تفکر اقتصادی مائو

مائو درباره تفکّر اقتصادی ناب، کمتر سخن گفته است، هر چند که پیرامون سیاست های اقتصادی داد سخن داده است،‌ بلکه او بر تفکّر سیاسی تأکید می ورزید زیرا معتقد بود: کارِ سیاسی به مثابه بنیان و اساس تمامی فعالیت اقتصادی
سه‌شنبه، 5 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تفکر اقتصادی مائو
 تفکر اقتصادی مائو

نویسنده: ون - شون چی.
مترجم: محمد رفیعی مهرآبادی



 
مائو درباره تفکّر اقتصادی ناب، کمتر سخن گفته است، هر چند که پیرامون سیاست های اقتصادی داد سخن داده است،‌ بلکه او بر تفکّر سیاسی تأکید می ورزید زیرا معتقد بود: کارِ سیاسی به مثابه بنیان و اساس تمامی فعالیت اقتصادی است (1). از این رو، اقتصاد در خدمت سیاست است؛ و سیاست باید قدرت را به دست بگیرد. لذا هدف سیاسی [انقلاب] چین همانا برپایی انقلاب سوسیالیستی و ساخت سوسیالیستی جامعه و نیز حمایت از انقلاب جهانی [پرولتاریایی] در خارج از چین است. سیاست اقتصادی نیز باید با این هدف سیاسی همسو و هماهنگ باشد. توسعه اقتصاد ملّی باید به طریقی برنامه ریزی شده و مناسب، و از راه برنامه ریزی دولتی و هدایت آن توسط دولت [نظام اقتصادی متمرکز یا مرکزی] صورت گیرد. این روش اقتصادی را باید به عنوان مشخصّه سوسیالیسم و نیز نشانه ای مهم و بزرگ از برتری سوسیالیسم بر کاپیتالیسم، به شمار آورد. در برنامه ریزی های [اقتصادی] عالی ترین هدف عبارت است از خدمت به پرولتاریا.
برای روشن کردن تفکّر اقتصادی مائو، باید آن را با تفکّر اقتصادی متضّادی مقایسه کرد که در طول انقلاب فرهنگی چین [1966-1969] آماج حملات شدید قرار گرفت. لیوشائوچی (2) ظاهراً معتقد بود که مسائل اقتصادی را باید از طریق روش های اقتصادی، مدیریت و هدایت کرد، و مطلب دیگر این که دولت و حزب برای هدایت اقتصادی باید «روش های فرا اقتصادی» (3) را به کار گیرند (4). آماج اصلی حمله [در انقلاب فرهنگی چین] یک اقتصاددان برجسته به نام سون یه - فانگ (5) بود. او مدتی ریاست مؤسسه اقتصاد (وابسته به فرهنگستان علوم چین) را به عهده داشت و ظاهراً مغز متفکّر طرح های اقتصادی لیوشائوچی به شمار می آمد.
اتهامی که به سون یه - فانگ وارد شد این بود که نامبرده «خط سیاه» (6) خود را جایگزین «خط قرمز» (7) مائو در مورد [اصول] اقتصاد سیاسی (8) کرده بود. «خط قرمز» شامل این عقاید بود: پیشرفت های بزرگی در مارکسیسم - لنینیسم از راه های زیر حاصل شده است: تأکید مائو بر وجود پیکار طبقاتی میان بورژوازی و پرولتاریا در مرحله ی سوسیالیسم، پیکار میان دو مسیر کاپیتالیسم و سوسیالیسم، وجود تضادهایی، هم در میان مردم چین و هم با دشمن. تئوری مائو درباره تضادها، طبقات و پیکار طبقاتی در یک جامعه سوسیالیستی، در حُکم «خط قرمزی» است که بر تمامی انقلاب و ساختار سوسیالیستی حاکم است. همچنین به هنگام تفسیر اقتصادی، باید این «خط قرمز» را معیار و ضابطه ی کار قرار داد.
از سوی دیگر، ‌سون یه-فانگ مدّعی شد که مهم ترین تضاد در یک اقتصاد سوسیالیستی، تضاد بین انسان و مادّه، بین کار و محصول، و بین ارزش و ارزش استعمال است (9). علاوه بر آن، «خطّ سیاه» سون یه-فانگ در تحلیل اقتصاد سیاسی در یک اقتصاد سوسیالیستی، سیاست «به کارگیری کمترین میزان کار برای به دست آوردن بیش ترین نتایج سودمند را» توصیه می کند (10).
سون یه-فانگ عقیده داشت که قانون ارزش، یک قانون بنیادین اقتصاد در یک جامعه کاپیتالیستی و نیز در یک جامعه سوسیالیستی است. بنابر تفسیر او، در جامعه سوسیالیستی، این قانون شامل رابطه ی میان کار لازم به لحاظ سوسیالیستی (11) و به دست آوردن نتایج مفید است. به عبارت دیگر، با صرف کمترین هزینه، بیش ترین ارزش حاصل شود. لذا او این نظریه را مطرح کرد که کار برنامه ریزی و آماری اقتصاد ملّی باید بر شالوده ارزش نهاده شود. شاخص ارزش که باید مورد استفاده قرار گیرد، سود است. از این رو، دولت باید فقط متوجه هدف «سود» باشد و روش و نحوه ی به دست آوردن آن را به عهده افراد بگذارد. معروف است که سون یه-فانگ رابطه میان سود و تمامی اقتصاد را به رابطه بین ریسمان آویخته شده به دماغ گاو و خود گاو، تشبیه کرده بود؛ موقعی که شما ریسمانی را که به دماغ گاو متصل شده است بکشید، گاو (اقتصاد) دنبال شما خواهد آمد. اما هدف های برنامه ریزی متعددی که به وسیله دولت صورت گرفته است، شبیه به روش ابلهانه بلند کردن پاهای گاو برای به حرکت درآوردن این جانور می باشد. او پیشنهاد کرد که [عامل] سود به عنوان راهگشایی برای تعیین میزان محصول باشد، اعّم از این که گسترش مؤسسات اقتصادی مطرح باشد و یا سرمایه گذاری در بخش های اقتصادی (12). نظریه سون در مورد صرف نظر کردن از برنامه ریزی دولتی و لزوم بهره گیری از عامل سود به عنوان ساز و کار [مکانیسم] تعدیل [اقتصادی]، در تضاد آشکار با نظریه مائو بود که می گفت مشخصات اقتصاد سوسیالیستی موجد توسعه سیاست برنامه ریزی شده و مناسب برای اقتصاد ملی است (13). چه اتفاقی پیش می آمد اگر نظریه اقتصادی سون یه-فانگ به اجرا در می آمد؟ مائوییست ها استدلال کردند که چنان چه قانون ارزش به عنوان شالوده ی برنامه ریزی اقتصادی تصویب می شد، در این صورت، صنایع دفاع ملّی که اساساً فاقد سوددهی بود، صنایع سنگین، صنایع داخلی، و صنایع حمایت کننده بخش کشاورزی، که قیمت محصولات آن ها ارزان و موقتاً سودآوری کمتری داشت، قادر به رشد نبودند. مائوییست ها همچنین مدعی شدند که بر مبنای قانون مزبور، یک شهر یا یک استان قادر نخواهد بود بر طبق شرایط محلی اش، صنایعی را در راستای آمادگی برای جنگ (آمادگی برای جنگ، آمادگی برای قحطی، و آمادگی برای تأمین نیازهای مردم، سه هدف عمده سیاست استراتژی ملی بود که به وسیله مائو تعیین و مشخص شده بود) توسعه دهد. ضمناً دولت نیز نمی توانست یارانه هایی [سوبسیدهایی] را برای افزایش تولید کالاهای اساسی در نظر بگیرد، و هم چنین دولت قادر نبود کالاهای ضروری را برای حمایت از مبارزات خلق های انقلابی جهان بر مبنای آنترناسیونالیسم پرولتاریایی (14) تولید کند. تمامی این استدلال ها نشان می دهد که مائوییست ها نه تنها خواهان کارآمدی [اقتصاد] یا سود نیستند، بلکه مصمّم هستند که چیرگی والای ضرورت سیاسی همچنان حفظ شود. از این رو، آنان تأکید کردند که چنان چه اصول اقتصادی مورد نظر سون یه-فانگ به تصویب می رسید و اجرا می شد، وظیفه خطیر سازندگی سوسیالیسم به ناچار کنار گذارده می شد و انقلاب نیز از مسیر معیّن شده به وسیله مائو، منحرف می گردید (15). این دو نظریه و عقیده متفاوت، آشکار را نشانگر تضاد میان تفکر اقتصادی مائو و تفکر اقتصادی به اصطلاح تجدیدنظرطلب بود. با این که «نظریه سود» در یک جامعه سوسیالیستی و به آن گونه که از جانب سون یه-فانگ ابراز می شد، در طول انقلاب فرهنگی محکوم گردید، اما در پی سقوط باند چهار نفره [در 1976]، یک اقتصاددان چینی دیگر به نام هِسو-تی-هسین (16) آن را دوباره عنوان کرد. هِسو بر ضرورت و منطقی بودن نظریه مزبور قویاً تأکید کرد و ابراز عقیده نمود که پیگیری نظریه سود در یک کشور سوسیالیستی، اقدام مهمی است که به «نظم بزرگ» دنیا (17) و نوسازی چین منجّر خواهد شد (18).
این موضوع که سیاست جنبه پایه وزیر بنایی دارد و اقتصاد فقط در خدمت سیاست است، اصل عمومی و بنیانی تفکّر اقتصادی مائو را تشکیل می دهد. موقعی که سیاست سلطه دارد، عملاً به این معناست که توسعه اقتصادی بایستی تحت رهبری حزب اجرا شود؛ اما آنچه که سون یه-فانگ پیشنهاد کرد، به این معنا بود که فعالیت های اقتصادی باید در سلطه یک قانون اقتصادی عینی باشد. علاوه بر اصل مزبور، مائو چند نظریه اقتصادی دیگر هم دارد که ذکر آن ها در این جا، عاری از فایده نمی باشد: نیروهای مولد، روابط تولید و روبنا؛ بازسازی اقتصادی؛ و «راه رفتن روی دوپا».

