برتر نمونه همراهی فرّه کیانی و اخلاق سیاسی

فرّ کیانی در فرهنگ باستانی ایران زمین امری موروثی نیست که تحت هر شرایطی از پدر به فرزند منتقل گردد، بلکه برخورداری از این تأیید الهی ارتباط تنگاتنگی با شیوه سلوک شخص، شایستگی های وی و نیز میزان تقیّد او به حفظ
دوشنبه، 25 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
برتر نمونه همراهی فرّه کیانی و اخلاق سیاسی
     برتر نمونه همراهی
        فرّه کیانی و اخلاق سیاسی

 

نویسنده: فریده وجدانی (1)




 

 

چکیده:

فرّ کیانی در فرهنگ باستانی ایران زمین امری موروثی نیست که تحت هر شرایطی از پدر به فرزند منتقل گردد، بلکه برخورداری از این تأیید الهی ارتباط تنگاتنگی با شیوه سلوک شخص، شایستگی های وی و نیز میزان تقیّد او به حفظ حریم های اخلاقی دارد. کیخسرو که رؤیای تولد او در شاهنامه فردوسی نمودی آسمانی دارد و با تجلّی نور و بر افروختن شمعی از آفتاب همراه می شود، انسانی بهره مند از فضایل اخلاقی و عبادات شخصی خلاصه نمی شود. او در کنار مقام معنوی والایی که دارد شهریار توانا نیز هست که برای حفظ ایران، برقراری صلح، سرپرستی خلایق، دفع شر و بدی و هدایت گیتی به سوی خیر و نیکی می کوشد و در این کوشش از حریم اخلاق گامی آن سوی تر می نهد.
هدف این پژوهش بیان جایگاه معنوی کیخسروی شاهنامه، درعین سیاستمداری اوست که در حکمت خسروانی سهروردی نیز مقام عرفانی ویژه ای دارد.

کلید واژه:

فرّ کیانی، شاهنامه فردوسی، کیخسرو، اخلاق سیاسی، سهروردی

مقدمه:

کیخسرو سومین پادشاه کیانی شاهنامه فردوسی از شخصیت های کهن هندوایرانی است. جزء نخست نام وی را بر پیشانی نام تمامی پادشاهان سلسله کیانی می بینیم، اما جزء دوم آن «"هَئوسَرَوَه" یعنی نیک نام یا کسی که به خوبی مشهور است و دارای آوازه و شهرت نیک است»(پورداود، 1377، 255). کیخسرو چه در اوستا و چه در متون پهلوی از بزرگ ترین پهلوانان و شاهان ایرانی است. «او دلاوری است که سرزمین های ایرانی را متحد می کند و بر همه کشورها فرمان می راند و جادُوان و فرمانروایان ستم کار را برمی اندازد. در واقع کیخسرو به عنوان نمونه مطلق رهبری کامل و بی عیب است.»(بهار، 1378: 195). کیخسرو به سبب مقام معنوی والایی که دارد پیش از ظهور زردشت از آیین اورمزد آگاه است. او واسطه فیض یزدان، سرپرست خلایق و متصرف در امور آن هاست و این همه را از قبیل شایستگی های فردی و خویشگاری یافته است.

نگاهی به جایگاه معنوی کیخسرو

کیخسرو در میان ایرانیان افزون بر شکوه و اقتدار شاهی، از جایگاه رفیع معنوی برخوردار بوده و مانند حضرت داود و سلیمان در ادیان سامی، دارای مقام شهریاری و پیامبری است. حمزه اصفهانی در کتاب "تاریخ پیامبران و شاهان" تصریح کرده است که: «ایرانیان کیخسرو را به پیغمبری داشته اند» (اصفهانی 1346: 36). در "فارس نامه" ابن بلخی نیز آمده است: «کیخسرو پیغمبری بود و ظفریافتن وی بر افراسیاب از قوت پیغمبری بود و اگر نه افراسیاب را با چندان لشکر و عدت و مکر و حیلت کی قهر توانستی کرد» (ابن بلخی، 1374: 65). نزد ایرانیان باستان برخورداری از اقتدار شاهی و برتری معنوی اهمیت بسزایی داشته و جامعه برای پیشرفت به این دو نهاد به یک اندازه نیازمند بوده است.
در فرهنگ ایران باستان پادشاهی امری موروثی است؛ اما چنین پنداری درباره فرّ کیانی صحیح نیست؛ زیرا برخورداری از فرّ که در "زامیادیشت اوستا" چنین معرفی می شود: «فروغی است ایزدی، به دل هر که بتابد از همگان برتری یابد. از پرتو این فروغ است که کسی به پادشاهی رسد. برازنده تاج و تخت گردد» (پورداود، 1377: 314) ارتباط تنگاتنگی با شیوه سلوک پادشاه و میزان پایبندی وی به اخلاق انسانی و سیاسی دارد. تسلیم بودن در برابر اوامر یزدان رمز استمرار بهره مندی از فرّ کیانی است و اظهار هر گونه منی و بی نیازی از پروردگار، عدول از مبانی ارزشی، اهمال در برقراری عدالت و بی توجهی به رشد و تعالی جامعه، سبب کاستن در نهایت گسستن فرّ کیانی می گردد، هم چنان که پس از ادعای خدایی جمشید فرّه او در هیأت مرغی از وی جدا می شود و فردوسی این حادثه را چنین روایت می کند:

 

چن این گفته شد فرّ یزدان ازوی
بگشت و جهان شد پر از گفت و گوی
(فردوسی، 1386: ج1، ص 45)
شیخ شهاب الدین سهروردی که به سبب شان شاهان صاحب فرّه- بخصوص کیخسرو- حکمت خویش را حکمت خسروانی نام نهاده است. فرّ را چنین تعریف می کند: «نوری که معطی تأیید است و بدن بدو قوی و روشن گردد. در لغت پارسیان"خرّه" گویند و آنچه ملوک را خاص باشد آن را کیان خرّه گویند» (سهروردی، مجموعه مصنفات: 186). او درباره شرایط برخورداری از فرّه در رساله "پرتونامه" می نویسد: «هر که حکمت بداند و بر سپاس و تقدیر نورالانوار مداومت نماید، چنان که گفتیم او را خرّه کیانی بدهند و فرّه نورانی ببخشند و بارقی الهی او را کسوت هیبت و بها بپوشاند و رئیس طبیعی شود عالم را، و او را از عالم اعلی نصرت رسد و سخن او درعالم علوم مسموع باشد و خواب و الهام او به کمال رسد» (همان: 81)
کیخسروی شاهنامه شخصیتی است که تا پایان زندگانی مطیع فرامین یزدان باقی می ماند و از مرزهای اخلاق گامی آن سوی تر می نهد، از این رو برخورداری وی از فرّه کیانی بر دوام است و باور وی آن که اگر:

به یزدان شوم یک زمان ناسپاس
به روشن روان اندر آرم هراس

ز من بگسلد فرّه ایزدی
گرایم به کژی و راه بدی
(327/4)
از دیدگاه اساطیری نبرد فرجامین او با افراسیاب، به واقع بازتابی حماسی کارزار اهورامزدا و اهریمن است که کیخسرو پس از پیروزی، مانند بودا یا ابراهیم ادهم کشور و خواسته اش را به ایرانیان می بخشد و با مرگی که لازمه نوزایی است (موتوا قبل آن تموتوا) در شمار جاویدانان در می آید.
قطع تعلق از جهان مادی که در اساطیر ملل به انحاء گوناگون از آن سخن رفته است، چندان سهل الوصول نیست و نصیب هر کس هم نمی شود «دشواری هایی که سالک در پی یافتن راهی به خود، به مرکز هستی خویش، با آن ها مواجه می شود همه دشوار و پرخطرند و این حرکت نوعی آیین انتقال از موهوم و سپنجی به واقعیت و جاودانگی است. از مرگ به زندگی و از انسان به خدا. رسیدن به مرکز معادل است با تقدیس شدن و تشرّف به رموز، به ترتیبی که حیات موهوم پارینه جای خود را به زندگی نوینی می بخشد که راستین و ماندگار است»(میرچاه الیاده، 1378: 35).
سهروردی در "الواح عمادی" از عروج کیخسرو که نشانگر نهایت وارستگی است چنین عبارت می کند: «مَلِک ظافر کیخسرو مبارک که تقدّس و عبودیت را بر پای داشت، از قدس صاحب سخن شد و غیب با او سخن گفت و نفس او به عالم اعلی عروج کرد و متنقش گشت به حکمت حق تعالی و انوار حق تعالی او را پیدا شد و پیش او باز آمد» (پورجوادی، 1380: 73).
در شاهنامه فردوسی نمود بیرونی فرهمندی کیخسرو در پیوستن به افلاکیان خلاصه نمی شود بلکه تبدیل سیاوشگرد با ورود او از خارستان به گلستان، بشارت وجودی از طریق سروش به گودرز، مسخّر بودن آب در برابر خسرو گاه گذار از جیحون، تبعات ناگوار سرپیچی از فرمان او در داستان فرود، نابود کردن افراسیاب به عنوان مظهر شر و بدی، همگی جلوه هایی از وجود فرهمند اوست.

