اندیشمند و نویسنده مراکشی
در واقع مهمترین ویژگی زبور داود آنست که نویدبخش رسالت حضرت محمد (ص) و بیانگر ویژگی ها و بازگو کننده ی اخلاق و برخی شاخص های عمده آن حضرت است.
همچنان که قرآن کریم نیز به مثابه ی تأییدی بر کتاب های آسمانی پیشین و بویژه زبور نازل گشته و پندها و اندرزها و توصیه های مطرح شده در این زبور ، مصداق هایی درقرآن کریم دارد؛ زبوری که ما آن را یافتیم، نمونه ی زنده ای از همین امر و در بردارنده ی مهمترین ویژگی کتاب های آسمانی، یعنی نوید [رسالت] حضرت محمد (علیه افضل الصلاة و ازکی السلام) و بیان برخی ویژگی های زندگی و به اصطلاح سیره ی ایشان است.
ولی با این حال، ترجیح دادم که معیار یاد شده یعنی نوید [رسالت] پیامبر اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و اشاره به برتری امت وی را به عنوان ملاک اعتبار این زبور و حقیقی دانستن آن در نظر نگیرم. بنابراین ای بسا، انتشار این نسخه، خالی از فایده نباشد و به غنای میراث دینی همه ی ادیان آسمانی، بیفزاید؛ ولی ناگزیر باید با دیدی انتقادی آن را مورد بررسی و مطالعه قرار دهیم و به شیوه ای علمی تحلیل کنیم تا بدانیم آیا واقعاً همان زبوری است که در قرآن از آن یاد شده یا دعوی دروغینی بیش نیست؟
چنانچه واقعاً همان زبوری باشد که بر حضرت داود (علیه السلام) نازل شده که زهی سعادت وگرنه بدون شک، انتشار آن حداقل برای متخصصان و کارشناسان ادیان آسمانی و دست اندرکاران مباحث مقایسه ای ادیان، خالی از لطف نیست و چشم اندازهای تازه ای برای بحث و بررسی، فرا روی آنان می گشاید و آنان را به مطالعات مقایسه ای میان این زبور و زبوری که در عهد قدیم (تورات) آمده است، تشویق و ترغیب است.
در هر حال، وجود چنین نسخه ای، نشان از رونق آثار اسراییلی در میراث اسلامی و نیز پرباری این میراث با چنین آثاری است؛ همچنان که نشانگر هم جوشی دینی اسلام و یهودیت و مسیحیت در والاترین نمود خود یعنی اغنای یکدیگر و سرشاری آنها از حکمت و پند و محبت و نیز اشاره های تلویحی به ستایش بی نظیر از پیامبر اسلام و تجلیل از ویژگی های منحصر بفرد آن حضرت و از همه مهمتر، اخلاق والا و سترگ ایشان است.
از اینجاست که اهمیت آن در شکل دهی به گفت و گویی علمی و برقراری روابط معنوی و منطقی میان ادیان آسمانی و اشاره ای که طی آن به جهانی بودن اخلاق والای انسانی و عدالت الهی و نیز لزوم احیای متون خطی دینی که از ویژگی های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و زندگی ایشان یاد کرده اند، در راستای تثبیت فرهنگ صلح و تسامح و تحقق اصول هم زیستی، روشن می گردد.
البته نقد ما نسبت به این زبور ، هرگز به معنای حذف اسرائیلیاتی که مجموعه ی آن را تشکیل داده اند - مادام که با اصول اسلام مخالفتی ندارند - نیست؛ زیرا علمای اسلام تصریح دارند که چنین بخش هایی نه قابل تصدیق و نه قابل تکذیبند (1) و نقل آنها نیز مادام که چیزی در نفی یا اثباتشان نداریم، بدون اشکال است. (2)
در میراث اسلامی، کتابی که در بردارنده همه گفته ها و مواعظ و حکم حضرت داود (علیه السلام) و نیز هر آنچه که از سوی خدا به وی وحی شده، وجود ندارد مگر آنچه که اینجا و آنجا، پاره هایی از آن در جاهای مختلفی چون کتاب های تفسیر، قصص الانبیاء، قاموس اولیا و احادیث مربوط، یافت شود؛ در میان گذشتگان یا پس از ایشان نیز کسی را سراغ نداریم که اقدام به گردآوری همه ی این مطالب پراکنده در کتاب واحدی کرده باشد که مجموعه ی آن زبور داود را تشکیل دهد.
ولی یافتن این نسخه ی خطی در کتابخانه الحسنیة (رباط - مراکش) با عنوان نسخه ای از زبور داود علیه السلام ، کاملاً غیر منتظره بود؛ لذا به شتاب، شروع به خواندن دقیق آن کردم و به تأمل در حکمت ها و اندرزهای آن نشستم. برداشت اولیه ام این بود که این نسخه، با روحی اسلامی نوشته شده است؛ بدین معنی که گردآورنده ی آن مسلمانی است که با اسرائیلیات آشنا و متأثر از آنهاست و این امر، حکم به اینکه همان زبوری است که بر حضرت داود (علیه السلام) وحی شده است؛ را بسیار بعید می سازد. ولی چنین حکمی البته و در صورتی که دلایل کافی برای آن مطرح نکنیم، غیر علمی تلقی می شود
پیش از هر چیز یادآور می شویم که این زبور و بنا به معیارها و قرائن و شواهدی که به هنگام ارایه دلایل ادعای خود عرضه خواهیم کرد، همان زبوری نیست که میان اسفار عهد قدیم (تورات) آمده است و جز وعظ و اخلاقی بودن، هیچ وجه تشابه دیگری میان آنها وجود ندارد.
بنابراین باید پیش از بررسی این زبور، پرسشی را مطرح سازیم که بیانگر مهمترین اشکال قابل طرح در این راستاست:
آیا و بر حسب دیدگاه های اسلامی، این همان زبور حقیقی است؟
و به عبارت دیگر: آیا [محتوای این زبور] با مقتضیات دین اسلام همخوانی دارد و با کتاب و سنت، هماهنگ است؟
اگر پاسخ مثبت است، آیا همسویی و همخوانی کامل، مستلزم درستی و صحت متن مورد مطالعه است؟
ابتدا، بخش نخست این اشکال را مطرح می سازیم، (آیا با مقتضیات دین اسلام همخوانی دارد و با کتاب و سنت، هماهنگ است؟) و سپس وقتی تکلیف این امر روشن شد، به بخش دیگر پرسش، یعنی: آیا همسویی و همخوانی کامل، مستلزم درستی و صحت متن مورد مطالعه است؟ می پردازیم.
در این راستا برآنیم که:
زبور مورد تحقیق ما، در بردارنده ی برخی جنبه های سازگار با قرآن کریم و سنت شریف و نیز عموم کتاب مقدس و بویژه سفر مزامیر آنست و در لابلای آن، تخلق به اخلاق و صفاتی - که بنابر اخبار و روایات از ویژگی ها و خصلت های حضرت داود (علیه الصلاة و السلام) می باشد - مورد تشویق و ترغیب قرار گرفته است.
ولی آیا این امر برای صدور حکم صحت انتساب آن به حضرت داود، کافی است؟ پیش از پاسخ به این پرسش، حتماً باید این نشانه ها و نمودها - که می توان آنها را در نکات زیر خلاصه کرد - روشن شود:
- فراخواندن به عبادت، ذکر و تسبیح شبانه روزی خداوند، (3) که با آنچه در متون قرآنی (4) و احادیث نبوی و احادیث اسراییلی آمده و حاکی از کثرت نماز و روزه و ذکر و تسبیح و عبادت خدا و پشتکار حضرت داود (علیه السلام) در این اعمال است، (5) کاملاً همخوانی دارد.
ثعلبی می گوید: «عبدالله بن حامد» به نقل از ثابت گفته است: «حضرت داود (علیه السلام) هرگاه به یاد عذاب خدای متعال می افتاد، بند بند تنش به لرزه می افتاد و جز با ناله به درگاه خداوند، آرام نمی یافت؛ وقتی رحمت و مهربانی خداوند را به یاد می آورد، حالش بهبودی می یافت.» (6)
ترمذی نیز در السنن روایت کرده که او [یعنی حضرت داود] «از همگان بیشتر عبادت می کرد» (7) و «هرگاه حضرت داود به یاد مرگ می افتاد، چنان می گریست که تنش می لرزید و رنگ رخسارش دگرگون و زرد می گردید و هر زمان که به یاد رحمت خداوند متعال می افتاد، جان دوباره ای می یافت و رنگ به چهره اش باز می گشت و با صدای هر چه بلندتر فریاد می زد: در شگفتم از این آدمی که چگونه دلش به خنده و بازی تن می دهد حال آنکه می داند روز رستاخیزی هست و حساب و کتابی و نمی داند که آیا رهسپار بهشت خواهد شد یا به آتش دوزخ درخواهد افتاد؟ بدانید و آگاه باشید که هر کس خنده کنان به معصیت و گناه بپردازد، گریه کنان وارد جهنم می گردد؛ بدانید و آگاه باشید که خداوند متعال روز قیامت به اولیای خود می گوید: ای اولیای من! حال که این همه مدت در دنیا ماندید و چشمانتان از روزه، به گودی افتاد و لبانتان از تشنگی ترک برداشت و رنگ چهره تان از عبادت و نماز بسیار، دگرگون شد، اینک و به پاداش آنچه در گذشته عمل کردید، به بهشتم درآیید و بخورید و بیاشامید و از حورالعین لذت ببرید.» (8)
همچنان که با آنچه در سفر مزامیر عهد قدیم آمده، از جمله مناجاتی که در مزمور ششم بدان متوسل گشته، همخوانی دارد. (9)
- لزوم سپاس از خداوند متعال برای همه نعمت هایی که ارزانی مان داشته است و اینکه شکرالهی از جمله اهداف مقدسی تلقی می گردد که خداوند به خاطر آن بندگانش را آفرید؛ چه در سوره دهم آمده است: «شما را آفریدیدم تا فراوان مرا بپرستید و بسیار سپاسم گویید و شب و روز مرا تسبیح گویید» که با آنچه در قرآن و سنت نسبت به حضرت داود آمده و او را بسیار سپاسگزار پروردگارش معرفی کرده است، همخوانی دارد: «اعملوا آل داوود شکراً» (سوره سبأ - 13) (ای خاندان داود، سپاس گزارید!) و از حضرت داود روایت شده که گفته است: «پروردگارا! چگونه سپاست گویم که جز با اعطای نعمت دیگری به من، نمی توانم به سپاس تو بپردازم.» و در لفظ دیگری می گوید: «و سپاس من، خود نعمت دیگری از تو برای منست که سزاوار سپاس دیگری است و خداوند عزوجل بر او وحی کرد: «حال که این را دانسته ای، مرا سپاس گفته ای» و در روایت دیگری: «اگر دانسته باشی که همه نعمت ها از سوی منست، همین را از تو به عنوان سپاس، می پذیرم.» (10)
- فراخوانی به مهربانی و خشوع در برابر خداوند صاحب عزت و والایی (مثلاً در سوره بیست و دوم) و تواضع در برابر او و بندگان او (مثلاً در سوره پانزدهم) و هشدار نسبت به شر و عوامل آن و نهی از انجام گناه و تکبر (مثلاً در سوره دوازدهم) و نیز مهربانی با بیوگان و ضعفا و مستمندان (مثلاً سوره یازدهم و پانزدهم) که بیانگر وجود تعدی و تجاوز به حقوق مردم در زمان حضرت داود و نفرت وی از این امر و اعتراض او و اعلام اینست که خداوند جهانیان، این ها همه را می داند. (11) که در سفر مزامیر این گونه از آن یاد کرده است: «ای یهوه خدای ذوالانتقام، ای خدای ذوالانتقام، تجلی فرما! ای داور جهان، متعال شو و بر متکبران مکافات برسان. ای خداوند تا به کی شریران فخر خواهند نمود، حرف ها می زنند و سخنان ستم آمیز می گویند. جمیع بدکاران لاف می زنند. ای خداوند! قوم تو را می شکنند و میراث تو را ذلیل می سازند. بیوه زنان و غریبان را می کشند و یتیمان را به قتل می رسانند و می گویند یهوه نمی بیند و خدای یعقوب ملاحظه نمی نماید. (سفر مزامیر، مزمور 94، آیات 1 تا 7).
همچنان که اخباری را به یادمان می آورد که حاکی است حضرت داود (علیه السلام) بشدت از خودپسندی پرهیز می کرد و از آن فاصله می گرفت و از بیم آن، خود را بسیار مورد محاسبه قرار می داد؛ از جمله حدیثی است که ابن بابویه قمی به سند خود از [امام] جعفر صادق (علیه السلام) روایت کرده و می گوید: «روزی حضرت داود در حال قرائت زبور، بیرون شد، هرگاه او به خواندن زبور می پرداخت، هیچ کوه، سنگ، پرنده و درنده و چرنده ای نبود که با وی همنوایی نکند تا سرانجام به کوهی رسید، بر فراز آن کوه مرد عابدی بود که او را حزقیال می نامیدند، وقتی پژواک کوه ها و صدای درندگان و پرندگان را شنید، دانست که داود (علیه السلام) به سراغ وی آمده است، داود گفت: ای حزقیال! آیا اجازه می دهی نزد تو شوم؟ گفت: نه. حضرت داود گریه کرد. خداوند جل جلاله به وی وحی کرد: «ای حزقیال! بر داود (علیه السلام) خرده مگیر! حزقیال برخاست و دست داود را بگرفت و به سوی خویش برد. داود گفت: ای حزقیال! آیا هرگز در اندیشه گناه افتاده ای؟ گفت: خیر. پرسید: آیا از اینکه به پرستش خداوند عزوجل مشغولی، گرفتار خودپسندی شده ای؟ گفت: خیر. پرسید: آیا دل به دنیا سپرده ای و هوس برخورداری از لذت ها و شهوت های آن را پیدا کرده ای؟ گفت: آری. شاید بر دلم گذشته که چنین کنم. پرسید: اگر چنین شود چه می کنی؟ گفت: به این دره می شوم و از آنچه در آن می بینم، عبرت می گیرم. می گوید: داود پیامبر (ع) وارد دره شد، در آنجا تختی آهنین یافت که بر آن جمجمه پوسیده و استخوان های پلاسیده ای قرار دارد و لوحی آهنین کنار آنهاست که بر آن نوشته هایی دیده می شود. حضرت داود (ع) آن نوشته ها را خواند، چنین بود: من أروی فرزند سلم هستم که هزار سال پادشاهی کردم و هزار شهر ساختم و هزار پرده بکارت پاره کردم ولی آنگاه که پایان عمرم رسید، خاک، فرش من و سنگ، بالشم گردید و مورچگان و ماران، همسایه ام گشتند، هر کس مرا دید به دنیا غره نشود.» (12)
- در سوره سوم [از نسخه خطی مورد بحث ما] آمده است: «ای دنیا! آزمندان درگاهت را خسته کن! و زاهدان درگاهت را، خدمت نما و در چشمان دنیا پرستان و آنهایی که تو را می پسندند، شیرین جلوه گر شو!»
عبارت های به کار رفته در حق دنیا در این متن و از جمله شیرینی ، دنیا پرستی و آزمندی به دنیا ، ما را به یاد استعاره هایی از قرآن کریم می اندازد که دنیا را چون زنی دانسته است؛ «انما مثل الحیاه الدنیا کماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض مما یأکل الناس و الانعام حتی اذا أخذت الارض زخرفها و ازینت و ظن اهلها انهم قادرون علیهآ أتاها امرنا لیلاً او نهاراً فجعلناها حصیداً کأن لم تغن بالامس کذلک نفصل الآیات لقوم یتفکرون» (سوره یونس - 24)
(جز این نیست که داستان زندگانی این جهان، مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستیم که رستنی های زمین، آنچه مردم و چارپایان از آنها می خورند، با آن در آمیزند تا چون زمین، زیورهای خود را برگیرد و آرایش یابد و مردم گمان کنند که بر آن در بهره گیری، توانایی دارند، ناگهان امر ما، شب یا روز در رسد و آن را چنان برکنده و بر جای نهیم که گویی روز پیش، هیچ نبوده است، بدین گونه نشانه های خود را برای گروهی که می اندیشند، روشن می داریم.) (13) همچنان که ما را به یاد تشبیه دنیا به زن روسپی می اندازد که سفر امثال مفصل از آن سخن به میان آورده (14) و بنابر آنچه که موسی بن میمون گفته است، این صفت برای دنیا، در نظر گرفته شده است (دلالة الحائرین، جلد 1، صفحه 15).
توصیف هایی که در سوره دهم از زبور مورد تحقیق، برای دنیا اطلاق شده از جمله اینکه: کسی که شناختی از آن ندارد، شهوت آن را می جوید و شهوتی هوس انگیز است و... عیناً همان هایی است که در سفر امثال به تفصیل آمده است. (15)
- در سوره چهارم آمده است: «مرا فراموش می کنی و دیگری را یاد می کنی و از نفرت مردم می ترسی و به من پناه می آوری و از نفرت ایشان می هراسی و از خشم من در امان می مانی.»
دعای حضرت داود (ع) نیز همین مضمون را دارد: «سپاس خدای را که در ایام زندگی به او امید دارم و اگر جز او را بخواهم، نومید می گردم.» (16)
و در سوره هشتم آمده است: «ای بنی آدم! همگی گمراهید مگر آنان که هدایتشان کردم و همگی بیمارید مگر کسانی که شفایشان دادم و همگی در هلاکتید مگر آنهایی که زنده شان کردم و جملگی فقیرید مگر آنها که ثروتمندشان ساختم و همگی گناهکارید مگر آنان که عصمتشان بخشیدم.»
و این در واقع بیان دیگری از حدیثی است که ابن بابویه قمی به سند خود از [امام] جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) به نقل از پدر و از پدرانش (علیهم السلام) روایت کرده و می فرماید: «پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که خداوند جل جلاله فرمود: بندگان من! همگی گمراهید مگر آن کس که او را هدایت کردم و همگی فقیرید مگر آن کس که ثروتمندش ساختم و همگی گناهکارید مگر کسی که عصمتش بخشیدم.» (17)
- در سوره پانزدهم طی مطلبی، فرزندان آدم به ترحم بر مستمندان و اکرام یتیمان و اینکه برای آنان چون پدری مهربان و برای بیوه زنان چون همسری پر عاطفه باشند، فراخوانده شده اند.
این خصلت ها، از جمله خصلت های حضرت داود (علیه السلام) است؛ چه ثعلبی از وی روایت کرده که طی مناجات بلندی، گفته است: «پاک و منزه پروردگاری که نور الهی را آفریدی، فرمانم دادی که برای یتیمان، چون پدری مهربان و برای بیوه زنان چون همسری پر مهر باشم.» (عرائس المجالس، صفحه 177)
و ابن عساکر از وهب نقل کرده که گفته است: «حضرت داود بخش عمده زندگیش را به پرستش خدا و مهرورزی نسبت به مستمندان سپری کرد.» (18) و ابن کثیر از ابن عساکر این گفته حضرت داود را نقل کرده است: «برای یتیمان پدری مهربان باش و بدان هر آنچه بکاری، درو خواهی کرد.» (19)
و ابن بابویه قمی به سند خود از [امام] جعفر صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: «خداوند عزوجل به حضرت داود (علیه السلام) وحی کرده که هرگاه هر یک از بندگانم کار نیکی انجام دهند، آنان را وارد بهشت می گردانم» می پرسد: پروردگارا! چه کار نیکی؟، پاسخ شنید: «گرهی از کار مؤمنی بگشاید حتی اگر با دانه ای خرما باشد.» حضرت داود (علیه السلام) می گوید: «حقا که هر کس تو را شناخت، هرگز از تو نومید نخواهد گشت.» (20)
- در سوره شانزدهم از توسل به ستارگان برای طلب باران نهی شده و کسانی که چنین کنند، تکفیر گشته و لزوم درخواست باران و روزی از خداوند روزی رسان، مطرح شده است.
در دعاهای حضرت داود نیز اشاره هایی به این نکته وجود دارد؛ از جمله این دعا:
«و سپاس خدای را به شمار وزش بادها و تعداد ابرها و شمارگان روز و شب و آمد و شد خورشید و ماه و ستاران.» (21)
-در سوره نوزدهم آمده است: «من به تصویر و چهره (ظاهری) شما نگاه نمی کنم بلکه به آنچه در دل دارید، توجه می کنم و از شما نیز همین خصلت را می خواهم.»
و این درست در مورد حضرت داود، منطبق است. درباره اش گفته اند که او کوتاه قامت، بیمارگون، زردچهره و چشم آبی ( عرائس المجالس ، صفحه 169) و لاغر اندام و کوتاه قامت ( الانسان الکامل ، صفحه 125) بود. و در عین حال او را دل پاک و خوش دل ( الانسان الکامل، صفحه 125) نیز توصیف کرده و درباره اش گفته اند: «بسیار پرقدرت و مسلط به علوم زمانه ی خود بود» ( الانسان الکامل ، صفحه 125).
همچنان که موارد مطرح شده در سوره یاد شده به عنوان معیاری برای برشمردن قاتلان جالوت، در نظر گرفته شده است چه: «خداوند به شموییل وحی کرد در میان فرزندان ایسا کسی هست که جالوت را به قتل می رساند و من می خواهم او را که یک چوپان است، پس از تو جانشین [خود] بر روی زمین بگردانم و تصمیم گرفتن را به وی آموزش دهم، پس به ایسا بگو که فرزندش را یک یک بر تو عرضه کند. ایسا را فرا خواند و به وی گفت: فرزندانت را بر من بنمای! او نیز دوازده فرزندش را - که همچون سربازان سواره نظام بودند - به وی نشان داد. او آنان را بر شاخ و تنور گذراند و چیزی ندید و به آن جسم گفت: بیرون شد! آن نیز بر تنور ظاهر می گشت.
خداوند به وی وحی فرمود: ما مردان را به صورت و چهره آنان نمی گیریم بلکه به همت و دلهایشان می سنجیم. به ایسا گفت: آیا جز اینها، فرزند دیگری داری؟ گفت: خیر. شموییل می گوید: خداوندا، مدعی است که فرزند دیگری جز اینان ندارد. [خداوند] گفت: دروغ می گوید. شموییل گفت: ای ایسا ! خدایم تو را تکذیب می کند. گفت: خداوند درست می گوید، ای پیامبر خدا. من فرزند خردسالی دارم که او را داود می خواند، به خاطر کوتاهی قد، کوچکی جثه و حقارت اندام، شرمم آمده که مردم او را ببینند. او مشغول چرانیدن گوسفندان در فلان و بهمان دره است. داود (علیه السلام) کوتاه اندام، بیمار، زردگون و آبی چشم بود. طالوت او را به خود فراخواند و گفته می شود خود به نزدش رفت.» (22)
- و در سوره بیست و پنجم آمده است: «ای فرزند آدم، معصیتم می کنید حال آنکه از گرمی خورشید، می نالید.» و در مناجات داود آمده است: پاک و منزه خدای آفریدگار نور. من آنم که تاب گرمای خورشید را ندارم، چگونه می توانم آتش دوزخت را تحمل کنم؟ (23)
- بر حذر داشتن از شرک به خدا و وعده مجازات سخت برای مشرکان. در میراث اسلامی و در اخبار مربوط به حضرت داود [علیه السلام] آمده است: «خداوند به وی وحی فرمود: ای داود! آیا می دانی که چه هنگام آنان را سرپرستی خواهم کرد؟ وقتی دل های خویش را از شرک پاک سازند و شک و تردید را از خود برانند.» (24)
- اشاره به عذاب قبر، که در دو فراز پایانی سوره پنجم صریحاً بدان اشاره شده و در سوره هفتم آمده است: «هر کس بدون ره توشه وارد قبر شود، مانند آنست که بدون کشتی، به دریا رفته باشد.» و در سوره سیزدهم آمده است: «برای [پس از] مرگ، به اندازه سکونت خویش در قبر، ره توشه برگیرید.»
براستی که احادیث صحیح نبوی، فراوان از فتنه قبر و عذاب آن، سخن به میان آورده اند. (25)
حدیث وهب در بشارت پیامبری حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) که در پی خواهد آمد، متضمن هشدار حضرت داود نسبت به عذاب قبر و ارتکاب آن چیزهایی است که موجب آن می شود؛ در این حدیث آمده است: «ای داود! هر کس از امت محمد مرا ملاقات کند و شهادت دهد که خدایی جز من وجود ندارد و شریکی ندارم و این را تصدیق کند، در بهشت و کرامتم، با من خواهد بود و هر کس که محمد را تکذیب کند یا هر آنچه را که او گفته و آورده، تکذیب نماید و کتابم را مورد تمسخر قرار دهد، در قبرش عذاب خواهم فرستاد و فرشتگان، صورت و پشت او را به هنگام خاکسپاری و در قبر، خواهند زد و سپس او را به درک اسفل دوزخ، فرو خواهم انداخت» ( کتاب هدایة الحیاری ، صفحه ی 96).
علاوه بر این، نسخه زبوری که اینک در اختیار ماست، احادیث نبوی را به لحاظ اصولی و معنایی، اقتباس کرده ولی لحن یا عبارت های آن را تغییر داده است؛ به عنوان مثال در سوره پنجم آمده است: «ای فرزند آدم، بدان که من خانه ی تنهایی ام...» که خطاب در اینجا از سوی دنیاست حال آنکه در حدیث آمده که این زبان حال قبر است. (26)
و در سوره نوزدهم آمده است: «مکر من از خزیدن مورچه بر سطح صیقلی و در شبی تاریک، پوشیده تر است.» ولی در احادیث، این حکم مربوط به شرک به خدا و نه مکر او، وارد شده است؛ چه از ابن عباس [به نقل از پیامبر] روایت شده که فرمود: «شرک بر امت من از خزیدن مورچه کوچکی بر روی سطح صیقلی و در شبی تاریک، پوشیده تر است.» (27) و از عایشه نیز [به نقل پیامبر (ص)] روایت شده که فرمود: «شرک، از خزیدن مورچه بر روی سطحی صیقلی در شبی تاریک، پوشیده تر است...» (28) که در متن مورد نظر ما، تصرفی در این احادیث صورت گرفته و موضوع حکم از شرک به مکر تبدیل شده است.