1- نیروهای مولد روابط تولید و روبنا

یک از اصول بنیادینی مارکسیستی این است که نیروهای مولّد، نقش سرنوشت سازی را در تحول اجتماعی ایفا می کنند. مارکس می گوید:
انسان ها در سیر حیات تولید اجتماعی شان، وارد روابط ضروری و معیّنی می شوند که مستقل از اراده ی آنان است. این روابط تولیدی، با درجه ی معینی از تکامل و توسعه نیروهای مولد مادّی مطابقت دارد. مجموع این روابط، ساختار اقتصادی اجتماع را تشکیل می دهد، یعنی پایه واقعی ای که بر روی آن، یک روبنای حقوقی و سیاسی که با شکل های معینی از آگاهی اجتماعی مطابقت دارد، ساخته می شود. در زندگی مادّی، شیوه تولید، تعیین کننده فرآیند زندگی اجتماعی، سیاسی و فکری می باشد. آن چه که تعیین کننده هستی بشر است، آگاهی و شعور او نمی باشد، بلکه، برعکس، وجود اجتماعی اوست که تعیین کننده آگاهی و شعورش می باشد (19).
اما مائو، تفسیری تعدیل شده از رابطه ی بین نیروهای مولّد، روابط تولید و روبنا را ارائه داد. درک او از این رابطه، این چنین بود: یک پیکار ایدئولوژیکی، همراه مقدم بر یک پیکار سیاسی است. از این رو، ایدئولوژی، اساسی ترین نیروی محرّک است. مائو می گوید: «ما می پذیریم که در سیر عمومی تاریخ، شرایط مادّی همواره تعیین کننده ی شرایط فکری و روحی انسان ها است. یعنی این که هستی اجتماعی تعیین کننده ی آگاهی اجتماعی است. اما در عین حال، می پذیریم که - و باید بپذیریم که - واکنش وضع فکری و روحی و واکنش آگاهی اجتماعی نیز متقابلاً بر هستی اجتماعی تأثیر می گذارد، و روبنا نیز در پایه اقتصادی [زیربنا] مؤثر است.» (20)
طبق گفته ی مائو، تاریخ جهانی انقلاب های بورژوایی و پرولتاریایی مویّد همان قانون عمومی تحول است: نخستین گام این است که همواره روبنا را تغییر داد؛ دومین گام، قبضه کردن قدرت دستگاه دولت است که همواره تأثیر عظیمی بر نیروهای مولّد داشته است. مائو وجود یک قانون عمومی را مسلّم فرض کرد، این قانون که ابتدا، افکار عمومی ساخته می شوند (برای قبضه کردن قدرت سیاسی)، و سپس، مسأله نظام مالکیت حل می شود و نیروهای مولّد به میزان زیادی توسعه می یابند (21). مائو اظهارنظر کرد که در توالی انقلاب، روبنا عامل اصلی بوده و حرف اول را می زند.
در چین، انقلاب [کمونیستی] با تبلیغات مارکسیستی شروع شد، با این هدف که افکار عمومی را به سود انقلاب بسیج کند. پس از آن که روبنای قدیم در جریان انقلاب فروپاشید، روابط تولید قدیم از میان رفت و روابط جدیدی جای آن را گرفت، که به نوبه خود، راه را برای توسعه نیروهای مولّد هموار کرد، و نتیجتاً امکان پذیر شد که به شدّت به انقلاب فنی پرداخته شود و نیروهای مولّد را به مقدار زیادی توسعه داد (22).
مائو، یک بار یادآور شد که روابط تولید جدید که تحت حکومت جدید چین پس از سال 1949 مستقر شد، به نیروهای مولّد چین امکان داد که با سرعت بی سابقه ای رشد یابند (23). تأکید مائو بر نکته مزبور، در قالب این مضمون بود که توسعه عظیم نیروهای مولّد، همواره از روابط تولید پیروی می کند. روشن است که مائو در این گفته هایش، بر اولویت و برتری روابط تولید [بر نیروهای مولّد] تأکید داشت، هر چند که قید نمود که انقلاب های صورت گرفته در روابط تولید، تا حدودی زاییده ی رشد نیروهای مولّد هستند (24). از این رو، مائو این فرض را مسلّم دانست که قاعده عمومی بر این است که ابتدا روابط تولیدی باید دگرگون شود، و سپس، در مرحله بعد است که نیروهای مولّد می توانند به مقدار زیادی رشد یابند (25). بر مبنای این منطق فکری، او ابراز عقیده کرد که موضوع اصلی اقتصاد سیاسی عبارت است از بررسی و مطالعه روابط تولید (26).
اما مائو در عین حال، وضعیتی را نیز در نظر گرفت که در آن، نیروهای مولّد پیشگام و طلایه دار می باشند. او استدلال کرد: «موقعی که نیروهای مولّد با چنان سرعتی پیش می روند که در اثر وضع پیش آمده، روابط تولید با نیروهای مولّد همسو نیستند و روبنا نیز با روابط تولید همسویی ندارد، در این مورد ضرورت دارد که روابط تولید و روبنا را تغییر داد تا با وضعیت جدید همسو باشد.» (27) مائو در این استدلال، بر اولویت و برتری نیروهای مولد تأکید کرد.
در مورد رابطه متقابل میان هر سه آن ها [روابط تولید، نیروهای مولد، روبنا] مائو باز هم استدلال کرد که وقتی روبنا با روابط تولید منطبق است، و روابط تولید با نیروهای مولّد همسویی دارد، این سه عامل به تعادل می رسند. اما این تعادل جنبه نسبی دارد، زیرا «نیروهای مولّد به طرزی فزاینده در حال پیشرفت هستند و لذا همواره در یک وضعیت عدم تعادل قرار دارند. تعادل و عدم تعادل، دو مرحله از [فرایند] تضاد هستند که در آن، عدم تعادل جنبه مطلق و تعادل جنبه نسبی دارد؛ وگرنه نیروهای مولّد، روابط تولید و روبنا قادر به رشد نبوده، و تغییرناپذیر خواهند بود (28).» گفته مائو را می توان به زبان ساده این طور بیان کرد که فرآیند تغییر مداوم از تعادل به عدم تعادل در روابط میان نیروهای مولد و روابط تولید و نیز میان روابط تولید و روبنا، و بالعکس، موجد نیروی پویای پیشرفت است، وگرنه یک حالت ایستا به وجود می آید. مائو همچنین تأکید کرد که در یک جامعه سوسیالیستی، رابطه میان روابط تولید و نیروهای مولد و نیز رابطه بین روابط تولید و روبنا، ضمن این که متضاد است، هماهنگ نیز می باشد (29).
با این که مائو این سه عامل را همردیف یکدیگر قرار داد و اولویّت هر یک از آنها را بر حَسَبِ شرایط زمانی دانست، ولی تأکید او قطعاً بر روبنا یا ایدئولوژی بود. زیرا تغییر فکر مردم، علاوه بر این که به عنوان یک نیروی محرّک در شروع یک انقلاب محسوب می شود، بلکه همچنین وسیله ای است بنیادین برای اجرای برنامه های اقتصادی به منظور بازسازی سوسیالیستی [جامعه]. لذا مائو عملاً بر عامل سیاسی برای انگیزش آگاهی کارگران تأکید دارد، و نه بر استفاده از انگیزه های مادّی برای بیدار کردن شور و شوق آنان. مائو بر دگرگونی روابط تولید، در وهله اول و مقدم بر رشد تکنولوژی یا ماشین [انقلاب فنی]، تأکید دارد.

2- بازسازی اقتصادی

همان طور که هوآکو-فِنگ شرح می دهد، انقلاب چین به رهبری حزب کمونیست شامل دو مرحله است: انقلاب دموکراتیک جدید و انقلاب سوسیالیستی. هدف مرحله اول انقلاب عبارت است از سرنگون کردن حکومت امپریالیست - فئودال - کاپیتالیست دیوانسالار چین و تبدیل جامعه ی نیمه استعماری و نیمه فئودال چین به یک جامعه دموکراتیک جدید. ادّعا شد که این هدف، درست قبل از تأسیس جمهوری خلق چین در سال 1949، کاملاً اجرا و عملی شد. دومین هدف، تلاش برای ایجاد یک جامعه سوسیالیستی بود. نظریه بنیادینی که در طول این دوره انتقالی [از جامعه دموکراتیک به جامعه سوسیالیستی] حاکم بود، در قالب تقویت و توسعه اصل مارکسیستی انقلاب مداوم (30) ادراک می شد. وجه مشخصّه [تئوری] انقلاب مداوم، عبارت بود از انتقال از انقلاب دموکراتیک بر مبنای قبضه کردن قدرت سیاسی توسط پرولتاریا، به انقلاب سوسیالیستی و تداوم آن تحت رهبری دیکتاتوری پرولتاریا (31).
مائو یک دوره انتقالی از کاپیتالیسم به سوسیالیسم در چین را پیش بینی کرد. در 1952، مائو خط کلّی [خط توده ای] را که باید توسط حزب در این دوره انتقالی به اجرا درآید به این صورت قاعده بندی کرد: دوره انتقالی با تأسیس جمهوری خلق چین آغاز شده و با تکمیل اساسی تبدیل سوسیالیستی [جامعه]، پایان می یابد. لذا خط فکری کلّی و وظیفه اساسی حزب در این دوره انتقالی که به زمان نسبتاً طولانی نیاز دارد،‌ عبارت است از جامعه عمل پوشاندن به صنعتی کردن کشور و نیز سوسیالیستی کردن کشاورزی، صنایع دستی و صنایع و بازرگانی وابسته به سرمایه داری که فعلاً به وسیله دولت مدیریت می شود (32). درباره تاریخ واقعی اتمام این دوره انتقالی، هیچ اعلام رسمی تاکنون صورت نگرفته است.
برنامه عمومی حزب کمونیست چین (مندرج در اساسنامه آن) که در سال 1956 به تصویب رسید،‌ مقرّر داشت: «در دوره انتقال از تأسیس جمهوری خلق چین تا نیل به یک جامعه سوسیالیستی، وظیفه خطیر حزب این است که تبدیل سوسیالیستی کشاورزی، صنایع دستی و صنایع و کشاورزی وابسته به سرمایه داری را به تدریج کامل کرده و زمینه صنعتی کردن گام به گام کشور را فراهم سازد.» (33)
بین گفته ی مائو و این ماده از اساسنامه حزب، تفاوتی وجود دارد: مسأله دوره ای کردن [انقلاب چین] هنوز حل نشده است. زیرا از نظر مائو، دوره انتقالی از «تکمیل اساسی تبدیل سوسیالیستی» تا «نیل به یک جامعه سوسیالیستی»، راه درازی است.
سیاست هایی که در اجرای ساخت سوسیالیستی در دوره انتقالی پیگیری شدند شامل دو قسمت عمده کشاورزی و صنعت بود.

الف- بخش کشاورزی. در بخش کشاورزی،‌ اصلاحات ارضی در سطح ملّی در سال 1949 آغاز شد و در 1952 اتمام یافت. این اصلاحات شامل خلع ید از بزرگ زمینداران و تقسیم زمین ها میان دهقانانی بود که زمین بسیار کمی داشتند یا اصلاً زمینی نداشتند. پس از تقسیم زمین ها، مقامات چین مبادرت به تشکیل تیم های کمک متقابل (1950-1951) و تعاونی های اولیه تولیدکنندگان کشاورزی (1951-1953) کردند که وجه مشخصّه آن عبارت بود از دادن سهمی از زمین به هر دهقان (34). این تعاونی های اولیه بعداً به تعاونی های پیشرفته ای (1956-1957) تبدیل شدند که مالکیت را از دهقانان به مالکیت جمعی تعاونی ها منتقل کرد (35). تیم های کمک متقابل و تعاونی ها به عنوان گام های ضروری در راستای گذر از یک اقتصاد انفرادی در مقیاس کوچک به یک اقتصاد جمعی در مقیاس وسیع به شمار آمدند. و سرانجام، تعاونی های پیشرفته نیز تبدیل به کمون های خلقی شدند.

این کمون ها بهترین شکل سازمانی محسوب می شدند، نه تنها برای گذر از مالکیت جمعی به مالکیت تمامی مردم [مالکیت اجتماعی]، بلکه همچنین برای گذر از سوسیالیسم به کمونیسم در آینده. تحقق مرحله ی نهایی تحول کشاورزی، از طریق تغییر روابط تولید از مالکیت جمعی به مالکیت اجتماعی صورت خواهد گرفت (36). به عبارت دیگر. کلیه وسایل تولید کشاورزی، ملّی خواهد شد و دهقانان به کارگران مزدبگیر تبدیل خواهند شد.

ب- بخش صنعت. برای تبدیل صنایع دستی و صنایع و تجارت وابسته به سرمایه داری، یک رشته گام های مهم برداشته شد. در مورد صنایع دستی و مؤسسات بازرگانی در مقیاس کوچک، شکل تعاونی به کار گرفته شد. در خصوص صنعت و تجارت در مقیاس بزرگ، نخستین گام عبارت بود از مصادره هشتاد درصد از سرمایه کاپیتالیست های دیوانسالار. در پی آن، «جنبش های مبارزه با مفاسد سه گانه و پنج گانه» (37) صورت گرفت (38). دو بخش عمومی و خصوصی در کار فعالیت اقتصادی، در یک دوره کوتاه (1955-1956) وجود داشت. در سال 1958 یک تجدید سازمان کلی صورت گرفت که عملاً تمامی بخش های صنایع و تجارت را ملّی کرد. این اقدامات موجب تغییر الزامی بورژوازی ملی شد (39).

بی تردید، مهم ترین مسأله، همانا مسأله صنعتی کردن چین بود. از اوایل سال 1945، مائو هشدار داده بود که «بدون صنعت، هیچ دفاع ملّی، هیچ رفاه ملّی، هیچ سعادت ملّی و قدرت ملّی وجود نخواهد داشت.» (40) می توانیم این طور فرض کنیم که در ذهن مائو، صنایع سنگین به عنوان ستون و رکن اصلی توسعه اقتصاد ملّی به شمار می آمد. به عنوان جمله معترضه، باید گفت که نخستین برنامه عمرانی پنج ساله چین، برنامه چشمگیری بود. به لحاظ این که اتکّای تقریباً منحصر به فردی بر صنایع سنگین داشت. البته بعداً مائو پی برد که با تکیه بسیار زیاد بر صنایع سنگین، مرتکب اشتباه شده است، اما کاری از او ساخته نبود جز حسرت خوردن از این که چین در آن زمان، ناپخته و جاهل بود و چاره ای جز نسخه برداری بی اراده از الگوی «شوراها» [شوروی] نداشت (41).
در 1956، مائو آشکارا گفت که توسعه صنایع سنگین را باید ترجیح داد: اما تأکید نمود که این ترجیح نباید به زیان صنایع سبک و کشاورزی باشد. مائو برای این که سیاست خود را انعطاف پذیرتر سازد، افزود که صنایع سنگین باز هم به صورت محور اصلی سرمایه گذاری باقی می ماند، اما سرمایه گذاری در کشاورزی و صنایع سبک باید به تناسب افزایش یابد (42). در 1957، در پیگیری همان خط فکری، مائو اظهار داشت که مسأله صنعتی کردن چین اساساً مسأله روابط میان توسعه صنایع سنگین و سبک و کشاورزی است. او بر این نکته تأکید کرد که صنایع سنگین باید به عنوان محور اصلی بازسازی چین به شمار آید؛ اما ضمناً افزود که نسبت به توسعه کشاورزی و صنایع سبک نباید بی توجه بود (43).
در سال 1957، این چنین برداشت و تصور می شد که چین اساساً مسأله سوسیالیستی کردن مالکیّت وسایل تولید را کاملاً حل کرده است. از آن پس، یک مسأله جدید [ایدئولوژیکی] رویاروی انقلاب چین قرار گرفت: آیا تضادها، طبقات و پیکار طبقاتی هنوز هم در جامعه سوسیالیستی وجود داشت یا خیر، آیا باز هم لازم بود که انقلاب سوسیالیستی را ادامه داد و به چه نحو؟ بنا بر گفته ی هوآکو-فنگ، این پرسشی بود که مدت ها هیچ پاسخ صحیحی برای آن در جنبش بین الملل کمونیستی پیدا نشده بود و هیچ پاسخ آماده ای برای آن در آثار مارکسیسم - لنینیستی گذشته وجود نداشت. هوآکو- فنگ معتقد بود که شخص مائو با ابداع تئوری انقلاب مداوم تحت رهبری دیکتاتوری پرولتاریا، پاسخ این پرسش را یافته بود (44) راه حل مائو برای این مسأله - که غالباً نقل می شود و به نظر می رسد که از اهمیّت وافری برخوردار است - به شرح زیر است:
«پیکار طبقاتی پرولتاریا و بورژوازی [در عرصه اقتصادی]، پیکار طبقاتی میان نیروهای سیاسی متعدّد، و پیکار پرولتاریا و بورژوازی در عرصه ایدئولوژیکی، پیکاری دراز مدت و عذاب آور و گاهی حاد خواهند بود.»
در سال 1958، مائو خطّ کلّی ساخت سوسیالیستی را قاعده بندی کرد: «همه همّت کنید، هدف بزرگی داشته باشید تا به نتایج بزرگ تر، بهتر و اقتصادی تری در سازندگی سوسیالیسم دست یابیم.» «سیاست راه رفتن روی دوپا» (45) در همان سال به وسیله مائو معرفی شد.

3- سیاست راه رفتن روی دوپا

مضمون اصلی این سیاست این بود که بر یک مورد تأکید نشده و بلکه جفت های روابط به طور همزمان توسعه یابند، نظیر روابط متعادل بین صنعت و کشاورزی، بین صنایع سنگین و صنایع سبک، بین مؤسسات بزرگ اقتصادی و مؤسسات متوسط و کوچک، بین روش های نوین تولید و روش های بومی، بین مؤسسات اداره شده به وسیله دولت مرکزی و مؤسسات اداره شده توسط مقامات محلّی (46). «سیاستی که به چین امکان می دهد تا تمامی نیروهای مثبت را برای سازندگی سوسیالیسم بسیج کند و به این طریق، توسعه اقتصادی کشور را تسریع کرده و خط عمومی ساخت سوسیالیستی را تضمین نماید... به اجرا درمی آید.» (اهمیّت دراز مدت این سیاست در این بود که باعث کاهش تباین و تفاوت میان کارگران و دهقانان، شهر و روستا، و کار فکری و کار یَدی شد زیرا تعداد زیادی از صنایع نوین را به مناطق روستایی چین آورد و شمار زیادی از کارگران و مهنّدسین را از میان قشر دهقانان پرورش داد (47).
خطّ کلّی مزبور، همراه با کمون های خلقی و جهش بزرگ به جلو (48) در سال 1958، معروف به «سه بیرق سرخ» هستند. به عقیده ما [نویسنده] صنایع سنگین می بایست مورد تأکید و اهمیّت قرار می گرفت، همراه با تولید فولاد به عنوان کانون و هسته آن. در طول جهش بزرگ به جلو، مائو هدف تولید فولاد در سال 1958 را حداکثر تا رقم 10/700/000 تُن تعیین کرد، و ضمناً جنبش کوره های کوچک را آغاز کرد که به نتایج فاجعه آمیزی انجامید (49). مائو اعتراف کرد که با اجرای این سیاست، مرتکب اشتباه شده است (50).
مائو بعداً دیدگاه متعادل تری را در مورد صنایع کشاورزی در راستای خطّ کلّی ساخت سوسیالیستی [جامعه] عرضه کرد. در 1960، مائو سیاست «به شمار آوردن کشاورزی به عنوان شالوده، و صنعت به عنوان یک عامل مهم» در توسعه اقتصادی ملّی را آغاز کرد. تحت این رهنمود جدید، تولید غلّات به عنوان هسته و کانون فعالیت کشاورزی به شمار آمد؛ تولید فولاد نیز هسته صنعت به حساب آمد. مع ذالک سیاست مزبور تأکید داشت که دو بخش کشاورزی و صنعت قادر نیستند به طور مستقل و جداگانه پیشرفت کنند؛ کشاورزی برای تولید غلّات خوراکی اهمیت دارد و مواد خام برای صنایع سبک، که به نوبه خود باعث رشد صنایع سنگین می شود. لذا کشاورزی نقش اساسی و محوری را در راه نیل به صنعتی کردن - هدف نهایی - ایفا می نماید. همان طور که نشریه «چاینا ریکاتستراکز (51)» می نویسد، «در چین، توسعه صنایع، مبتنی بر کشاورزی است؛ توسعه کشاورزی و بالا رفتن بهره وری کار آن را نمی توان مجزّا از نقش برجسته صنعت دانست. هر دوی آن ها مستقل بوده و ضمناً به یکدیگر کمک می کنند. (52)»
همان طور که پیش تر شرح داده شد، برنامه ی مائو برای ساخت اقتصادی چین، تأکید بیش تری بر عامل ایدئولوژی [روبنا] داشت تا نیروهای اقتصادی [زیربنا]. به عقیده مائو، توسعه اقتصادی اساساً بیش تر بستگی دارد به انسان تا عوامل مادّی (که نیروهای مولّد مظهر آن هستند)؛ لذا در ابتدا، توجه عمده باید معطوف به انقلابی کردن تفکر انسان باشد، یعنی ایدئولوژی یا روبنا. ویژگی های عمده ی انسان کمونیست جدید را که به وسیله مائو تعیین شده بود، می توان به صورت زیر خلاصه کرد:
دیدگاه کمال مطلوب یک کارگر در یک جامعه کمونیستی باید این باشد که خود را داوطلبانه وقف منافع انقلاب و مردم بنماید. از این رو، او باید از خود گذشته باشد؛ خدمت او به منظور کسب شهرت و آوازه و نیز نفع شخصی نباشد. به هنگام کارکردن نباید از سختی ها، یا حتّی مرگ، به هراسد. آن کسانی که با روزنامه «مردم» آشنا هستند، داستان های هیجان انگیز بسیاری را درباره کارگرانی خوانده اند که به خاطر کارهای فوق بشری شان، به خاطر تحمل دلاورانه سختی های بسیار صعب، و به خاطر فدا کردن جان خود در راه وظایف خطیر اجتماعی، مورد تمجید و تحسین قرار گرفته اند. این دیدگاه نو، بی شک نشانگر گسستگی شدید از دیدگاه خوددوستی در یک جامعه کاپیتالیستی است. برای گسترش این دیدگاه کاری آرمانی، انگیزه های مادّی به کار گرفته شدند و انگیزه های معنوی نیز قویاً حمایت شد.
علاوه بر آن، مائو به مردم چین نصیحت کرد که در این عقیده پابرجا باشند که «عزم و اراده انسان می تواند خدای آسمان (53) را نیز تسخیر کند.» با این که گفته مزبور یک گفته حرف قدیمی است، اما مائو خون و قوّت بیش تری را در درونمایه آن نهاد و آن را به صورت یک اصل رهنمودی برای سازندگی اقتصادی در رویارویی با شرایط مادّی قرار داد که آشکارا نامساعد و چیره بود. مائو به خوداتکّایی، خواه به لحاظ تکنولوژی و خواه از حیث مالی، باور داشت، و نه به کمک خارجی. همین باور، موجب غرور ملّی و اعتماد به نفس تازه ای در میان مردم چین شد. مائو، علاوه بر آن که مردم را تشویق کرد تا سختی های دوران انقلاب را به خاطر ساخت سوسیالیستی کشور تحمل کنند، حتّی راحتی و آسایش مردم را به عنوان یک آرمان والا نستود، بلکه بر روحیه مساوات طلبی، امحاء طبقات و استثمار تأکید نمود و از مردم خواست که دست کم برای یک آینده قابل پیش بینی، بهره مندی از لذّات زندگی یا سرگرمی بیش تر را فراموش کنند. همان طور که ادگار اسنو (54) می گوید: «مزایای زندگی جمعی [در کمون های خلقی] را که برای دهقانان فراهم شده است نباید فقط برمبنای تغذیه خوب، پوشش خوب، مسکن بهتر، وسایل خواب بهتر، فلاسک های [چای] بهتر، دوچرخه ها، یا کمی پول نقد، داوری کرد. اگر معنای مزایای زندگی جمعی فراتر از تسهیلات و امکانات مادّی مزبور نبود، از نظر مائوتسه تونگ و هواداران فعال او، انقلاب چین شکست می خورد. (55)»
این موضوع که مائو یک جامعه بهره مند از مساوات را بر یک جامعه مرفّه ترجیح می داد، عاری از پیش زمینه سنّتی نمی باشد. در دنیای غرب، تقریباً از قرن پانزدهم تا هیجدهم میلادی، موفقیت بزرگی در گسترش آزادی به تمامی شهروندان به دست آمد. مع ذالک پیدایش غول های صنعتی منجر به توزیع نابرابر چشمگیر ثروت شد، لذا تأکید بر عشق به آزادی، جای خود را به عشق به برابری و مساوات داد. از این رو، مساوات اقتصادی، یعنی امحاء شکاف میان ثروتمند و فقیر، هدف اصلی سوسیالیسم بوده است. با این حال، اندیشه مساوات در چین و در دو هزار سال پیش، مورد تأکید و اهمیت قرار داشت. کنفوسیوس می گوید: «به من آموخته اند تا باور کنم که فرمانروایان دولت ها نباید دل مشغولی ثروت قلیل را داشته باشند، بلکه باید دلْ مشغول توزیع نابرابر ثروت در میان مردم باشند؛ فرمانروایان نباید نگران فقر [عمومی] باشند، بلکه باید نگران ناخشنودی مردم باشند. زیرا با توزیع برابر ثروت، هیچ فقری وجود نخواهد داشت؛ در شرایط هماهنگی، هیچ قلّت و کمبودی در کار نخواهد بود؛ و هنگامی که مردم خشنود هستند، هیچ قیام طغیانگرانه ای روی نخواهد داد.» (56) این اندیشه اوّلیه برابری و مساوات، تأثیر قدرتمندی در ذهن های مردم چین در سرتاسر تاریخ آن کشور داشته است. و از غرایب آن که یکی از نظریات قدیمی کنفوسیوس [درباره مساوات اجتماعی] از نو در قالب مارکسیسم نوین [مائوییسم] ظاهر می شود.
در مورد اوضاع اقتصادی اخیر چین، مائو معتقد بود که پس از سپری شدن بیست و پنج سال از انقلاب کمونیستی و اصلاحات انجام گرفته، فقط یک چیز بود که به طور بنیادی تغییر کرد، و آن هم نظام مالکیت بود. از قول مائو این طور نقل شده است: «چین یک کشور سوسیالیستی است. پیش از آن که این کشور [از یوغ امپریالیسم] نجات یابد، کمابیش وضعی نیمه کاپیتالیستی داشت. حتّی حالا هم یک نظام دستمزدهای هشت نرخی را به کار می برد، به هر کس به اندازه کاری که می کند پول می دهند، و پول به روال قدیم، همچنان یک وسیله مبادله است. آن چه که فرق کرده است، تغییر نظام مالکیت است.» (57) کسانی هستند که می گویند این حرف مائو از طریق «باند چهار نفره» به بیرون درز کرده و مدعی هستند که اعضای باند مزبور این کلمات را به نام او جعل کرده اند. اما من تصور نمی کنم که در زمان حیات مائو، آنان قادر به چنین کاری بوده اند. وانگهی این حرف با افکار مائو همسویی دارد. زیرا همان طور که پیش تر شرح داده شد، مائو اساساً تأکید بر تبدیل روابط تولید به یک انقلاب [سوسیالیستی] داشت، در حالی که مالکیّت یکی از ارکان و عناصر آن را تشکیل می داد. مع ذالک همین دیدگاه باعث شد که مائو زمان و کار لازم برای اجرای وظیفه نوسازی یا صنعتی کردن کشور را دست کم گرفت. مشهور است که مائو در سال 1958 تصور می کرد که برای چین امکان پذیر است که در طول پانزده سال، یا کمی بیش تر، به لحاظ میزان تولید و فولاد و سایر محصولات صنعتی، به سطح انگلستان برسد (58). مائو حتّی در سال 1960 با خوش بینی پیش بینی کرد که اجرای کامل «نوسازی های چهارگانه» (59) در دو برنامه عمرانی پنجساله دیگر [پس از اولین برنامه عمرانی پنجساله) تا سال 1969 از طریق پیاده کردن سریع و زودتر آن ها، امکان پذیر شود (60). تأکید مائو بر مساوات طلبی در جامعه، و نه ایجاد یک جامعه مرفّه، نباید انسان را گمراه کند تا فرض نماید که ایجاد یک جامعه مرفّه هدف نهایی مائو نبود؛ بلکه او یک جامعه مرفّه در آینده را، هم ممکن و هم ضروری می دانست، هر چند نه برای زمان حاضر. در سال 1956، مائو ابراز عقیده کرد که در طی پنجاه یا شصت سال آینده، نه تنها امکان دارد - بلکه مطلقاً برای چین ضرورت دارد - که به لحاظ توسعه اقتصادی، از ایالات متحده امریکا پیشی گیرد؛ و اگر چین در این کار موفق نشود، از صفحه گیتی محو خواهد شد (61).

پی نوشت ها :

1. مائو، نشریه Jen-min chu-pan she‏، 1965، صفحه 123. ن.
2. لیوشائوچی دومین شخصیت چین (پس از مائو) و رییس کمیته دائمی کنگره ملی خلق بود. م.
3. (Supra-economic methods)؛ اشاره به ابعاد عمیق اقتصادی، نظیر عامل سوددهی، در برنامه ریزی اقتصادی است؛ در حالی که مائو ملاحظات سیاسی و ایدئولوژیکی را عوامل اصلی تعیین کننده سیاست اقتصادی می دانست. م.
4. نشریه Jen-min Jih-pao،‏ 24 فوریه 1970. ن.
5. Sun yeh-fang‏ (1908‏-1983)؛ او در سال 1925 به حزب کمونیست چین پیوست. تحصیلات خود را در رشته اقتصاد در دانشگاه مسکو به اتمام رسانید و پس از بازگشت به چین، رییس گروه اقتصاددانان دانشگاهی شد. در سال های 1956-1957 از جنبش «بگذار صد گل بشکفد» بهره گیری کرد و عقاید خود را در مورد اصلاح نظام اقتصادی چین (به تقلید از شوروی) ابراز داشت. در 1958 رییس مؤسسه اقتصاد (وابسته به فرهنگستان علوم چین) شد و عقاید اقتصادی خود را در زمینه ی تمرکززدایی از مدیریت اقتصادی و پذیرش «قانون ارزش ها» عرضه کرد. در جریان «جهش بزرگ به جلو» (1958-1961) مشمول پاکسازی شد، و در انقلاب فرهنگی چین، دستگیر گردید و زندانی شد. در سال 1975 از زندان آزاد شد،‌ و در 1978 از او اعاده حیثیت گردید. در سال 1982 (کمی پیش از مرگش) به عضویت کمیسیون مشاوران کمیته مرکزی درآمد. (نک: جمهوری خلق چین، صفحات 442-443). م.
6. black line
7. red line
8. (Political economy)؛ واژه ای است که از سوی مارکسیست ها و سایر نظام های اقتصادی چپ گرا به کار می رود و مترادف است با علم اقتصاد (economics)، تأکید بر بررسی روابط اقتصادی و قوانین ناظر بر تولید، توزیع و مصرف در مراحل گوناگون توسعه اجتماعی. مارکس، این واژه را در اثر معروف خویش به نام «نقد اقتصاد سیاسی» به کار برد، و از آن پس در ادبیات مارکسیستی باب گردیده است. مارکسیست ها معتقدند که اقتصاد سیاسی دارای محتوای تاریخی است، زیرا نشانگر ماهیت مالکیت وسایل تولید و سرشت نیروهای مولّد و روابط تولید می باشد. آنان تأکید دارند که اقتصاد سیاسی نباید یک علم صرفاً اقتصادی باشد بلکه سایر ملاحظات سیاسی و اجتماعی نیز باید مدّ نظر قرار گیرد. (نک: دانشنامه مارکسیسم، سوسیالیسم و کمونیسم، صفحات 443-444). م.
9. مفهوم «ارزش» معمولاً برای نشان دادن ارزش در مبادله، در اقتصاد به کار می رود. ارزش استعمال (Use value) به معنای ارزش معیّن برای یک کالا یا یک خدمت در راستای نفع مستقیم شخصی، و نه مبادله، است. م.
10. کونگ وِن-شنگ، نشریه Jen-min Jih-pao،‏ 10 اوت 1966، صفحه 4. ن.
11. طبق اصل: «از هر کس به اندازه استعدادش، و به هر کس به اندازه نیازهایش.» م.
12. (برای اطلاعات بیش تر در مورد افکار اقتصادی سون یه-فانگ، نک: ون-شون چی، «سون یه-فانگ و اقتصاد تجدید نظرطلبانه او»، نشریه Asian Survey، شماره 22، 10 اکتبر 1972، صفحات 887-900). ن.
13. چون در اقتصاد سوسیالیستی مالکیت خصوصی وسایل تولید وجود ندارد، لذا انگیزه سود (خصوصی) نیز مطرح نمی باشد. اصل سود دهی در اقتصاد سوسیالیستی، عمدتاً در جهت آرمان های سوسیالیستی (برابری اجتماعی، امحاء طبقه مالک، اجتماعی کردن وسایل تولید، و یاری رساندن به جنبش های انقلابی سوسیالیستی) است. اقتصاد ملی سوسیالیستی نیز باید در همین مسیر ایدئولوژیکی حرکت کند. م.
14. (Proletarian internationalism)؛ همبستگی جهانی طبقه کارگر در پیکار با بورژوازی و امپریالیسم. مبنای نظری آن. ابتدا توسط مارکس و انگلس در «بیانیه کمونیست» عنوان گردید و بر منافع مشترک طبقه کارگر در سراسر جهان، در قالب شعار «پرولتاریای همه کشورها متحد شوید»، تأکید شد. در مرحله بعد، انترناسیونالیسم پرولتاریایی به صورت اصل رهنمود جنبش جهانی طبقه کارگر درآمد و نهادینه شدن آن در بین الملل اول، بین الملل دوم، کمینترن (بین الملل سوم) و بین الملل چهارم تحقق یافت. پس از جنگ جهانی دوم، همکاری میان طبقات کارگر کشورهای سوسیالیستی به شکل «انترناسیونالیسم سوسیالیستی» صورت گرفت. (نک: دانشنامه مارکسیسم، سوسیالیسم و کمونیسم صفحات 466-467). م.
15. نشریه Hung-ch'i، شماره 2 (1970)، صفحه 55. ن.
16. Hsu-Ti-hsin
17. اشاره به یک نظم نوین اقتصادی بین المللی است، که در رهگذر آن، کشورهای سوسیالیستی نیز بهره مند خواهند شد. دولت چین عملاً از میانه دهه 1980، سیاست مزبور را به کار گرفت و نتایج سودمند زیادی به دست آورد. م.
18. نشریه TaKung Pao (هنگ گنگ)، شماره 24 نوامبر 1977. ن.
19. کارل مارکس، «مقدمه ای بر نقد اقتصادی سیاسی»، سرمایه و سایر نوشتارهای کارل مارکس (نیویورک: Modern Librarey،‏ 1932)، صفحات 10-11. ن.
20. مجموعه آثار مائو، جلد اول، صفحات 300-301. ن.
21. مائو، Wan-sui، جلد اول، صفحات 194-195. ن.
22. منبع پیشین، صفحه 182. ن.
23. مجموعه آثار مائو، جلد پنجم، صفحه 373. ن.
24. مائو، Wan-sui، جلد اول، صفحه 195. ن.
25. همان منبع. صفحه 218. ن.
26. همان منبع، صفحه 208. ن.
27. مائو، Wan-sui، جلد دوم، صفحه 359. ن.
28. منبع پیشین، جلد دوم، صفحات 359-360. ن.
29. مجموعه آثار مائو، جلد پنجم، صفحه 374. ن.
30. (Continued revolution، و Pu-tuan koming به زبان چینی)؛ اصلی که توسط مائوتسه تونگ قاعده بندی شد و بر این اصل موضوعه استوار بود که تا وقتی جامعه جدیدی توسط حزب کمونیست ایجاد نشده و انسان کمونیست پدید نیامده است، انقلاب پرولتاریایی و دیکتاتوری پرولتاریا همچنان ادامه خواهد یافت. شکل نهایی این اصل را مائو در سخنرانی خود در 28 ژانویه 1958، به این صورت مطرح کرد که «تا تنور گرم است نان را باید پخت» و مراحل انقلاب را بدون وقفه پیمود. مائو هشدار داد که انقلاب مداوم چین نباید خود را محدود به تئوری انقلاب مداوم تروتسکی کند. (نک: دانشنامه مارکسیسم، سوسیالیسم و کمونیسم، صفحه 120). م.
31. هوآکو-فنگ، نشریه Jen-min Jih-pao، شماره 4 مه 1977. ن.
32. Liu she-hui chu-i chiao-yu، جلد اول، صفحه 347. ن.
33. «Chung-kuo kung-chan tang chang-cheng» (پکن، نشریه Jen-min chu-panshe،‏ 1956)، صفحات 821-822. ن.
34 و 35. قانون اصلاحات ارضی چین در تاریخ 14 ژوئن 1950 به تصویب کمیته ملی کنفرانس مشورتی سیاسی خلق چین رسید و در تاریخ 30 ژوئن به اجرا درآمد و در سال 1952 تحقّق کامل یافت. برطبق این قانون، به هر دهقان که حداقل شانزده سال داشته باشد، 2 تا 3 جریب زمین (برحسب منطقه) تعلق می گرفت و دهقانان می بایست بین 17 تا 18 درصد ارزش محصول خود را مالیات می پرداختند. مائو، مالکان اراضی را به چهار گروه تقسیم کرد: (1) مالکانی که شخصاً روی زمین کار نمی کردند؛ (2) مالکان ثروتمندی که شخصاً روی زمین کار می کردند؛ (3) دهقانان متوسط و خرده مالک؛ (4) دهقانان فقیر و فاقد زمین. مائو دو گروه اول را به طور کلّی حذف کرد و زمین های آنان را میان دهقانان تقسیم نمود. مالکانی که با این اقدام مخالفت کردند، به چوبه دار سپرده شدند. براساس مدارک موجود،‌ متجاوز از 3 میلیون زمیندار اعدام شدند. (نک: تقویم تحولات چین، صفحات 8-9) تا سال 1953، 43 درصد از خانواده های روستایی به تعاونی های اولیه ملحق شدند. دهقانان هر روستا، با حفظ اسناد مالکیت ارضی خود، به عضویت تعاونی ها درآمدند. در مرحله نهایی،‌ مالکیت زمین ها به تعاونی ها واگذار شد و دهقانان به صورت کارگران مزد بگیر درآمدند. (نک: تقویم تحولات چین، صفحات 15، 43). م.
36. کمون های خلقی («گونگشه» به زبان چینی) در دهه 1950 به وجود آمدند. در مورد تحلیل اقتصادی - سیاسی این کمون ها، نک: تاریخ چین (جلد چهارم، صفحات 119-123). م.
37. Three-Anti and Five-Anti Movements
38. جنبش مبارزه با مفاسد سه گانه در چین، حرکتی بود که از جانب مائو در سال 1952 برای مبارزه با «فساد، اتلاف منابع و دیوانسالاری» آغاز شد. حرکت مائو نیز ناشی از گزارش حزب بود مبنی بر این که صاحبان منافع بازرگانی و صنعتی اقدام به رشوه دادن به مقامات دولت و حزب کرده بودند. جنبش مزبور در سال های 1953-1956، بشدت اجرا شد تا قدرت کاپیتالیست ها را کاهش دهد. (دانشنامه مارکسیسم، سوسیالیسم و کمونیسم، صفحه 592). «جنبش مبارزه با مفاسد پنجگانه»، یک اقدام رسمی در چین در اوایل دهه 1950 برای مبارزه با فعالیت اقتصادی خصوصی بود، این جنبش بالاخّص متوجه پنج هدف بود: (1) مبارزه با ارتشاء؛ (2) فرار از پرداخت مالیات؛ (3) سرقت اموال دولت: (4) تقلّب و نیرنگ در اجرای قراردادهای دولتی؛ (5) افشای اسرار اقتصادی دولت به خاطر منافع شخصی. جنبش مزبور که با هدف کاهش قدرت بازرگانان و صنعتگران بخش خصوصی صورت گرفت، باعث رکود شدید فعالیت بازرگانی و صنعتی شد. (نک: دانشنامه مارکسیسم، سوسیالیسم و کمونیسم). در مورد تحلیل اقتصادی - سیاسی جنبش های مزبور نک: جمهوری خلق چین، صفحات 64-69؛ تاریخ چین (جلد چهارم)، صفحات 73-74. م.
39. مائو، Wan-sui، جلد اول، صفحات 192-193. ن.
(نک: جمهوری خلق چین، صفحات 85-87). م.
40. مجموعه آثار مائو، جلد سوم، صفحه 981. ن.
41. مائو، Wan-sui، جلد دوم، صفحه 161. ن.
42. مجموعه آثار مائو، جلد پنجم، صفحه 269. ن.
43. مجموعه آثار مائو، جلد پنجم، صفحه 400. ن.
44. مجموعه آثار مائو، جلد پنجم، صفحه 389. ن.
45. Walking on Tow Legs [«ژانگ لیانگ تیائوتویی د زولو» در زبان چینی]
46. برخی حقایق درباره چین، ضمینه نشریه China Reconstructs (پکن: ژانویه 1974)، صفحه 53. ن.
47. همان منبع، صفحات 56-57. ن.
48. (Great Leap Forward)؛ سیاست اقتصادی بود که مائو در سال های 1958-1961 به منظور دگرگون کردن انقلابی اقتصاد و جامعه چین و سوق دادن آن به سمت کمونیسم کامل، اتخاذ کرد. این سیاست، به ویژه در راستای تشکیل کمون های خلقی، اجرای طرح های عظیم (به ویژه برای ذخیره کردن آب)، توسعه صنایع سبک و به راه انداختن کوره های کوچک برای تولید فولاد بود. لازمه اجرای این سیاست، بسیج نیروهای انسانی وسیع، کاهش میزان مصرف عمومی مردم از کالاهای مصرفی، و الغاء عملی ابتکارات فردی بود. «سیاست جهش بزرگ به جلو» در نیمه دوم سال 1958 بدبختی های زیادی را به همراه آورد. مع هذا تا سال 1961 ادامه یافت. عدم موفقیت این سیاست ناشی از چندین عامل بود: سه سال متوالی خشکسالی (1959-1961)؛ قطع ناگهانی کمک های شوروی؛ کشاکش در درون حزب و دولت کمونیست بر سر درستی و یا نادرستی سیاست جهش به جلو. (نک: دانشنامه مارکسیسم، سوسیالیسم و کمونیسم، صفحات 218-219). م.
49. (Backyard Furnaces)؛ کوره های کوچکی که در اواخر دهه 1950 به منظور تولید محلی آهن و فولاد، دایر شدند. این کوره ها در اطراف روستاها، در باغچه مدارس و خانه ها در شهرها، و در امتداد خطوط آهن احداث گردیدند و مقدار زیادی آهن و فولاد تولید کردند. اما به علت هزینه زیاد آن ها و کیفیت نامرغوب محصول، دولت چین در اوایل سال 1959 این حرکت را متوقف کرد. (نک: دانشنامه مارکسیسم، سوسیالیسم، و کمونیسم، صفحه 31). م.
50. مائوتسه تونگ، Wan-sui، جلد دوم، صفحه 303. ن.
51. China Reconstructs
52. برخی حقایق درباره چین، پیشین، صفحه 53. ن.
53. (Heaven و به زبان چینی TI)؛ مردم چین در ابتدا زمین را می پرستیدند و سپس به پرستش آسمان پرداختند. «تی» در زبان چینی به معنای خدای آسمان و خالق همه چیز بود. از این روست که پادشاهان چین را «پسر آسمان» («تین تیرو» Tien-Tiru) می نامیدند. (نک: تاریخ جامع ادیان صفحات 226-327). م.
54. Edgar Snow [نویسنده کتاب های «ستاره ی سرخ بر فراز چین و «چین سرخ»]
55. ادگار اسنو، «کمون های چین، موفقیت یا شکست» نشریه جمهوری جدید، (26 ژوئن 1971): صفحه 21. ن.
56. آنالکت کنفوسیوس، کتاب 16، فصل اول، قسمت 10، با ترجمه انگلیسی نگارنده. برای اطلاعات بیش تر درباره این نکته و سایر منابع سنتی، مراجعه کنید به اثری از همین قلم تحت عنوان «اندیشه های اقتصادی نوین و منابع سنّتی آن ها در چین»، نشریه Current Selene شماره های 5 و 6 (مه-ژوئن 1975): صفحات 1-13. ن.
57. یائو وِن-یوآن، نشریه Hung-ch'i، شماره 3 (مارس 1975)، صفحه 22. ن.
58. نشریه Jen-min Jih-Pao، سرمقاله، 3 فوریه 1958، که ظاهراً به قلم مائو بوده است. ن.
59. (Four Modernizations)؛ طرح اصلی آن در سال 1960 توسط مائو عنوان شد. این طرح، پس از تغییراتی که در آن داده شد، توسط چو ئن لای (نخست وزیر وقت) در چهارمین کنگره ملی خلق (ژانویه 1975) به تصویب رسید. پس از مرگ مائو (1976) و تحکیم قدرت (دنگ شیائو پینگ، اصلاحات مزبور به اجرا درآمد و با موفقیت چشمگیری همراه بوده است. «نوسازی های چهارگانه» به معنای نوسازی کامل در بخش های کشاورزی، صنایع، صنایع دفاعی و علمی و تکنولوژیک است. هدف از طرح مزبور این است که چین تا پایان قرن بیستم میلادی به سطح پیشرفته ترین کشورهای سرمایه داری برسد. (نک: دانشنامه مارکسیسم، سوسیالیسم و کمونیسم، صفحه 196؛ تحولات سیاسی در جمهوری خلق چین، صفحات 50، 56، 66، 105، 108، 116، 138). م.
60. مائو، Wan-sui، جلد اول، صفحه 194. ن.
61. مجموعه آثار مائو، جلد پنجم، صفحه 259. ن.

منبع: مائو و مائوئیسم

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط