرکزی (سنتو/ Central Treaty Organization) در 13 مارس 1979 (22 اسفند 1357) و قطع روابط دیپلماتیک با مصر در 30 آوریل 1979 (10 اردیبهشت 1358)، اولویت های حکومت جدید اسلامی [ایران] بود. حمایت احزاب چپ گرا از پیام رهبر انقلاب [اسلامی] نشان می دهد که آنها نیز منطق حاکم بر این تمایلات ستیزه جویانه و آرمان گرایانه را تأیید می کردند. [18] از نظر این گروه ها، قانون بین الملل و نهادهای بین المللی که به دنبال ایجاد روابط چند جانبه هستند، تنها در خدمت منافع قدرت های بزرگ می باشند. [19]
با وجود شکل گیری این جریانات، آلام و آرزوهای اسلام گرایانه محقق نشد. وضعیت موجود با بی تجربگی سیاسی و نبود نظامی کارکشته و کارآمد رو به وخامت گذاشت و تخاصم و بدگمانی بسیاری از قدرت های خارجی سبب شد جمهوری اسلامی با محدودیت های بین المللی روبه رو شود. این وضعیت پیامدهایی داشت و کشور را از نظر بین المللی محدود می کرد. همچنین سبب می شد تجاوز عراق به طور جدی محکوم نشود. رهبران ایران تردید نداشتند که چنین تجاوزی حاصل دسیسه ی حکومت های محافظه کار عرب و حمایت قدرت های غربی بوده است.
مصطفی رحیمی روشنفکر ایرانی، معتقد است که بزرگ ترین فاجعه در ایران، اعتقاد گسترده به نظریه های توطئه است. هر مشکلی در کشور رخ می دهد گناه آن را به گردن قدرت های خارجی می اندازند. بر اساس یک نظر اسطوره گونه ی رایج، از امریکا به عنوان "امپریالیسم امریکا" یاد می کنند و معتقدند این کشور قدرت خارق العاده ای برای تغییر دولت ها دارد. رحیمی می گوید: « برای پاک کردن ذهن جامعه ی ایرانی از این گونه باورها به حرکت فرهنگی و روشنفکری نیازمندیم.» [20] عزت الله سحابی از اعضای شاخص نهضت آزادی نیز با ابراز تأسف از فرصت های از دست رفته می گوید:
در پانزده سال گذشته، تنها احساسات بر کشور حاکم بوده است. ما در خیالات خود سیر می کنیم و شکاف بزرگی میان توقعات و تصورات ما از واقعیت وجود دارد... و تا زمانی که این شکاف وجود دارد می توان به طور دائم یا دشمن خیانتکار را سرزنش کرد یا اقدامات و تصورات خود را مورد انتقاد قرار داد. [21]
حتی امام خمینی هم بزرگ نمایی قدرت امپریالیسم را قبول ندارد و معتقد است:
از جمله موانعی که مسلمانان را از دفاع از کشورهایشان باز می دارد، تبلیغات گسترده ای است که در آن قدرت های خارجی بزرگ تر از آنچه که واقعاً هستند، نشان داده می شوند. [22]
ایرانی ها به طور عام و حلقه ی محدود رهبران انقلاب به طور خاص، هیچ توجهی به این هشدارها نکردند. اگرچه از زمان پذیرش شاه در امریکا برای معالجات پزشکی در سال 1979، این اتفاق نظر وجود داشته است که « امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند."، ولی هنوز همه ی وقایع به دست های پنهان دو توطئه گر بزرگ و اذناب آنها نسبت داده می شود. [23] [سید] احمد خمینی در دیدار خانواده هایی که بستگان خود را در جنگ از دست داده اند [خانواده ی شهدا] می گوید: « ما توانسته ایم امریکا و قدرت های بزرگ را شکست دهیم... و امروز اسلام بر جهان حکومت می کند.» وی به رغم لحن پیروزمندانه اش اضافه می کند: « دشمنان داخلی و خارجی با همدستی کاپیتالیسم جهانی به مکیدن خون مردم ایران ادامه می دهند.» [24]
رفسنجانی رئیس جمهوری [وقت ایران]، در خطبه های نماز جمعه ی 9 نوامبر 1994 (18 آبان 1373)، در سخنانی مشابه سه گروه مخالف سیاست های اقتصادی اش را شماتت می کند این سه گروه عبارت اند از: منتقدان سیاست های دولت، دشمنان خارجی و مفسدان اقتصادی. [25] دانیل پایپس (Pipes) ادعای توطئه را چنین توصیف می کند:
دوت امریکا برای بسیاری از اشتباهات و وقایعی که در خاورمیانه اتفاق می افتد مورد سرزنش قرار می گیرد، زیرا ترس از توطئه در خاورمیانه درگیری های بسیاری برای دولت امریکا ایجاد کرده است. بسیاری از رفتارهای ضد غرب و ضد اسرائیل حاصل ترس از نیروهای مداخله گر بین المللی است. [26]
مخالفت ایران با غرب به معنای تمایل این کشور به کشورهای جنوب است. حکومت اسلامی [ایران] از سال 1979 تا 1985، در خصوص ارتباط دیپلماتیک با یازده کشور افریقایی، سه کشور امریکای لاتین و یمن اقدام به ایجاد، از سرگیری یا بهبود روابط کرده است. [27] از سوی دیگر، این کشور از سال 1979 تا 1985، روابط دیپلماتیک خود را با یازده کشور از کشورهای جهان سوم- که ظاهراً طرف دار غرب بوده اند- قطع کرده است. [28] از طرفی، امریکا در سال 1980، روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع کرد [29] و ایران نیز در سال 1987 با فرانسه و در سال 1989 با انگلیس قطع رابطه کرد.
در زمان حکومت پهلوی، روابط دیپلماتیک با دیگر کشورها گاهی به دلیل ملاحظات سیاسی و گاهی به دلیل توهین به اعضای خانواده ی سلطنتی قطع می شد، اما در جمهوری اسلامی، تنش در روابط، تحت تأثیر علایق سیاسی- ایدئولوژیکی شکل گرفته است. گاهی حمله ی رسانه ای به برخی شخصیت های سیاسی و مذهبی به افزایش تنش انجامیده است. برای نمونه، زمانی که در یکی از برنامه های تلویزیونی آلمان به مواضع امام خمینی حمله شد، ایران علاوه بر قطع روابط دیپلماتیک با آلمان دو دیپلمات این کشور را هم اخراج کرد. [30]
در گذشته، تحقیر شأن و منزلت خانواده ی سلطنتی از طرف هر کشوری توهین به شخص شاه پنداشته می شد. امروز نیز اگر یک مسلمان در هر جای دنیا تحقیر یا به وی توهین شود، ایرانیان احساس می کنند که به آنها توهین شده است و حداکثر تلاش خود را برای مقابله انجام خواهند داد. این موارد نشان می دهد که مرزهای جمهوری اسلامی تا هر جایی که جامعه ی مسلمانی وجود دارد کشیده شده است.
از سال 1979 تا 1989، روابط دیپلماتیک ایران حول محور تهران- تریپولی- دمشق جریان داشت. تعداد ملاقات های رسمی مقامات ایران و لیبی چشمگیر بود. از 10 اکتبر 1980 تا سال 1988، بیش از ده نشست بین مقامات عالی رتبه ی تهران و تریپولی انجام شد که قطع رابطه ی دیپلماتیک لیبی با عربستان سعودی و عراق را در پی داشت. با این حال، روابط ایران و لیبی- به منزله ی دو کشور مسلمان و دارای حکومت های انقلابی- همیشه دوستانه نبوه است. دیپلماسی لیبی بین ملی گرایی عربی و جهان شمولی اسلام در نوسان بود و کنار آمدن با این دو عقیده ی متضاد آن نیست. برای نمونه، قذاقی رئیس جمهوری لیبی، در نشست کشورهای اتحادیه ی عرب که از 16 تا 19 سپتامبر 1981 (25 تا 28 شهریور 1360) در بن غازی برگزار شد، برای حفظ یکپارچگی اعراب حاضر نشد تا از نام جغرافیایی خلیج فارس استفاده کند. [31] به علاوه، لیبی که ارتباط نزدیک تری با بغداد یافت، از تهران انتقاد کرد.
هر چند اکنون روابط ایران و لیبی شکننده و ناپایدار و وابسته به معادلات سیاسی معاصر است، اما این کشور در وضعیت سخت جنگ و هنگام تحریم نظامی ایران، به منزله ی پایگاه لجستیکی برای تأمین بخشی از جنگ افزارهای حیاتی ایران عمل می کرد. لیبی از سال 1981، یکی از تأمین کنندگان فعال نیازهای ایران بود. لیبی بسیاری از تجهیزات را- که بیش تر ساخت شوروی بود- به تعداد انبوه، به ایران می فروخت. لیبی منبع مورد اعتمادی برای فروش سلاح های اتریشی و برزیلی و تسلیحات برخی کشورهای دیگر به ایران بود. لیبی تکنیسین ها و کارشناسان مورد نیاز ایران را نیز تأمین می کرد. [32]
در خصوص سوریه، روابط جمهوری اسلامی با این کشور رابطه ی عمل گرایانه بود. سوریه که در محاصره ی همسایگان رقیب و در حال جنگ و ستیزه بود، ایران را هم پیمانی ارزشمند برای تعدیل فشارهای مرزی و سیاسی به شمار می آورد. موضع ضدصهیونیستی ایران که بسیار قوی تر از مواضع اعراب بود، این کشور را شریک طبیعی سوریه برای مقابله با اسرائیل کرد. حافظ اسد رئیس جمهور وقت سوریه نیز بنا به ملاحظات داخلی، انگیزه های واقع گرایانه ای برای حفظ روابط دیپلماتیک با تهران داشت.
جنگ لبنان بهانه ی مناسبی برای نزدیکی بیش تر ایران به سوریه شد. دو کشور منافع مشترکی در لبنان داشتند؛ کشوری که در آن، سوریه موقعیتی بسیار مناسب داشت و ایران نیز نقش مهمی ایفا می کرد. نیروهای ایرانی در لبنان با اسرائیل می جنگیدند و با وارد آوردن فشارهای مضاعف بر امریکا و اسرائیل، برتری راهبردی برای سوریه فراهم می آوردند. روابط حسنه- و البته گاهی ناپایدار- ایران با سوریه نیز برتری راهبردی برای ایران محسوب می شد. در خاورمیانه که پیمان های اتحاد به راحتی ایجاد و به سهولت از هم می پاشد، روابط ایران و سوریه به طور چشمگیری ثابت و دوستانه باقی ماند.
روابط خارجی جمهوری اسلامی به شدت تحت تأثیر عوامل ایدئولوژیکی، شخصی، واکنشی و نیز تمایل این کشور به هم پیمانان اندکش در منطقه بوده است. نگرانی اصلی ایران، رها شدن از نیروهای شیطانی (یعنی حکومت صدام، اسرائیل، امپریالیسم و حکومت های عرب طرف دار غرب) و اشاعه ی ایمان الهی به دیگر کشورهای جهان بوده است. چنین دیدگاهی بدان معناست که مرزهای جغرافیایی را می توان از بین برد. بر این اساس در آن دوره شاهد رویارویی پنهان منافع ملی و منافع جامعه ی اسلامی جهانی (امت) بوده ایم.