ولی آیا این اشاره ها و نشانه ها در پذیرش صحت انتساب زبور مورد نظر ما به حضرت داود (علیه السلام)، کافی است؟ یا اینکه مسئله نیازمند نظر عمیق تری بویژه در خصوص موارد مخالف با قرآن و مقتضیات اسلام است؟
پاسخم اینست که هر کتاب مقدسی از نظر مسلمانان، باید با معیارهایی سنجیده شود تا صحت و مصداقیت آن ثابت شود و شبهه دروغ بودنش زدوده گردد. مهمترین این معیارها و بلکه عمده ترین آنها از نظر [مسلمانان]، مژده بعثت پیامبر اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و ذکر برخی ویژگی ها و خصایل و شمایل آن حضرت و اشاره به برتری امت ایشان است. (29)
از این خاستگاه زبوری که اینک در اختیار ماست، برای حسن قبول یافتن، حتماً باید با این معیار اساسی، سنجیده شود. آیا واقعاً در آن اشاره های مستقیم یا غیر مستقیمی به [پیامبری] حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و ویژگی های آن حضرت و امت وی، به میان آمده است؟
وقتی به احادیث اسراییلی قید شده در کتاب های میراث اسلامی، مراجعه می کنیم، می بینیم که زبور نیز از دیگر کتاب های آسمانی که طی آن مژده پیامبری محمد (30) و سخن راندن از ویژگی های آن حضرت و ستایش از امت وی را داده اند، مستثنا نیست.
از جمله مثلاً حدیث وهب بن منبه را داریم؛ عبدالمنعم بن ادریس به نقل از پدرش از وهب روایت کرده که در داستان داود می گوید: «از جمله آنچه که خداوند در زبور به وی وحی کرد، این بود: «ای داود! پس از تو پیامبری خواهد آمد که نامش احمد و محمد و راستگو و سید است که هرگز بر او خشم نمی گیرم و هرگز مرا به خشم نمی آورد و پیش از آنکه معصیتم کند، گناهان قبل و بعد او را بخشیده ام و امتش نیز مورد رحمت من است و همان نمازهایی را که برای پیامبران در نظر گرفتم، برای امت او نیز در نظر گرفتم و همان فریضه هایی را بر ایشان واجب گرداندم که بر پیامبران و فرستادگان دیگر واجب ساختم تا اینکه روز رستاخیز، نزدم آیند و نور ایشان همچون نور انبیاست. من برایشان فرض کردم که برای هر نماز، طهارت داشته باشند همچنان که در مورد پیامبران پیش از ایشان نیز چنین مقرر داشته ام و آنان را به حج گزاردن فرمان دادم همچنان پیش از ایشان نیز چنین مقرر داشته ام و آنان را به حج گزاردن فرمان دادم همچنان که پیامبران پیشین را فرمان دادم و آنها را به جهاد فرمان دادم همچنان که فرستادگان پیش از ایشان را به این امر فرمان داده ام. ای داود! من، محمد و امت او را بر همه امت ها، برتری بخشیدم و آنان را شش خصلتی دادم که به هیچ امت دیگری نداده ام، آنان را در لغزش و فراموشی، نکوهش نمی کنم [می بخشم]، گناهان غیر عمد آنان را می بخشم و اگر آمرزش طلبیدند، آنان را می آمرزم و هر آنچه را برای آخرت خویش کردند، چندین برابرش می سازم و به آنها می دهم و اگر بر رنج ها و دشواری ها، شکیبایی کردند و انا لله انا الیه راجعون گفتند، رحمت و هدایتم را نثارشان می کنم و اگر مرا خواندند، آنان را اجابت می کنم... ای داود! هر کس از امت محمد که به دیدارم آید و شهادت لااله الا الله و لا شریک له دهد و صادقانه این را بگوید، او با من خواهد بود و بهشت و عزتم را به او خواهم داد و هر کس که به دیدارم آید و محمد را تکذیب کرده و آنچه را که او آورده، باور نداشته باشد و کتابم را مورد تمسخر قرار دهد، در قبر، باران عذابش فرو خواهم فرستاد و فرشتگان، صورت و پشت او را به هنگام خاکسپاری و در قبر، خواهند زد و او را به درک اسفل درخواهم انداخت.» (31)
قاضی العیاض و محمد المهدی الفاسی یاد کرده اند که از جمله مطالبی که در کتب انبیاء (تورات و زبور) آمده، این گفته حضرت داود (علیه السلام) است که فرمود:
«پروردگارا! برای ما محمد را فرو فرست که بجای آورنده سنت پس از دوره فترت است.» (32)
و البوصیری می گوید: «و در زبور، خداوند متعال به داود (علیه السلام) می فرماید: برای تو فرزندی به دنیا خواهد بود که مرا، پدر او و او را فرزندم می خوانند، داود می گوید: خداوندا! عمل کننده به سنتی را مبعوث گردان که همه مردم بدانند او [همچون دیگر ابنای بشر]، از جنس بشر است.» (33) از جمله آنچه که از پیامبر اکرم حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در ثواب و پاداش بزرگی که برای امتش در نظر گرفته شده و در عظمت شریعتی که خداوند متعال او را بدان وحی کرده، آمده است: «حضرت داود (علیه السلام) گفت: «پروردگارا! ثواب قربانی کردن از سوی یکی از افراد امت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) چیست؟ خداوند عزوجل فرمود: ثواب وی آنست که در ازای هر موی [آن قربانی]، ده حسنه برایش منظور می شود و ده گناه از وی پاک می گردد و ده درجه بر مرتبه وی افزوده می شود.» سپس گفت: ثواب آن کس که شکم قربانی را پاره کند، چیست؟ فرمود: «ثوابش آنست که هرگاه قبر وی شکافته شد، خداوند متعال او را در امان از گرسنگی و تشنگی و هول هراس روز قیامت، بیرون می کند و ای داود، در ازای هر بخش از گوشت این قربانی، او را پرنده ای در بهشت است که بر هر بال او مرکبی از مرکب های بهشت است و بر هر پری از اندام آن، کاخی در بهشت و بر هر مویی از آن، حوریه ای بهشتی، قرار دارد. ای داود! آیا می دانی قربانی ها، چهارپایانند و قربانی ها، گناهان را پاک و بلاها را دفع می کنند؟ پس بسیار قربانی کن که قربانی ها، فدای مؤمن و همچون جایگزین اسحاق در ازای کشته شدن اویند.» (34)
در برخی احادیث از برخی نام های آن حضرت در زبور یاد کرده اند؛ از جمله نام الماحی برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که در زبور و نیز در صحف ابراهیم آمده است؛ چه ابن بابویه قمی به سند خود به نقل از ابی جعفر محمد بن علی الباقر (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: «نام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در صحف ابراهیم ، الماحی و در تورات موسی، الحاد و در انجیل عیسی، احمد و در فرقان، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. از آن حضرت پرسیدند: الماحی به چه معناست؟ فرمود: به معنای پاک کننده تصاویر، بت ها و پاک کننده خود بت ها و تیرهای بخت آزمایی [زمان جاهلیت] و همه معبودها جز خداوند رحمن است. پرسیدند: معنای الحاد چیست؟ فرمود: با هر کس چه دور و چه نزدیک که با خدا و دین او از سر دشمنی در آید، دشمنی می کند. پرسیدند: معنای احمد چیست؟ فرمود: یعنی نیکو ستایش شده خداوند عزوجل در قرآن در ازای کارهای پسندیده اش. پرسیدند: معنای محمد چیست؟ فرمود: خداوند و فرشتگان او و همه پیامبران و فرستادگانش و تمامی امت ها، او را ستایش می کنند و بر او درود می فرستند و نامش در عرش خداوندی چنین نوشته شده است: محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم...)» (35) یادآور می شود که علمای اسلامی با زبور (36) موجود در عهد قدیم به دو صورت برخورد کردند: صورت نخست: با تکیه بر ترجمه های عربی که در آنها نام محمد یا محمود و یا مشتقات این نام ها وارد شده است. (37) از جمله پیشگویی های مربوطه، مواردی است که برخی علمای اسلام از مزامیر شماره ی چهل و هشتم، (38) پنجاهم، (39) هفتاد و دوم (40) و یکصد و چهل و نهم (41) یاد کرده اند.
و صورت دوم تأویل و تفسیر متون به صورتی است که معنای مژده پیامبری حضرت محمد و اشاره به برخی صفات آن حضرت - که منحصر به اوست (42) - و نیز به برتری امت او، از آن برداشت شود. از جمله پیشگویی های مربوطه، می توان به مزمور دوم (43) و هشتم (44) و چهل و پنجم (45) و یکصد و دهم (46) و یکصد و پنجاه و دوم (47) اشاره کرد.
وقتی نگاهی به زبور خطی بازیافته خود می اندازیم، می بینیم که در دو جا به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره شده است:
اشاره نخست، به صراحت در سوره دوم آن آمده است: «خداوند تبارک و تعالی گفت: خود برای خودم شهادت دادم که پروردگاری جز من نیست، تنها منم و شریکی ندارم. محمد، بنده و فرستاده منست (صلی الله علیه و آله و سلم)».
و اشاره دوم، جنبه تلویحی (ضمنی) دارد و در سوره نهم و به صورت اقتباس از قرآن کریم یعنی آیه ی «انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله» (سوره نور، آیه 62 و سوره حجرات، آیه 15) است.
این آیه در سیاق قرآنی خود، خیلی صریح و با دلالتی آشکار، نشان از آن دارد که مراد از رسول، همانا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است ولی وقتی به صورت اقتباس در می آید و در سیاق دیگری در زبور قرار داده می شود، مراد از رسول ، مبهم می شود؛ ای بسا مراد از آن، حضرت داود نبی (علیه السلام) یا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و یا عموم پیامبران - به اعتبار اینکه لام تعریف آن برای شمول جنس است - باشد.
حال اگر گفته شود که حضرت داود، پیامبر بود نه فرستاده و این را خود وقتی فرشته ای نزدش آمد، تصریح کرد: سوگند به آن کس که مرا پیامبر قرار داد. (48)» و درباره خود گفت: «منم داود، پیامبر خدا» (49) و فرزندش سلیمان نیز این گونه او را مورد خطاب قرار داد و گفت: «باید که از پیامبر خدا بپرسد که بر او چه رفته است» (50) و علمای اسلام نیز او را به عنوان پیامبر توصیف کرده اند. (51) ترجیحاً باید مراد از رسول در آیه وارده در زبور، همانا محمد باشد؛ زیرا اوست که پیامبری و رسالت را یکجا بر دوش داشته است.
پاسخ اینست که علمای دیگری هم هستند که داود را به عنوان فرستاده خدا خوانده اند؛ از جمله ابن کثیر ( تفسیر القرآن العظیم ، جلد 7، صفحه 35) و ابن حزم ( الفصل فی الملل و الاهواء و النحل ، جلد 4، صفحه 40) و چنانچه گفته شود که چنین رسالتی از نظر کسانی که قائل به آنند، مرادف با پیامبری است، (52) این اعتراض با تعریفی که ابن حزم از رسالت کرده و آن را پیامبری و بیش از آن (53) دانسته است، پاسخ داده می شود. اینک این پرسش مطرح می شود که آیا اوصاف رسالت بر حضرت داود (علیه السلام) منطبق است؟
قاضی عیاض در این باره بر آنست که تفاوت نبوت و رسالت در اینست که رسالت، افزون بر پیامبری، فرمان هشداردهی و اعلام را نیز در خود نهفته دارد (54) و حکیم ترمذی مهمترین تفاوت های میان پیامبر و فرستاده را این گونه توضیح داده است:
1- فرستاده: ادعای نبوت می کند و برای گروهی فرستاده می شود و رسالتی دارد. فرستاده دارای شریعت است و خداوند متعال آن را در اختیارش گذارده و قوم خود را بدان فرا می خواند.
2- پیامبر: «ادعای نبوت دارد ولی برای کسی فرستاده نمی شود، چنانچه از وی بپرسند، خبر می دهد و خلق را به خدای متعال فرا می خواند و تابع شریعت پیامبر [پیش از خود یا هم زمان با خود] است و خلق را به شریعتی فرا می خواند که فرستاده، آن را آورده است.» (55)
بنابراین مهمترین تفاوت پیامبری و رسالت، در دو نکته زیر است:
- رسالت داشتن فرستاده (رسول) که در واقع وظیفه هشدار دهی و اعلام است.
- فرستاده (رسول)، دارای شریعت جداگانه ای است. (56)
با مراجعه به کتاب های قصص الانبیاء می بینیم که جملگی ویژگی رسالت را برای داود یاد می کنند و این، ادعای پیامبر بودن و نه فرستاده و دارای رسالت بودنش را تضعیف می کند. از آن بالاتر اینکه در قرآن کریم - همچنان که اندکی بعد خواهیم دید - مواردی یافت می شود که این ویژگی را برای وی، ثابت می کند.
و بنابر قاعده ی: «عدم الوجود، لا یدل علی عدم الوجدان»، می گوییم: عدم توصیف وی به رسالت از سوی کسی، دلیل بر رسول (فرستاده) نبودن وی نیست.
همچنان که قرآن، حضرت داود را به عنوان کسی که به وی فرزانگی بخشیده شده، توصیف می کند و این صفتی است که پیامبران و فرستادگان به یکسان بدان توصیف شده اند و در این صورت ترجیح پیامبری بر فرستادگی (رسالت)، ترجیح بلامرجح خواهد بود.
علاوه بر این، راهیابی احتمال در معنی آیه یاد شده (57) پس از انتقال از سیاق اصلی به سیاقی دیگر، جنبه استدلالی آن را کمرنگ می سازد؛ زیرا وقتی در دلیلی، احتمال راه یابد، نمی توان بدان استدلال کرد و هر زمان که تفسیر و تأویل، متعدد باشند و احتمال های چندی مطرح باشد، نمی تواند همچون دلیل قاطعی مورد استناد قرار گیرد.
مجدد به موضوع اصلی این بخش می پردازیم: آیا برای حکم کردن به صحت کتابی که ادعا می شود آسمانی است، پذیرش معیار مژده پیامبری محمد و بیان برتری امت وی، کافی است؟
و آیا واقعاً این معیار از نظر محققان و علمای اسلامی برای حکم به درستی یا نادرستی احادیث، بسنده است؟
کسی که آثار کلاسیک اسلامی را پیگیری کرده باشد در می یابد که در حکم به صحت اخبار و روایات نقل شده، این معیار هرگز مورد ملاک قرار نمی گیرد؛ دلیل آن نیز قواعد مشخص و قاطعی است که در کتاب های مربوط برای نقد اخبار و روایات و تمییز درست و نادرست آنها، در نظر گرفته شده است.
گو اینکه متأسفانه، در بسیاری از آثار اسلامی ما، این دید انتقادی را کمتر می یابیم و شیفتگی نسبت به مژده پیامبری اسلام، نویسندگان آنها را از نقد علمی، دور ساخته و حس انتقادی را از آنها گرفته است و مطالب مربوط را همچون مسلماتی قلمداد کرده اند که به عنوان دلیل درستی دیدگاه ها و اندیشه های خود به آنها استناد می کنند.
داستان انجیل برنابا را که از یاد نبرده ایم؛ چه، پس از ترجمه آن به عربی به وسیله مورخ خلیل سعاده ، بسیاری از اندیشمندان اسلامی بدون مطالعه انتقادی، آن را با شیفتگی و ذوق زدگی، پذیرا شدند و قاطعانه اعلام کردند که این همان انجیل صحیح و بدور از تحریف است. (58) تنها به این دلیل که سرشار از سخن درباره پیامبر اسلام و بشارت پیامبری ایشان (59) و مشتمل بر همسویی هایی با برخی عقاید اسلامی از جمله منزه دانستن ذات خدا و صفات او از تشبیه و دگرگونی و اینکه خداوند متعال نه می زاید و نه زاده می شود و هیچ مانندی ندارد (60) و تحریم خوردن مردار و گوشت خوک (61) و تحریم شراب خواری (62) و اینکه می گوید فرد قربانی شده، اسماعیل است (63) و این برخلاف تصور یهودی و مسیحی است که اسحاق را قربانی شده می دانند (64) و از این نظر با اعتقاد اسلامی همخوانی ندارد، چه بر آنست که حضرت عیسی مسیح بالای دار برده شد (65) ولی به دار زده نشد (66) و آن کس که به دار آویخته شد، یهودای اسخریوطی خائنی بود که شبه حضرت مسیح بر وی اندخته شد (67) و اینکه عیسی، پیامبر و فرستاده خداست و خدا نیست و پسر خدا هم نیست (68) و در بردارنده برخی داستان هایی است که در شرح حال و زندگی پیامبر اکرم حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، مصداق دارد. (69)
و نیز در پرداختن به برخی مسایل توحید، که قرآن کریم نیز با همان بیان مجازی و استعاری آن را مطرح کرده است (70) و همسویی با برخی سخنان نغزی که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است. (71)
این مواردی که در انجیل برنابا وارد شده، چشم بررسی کنندگان مسلمان آن را کور کرد و خوانندگانش را چنان به وجد آورد که آنها نتوانستند موارد دیگر موجود در آن را ببینند، موارد فوق از جمله تأکید دارند که این انجیل، انجیل تحریف شده و دروغینی بیش نیست. حقیقت شایسته تر آنست که وجود برخی حقایق اسلامی در متنی غیر اسلامی، هرگز نباید بدین معنا باشد که این متن، حق است و از هرگونه تحریفی، مبراست.
در قرآن کریم به صراحت، بویژه برتری یاران حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و به طور عموم، برتری امت وی در کتب آسمانی، آمده است؛ تأمل در آیه زیر نشانگر همین نکته است: «محمد رسول الله و الذین معه اشداء الکفار رحماء بینهم تراهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السجود ذلک مثلهم فی التوراه و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطاه فآزره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار» (سوره فتح - 29) (محمد، پیامبر خداوند است و آنان که با وی اند، بر کافران سخت گیر، و میان خویش مهربانند؛ آنان را در حال رکوع و سجود می بینی که بخشش و خشنودیی از خداوند را خواستارند، نشان (ایمان) آنان در چهره هایشان از اثر سجود، نمایان است، داستان آنان در تورات همین است و داستان آنان در انجیل، مانند کشته ای است که جوانه اش را برآورد و آن را نیرومند گرداند و ستبر شود و بر ساقه هایش راست ایستد به گونه ای که دهقانان را به شگفتی آورد تا کافران را با آنها به خشم انگیزد...)
و ذکر یا عدم ذکر برتری در زبور مورد نظر ما، می تواند معیاری برای صحت یا عدم صحت آن باشد. آیا این مطلب در آن آمده است؟
هیچ نشانی از این مطلب نیست مگر آنچه در سوره چهاردهم آمده است: «بهترین چیزی که در قلب جای گیرد، یقین است» که از آن و در پرتو حدیث شریف نبوی که حکیم ترمذی آن را روایت کرده است: «به امتم آن چنان یقینی داده ام که به هیچ امت دیگری داده نشده است.» (72) چنین برداشت می شود که بهترین بودن یقین، حکایت از بهترین بودن امتی (امت محمد) دارد که این یقین به وی داده شده است. ولی این، تأویل بسیار بعیدی است که نمی تواند به عنوان دلیل یا شاهدی بر برتری مورد نظری که [در بالا] بدان اشاره کردیم، مطرح باشد.
از جمله موارد وارد شده در این زبور که در مخالفت با احادیث تلقی می شود، آنست که گردآورنده، آن همه سوره ها را با بسم الله آغاز کرده است ولی الطیرانی در کتاب الاوائل به نقل از ابن عباس روایت کرده که اولین کسی که بسم الله الرحمن الرحیم را نوشت، حضرت سلیمان (علیه السلام) بود. (73) که این، با دو حدیثی که خود الطیرانی در همین کتاب، روایت کرده است، منافات دارد زیرا حاکی از آنند که بسم الله اولین بار در تورات یا قرآن، نازل گشته است.
حدیث نخست را ابن جریر از ابن عباس و الواحدی به نقل از مکرمه و حسن نقل کرده است: «نخستین آیه نازل شده (از قرآن کریم)، بسم الله الرحمن الرحیم بود.» (74) و حدیث دوم از کعب الأحبار نقل شده که گفت: «اول چیزی که خداوند عزوجل از تورات نازل فرمود: «بسم الله الرحمن الرحیم، قل تعالوا أتل ما حرم ربکم علیکم...» (سوره انعام - 151) (به نام خداوند بخشنده مهربان... بگو بیایید تا آنچه را که خداوند بر شما حرام کرده است، برایتان بخوانم.) بود؛ حال اگر بتوان این دو حدیث یعنی حدیث موسی و حدیث سلیمان را با هم جمع کرد و هر دو را پذیرفت به این صورت که حضرت داود، دارای اولویت شفاهی [بیان بسم الله] و حضرت سلیمان ، دارای اولویت کتابتی است، باز هم گویای آنست که حضرت داود، عبارت بسم الله الرحمن الرحیم را در زبور، ننوشته است.
الطیرانی به نقل از ابوموسی به نقل از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده که فرمود: «نخستین کسی که گفت: اما بعد ، حضرت داود (علیه السلام) بود که [به معنای] سخن پایان بخش است.» (75)
حال اگر عبارت اما بعد از این چنین اهمیت بالایی برخوردار است و سخن پایان بخش تلقی شده، چرا در زبور مورد بحث ما، وارد نشده است؟!
همچنان که برخی پندها و حکمت ها و سخنان نغزی که در میراث حدیثی اسلام، اسنادی مبنی بر اینکه از تورات برگرفته شده اند، دارند ولی از نظر گردآورنده زبور مورد نظر ما، در شمار زبور تلقی شده اند.
از جمله آنها، سوره نخستین است که در حدیثی که عبدبن حمید و ابن مردویه و ابن عساکر از ابوذر روایت کرده که جملگی در صحف موسی بوده اند. (76)
و از آنچه در سوره دوم آمده است: «هر کس غمگین دنیا گردید، فقط از خداوند فاصله بیشتری می گیرد و مانند آنست که بر من خشم گرفته باشد و هر کس از فرود آمدن مصیبتی شکایت کند، از من شکایت کرده است و هر کس بر ثروتمندی وارد شد و به خاطر ثروتش بر او تواضع کرد، یک سوم دینش از دست رفته است.»
اینها همه از نوشته های تورات و نه زبور می باشد احمد در الزهد و بیهقی به نقل از وهب بن منبه روایت کرده که می گوید: او در تورات دیده که چهار سطر زیر - پیاپی - نوشته شده است:
- هر کس از مصیبتی شکوه کرد، از خدایش شکوه کرده است.
- هر کس در برابر ثروتمندی کرنش کرد، یک سوم دینش از بین رفته است.
- هر کس بر آنچه در اختیار دیگری است اندوهگین شد، از قضای خدایش خشمگین شده است.
- هر کس کتاب خدا را خواند و بر این گمان بود که آمرزیده نمی شود، آیات خداوندی را به مسخره گرفته است ( الدرالمنثور ، جلد 4، صفحه 60)
و در سوره هجدهم آمده است: «ای فرزند آدم! به پرستش من بپرداز که قلبت را سرشار ثروت می کنم و روزی به دستانت می دهم و آرامش به جسمت می بخشم و اگر از یاد من غافل شدی، دلت را سرشار از فقر و دستانت را خسته و سینه ات را پر از درد و غم می کنم.» که به لحاظ میراث حدیثی اسلام، آنچه بیان شد از نوشته های تورات و نه زبور است؛ احمد و ابونعیم به نقل از خیثمه روایت کرده اند که می گوید: «در تورات نوشته شده است: فرزند آدم! مرا پرستش کن تا دلت را پر از ثروت کنم و فقرت را از میان بردارم و اگر چنین نکنی، دلت را همواره گرفتار بدارم و فقرت را نیز برطرف نسازم.» ( الدر المنثور ، جلد 3، صفحه 231)
- و در سوره نهم آمده است: «دل های سخت شما، با هزار پند از کتابم، راست نمی شود؛ ای فرزند آدم! همچنان که سنگ با آب نرم نمی شود، پند و اندرز نیز بر دل های سخت شما، کارساز نیست.»
حال آنکه در قرآن و احادیث اسراییلی، این خطاب را نه داود که حضرت موسی به قوم خود کرده است و آیه 74 از سوره بقره نیز بر آن تصریح دارد: «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارة او اشد قسوه و ان من الحجاره لما یتفجر منه الانهار و ان منها لما یشقق فیخرج منه الماء و ان منها لما یهبط من خشیة الله و ما الله بغافل عما تعملون» (سوره بقره - 74) (باز، از پس آن دل هایتان به سختی گرایید چونان سنگ ها، بلکه سخت تر؛ زیرا بی گمان از برخی سنگ ها، جویبارها فرا می جوشد و برخی می شکافد و از آن آب بیرون می زند و برخی از بیم خداوند فرو می غلتد و خداوند از آنچه انجام می دهیم، غافل نیست.)؛ حضرت موسی نیز خود نمی خواست که قلبش از ایشان سخت گردد، احمد در الزهد به نقل از کعب الاحبار نقل کرده که حضرت موسی (علیه السلام) در دعای خود می گفت: «پروردگارا! قلبم را با تورات، نرم گردان و آن را چون سنگ، سخت مساز.» (77)
و در سوره پانزدهم آمده است: «ای فرزند آدم! وارد بهشت نمی شود مگر کسی که در برابر عظمت من، فروتنی کند و روزش را با یاد من سپری سازد و به خاطر من، از شهوت ها دوری جوید.»
