پیام آور مرکانتیلیسم

تا قرن هفدهم، گسترش تولید برای بازار، توسعه ی بازار و رشد تجارت در سراسر اروپا، مراحل آغازین باستانی اما تدریجی خود و نیز دوره ی تثبیت خود را در فاصله قرن های سیزدهم تا پانزدهم پشت سر گذاشت و شتاب گرفت. دین
چهارشنبه، 20 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پیام آور مرکانتیلیسم
 پیام آور مرکانتیلیسم

نویسنده: نویسنده: وارون جی. سیموئلز و استیون جِی. مِدِما
ترجمه: محمدحسین وقار



 

تا مس مان و تأمین خزانه انگلستان

تا قرن هفدهم، گسترش تولید برای بازار، توسعه ی بازار و رشد تجارت در سراسر اروپا، مراحل آغازین باستانی اما تدریجی خود و نیز دوره ی تثبیت خود را در فاصله قرن های سیزدهم تا پانزدهم پشت سر گذاشت و شتاب گرفت. دین سازمان یافته، همچنان قوی باقی ماند: کاتولیک در بخش اصلی اروپا، و نهایتاً از اواسط قرن شانزدهم به بعد، آنگلیکان در انگلستان و پروتستان در مناطق مختلف اروپا، اما ارزش های جدیدی در راه بود تا سلطه ی خود را بر زندگی برقرار سازد. از جمله تأیید معنوی کار و انباشت ثروت، واساساً توجه به موفقیت مادی فرد در این جهان. یکی از نتایج آن، مجموعه از کاربست ها و نظام اعتقادی مرتبط بود که امروزه سوداگری یا مرکانتیلیسم خوانده می شود.
مرکانتیلیسم و تلقی ذهنی پیچیده ای بود مرکب از عناصر متعدد، با تمرکز بر اِعمال اقتدار دولت، اقتداری که سال ها دولت های محلی در میان خود و بر ضد یکدیگر اعمال کرده بودند، و در این زمان با اتخاذ سیاست هایی با هدف ایجاد تراز مثبت پرداخت ها در سطح ملی و برای ارتقای منافع اقتصادی داخلی انجام می شد. منظور از اتخاذ چنین سیاست هایی کسب منافع تجاری، درآمدهای سطنتی و رفاه اقتصادی بود. ابزارهای تحقق این اهداف عبارت بود از: تعرفه حمایتی در برابر واردات؛ یارانه های گزینشی برای تولید و صادرات؛ دستیابی به مستعمرات برای تأمین مواد خام و نیروی کار مورد نیاز مستعمره نشینان و ملل بومی به بهای پایین، و همچنین ایجاد بازاری برای کالاهای ساخته شده در کشور مادر، انحصار تجارت و کشتیرانی استعماری و ایفای نقشی مستقیم در ارتقای قدرت و اعتبار امپراتوری؛ توسعه ی قدرت دریایی؛ و اقداماتی برای کاهش هزینه ی نگهداری از جمعیت داخلی، از جمله قیمت پایین محصولات کشاورزی، مزد پایین، شیلات برای غذای ارزان و مانند آن. تأکیدات عقیدتی بر مطلوبیت فقر و اهمیت ذخایر طلا به تحقق مقاصد اساسی آنان که در جست و جوی قدرت و منفعت بودند، کمک کرد.
این افکار به سادگی مورد نکوهش قرار می گیرند؛ مثلاً نظام حمایتی رقابت آمیز، شالوده ی نظام جهان یا رشد اقتصادی نیست. اما مؤلفان و رساله نویسان مرکانتیلیست نخستین گروه عمده ی متفکران اقتصادی بودند: نخستین گروهی که افزایش ثروت را فی نفسه پسندیده یا وسیله ای برای رسیدن به هدفی پسندیده تلقی و مجموعه ای از تحلیل ها را بر این اساس ارائه می کردند. تحلیل های آنان بر اساس علایق و دغدغه های شان، تحلیل های سطح بالایی از هر دو فرایند و رابطه ی وسیله و هدف بود. آنان عموماً رابطه ی مقدار پول با سطح قیمت ها، و نیز ساز و کار گردش پول فلزی در میان کشورها را درک می کردند. گویی که دریافت آنان با دیدگاه شان انطباق یافته بود. همه ی این ها با رشد تجارت و به خصوص اقتصاد پولی مرتبط بود. مرکانتیلیسم، یا نظام سوداگری، نخستین مرحله از اقتصاد مدرن و خط مشی دولت های مدرن اولیه بود.
تامس مان (1)(1571-1641) تاجری ثروتمند و رئیس کمپانی هند شرقی بود، و کتاب او به نام [تأمین] خزانه ی انگلستان از طریق تجارت خارجی یکی از موشکافه ترین آثار در تأیید سیاست مرکانتیلیسم بود. فعالیت های کمپانی هند شرقی اختلاف انگیز بود، چون خرید کالا از هند شرقی منجر به برون رفت شمش از کشور می شد که با اصول مرکانتیلیسم تباین داشت. تأکیدِ مان بر درون آیند خالص پول فلزی در نتیجه ی فعالیت وسیع تر تجارت بین المللی، او را از بسیاری از نویسندگان مرکانتیلیست متمایز ساخت؛ نویسندگانی که ممانعت از صادرات شمش را کلید ارتقای رفاه ملی و- یا به تعبیر برخی دیگر- ثروت ملی می دانستند. در گزیده هایی از خزانه ی انگلستان که در این جا نقل می شود، بعضی مضامین کلاسیک مرکانتیلیستی را مشاهده می کنیم: موضوع رابطه ی میان ثروت ملی و شمش («خزانه»)، به حداکثر رساندن صادرات خالص، مزایای تجارت صدور مجدد و نتایج احتمالی محدودیت صدور شمش، دلیل انباشت شمش از جانب شاه، و سنجش درآمد ناشی از تجارت.

تأمین خزانه ی انگلستان از طریق تجارت خارجی یا تراز تجارت خارجی ما قانون خزانه ی ما است (1664)*

فصل 2: راه های ثروتمند ساختن این کشور و افزایش خزانه ی ما

اگرچه ممکن است کشوری با هدایای دریافتی یا با خرید از دیگر کشورها ثروتمند شود، اما این ها چیزهایی نامطمئن و در صورت تحقق نتیجه ی ناچیزی دارند. بنابراین، تدبیر تعارف برای افزایش ثروت و خزانه ی ما تجارت خارجی است، که باید در آن همواره این قاعده را رعایت کنیم: ارزش آن چه سالانه به خارجیان می فروشیم بیش از مقداری باشد که از کالاهای آنان مصرف می کنیم. چون فرض کنید وقتی این کشور پارچه، سرب، قلع، آهن، ماهی و دیگر کالاهای داخلی را به وفور دارد، مازاد آن را به میزان سالانه دو میلیون و دویست هزار پوند به کشورهای خارج صادر کند، که در آن صورت خواهیم توانست امتعه ی خارجی را به ارزش دو میلیون پوند برای استفاده و مصرف خودمان در ماورای بحار خریداری و وارد کنیم. اگر در تجارت ما این ترتیب به روال معمول تبدیل و حفظ شود، می توانیم مطمئن باشیم کشور همه ساله به میزان دویست هزار پوند ثروتمندتر خواهد شد، که باید این ذخیره برای ما آورده شود؛ چون آن بخش از موجودی ما که به شکل امتعه به دست ما نمی رسد، لزوماً باید به شکل ذخایر به وطن بازگردانده شود.
زیرا در این مورد، موجودی کشور مانند دارایی یک فرد عادی است، که فرضاً یک هزار پوند درآمد سالانه و دو هزار پوند نقد در صندوق دارد: اگر چنین کسی زیاده روی کند و یک هزار و پانصد پوند در سال خرج کند، ظرف چهار سال همه ی پول نقد خود را بر باد خواهد داد؛ و اگر روش مقتصدانه ای در پیش گیرد و تنها سالی پانصد پوند خرج کند، در همین مدت، پول او دو برابر خواهد شد؛ به همین ترتیب، این قانون هیچ گاه در جامعه ی کشورهای مشترک المنافع نیز با شکست روبه رو نمی شود، اما در بعضی موارد- که در ادامه می آید- نشان خواهم داد تراز حساب کشور را چه کسی و به چه طریق باید تنظیم کند؛ به صورت سالانه یا به صورتی که در هر زمان دولت مایل باشد، بتواند دریابد از طریق تجارت خارجی با ملل خارجی چه مقدار به دست می آوریم یا از دست می دهیم. اما در ابتدا درباره ی شیوه ها و وسایل افزایش صادرات و کاهش وارداتِ کالا سخن خواهم گفت؛ و پس از آن، استدلالات مثبت و منفی دیگری در تشریح آن چه آوردیم مطرح خواهم کرد، و نشان خواهم داد دیگر وسایلی که مطابق فرض معمول موجد ثروتِ خزانه ی کشور تلقی می شوند، روی هم رفته ناکافی و اساساً نادرست است.