مرحله ی دوم، مشکلات بازسازی

خسارت های فراوان جنگ، رهبران ایران را بر آن داشت تا به مزایای دیپلماسی سنتی نیز بیندیشند. [33] یکی از مقامات ایرانی که به طور مستقیم در مذاکرات صلح با عراق حضور داشت، سه عاملی را که سبب شد دولت متبوعش قطعنامه ی 598 را بپذیرد، چنین ذکر می کند: [34]
اول، سقوط قیمت نفت که بر اثر آن توان اقتصادی و نظامی ایران به شدت تعضیف می شد؛ مشکلی که ایران در گذشته نیز به دلیل تحریم با آن دست به گریبان بود. دوم، توافق آمریکا و شوروی در خصوص اعلام پایان جنگ بدون طرف پیروز. (سقوط هواپیمای مسافربری ایرباس ایران و هدف قرار گرفتن اسکله های نفتی این کشور بر تأثیرات این توافق افزود). در واقع موضوع اصلی دیگر تردید در پایان دادن به جنگ نبود، بلکه چگونگی خاتمه ی جنگ بود. سوم، دستیابی عراق به سلاح کشتار جمعی که ابعاد تازه ای به جنگ بخشیده بود و هواپیماهای عراقی در حمله به بسیاری از شهرهای ایران از جنگ افزار شیمیایی استفاده می کردند.
جنگ چنان تأثیرات مخربی بر دیپلماسی جمهوری اسلامی داشت که بدون هیچ گونه بزرگ نمایی به راحتی می توان در خصوص تغییرات بنیادی آن سخن گفت. در جنگ هشت ساله، شعار "جنگ تا رفع فتنه" راه را بر برخی شعارهای راهبردی دیگر نظیر "مرگ بر امریکا" و "مرگ بر اسرائیل" گشود. اما با تغییر اوضاع به رغم این واقعیت که صدام همچنان فتنه گری می کرد، منافع ملی (بنا به گفته ی این دیپلمات ایرانی) چنین حکم می کرد که ایرانی ها همچنان صدام را رئیس جمهور عراق بدانند. سخنان این دیپلمات از یک انقلاب داخلی در عراق خبر می داد. آنچه او پیشنهاد می کرد این بود که جمهوری اسلامی نباید همه ی برگ های برنده ی خود را با هم رو کند.
انفجار بمب در بارگاه امام هشتم در مشهد در تابستان 1995 (1374 ش)، زمینه را برای این "انقلاب آرام" فراهم کرد. پیش از این واقعه، تهران و بغداد مشغول مذاکره برای عادی سازی روابط و اجرای سیاست حسن هم جواری بودند. عربستان سعودی، امریکا و سازمان مجاهدین [منافقین] خلق (گروهک سیاسی- نظامی مخالف ایران که در عراق ساکن بود) از بهبود روابط ناراضی بودند و می کوشیدند در توافقات بین ایران و عراق کارشکنی کنند. البته پس از این انفجار، ایران هجمه ی تبلیغاتی خصمانه ای را آغاز و اتهاماتی را مطرح کرد اما آنها تنها مصرف داخلی داشتند. دو کشور همچنان نگران عادی سازی روابط بودند و این قبیل اقدامات ایران، از نظر عراق نشانه ای برای آغازگر درگیری مجدد نبود.

دوره ی ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی

زمانی که هاشمی رفسنجانی مسئولیت ریاست جمهوری اسلامی ایران را در ژوئن 1989 (تیر 1368)، بر عهده گرفت، دو انتظار اساسی وجود داشت: اول، چاره اندیشی برای رفع مشکلات اقتصادی و دوم، رساندن ایران به جایگاه مناسب در جامعه ی بین الملل. اجرای اولین طرح اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی رئیس جمهور در سال 1989، شروع شد که در آن بازسازی مناطق جنگ زده در اولویت قرار داشت. با این حال، شکاف میان ایده ها و واقعیت ها بسیار وسیع بود و با اجرای این طرح، اوضاع به سرعت رو به وخامت نهاد. افزایش نرخ تورم، قیمت بالای کالاهای اولیه، اعطای یارانه ها، کاهش بی سابقه ی درآمد ملی، کاهش قدرت خرید مردم، افزایش نرخ بالای بیکاری و افزایش شغل های کاذب و غیر تولیدی همه نشانه هایی از بحران اقتصادی بزرگی بود که نه تنها قشر آسیب پذیر بلکه طبقه ی متوسط جامعه را نیز تحت تأثیر قرار می داد. [35]
نرخ خرید و فروش دلار امریکا شاخص خوبی بود. چون قیمت دلار در نوسان بود، رفسنجانی در دوران نامزدی اش برای ریاست جمهوری، قول داد نرخ برابری دلار را به کم تر از ششصد ریال کاهش دهد، اما قیمت دلار امریکا در اواسط دوره ی دوم ریاست جمهوری وی بیش از چهار برابر این رقم بود. جالب اینکه دلار پول رایج اقتصاد جهانی، در اقتصاد سیاسی ایران یک شاخص اعتماد عمومی و معیار تعیین قیمت کالاهای (تولیدی و وارداتی) در بازار داخلی شده بود.
باید این نکته را به خاطر داشت زمانی که رفسنجانی زمام امور را در دست گرفت، تغییرات بسیاری در داخل و خارج ایران روی داده یا پیش رو بود. در سطح بین المللی، اتحاد شوروی در حال فروپاشی و دیوار آهنین اروپای شرقی در حال برچیده شدن بود؛ نظام دو قطبی شرق- غرب پایان یافته و تولد دوباره ی اسلامی از میان خاکسترهای اتحاد شوروی، ابهام ها و فرصت ها را در داخل ایران افزایش داه بود. ایران در سطح داخلی، امام خمینی را از دست داد؛ رهبر محبوبی که کشور را بر اساس ایده ی مورد نظر شکل داده بود. دولت برای اولین بار مجبور بود خود را با این موقعیت جدید وفق دهد و چگونگی مدیریت اقتصاد زمان صلح را بیاموزد.
تغییر دیگری که رخ داد، اصلاح قانون اساسی بود که قوانین دولت و روابط ساختارهای داخلی قدرت را تا حد زیادی اصلاح کرد. در بازنگری قانون اساسی، قدرت رهبر انقلاب تقویت شد و اختیارات رئیس جمهور در سه حوزه کاهش یافت. اکنون رئیس جمهور حتی اگر با رأی بالای مردم انتخاب شود باز هم در شرایط خاصی می تواند از قدرت خلع شود. رهبر انقلاب، فرماندهان عالی بخش های دفاعی و امنیتی را منصوب و سیاست های کلی نظام را تعیین می کند. وی فرمانده کل نیروهای مسلح است و جنگ و صلح را اعلان و بسیج نظامی را فرماندهی می کند. رهبر به دو شیوه در سیاست خارجی نظام دخالت می کند: اول، از طریق دو نماینده اش در شورای عالی امنیت ملی [36] و دوم از طریق تصویب یا تصویب نکردن تصمیمات این شورا.

منافع ملی

وضعیت بیان شده نتایج ناگواری برای منافع ملی ایران به همراه داشت. این سؤال مطرح بود که تدوین کنندگان سیاست خارجی ایران چه درک مشترکی از منافع ملی دارند؟ بزرگ ترین مشکل زمانی بود که منافع متنوع و به ظاهر متناقض ایران به خطر می افتاد و اگر بخواهیم روشن تر بگوییم زمانی که منافع ملت [ایران] با منافع جامعه ی بزرگ اسلامی در تضاد بود؛ تضادی که سبب می شد تعریف روشنی از منافع ملی ارائه نشود. از نظر مقامات بلند پایه ی وزارت امور خارجه ی ایران، ارائه ی چنین تعریفی مشکل است؛ زیرا تعبیر افراد مختلف برای منافع ملی متفاوت است. برای برخی افراد نظیر علی اکبر محتشمی وزیر کشور اسبق (که در غرب وی را یک تندرویی اسلامی می دانند)، باید اولویت را به انقلاب داد. اما شواهد حاکی از آن است که منافع ملی در زمان ریاست جمهوری رفسنجانی در اولویت قرار داده شد، هر چند که امور مربوط به مسلمانان بوسنی، لبنان، کشمیر و فلسطین همچنان نقش مهمی در بیانات مقامات ایران داشت.
به هر حال هیچ دولت اسلامی نمی تواند در خصوص این گونه موضوعات بی تفاوت باشد. با وجود این جالب است بدانیم که ایران تنها یک روز پس از تخریب مسجد "بابری" (Baberi) در ایالت "آیودیا" (Ayodia) روابط خود را با هند کاهش داد، در حالی که همچنان روابط دوستانه اش را با سوریه که وارد مذاکرات صلح حکومت اسرائیل شده بود، حفظ کرد. در واقع، گفته می شد جریان شکل گیری منافع ملی دستخوش تغییرات اساسی نشده است و به رغم عقاید ایدئولوژیکی جدید همچنان منافع ملی با آموزه های ایدئولوژیک مطابقت دارد. امروز باب این موضوع باز است و مردم بدون هیچ ترسی نظرهای شان را در خصوص روابط ایران با امریکاف مصر، عربستان، و دیگر کشورها بیان می کنند.

مصر

الحاق مجدد مصر به نظام منطقه ای اعراب تا حد زیادی از قدرت بالقوه ی این کشور و توانایی اش برای مقابله با فشار احتمالی ایران نشئت می گرفت. رهبران کشورهای نفت خیزی که با نظام پادشاهی اداره می شدند برای مهار انقلاب اسلامی و "تهدید ایران" نمی توانستند به عراق تکیه کنند. اما مصر سدی قوی و پایدار و کشوری پیشتاز در میان "ملل عرب" بود. نشست اعراب در سال 1987، گاهی برای آشتی با مصر بود که در آن زمان به دلیل مواجهه با مشکلات اقتصادی، پیشنهادی به اعراب داد که آنها نتوانستند آن را نپذیرند: در عوض کمک های امنیتی مصر به اعراب در بحران خلیج فارس، آنها می بایست به اقتصاد این کشور کمک می کردند. این پیشنهاد زمانی مطرح شد که ایران در پایان سال 1986 و در ماه های ژانویه و فوریه ی 1987 (دی و بهمن 1365)، بخشی از خاک عراق را در اختیار داشت.
نگرش خصمانه ی مصر به ایران دائمی نبود. قطع اولیه ی رابطه ی دیپلماتیک دو کشور پس از ماجرای کمپ دیوید اتفاق افتاد. (5) به رغم آنکه رهبران ایران در خصوص صلح با اسرائیل با محدودیت هایی روبه رو هستند که آنها را از این کار باز می دارد، دیپلمات های ایرانی و مصری فعالانه به دنبال راهی بودند تا روابط دو جانبه را تقویت کنند. دو کشور از لحاظ جمعیت، ژئواستراتژی، تاریخ و قدرت نظامی از مهم ترین کشورهای خاورمیانه بودند؛ بنابراین، منافع مشترک تهران و قاهره از واگرایی های آنها مهم تر بود. واگرایی های موجود بین دو کشور با نگرانی های آنها در خصوص امنیت ملی، تصور آنها از تهدید و آرمان اسلامی مرتبط بود.
به رغم واگرایی های واقعی یا خیالی موجود میان دو کشور، واقعیت سیاسی بیانگر آن بود که اگر ایران بخواهد روابطش را با کشورهای عربی به ویژه امیرنشین های کوچک عادی کند، به مصر نیاز دارد. دولت مبارک در قاهره با توجه به این واقعیت به یک برتری روانشناختی و راهبردی رسید تا اسلام گراهای کشورش را به اتهام نقش آفرینی برای ایرانیان در منازعات دخلی درگیر کند. مصر اگر به عادی سازی روابطش با ایران می پرداخت کمک های خارجی را- که برای محافظت اعراب در مقابل تهدید ایران می گرفت- از دست می داد.
عمر موسی وزیر خارجه ی وقت مصر، در نشست های کنفرانس اسلامی، کشورهای غیر متعهد و دیگر نشست های مشابه، حدود ده بار با همتای ایرانی اش علی اکبر ولایتی دیدار کرد. دو کشور در بسیاری از همایش های بین المللی از قبیل کنوانسیون های خلع سلاح و حوق بشر نگرانی های مشابهی را مطرح می کردند. حتی در مقطعی، مقامات وزارت امور خارجه ی ایران از طریق چانه زنی با شورای امنیت ملی کوشیدند بار دیگر روابط دیپلماتیک کشور را با مصر برقرار کنند، اما این تصمیم از حقوق قانونی رهبر انقلاب بود که شخصاً به ولایتی اختیار داد در کنفرانس کشورهای غیر متعهد در قاهره (ژوئن 1994/خرداد 1373) با عمر موسی ملاقات کند. [37] این آشتی با اقبال عمومی مواجه نشد و بخش مهمی از رسانه های ملی این ملاقات را محکوم و منطبق آن را زیر سؤال بردند. [38] با این حال، این انتقادها ولایتی را دلسرد نکرد زیرا وی انتظار داشت در آینده ی نزدیک روابط دو کشور به حالت عادی بازگردد. [39]

امریکا

هر چند موضوع رابطه با امریکا در اوایل دهه ی 1980، یک تابو بود، مدتی پس از جنگ همه ی صفحات روزنامه های تهران به بحث و جدل های مخالفان واردات امریکا به ایران و تجدیدنظرطلبانی اختصاص داشت که از بازنگری کامل سیاست خارجی کشور حمایت می کردند. [40] برای نمونه، روزنامه ی جناح راستی رسالت (در 8 ژوئن 1994 مقارن با 13 خرداد 1373)، به منطق واردات برخی اقلام مصرفی ساخت امریکا از قبیل کوکاکولا انتقاد می کرد و در خصوص تمایل شدید طبقه ی فن مدار (تکنوکرات) ایران به استفاده از کالاهای خارجی هشدار داد. سایر روزنامه ها نیز هر کدام با دقت نظر ویژه ی خود موضوع را دنبال و این سؤال را مطرح می کردند که آیا نتیجه ی منطقی و ناگزیر استفاده از کالاهای امریکایی، از سرگیری روابط دیپلماتیک با این کشور نیست؟ [41]
به نظر می رسید دو کشور از نظر سیاسی معمولاً اسیر انتقادهای کلی و متناقض خود بودند؛ لفاظی هایی که تصمیم گیری آنها را در این خصوص فلج می کرد. ناتوانی در تصمیم گیری، تعلل ورزی و اقدامات نیمه کاره به اوضاع ناامن و ناپایدار تداوم می بخشید. هر کشور به امور کشور دیگر مشغول بود. دولت امریکا نگران چیزی بود که آن را "دستیابی ایران به سلاح های هسته ای" می نامید و از کارشکنی ایران در مسیر صلح بیمناک بود. در عین حال، رئیس جمهور امریکا از "رأی ممتنع" و "بی طرفی" ایران در تجاوز عراق به کویت و حضور امریکا در منطقه قدردانی کرد. [42]
وزرات امور خارجه ی ایران از سرگیری روابط دو کشور را موضوع مهمی می دانست که تنها، رهبر انقلاب می توانست درباره ی آن تصمیم گیری کند. افرادی در وزارت خارجه حضور داشتند که معتقد بودند "اگر امام خمینی زنده بود، ایران احتمالاً مشکلاتش را با امریکا حل کرده بود." بسیاری از مردم معتقد بودند وظیفه ندارند ایدئولوژی را به دخل نظام تزریق کنند، بلکه باید تجزیه و تحلیل های غیر متعصبانه و غیر ایدئولوژیک از اموری که تصمیم گیرندگان نظام با آن مواجه اند، به دست دهند. [43]
در این دوره ایدئولوژی زدایی در حلقه های سیاست خارجی تا حدی محقق شد. اعتقاد بر این بود که به ایران نیز همانند هر کشور مستقل دیگری باید با دیده ی احترام نگریسته شود، (6) هر چند اگر عادی سازی روابط با امریکا هم انجام می شد، امکان تکرار سناریوی جنگ سرد و روابط پیش از انقلاب واشنگتن- تهران- تلاویو وجود نداشت و نمی شد آن را شبیه سازی کرد. [44]

امنیت خارج فارس

از نظر ایران طرح های امنیتی سه گانه ای که پس از شکست عراق در ژانویه ی 1991 (دی 1369) برای منطقه ی خلیج فارس ترتیب داده شد، پذیرفتنی و اجرا شدنی نبود. [45] اولین مورد، نظام امنیتی مبتنی بر "اعلامیه ی دمشق" (فرمول مشهور 2+6) مورخ 6 مارس 1991 بود. در این طرح تصریح شده بود که دو کشور غیر عضو، یعنی سوریه و مصر نیز باید در این نظام امنیتی مشارکت داشته باشند. بنابراین، این طرح منافع منطقه را برآورده نمی کرد. این طرح خوشایند ایران نبود، اما به توافق نرسیدن دیگر اعضا سبب شکست آن شد. [46]
مورد دوم طرحی بود که صرفاً بر نقش قدرت های منطقه ای در شورای همکاری خلیج [فارس] تکیه داشت. این طرح به دلیل رقابت بین اعراب و وابستگی برخی از کشورهای نفت خیز به قدرت های فرا منطقه ای (مشخصاً امریکا) و تکیه به آنها برای دفاع در مقابل تهدیدهای خارجی، عمر درازی نیافت. تمایل این کشورها برای تکیه به غرب سبب شد امریکا یک راهبرد سوم را طرح و آن را تضمین کند؛ راهبردی مبتنی بر امنیت خلیج فارس، قطع نشدن جریان نفت و حفاظت از کشورهای مورد نظر در منطقه. بر اساس این راهبرد حکومت اسلامی ایران تنها منبع بی ثباتی بود و باید مهار می شد. پس از شکست عراق، کشورهای امریکا، فرانسه و انگلیس قراردادهای امنیتی جداگانه ای با کشورهای پادشاهی خلیج فارس امضا کردند. آنها سلاح و مهمات فراوانی نیز به این کشورها فروختند و اجازه یافتند امکانات نظامی لازم را برای جلوگیری از هر گونه تجاوز احتمالی به کار گیرند. حضور نظامی فعال امریکا در منطقه سبب رنجش مقامات تهران می شد، زیرا این امر به معنای حضور آشکار و تحریک آمیز امپریالیسم ضد اسلام در منطقه بود.
ایران نیز نظام امنیتی مورد نظر خود را برای خلیج فارس پیشنهاد کرد که در آن صرفاً قدرت های منطقه مشارکت داشتند. کشورهای عربی این پیشنهاد را تسلط غیر مستقیم ایران بر منطقه پنداشتند و از قبول آن خودداری کردند. اعراب هنوز به ایران اعتماد نداشتند، زیرا این کشور از ابتدای انقلاب همه ی کشورهای نفت خیز پادشاهی را حکومت های محافظه کار طرف دار امریکا دانسته و آنها را محکوم کرده بود. [47] لفاظی ها و اتهام های دو طرف به این بی اعتمادی دامن می زد و هر گونه آشتی میان ایران و همسایگان عرب را مشکل می کرد. در چنین وضعیتی، تنها چتر نظامی امریکا پوشش معتبری برای دفاع از شش کشور عضو شورای همکاری [خلیج فارس] فراهم می کرد. [48]
اعضای این شورا در خصوص موضع مشترک علیه ایران با هم توافق نداشتند، اما در حوزه های دیگر اشتراکات فراوانی داشتند و زمینه ی مشارکتی که غرب فراهم کرده بود نیز انگیزه ی مناسبی برای ایران محسوب می شد. حضور ایران در این نظام، قریب الوقوع نبود، ولی گریزناپذیر به نظر می رسید، زیرا حضور نیافتن ایران در این گونه طرح ها تنها می توانست به بی ثباتی منطقه دامن بزند. ایران پیشنهادهای بسیاری را در خصوص این همکاری ها مطرح کرد.
برای نمونه، واکنش ایران به ادعای امارت در خصوص جزایر تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی کاملاً مسالمت آمیز بود. دولت اسلامی [ایران] در بیانیه ی وزرات امور خارجه در پایان دسامبر 1994 (آذر 1373)، اعلام کرد از هرگونه مذاکره ی دو جانبه با امارت متحده ی عربی استقبال می کند و رئیس جمهور ایران کشورهای عرب خلیج [فارس] را به گفت و گوی صادقانه برای رفع مشکلات این دو کشور ساحلی [ایران و امارات] دعوت کرد. [49] وی تأکید کرد که مشکلات مختلف باید از کانال های دیپلماتیک حل و فصل شود. نگرش او با ذهنیت حاکم در دهه ی 1980، متفاوت بود. جالب اینکه در آن زمان کشورهای کوچک عربی محتاط تر بودند و تخاصم کم تری با جمهوری اسلامی داشتند.