حال آنکه این سخن در اصل و بنابر میراث اسلامی، از گفته های حضرت موسی (علیة الصلاة و السلام) است؛ ابن بابویه قمی به سند خود ار حفص بن غیاث نخعی قاضی روایت کرده که می گوید: از امام جعفر صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: «ابلیس نزد موسی بن عمران (علیه السلام) آمد و او در حال مناجات با خدای خود بود. یکی از فرشتگان به او گفت: از وی چه می خواهی؟ مگر نمی بینی در حال مناجات با خدای خویش است؟ گفت: چیزی را از وی می خواهم که از پدرش حضرت آدم - زمانی که در بهشت بود - خواستم.» و از جمله سخنانی که خداوند با وی در میان گذارد این بود که: «ای موسی! نماز را تنها از کسی می پذیرم که در برابر عظمت من، فروتنی کند و در دل، از من بترسد و روزش را با یاد من سپری کند و بر گناهان، پافشاری نورزد و حق اولیای مرا بشناسد.» (78)
حتی شاهد آنیم که گردآورنده این زبور، سخنی را از یک کتاب آسمانی یعنی انجیل - که مدت ها پس از زبور نازل شده است - می گیرد و پس از بازسازی اسلامی، آن را با دو آیه ی قرآنی از سوره های طه، نور و حجرات، درهم می آمیزد؛ جملات و عبارات مطرح در سوره نهم، این ویژگی را دارند: «ای بنی آدم! تنها به کسانی نیکی کنید که به شما نیکی کرده اند و با کسانی پیوند داشته باشید که با شما پیوند داشته باشند و با کسانی سخن گویید که با شما سخن گویند و کسانی را خوراک دهید که به شما خوراک دهند و کسانی را بزرگ دارید که شما را بزرگ دارند، چرا که هیچ کس بر دیگری، برتری ندارد»، و «انما المومنون الذین آمنوا بالله و رسوله» (79) کسانی هستند که به آنهایی که به ایشان بدی کرده اند، نیکی می کنند و با کسانی که با ایشان گسسته اند، پیوند برقرار می کنند و آنهایی را که محرومشان ساخته اند، اطعام می کنند و کسانی را که به ایشان خیانت کرده اند، اندرز می دهند و با کسانی که ترکشان گفته اند، صحبت می کنند و کسانی را که به ایشان توهین کرده اند، بزرگ می دارند و کسانی را که به ایشان ستم روا داشته اند، می بخشند، من، «علیم خبیر» (آگاه و دانا) هستم و «و انی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحاً ثم اهتدی» (80) [پایان سوره نهم از زبور مورد بحث] که نظیر آن در انجیل نیز آمده است: «لیکن ای شنوندگان! شما را می گویم، دشمنان خود را دوست دارید و با کسانی که از ایشان نفرت دارید، احسان کنید و هر که شما را لعن کند، برای او برکت بطلبید و برای هر که با شما کینه دارد، دعای خیر کنید و هر که بر رخسار تو زند، دیگری را نیز به سوی او بگردان و کسی که ردای تو را بگیرد، قبا را نیز از او مضایقه مکن. هر که از تو سؤال کند، بدو بده و هر که مال تو را بگیرد، از وی باز مخواه و چنان که می خواهید مردم با شما عمل کنند، شما نیز همان طور با ایشان سلوک نمایید؛ زیرا اگر محبان خود را محبت نمایید شما را چه فضیلت است؟ زیرا گناهکاران هم محبان خود را محبت می نمایند و اگر احسان کنید با هر که با شما احسان کند، چه فضیلت دارید؟ چون که گناهکاران نیز چنین می کنند و اگر قرض دهید به آنانی که امید بازگرفتن از ایشان دارید، شما را چه فضیلت است؟ زیرا گناهکاران نیز به گناهکاران قرض می دهند تا از ایشان عوض گیرند. بلکه دشمنان خود را محبت نمایید و احسان کنید و بدون امید عوض، قرض دهید؛ زیرا که اجر شما عظیم خواهد بود و پسران حضرت اعلی خواهید بود چونکه او با ناسپاسان و بدکاران مهربان است. پس رحیم باشید چنانکه پدر شما نیز رحیم است.» (81)
دیده می شود که این دو متن جز در نحوه بیان، تفاوتی با هم ندارند؛ متن زبور با جمله «تنها به کسانی نیکی کنید که به شما کرده اند» آغاز می شود که عیناً همان فراز آغازین متن انجیلی است: «دشمنان خود را دوست بدارید و با کسانی که از شما نفرت کنند، احسان کنید». پایان متن انجیلی نیز چنین است: «پس رحیم باشید چنانکه پدر شما نیز رحیم است.» که گردآورنده زبور، با آیه ای قرآنی به همین معنا، متن خود را پایان داده است: «و انی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحاً ثم اهتدی» (سوره طه - 82) (و براستی من آمرزنده آن [کسم هستم] که توبه کند و ایمان آورد و کاری شایسته کند سپس به راه آید.) و آمرزندگی و رحمت، یک چیز است. بیان آغازین و پایانی نیز، متنی است که در هر دو یکسان است و در متن انجیلی، با استفاده از مترادفات، تفصیل بیشتری به کار رفته که گردآورنده زبور، از آنها در گذشته است.
آنگاه گردآورنده زبور، همین ایده را فشرده کرده و در فراز پایانی از سوره نوزدهم بازگفته است: «ای فرزندان آدم! آیا آنچه را که فرمانتان دادم، انجام دادید؟ و آیا به کسانی که به شما بدی کردند، نیکی کردید؟ و آیا کسانی را که به شما ستم روا داشتند، آمرزیدید؟ و آیا با کسانی که با شما قطع رابطه کردند، صحبت کردید؟ و آیا با همسایگان خود، رفت و آمد کردید؟»
این درآمیختگی متون توراتی و زبوری و انجیلی و قرآنی، ما را در تصنیف این زبور، دچار حیرت و شگفتی می کند؛ در این زبور، متون انجیلی هست ولی انجیل نیست، متون توراتی هست ولی تورات نیست، آیات قرآنی هست ولی قرآن نیست و حاصل آنکه این متن، زبور نیست.
پاسخ به پرسش های فرعی دوم
[این پاسخ ها] مربوط به سند زبور مورد بحث ماست. ای بسا این پرسش از پرسش نخست نیز مهمتر باشد. زیرا پاسخ منفی به آن، ما را از درگیر شدن با پاسخ پرسش اول بی نیاز می ساخت؛ زیرا چنانچه سند این متن باطل باشد، خود متن، فاقد ارزش می شود گو اینکه صحت سند و اثبات آن نیز، ضرورت بحث در متن آن را، منتفی نمی سازد؛ زیرا ممکن است سند آن درست ولی متن آن نادرست و متضمن نکات فاقد اعتباری باشد.ولی ما به رغم این امر، ترجیح دادیم که سخن گفتن از سند آن را به پس از طرح پرسش نخست و پاسخ به آن، موکول کنیم تا وقت استدلال به آن را افزونتر کرده باشیم. علت دیگر آن بوده که غالباً استدلال کنندگان به متون دینی و نقل کنندگان آنها، کمتر به سند توجه دارند و توجهشان عمدتاً به متن معطوف می گردد.
بر این اساس و در پاسخ به پرسش مورد نظر می گوییم:
اولاً دیده می شود که نسخه خطی «زبور مورد نظر»، فاقد نام ناسخ و تاریخ نسخ است ولی دانستن این دو نکته، هر چند برای بحث علمی و درخصوص متون و اسناد تاریخی و قدیمی اهمیت دارد، ای بسا در مورد متون مقدس دینی، از چندان اهمیتی برخوردار نباشد.
به عنوان مثال وقتی برای ما و با سند متواتر ثابت شد که قرآن متعلق به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به نقل از جبراییل (علیه السلام) و از سوی خداوند عزوجل است و مادام که با نسخه قرآنی متواتر و محفوظ در سینه ها همخوان است، دیگر چه سود که بدانیم قرآن ها را چه کسی نسخه برداری کرده است؟
ولی آنچه که نمی توان در برخورد با زبور مورد بحث از آن بی نیاز شد، پیدا کردن سندی است که ثابت کند متعلق به حضرت داود یا دست کم متعلق به یکی از شاگردان یا مؤمنان معاصر یا پس از اوست.
دو نسخه ای که من آنها را یافتم، هیچ اشاره ای به راوی یا راویان این زبور، ندارند و در این خصوص جز عبارتی که ناسخ آن را در آغاز نسخه خطی کتابخانه الحسنیه نگاشته است، چیزی نمی یابیم، این عبارت بدین قرار است: «این نسخه زبور داود (علیه السلام) است.» و عبارت دیگری که در پایان آن آمده است: «کامل شد کتاب زبور به یاری خداوند متعال و توفیق نیکوی او.»
ولی این عبارت، صرفاً ادعایی از سوی ناسخین است و نمی توان به عنوان دلیلی بر صحت متن و اعتماد تاریخی از آن استفاده کرد.
تاریخ گردآوری آن را نیز نمی توانیم به طور دقیق، مشخص سازیم ولی آنچه مسلم است اینکه این نسخه در زمان حضرت داود (علیه الصلاة و السلام) و یا در فاصله زمانی میان حضرت عیسی و حضرت محمد (علیهما الصلاة و السلام) گردآوری نشده است بلکه در دوره اسلامی نگاشته شده چون همچنان که پیش از این اشاره کردیم، با روحی اسلامی نوشته و تحریر شده است.
پس از پاسخ به این دو پرسش فرعی، اینک می توانیم به پرسش محوری پاسخ دهیم و [آن اینست که] آیا این همان زبور حقیقی از دیدگاه اسلامی است؟
پاسخ آنست که این زبور، بر حسب مفهوم اسلامی، زبور حقیقی نیست؛ زیرا هم در متن خود دارای دلایل نفی کننده ای است و هم فاقد سند قابل اعتباری برای اعتماد به آنست.
آنچه درباره آن می توان گفت، زبور تحریف شده و دروغینی است که گردآورنده آن کوشیده روایات اسراییلی موافق با برخی اخلاقیات اسلامی را جمع آوری کند و پس از تنظیم آن به صورتی که مهمترین ویژگی های قرآن را در برداشته باشد، از جمله تقسیم آن به سوره ها و شروع هر سوره با بسم الله الرحمن الرحیم ، برخی آیات قرآنی را نیز در لابلای آن بگنجاند. ولی به نظر می رسد که گردآورنده آن، آشنایی عمیق و اطلاعات گسترده ای از کتاب های آسمانی نداشته و نسخه خطی خود را با متونی از تورات، انجیل و قرآن، در هم آمیخته است و هم از این رو گرفتار تناقضاتی شده است؛ به عنوان مثال در سوره پنجم، یادآور می شود که بهشت دارای هفت دروازه است ولی در سوره بیست و ششم آنها را هشت عدد ذکر می کند.
منابع:
- قرآن کریم
- کتاب مقدس
- إنجیل برنابا
- ابن بابویه، القمی، أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین (ت. 991/381)
- أمالی شیخ صدوق، تحقیق و ترجمه إلی الفارسیه گمره أی، المکتبه الإسلامیه، إیران، 1404.
- معانی الأخبار، تصحیح علی أکبر الغفاری، دارالمعرفه، بیروت، 1979/1399.
- ابن تیمیه، تقی الدین أبو العباس أحمد بن عبدالحلیم لحرانی الدمشقی الحنبلی (ت. 1328/728)
- الجواب الصحیح لمن بدل دین المیسح، تحقیق محمد حسن محمد حسن إسماعیل، المکتبه العلمیه، ط. 1، 2003/423.
- ابن جریج، أبو الولید (أبو خالد) عبدالملک بن عبدالعزیز الأموی المکی (ت. 767/150)
- تفسیر ابن جریج، جمعه علی حسن عبدالغنی، مکتبه التراث الإسلامی، القاهره، ط. 1، 1992/1413.
- ابن الجوزی، جمال الدین أبو الفرج عبدالرحمن البغدادی (ت. 1201/597)
- الموضوعات، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، المکتبه السلفیه، المدینه المنوره، ط. 1، 1968/1388.
- ابن حزم الأندلسی، أبو محمد علی بن أحمد الفارسی القرطبی (ت. 1064/456)
- لفصل فی الملل و الأهواء و النحل، تحقیق محمد إبراهیم نصر، و عبدالرحمن عمیره، دار الجیل، بیروت، ط. 1416، 1996/2.
- علم الکلام علی مذهب أهل السنه و الجماعه، تحقیق أحمد حجازی السقا، المکتب الثقافی، القاهره، ط. 1، 1989.
- ابن حنبل، أبوعبدالله أحمد بن محمد الشیبانی (ت. 855/241)
- المسند، مؤسسه التاریخ العربی - دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ط. 1، 1991/1412.
- ابن الصدیق، أبوالفضل عبدالله بن الصدیق الغماری الحسنی
- الإعلام بأن التصوف من شریعه الإسلام، دار لوران، الإسکندریه، 1978.
- ابن عباد، أبوعبدالله محمد بن إبراهیم النفزی الرندی (ت. 1390/792)
- غیث المواهب العلیه فی شرح الحکم العطائیه، تحقیق عبدالحلیم محمود، و محمود بن الشریف، دار الکعارف، القاهرة، 1992 - 1993.
- ابن عساکر، ثقه الدین أبوالقاسم علی بن الحسن الدمشقی (ت. 1176/571)
- التاریخ الکبیر، ترتیب و تصحیح و نهذیب عبدالقادر أفندی بدران، مطبعه روضه الشام، 1329 - 1332.
- ابن قنفذ، ابن الخطیب، أبو العباس أحمد بن حسن (ت. 1408/810)
- أنس الفقیر و عز الحقیر، تصحیح محمد الفاسی، و أدولف فور، المرکز الجامعی للبحث العلمی، الرباط، 1965.
- ابن القیم، برهان الدین إبراهیم بن محمد (ت. 1365/767)
- هدایه الحیاری فی أجوبه الیهود و النصاری، مطبوعات الجامعه الإسلامیه بالمدینه المنوره - 2 ، مؤسسه مکه للطباعه و الإعلام، 1396.
- المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف، تحقیق عبد الفتاح أبو غده، دار البشائر الإسلامیه، بیروت، ط. 6، 1994/1414.
- النبی الأمی فی التوراه و الإنجیل، تحقیق أحمد حجازی السقا، مکتبه مدبولی الصغیر، القاهره، ط. 1، 2000/1421.
- ابن کثیر، عماد الدین أبو الفداء إسماعیل بن عمر القرشی الدمشقی (ت. 1373/774)
- البدایه و النهایه، مکتبه المعارف، بیروت، د. ت.
- تفسیر القرآن العظیم، تحقیق محمد ناصر الدین الألبانی، مکتبه الصفا، القاهره، ط. 1، 2002/1422.
- قصص الأنبیاء، تحقیق محمد أحمد عبدالعزیز زیدان، دارالحدیث - دار مصر للطباعه، 1982.
- ابن میمون، أبو عمران موسی بن میمون الإسرائیلی القرطبی الأندلسی (ت. 1208/605)
- دلاله الحائرین، تحقیق حسین آتای، ابن هشام، أبو محمد عبدالملک بن هشام الحمیری البصری (ت. 828/213)
- السیره النبویة، تحقیق مصطفی السقا، و آخرَیْن، دار الرشاد الحدیثه - دار الفکر، د. ت. أبوزهره، محمد.
- محاضرات فی النصرانیه، دارالفکر العربی - مطبعه المدنی، القاهره، ط. 3، 1961/1381.
- أبو نعیم، أحمد بن عبدالله الأصبهانی (ت. 1038/430)
- حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، دار الکتب العلمیه، بیروت، ط. 2، 2002/1423.
- البخاری، أبوعبدالله محمد بن إسماعیل الجعفی (ت. 870/256)
- صحیح البخاری (= الجامع الصحیح)، دارالفکر، 1981/1401، طبعه بالأوفست، عن طبعه دار السعاده بإستنبول.
- البوصیری، شرف الدین أبو عبدالله محمد بن سعید الصنهاجی (ص 1294/6940)
- المخرج المردود علی النصاری و الیهود، ضمن دیوان البوصیری ، تعلیق أحمد حسن بسج، دارالکتب العلمیه، بیروت، ط. 1، 1995/1416.
- الترمذی، الحکیم، أبوعبدالله محمد بن علی الخراسانی (من أهل ق. 3 هـ / 9 م)
- کتاب إثبات العلل، تحقیق خالد زهری، منشورات کلیه الآداب و العلوم الإنسانیه بالرباط، سلسله ی نصوص و وثائق، رقم 2، ط. 1، 1998.
- باب فی تفسیر قول رسول الله صلی الله علیه و سلم: إنی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله، و عترتی ، الملحق رقم 2، من ملاحق کتاب منازل القربه للحکیم الترمذی، تحقیق خالد زهری، منشورات کلیه الآداب و العلوم الإنسانیه بالرباط، سلسله نصوص و وثائق - رقم 3، ط. 1، 2002/1423.
- جواب کتاب من الری، منشور ضمن کتاب ثلاثه مصنفات للحکیم الترمذی ، تحقیق بیرند راتکه، منشورات جمعیه المستشرقین الألمانیه ، بیروت، 1992/1412.
- کتاب ختم الأولیاء، تحقیق عثمان إسماعیل یحیی، منشورات بحوث و دراسات بإداره معهد الآداب الشرقیه فی بیروت ، المطبعه الکاتولیکیه، بیروت، 1965.
- مسأله فی خلق الإنسان، منشوره ضمن کتاب رسالتان منسوبتان للحکیم الترمذی ، تحقیق خالد زهری، و جنفییف جوبیو، دارالکتب العلمیه، بیروت، ط. 1، 2005/1426.
- نوادر الأصول فی أحادیث الرسول، نشر عبدالرحمن عمیره، دار الجیل، بیروت، ط. 1، 1992/1412. توفیقی، حسین
- دروس فی تاریخ الأدیان، تعریب أنوار الرصافی، المرکز العالمی للدراسات لإسلامیه، مطبعه التوحید، قم، ط. 1423، 1.
الثعلبی، أبوإسحاق أحمد بن محمد النیسابوری (ت. 1035/427)
- کتاب قصص الأنبیاء المسمی بعرائس المجالس، بهامشه مختصر روض الریاحین فی مناقب الصالحین للیافعی، تصحیح محمد الأسیوطی، المطبعه الخیریه، القاهره، 1310.
- الجزولی، أبوعبدالله محمد ابن سلیمان (ت. 1465/870)
- دلائل الخیرات و شوارق الأنوار فی ذکر الصلاه علی النبی المختار، مطبعه النجاح الجدیده، الدار البیضاء، 1998.
- الجیلاتی، محبب الدین عبدالقادر بن موسی الحسنی (ت. 1166/561)
- الغنیه لطالبی طریق الحق، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ط. 1، 1996/1416.
- الجیلی، قطب الدین عبدالکریم بن إبراهیم القادری (ت. 1428/832)
- الإنسان الکامل فی معرفه الأواخر و الأوائل، تحقیق أبوعبدالرحمن صلاح بن محمد عویضه، دار الکتب العلمیه، بیروت، ط. 1، 1998/1418.
- الدهلوی، رحمة الله بن خلیل الرحمن الهندی (ت. 1889/1306)
- إظهار الحق، دارالکتب العلمیه، بیروت، ط. 2، 1424/2003.
الدیلمی، الحسن بن محمد
- أعلام الدین فی صفات المؤمنین، تحقیق و نشر مؤسسة آل البیت (علیهم السلام )لإحیاء التراث، ضمن سلسله مصادر بحارالأنوار - 5 ، ط. 2، 1988/1409.
- الرازی، ابن خطیب الری، فخرالدین أبوعبدالله (أبوالمعالی) محمد بن عمر (ت. 1210/606)
- مناظره فی الرد علی النصاری، تحقیق عبدالمجید النجار، دارالغرب الإسلامی، بیروت، 1986.
- الزمخشری، جارالله أبوالقاسم محمود بن عمر الخوارزمی (ت. 1144/538)
- الکشاف عن حقائق التتریل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، مطبعه مصطفی البابی الحلبی، القاهره، د. ت.
- السخاوی، شمس الدین أبو الخیر محمد بن عبدالرحمن (ت. 1497/902)
- المقاصد الحسنه فی بیان کثیر من الأحادیث المشتهره علی الألسنه، تحقیق محمد عثمان الخشت، دارالکتاب العربی، بیروت، ط. 3، 1996/1417.
- السموأل المغربی، أبونصر السموأل بن یحیی عباس (ت. 1174/570)
- بذل المجهود فی إفحام الیهود، علق علیه الوهاب طویله، دارالقلم، دمشق - الدار الشامیه، بیروت، ط. 410، 1989/1.
- السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن أبی بکر (ت. 1505/911)
- الإتقان فی علوم القرآن.
- الجامع الصغیر فی أحادیث البشیر النذیر، دارالکتب العلمیه، بیروت، ط. 1، 1990/1410.
- الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، دارالکتب العلمیه، بیروت، ط. 1، 2000/1421.
- کفایه الطالب اللبیب فی خصائص الحبیب، المعروف بـ الخصائص الکبری ، دائره المعارف النظامیه، حیدر آباد الدکن، ط. 1، 1319-1320.
- معترک الأقران فی إعجاز القرآن، تحقیق علی محمد البجاوی، دارالفکر العربی - دار الثقافه العربیه اللطباعه، 1969-1973.
شلبی، أحمد
- المسیحیه، ضمن موسوعه مقارنه الأدیان (2)، مکتبه النهضه المصریه، القاهره، ط. 1990، 8.
- الشوکانی، أبوعبدالله محمد بن علی الصنعانی (ت. 1834/1250)
- إرشاد الثقات إلی اتفاق الشرائع علی التوحید و المعاد و النبوات، دارالکتب العلمیه، بیروت، ط. 1، 1984/1404.
- طاش کبری زاده، عصام الدین أبوالخیر أحمد بن مصطفی الرومی (ت. 1561/968)
- مفتاح السعاده و مصباح السیاده فی موضوعات العلوم، دارالکتب العلمیه، بیروت، ط. 1، 1985/1405. طبارة، عفیف.
- مع الأنبیاء فی القرآن الکریم
الطبری، أبو الحسن علی بن سهل بن ربن (کان حیا قبل 841/227)
- الدین و الدوله فی إثبات نبوه النبی محمد صلی الله علیه و سلم، تحقیق عادل نویهض، سلسله ذخائر التراث العربی ، دارالآفاق الجدیده، بیروت، ط. 4، 1982/1402.
- الطبری، أبوجعفر محمد بن حریر (ت. 923/310)
- تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک)، تحقیق محمد أبوالفضل إبراهیم، سلسله ذخائر العرب - 30 ، دارالمعارف، القاهره، ط. 4، 1979. عتریسی، جعفر حسن.
- التوراة و الإنجیل و القرآن بین الشهادات التاریخیه و المعطیات العلمیه، دار الهادی، بیروت، ط. 1، 2003/1424.
الغزالی، حجه الإسلام أبو حامد محمد بن محمد الطوسی (ت. 1112/505)
- إحیاء علوم الدین، بهاشمه المغنی عن حمل الأسفار لزین الدین عبدالرحیم العراقی، دارالکتب العلمیه، بیروت، د. ت.
- الرد الجمیل لإلهیه عیسی بصریح الإنجیل، تحقیق محمد عبدالله الشرقاوی، دارالجیل، بیروت - مکتبه الزهراء، القاهره، ط. 3، ص. 1990/1410.
الفاسی، أبوعیسی محمد المهدی بن أحمد القصری (ت. 1698/1109)
- مطالع المسرات بجلاء دلائل الخیرات، المطبعه الشرفیه المصریه، القاهره، 1298.
القاری، نورالدین علی بن سلطان محمد الهروی (ت. 1606/1014)
- المصنوع فی معرفه الحدیث الموضوع (و هو الموضوعات الصغری )، تحقیق عبدالفتاح أبوغده، دارالسلام، بیروت، د. ت.
- القاضی عیاض، أبوالفضل عیاض بن موسی الیحصبی الأندلسی (ت. 1149/544)
- الشفا بتعریف حقوق المصطفی، تحقیق محمد أمین قره علی، و آخرین، دارالفیحاء، عمان، ط. 2، 1986/1407.
- القرافی، شهاب الدین أبوالعباس أحمد بن إدریس (ت. 1285/684)
- الأجوبه الفاخره عن الأسئله الفاجره فی الرد علی الیهود و النصاری، تحقیق مجدی محمد الشهاوی، مکتبه القرآن، القاهره، 1992.
- القمی، سدید الدین أبوالفضل شاذان بن جبرائیل (کان حیا فی حدود. فی حدود 1252/650)
- کتاب الفضائل، دارالکاتب للجمیع، بیروت، د. ت.
- المسعودی، أبوالحسن علی بن الحسین (ت. 956/345)
- مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، دارالفکر، ط. 5، 1973/1393.
- مسلم، أبوالحسن مسلم بن الحجاج القشیری النیسابوری (ت. 875/261)
- صحیح مسلم، تحقیق فؤاد عبدالباقی، دارالحدیث، القاهره، ط. 1، 1991/1412.
- المعری، أبوالعلاء أحمد بن عبدالله التنوخی (ت. 1057/449)
- رسالة الغفران، دار صادر، بیروت، د. ت.
- الملزوزی، أبوفارس عبدالعزیز بن عبدالواحد المرینی (ت. 1298/697)
- نظم السلوک فی الأنبیاء و الخلفاء و الملوک، المطبعه الملکیه، الرباط، 1963/1382.
- باب ذکر تاریخ الأنبیاء - علیهم الصلاة و السلام -، مخطوط محفوظ فی الخزانه الحسنیه بالرباط، مسجل تحت رقم 12732 ، ضمن مجموع، فی الورقه 174 ب.
پی نوشت ها :
1. ابن کثیر و قصص القرآن ، جلد 2، صفحه 444.
2. البدایه و النهایه ، جلد 2، صفحه 16.
3. به عنوان مثال نگاه کنید به: سوره ششم، دهم و هجدهم در این نسخه خطی.
4. «و اذکر عبدنا داوود ذا الاید انه اواب * انا سخرنا الجبال معه یسبحن بالعشی و الاشراق» (سوره ص، آیات 17 و 18) (... و از بنده ما داود توانمند یاد کن که اهل بازگشت و توبه بود × ما کوه ها را رام گردانیم که با وی در پایان روز و بامدادان، نیایش می کردند.)
5. تاریخ طبری جلد 1، صفحات 478 - 479؛ التاریخ الکبیر ، جلد 5، صفحات 192 - 189 و 194؛ عرائس المجالس ، صفحات 174 - 173؛ البدایه و النهایه ، ج 2، صفحات 15 - 14.
6. عرائس المجالس ، صفحه 179.
7. الاتقان فی علوم القرآن جلد 2، صفحه 140 و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «نماز داود از همه نمازها و روزه داود از همه روزه ها نزد خدا دوست داشتنی تر بود...» (الشفا، جلد 1، صفحات: 300 - 299)
8. نگاه کنید به: کتاب ریاض الانس ثعالبی، نسخه خطی موجود در کتابخانه الحسنیه در رباط (مراکش) که به شماره 11468 به ثبت رسیده است. برگه 43 الف.
9. نیز نگاه کنید به: مناجات او که تفصیل آن در عرائس المجالس (صفحات 179 - 175) آمده است.
10. مفتاح السعاده ، جلد 3، صفحه 452. و نیز نگاه کنید به: الغنیه لطالبی طریق الحق ، ج 2، صفحه 483.
11. دلاله الحائرین ، جلد 3، صفحه 536.
12. امالی شیخ صدوق ، صفحات 100 - 99؛ مجلس 21.
13. سیوطی می گوید: «این دنیا مثال عروسی است که چون با پوشاک و زینت آلات، آراسته شود به نزد همسرش در می آید ولی او را خوش نیاید. دنیا نیز چنین است. اگر دنیاپرستان بر این پندار باشند که می توانند از آن کامجویی کنند، با انواع بلاها و گرفتاری ها، روبرو شوند.» ( معترک الاقران بخش دوم، صفحه 145)
14. از جمله کسانی که تحت تأثیر این ایده قرار گرفته و دنیا را به روپسی تشبیه کرده اند: حکیم ترمذی (کتاب ختم الاولیاء، صفحات 429 - 427، جواب کتاب من الری صفحات 429 - 427، مسأله فی خلق الانسان ، صفحه 47)، ابوالعلاء المعری (رساله الغفران صفحه 318) بوده اند. به نگاهی به عبارات فوق الذکر و در پرتو تشبیه دنیا به روسپی، می توان به علت برحذر داشتن از دنیا و زنان - هم زمان - در این حدیث نبوی، واقف گردید: «دنیا شیرین و شاداب است و خداوند شما را در آن قرار داده تا ببیند چه می کنید؛ پس از دنیا دوری کنید و از زنان بپرهیزید که نخستین فتنه در بنی اسراییل از سوی زنان بود.» (این حدیث را مسلم به نقل از ابوسعید خدری ، روایت کرده است).
15. سفر امثال ، اصحاح پنجم، شماره های 6 - 1.
16. التاریخ الکبیر ، جلد 5، صفحه 193.
17. امالی الشیخ الصدوق ، صفحه 101؛ مجلس 22.
18. التاریخ الکبیر، جلد 5، صفحه 190.
19. قصص الانبیاء ، جلد دوم، صفحه 423.
20. معانی الاخبار ، صفحه ی 374، باب معنی الحسنه التی تدخل العبد الجنه .
21. التاریخ الکبیر ، جلد 5، صفحه ی 194.
22. عرائس المجالس ، صفحه 169.
23. عرائس المجالس ، صفحه 177.
24. غیث المواهب العلیه ، ج 3، صفحه 238.
25. صحیح البخاری ، جلد 2، صفحه 101، کتاب الکسوف، ابواب العمل فی الصلاه، باب ما جاء فی عذاب القبر؛ نوادر الاصول جلد 1، صفحات 178 - 175، اصل بیست و ششم، ذکر فتنه های قبر؛ احیاء علوم الدین ، جلد 4، صفحات 535 - 530، کتاب ذکر الموت و پس از آن، باب هفتم.
26. نوادر الاصول ، جلد 2، صفحه 105، اصل شماره 124.
27. نوادر الاصول ، جلد 4، صفحه 142، اصل 274.
28. نوار الاصول ، جلد 4، صفحه 147، اصل 274.
29. قاضی عیاض می گوید: «مفسران گفته اند که خداوند این میثاق و عهد و پیمان را به هنگام وحی گرفته و هم زمان با بعثت هر کس به پیامری، از محمد برایش می گوید و او را مورد ستایش قرار می دهد و پیمان می گیرد که چنانکه زمانش را درک کرد، به وی ایمان آورد.» [ الشفا ، جلد 1 صفحات: 112 - 111. و می گوید: علی بن ابی طالب - رضی الله عنه - فرمود: «خداوند هیچ پیامبری را از حضرت آدم به بعد، مبعوث نکرده مگر از او در مورد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیمان گرفته باشد که چون مبعوث شد و [پیامبر مورد نظر] زنده بود، به وی ایمان آورد و به یاریش بشتابد و از قوم خود نیز در این مورد، پیمان گیرد.» از جمله آیاتقرآنی که به مژده های کتب آسمانی پیشین اشاره دارند عبارتند از: آیه های شماره 89، 144 و 146 از سوره بقره، آیه 83 از سوره مائده، آیه 157 از سوره اعراف، آیه 94 از سوره یونس، آیه شماره 43 از سوره رعد، آیه های 109 - 107 از سوره اسراء و آیه 197 از سوره شعراء. و نیز نگاه کنید به: روایات حدیثی مربوط به مژده ی کتب آسمانی پیشین به پیامبری حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در التاریخ الکبیر ، جلد 1، صفحات 345 - 339. باب ما جاء فی الکتب من نعته وصفه و ما یشرف الانبیاء به اممها من بعثته؛ الدر المنثور جلد 3، صفحات 231 - 227؛ اعلام الدین صفحه 218؛ الشفا جلد 1 صفحات 448 و 450 و 454 تا 457. ابوفارس عبدالعزیز الملزوزی المرینی می سراید: «معجزه های احمد [حضرت محمد] قابل شمارش نیست و من بخشی از آنها را بر می شمارم. در کتابهای آسمانی تورات و انجیل، در وصف او به تفصیل سخن رفته است.» نظم السلوک فی الانبیاء و الخلفاء و الملوک ، صفحه 18.
30. ابن هشام شعری را از سماک یهودی نقل کرده که در واقع در پاسخ کعب بن الاشرف سروده بود و با این ابیات آغاز می گردد: بسی در اندوهم و غم سنگینی دارم در شبی که به درازا کشیده است - می بینم یهودیان همگی آن را انکار می کنند حال آنکه جملگی بخوبی از آن آگاهند... (السیره النبویه، ج 3، صفحه ی 600).
31. هدایت الحیاری ، صفحه 96. الجلال السیوطی این حدیث را به البیهقی نسبت داده است؛ ( الخصائص الکبری ، جلد یک، صفحه ی 14).
32. الشفا ، ج 1 صفحه 450، مطالع المسرات ، صفحه 119، و بنابر همین نکته است که بسیاری از علمای مسلمان نام مقیم السنه (بجای آورنده سنت) را در شمار نامهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در نظر گرفته اند (به عنوان مثال نگاه کنید به: الشفا ، جلد 1 صفحه 455 و دلائل الخیرات ، صفحه 62.)
33. المخرج و المردود ، صفحه 139. ابن القیم الجوزی این حدیث را با اندکی اختلاف در لفظ آورده و طی تفسیری بر آن، می نویسد: «مراد وی آنست که محمد را مبعوث گردان تا مردم بدانند که مسیح نیز نه خدا که بشر و فرزند بشر است و نه فرزند خالق بشر. خداوند نیز هدایتگر امت و زداینده غم ها را مبعوث گرداند و حقیقت امر حضرت مسیح را که بنده ای بزرگوار و پیامبری فرستاده بود - و نه آن ادعاهای مسیحیان و آنچه که یهودیان درباره اش گفته اند - برای همگان روشن ساخت.» (هدایه الحیاری ، صفحه 72 و نیز نگاه کنید به: المخرج و المردود ، صفحه 139.
34. الغنیه لطالبی طریق الحق ، جلد 2، صفحه 368 فصل فی فضیله بوم النحر و الاضحیه.
35. امالی شیخ صدوق ، صفحه 71، المجلس 17.
36. منظورم سفر مزامیر است که مسلمانان آن را همان زبور داود تلقی می کنند. ( الجواب الصحیح ، جلد 2، صفحه 277. المخرج و المردود ، صفحه 139. ارشاد الثقات ، صفحه 11؛ مع الانبیاء فی القرآن الکریم ، صفحه 287، دروس فی تاریخ الادیان ، صفحه 112) ولی از نظر اهل کتاب [مسیحیان و یهودیان]، زبور شامل کتاب های زیر است: ایوب، مزامیر، امثال، جامعه و غزل غزلها. باید دانست که اطلاق زبور داود بر سفر مزامیر ، دقیق نیست؛ زیرا سفر مزامیر در عهد قدیم شامل 150 مزمور است که تنها هفتاد و سه تای آنها (Dictionnaire encyclopedique Auzou, 2004, Editions) philipe Auzou, Paris, 2003, P.387,1240 و یا هفتاد و چهارتای آنها (encyclopedie p.333) مربوط به داود می شود و بقیه آنها از تضیف های هیمان و ایتان و سلیمان و آساف و یدتون و موسی و بنی قورح است ( مع الانبیاء فی القرآن الکریم صفحه 287). گو اینکه موسی ابن میمون سخنی دارد حاکی از اینکه سفر مزامیر از تألیف داود است، می گوید: «... و به این گونه از روح القدس، داود مزامیر را تألیف کرد.» ( دلاله ی الحائرین، جلد 2، صفحه 435)
37. قاضی عیاض می گوید: «و خداوند امت خود را در کتابهای پیامبرانش، حمادین نام نهاده است یعنی که [پیامبر اسلام] باید محمد و احمد نامیده شود» ( الشفا ، جلد 1 صفحه 445) و می گوید: پیامبر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را محمد و احمد نامیده اند و محمد به معنای محمود است که در زبور داود نیز همین نام بر او رفته است (همان منبع، جلد 1، صفحه 460).
38. الدین و الدوله صفحه 139؛ الاجوبه الفاخره صفحه 208؛ الجواب الصحیح جلد 2، صفحات 279 - 277؛ ارشاد الثقات ، صفحه 29 و مقایسه شود با عهد قدیم، سفر مزامیر، مزمور شماره 48، آیات 1 و 2.
39. الدین و الدوله ، صفحه 140، المخرج و المردود علی الیهود ، صفحات: 139 - 138، النبی الامی فی التوراه و الانجیل صفحه ی 178؛ هدایه الحیاری صفحه 71؛ و مقایسه شود با عهد قدیم، سفر مزامیر، مزمور 50، آیات 3 - 1.
40. الدین و الدوله ، صفحات 142 - 140، الاجوبه الفاخره ، صفحه 208، الجواب الصحیح جلد 2، صفحه 280؛ المخرج و المردود صفحات 138 و 139؛ النبی الامی فی التورات و الانجیل ، صفحات 179 - 178؛ هدایه الحیاری صفحه 71. ارشاد الثقات صفحه 29، و مقایسه شود با: عهد قدیم، سفر مزامیر، مزمور 72، آیات 17 - 8.
41. الدین و الدوله ، صفحات 143 - 142؛ الاجوبه الفاخره ، صفحه 208؛ الجواب الصحیح جلد 2، صفحات 227 - 274؛ النبی الامی فی التوراه و الانجیل صفحات 177 - 175، المخرج و المردود ، صفحات 139 - 138؛ هدایه الحیاری صفحات 71 - 70، اظهار الحق صفحه 436 و مقایسه شود با عهد قدیم، سفر مزامیر، مزمور 149، آیات 9 - 4.
42. البوصیری می سراید: سلام و درود همواره برای اوست و وصف پیامبر را از زبان زبور بشنو. [ المخرج و المردود ، صفحه 139، قاضی عیاض می گوید: «اوصاف و القاب و ویژگی های آن حضرت در کتاب های [آسمانی]، به فراوانی یاد شده است.» ( الشفا ، جلد 1، صفحه 457)
43. الاجوبه الفاخره ، صفحه 209، و مقایسه شود با: عهد قدیم، سفر مزامیر، مزمور دوم آیات 7 تا 9. قاضی عیاض به خطا بر این گمان بوده که آیه ی نهم این مزمور، همانی است که در انجیل، مورد تفسیر قرار گرفته است، ( الشفا ، جلد 1، صفحات 457 - 456)
44. الاجوبه الفاخره ، صفحه 209، و مقایسه شود با عهد قدیم، سفر مزامیر، مزمور هشتم آیات 4 تا 6.
45. الدین و الدوله ، صفحه 139، الشفا جلد 1، صفحه 463؛ الجواب الصحیح جلد 2، صفحه 277؛ النبی الامی فی التوراه و الانجیل ، صفحات 177 و 178؛ المخرج و المردود ، صفحات 139 - 138؛ هدایه الحیاری ، صفحه 71، ارشاد الثقات صفحه 29، مطالع المسرات صفحات 114 - 113 و 124، اظهار الحق ، صفحات: 435 - 433 و مقایسه شود با: عهد قدیم، سفر مزامیر، مزمور 45، آیات 2 تا 5.
46. الدین و الدوله ، صفحه 142، و مقایسه شود با: عهد قدیم، سفر مزامیر، مزمور یکصد و دهم، آیات 5 تا 7.
47. الدین و الدوله ، صفحه 143؛ الاجوبه الفاخره ، صفحات 209 - 208؛ الجواب الصحیح ، جلد 2، صفحه 279؛ هدایه الحیاری ، صفحه 72. این مزمور در مزمورهای موجود در عهد قدیم، وجود ندارد زیرا شمار مزمورهای عهد قدیم فعلی، در هر دو روایت کاتولیکی و پروتستانی آن، از یکصد و پنجاه، فراتر نیست.
48. التاریخ الکبیر ، جلد 5، صفحه 192.
49. عرائس المجالس ، صفحه ی 179.
50. سلیمان، زمانی این را گفت که پدرش داود، او را به جانشینی خود نشاند. ( عرائس المجالس ، صفحات 182 - 181)
51. به عنوان مثال نگاه کنید به: التاریخ الکبیر ، ج 5، صفحات 187 و 191؛ عرائس المجالس ، صفحات 172 و 175 ؛ البدایه و النهایه ، ج 2، صفحات 9 و 10.
52. قائلان به مترادف بودن پیامبر و فرستاده به دلایلی از جمله این آیه، استدلال کرده اند: «و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی» (سوره حج - 52) (و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم.) چه ثابت می کند که هر دو، دارای ویژگی فرستاده شدن دارند و هر پیامبری، فرستاده و هر فرستاده ای، پیامبر است ( الشفا ، جلد 1، صفحه ی 488)، ابوحامد الغزالی ، پیامبر و فرستاده را، پیامبر تلقی کرده است ولی فرق است میان پیامبر و پیامبری که فرستاده نشده است ( الرد الجمیل لالهیه عیسی بصریح الانجیل ، صفحه 96).
53. علم الکلام علی مذهب اهل السنه و الجماعه ، صفحه 99.
54. الشفا ، جلد 1، صفحه ی 488. و نیز نگاه کنید به: مطالع المسرات ، صفحات 105 - 104.
55. کتاب ختم الاولیاء ، صفحه 352.
56. الشفا ، جلد 1، صفحه 488: قاضی عیاض می گوید: «سخن درست و آنچه که انبوه علما بر آنند، آنست که هر فرستاده ای، پیامبر هست ولی هر پیامبری، فرستاده نیست». (همان منبع، جلد 1، صفحات 489 - 488)
57. آیه «انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله» (سوره نور - 62) (جز این نیست که مؤمنان، آنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند...)
58. از جمله کسانی که با قاطعیت، صحت انجیل برنابا را اعلام کردند، محمد ابوزهره (محاضرات فی النصرانیه، صفحات 62 - 56) و احمد شبلی ، النصرانیه ، صفحات: 226 - 217 و جعفر حسن عتریسی ( التوراه و الانجیل و القرآن ، صفحه ی 341) بودند.
59. انجیل برنابا ، فصل 17 شماره 13؛ فصل 36 شماره 6؛ فصل 39 شماره های 28 - 14؛ فصل 41 شماره های 31 - 28؛ فصل 42 شماره های 15 - 10؛ فصل 43 شماره های 15 - 19؛ فصل 44 شماره های 32 - 19؛ فصل 52 شماره های 9 - 7؛ فصل 54 شماره های 24 - 1؛ فصل 55، شماره های 38 - 1؛ فصل 72، شماره های 24 - 11؛ فصل 82 شماره های 18 - 13؛ فصل 84 شماره های 2 و 3؛ فصل 90 شماره های 3 و 4؛ فصل 96 شماره های 15 - 3؛ فصل 112 شماره های 112؛ فصل 124 شماره 10؛ فصل 136 شماره های 21 - 10؛ فصل 140، شماره 1؛ فصل 163، شماره های 13 - 11؛ فصل 167 شماره 91؛ فصل 176 شماره 7؛ فصل 191، شماره های 10 - 5)؛ فصل 208، شماره 7، فصل 220 شماره های 20 و 21...
60. انجیل برنابا ، فصل 17 شماره های 22- 1.
61. انجیل برنابا ، فصل 32، شماره های 34 - 32.
62. انجیل برنابا ، فصل 33، شماره 2.
63. انجیل برنابا ، فصل 44، شماره های 10 و 11؛ فصل 99، شماره 10.
64. سفر تکوین ، اصحاح 22، شماره های 13 - 1.
65. انجیل برنابا ، فصل 215، شماره های 3 - 6، فصل 219، شماره های 6 - 5.
66. سوره نساء [قرآن مجید]، ایات 157 و 158.
67. انجیل برنابا ، فصل 14 شماره 10، فصل 112، شماره های 15 - 13؛ فصل 117؛ فصل 198 شماره 16؛ فصل 216، شماره های 13 - 1؛ فصل 217، شماره های 88 - 1؛ فصل 218، شماره های 9 - 1؛ فصل 219، شماره 4، فصل 221، شماره های 5 - 1؛ گو اینکه روایات اسلامی دیگری بر آنند آنکس که شبه عیسی بر وی انداخته شد یکی از حواریون مخلص وی بوده است؛ در این راستا، ابن جریح می گوید: گفته اند که عیسی بن مریم به یاران خود گفت «کدام یک از شما داوطلب است که شبه من بر او افتد و کشته شود؟ یکی از یارانش گفت: من! ای پیامبر خدا. و چنین شد و کشته شد و خداوند پیامبرش را به سوی خود بالا کشید ( تفسیر ابن جریح صفحات 107 و 108) فخرالدین رازی در تفسیر در اینکه فردی شبیه حضرت عیسی بر وی افتاد، شیطان بود یا انسان، تردید کرده است. ( مناظره فی الرد علی النصاری صفحه 49.)
68. انجیل برنابا ، فصل 52، شماره های 14 - 10؛ فصل 53، شماره های 36 - 34؛ فصل 70، شماره های 17 - 4؛ فصل 83، شماره های 31 - 27؛ فصل 90 شماره های 3 و 4؛ فصل 91، شماره های 12 - 1؛ فصل 92، شماره های 20 - 4؛ فصل 93، شماره های 10 - 9؛ فصل 95، شماره های 11 و 2 - 18؛ فصل 97، شماره های 18 - 1؛ فصل 98، شماره های 3 و 4؛ فصل 128، شماره های 10 - 1؛ فصل 161، شماره های 14 - 13، فصل 198، شماره های 15 - 14.
69. از جمله موارد ذکر شده در انجیل برنابا ، داستان متوقف کردن خورشید به دست یشوع (فصل 24 شماره 13؛ فصل 191، شماره 3؛ فصل 38، شماره 15) است که با آنچه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که آن حضرت برای حضرت علی (رضی الله عنه) دعا کرد که خورشید پس از غروب به جای عصر هنگام خود، بازگردد تا حضرت علی (رضی الله عنه) نماز عصر را بجای آورد و سپس غروب کرد، همخوانی دارد (باب فی تفسیر قول رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی» در کتاب منازل القریه تألیف حکیم ترمذی صفحه 94، پیوست شماره 2، مجالس العرائس صفحه 220، الرد الجمیل ، صفحه 96، الموضوع فی معرفه الموضوع ، صفحه 264، حدیث شماره 471، الموضوعات ، جلد 1، صفحات 357 - 355؛ المنار المنیف ، صفحه 57، حدیث 83؛ المقاصد الحسنه ، صفحه 270، حدیث شماره 519، الشفا جلد 1، صفحه 549؛ قصص الانبیاء جلد 2، صفحات 382 - 381؛ کتاب الفضائل صفحات 69 - 68؛ انس الفقیر و عز الحقیر ، صفحه 5)
70. قرآن کریم می گوید: «و ان یسلبهم الذباب شیئا لا یستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب» (سوره حج، آیه 73) (... و اگر مگس چیزی از آن در رباید، نمی توانند از او بازگیرند، خواهان و خواسته، هر دو ناتوانند!) و در انجیل برنابا آمده است : اگر همه مردم گرد هم آیند، نخواهند توانست که از هیچ چیز، حتی مگسی را خلق کنند» (فصل 63، شماره 14، و نیز نگاه کنید به فصل 116، شماره 10؛ فصل 152، شماره 20 و فصل 182، شماره 16) و در قرآن کریم آمده است: «و لا تقولن لشیء انی فاعل ذلک غداً × الا ان یشاء الله» (سوره کهف، آیات 23 و 24) (و هرگز در هیچ کار مگو من فردا انجام دهنده آن خواهم بود، بگو مگر خداوند بخواهد...) که عین همین در انجیل برنابا نیز دیده می شود: «لذا به شما می گویم، سوگند به خدایی که در پیشگاه او قرار دارم، وقتی شما همراه با عباراتی چون: «فلان کار را فردا انجام می دهم»، «بهمان سخن را خواهم گفت»، «به فلان جا خواهم رفت» نگویید: «ان شاء الله»، مطمئناً شما دزدانی بیش نیستید.) (فصل 153، شماره 25)؛ و در آنچه از داود روایت شده نیز نظیر این سخنان دیده می شود. ثعلبی گوید: قتاده به نقل از حسن بن محمد ، نقل کرده که حضرت داود (علیه السلام) به هنگامی که سلطنت یافت، به بنی اسراییل گفت: «به خدا سوگند که در مورد شما، به عدالت رفتار خواهم کرد، و هیچ استثنایی قایل نشد و برای همین، گرفتار گردید.» ( عرائس المجالس ، صفحه ی 175).
71. در حدیث آمده است: «آخرین درمان، داغ کردن است» ( المقاصد الحسنه ، صفحه 23، حدیث اول) که عین آن نیز در انجیل برنابا آمده است: «برای زخم مزمن، راه درمان، داغ کردن است.» (فصل 72، شماره ی 21) و در حدیث: هفت تنی که خداوند در روزی که جز سایه او وجود ندارد، آنان را به زیر سایه خود می گیرد ، آمده است: «مردی صدقه ای داد و آن را پنهان داشت تا دست چپ وی از آنچه دست راستش انفاق کرده خبردار نگردد.» این حدیث را مالک و ترمذی از ابوهریره و ابوسعید روایت کرده اند و احمد در المسند و البخاری و مسلم و النسایی از ابوهریره و مسلم از ابوهریره و ابوسعید (هر دو) روایت کرده است و سیوطی نیز آن را صحیح دانسته است. ( الجامع الصغیر جلد 2، صفحه 285، حدیث 4645) و این عین حدیثی است که در انجیل برنابا (فصل 124 شماره 6) وارد شده است: «مراقب باشید که دست چپ از آنچه دست راست انجام می دهد باخبر نگردد.»
72. نوادر الاصول ، جلد 1 صفحات: 144، 147، 151، 181، 346، جلد 3 صفحات 150 و 170 جلد 4، صفحات 5، 126. ختم الاولیاء صفحه 415؛ کتاب اثبات العلل ، صفحه 144.
73. الطیرانی کتاب الاوائل ، صفحه 80.
74. کتاب الاوائل ، صفحه 148.
75. کتاب الاوائل ، صفحه 147.
76. الدر المنثور ، جلد 6، صفحه 571 و نیز نگاه کنید به: اعلام الدین ، صفحه 204.
77. الدر المنثور ، جلد 3، صفحه 233.
78. صدوق، امالی، صفحات: 667 - 666؛ مجلس 95.
79. سوره نور، آیه 62 و سوره حجرات، آیه 15.
80. سوره طه، آیه 82 (و براستی من آمرزنده آن کسم که توبه کند و ایمان آورد و کاری شایسته کند سپس به راه آید.)
81. انجیل لوقا ، اصحاح 6 شماره های 27 تا 36 و نیز نگاه کنید به: انجیل متی ، اصحاح 5، شماره های 48 - 38.