فصل 3: شیوه ها و وسایل خاص افزایش صدور کالاهای ما و کاهش مصرف کالاهای خارجی

درآمد یا ذخایر کشور که کالاهای خارجی با آن تأمین می شود یا طبیعی است یا مصنوعی. ثروت طبیعی تنها آن مقداری است که می توانیم علاوه بر استفاده و رفع ضروریات خود، برای صدور به خارج کنار گذاریم. ثروت مصنوعی شامل کالاهای ما و تجارت صنعتی با کالاهای خارجی است که در مورد آن، خصوصیاتی را تعیین می کنم که می تواند برای هدفی که پیش رو داریم، مفید باشد.
1. اگرچه این کشور طبیعتاً بی اندازه ثروتمند است، اما با استفاده از زمین های بایر در کاربردهایی که مانع کسب درآمد فعلی از زمین های مورد استفاده نباشد، می توان این ثروت را باز هم افزایش داد، و به این وسیله، ضمن رفع نیازهای خودمان، از واردات کنف، کتان، طناب، توتون و انواع کالاهایی که امروزه به قیمت تضعیف مالی خود از خارج وارد می کنیم، ممانعت به عمل آورد.
2. به همین ترتیب، با پرهیز هشیارانه از زیاده روی در مصرف کالاهای خارجی در خوراک و پوشاک و پرهیز از تغییر مُدهای معمول، که اغلب موجب افزایش هزینه ها و اتلاف می شود، می توانیم واردات مان را کاهش دهیم؛ زیرا این اسراف ها عادت ناپسندی است که امروزه در میان ما بسیار بیشتر از گذشته به چشم می خورد. این عادات به سادگی اصلاح شدنی است مشروط بر آن که خواستار اجرای قوانین خوبی باشیم که در دیگر کشورها بر ضد این گونه زیاده روی های مؤکداً انجام می گیرد. به علاوه، در این کشورها، با دستور به استفاده از کالاهای داخلی، بدون اعمال ممنوعیت یا رنجاندن خارجیان در تجارت متقابل، از ورود کالاهای خارجی جلوگیری می کنند.
3. در صادرات نباید تنها فزون طلبی خود را در نظر داشته باشیم، بلکه باید ضروریات همسایگان مان را نیز مد نظر قرار دهیم، و در حد توان مان کالاهای مورد نیازشان را که از جای دیگر تأمین می کنند، تولید کنیم و بکوشیم آن کالاها را به آن ها گران بفروشیم، اما نه آن قدر گران که قیمت بالا موجب کاهش میزان فروش شود. اما در مورد کالاهای فراوان مان که خارجیان از آن ها استفاده می کنند، و احتمال دارد آن ها را از کشورهای دیگر تأمین کنند، یا با تحمل اندکی دشواری، با استفاده از کالاهای مشابه از دیگر مناطق نیاز خود به آن ها را کاهش دهند، باید بکوشیم آن ها را در حد ممکن ارزان بفروشیم تا فروش این کالاها را کلاً از دست ندهیم. زیرا تجربه های سودآور ما در سال های اخیر نشان داد که با ارزان فروشی پارچه های مان در ترکیه توانستیم فروش آن را بسیار افزایش دهیم، در حالی که تاجران ونیزی همین مقدار از فروش شان را در این کشورها به علت قیمت بالاتر از دست دادند. از سوی دیگر، چند سال پیش که به علت قیمت بسیار گران پشم، پارچه های ما بی اندازه گران بود، فروش لباس های ما در خارج دست کم به نصف کاهش یافت، و سپس این وضعیت تنها به دلیل کاهش شدید قیمت پشم و پارچه بهبود یافت. چنان که ملاحظه می شود، بیست و پنج درصد کاهش قیمت این کالا و بعضی کالاهای دیگر- به رغم کاهش درآمد افراد غیر وابسته به دولت- مقدار فروش را بیش از پنجاه درصد به نفع عموم افزایش خواهد داد. زیرا وقتی پارچه گران باشد، دیگر ملل بلافاصله به تولید پوشاک می پردازند، و می دانیم آن ها برای انجام این کار در زمینه ی مهارت و مواد کمبودی ندارند. اما اگر آن ها را با ارزان فروشی از دور خارج کنیم، و در طول زمان مجبور شوند به قیمت گران ما خرید کنند، بار دیگر راه سابق شان را در پیش خواهد گرفت. از این تغییرات یاد می گیریم که انتظار درآمدی بیش از آن چه شرایط برای کالاهای مان فراهم می آورد، انتظاری عبث است. ما هستیم که در حال حاضر باید با دقت و پشتکار، منتهای تلاش مان را در جهت نفع خود به کار بندیم و پارچه و دیگر کالاهای مان را بدون فریبکاری تولید کنیم، که موجب افزایش ارزش و کاربرد آن ها خواهد شد.
4. ارزش صادرات ما، در صورت حمل آن ها با کشتی های خودمان، افزایش بسیار خواهد یافت، زیرا در آن صورت نه تنها قیمت کالاهای مان را مطابق ارزش شان در این جا به دست می آوریم، که نفع تاجران، تغییرات بیمه و کرایه ی حمل آن ها در ماورای دریاها را نیز از آن خود خواهیم کرد. مثلاً اگر تاجران ایتالیایی با کشتی های خود به این جا بیایند تا ذرت، ماهی دودی یا دیگر کالاهای ما را ببرند، معمولاً کشور ما تنها بیست و پنج شیلینگ برای هر کوارتر (2) گندم و بیست شیلینگ برای هر بشکه ماهی دودی به دست خواهد آورد، حال آن که اگر این کالاها را خودمان به همان نرخ به ایتالیا حمل کنیم، احتمالاً پنجاه شیلینگ برای مورد اول و چهل شیلینگ برای مورد دوم به دست خواهیم آورد، که تفاوت بزرگی در عرضه یا فروش کالاهای کشور ما است. و اگرچه درست است که تجارت باید آزاد باشد تا خارجیان به میل خود کالاها را وارد یا صادر کنند، اما در بسیاری از جاها صدور خواروبار و مهمات ممنوع است یا دست کم باید تنها توسط شهروندان و کشتی کشورهایی انجام گیرد که در آن ها این کالاها فراوان است.
5. صرفه جویی در مصرف ثروت های طبیعی مان نیز باید همه ساله بیش تر شود تا بتوانیم بیش تر به خارج صادر کنیم؛ و اگر در پوشاک مُسرف باشیم و همچنان اجازه دهیم این کار با مواد و تولیدات خودمان، مانند پارچه های ساده یا توری، گل دوزی شده، سوزن دوزی شده و مانند آن انجام گیرد، اگرچه مازاد ثروت اغنیا می تواند موجب اشتغال مستمندان باشد، اما کار آن ها به رغم این نفع، اگر برای استفاده ی خارجیان باشد، متضمن نفع بیش تری برای جامعه ی کشورهای مشترک المنافع خواهد بود.
6. ماهی گیری در دریاهای پادشاهی انگلستان، اسکاتلند و ایرلند ثروت طبیعی ما است، که جز کار- که هلندی ها آن را مشتاقانه تأمین می کنند- هزینه ای ندارد، و با عرضه ی ماهی ما به بسیاری از مناطق دنیای مسیحیت، سالانه سود سرشاری نصیب ما می شود و بر اثر ان، نیاز ما به کالا و پول خارجی رفع می شود، دریانوردان و کشتی های بسیاری تأمین می شوند، که بحث درباب چگونگی تدبیر این تجارت مهم به درازا خواهد کشید. حوضچه های ماهی گیری ما در نیوانگلند، ویرجینیا، گروئلند، جزایر سامر و نیو- فاند- لند نیز دارای طبیعتی مشابه اند، که ثروت بسیار و اشتغال فراوان برای تأمین زندگی عدّه ی کثیری از مستمندان فراهم می آورد و موجب افزایش تجارت رو به انحطاط ما خواهد شد.
7. انبار کردن یا ذخیره ی ذرّت، نیل، ادویه، ابریشم خام، پنبه یا هر کالای وارداتی خارجی دیگر، در صدور مجدد به جایی که مورد نیاز باشد، موجب گسترش کشتی رانی، تجارت، خزانه و گمرکات خواهد شد، که همین شیوه ی تجارت عامل اصلی ترقی ونیز، جنُوا، هلند و بعضی کشورهای دیگر بوده است، و انگلستان برای تحقق این مقصود شایستگی کامل دارد و تنها نیازمند پشتکار و تلاش است.
8. به علاوه، باید تجارت با کشورهای دوردست را گرامی داریم، زیرا برای کشور علاوه بر توسعه ی کشتی رانی و افزایش دریانوردان، ارسال کالا به آن مناطق و دریافت کالا از آن ها، از تجارت با مناطق اطراف و نزدیک مان بسیار سودآورتر است: مثلاً فرض کنیم فلفل در این جا همواره پوندی دو شیلینگ قیمت داشته باشد. اگر آن را از آمستردام هلند بیاورند، ممکن است تاجر بابت هر پوند بیست پنی بپردازد، و از این معامله نفع خوبی به دست آورد، اما اگر فلفل را از هند شرقی بیاورند، بابت هر پوند نباید حداکثر بیش از سه پنی بپردازد، که نه تنها از این نظر که مورد استفاده ی خودمان قرار می گیرد، که از نظر مقادیر عظیمی هم که هر ساله برای فروش به قیمتی بالاتر از این جا به کشورهای مختلف می بریم، مزیت بزرگی تلقی می شود، و روشن است در مقایسه با مللی که فلفل را پروش می دهند و قاعدتاً ثروت طبیعی آن ها تلقی می شود، نفع بیش تری کسب خواهیم کرد و ذخیره ی بیشتری فراهم خواهیم ساخت. اما برای درک بهتر این نکته باید همواره میان نفع کشور و سود تاجر تمایز قائل شویم؛ زیرا کشور بیش از آن چه بیش تر فرض می کرد، برای این فلفل نمی پردازد، و نیز بابت کالاهای دیگری که در کشورهای خارجی خریداری می کند، بیش از آن چه خارجی بابت همان از ما دریافت می دارد، پرداخت نمی کند. اما تاجر، علاوه بر قیمت، کرایه ی حمل، بیمه، گمرک و دیگر هزینه های گزاف این سفر طولانی را نیز پرداخت می کند؛ با وجود این، همه ی این ها در حساب کشور، تنها مبادلاتی میان خودمان، و نه به معنای محرومیت کشور از ذخایر خود است، مشروط بر آن که دقیقاً بررسی، و از دیگر تجارت های مان با ایتالیا، فرانسه، ترکیه و کشورهای شرق و دیگر جاها، که متضمن حمل و فروش کالاهایی است که همه ساله با بهترین کشتی های مان از هند شرقی می آوریم، حمایت شود؛ این ممکن است موجد حداکثر تلاش برای حفظ و توسیع این شغل والا و بزرگ باشد، که خود موجد ثروت، قدرت و سعادت همگانی است. به علاوه، ثروتمند شدن با ذخایر ملل دیگر، و نه با افزایش تلاش و وسایل خودمان، نیز افتخار کمی نیست، به خصوص وقتی مورد اخیر با منافع موردِ سابق پیش می رود، همان طور که در هند غربی با فروش بیش تر قلع، پارچه، سرب و دیگر کالاها شاهد آن بودیم که فروش این کالاها همه روزه در کشورهایی افزایش می یابد که سابقاً هیچ کاربردی برای کالاهای ما نداشتند.
9. صدور پول و نیز کالا بسیار سودآور است؛ این عمل، که تنها در تجارت انجام می گیرد، بر خزانه ی ما می افزاید. در فصل بعد، بیش تر در این باب خواهم نوشت تا آن را به روشنی اثبات کنم.
10. تحمل ضرر در نتیجه ی صدور بدون گمرک کالاهای ساخته شده از موارد خارجی، مانند مخمل و انواع پارچه های ابریشمی، متقال، ابریشم تافته و مانند آن، سیاستی مدّبرانه و به نفع کشور بود، زیرا این عمل موجب اشتغال بسیاری از مردم فقیر می شود، ارزش سهام ما را که همه ساله در دیگر کشورها انتشار می یابد، بسیار افزایش می دهد و موجب ورود مواد خارجی بیش تر، و بهبود گمرک پادشاهی خواهد شد. در این جا، افزایش چشمگیری را تنها در صنعت پیچیدن و تابیدن ابریشم خارجی ذکر می کنم، که مطابق اطلاعات بنده، تا 35 سال قبل تنها کم تر از 300 نفر در شهر لندن و حومه به آن اشتغال داشتند، اما در حال حاضر بر مبنای گزارش معتبری که به اعضای کمیسیون سلطنتی تجارت تقدیم شد، مازاد بر چهارده هزار نفر در این صنعت مشغول به کارند. مطمئناً اگر بتوان کالاهای خارجی رقیب را بدون گمرک از این جا صادر کرد، بر میزان چنین مصنوعاتی باز هم افزوده خواهد شد، و به همان سرعت در ایتالیا و هلند کاهش خواهد یافت. اما اگر کسی این مَثل هلندی را مطرح کند که «زندگی کن و بگذار دیگران زندگی کنند،» من در جواب می گویم آن هلندی به رغم مَثلش، نه تنها در این پادشاهی به زندگی ما تجاوز می کند، که در دیگر بخش های خارجی تجارت مان نیز با ایجاد مانع در مسیر قانونی زندگی مان، ما را نابود می کند و به این ترتیب نان را از دهان ما بیرون می کشد، در حالی که ما هیچ گاه توبره را از پوزه شان نقاپیدیم و مانع آن ها نشدیم، و در سال های اخیر، بسیاری از ما با تحمل صدمات و بی صداقتی این ملت بی آبرو، به کار خود ادامه داده اند. ما باید چون ایام گذشته، مسیر اعتدال و شایستگی را در پیش گیریم، چنان که خداپسندانه تر و در خور اعتبار دیرینه ی ما باشد.
11. به علاوه، لازم است گمرک سنگینی بر کالاهای محلی تحمیل نکنیم، تا آن ها را برای استفاده خارجیان گران نسازیم، که این امر مانع فروش آن ها خواهد شد. به خصوص باید به کالاهای خارجی توجیه کنیم برای صدور مجدد وارد می شوند، زیرا در غیر این صورت، آن شیوه ی تجارت نمی تواند شکوفا شود و دوام بیاورد. اما می توان بر مصرف این گونه کالاهای خارجی در کشور هزینه ی بیشتری تحمیل کرد که در تراز تجاری (3) به سود کشور باز خواهد گشت، و به این ترتیب پادشاه را نیز قادر می سازد که از درآمد سالانه ی خود ذخیره ی بیشتری فراهم آورد، که قصد دارم در جای مناسب در این مورد خاص بیش تر بنویسم، و در آن نشان خواهم داد شاه چگونه می تواند بدون ضرر رساندن به اتباع خود به راحتی پس انداز کند.
12. در نهایت، ما همیشه باید بکوشیم حداکثر استفاده را از آن چه داریم، چه طبیعی و چه مصنوعی، به عمل آوریم و از آن جا که تعداد کسانی که معیشت شان از راه این صنایع می گذرد، بسیار بیش تر از تعداد صاحبان محصولات به دست آمده است، باید در تأمین این جمع کثیر کوشندگان ملاحظه کارتر باشیم، که کارشان متضمن منتهای قدرت و ثروت برای پادشاه و کشور است: زیرا هر جا جمعیت فراوان و صنعت پر رونق باشد، در آن جا داد و ستد زیاد و کشور ثروتمند است. در ایتالیا، عدّه ی زیادی از مردم را استخدام می کنند؛ و از تلاش خود و از کالاهایی که از ابریشم خام پادشاهی سیسیل می سازند، بیش از درآمد پادشاه اسپانیا و اتباعش از این کالای غنی پول به دست می آورند. اما حال که می دانیم کالاهای طبیعی ما به قدر صنعت مان سودآور نیست، چه لزومی دارد این الگو را به کشورمان بیاوریم؟ زیرا سنگ آهن در معدن، در مقایسه با کاربردها و منافع حاصل از آن- یعنی وقتی سنگ آهن استخراج، تفکیک، حمل و فروخته شد، و به توپخانه، شمخال، و بسیاری از دیگر ادوات جنگ آفندی و پدافندی تبدیل گردید، و از آن لنگر، پیچ، میله، میخ و مانند آن برای استفاده در کشتی، خانه، گاری، کالسکه، گاو آهن، و دیگر وسایل شخم، ساختند- ارزش چندانی ندارد. پشم را با پارچه ی ما مقایسه کنید، که نیازمند چیدن، شستن، زدن، ریسیدن، بافتن، مالیدن، رنگ کردن، آراستن و دیگر تزیینات است، و ملاحظه می شود این هنرها از ثروت طبیعی سودآورتر است، که مثال های دیگری از آن را خواهم آورد. اما بیش از این خواننده را خسته نخواهم کرد، زیرا اگر بخواهم این مطلب و دیگر مطالب خاصی را تفصیل دهم که قبلاً نوشته ام، کتاب حجیمی خواهد شد؛ اما قصد من تنها اثبات نکته ای است که اجمالاً و به وضوح مطرح کردم.

فصل4: صدور پول ما ضمن تجارت کالا، وسیله ای برای افزایش خزانه ی ما است

این موضع تا بدان حد خلاف نظر همگانی است که اثبات آن مستلزم استدلالات قوی و فراوان است تا مورد پذیرش جماعتی قرار گیرد که به خروج هر پولی از کشور را به شدت اعتراض می کند؛ و بلافاصله مدعی می شوند که ما خزاین بسیاری از دست داده ایم، و این عملی است کاملاً برخلافِ قوانین دیرپایی که عقلای این کشور در دیوان عالی پارلمان وضع و تأیید کرده اند، و این که بسیاری از کشورها، حتی اسپانیا که خود سرچشمه ی پول است، صدور آن را- جز در چند مورد- ممنوع کرده است. در پاسخ به همه ی این ها، می گویم که، فلورانس، جنوا، هلند و کشورهای مختلفِ دیگر نیز چنین تدبیری را مجاز می شمارند، مردمان این کشورها آن را می ستایند و در آن منفعت بسیار می یابند؛ اما این ها همه ادعایی بیش نیست و چیزی را ثابت نمی کند؛ بنابراین، باید دلیلی هایی را ذکر کنیم که به عمل مورد بحث مربوط است.
اول، من این نکته را که هیچ شخص بصیری آن را انکار نمی کند مسلم می انگارم که ما برای تأمین خزانه هیچ وسیله ای جز تجارت خارجی نداریم، زیرا معادنی نداریم که چنین امکاناتی را به ما بدهد، و قبلاً نشان دادم این پول چگونه از طریق مدیریت تجارت، که ذکر شد، به دست می آید، یعنی از طریق کالاهای تولیدی مان که همه ساله صادر می شود تا از نظر ارزش از کالاهای خارجی مصرفی ما فراتر رود؛ به طوری که تنها باید نشان داد چگونه پول ما می تواند به کالاهای مان اضافه شود، و در صورت صدور هر دو، خزانه ما را باز هم افزایش دهد.
پیش تر فرض کردیم اگر ارزش کالاهای خارجی مصرفی ما سالانه دو میلیون پوند باشد، و صادرات ما از دویست هزار پوند فراتر می رود، تأیید کردیم این مبلغ برای تراز کردن حساب، به خزانه ی ما آورده می شود. اما شاید بعضی بگویند که اگر سه هزار پول نقدِ دیگر به صادرات قبلی مان بیفزاییم که به صورت کالا بود، چه سودی از آن حاصل می شود، چون باید همین مقدار پول نقد را پیش از قبل وارد کنیم، زیرا معادل آن را خارج کرده ایم.
در پاسخ باید گفت، ما کالاهای صادراتی مان را آماده ساختیم، و از هر چیزی که می توانیم کنار بگذاریم یا در خارج بفروشیم، به خارج فرستادیم: اما نگفتیم در آن صورت باید پول مان را بر آن بیفزاییم تا فوراً پول بیش تری وارد کنیم، بلکه گفتیم به جای آن، اول باید افزایش توان خود برای وارد کردن کالاهای خارجی، تجارت مان را بیشتر توسعه می دهیم، که در صورت صدور مجدد آن در زمان مناسب، موجب افزایش بسیار زیاد خزانه ی ما خواهد شد.
به این ترتیب، با حفظ کشتی رانی و دریانوردان بیش تر، بهبود گمرک و دیگر منافع، همه ساله واردات مان را چند برابر کنیم، و در ضمن مصرف کالاهای خارجی نیز بیش از گذشته نخواهد شد؛ زیرا، همان طور که قبلاً نوشتیم، افزایش کالاهای وارداتی مذکور در ازای پول نقدی که به خارج فرستادیم، در نهایت به تمامی برای ما به صادراتی ارزشمندتر از پول مذکور تبدیل خواهد شد. این نکته با سه مثال بعد به اثبات می رسد.
1. فرض کنیم با صد هزار پوندی که با کشتی خودمان به کشورهای شرق می فرستیم، صد هزار کوارتر گندم تحویل در کشتی بخریم، تا بعد از حمل به انبارهای مان در انگلستان، آن را در بهترین زمان برای فروش در اسپانیا یا ایتالیا، صادر کنیم. گندم در آن کشورها کم تر از دویست هزار پوند بازده نخواهد داشت، که تنها در حد پس اندازی برای تاجر است، اما با همین حساب مشاهده می شود که خزانه ی پادشاهای را دو برابر کرده است.
2. این سود- در صورت تجارت در کشورهای دوردست- باز هم افزایش خواهد یافت؛ مثلاً اگر صد هزار پوند را به هند شرقی بفرستیم و در آن جا فلفل بخریم و به این جا بیاوریم، و از این جا به ایتالیا یا ترکیه بفرستیم، با توجه به هزینه های اضافی که تاجر در این سفرهای طولانی بابت کشتی، دست مزد، آذوقه، بیمه، گمرک، مالیات بر واردات و مانند آن پرداخته است، بی تردید حداقل هفت صد هزار پوند بازده عاید پادشاه و پادشاهی خواهد شد.
3. اما هرگاه سفرها کوتاه و کالاها گران باشد، و در نتیجه استفاده ی زیادی از کشتی نشود، سود خیلی کم تر خواهد بود. مثلاً وقتی صد هزار پوند برای خرید ابریشم خام در ترکیه مصرف شود، و ابریشم به این جا آورده شود تا بعداً از این جا به فرانسه، هلند یا آلمان برده شود، تاجر نفع خوبی خواهد داشت، حتی اگر آن را در آن جا تنها به صد و پنجاه هزار پوند بفروشد: و به این ترتیب، پول های صادر شده در قالب کالاهای مختلف در این گردش، در مجموع بیش از سه برابر افزایش می یابد و به دست ما باز می گردد. با این همه، ممکن است کسی اعتراض کند که پول برگشتی به صورت کالا- و نه واقعاً به صورت پولی که فرستاده شده است- به دست ما خواهد رسید.
پاسخ آن است که اگر مصرفِ سالانه ی ما از کالاهای خارجی بیش از حدی نباشد که قبلاً فرض شد، و صادرات ما در نتیجه ی این شیوه ی تجارت با پول نقد، که قبلاً ذکر شد، افزایش عظیمی یابد، در آن صورت اتفاقی نخواهد افتاد جز این همه که مازاد یا تفاوت به صورت پول یا به صورت کالایی که باید مجدداً صادر شود، باز خواهد گشت؛ و همان طور که قبلاً به وضوح نشان دادیم، این خود روش کارآمدی است برای افزایش خزانه ی ما.
چون وقتی در خزانه ی کشور، یا جزء دارایی تاجران، انباری از کالا وجود داشته باشد، نمی گویند ما با پول مان مخاطره یا معامله نخواهیم کرد (چون عملی است نابخردانه)، بلکه آن را به کالا تبدیل و بدان وسیله پول شان را چند برابر می کنند، و به این ترتیب با تبدیل مداوم پول به کالا و به عکس ثروتمند می شوند، و هرگاه بخواهند همه ی دارایی شان را به خزانه تبدیل می کنند؛ زیرا کسی که کالا دارد، خواهان پول نخواهد بود.
همچنین کسی نگفته است حیات تجارت در پول است و بدون پول زنده نخواهد ماند؛ زیرا می دانیم حتی زمانی که پول کمی در جهان در جریان بود، تجارت گسترده ای از طریق معاوضه و تهاتر وجود داشت. مردم ایتالیا و بعضی ملل دیگر، برای مقابله با کمبود پول، چاره هایی اندیشیده اند تا تجارت شان از رونق نیفتد و مسدود نشود، زیرا آن ها اسناد بدهکاری را انتقال می دهند، و بانک هایی دارند- اعم از عمومی و خصوصی- که از طریق آن ها همه روزه مبالغ هنگفت اعتبارات را به سادگی و با رضایت، تنها با پشت نویسی، به یکدیگر واگذار می کنند، ضمن آن که در عین حال بخش عمده ی خزانه ای که اساس این اعتبارات است، به مثابه مال التجاره برای تجارت خارجی به کار برده می شود و در نتیجه در این کشورها جز برای هزینه های عادی پول کاربردهای محدودی دارد. بنابراین، آن چه موجب رونق و پویایی تجارت می شود نیاز به کالاهای ما در کشورهای خارجی و استفاده از آن ها، و نیاز ما به کالاهای آن ها است که موجب فروش و مصرف در همه سو می شود، و نه نگهداری پول در کشور. ما روزگاری تنگ دست بودیم، ولی امروز در نتیجه ی تجارت، دارای ذخیره ای از پول هستیم که تصمیم داریم آن را در کشور حفظ کنیم. اما آیا این موجب می شود که دیگر ملت ها برای کالاهای مان بیش از قبل هزینه کنند، و بدین ترتیب تجارت ما سرعت و وسعت بیاید؟ در واقع، خیر؛ چون نگه داشتن پول موجد چنین تأثیر خوبی نخواهد بود: بلکه بر اثر گردش روزگار و نتایج ملموس حاصل از این کار باید خلافش را انتظار داشته باشیم، زیرا همه بر این نکته اتفاق دارند که پول فراوان در یک کشور کالاهای محلی را گران تر می کند، که اگر چه در واقع به نفع درآمد بعضی افراد است، اما از منظر حجم تجارت مستقیماً به ضرر عموم مردم است؛ زیرا مطابق آن چه پیش تر، در فصل قبل مشخصاً در مورد پارچه به وضوح نشان دادیم، همان طور که فراوانی پول کالاها را گران تر می کند، کالاهای گران نیز استفاده از کالا و مصرف آن ها را کاهش می دهد؛ و اگرچه فراگیری این درس برای بعضی زمینداران بزرگ بسیار سخت است، اما مطمئنیم این درسی واقعی است که همه ی کشور باید آن را مورد مداقه قرار دهند، تا مبادا ذخیره ی پولی که از طریق تجارت به دست می آوریم، بر اثر استفاده نشدن از آن در تجارت از دست برود. شاهزاده ای را به نام فردیناندو اول، دوک بزرگ توسکانی در ایتالیا، می شناسم که چون خزانه ای بسیار غنی داشت، کوشید با توزیع مبالغ هنگفت پول با بهره ی کم میان تاجران، تجارت را توسعه دهد. من شخصاً مبلغ چهل هزار کرون از پول او را به مدت یک سال به رایگان در اختیار داشتم؛ و البته او می دانست که من بی درنگ این پول را به صورت سکه به منظور خرید کالا برای کشور خود او به بخش هایی از ترکیه می فرستم، اما اطمینان کافی داشت که در پایان این جریان تجاری، آن پول با مقداری افزایش باز خواهد گشت. این شاهزاده ی بزرگ و پرتلاش، با مراقبت و پشتکار خود و با توجه و لطف به تاجران، آن چنان موجب گسترش تجارت شد که به زحمت می توان در سراسر کشورش اشراف زاده یا نجیب زاده ای را یافت که رأساً یا با مشارکت دیگران به تجارت نپردازد، و به این طریق در خلال این سی سال تجارت در بندر لِگهورن (4) آن قدر افزایش یافته که امروزه آن شهر فقیر و کوچک (که من خود آن را دیده بودم) به شهری زیبا و امن، و یکی از مشهورترین مناطق در سراسر دنیای مسیحیت برای تجارت تبدیل گشته است. اما این نکته ارزش توجه دارد که بازرگانانی که با کشتی های پر از کالا از انگلستان، هلند و دیگر کشورها به آن جا می آیند، همواره می توانند سود خود را به شکل پول نقد آزادانه از آن جا بیرون ببرند، و این نفعی باور نکردنی برای دوک بزرگ توسکانی و اتباعش دارد، که در نتیجه ی تجمع بزرگ و مداوم تاجران از همه ی ایالات همسایه ی شاهزاده بسیار ثروتمند شده اند، چون تاجران برای تأمین نیازشان به کالاهای مذکور همه روزه پول زیادی با خود به این کشورها می آورند. بدین ترتیب ملاحظه می شود جریان مال التجاره که خزانه ی آن ها را به خارج می بَرد، به جریانی مداوم تبدیل گشته که بار دیگر با مقدار بیش تری پول پُر می شود.
یکی دو اعتراض دیگر نیز وجود دارد، که در همین حد سست است: مثلاً این که اگر با پول خودمان تجارت کنیم، کالای کمتری بیرون خواهیم فرستاد؛ مانند آن که کسی بگوید کشورهایی که تا مروز پارچه، سرب، قلع، آهن، ماهی و دیگر کالاهای ما را مصرف می کرده اند، از این به بعد، از پول ما به جای آن ضروریات استفاده خواهند کرد، که تأیید آن بسیار نامعقول است، یا این که تاجر به جای صدور کالای ما که در آن نفعی مورد انتظار است، به صدور پول راکدی اقدام کند که افزایشی نخواهد داشت.
اما، برعکس، کشورهای بسیاری هستند که با پول ما می توانند تجارتی بسیار سودآور برای ما فراهم آورند، که در غیر این صورت اساساً هیچ تجارتی برای ما وجود نمی داشت، زیرا کالاهای ما در آن کشورها مصرف ندارد، مانند هند شرقی در اوایل آغاز کار آن. البته، بعدها در نتیجه ی پشتکار ما در تجارت با آن ملل، آن ها را به استفاده ی بیشتر از سرب، پارچه، قلع و دیگر چیزهای مان سوق دادیم، که در مقایسه با فروش قبلی مان افزایش خوبی داشته است.
برخی نیز ادعا کرده اند علت آن که بعضی کشورهای اجازه ی خروج پول را می دهند، این است که کالای کمی برای تجارت دارند یا اصلاً کالایی ندارند، اما ذخیره ی بزرگی از کالا داریم و بنابراین عمل آن ها نباید الگوی ما باشد.
پاسخ این مطلب به طور خلاصه این است: فرض کنیم ما آن قدر کالا داریم که همه ی نیازهایمان را از ماورای بحار کاملاً تأمین کند. پس چرا باید تردید کنیم پولی که برای تجارت به خارج فرستاده ایم، همراه با نفع عظیمی که به این نحو همانند گذشته حاصل می شود، مجدداً به خزانه ی ما باز خواهد گشت؟ و از سوی دیگر، اگر مللی که پول شان را به خارج می فرستند، بدان دلیل این کار را می کنند که فقط چند کالا از آن خود دارند، پس چگونه است که آن ها با داشتن چنان خزانه ای که در آن جاها می بینیم، از صدور آزادانه ی پول در همه وقت و توسط همه کس صدمه ای نمی بینند؟ من در جواب می گویم وقتی معادن طلا و نقره ندارند، به چه طریق دیگری جز تجارت با پول شان می توانند چنان ثروتی را به دست آورند؟
به این ترتیب، اگر چنان که همه ی اعمال انسانی را باید سنجید، به عاقبت چنین تجارت پرباری بیندیشیم، به وضوح خواهیم دید که این کار نه چنان است که بسیاری می پندارند؛ چون آنان تنها آغاز کار را می بینند، که قضاوت آن ها را به انحراف می کشاند و آن ها را به اشتباه سوق می دهد: زیرا اگر اعمال کشاورز را فقط در زمان بذرپاشی ببینیم که مقدار زیادی ذرّت خوب را در زمین می پاشد، او را نه کشاورز که مجنون به حساب خواهیم آورد، اما وقتی کار او را هنگام برداشت مورد توجه قرار دهیم که عاقبت تلاش های اوست، ارزش و افزایش فراوان اعمال او را در می یابیم.

فصل 10: اجرای قانون لزوم تبدیل مواد اولیه وارداتی به مصنوعات داخلی نمی تواند خزانه ی ما را افزایش دهد، و حتی آن را حفظ هم نخواهد کرد

حفظ پول در کشور، در مقایسه با افزایش خزانه، مستلزم مهارت و دشواری کم تری نیست، زیرا علل حفظ و تولید خزانه ماهیتاً یکسان است. در وهله ی اول، به نظر می رسد قانون لزوم تبدیل اجناس خارجی به مصنوعات داخلی، راهی خوب و قانونی به منظور نیل به این اهداف باشد؛ اما با بررسی جزییات درخواهیم یافت که نمی تواند چنین تأثیر خوبی داشته باشد.
از آن جا که استفاده از تجارت خارجی برای همه ملل یکسان است، به سادگی می توانیم درک کنیم که خارجیان در این زمینه چه می کنند. برای این منظور تنها باید به مشاهده ی اقدامات خود در این امر خطیر بپردازیم: اقداماتی که از طریق آن، علاوه بر تلاش برای رفع نیازمان به کالاهای خارجی با صدور کالاهای مان، می کوشیم با افزایش خزانه، خود را نیز غنی سازیم. اما با توجه به وضعیت خودمان و طبیعت جاهایی که با آن تجارت می کنیم، از شیوه های متفاوت تجارت استفاده می کنیم؛ یعنی در بعضی کشورها کالاهای مان را می فروشیم و درآمد حاصل را به صورت کالاهای آن ها، یا بخشی را به صورت پول، با خود باز می آوریم؛ در کشورهای دیگر کالاهای مان را می فروشیم و پول آن را می گیریم، چون این کشورها کالاهای مناسب طبع ما ندارند یا کم دارند. و همچنین در بعضی جاهای دیگر، ما به کالاهای آن ها احتیاج داریم، اما آن ها از کالاهای ما کم استفاده می کنند؛ بنابراین، پول ما را که در کشورهای دیگر کسب کرده ایم، می گیرند. به این تعبیر، تجارت حکم بدنی را دارد که هر یک از اعضای آن از طریق نوعی داد و ستد، نیازهای یکدیگر را رفع می کنند، و اگر بیماری اسراف در داخل، خشونت و زورگویی در خارج، و با هزینه ها و محدودیت های داخلی و خارجی هماهنگی و سلامت این بدن را مختل کند، رنجور خواهد شد. از میان این بیماری، من در این مجال تنها به اختصار از محدودیت ها سخن خواهم گفت.
تاجران به سه طریق می توانند بازده کالاهای خود را از ماورای بحار به دست آورند: به صورت پول، به صورت کالا، یا به صورت تسعیر. اما این قانون نه تنها در استفاده از پول محدودیت ایجاد می کند (که ظاهراً از سر عاقبت اندیشی و عدالت است) که استفاده از تسعیر یا برات را نیز مهار می کند. هر دو این ها ناقض قانون تجارت است، و در واقع قانونی است بدون مشابه در مناطقی از جهان که با آن تجارت داریم، و بنابراین باید مورد توجه قرار گیرد، زیرا هر چه قوانینی از این نوع را در این جا بر بیگانگان تحمیل کنیم، بلافاصله به قانونی بر ضد ما در کشورمان تبدیل خواهد شد، به خصوص نزد همسایگان هشیاری که بیش تر تجارت ما با آن ها است و برای حمایت از امتیازات برابر در داد و ستد با دیگر ملل هیچ مهم و فرصتی را نادیده نمی گیرند. بنابراین، در وهله ی اول از آن آزادی و امکاناتی که امروزه برای آوردن خزانه به کشور داریم، محروم می شویم، و علاوه بر آن فروش کالاهای بسیاری را که به جاهای مختلف می بریم از دست می دهیم که در نتیجه ی آن، تجارت و خزانه ما با هم تباه می شود.
ثانیاً، اگر با قانون مذکور صادرات کالاهای مان را (بیش از حد عادی) بر خارجیان تحمیل کنیم، در آن صورت باید آن را از مردم انگلیس بگیریم، که برای تاجران، دریانوردان و کشتی رانی ما مضر است؛ به علاوه، از نظر فروش ذخایر کشور به خارجیان در این جاو به نرخی بسیار پایین تر از نرخی که در صورت فروش در کشور خودشان از آن ها می گرفتیم، موجب زیان کل کشورهای مشترک المنافع می شویم، که شرح آن در فصل سوم ارائه و ثابت می شود.
ثالثاً، قبلاً در حد کفایت شان دادیم که اگر ارزش کالاهای خارجی بر ارزش کالاهای ما بچربد، ناچار ما به خارج برده خواهد شد. چگونه می توان با بستن دست خارجیان و آزاد گذاشتن کشور خودمان از این کار جلوگیری کرد، آیا همان دلیل و نفعی که امروز ایجاد محدودیت برای دیگران می شود، نباید باعث می شد که دیگران قبلاً به آن اقدام کنند؟ یا اگر قانونی وضع کنیم که هم برای ما و هم برای خارجیان محدودیت ایجاد کند، آیا همه چیز را به یک باره تباه نخواهیم کرد؟ پادشاه را از گمرک و کشور را از منافع محروم نخواهیم کرد؟ چنین محدودیتی لزوماً تجارت زیادی را نابود می کند، زیرا تنوع موقعیت ها و مناطق که موجب رونق تجارت می شود، حکم می کند بعضی هم به کار صادرات و هم به کار واردات بپردازند، برخی تنها صادرکنند، بعضی دیگر وارد کننده برخی پولشان را به تسریع دهند و دیگران آن را دریافت کنند؛ برخی پول را خارج و دیگران آن را وارد کنند، و این امر به مقادیر بیش و یا کم تر، متناسب با مدیریت خوب یا مازاد موجود در کشور انجام می گیرد، که اگر قانون سخت گیرانه ای را بر آن اعمال کنیم بر همه ی فعالیت های دیگر مسلط خواهد شد، و در این شرایط، قوانین دیگر هیچ یک درخور حفظ یا تأمین خزانه ی ما نخواهد بود.
و در پایان، برای آن که هیچ اعتراضی بی پاسخ نماند: ممکن است گفته شود قانونی که هم شامل انگلستان و هم شامل خارجی ها باشد، لزوماً باید پول ما را در قلمرو پادشاهی نگه دارد. این قانون چه فایده ای دارد اگر مانع ورود پول و در نتیجه اضمحلال تجارت پُررونقی شود که در نبودِ این قانون داشتیم؟ آیا این درمانی بدتر از بیماری نیست؟ اگر درآمد پادشاه، و تاجران، دریانوردان، کشتی رانی، پیشه وران، زمین، ثروت، همگی همراه با تجارت نابود شوند، آیا زندگی ما بیش تر مانند ایرلندی ها نخواهد بود تا مانند انگلیسی ها؟
آری، اما برخی می گویند بهتر است امید داشته باشیم که این گونه نباشد؛ زیرا قصد این قانون آن است که همه ی اجناسی خارجی که به داخل آورده می شود، در کالاهای مان به کار رود و، در نتیجه پول مان در کشور نگه داشته شود: بنابراین، شکی نیست که باید مقدار بیش تری از کالاهای مان را به خارج بفرستیم تا ارزش آن را به صورت پول نقد به داخل بیاوریم.
اگرچه استدلالات یادشده، کاملاً نافی این نکته ست، اما فعلاً آن را می پذیرم چون علاقه مند به خاتمه ی این بحث هستم: زیرا اگر درست باشد که ارزش کالاهایی که دیگر ملل از کالاهای ما خواهند برد بیش از مصرف ما از کالاهای آن ها است، در آن صورت تأیید می کنم که باید مازاد آن لزوماً و بدون استفاده از قانون، به صورت خزانه به سوی ما باز گردد، بنابراین این قانون نه تنها بی ثمر که زیانمند است، همان طور که بعد از بررسی معلوم می شود که بعضی دیگر از محدودیت های مشابه این گونه اند.

فصل 11: اجبار تاجر صادرکننده ی ماهی، ذرت یا مهمات به بازگرداندن همه یا بخشی از ارزش آن به صورت پول موجب افزایش خزانه ی ما نخواهد شد

در یک مجموعه ی مشترک المنافع، خوار و بار و مهمات جنگی آن قدر ارزشمند است که به نظر می رسد لازم است صدور آن ها را به کلی ممنوع کنیم، یا مقرر کنیم منافع آن به مقدار معیّن به خزانه باز گردد. به نظر می رسد این رویکرد معقول و بدون اشکال باشد، زیرا اسپانیا و دیگر کشورها مشتاقانه از پول شان برای خرید این گونه کالاها چشم می پوشند، و در مواقع مقتضی صدور آن ها را صریحاً ممنوع می کنند: من این همه را تصدیق می کنم، اما باید توجه داشته باشیم (که در زمینه ی تجارت) شیوه ها و ابزارهای دستوری برای خزانه پادشاهی انگلستان مفید فایده نیست: زیرا این کار تنها از طریق به دست آوردن منفعت مشروع شدنی است و این نفع، جز از طریق مازاد تراز تجاری، به هیچ وجه تحقق پذیر نیست، و مازاد تراز در نتیجه ی محدودیت ها کاهش می یابد: پس این گونه محدودیت ها مانع افزایش خزانه ی ما می شود. این استدلالی اسده است، و نیازی به دلایل دیگر برای اثبات آن نیست، مگر برای آنسان تهی مغزی که تصور می کند محدودیت ها موجب صدور کالاهای کم تری نخواهد شد. اما گر این را هم درست بدانیم، این دستور که تاجر باید پول خوار بار و مهماتی را که خارج می کند، به کشور بازگرداند، موجب نخواهد شد که در آخر سال یک پنی بیشتر در کشور داشته باشیم؛ زیرا هر آن چه به اجبار از یک راه وارد شود، به ناچار از راه دیگر خارج می شود: زیرا تنها آن مقدار برای ما باقی و پایدار خواهد ماند که در نتیجه ی مازاد تراز تجاری به دست آمده و در دارایی کشور ادغام شده باشد.
این مطلب را می توان با مثال آن انگلیسی روشن ساخت که می توانست انواع کالاهای خارجی را به شش صد پوند بخرد و به کار برد، و چون کالاهایی از آن خود به ارزش یک هزار پوند داشت، آن را به آن خارجیان فروخت، و بی درنگ تمام پول دریافتی از آنان را در ید قدرت خود گرفت؛ با وجود این، پس از تسویه حساب، برای مرد انگلیسی از بابت کالاهایی که خریده و فروخته بود، تنها چهارصد پوند باقی ماند؛ و بقیه ی پولی را که دریافت داشته بود، به همان جایی بازگرداند که از آن دریافت کرده بود. و این مثال، برای نشان دادن آن است که صرف نظر از مسیری که برای وارد کردن اجباری پول به کشور در پیش گیریم، تنها وقتی این پول باقی خواهد ماند که آن را از طریق مازاد تراز تجارت مان به دست آورده باشیم.

فصل17: آیا برای شاهزادگان بزرگ ایجاد ذخیره ضروری است؟

قبل از آن که به تعیین مقدار ذخیره ای بپردازیم که شاهزادگان باید همه ساله به سهولت و بدون صدمه به ثروت عمومی ایجاد کنند، جا دارد به بررسی این نکته بپردازیم که آیا نفسِ عمل ذخیره کردن ضروری است یا نه: زیرا در مجامع عمومی همواره با افرادی برخورد می کنیم که سخت چشم انتظار یا علاقه مند به گشاده دستی هستند، و پرکردن خزانه را از فرومایگی شاهزادگان می شمارند و آن را غیرضروری می پندارند، و شرافت و امنیت شاهزادگان را بیش تر و در بذل و بخشش آنان می دانند، نه در پول شان، و برای تأیید نظر خود از سزار، اسکندر و دیگرانی مثال می آورند که از پرکردن خزانه دوری می جستند، و با عطایای فراوان و خاصه خرجی های سخاوتمندانه کارها کردند و پیروزی های فراوانی به دست آوردند. در ادامه، این مثال را ذکر می کنند که از ذخیره ی هنگفتی که داوود پادشاه برای پسرش سلیمان بر جای گذاشت، نتیجه ای ناچیز حاصل شد، زیرا به رغم این ثروت و همه ی هدایای گران بها و داد و ستد فراوان در حکومتی آرام، همه ی آن، جز آن چه صرف ساختن معبد شد، برای خودنمایی و لذات پوچ مصرف شد. بر آن مبنا، می گویند وقتی خزانه ی عظیمی که چنین پادشاه عادلی گرد آورد، نتیجه ای چنان ناچیز داشت، چه امیدی می توانیم به تلاش های مشابه دیگر شاهزادگان داشته باشیم؟ سارداناپالوس (5) ده میلیون پوند برای کسانی که او را کشتند، بر جای نهاد. داریوش بیست میلیون پوند برای اسکندر که او را مغلوب کرد، باقی گذاشت؛ نرون (6) به رغم آن که ثروتمند بود، ثروت زیادی را قهراً از بهترین اتباعش گرفت، و بیش از دوازده میلیون پوند به متملقان فرومایه ی خود و افراد نالایق داد، که باعث شد گالبا (7) بعد از او آن هدایا را مسترد دارد. هر شاهزاده ای که ذخایری از پول فراهم آورد، از صلح متنفر و از دوستی همسایگان و متحدانش بیزار است، و درگیر جنگ غیرضروری و خطرناکی می شود که به تخریب و گاه نابودی کشور او می انجامد. این همه، و دیگر استدلالات ضعیف از این نوع (که به منظور پرهیز از اطناب از ذکر آن ها خودداری می کنم)، با گردآوری قانونی و انباشت خزانه به دست شاهزادگان عاقل و دوراندیش منافاتی ندارد، مشروط بر آن که فهم درستی از آن داشته باشند.
اولاً در مورد آن بزرگانی که بر اثر عطابخشی و خاصه خرجی فراوان، به بالاترین قلّه ی افتخار و شرف دست یافتند، کیست که نداند که این مهم با غنائم گرفته از دشمنان، و نه از کیسه ی خودشان تحقق یافته، و واقع بذل و بخششی است که نه موجب ضرر می شود و نه بیم زیان در آن هست؟ حال آن که برعکس، آن شاهزادگانی که با دوراندیشی اقدام به ایجاد خزانه نمی کنند، یا خزانه ی موجود خود را به اعتدال مصرف می کنند، ناگهان خود را محتاج و گرفتار مصیبت می یابند؛ زیرا هیچ چیز زودتر از بذل و بخشش بی حساب بزرگان را تباه نمی کند. و این همان است که بر شاه سلیمان رفت، که با وجود خزانه ی بی پایانش سرباز اتباعش شد، به نحوی که بسیاری از آن ها در مقابل پسرش، رحَبَعام، به پا خاستند که در نتیجه، بخش بزرگی از قلمرو خود را از دست داد، چون مشاوران جوانش او را سخت گمراه کرده بودند. بنابراین، شاهزاده ای که می خواهد بدون سرکوب کردن رعایایش قادر به حفظ قلمرو و دفاع از حق خود باشد، و خود را به فقر، نفرت، انزجار و خطر نیندازد، باید خزانه ای ایجاد کند و عقل معاش داشته باشد. این مطلب را می توان ضمن چند مثال دیگر ثابت کرد؛ ولی در این جا از ذکر آن ها صرف نظر می کنم.
تنها این نکته را به عنوان قاعده ای ضروری و مُرعی اضافه می کنم که هرگاه لازم باشد خزانه ای فراهم آید، بیش از آن چه از مالیات های عادی به دست می آید، همواره لازم است برای اجتناب از تحریک تنفر مردم، این کار را بر مبنای برابری انجام داد، زیرا مردم هرگز از این اقدام خشنود نیستند، مگر آن که پرداخت ها با رضایت عموم شان انجام گیرد. بر پا داشتن پارلمان به همین منظور است، که سیاستی است بس بخردانه در حکومت برای حفظ توافقی خوشایند میان پادشاه و اتباعش، پرهیز از گستاخی اشراف، و جبران صدمات عوام، بدون درگیر ساختن شاهزاده در جانبداری از طرفین، و ایجاد امکان ابراز لطف یکسان به هر دو آن ها. چیز دیگری را نمی توان تعبیه کرد که امکان ابراز نظر بیش تر را برای عوام الناس ساکت کشور، یا مراقبت بیشتر از امنیت پادشاه را بهتر از این فراهم آورد، که بدین ترتیب انجام آن چه را که موجب غبطه است، به دست دیگران و آن چه را شایسته ستایش است، شخصاً به انجام می رساند.

فصل 18: ذخیره ی سالانه ی مناسب برای هر شاهزاده چه قدر است

تا این جا درآمد عادی و فوق العاده ی شاهزاده و فایده ی آن را نشان دادیم، و این که صرفاً چه کسی لزوماً و حقاً مجاز به دریافت عطایای فوق العاده ی اتباع خود است. حال باید این نکته را بررسی کنیم که چه بخشی از خزانه ی هر شاهزاده ای را می توان همه ساله به سهولت ذخیره کرد. در ابتدا، این کار بسیار ساده و آسان به نظر می رسد، زیرا اگر شاهزاده ی سالی دو میلیون درآمد داشته باشد، و تنها یک میلیون آن را مصرف کند، چرا نباید یک میلیون دیگر را اندوخته کند؟ در واقع، باید اذعان کرد که این مسیر و شرایط عادی افراد خصوصی برای کسب ثروت است؛ اما در مورد شاهزادگان این وضعیت بسیار متفاوت است، زیرا شرایط دیگری وجود دارد که باید مد نظر قرار گیرد؛ چون ممکن است عایدات شاه بسیار زیاد اما آن چه عاید کشور می شود ناچیز باشد، و در این صورت مبلغ ذخیره ی سالانه باید به قاعده و تناسب عایدی کشور باشد، زیرا اگر قرار باشد شاه پولی بیش تر از آن چه اندوخته کند که از طریق مازاد تراز تجارت خارجی کسب شده است، کار از سرکیسه کردن اتباع او خواهد گذشت و به گرفتن هست و نیست شان خواهد انجامید، و بدین ترتیب، شاه نیز نابود می شود، زیرا برای دریافت های آینده ی خود محتاج آنان است. برای روشن شدن مطلب، فرض کنید کشوری به لحاظ طبیعت و صنعت غنی باشد، به طوری که بتواند نیازهای خود به کالاهای خارجی را تأمین کند، و سالی دویست هزار پوند هم نقداً [برای خرید کالا] پیش پرداخت کند: حال فرض کنید مجموع درآمد پادشاه نُه صد هزار پوند و خرجش تنها چهار صد هزار پوند باشد، و در نتیجه بتواند سالی سی هزار پوند بیش از کل نفع کشور از تجارت خارجی در صندوق خود اندوخته کند. آیا لازم است بگویم در چنین وضعیتی که همه ی پول ناگهان به خزانه ی شاهزاده کشیده می شود، در نتیجه حیات کشاورزی و حِرف تضعیف و ثروت عمومی و خصوصی تباه خواهد شد؟ پس پادشاهی که مایل است پول زیاد ذخیره کند، باید به هر شیوه ی مناسب برای حفظ و افزایش تجارت خارجی تلاش کند، زیرا این تنها راهی است که نه تنها او را به هدفش سوق می دهد، که با ثروتمند ساختن اتباعش، باز هم او را منتفع می سازد: زیرا قدرت شاهزاده ای که اتباع ثروتمند و علاقمندِ فراوان دارد، از شاهزاده که ذخیره ی بسیار دارد، کم تر نیست.
اما در این جا باید به اعتراضی پاسخ گوییم که احتمالاً در مورد این گونه کشورها (که پیش تر به آن ها اشاره کردم) مطرح می شود، یعنی کشورهایی با وسعت نه چندان زیاد ولی هم مرزِ شاهزادگان بزرگ، که ناچارند مالیات های فوق العاده ای بر اتباع خود وضع کنند، و بدین طریق سالانه درآمدهای بسیار هنگفتی برای خود فراهم می آورند، و از هر جهت خود را در مقابل تهاجم خارجی آماده می سازند، اما تجارت گسترده ای با خارجیان ندارند، که مازاد تراز و نفع آن برای اندوختن یک دوم آن چه سالانه علاوه بر مخارج خود پیش پرداخت می کنند، کافی باشد.
پاسخ این مطلب، آن است که در چنین مواردی نیز نفع حاصل از تجارت خارجی باید قاعده ای ایجاد ذخیره باشد، که شاید مقدار سالانه ی آن زیاد نباشد، اما در زمان صلح طولانی و با مدیریت خوب، به مبلغ هنگفتی پول تبدیل خواهد شد که برای دفاعی طولانی که موجب پایان جنگ یا تغییر وضعیت آن شود کافی خواهد بود. به علاوه، لزومی ندارد که همه ی اعتبارات شاهزادگان مشخصاً در خزانه انباشته شود، زیرا آنان برای ثروتمند و قدرت شدن طرق دیگری دارند که ضرورت و سود کم تری ندارد، و آن توزیع مداوم بخش عمده ای از درآمد سالانه ی خود در میان اتباع شان است، که پیش تر همین پول را از آن ها اخذ کرده اند؛ یعنی صرف این پول برای ساخت کشتی جنگی با همه ی متعلقات آن، ساخت و تعمیر قلعه ها، خرید و ذخیره کردن مصرف (دست کم) یک سال ذرّت برای استفاده ذرت در انبارها هنگام قحطی که غفلت از آن برای دولت متضمن خطر زیاد است، تأسیس بانک با این پول برای افزایش تجارت اتباع خود، تداوم در پرداخت منظم حقوق افراد از سرهنگ، سروان، سرباز، افسران و ملاحان و غیر آن، اعم از دریایی و زمینی، پُرکردن انبارهای متسحکمی که در مناطق مختلف ساخته شده و تأمین باروت، گوگرد، شوره، گلوله، توپ، شمخال، شمشیر، نیزه، زره، اسب، و بسیاری از چیزهای دیگر مناسبِ جنگ؛ که همه ی آن ها موجب رعب در خارج و دلگرمی در داخل خواهد شد، به خصوص اگر دقت شود که در حد امکان همه ی آن ها از مواد و تولیدات داخلی ساخته شود، یعنی به دست کسانی که بار پرداخت های سالانه را بر دوست دارند؛ زیرا شاهزاده، مانند معده در بدن است، که اگر غذا را هضم و در میان اعضا توزیع نکند، دیری نخواهد پایید که علاوه بر تباهی آن ها، خود را نیز نابود خواهد کرد.
به این ترتیب، دیدیم دولتی کوچک می تواند حجم عظیمی از تدارکات ضروری، که گوهر شاهزادگان است و از خزانه ی آنان کم ارزش تر نیست، اندوخته کند تا در زمان نیاز آماده باشد، که جز از این طریق نمی توان آن را به فوریت فراهم آورد و ممکن است کشور قبل از تهیه ی مهمات از دست برود: به طوری که می توانیم شاهزاده را به مثابه فقیری بدانیم که چون پولی برای خرید کالا ندارد، نمی تواند کالای مورد نیاز خود را بخرد، زیرا اگرچه گفته می شود خزانه از ارکان جنگ است، اما هنگامی چنین است که خواروبار و مهمات را در مکان و زمانی که واقعاً لازم است، تدارک ببیند و نیروی انسانی را به حرکت درآورد؛ اما آن روز که به این چیزها نیز فوری افتد، از پول مان چه کاری برمی آید؟ توجه به این نکته موجب می شود کشورهای مختلف برخوردار از حکومت خوب بسیار دوراندیش باشند و این گونه تدارکات را خوب به انجام رسانند، به خصوص باید انبار غلّه و ذخایر زرّادخانه ی معروف و نیزیان را از بابت عظمت ساختمان، مقدار مهمات و ذخایر برای استفاده در زمین و دریا، کثرت کارگران و تنوع و تعالی حِرَف که با دستور حکومت شان فراهم آمده است، تحسین کرد. این ها چیزهای نادر و ارزشمندی است که شاهزادگان باید ببینند و بیاموزند؛ زیرا قدرت سلطنت جز با تأمین نیروی با کفایت، و توانایی به منظور انجام تدارکات ضروری تضمین نمی شود.

فصل 20: ترتیبات و روش های تنظیم تراز تجاری خارجی کشورمان

حال که در حد کفایت ثابت کردیم تراز تجارت خارجی قانون واقعی خزانه ی ما است، تنها باید نشان دهیم که این موازنه را همیشه چه کسی و به چه نحوی می تواند تنظیم کند، چون دولت از آگاهی از افول یا برتری ما در این امر خطیر بهره مند خواهد شد. و این کاری است که تنها مأموران کمرگ شاهی را باید بر آن گماشت، زیرا آنان حساب همه ی کالاهایی را که از کشور صادر یا به آن وارد می شود، دارند؛ و البته، آنان نمی توانند دقیقاً قیمت و هزینه ی کالاهای دیگر کسان را که در این جا یا در ماورای بحار خریداری می شوند، تعیین کنند؛ با این وصف، اگر بر دفتر نرخ ها تمرکز کنند، خواهند توانست برآوردی را که مناسب تنظیم تراز تجاری باشد، به دست آورند. و از آن جا که انتظارنمی رود بتوان چنین حسابی را در حد توازن کامل تنظیم کرد، محاسبه ی آن در حدی که اختلاف زیاد نباشد، کافی خواهد بود.
بنابراین، اولاً، در مورد صادرات مان، وقتی قیمت اولیه ی آن ها را تعیین کردیم، باید بابت هزینه ها در این جا، کرایه ی کشتی، بیمه ی حوادث و نفع تاجر، 25 درصد بر آن بیفزاییم؛ و در مورد تجارت صید ماهی که به اعلی حضرت گمرک نمی پردازد، می توان ارزش صادرات آن را با مشاهده ی دقیق آن چه انجام شده است و تکرار مداوم آن به تناسب افزایش یا کاهش آن، به سادگی برآورد کرد. وضعیت فعلی این کالا، یک صد و چهل هزار پوند است که همه ساله صادر می شود. به علاوه، باید همه ی پولی را که با مجوز اعلی حضرت، ضمن تجارت به خارج برده می شود، به صادرات مان اضافه کنیم. ثانیاً در مورد واردات کالاهای خارجی، دفاتر گمرک، تنها برای هدایت ما در مورد کمیت به کار می آید، زیرا نباید آن ها را به سبکی ارزش گذاری که در این جا نرخ گذاری می شوند، بلکه باید این کالاها را با توجه به تمام هزینه های شان در محل هایی که در ماورای بحار خریداری و در کشتی های مان بار شده اند، قیمت گذاری کنیم: زیرا نفع تاجر، هزینه ی بیمه، کرایه ی حمل، گمرک، مالیات و دیگر عوارض در این جا، که آن ها را برای استفاده و مصرف ما بسیار گران می سازد، تنها داد و ستدی است میان خودمان و بر کم تر از آن چه برای این جا قیمت گذاری شده است، نرخ گذاری شود. و اگرچه ممکن است این تخفیف برای بعضی کالاهای گران، که از هلند و جاهای دیگر به دست ما می رسد، بسیار زیاد به نظر برسد، اما وقتی آن را در مورد کالاهای بزرگ و کالاهای بار شده در کشورهای دوردست بررسی می کنیم- مانند فلفل که برای ما با همه ی هزینه ها، پوندی چهار پنی تمام می شود- باز هم منصفانه به نظر می رسد؛ خواهد رسید: البته، وقتی میانگین همه محاسبه می شود، تعیین قیمت باید به همان روشی انجام گیرد که قبلاً بیان شد. بنابراین، ترتیب به کار رفته برای ضرب کردن نرخ کامل کالاهای ورودی در بیست، موجب اشتباه بسیار فاحشی در باقی مانده خواهد شد، زیرا به این نحو، ده هزار کیسه ی فلفلی که امسال از هند شرقی به این جا آورده ایم، باید تقریباً نزدیک به دویست و پنجاه هزار پوند قیمت گذاری شود، حال آن که همه ی ی این فلفل در حساب کشور بیش از پنجاه هزار پوند نمی ارزد، زیرا اگرچه قیمت های فوق العاده گرانی را بابت آن پرداخته ایم، اما هندیان سهمی بیش از ما نداشته اند. همان طور که قبلاً گفتم، تمام هزینه های دیگر، تنها هزینه ی وسایل در میان خودمان، و از اتباع به پادشاه است، که نمی تواند مشترک المنافع را فقیر کند. اما این حقیقت دارد که تا این زمانه نُه هزار کیسه از فلفل مذکور به مناطق داخلی، که به این ترتیب به خارج ارسال شده است، باید به نرخ های گمرک شاهی محاسبه شود: پول ضرب در بیست، یا بهتر بگویم، ضرب در بیست و پنج، که وقتی انتظار داریم همه ی تجارت ما به حد میانگین قیمت برسد، به حساب نزدیک تر است.
ثالثاً، باید به خاطر داشته باشیم که همه ی کالاهای صادر یا وارد شده توسط خارجیان را باید خودشان ارزش گذاری کنند، زیرا در مورد آن چه خارج می کنند، کشور تنها هزینه ی اولیه و گمرک را تعیین می کند و در مورد آن چه وارد می کنند، باید آن را مطابق همان ارزشی که در این جا دارد، نرخ گذاری کنیم، و تنها گمرک، مالیات و هزینه های جزیی کسر شود.
بالاخره، باید همه ی ضررهای عمده ای را که در دریا و در کشتی های مان، ضمن صدور یا ورود تحمّل می کنیم، خوب مورد توجه قرار دهیم، زیرا ارزش یکی باید از صادرات مان کسر و ارزش دیگری باید به واردات مان اضافه شود: یعنی از دست دادن و مصرف کردن از نظر حساب یکی هستند. به همین ترتیب، اگر اتفاقاً اعلی حضرت مبلغ بسیار هنگفتی پول را از طریق تسعیر برای پشتیبانی از جنگی در خارج به کار بَرَد، که در آن جنگ، تأمین خوراک و پوشاک سربازان و تدارک ارتش به عهده ی ما نیست، باید همه ی این هزینه ها را از صادرات مان کسر یا بر واردات مان اضافه کنیم؛ زیرا این هزینه، موجب خروج یا مانع ورود این همه ذخایر می شود. در این جا، باید به خاطر داشته باشیم که از قرار، همه ساله کشیشان و سوعیان مبالغ هنگفتی را در سراسر کشور از سربازان فراری می گیرند و مخفیانه به مدرسه ها، صومعه ها و دیرهای شان در ماورای بحار می فرستند، که این مبالغ دیگر هرگز به دست ما نمی رسد؛ بنابراین، اگرچه نمی توانیم مانع این عمل شیطنت آمیز شویم، اما باید آن را برآورد و به عنوان ضرری اشکار برای کشور منظور کنیم، مگر آن که تصور کنیم احتمالاً شاهزادگاه خارجی مبالغ هنگفتی را برای شهریه بگیران شان در این جا، از راه لطف یا در ازای دریافت اطلاعات وارد کنند، که بعضی کشورها آن را سیاست خوبی به شمار می آورند و با آزادمنشی آن را دریافت می دارند؛ و البته، دریافت آن خیانتی آشکار است.
با وجود این، چیزهای کوچک دیگری وجود دارد که به نظر می رسد در جهت این توازن باشد، اما مأموران گمرک شاهی احتمالاً توجهی به آن نمی کنند و آن ها را در حساب نمی آورند؛ مانند هزینه های کارگران، هدیه به سفرا و خارجیان، کلاه برداری در مورد کالایی گران بها که از گمرک عبور نکرده است، نفع حاصل برای خارجیان در این جا در نتیجه ی تبدیل مکرر، بهره ی پول، بیمه ی کالا و عمر افراد انگلیسی، که ممکن است پس از کسر هزینه ی زندگی آن ها در این جا ناچیز باشد؛ به علاوه، در انگلستان، مانند کشورهای خارجی، مزیت های مشابه به وفور مورد استفاده قرار می گیرد، که همه ی این چیزها را تعدیل می کند، و بنابراین در برقراری توازن مذکور به چشم نمی آید.

پی نوشت ها :

1. Thomas Mun
* England s Treasure by Foreign Trade or the Ballance of our Foreign Trade is the Rule of our Treasur
2. quarter، واحد وزن برابر 25 پوند در امریکا و 28 پوند در انگلیس-م.
3. balance of trade
4. Leghorn، بندری است در غرب ایتالیا-م.
5. sardanapalus، آخرین پادشاه آشور که بسیاری او را همان آشور بانیپال می دانند-م.
6. Nero، 37-68 پیش از میلاد، امپراتور روم که با شورش مردم و سنا مجبور به خودکشی شد-م.
7. Galba، 3 پیش از میلاد تا 69 میلادی، جانشین نرون-م.

منبع: نویسنده: وارون جی. سیموئلز و استیون جِی. مِدِما، نام کتاب: تاریخ اندیشه های اقتصادی، ترجمه: محمدحسین وقار، شهر محل انتشار: تهران، ناشر: نشر مرکز، نوبت چاپ: چاپ اول 1391..

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما