نویسنده: فیلیپ کان
مترجمین: سیّد مهدی امین و عبّاس علی رضایی
مترجمین: سیّد مهدی امین و عبّاس علی رضایی
لوئی پاستور
آهنگر روستایی هنگام سگ گزیدگی به عنوان دکتر مورد استفاده قرار می گرفت. تنها معالجه کسانی که مورد حمله سگ هار قرار می گرفتند داغ کردن جای زخم بود. آهنگر میله آهنی را در کوره می گداخت و آن را به جای زخم می نهاد کسی که از زخم یا معالجه جان به در می برد خوش شانس بود. لوئی پاستور در نه سالگی شاهد یکی از این اشخاص بود. پنجاه سال بعد از روش صحیح معالجه هاری را به جهانیان عرضه کرد.لوئی پاستور در زمستان سال 1822 در یکی از دهات کوچک واقع در ناحیه شرقی فرانسه به نام دول به دنیا آمد. پدرش در ارتش خدمت می کرد و بعد از شکست ناپلئون در دول به چرم سازی مشغول شد. کمی بعد از تولد لوئی خانواده اش به آربوا رفتند و در همان جا که مرکز تاکستان ها بود و از دول چندان فاصله نداشت اقامت گزیدند.
ژان ژوزف پاستور، ارتشی سابق، به چرم سازی پرداخت و با زنش زندگی خود را وقف آسایش خانواده شان کردند. او مرد مدرسه نرفته ای بود ولی با خودتربیتی که داشت علاقه و احترام زیادی به دانش و یادگیری نشان می داد. از جمله دوستان او دکتر محل و مورخی به نام بوسون دومواره بود. ژان ژوزف پاستور حد نهایت علاقه را به پسرش داشت و آروز می کرد که او روزی در مدرسه متوسطه آن ناحیه دبیر شود.
لوئی از پدرش و دومواره وطن پرستی آموخته بود. عشق به فرانسه و احترام به مردان بزرگ روزگار در سراسر زندگی و خط مشی او تأثیری بسزا گذشت.
در زندگی اولیه او چیزی که نشانه نبوغ یا اکتشاف علمی باشد دیده نشد. در پانزده سالگی به نقاشی علاقه مند شد و چهره پردازی می کرد. نقاشی هایش فوق العاده خوب بود و اگر به دنبال علم نمی رفت یکی از نقاشان مشهور روزگار می شد. اغلب آثار او را نگه داشته اند و اکنون در مؤسسه پاستور در پاریس به چشم می خورد.
مدیر دبیرستان به لوئی، دانش آموز فعال و علاقه مند ولی کندکار، به عنوان معلم آینده می نگریست. اگرچه لوئی در بخش علمی دانشسرای عالی پاریس پذیرفته شده بود، ولی مدت یک سال بعد به آن جا رفت چون در آن مدت به مطالعه پرداخت و خود را آماده کرد. در این موقع مطالب مورد علاقه او ریاضیات، فیزیک و شیمی بود.
پاستور می خواست معلم خوبی بشود. هنگامی که تدریس عملی و آزمایش های فیزیک و شیمی را گذراند نامه هایی نوشته است که حاکی از اشتیاق او است. در هر حال هنگامی که گواهینامه اش را گرفت به جای تدریس به تحقیقات علمی پرداخت.
هنگام دانشجویی پاستور مطالعه کریستال ها را شروع کرده بود. در زمان تحصیل در جلسات سخنرانی شیمی دان معروف، آنتوان ژروم بالار، کاشف عنصر بروم، شرکت می کرد.
بالار و بنجمین فرانکلین هر دو عقیده داشتند که کارهای علمی را می توان به یاری وسایل ساده ای که خود شخص آن ها را می سازد انجام داد و به همین جهت خودشان یک آزمایشگاه ساده در مدرسه ساختند.
بالار تحت تأثیر مطالعات علمی و روشن بینی پاستور قرار گرفت و از او خواست که به عنوان دستیار در آزمایشگاه مشغول به کار شود. این فرصت خوبی بود و به پاستور امکان داد که به مطالعاتش درباره کریستال ها و اسید تارتاریک بپردازد. بالار نتایج مطالعات او را به فیزیک دان معروف، ژان باتیست بیو، عرضه کرد و او نیز آن ها را به آکادمی علوم فرانسه معرفی نمود.
در سال 1848 با وجود مخالفت های پروفسور بالار و پروفسور بیو و سایر اعضای آکادمی فرانسه، وزارت فرهنگ فرانسه پاستور را به سمت معلمی برای تدریس فیزیک مقدماتی در دبیرستانی در دیژون تعیین کرد. دوستان و طرفداران پاستور به مخالفت خود با این انتصاب ادامه دادند و در اثر فشاری که به وزارت فرهنگ آوردند یک سال بعد لوئی به عنوان استاد شیمی دانشگاه استراسبورگ منصوب شد.
چند هفته از ورود این جوان کوشا به دانشگاه نگذشته بود که در نامه ای از رئیس دانشگاه تقاضای ازدواج با دخترش را نمود. به رئیس خود نوشت: «من مطلقاً ثروتی ندارم. تنها سرمایه ام سلامت، شهامت و مقامی است که در دانشگاه دارم... درباره آینده ام اگر تغییری در ذوق و علاقه ام پیش نیاید کاملاً خود را وقف تحقیقات درباره شیمی خواهم کرد. امیدوارم هنگامی که از طریق مطالعات علمی شهرتی کسب کردم به پاریس بازگردم.
پدرم شخصاً به استراسبورگ خواهد آمد تا رسماً پیشنهاد ازدواج بکند... .»
لوئی پاستور و ماری لورنت روز 29 ماه مه 1849 با هم ازدواج کردند. او در آن موقع بیست و شش سال داشت و همسرش بیست و دو ساله بود. ماری همسر فوق العاده ای برای پاستور بود.
امیل رو که در سال 1876 دستیار پاستور شد و بعدها به سال 1904 مدیر مؤسسه پاستور بود درباره مادری می نویسد: «از ابتدای زندگی زناشویی بانو پاستور همسر خود را کاملاً درک کرد. او هرچه می توانست در رفع مشکلات زندگی پاستور کوشید. ناراحتی های منزل را به جان می گرفت تا شوهرش با خیالی آسوده بتواند به مطالعه و تحقیق بپردازد. بعداز ظهرها مطالبی را که شوهرش دیکته می کرد می نوشت. او علاقه مند به مطالعه ویروس ها و کریستال ها شد. او می دانست که هرگاه افکار خود را به دیگران شرح دهیم روشن تر می شود و برای انجام هر آزمایش باید هر آنچه را که قبلاً عمل شده با دیگران بررسی کرد. بانو پاستور علاوه بر همسر، همکار خوبی برای شوهرش بود.»
در زندگی ماری و لوئی پاستور حادثه ناگواری رخ داد. دختر اول آن ها به نام ژان در نه سالگی درگذشت و بعد فرزند دو ساله شان کامی در سال 1865 مرد و سسیل در اثر ابتلا به تیفوئید به سال 1866 درگذشت. از طرف دیگر به سال 1871 خبر گم شدن پسر بیست ساله ژان باتیست در جنگ بین فرانسه و آلمان به او رسید. لوئی در اثر ناراحتی دست از کار کشید و دنبال گروه های شکست خورده و از جنگ برگشته افتاد و هر جا سراغ پسر را می گرفت.
به لوئی خبر دادند که از 1200 نفر سربازی که هم قطار پسرش بودند تنها 300 نفر زنده مانده اند. خوشبختانه ماری و لوئی تنها فرزندشان را زخمی ولی زنده بین آن ها یافتند و از او پرستاری کردند تا سلامتش را بازیافت. پاستور هرگز اعمال وحشیانه آلمان ها را فراموش نکرد و حتی چند سال بعد از دریافت مدال افتخاری که دولت آلمان به پاس خدمات علمی به او داده بود امتناع ورزید.
حالا ببینیم پاستور چه خدماتی به بشریت کرده است. نخستین مطالعات او درباره کریستال ها بود. بیو، فیزیک دان، کشف کرده بود که نور پلاریزه پس از عبور بلور کوارتز منحرف می شود (یعنی جهت نور عوض می شود). سایر دانشمندان کشف کردند که بعضی از بلورها را باید قبل از تابیدن نور پلاریزه به صورت محلول درآورد.
مثلاً اگر نور پلاریزه از شکر محلول در آب عبور کند سطح پلاریزاسیون در حین عبور منحرف می شود. شیمی دان آلمانی به نام آیلهارد میچرلیش مشغول مطالعه درباره خواص اسید تارتاریک بود که از صنعت شراب سازی به دست می آمد. او معتقد بود که دو نوع اسید تارتاریک وجود دارد: اسید تارتاریک واقعی و پارا اسید تارتاریک. اسید تارتاریک واقعی نور را به سمت راست منحرف می کند در حالی که اسید پارا تارتاریک تأثیری روی نور پلاریزه ندارد. در سایر موارد این دو اسید یکسان عمل می کنند.
فکر پاستور جوان این موضوع را درک کرد. نمی توانست آن را بپذیرد. می بایست بین آن ها اختلاف شیمیایی باشد. پاستور به مطالعه پرداخت تا این اختلاف را دریابد. مطالعات ممتد او درباره کریستال ها او را برای کار آماده کرده بود. در روی بلور اسید تارتاریک تراش های کوچکی مشاهده کرد. او از همان اسید پارا تارتاریک که میچرلیش درباره اش صحبت کرده بود تهیه کرد و روی آن مطالعه نمود.
با کمال تعجب مشاهده کرد که تراش ها دو نوعند؛ بعضی متمایل به چپ و بعضی دیگر متمایل به راست می باشند. اسید پارا تارتاریک در حقیقت از دو نوع تارتارات، که مخلوطی از بلورهای راست و چپ بود، تشکیل می شد. این کشف جدیدی بود.
این پایان مطالعه درباره کریستال ها نبود بلکه تازه آغاز کار بود. قبل از این که پاستور دست از این تحقیق علمی بردارد تئوری حیات را به صورت فرمول درآورد. او عقیده داشت که مولکول های سمت راست و سمت چپ همیشه در اثر اعمال حیاتی به وجود می آیند. این جنبه های سمت راست و چپ را اسیمتریک (غیر قرینه) می خوانند. پاستور فکر کرد که او می تواند زیر نفوذ نیروهای اسیمتریک که در فعل و انفعالات شیمیایی وارد می کند حیات ایجاد کند. پاستور نتوانست در آزمایشگاه شیمی حیات بیافریند ولی کوشش های او منجر به حل مشکل تخمیر شد.
تخمیر به سلسله تغییراتی اطلاق می شود که در بعضی از مواد در مواردی ایجاد می شود. گاهی تخمیر مطابق میل و گاهی برخلاف آن انجام می گیرد. شراب از تخمیر انگور به دست می آید و نیز شراب با تخمیر در اسید استیک به سرکه مبدل می شود. هنگامی که قند شیر به اسید لاکتیک تغییر حالت می دهد شیر ترش می شود. گوشت و تخم مرغ نیز ممکن است در اثر تخمیر فاسد شوند. تولید شراب در فرانسه صنعت بزرگی بود، و تخمیر انگور موضوع مطالعه جدی بود. ولی شرایطی که در تحت آن تخمیر صورت می گرفت نامعلوم بود و این که تخمیر شراب را به دوره طبیعی واگذارند ممکن بود درنتیجه شراب ترش به عمل آید یا اصلاً شرابی تولید نشود. پاستور صنعت شراب سازی را دقیقاً بررسی کرد و درنتیجه حاصل تحقیقات خود را به صورت اصل نظریه تخمیر به انجمن علمی لیل تقدیم کرد. عقیده حاصل از بررسی هایش را چنین بیان کرد که تمام تغییرات مواد در طبیعت در اثر موجودات گوناگونی است که تشخیص و مشاهده آن ها جز به یاری میکروسکوپ ممکن نیست. او نشان داد که می توان این موجودات ذره بینی را با حرارت کنترل کرد. آزمایش ها و کشفیات او سبب شد که صنعت شراب سازی بر مبنای علمی محکمی قرار گیرد. همچنین این کشف موجب پیدایش پاستوریزاسیون، که عمل حیاتی است، در جهان گردید، و به وسیله پاستوریزاسیون، شیر و سایر مایعات را از گزند موجودات ذره بینی بیماری زا عاری می کنند.
چند سال بعد صنعت ابریشم سازی فرانسه مورد تهدید از بین رفتن کرم ابریسم واقع شد. از پاستور دعوت به عمل آمد که این مشکل را بررسی کند. پاستور با دقت و حوصله تمام این موضوع جدید را مطالعه کرد و مهارت خود را در پرورش کرم ابریشم ثابت نمود و با روش های نوینی که کشف کرد راه حفظ تخم کرم ابریشم ثابت نمود و با روش های نوینی که کشف کرد راه حفظ تخم کرم ابریشم را نشان داد و هنر پرورش کرم ابریشم و صنعت ابریشم سازی فرانسه را از نابودی رهایی بخشید.
موفقیت های پاستور در اثر فعل و انفعالات متوالی افکارش بود. مطالعه درباره چیزی او را به موضوع دیگری نیز سوق می داد. بررسی او درباره بلورها سبب شد که به اسرار حیات پی برد. مسئله حیات او را به موضوع تخمیر راهنمایی کرد که با سرسختی تمام آن را مطالعه کرد و نتیجه موجودات ذره بینی دانست که همان میکروب می باشد. این مطالعه او را با مسئله ای مواجه کرد که گروهی خیال می کردند موجودات زنده از مواد بی جان حاصل می شوند. مردم از زمان فرانچسکو ردی، دانشمند ایتالیایی، دیگر عقیده نداشتند که موجوداتی از قبیل کرم پنیر و کرم کدو و کرم مگس و غیر خلق الساعه از موجودات بی جان به وجود می آیند ولی هنوز امکان می دادند که میکروب از موجودات بی جان به وجود می آید.
پاستور در زندگی میکروبی نیز پیدایش خلق الساعه را محال می دانست. تئوری میکروب او بود که صنعت کرم ابریشم فرانسه را نجات داد. او سیاه زخم را مطالعه کرد و راه علاجش را دریافت که در آن هنگام حیوانات و احشام اروپا را تهدید می کرد. او درباره قانقاریا و مسمومیت خون و تب زایمان مطالعات وسیعی کرد. تمام این ها را امراض ناشی از میکروب می دانست و راه کنترل آن ها را نیز بیان کرد.
بیماری هاری از جمله امراضی بود که به وسیله حیوانات به انسان منتقل می شد و مورد مطالعه پاستور قرار گرفت. او جان پسرک نه ساله ای را که سگ هاری او را گزیده بود با تزریق سرم از مرگ حتمی نجات داد.
پاستور در 28 سپتامبر سال 1895 چشم از جهان فرو بست. خلاصه فلسفه زندگی اش این است: «من کاملاً اطمینان دارم که علم و صلح بر جهل و جنگ غلبه خواهند کرد، ملت ها با هم متحد و متفق خواهند شد، به منظور حفظ امنیت نه تخریب. آینده از آن کسانی است که برای تسکین دردهای بشر کوشیده اند.»
منبع: کان، فیلیپ؛ (1389) دانشمندان بزرگ، ترجمه سید مهدی امین و عباسعلی رضایی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی