شهبانوی علوم

نامه ی گالیله به گراند دوشِس کریستینا Christina of Tuscany )1615)، که در اینجا بخشی از آن آورده شده است، می تواند به عنوان اعلامیه ی استقلال یک دانشمند تلّقی شود.
يکشنبه، 24 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهبانوی علوم
شهبانوی علوم(*)

نویسنده: گالیلئو گالیله
مترجم: کامبیز گوتن



 

اشاره:

نامه ی گالیله به گراند دوشِس کریستینا Christina of Tuscany )1615)، که در اینجا بخشی از آن آورده شده است، می تواند به عنوان اعلامیه ی استقلال یک دانشمند تلّقی شود.
از سال 1611 به بعد این عالِم بزرگ ( 1642 - 1564) تحت حمله ی عده ای روحانی قرار داشت، برای این که او از نظریه ی کپرنیک درباره ی جهان دفاع می کرد، آن هم نه فقط به عنوان یک فرضیه ی ریاضی بلکه به عنوان یک اصل و واقعیّت فیزیکی. در نامه ی مشهورش که به این حمله پاسخ گفته، گالیله بی هیچ پرده پوشی نظرش را در خصوص ارتباط درست بین الهیات و علم بیان داشته است.
***
چند سال پیش، همان طور که مقام شامختان از آن بخوبی آگاه است، در آسمان چیزهای بسیاری را کشف کردم که تا قبل از عصر خودمان به چشم نخورده بودند. تازگیِ این چیزها، و همچنین نتایجی که به دنبال آورد از آنجایی که با نظریّات رایج در میان فیلسوفان دانشگاهی در تضاد بود شمار کثیری از استادان را علیه من برانگیخت چندان که گویی من با دست های خودم این چیزها را در آسمان قرار داده ام تا طبیعت را دستکاری نموده و علوم را در هم بریزم. به نظر می رسید اینان فراموش کرده باشند که افزایش شناخت حقایق بیشتر، شوق تحقیق را بالا برده، به پیدایش و پیشرفت علم و هنر کمک می نماید، و نه این که کاهششان داده و از بین ببرد.
آنها از آنجایی که بیشتر به عقاید خودشان علاقمند بودند تا به حقیقت، می کوشیدند چیزهای جدید را نفی کرده و ضدّیت بدانها نشان دهند، چیزهایی که اگر خودشان زحمت کشیده و درباره ی آنها تحقیق می کردند تا عقل خویش دریافته و قانع می گشتند. لذا تهمت های مختلفی به من زده و نوشته های متعددی چاپ کرده و نشر دادند که از استدلال های بیهوده پر بود، و این خبط بزرگ را مرتکب شدند که در نوشته ها به برخی از آیه های کتاب مقدّس استناد کرده بودند که معنی آنها را درست درنیافته، و با منظوری که داشتند مناسبتی نداشت...
با پافشاری روی تصمیم اولیّه ی خودشان که نابودم کنند و یا با هر وسیله ای که به ذهنشان رسد آنچه را که به من ارتباط می یابد از میان بردارند، این آقایان آگاه اند که برداشت های من درباره ی نجوم و فلسفه چیست. آنها در خصوص ترتیب قسمت های جهان می دانند که من معتقدم خورشید بی حرکت در مرکز مدارهای گردش سیارگان قرار گرفته و زمین در حالی که بر محور خود می چرخد خورشید را دور می زند. آنها همچنین می دانند من از این نظریّه نه تنها با ردّ استدلال های بطلمیوس و ارسطو دفاع می کنم، بلکه دلایلی می آورم که خلاف گفته های آنها را ثابت می کند؛ بخصوص دلایلی که به تأثیرات فیزیکی ربط می یابد و علل آنها را نمی توان به هیچ طریق دیگر تعیین کرد. علاوه بر این، دلایل نجومی چندی هستند که از کشف های جدید کیهانی من استنباط شده که بروشنی نظام بطلمیوس را تکذیب نموده و به طور تحسین انگیزی نظریه مخالف آن را تأیید می کند. این آقایان احتمالاً از حقیقت شناخته شده و دیگر نظریّات من که با عقاید رایج تفاوت دارد ناراحت گشته، و از آنجایی که می دانند در محدوده ی فلسفه محکوم به شکست خواهند شد تصمیم گرفته اند از خرقه ی دین سپری برای خبط و خطاهای خود ساخته، به صلاحیّت تورات و انجیل توسّل جسته، و نظریاتم را بی اعتبار جلوه دهند. این کارها را در رّد استدلال هایی می کنند که نه می فهمند و نه حتی گوش بدانها داده اند.
آنها نخست وِلوله انداخته اند که چنین نظریّاتی کُلاً ضدّ کتاب مقدّس بوده و در نتیجه مرا باید مرتد و مستحّق عقوبت دانست.... [و] مشکلی نداشته اند افرادی را پیدا کنند که پشت سکوی موعظه رفته با اعتمادی غیرعادی حکم صادر کنند که چنین نظریّاتی مُلحدانه اند و مستحقّ عذاب الیم، و بدین ترتیب نه تنها به آن نظریّه و طرفدارانش وقیحانه لطمه ی ناروا زنند، بلکه به تمامی علم ریاضی و ریاضی دانان به طور اعمّ...
در مقابل تهمت های دروغین و اهانت هایی که سعی کرده اند ناجوانمردانه بر من وارد آورند، فکر کردم لازم است از حق خودم در مقابل چشمان همه ی مردم که به قضاوت دینی و حسن شهرتشان احترام می گذارم به دفاع پردازم. لذا من به موارد خاصی که این آقایان توسّل جسته تا نظریّه مرا نفرت زا جلوه داده و نه تنها به عنوان نظریّه ای باطل بلکه ملحدانه و مستوجب کیفر بخوانند اشاره کرده و حرف خودم را بزنم. به قصد محکوم کردن من است که آنها از شوق ریاکارانه ی خود سپری برای دین می سازند. آنها برای نیّات فریبنده ی خود به هر جا که می روند به آیات کتاب مقدّس متوسل می گردند. برخلاف منظور کتاب آسمانی و قصد اولیای مقدّسِ دین، اگر اشتباه نکرده باشم، اینان بر موضوعات مادّیِ صرف که ربطی به ایمان ندارند اِعمال قدرت کرده انتظار دارند که ما دلیل و برهانِ شواهد عینی را به جانبداری از برخی از روایات تورات و انجیل که معنای ظاهری آنها چه بسا با معنای واقعی تفاوت داشته باشد رها نماییم...
... من فکر می کنم در بحث از مسائل فیزیکی باید از صلاحیّت آیات کتاب مقدّس آغاز نکنیم، بلکه از تجارب عینی و استنتاج های لازم بهره بجوییم؛ چه کتاب مقدّس و پدیده های طبیعت هر دو از کلام آسمانی ناشی است، اولی به صورت امر و دستور روح القدس و دومی به صورت مجری گوش به فرمان اوامر خداوند. کتاب مقدس برای این که با فهم همه کس جور درآید لازم دارد چیزهای زیادی بگوید که به نظر می رسد با حقیقت مطلق مغایرت داشته باشد، اگر فقط معنای لخت کلمات معیار سنجش باشد. ولی طبیعت بر عکس تسلیم و تغییر پذیر نیست؛ او هرگز از قوانینی که بر او وضع شده سرپیچی نمی کند؛ و کوچک ترین اهمیتی به این نمی دهد که دلایل و طرز کارهای پیچیده و ناآشکارش برای آدمیان قابل فهم باشد. به همین جهت به نظر می رسد روا نباشد هیچ چیز فیزیکی که تجربه ی حسّی، آن را در مقابل چشمانمان قرار می دهد، یا شواهد لازم اثباتشان می کند، در مورد تردید قرار گیرد تا چه رسد به این که بر مبنای عبارات تورات و انجیل که ممکن است در زیر کلماتش تعبیر دیگری نهفته باشد محکوم شمرده شود. چه، تورات و انجیل در بیان هر مطلبی به شرایطی آن چنان سخت و غیر آزاد غل و زنجیر نشده است، اوضاع و شرایط سخت از قبیل آنهایی که بر تمامی معلول های مادّی حاکم هستند؛ گذشته از این پروردگار، خود را هیچ کم شکوه تر از آنچه در جملات مقدّس تورات و انجیل ظاهر ساخته در کارهای طبیعت آشکار نکرده است....
من دلم نمی خواهد برخی از الهیّات شناسان را که مردانی بسیار عالم و پارسا می شمارم، و برایشان ارج و احترام قائلم، جزو این دسته از خامه به دستانِ بی سواد جا بزنم. با این حال باید اعتراف کنم موضوعی رنجم می دهد که امیدوارم برطرف گردد، وقتی می شنوم آنها خود را مختار می بینند با استناد به کتاب مقدّس، دیگران را تحت فشار گذارند تا در یک جدل مربوط به علم فیزیک، پیرو آن نظریه ای شوند که اینان فکر می کنند بهتر از همه با کتاب آسمانی وفق می دهد، و گذشته از این خود را در بند و مسئول این نمی بینند که به دلایل و تجارب مخالف پاسخ قانع کننده ای بدهند. در توجیه و تأیید نظر - گاهی این چنین می گویند چون الهیّات شهبانوی همه علوم است به هیچ وجه مجبور نیست خود را با آموزه های علومِ کم ارزش تری که زیر دست او هستند تطبیق دهند، بلکه برعکس این علوم دیگر هستند که می باید به او به عنوان ملکه و آخرین مرجع صلاحیّت تمکین کرده و نتایج به دست آورده ی خود را بر اساس احکام و فرامین صادره ی او عوض نموده و جرح و تعدیل دهند...
نخست، سئوال می کنم که آیا این نوعی طفره رفتن نیست که مشخّص نمی کنند چه صفات بارزی موجب شده که الهیّات مقدّس عنوان «شهبانو» را بر خود گذارده است؟ ممکن است استحقاق این نام را از این نظر داشته باشد که همه ی آنچه را که از علوم دیگر آموخته شده، به حساب می آورد و همه چیز را با روش هایِ صحیح تر و علمِ عمیق تر وضع می کند. این چنین است که، مثلاً قوانین اندازه گیریِ دشتها و نگه داشتن حسابها را خیلی بهتر در علم حساب و هندسه ی اقلیدس می توان دید تا در طرز عمل های نقشه برداران و مأموران ذی حساب. یا الهیات ممکن است از این لحاظ شهبانو باشد چون با موضوعی سر و کار دارد که از نقطه نظر شأن و مقام بر تمامی موضوعاتی که علوم را شامل می گردند برتری داشته و تعالیمش به نحو بهتری بر همگان ارائه و آشکار شده است.
این که عنوان و اختیارات شهبانو، به تعبیر نخست، به الهیات تعلق دارد، فکر نمی کنم توسط متألّه هایی که شناختی از علوم دیگر داشته باشند مورد تأیید قرار گیرد. فکر نمی کنم هیچ یک از اینها بگویند هندسه، نجوم، موسیقی، طب خیلی بهتر در تورات و انجیل شرحشان آمده است تا در کتاب های ارشمیدس، بطلمیوس، بوئه تیوس Boethius، گالِن Galen. از همین رو چه بسا مقام شامخی که به الهیّات داده شده، در تعبیر دوّم بگنجد؛ یعنی به علت اهمیّت موضوعی که با آن سروکار دارد و ابلاغ معجزه آسای وحی الهی با آشکار ساختن نتایجی که انسان ها به هیچ طریق دیگر قادر نمی شدند درکش کنند، مخصوصاً نیل به سعادت اخروی را.
پس قبول کنیم که الهیات با عالی ترین تفکر الهی نزدیکی دارد، و در میان علوم از حیث شأن بر تخت سلطنت نشسته است. ولی به دست گرفتن بالاترین قدرت بدین طریق، اگر به مقام پایین تر و ساده تر نظرپردازی های علوم زیر دست نزول نمی کند، و توجهی به آنها ندارد چون آنها را سعادت اخروی منظور و هدف نیست؛ پس، آنهایی هم که به الهیّات تعلق خاطر دارند نباید به خود اختیار دهند در کار حرفه هایی که درباره شان نه مطالعه ای کرده و نه تجربه ای دارند مداخله کرده و در مورد اختلاف نظر صاحبان آن حِرَف تصمیم اتخاذ کنند. چه این بدان می ماند که مستبدی مطلق گرا، که نه پزشک است و نه یک معمار ولی می داند که حکمش قابل اطاعت خواهد بود بر خود روا بیند که برای دیگران دوا تجویز کرده و از روی هوس بناهایی بسازد- نتیجه این خواهد شد که جان بیمارانِ بیچاره به خطر افتد و ساختمان هایی که بنا کرده بسرعت فرو ریزند.
باز، علمای نجوم را واداشتن به این که خودشان نتایج بررسی ها و دلایل موجّه خود را رد نموده و آنها را جزو عقاید باطل و سفسطه بازی قلمداد کنند تحمیل تکلیفی است که امکان هر نوع پیشرفتی را از میانه بر می دارد. چه تکلیف چنین حکمی مفهومش این است که علمای نجوم آنچه را می بینند نبینند، و آنچه را می دانند نفهمند، و این که در جستجوی های خود می باید ضدّ چیزی را پیدا کنند که با آن مواجه می گردند. پیش از این که چنین حکم و تکلیفی به انجام درآید، باید آنها بیاموزند که چطور یک نوع قوه تعقل را بر دیگری حاکم نمایند، قدرت تعقل بالاتر را تحت فرمان قدرت های دون تر درآورند، به طوری که پندار و اراده مجبور شود ضدّ آن چیزی را باور کند که خِرَد و قدرت اندیشه می فهمد. منظوم در اینجا همیشه صرفاً فرضیّه های فیزیکی است، و نه امور ماوراء طبیعی که به ایمان ارتباط می یابند.
***
علاوه بر این، به درستیِ این ادعا شک دارم که کلیسا به ما امر می کند به نشانه ی ایمان، تمامی نتایج بررسی های فیزیکی باید مُهرِ تعبیر هماهنگ همه ی پدران دین را داشته باشند... تا آنجایی که من می بینم چیزی که واقعاً منع شده «تحریفِ قصد کلیسای مقدّس و یا آیه هایی است که پدرانِ دین در مورد معنایشان توافق نظر دارند و آن هم فقط آیه هایی که به ایمان یا اخلاقیات مربوط شده یا صرفاً به تجلیل از تعالیم مسیحی ربط می یابد» است.... ولی حرکت کردن یا ثابت بودنِ زمین یا خورشید امری است که نه به ایمان ربط می یابد و نه خلاف اخلاقیّات است.

پی نوشت ها :

*- From Discoveries and Opinions of Galileo, trans. by Stillman Drake, pp. 175, 177,179, 182-3,191-3,203. Copyright 1957 by Stillman Drake.

منبع: لوفان باومر، فرانکلین؛ (1913)، جریان های اصلی اندیشه غربی، کامبیز گوتن، تهران: حکمت، چاپ سوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.