نویسنده:محمدرضا شمس اردکانی
دین مقدس اسلام از طریق آیات قرآنی، احادیث، و روایات بارها مردم را به طهارت و بهداشت توصیه کرده است. « یحب المطهرین» تأکید مکرر خداوند بر این مسئله است. توجه به امر آب و طهارت در نماز، وضو، و دیگر فرایض دینی و توصیه به پوشیدن لباس های پاک و آراسته در مساجد و زیارتگاه ها، دوری از ناپاکی ها چون مدفوع و ادرار، خون، و مردار، و جسد انسان غسل داده نشده اوج توجه اسلام به سلامتی فرد همچنین جامعه و اجتماع بوده است.
جامعه مسلمان دوره قاجاریه بدون توجه به اصل قوانین بهداشتی فقط ظاهر دستورات بهداشتی اسلام را رعایت کرد و خرافات و اوهام بسیاری به نام دین و مذهب وارد افکار و اعتقادات آنان شده بود و اگر کسی با این اوهام و عقاید خرافی مخالفت می کرد و یا در صدد مبارزه با آن برمی آمد لعن و تکفیر می شد (شمیم، 1384: 273). بسیاری از مردم معتقد بودند که « بهشت جای اغنیا نیست و هر مسلمانی که لباس و تن او آلوده به جانوران طفیلی مانند شپش نباشد به بهشت راه نخواهد یافت(همان) و یا وجود چند شپش در بدن مستحب است( مخبرالسلطنه، 1329: 16). همین باورها و دیدگاه های خرافی از یک سو در زمینه بهداشت و درمان مهم ترین مانع رسیدن به جامعه سالم عهد قاجاریه بود که خواسته و ناخواسته به گریبان مردم چنگ انداخته و هر ساله با شیوع بیماری های مختلف مسری و غیرمسری جان مردم را می گرفت و از سوی دیگر مهم ترین ضعف اعتقادی جامعه بوده و موجب می شد تا نوک پیکان بسیاری از اروپاییان اسلام را هدف قرار گرفته و آن را عامل این همه عقب ماندگی بدانند. همین مسئله ما را بر آن داشت تا تلاشی کوتاه به باروهای خرافی جامعه قاجار داشته باشیم.
عامل مهمی که مردم را به سوی باورهای غلط می کشانید وضعیت ابتدایی و عقب مانده پزشکی در ایران بود. بیمار یا دسترسی به دوا و دکتر نداشت و یا به عملکرد او اطمینان نداشتند. همین مسئله گرایش به جادو را در بیشتر نقاط کشور افزایش می داد. بستن نخ یا پارچه ای به درخت برای رفع بیماری و دست یابی به حاجت نمادی از جهالت مردم این دوره بود. بسیاری از درمان ها هم ناشی از ساده لوحی بسیار بود. تخم مرغ پخته ای که روی پوستش دعایی نوشته شده و آن را بیست و چهار ساعت زیر بغل نگاه داشته اند و الماس آویخته به گردن که موجب تقویت نیروی بدن می شود. تماس با این سنگ قیمتی ترس را از بین می برد و انسان را از حملات صرع در امان نگه می دارد همچنین موجب می شود دندان های کرم خورده بدون درد بریزد( سرنا، 1362: 128).
عده ای نیز با اعتقاد به دخالت نداشتن در امر تعجیل و تأخیر در مرگ هر چیز را خواست خدا می دانستند و به همین دلیل هیچ کوششی برای بهبود اوضاع انجام نمی دادند. عده ای دیگر گرفتن و آویختن دعای وبا و خواندن نماز خوف و نبردن اسم وبا مخصوصاً جلوی اطفال و موچ کشیدن(سرمدی، 1378: ج2/ بخش اول، 208)به جای بردن نام بیماری را عامل دفع شیوع آن دانسته و تلاش داشتند این گونه از سرایت آن جلوگیری کنند.
از دیگر خرافات رایج در این دوره برای درمان امراض و مبارزه با بیماری ها باور به دخالت داشتن اجرام آسمانی در سرنوشت انسان ها و در نتیجه نحس و یا سعد بودن ساعت نوشیدن دوا بود. به همین دلیل، هرگاه منجمان می گفتند که در این روز و ساعت نوشیدن دوا درست نیست بیماران موافق حکم و مشورت او دوای طبیب را مصرف نمی کردند(ویلس، 1363: 155)، یا اینکه ناخوشی مزمن کودکان و ناباروری زنان بر اثر چشم بد است و برای مقابله با آن ها به طلسم روی می آورند. بیماری صرع را تحت تأثیر جن دانسته و به همین دلیل می گویند فلانی دعایی است دوایی نیست( پولاک، 1361: 423).
گاهی عامل شیوع بیماری را حضور غیرمسلمان و یا کفار در منطقه می دانستند. زمانی که همه گیری بیماری وبا همراه با اقدامات هیئتی انگلیسی به سرپرستی سرکنت لوفتوس در شوش برای تصاحب لوح قبر دانیال یکی شده بود خشم مردم را برانگیخت. واکنش مردم چنان شدید بود که تا چندین سال هیچ هیئتی نتوانست در این منطقه به کاوش ادامه دهد چرا که نام مسیحی به شیوع بیماری مترادف شده بود( دیولافوا، 1371: 50).
از دیگر باورهای غلط مردم اعتقاد به پاکی آب های جاری بود که تحت هر شرایطی می شد نوشید. چنان که همین عامل موجبات شیوع بیماری های مهلکی چون حصبه و وبا در دوره قاجار شده بود. این برداشت های اشتباه مردم از احکام اسلامی موجب شده بود تا استفاده های گوناگونی از آب شرب صورت گیرد، که البته در جای خود بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت. این افکار بین همه اقشار مردم از روستایی و عشایر و شهرنشین دیده می شد و جالب تر این بود که شاهان قاجار خود در رأس جامعه ایران از بند این اوهام رها نبودند.
ناصرالدین شاه فرنگ رفته و علاقه مند به اصلاحات و مظاهر تمدنی اعتقاد داشت خوردن آشی مخصوص در زمان شیوع بیماری وبا مانع از ابتلای وی به این بیماری مهلک می شود و در نتیجه هر ساله این آش نجات دهنده را می پخت. در مراسم سال 1307هـ/ 1890م دکتر فووریه با حضور در این مراسم به شرح آن پرداخته و می نویسد:« در حالی که آشپزان با دست های کثیف خود که تعدادشان به بیست نفر می رسد سبزی ها و گوشت ها و بادمجان ها را به درون دیگ ها روانه ساخته[...] هنگام عصر آشپزها آش مخصوص شاه را در هر نوع ظرفی که دم دستشان باشد ریخته و آش مبارک را برای کسانی که سعادت خوردن آن را یافته اند می برند»(فووریه، 1362: 270).
از دیگر مطالبی که فووریه از آن یاد می کند وارد شدن الماس کوه نور به لیست دواهای شاهی بود. هنگامی که در محلات تهران آنفلوانزا شایع شد و به اندرون کاخ سلطنتی نیز راه یافت و تنی چند از درباریان را به کام مرگ کشانید، ناصرالدین شاه نیز به این بیماری مبتلا شد و بعد از بهبود زمانی که فووریه به عیادت وی آمده الماس دریای نور را از جیب خود بیرون آورده و به او نشان می دهد و می گوید:« چون همراه داشتن آن باعث تقویت مزاج است آن را در جیب خود گذاشته ام»(فووریه، 1362: 341).
با چنین دیدگاه های خرافی شاه انتظار زیادی از زیردستان نمی توان داشت. چنان که نجمی از شیوع خرافات در زمان صدارت میرزاحسین خان سپهسالار یاد کرده که« در دارالخلافه ناصری جمعی دراویش شیاد و رمال نیرنگ باز و جفار خدعه گر و چرب دست دوز و کلک زن دکان هایی گشودند و خلایق خالی الذهن و سرخورده و شاخ شکسته را به عنوان کارگشایی و کار راه اندازی و رهایی از بدبیاری و بدبختی به دام گاه های خود کشاندند، اما بعد از خلع سپهسالار از صدارت بازار این جماعت شیاد از رونق افتاد و در زمان صدارت امین السلطان بار دیگر سر و کله این ترفندیان باز شد (نجمی، 1370: 201).
این جامعه ای است که حاج سیاح آن را وصف می کند:« بالجمله در ایران صحبت از علوم و تواریخ و وقایع عالم ممالک و روزنامجات نیست از قبیل رمل و جفر و معما و سخریه و امثال آن هاست»(سیاح، 1359: 89).
منبع: شمس اردکانی، محمدرضا؛ عظیمی، رقیه سادات؛ قاسملو، فرید؛(1389)، روند تحول پزشکی نوین ایران، از دارالفنون تا تأسیس دانشگاه تهران، تهران: چوگان با همکاری دانشگاه علوم پزشکی تهران، اول/1390.
جامعه مسلمان دوره قاجاریه بدون توجه به اصل قوانین بهداشتی فقط ظاهر دستورات بهداشتی اسلام را رعایت کرد و خرافات و اوهام بسیاری به نام دین و مذهب وارد افکار و اعتقادات آنان شده بود و اگر کسی با این اوهام و عقاید خرافی مخالفت می کرد و یا در صدد مبارزه با آن برمی آمد لعن و تکفیر می شد (شمیم، 1384: 273). بسیاری از مردم معتقد بودند که « بهشت جای اغنیا نیست و هر مسلمانی که لباس و تن او آلوده به جانوران طفیلی مانند شپش نباشد به بهشت راه نخواهد یافت(همان) و یا وجود چند شپش در بدن مستحب است( مخبرالسلطنه، 1329: 16). همین باورها و دیدگاه های خرافی از یک سو در زمینه بهداشت و درمان مهم ترین مانع رسیدن به جامعه سالم عهد قاجاریه بود که خواسته و ناخواسته به گریبان مردم چنگ انداخته و هر ساله با شیوع بیماری های مختلف مسری و غیرمسری جان مردم را می گرفت و از سوی دیگر مهم ترین ضعف اعتقادی جامعه بوده و موجب می شد تا نوک پیکان بسیاری از اروپاییان اسلام را هدف قرار گرفته و آن را عامل این همه عقب ماندگی بدانند. همین مسئله ما را بر آن داشت تا تلاشی کوتاه به باروهای خرافی جامعه قاجار داشته باشیم.
عامل مهمی که مردم را به سوی باورهای غلط می کشانید وضعیت ابتدایی و عقب مانده پزشکی در ایران بود. بیمار یا دسترسی به دوا و دکتر نداشت و یا به عملکرد او اطمینان نداشتند. همین مسئله گرایش به جادو را در بیشتر نقاط کشور افزایش می داد. بستن نخ یا پارچه ای به درخت برای رفع بیماری و دست یابی به حاجت نمادی از جهالت مردم این دوره بود. بسیاری از درمان ها هم ناشی از ساده لوحی بسیار بود. تخم مرغ پخته ای که روی پوستش دعایی نوشته شده و آن را بیست و چهار ساعت زیر بغل نگاه داشته اند و الماس آویخته به گردن که موجب تقویت نیروی بدن می شود. تماس با این سنگ قیمتی ترس را از بین می برد و انسان را از حملات صرع در امان نگه می دارد همچنین موجب می شود دندان های کرم خورده بدون درد بریزد( سرنا، 1362: 128).
عده ای نیز با اعتقاد به دخالت نداشتن در امر تعجیل و تأخیر در مرگ هر چیز را خواست خدا می دانستند و به همین دلیل هیچ کوششی برای بهبود اوضاع انجام نمی دادند. عده ای دیگر گرفتن و آویختن دعای وبا و خواندن نماز خوف و نبردن اسم وبا مخصوصاً جلوی اطفال و موچ کشیدن(سرمدی، 1378: ج2/ بخش اول، 208)به جای بردن نام بیماری را عامل دفع شیوع آن دانسته و تلاش داشتند این گونه از سرایت آن جلوگیری کنند.
از دیگر خرافات رایج در این دوره برای درمان امراض و مبارزه با بیماری ها باور به دخالت داشتن اجرام آسمانی در سرنوشت انسان ها و در نتیجه نحس و یا سعد بودن ساعت نوشیدن دوا بود. به همین دلیل، هرگاه منجمان می گفتند که در این روز و ساعت نوشیدن دوا درست نیست بیماران موافق حکم و مشورت او دوای طبیب را مصرف نمی کردند(ویلس، 1363: 155)، یا اینکه ناخوشی مزمن کودکان و ناباروری زنان بر اثر چشم بد است و برای مقابله با آن ها به طلسم روی می آورند. بیماری صرع را تحت تأثیر جن دانسته و به همین دلیل می گویند فلانی دعایی است دوایی نیست( پولاک، 1361: 423).
گاهی عامل شیوع بیماری را حضور غیرمسلمان و یا کفار در منطقه می دانستند. زمانی که همه گیری بیماری وبا همراه با اقدامات هیئتی انگلیسی به سرپرستی سرکنت لوفتوس در شوش برای تصاحب لوح قبر دانیال یکی شده بود خشم مردم را برانگیخت. واکنش مردم چنان شدید بود که تا چندین سال هیچ هیئتی نتوانست در این منطقه به کاوش ادامه دهد چرا که نام مسیحی به شیوع بیماری مترادف شده بود( دیولافوا، 1371: 50).
از دیگر باورهای غلط مردم اعتقاد به پاکی آب های جاری بود که تحت هر شرایطی می شد نوشید. چنان که همین عامل موجبات شیوع بیماری های مهلکی چون حصبه و وبا در دوره قاجار شده بود. این برداشت های اشتباه مردم از احکام اسلامی موجب شده بود تا استفاده های گوناگونی از آب شرب صورت گیرد، که البته در جای خود بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت. این افکار بین همه اقشار مردم از روستایی و عشایر و شهرنشین دیده می شد و جالب تر این بود که شاهان قاجار خود در رأس جامعه ایران از بند این اوهام رها نبودند.
ناصرالدین شاه فرنگ رفته و علاقه مند به اصلاحات و مظاهر تمدنی اعتقاد داشت خوردن آشی مخصوص در زمان شیوع بیماری وبا مانع از ابتلای وی به این بیماری مهلک می شود و در نتیجه هر ساله این آش نجات دهنده را می پخت. در مراسم سال 1307هـ/ 1890م دکتر فووریه با حضور در این مراسم به شرح آن پرداخته و می نویسد:« در حالی که آشپزان با دست های کثیف خود که تعدادشان به بیست نفر می رسد سبزی ها و گوشت ها و بادمجان ها را به درون دیگ ها روانه ساخته[...] هنگام عصر آشپزها آش مخصوص شاه را در هر نوع ظرفی که دم دستشان باشد ریخته و آش مبارک را برای کسانی که سعادت خوردن آن را یافته اند می برند»(فووریه، 1362: 270).
از دیگر مطالبی که فووریه از آن یاد می کند وارد شدن الماس کوه نور به لیست دواهای شاهی بود. هنگامی که در محلات تهران آنفلوانزا شایع شد و به اندرون کاخ سلطنتی نیز راه یافت و تنی چند از درباریان را به کام مرگ کشانید، ناصرالدین شاه نیز به این بیماری مبتلا شد و بعد از بهبود زمانی که فووریه به عیادت وی آمده الماس دریای نور را از جیب خود بیرون آورده و به او نشان می دهد و می گوید:« چون همراه داشتن آن باعث تقویت مزاج است آن را در جیب خود گذاشته ام»(فووریه، 1362: 341).
با چنین دیدگاه های خرافی شاه انتظار زیادی از زیردستان نمی توان داشت. چنان که نجمی از شیوع خرافات در زمان صدارت میرزاحسین خان سپهسالار یاد کرده که« در دارالخلافه ناصری جمعی دراویش شیاد و رمال نیرنگ باز و جفار خدعه گر و چرب دست دوز و کلک زن دکان هایی گشودند و خلایق خالی الذهن و سرخورده و شاخ شکسته را به عنوان کارگشایی و کار راه اندازی و رهایی از بدبیاری و بدبختی به دام گاه های خود کشاندند، اما بعد از خلع سپهسالار از صدارت بازار این جماعت شیاد از رونق افتاد و در زمان صدارت امین السلطان بار دیگر سر و کله این ترفندیان باز شد (نجمی، 1370: 201).
این جامعه ای است که حاج سیاح آن را وصف می کند:« بالجمله در ایران صحبت از علوم و تواریخ و وقایع عالم ممالک و روزنامجات نیست از قبیل رمل و جفر و معما و سخریه و امثال آن هاست»(سیاح، 1359: 89).
منبع: شمس اردکانی، محمدرضا؛ عظیمی، رقیه سادات؛ قاسملو، فرید؛(1389)، روند تحول پزشکی نوین ایران، از دارالفنون تا تأسیس دانشگاه تهران، تهران: چوگان با همکاری دانشگاه علوم پزشکی تهران، اول/1390.