نگاهی به اخلاق سیاسی کیخسرو

روابط اجتماعی، تلاش معاش، تقسیم کار، تعاون، وجود رئیس و مرئوس و سایر پدیده های اجتماعی نیاز به وجود سرپرستی که به سامان دهی وضع جامعه بپردازد، بر فعالیت های گوناگون آن نظارت نماید و گاه پیدایش تضاد میان اشخاص و گروه ها چاره ای بیندیشد، اجتناب ناپذیر می سازد.
در دورهای متأخر یکی از مسائل مناقشه برانگیز در جهان سیاست همواره این بوده است که سیاستمدار تا چه اندازه باید پروای رعایت اصول اخلاقی را داشته باشد و در کجا مجاز است که تا خود را از رعایت آن معاف دارد؛ اما از زمان افلاطون به این سو تا دوره جدید، سیاست همواره ذیل اخلاق تعریف شده است. این مقاله نیز همان رویکرد سنتی به اخلاق را دنبال می کند که طیّ آن اخلاق پایه و جان مایه سیاست شمردزه می شود و سیاستمدار ملزم است که در تدبیر امور بر اساس آموزه های اخلاقی عمل کند.
کیخسرو، کمال جامعه سیاسی را در پرتوی روی آوری به فضائل اخلاقی و به کار بستن آن ممکن می داند، از این رو هم خود حریم اخلاق را پاس می دارد و هم در اصلاح عیوب اخلاقی زیردستان و تلقین فضایل نفسانی به آنان سعی می ورزد. هدف جامعه سیاسی او تنها زیستن نیست بلکه به زیستن است و این به زیستن در سایه کسب فضایل انسانی محقق می شود. مهم ترین وظیفه شهریار هم آن است که جامعه را در رسیدن به چنان غایتی راهبری کند.
اصولی که کیخسرو مواضع سیاسی، شیوه مملکت داری و پاسداشت رعیت را بر پایه ی آن ها استوار می دارد از لابه لای ابیات شاهنامه فردوسی دریافتنی است. تأمل در این اصول روشن می سازد که سیاست برای کیخسرو در قدرت خلاصه نمی شود بلکه صلح، امنیت، عدالت، مهربانی، مداوا، برابری، و دیگر فضایل انسانی جزء لاینفک سیاست اوست که به سبب مجال اندک تنها به شرح بعضی از آن ها بسنده می کنیم.
1) خدامحوری
خدامحوری و ترس از پروردگار در بسیاری از سخنان کیخسرو نمایان است. او بنیاد شهریاری خویش را بر جلب خشنودی خداوند استوار می سازد:

 

از این پادشاهی مرا سود نیست
گر از من خداوند خشنود نیست
(7/3)
او که حیات حقیقی را در ساحت دیگری از هستی جست و جو می کند، زیردستانش را نیز به پرهیزکاری و سپنجی شمردن جهان فرا می خواند:

هر آن کس که دارید رای و خرزد
بدانید کین نیک و بد بگذرد...

بترسید یکسر ز یزدان پاک
مباشید شادان بدین تیره خاک
(349/4)

2) دادگری و پرهیز از بیداد
میزان خردمندی هر شهریار در میزان پایبندی وی به دادگری هویدا گردد. در نظام حکومتی کیخسرو، داد بنیاد دست یابی به هر سعادت، مایه سربلندی شاه و بقای حکومت وی و نیز سبب ذلت و شادی رعیت است و سفارش او ان که:

به هر کار با هر کسی داد کن
ز یزدان نیکی دهش یاد کن
(11/4)
کیخسرو، بیداد را نامه عزل شاهان و مایه هلاکت ایشان می شمارد:

چو خسرو به بیداد کارد درخت
بگردد بر و پادشاهی و بخت
(8/4)
3) پاسداشت کرامت انسان
مهرورزی کیخسرو بر رعیت از سر ترحم نیست بله حاصل باور به کرامت و شرافت آدمی است، از این رو لکشریان خویش را از رسم معمول دیگر سپاهیان که هنگام عبور از سرزمین ها هر نوع تعدّی و اهانتی را نسبت به ساکنان روا می داشتند، برحذر می دارد و سفارش می کند که حق ندارند حتی به کسانی که از پیوستن به سپاه شاه امتناع می ورزند، کمترین آزاری برسانند:

نیازرد باید کسی را به راه
چنین است آیین تخت و کلاه

کشاورز گر مردم پیشه ور
کسی کو به لشکر نبدد کمر

نباید که تازد بر و باد سرد
مکوشید جز با کسی هم نبرد

نباید نمودن به بی رنج رنج
که بر کس نماند سرای سپنج
(28/3- 29)
ارج نهادن به شان رعیت تنها نصیب ایرانیان نیست، بلکه ایرانیان نیز از این فضیلت اخلاقی خسرو بهره ها دارند. سفارش او درباره تورانیانی که اسیر وی اند چنین است:

چنین گفت کیخسرو هوشمند
که هر چیز کان نیست ما را پسند

نیاریم کس را همان بد به روی
اگر چند باشد جگر کینه جوی
(264/4)
این سخن وی کلام امیرمومنان(ع) را فریاد می آورد که خطاب به امام حسن(ع) چنین می فرمایند: «خود را میان خویش و دیگری میزانی بشمار، پس آنچه برای خود دوست می داری برای جز خود دوست بدار و آنچه تو را خوش نیاید برای او ناخوش شمار» (علی بن ابی طالب1380: 301).
سعه صدر وی در مدارا با دشمنان تا به آنجاست که نه تنها به تورانیانی که اسیر وی اند امان می دهد، بلکه راه برگشت آنان به سرزمین شان را باز می گذارد:

نیم من به خون شما شسته چنگ
نگیرم چنین کار، دشخوار و تنگ

همه یکسره در پناه منید
وگرچند بدخواه گاه منید...

هر آن کس که خواهد که ذی شاه خویش
گذارد، نگیرم برو راه خویش
(161/4)
4) پرهیز از جنگ افروزی
با آن که بخش عمده ای از پادشاهی کیخسرو در انتقام گرفتن از افراسیاب و کشندگان سیاوش سپری می شود؛ اما باید دانست که دزر باور ایرانیان باستان کین جویی با جنگ افروزی تفاوت بسیار دارد. «کین توختن کاری است اهورایی و کین توزنده یاریگر تقدیر است. مکافات، ناموس طبیعت است و آن کس که کین کشته ای را باز میستاند در راستای تقدیر عمل می کند.» (سرّامی، 1383: 650) نبرد کیخسرو با افراسیاب افزون بر کین جویی بن مایه اخلاقی دیگری نیز دارد. افراسیاب مظهر شر و بدی و انسانی ستم کار است. بنا به توصیف کیخسرو:

به بیران (ویران) و آباد نفرین اوست
دل بی گناهان پر از کین اوست
(9/3)
افراسیاب شخصی است که از راه یزدان دادگر روی برتافته و با خشم و غرور، خون بی گناهان بسیاری را بر زمین ریخته است. کیخسرو هنگام دعا برای یافتن افراسیاب و پیروزی بر وی، با پروردگار خویش چنین می گوید:

که او راه تو دادگر نسپرد
کسی را زگیتی به کس نشمرد

تو دانی که او نیست بر داد و راه
بسی ریخت خون سر بی گناه
(306/4)
اما در شرایطی غیر از موارد یاد شده یا نظایر آن پرهیز از جنگ و خونریزی از سفارش های همیشگی اوست:

ز خون ریختن دل بباید کشید
سر بی گناهان نباید برید

نه مردی بود خیره آشوفتن
به زیر اندآورده را کوفتن
(263/4)
5) حفظ تمامیت کشور
پاسداشت مُلک، تأمین امنیت مرزها و مقابله به موقع با دشمن خارجی، از جمله اصول اساسی سیاست کیخسروست. او با کفایت و هوشیاری کامل در برابر بیگانگان، دست ایشان را از اب و خاک ایران دور می دارد:

سراسر ز بدخواه کردم تهی
مراگشت فرمان و گاه مهی

جهان از بداندیش بی بیم گشت
فراوان مرا روز بر سر گذشت
(327/4)
6) آبادانی کشور
آبادانی کشور که از یک سو جلوه ای از اقتدار پادشاهی است و سبب می شود تا دشمنان شکوه و ابهت آن را در نظر آرند و جسارت تجاوز به خویش ندهند و از دیگر سو آرامش و آسایش رعیت را به همراه آورد. از اولویت های شهریاری کیخسروست. فردوسی از کارهای او پس از جلوس بر تخت شاهی چنین روایت می کند:

همه بوم ایران سراسر بگشت
به آباد و ویرانی اندر گذشت

هر آن بوم و بر کان و نه آباد بود
تبه بود و ویران ز بیداد بود

درم دادم آباد کردش ز گنج
ز داد و ز بخشش نیامدش رنج
(7/3)
7) تأمین رفاه عمومی
فراهم آوردن رفاه رعیت که سبب فراغ بال و آسایش ایشان می گردد از دیگر ویژگی های مدینه فاضله کیخسروست که با تدبیر مُلک، حفظ اقتدار شاهی و برخورداری از گنجینه های آباد به این مهم دست می یابد. او به وقت دست شستن از شاهی و سپردن خزاین خویش به گودرز به وی چنین سفارش می کند:

دگر کودکانی که بی مادرند
زنانی که بی شوی و بی غم خورند

دگر هر که ش آید به پیری نیاز
ز هر کس همی دارند آن رنج راز

سه دیگر کسی کو زتن باز ماند
به روز جوانی درم برفشاند

بریشان در کنج بسته مدار
ببخش و بترس از بد روزگار
(351/4)

نتیجه گیری:

فرّ کیانی موهبت و تأییدی است الهی که از آنِ برخی از پادشاهان دوره پیشدادی و کیانی شاهنامه فردوسی است. بهره مندی از این تأیید، بی قید و شرط و همیشگی نیست، بلکه میزان نیکویی پندار، گفتار و کردار شهریار، عامل تعیین کننده ای در بقای فرّ یزدان یا کاستن و در نهایت گسستن آن است.
کیخسرو یکی از ممتازترین شهریاران بهین نامه ی ایران باستان است که از جایگاه اخلاقی و معنوی منحصر به فردی برخوردار است؛ اما نکته درخور توجه آن است که معنویت او جنبه عبادی و شخصی صرف ندارد. کیخسرو در عین اخلاق مداری شهریاری توانا و با کفایت نیز هست. ویژگی برجسته پادشاهی وی حضور اخلاق در کنار سیاست است که سبب می شود تا روابط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خویش را بر پایه اخلاق بنیاد نهد.
با مطالعه دوران پادشاهی کیخسرو که بخش عمده ای از شاهنامه فردوسی را در بر می گیرد، جلوه های گوناگونی از اخلاق انسانی و سیاسی وی رخ می نماید که در پژوهش حاضر به نمونه هایی از آن اشاره شده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. استادیار گروه زبان وادبیات فارسی دانشگاه زنجان: vejdani@znu.ac.ir

 

منابع:
ابن بلخی(1374) فارسنامه ابن بلخی، به کوشش منصور رستگار فسایی، شیراز: بنیاد فارس شناسی.
اصفهانی، حمزه بن حسن (1346)، تارخی پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
الیاده، میرچا(1378) مقدمه بر فلسفه ای از تاریخ، ترجمه بهمن سرکاراتی، تهران: قطره.
بهار، مهرداد (1378) پژوهشی در اساطیر ایران، تهران: آگاه.
پورجوادی، نصرالله (1380) اشراق و عرفان، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
پورداود، ابراهیم (1377) یشت ها، جلد 2، تهران: اساطیر.
سرامی، قدمعلی (1383)، از رنگ گل تا رنج خار، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
سهروردی، شهاب الدین یحیی (1380) مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح و مقدمه هنری کربن، جلد 3، تهران:پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
فردوسی، ابوالقاسم (1386) شاهنامه فردوسی، به کوشش جلال خالقی مطلق و دیگران، جلد 1،3،4، تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.

منبع مقاله : عرضه شده به همایش اخلاق سهروردی، زنجان، 1391



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.