روسیه و جمهوری های جدید آسیای مرکزی

فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی فرصت های غیر منتظره ای را برای ایران فراهم کرد و افق های جدیدی را در سیاست خارجی این کشور گشود، اما ایران را با یک تناقض روبه رو کرد. هر چند رشد جنبش اسلامی در منطقه می توانست آرمان های انقلابی را تقویت کند، اما ایران به طور دائم به اتهام ترویج و دامن زدن به خشوت های اسلامی سرزنش می شد. واقعیت منطقه به ویژه از سال 1989 به بعد پیچیده تر از این دیدگاه کلیشه ای بود.
بنا به گزارش یکی از روزنامه های ایران، این کشور در توسعه ی روابط کاری با جمهوری های جدید منطقه منطقی عمل گرایانه و همکاری جویانه را با بازیگران بین المللی دبنال می کرد. [50] ایران به شورش آذری ها علیه مسکو در سال 1990، کمک نکرد. در این امر نشانه ی موضع ایران در خصوص جنبش های اسلامی در شمال بود. این کشور همچنین در جهت همکاری با روسیه کوشیده بود به جنگ داخلی تاجیکستان خاتمه دهد. ایران شیعی در درگیری آذری های شیعه و ارامنه ی مسیحی تنها کوشید دو طرف درگیر را با هم آشتی دهد و در خصوص دیگر جمهوری های نیز اولویت را بر همکاری های اقتصادی قرار داد.
سازمان همکاری اقتصادی (اکو/ Economic Cooperation Organization) متشکل از ایران، ترکیه و پاکستان نیز به گونه ای گسترش داده شد که همه ی جمهوری های منطقه را در برگیرد. ایران امیدوار بود این سازمان در آینده بتواند یکپارچگی و همگرایی اقتصادی منطقه ای را افزایش دهد.
زمینه های دیگر همکاری نیز بررسی شد. معاون وزیر خارجه ی ایران در این باره گفت: «روابط ایران و آسیای مرکزی می تواند بر اساس ترکیب جغرافیایی- قومی جنوب آسیا و خاورمیانه ارتقا یابد. زمانی که حوزه ی جغرافیایی- سیاسی منطقه با حضور جمهوری های جدید گسترش یافت، تعامل متوازن تر و چندقومیتی جای ماهیت عربی حاکم بر سیاست های منطقه ای را گرفت.» [51]
ایران حتی در برخورد با کشورهای رقیب در منطقه ی خلیج فارس نیز بیش تر بر اساس منافع خود عمل می کرد تا آزمان های انقلابی. پان ترکسیم ترکیه و اسلام گرایی از نوع امریکایی و سعودی که با دلارهای نفتی تغذیه می شدند، مشکلات بزرگی محسوب می شدند. [52] ایران فهمیده بود که باید با منافع این کشورها کنار بیاید. هر گونه بزرگ نمایی اختلاف ها و رقابت ها برایش نتیجه ی معکوس داشت. ظاهراً شش جمهوری نوظهور آسیایی در سیاست هایش در خصوص جهان خارج موضعی روشن پیش گرفته بودند.
برای نمونه، آنها با اسرائیل روابط دیپلماتیک برقرار کردند و وزیر خارجه ی این حکومت از برخی از این جمهوری ها بازدید کرد. شیمون پرز در 3 جولای 1993 (12 تیر 1372)، به تاشکند رفت و در فرودگاه اعلام کرد که ازبکستان و اسرائیل برای مبارزه ی مشترک با بنیادگرایی اسلامی با یکدیگر متحد شده اند. تهران تنها به این جمهوری ها در خصوص خطر ناشی از نقشه های صهیونیست ها هشدار داد و گفت که آنها قصد دارند تلاش های کشورهای مسلمان را برای همکاری با یکدیگر تضعیف کنند. [53] ایران به رغم تبلیغاتش بر همکاری های اقتصادی تکیه می کرد؛ همکاری هایی نظیر کمک به کشورهای محصور شده برای دسترسی به آب های آزاد از طریق خلیج فارس. ایران حتی در خرید تسلیجات از روسیه و دیگر جمهوری ها نیز می کوشید صلح منطقه ای را ارتقا دهد. [54]

نتیجه گیری

بررسی سیاست خارجی ایران قبل و بعد از سال 1987، نشان می دهد که مرحله ی اول ایدئولوژیکی [انقلاب] جای خود را به مرحله ی دوم کاربردی داده بود که در آن نگرانی های سیاسی و اقتصادی در اولویت قرار داشت. به رغم این واقعیت که مقامات ایرانی می خواستند ظاهر ایدئولوژیکی خود را همچنان حفظ کنند، نشانه هایی از تغییر در همه ی شئون حیات سیاسی کشور هویدا بود. ایران به دنبال بهبود روابط با کشورهای همسایه بود و مقامات ایرانی آشکارا اذعان می کردند که تمایل دارند روابط حسنه ی خود را با عربستان گسترش دهند. حتی اگر حاصل این اقدام تنها به جای آوردن مراسم سالانه ی حج باشد. ایران همچنین برای نزدیک شدن به اردن تلاش های دیپلماتیک بسیاری کرد. تنها نقطه ی تاریک باقی مانده، اسرائیل بود. حکومت اسلامی ایران که خواستار نابودی اسرائیل بود، هر کاری می توانست انجام می داد تا موجودیت و وضعیت عادی این حکومت را به خطر اندازد.
کشورهای دورتر منطقه (نظیر مصر، لیبی، سودان، مراکش و الجزایر) جذابیت خاصی برای حکومت اسلامی ایران داشتند. خودداری رفسنجانی رئیس جمهور وقت ایران، از شرکت در کنفرانس اسلامی، مراکش- که برای بهبود روابط کشورهای شرکت کننده با اسرائیل برگزار شده بود- صرفاً یک اعتراض بود. در ماه های پیش از آن شایعات بسیاری در خصوص بهبود روابط تهران و رباط وجود داشت. نشست های فرهنگی و پارلمانی بسیاری در طول این مدت برگزار شد. به علاوه، لیبی و سودان نسبتاً به ایران نزدیک شده بودند.
جمهوری اسلامی در مرحله ی دوم حیاتش دیگر نمی خواست خود را به نام حفظ استقلال منزوی کند و حتی می کوشید در مجامع بین المللی با دیدگاه های مخالف نیز شرکت کند. چینش مجدد اولویت های ایران در زمان ریاست جمهوری رفسنجانی بیش تر بر منطق کشور استوار بود تا بر منطقه انقلاب. در نتیجه، ایران با برخی از واحدهای نظام بین الملل مانند نهادهایی تکمیلی رفتار می کرد که به وجود آنها نیاز داشت و باید از آنها استفاده می کرد. تا آنجا که رفسنجانی گفته بود: « ایرانیان به افراط گرایی در قالب شعارهای غیر منطقی یا اهداف غیر واقعی که مردم و حکومت های دیگر را ترسانده و دچار آزار و اذیت می کند نیاز ندارند.» او حتی پیش از کسب مقام ریاست جمهوری نیز با سخن گفتن از ضرورت بازنگری سیاست خارجی ایران با توجه به واقعیت های بین المللی گفته بود:
ما باید روند دشمن تراشی برای کشور را متوقف کنیم. ما با ژست انقلابی خود تاکنون آنهایی را که می توانستند نسبت به ما بی طرف باشند به طرف اردوگاه دشمن رانده ایم بدون اینکه توانسته باشیم آنهایی را که می توانست دوست ما باشند جذب کنیم. [55]
سیاستمداران ایرانی که در طول جنگ افرادی تندرو به نظر می رسیدند، اکنون ظاهراً سیاسی تر و واقع گراتر بودند. علل این تغییر تجربه ی جنگی کشور و پختگی مقامات عالی رتبه ی ایران بود که دیگر جوان هایی خام و بی تجربه نبودند و تحولات بین المللی آنان را آبدیده کرده بود. ایران دیگر نمی خواست (و نمی توانست) خود را در دنیا منزوی کند و دیدارهای رسمی متعدد رئیس جمهور ایران و پذیراییش از مقامات کشورهای دیگر گویای این امر بود. اگر جامعه ی جهانی از حامیان پدیده ی بین المللی گرایی در ایران استقبال نمی کرد، نمی توانست به دیدگاه همکاری جویانه ی ایران پاسخ گوید.

پی نوشت ها :

1. دارای دکترای علوم سیاسی از دانشگاه کبک (Quebec). دکتر حسن یاری قبلاً در دانشگاه شهید بهشتی ایران تدریس می کرد و اکنون در دانشگاه کبک در مونترآل مشغول تدریس است.
2. بیان چنین رویکردی، براساس برداشتی از نظریان ویلفرام هانریدر انجام گرفته است. هانریدر تئوری "سازگاری و اجماع" را برای تبیین عناصر تأثیرگذار بر سیاست خارجی کشورها مورد بحث قرار داده است. وی بر این اعتقاد است که در بسیاری از مواقع بین جهت گیری سیاست خارجی و عناصر شکل دهنده ی سیاست داخلی کشورها هم بستگی وجود دارد. بنابراین در هر گونه تصمیم گیری در سیاست خارجی، عناصر و نیروهای مختلفی ایفای نقش می کنند. کیسنینجر نیز در کتاب سه گفتار در سیاست خارجی بر چنین پیوندی تأکید دارد، وی سیاست خارجی را تابعی از کنش نخبگان سیاسی، ساختار سیاسی و ضرورت های بین المللی می داند. علاوه بر کیسینجر و هانریدر می توان نگرش روح الله رمضانی را در قالب "تعادل پویا" در سیاست خارجی مورد ملاحظه قرار داد. در تمامی رویکردهای یاد شده، جلوه هایی از پیوند عوامل و مؤلفه های درون ساختاری- برون ساختاری، در سیاست خارجی و سیاستگذاری خارجی مورد توجه قرار گرفته است.
3. جمهوری اسلامی ایران تئوری "خاورمیانه جدید" شیمون پرز را به عنوان تلاش سازمان یافته برای بازتولید قدرت اسرائیل در خاورمیانه مورد تأکید قرار داده است. بر اساس تئوری "خاورمیانه جدید" ضرورت تغییر الگوی رفلتار در برابر جهان عرب و کشورهای اسلامی مطرح شد. متعاقب آن، کنفرانس کازابلانکا و بعد کنفرانس دوحه برگزار شد. هدف برگزارکنندگان کنفرانس، مشروعیت بخشیدن به گسترش روابط با اسرائیل بود، در حالی که جمهوری اسلامی ایران نه تنها دو کنفرانس یاد شده را تحریم نمود، بلکه ضرورت حمایت از انتفاضه ی فلسطین را مورد تأکید قرار داد. قبل از این مقطع، ایران برگزاری کنفرانس مادرید (در سال 1992) و همچنین کنفرانس اسلو (سال 1993) را به این دلیل که منجر به مشروعیت سیاسی برای اسرائیل می شد، محکوم نمود.
4. بازرگان و نهضت آزادی هیچگونه علاقه ای به پیگیری سیاست نه شرقی- نه غربی نداشتند. این الگو ماهیت و رویکرد رادیکال و انقلابی داشت. در حالی که آنان بهترین الگو برای سیاست خارجی ایران را در قالب "موازنه ی منفی" مورد توجه قرار می دادند. "الگوی موازنه ی منفی" با نشانه های اسلام سیاسی و هویت یابی مسلمانان در دهه ی 1980 مغایرت داشت. مازیار بهروز در این باره می گوید:
«امور دولت اسلامی جدید در دوران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به مهدی بازرگان و یارانش سپرده شد. دولت موقت در واقع از ائتلاف نهضت آزادی و جبهه ی ملی شکل گرفته بود. آنان دارای رویکرد لیبرال بودند. ... دولت موقت تفسیر خاص خود را از "اصل نه شرقی- نه غربی" داشت. براساس این تفسیر جمهوری اسلامی ایران باید ماهیت مستقل سیاسی داشته باشد. اما برای کنترل تهدید شرق و اتحاد شوروی باید پذیرای غرب باشد. ...علائم دولت موقت نسبت به امریکا مثبت تلقی می شد. ... دیدار بین بازرگان و برژینسکی در الجزایر در اول نوامبر 1979 (10 آبان 1358)، عوامل دخیل در سقوط دولت موقت را بیش تر توضیح می دهد.»
بهروز، مازیار (1386)، گرایش ها در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران 88-1379، مندرج در کتاب نه شرقی- نه غربی: بررسی روابط ایران با اتحاد شوروی و ایالات متحده، تهران: نشر میزان، صص21-20.
5. ماجرای کمپ دیوید در سال 1977 شکل گرفت، در حالی که روابط ایران و مصر در سال 1979 قطع شد. به طور کلی، جمهوری اسلامی ایران مخالف سیاست های مصر در مورد کمپ دیوید بوده و آن را به عنوان نماد سازش تلقی می کند.
6. اگر برخی از تحلیل گران بر این اعتقادند که "منافع ملی" با رویکردهای ایدئولوژیک با یکدیگر متفاوت است، اما نظریه پردازان واقع گرای روابط بین الملل، رویکرد کاملاً متفاوتی در این باره دارند. آنان معتقدند که هر کشوری (از جمله امریکا) برای تأمین اهداف و منافع ملی خود نیازمند قالب ها و انگیزش های ایدئولوژیک است. به عبارت دیگر ایدئولوژی، بخشی از واقعیت های درونی سیاست خارجی کشورهاست. مورگنتا در این رابطه تأکید دارد:
«بازیگر صحنه ی سیاسی نمی تواند با پنهان ساختن ماهیت واقعی رفتارهای سیاسی در پشت نقاب ایدئولوژی های سیاسی، نقش بازی نکند. هر چه فرد از مبارزه ی قدرت، در موردی خاص دورتر باشد، بیش تر احتمال دارد واقعیت آن را درک کند. ...عمدتاً گرایش سیاستمنداران به این است که سیاست های خود را بر اساس اصول اخلاقی، حقوقی یا ضرورت های زیست شناختی بیان کنند و نه برحسب قدرت... . در حالی که سیاست در تمامی ابعاد، ضرورتاً در جستجوی قدرت است. ایدئولوژی ها در این مبارزه ی قدرت، عنصری وارد می کنند که از نظر روانشناختی و اخلاقی برای بازیگران و شاهدان مقبول باشد.»
مورگنتا و هانس (1374)، سیاست بین ملت ها، ترجمه ی حمیرا، مشیرزاده، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین الملل، ص161.

منابع:
1. Wilfram F.Hanrieder, ,,Compatibility and Consensus: A Proposal for the Conceptual Linking of External and Internal Dimensions of Foreign Policy, ,, American Political Science Review 61 (1965): 971-81.
2.Wilfarm E Hanrieder, Foregn Policies and the International System: A Theoretical International (New York: General Learning Press, 1971).
3. Charles W. Kegley, The Comparative Study of Foreign Policy: Parading Lost? (Columbia: University of South Carolina Press, 1980); M. East, C. Hermann, and A. A. Salmore, eds., Why Nations Act :Theoretical Perspectives for Comparatice Foreign Policy Studies (Beverly Hills, Calif: Sage, 1980).
4. A.L. George and R. Smoke, Deterrence in American Foreign Policy: Theory and Practice (New York: Columbia University Press, 1971); J.B. Duroselle, Tout empire perira: une vision theorique des relations international (Paris: Publications de Sorbonne, 1981).
5. See Nevine Abdel Moneim Mossad, ,,Nouvelle orientation de la deuxieme republique iranienne: priorites- instrument-contraintes, ,, in Crise sdu golfe et ordre politique au Moyen- Orient (The crisis of Gulf and the Middle Eastern political order), edited by Micheal Camau, A.E. Hilal Dessouki, and J. C. Vatin )parsi: (CNRS, 1993), 94-114.
6. On the war, see Shahram Chubin and Charles Tripp, Iran and Iraq at War (London: Tauris, 1988); Mohammad Reza Djalili, ,,Iran-Iraq: radioscopie dune guerre ambigu,, (Iran-Iraq: radioscopy of an ambiguous war), Politique International 21 (1983); Farhang Rasfaee, ed., The Iran-Iraq War: The Politics of Aggression (Gainesville: University Press of Florida, 1993).
7. For an evaluation of the foreign policy of the Islamic Republic during the rule of the provisional government, see Mohsen Miliani, ,,Harvest of Shame: Tudeh and the Bazargan Government, ,, Midfdle East Studies (April 1993): 307-20.
8. Mohammad Reza Djalili, Diplomatie islamique, strategie international du khomeinisme (Islamic diplomacy, the international strategy of Khomeinism) (Parsi: PUF, 1989), 13.
9. For and account of this epoch, see Micheal Leeden and William Levis, Debacle: The American Fallure in Iran (New York: Knopf, 1980). For an evaluation of the global aspect, see R.K. Ramazani, The Unied States and Iran: The Pattern of Influence (new York: Praeger, 1982).
10. See, for example, Bazargan's interview with Oriana Fallaci in The New Yorker, 28 October 1979.
11. The cost of the Iran-Iraq war has been estimated at $1.097 billion. See Kamran Mofid, The Economic Consequences of the Gulf War (New York: Routlefge, 1990), 147.
12. Djalili, Diplomatie islamiqu, 12.
13. برخی از مقامات بلند پایه در تهران در جولای 1994، در مصاحبه با نگارنده گفتند که سقوط هواپیمای ایرباس ایران به دست امریکا هشدار به این کشور بود مبنی بر اینکه قطعنامه ی 598 را بپذیرد یا منتظر پیامدهای جدی تر جنگ باشد. پذیرش قطعنامه در آن فضای خصمانه انجام شد. دانیل پایپس (Daniel Pipes) در این باره می گوید:
«نظریه پردازان توطئه گاهی بر تبدیل ناکامی و شکست دشمن به پیروزی تأکید می کنند... ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایرباس ایرانی در جولای 1988 (تیر 1367) به وسیله ی نیروی دریایی امریکا تأثیر عمیقی بر رهبران ایران گذاشت و آنها را نگران کرد که اقدام بعدی امریکا چه خواهد بود. این نگرانی نقش مهمی در تصمیم گیری دو هفته بعد آنها مبنی بر خاتمه دادن به جنگ با عراق داشت. تصور ایرانیان از اینکه دولت امریکا این اقدام را با برنامه ریزی قبلی انجام داده، یک حادثه ی تصادفی را به یک نقطه عطف اساسی تبدیل کرد.»
14. Qanun-e Assasi Jumhuriye Eslami Iran (The Constitution of the Islamic Republic of Iran) (Tehran: Edareye Kole Qavanine Keshvar, 1368/1989)140.
15. Sahifeyye nur (Collection of Imam Khomeini's messages), vol. 18 (Tehran: Ministry of Islamic Guidance, 1365/1986), 90-91.
16. Qanun-e assasi, 204.
17. It Should be noted that the government of the Shah's last prime minister broke off relations with Isreal on 9 February 1979, Three days before the revolutionaries took over.
18. برای نمونه می توان به همایش های مختلف گره های مارکسیست- لنینیست در دانشگاه کبک در مونترال در سال 1979 و 1980 اشاره کر د. همچنین مراجعه شود به:
Claire Briere and Pierre Blanchet, Iran: La revolution au nom de Dieu (Iran: The revolution in the name of God) (Parsi: Seuil, 1979)
19. برای مثال، ایران به تقاضای دیوان عالی بین الملی و شورای امنیت سازمان ملل در خصوص آزادسازی گروگان ها در دسامبر 1979 (آذر 1358) توجه نکرد؛ نظام اسلامی ایران همچنین دستور شورای امنیت را برای پایان دادن به جنگ در 28 سپتامبر 1980 (6 مهر 1359)، براساس اگلوی آتش بس نیز نادیده گرفت. تکرار تقاضاها از طریق سازمان کنفرانس اسلامی و کشورهای غیر متعهد نیز نتیجه ای در برنداشت. همچنین قطعنامه های متعدد شورای امنیت (نظیر 522 در 4 اکتبر 1982 /12 مهر 1361 و 582 در 24 فوریه 1986/5 اسفند 1364) هم تأثیر چندانی نداشت. قطعنامه ی 598 هم صرفاً تحت شرایط خاصی پذیرفته شد. برای اطلاعات بیش تر به فصل 11 همین کتاب مراجعه شود.
20. For his interview, see Gardoun 33-34, cited in Iran Khabar (Washington), 23,30 September 1994.
21. See Irane Farda 13-14 (Shahrivar 1373/ August 1994), 9-10.
22.See Sahifeyye nur, 18:89.
23. See Ali Akbar velayati, ,,Global Perspective of the Islamic Republic of Iran (address to the thirty- eighth session of the UN General Assembly, December 1983), 5.
24. Khorassan, 5 Mehr 1373/27 September 1994,11.
25. Salaam, 18 Aban 1373/9 November 1994, 3.
26. Pipes, ,,Dealing with Middle East Conspiracy Theories, ,, 42-43.
27. این کشورها عبارتند از لیبی (1979)، جمهوری دموکراتیک عربی صحرا (1980)، موزامبیک، ماداگاسکار، سیرالئون، زیمباوه و تانزانیا (1982) کیب ورد، مالی، سائوتومه و پیرینسیپه (1983)، رواندا (1985)، کوبا (1989)، نیکاراگوئه (1982) و اروگوئه (1984). مراجعه شود به:
Siyasatgozaran va rejale dar rawabete Kharejie Iran (Policymakers and statesmen in Iranian foreign relations) Tehran: Institute for Political and International Studies, 1990).
28. این کشورها عبارتند از مصر (1979)، مراکش (1980)، سودان و لبنان (1982)، تونس (1986)، اردن و عراق (1987)، موریتانی و عربستان سعودی (1988)، مالاوی (1979) و شیلی (1981)
29. See Djalili, Diplomatique, 203.10. A break in relations with other countries is not something new. Iran brihe diplomatic relations eith the United States in 1933, with France in 1936 and 1944, with Germany in 1943-45, with Italy in 1943-48, with Japan in 1944-46, with Saudi Arabia in 1945; with England in 1952-53, with Egypt in 1960, with Lebanon in 1969, with iraq in 1971-73, with Libya in 1972, and with Cuba in 1976.
30. Ibid., 210. This posture is significant because Germany has been one of the few Western countries that has manintained good relations with despite American pressure.
31. Laurent Charby and Annie Charby, ,,Le confit irako-iranian de l'anatheme au compromise?,, (Iraqi-Iranian confict of anticompromise), Maghreb-Machrek 95 (January-March 1982): 27, cited in Dfalili, Djalili, Djalili, Diplomatie islamiqe, 179-80.
32. See Military Powers Encyclopedia, 4:22-42.
33. هیچ توافق نظری درباره ی دلایل پایان جنگ وجود ندارد، اما دو دیدگاه اصلی در خصوص این موضوع وجود دارد. دیدگاه اول، پایان جنگ را به تلاش های رفسنجانی نسبت می دهد، زمانی که رئیس مجلس و سخنگوی دولت بود و از جنگ بی ثمر خسته شده بود.طرف داران دیدگاه دوم می گویند بخش های بزرگی از دولت و نیروهای نظامی معتقد بودند که هیچ یک از دو طرف نمی تواند پیروز این جنگ باشد. به علاوه، وضعیت تأسف بار اقتصادی ممکن بود سبب شورش مردم شود.
34. Interview with me in Tehran, 7 July 1994.
35. For an evaluation of this plan, see Sayyed Ahmad Mir-Motahari, ,,Barnameye Avval: Pendarhd, Entezarel va Vaqe'. Yathe,, (The first five-year pkan: Expections and realities), Ettela'at Siyassi-Enghesadi 8, no. 11-12 (MordadShahrivar 1373/August- September 1994):88-89.
36. اعضای این شورا عبارت اند از سران سه قوه، رئیس برنامه و بودجه، دو نماینده از سوی رهبر انقلاب، وزیران خارجه، کشور، اطلاعات و سایر وزیران مربوط به این موضوع به اضافه ی فرماندهان ارتش و سپاه. مراجعه شود به ماده ی 174 قانون اساسی جمهوری اسلامی.
37. See Keyhan, 19 Khordad 1373/9 June 1994, which says that Velayati met his Egyptian counterpart with the consent of the head of the parliament as well as the president.
38. See Keyhan, 21 Khordad 1373/22 June 1994,18, and 22 Tir 1373/13 July 1994.
39. Salam, 23 Esfand 1372/14 March 1994,2.
40. For Iranian perceptions of the United States, see Djalili, Diplomatie islamique, 121-29.
41. See, for example, Heyhan, 2 Khorada 1373/23 May 1994; Jomhuri-e Eslami, 11 Khorada 1373/1 June 1994; and Salaam, 25 Esfand 1372/16 March 1994).
42. امریکایی ها معتقدند که ایران مخفیانه ی قصد ساختن بمب اتمی دارد و حتی شایع است که ایران یک بمب از یکی از جمهوری های سابق شوروی خریده است. مراجعه کنید به:
Milani, ,,Harvest of Shame, ,,349. See also J. roushandel and S. Lotifian, ,,Horizontal Nuclear Proliferation: Is Iran a Nuclear- Capable State?,, Iranian Journal of Iranian Affairs 5 (Spring 1993): 208-28, and A. Ehteshami, ,,Iran's National Strategy: Striving for Regional Parity of Supermacy?,, International Defense Review (April 1994):29-33.
43. My interview, 6 July 1994.
44. A. Maleki, ,,Cooperation: A New Component of Iranian Foreign Policy, ,,Iranian Journal of Iranian Affairs 5 (Spring 1993): 17-20.
45. For an evaluation of these plans, see Anwar-ul –Haq Ahady, ,,Security in the Persian Gulf after Desert Storm, ,,International Journal 49 (Spring 1994):218-40.
46. ,,The conservative Arabs hailed the plan because the participants wereexclusively Arab.,, Ahady, ,,Security in the Persian Gulf, ,,220.
47. See Hooshang Amirahmadi and Nader Entessar, eds., Iran and the Arab World (New York: St. Martin's Press, 1993), and R.K. Ramazani, ,,Iran's Foreign Policy: Both North and South, ,,Middle East Fournal 46 (Summer 1992): 393-412.
48. برای مثال، کشورهای امارت، عمان و بحرین بعد از اعلامیه ی دمشق همگی در حمایت از حضور ایران در نظام امنیتی خلیج فارس بیانیه هایی صادر کردند. مراجعه شود به:
Ahady, ,,Security in the Persian Gulf, ,,226.
49. Iran Khabar, 23 December 1994.
50. Ibid., 105.
51. Maleki, ,,Cooperation, ,,2.
52. در آگوست 1994 (مرداد 1373)، اعلام شد که فرایند انتخاب برنامه ها و پروژه های وزیران آذربایجان به عربستان سعودی برای توسعه روابط تحویل داده شد. تکمیل 24 طرح پیشنهادی به 15 میلیارد دلار سرمایه گذاری نیاز داشت. مراجعه شود به:
Current Digest of the Post-Soviet Press, 14 September 1994, 26-27.
53. Ibid., 21 September 1994, 22-23.
54. Stephen J.Blank, Challening the New World Order: The Arms Transfer Policies of the Russian Republics (Strategic Studies of the U.S. Army Collegn, October 1993), 48-53; Rosemary Hollis, Gulf Security: No Consensus (London: Royal United Service Institute for Defense Studies, 1993).
55. cited by Djalili, ,,Iran-Iraq, ,,200.
منبع: رجایی، فرهنگ؛ (1389)، بررسی جنگ ایران و عراق، دیدگاه اساتید دانشگاه های ایران، مرضیه روشن علی، تهران: مرز و بوم، چاپ دوم1390.

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط