کلید واژه ها: غزالی، زنان، احیاء العلوم
چکیده
در مباحث حکمت عملی و در کتب اخلاق گاه به آموزه ها و تعالیمی پیرامون زنان برمی خوریم که طی آن نویسنده در خصوص نحوه معاشرت و برخورد با زنان توصیه به دستورالعمل هایی ارائه کرده و یا روان شناسی و تحلیل طبیعت و سرشت زنان را مورد توجه قرار داده است و به ویژگیها و خصوصیاتشان را بیان نموده است. ابوحامد محمد غزالی اندیشمند برگ قرن پنجم در سه اثر اخلاقی خود: احیاء العلوم، کیمیای سعادت و نصیحه الملوک به بحث زنان پرداخته و در لابه لای نوشته های خود، تعابیر و مضامین ناشایستی را به کار برده که به نظر می رسد مناسب جاگرفتن در کتاب اخلاق نیست. همچنین با توجه به این مضامین به نظر می رسد که وی نتوانسته در این بخش جایگاه یک معلم اخلاق را بگیرد و در جهت ارتقا شان و کرامت انسانی گام بردارد.این مقاله با سعی در تبیین فضای اخلاقی حاکم بر بحث زنان در این سه اثر غزالی، می کوشد ناهماهنگی موجود میان محتوای کتاب با مدعای آن یعنی تعلیم اخلاق را آشکار کند و از این رهگذر خواننده را متوجه پارادوکس اخلاقی این متون بنماید.
واژگان کلیدی:
غزالی، زنان، احیاء العلوم، کیمیای سعادت، نصیحه الملوکمقدمه
غزالی فیلسوفی مشایی و فقیه و متکلمی اشعری است که پس از چندی، در اثر تحول روحی، زهد و عرفان را بر فلسفه و استدلال و فقه و قضا ترجیح داد و به تدریس و تألیف در حوزه اخلاق و عرفان پرداخت. او در احیاء العلوم و کیمیای سعادت و نصیحه الملوک دیدگاه های خود در مورد آداب و اخلاق رفتار با زنان را بیان کرده است و ما با تحلیل و نقد آن، قضاوتها و توصیه های اخلاقی وی در مورد زنان، همچنین حقوق و قدر و منزلتی که برای زن قائل شده را ارزیابی می کنیم. از ورای این ارزیابی می توان روشن کرد که غزالی در این حوزه در مقام یک فیلسوف اظهار نظر کرده یا متکلم فقیه یا عالم اخلاق یا صوفی و زاهد و یا فارغ از همه جنبه های علمی و عناوین فوق، بیشتر در مقام یک «مرد» و متاثر از فرهنگ مرسوم جامعه در خصوص زنان.1- رفتار با دختران
بی شک پایه های تربیت علمی-اخلاقی هر فرد در کودکی او بنا می شود و افعال و رفتاری که از جوان یا بزرگسال سرمی زند ریشه در آموزشهای ایام طفولیت دارد، غزالی در چند اثر خود، به آداب تعلیم و تربیت کودک پرداخته و سعی کرده افراد لایقی برای آینده بپروراند.او نخستین زمینه های تربیت را در دایه کودک و شیر او می بیند و معقتد است که کسی که طفل را شیر می دهد باید نیکو خو و صالح و حلال خوار باشد زیرا گوشت و پوست کودک از شیر می روید و طبع و خوی وی مناسب شیری است که می خورد و اثرات این طبع است که، پس از بلوغ در اخلاق و رفتار او ظاهر می شود. (غزالی، 1371، ج2، ص 445 و ج1، ص 247)
شیرمادر بستر و زمینه ساز اخلاق و ملکات آتی هر فرد است و این سخن، مقبول غزالی و جمع کثیری از صاحب نظران علوم مختلف است. این اثرپذیری قطعاً هم در فضایل است و هم در رذایل، ولی غزالی در عبارات این بخش اشاره ای به نقش مادر یا دایه و شیر او در کسب فضایل نمی کند و فقط سرایت خوی ناپسند از او را متذکر می شود، در بخشهای دیگر نیز هیچ یک از رفتارهای شایسته افراد را منتسب به مادر و دایه نمی کند و نیز جایی نمی نویسد که چون خوی از شیر سرایت می کند باید به تعلیم و تربیت دختران همتی مضاعف کرد تا هم خود، افرادی شایسته باشند و هم بتوانند در آینده، زمینه ساز تربیت زنان و مردان شایسته قرار گیرند.
غزالی سپس آداب غذا خوردن، لباس پوشیدن، بازی کردن، دوستی، سخن گفتن و معاشرت با دیگران را تعلیم می دهد. او در متن خود همه جا لفظ «کودک» را به کار می برد که ظاهراً هم باید شامل دختر باشد و هم پسر. اما در میان گفتارش گاه و بیگاه عباراتی می آورد که روشن می شود اساساً موضوع بحث او در تعلیم کودکان، فقط پسران هستند و دختران جایی در چنین آموزشهایی ندارند. یکی از این عبارتها آنجاست که درباره لباس مناسب سخن می گوید: «و جامه سپید اندر چشم وی (کودک) بیاراید و جامه ابریشمین و رنگین را نکوهیده دارد و گوید این کار زنان باشد و رعنایان.و خویشتن آراستن کار مخنثان بود نه کار مردان.»(همان، ج2، ص 445) در جای دیگر خطاب به پدر می نویسد: «چون معلم وی را بزند بگوید تا فریاد و جزع نکند و شفیع نه انگیزاند و صبر کند و گوید که کار مردان این باشد و بانگ داشتن کار زنان و پرستاران باشد.»(همان، ص 446) در جای دیگر هشدار می دهد که کودک هنگام آموزش در مدرسه باید فقط قرآن بیاموزد یا به اخبار و سیرت پارسایان و صحابه و سلف بپردازد و از آموختن و مشغول شدن به شعر اجتناب نماید چرا که در آن حدیث عشق زنان و بیان اوصاف ایشان می آید و اگر ادیبی بگوید آموختن شعر، باعث لطافت طبع کودک می گردد شیطان است نه ادیب، زیرا از طریق شعر (به دلیل ارتباط محتوای آن با زنان) تخم فساد در دل کودک کاشته می شود.(همان،ص 445)
این برخورد سلبی و حذفی با تربیت و تعلیم دختران، با اشکالی کم و بیش مشابه، در فرهنگ ما نظایری دیگری هم دارد مثلاً در اخلاق ناصری خواجه نصیر طوسی، در بحث «سیاست و تدبیر اولاد» گرچه همه جا از واژه «فرزند و کودک» استفاده می شود و تعالیم و دستوراتی داده می شود که برای پسر و دختر هر دو، نافع و ضروری است اما، طرف خطاب واقعی خواجه طوسی فقط فرزندان پسر است. (1) وی پس از پرداختن به آداب و احکام تعلیم و تربیت از ابتدا تا سن ازدواج، و پس از توجه دادن به همه ظرایف و دقایق روحی و جسمی فرزند در این مسیر، در پایان مباحث عباراتی می آورد که روشن می کند که این دستورالعملها در خصوص دختران و برای ایشان نیست و صراحتاً محدوده و میزان تعالیم دختران را مشخص می کند: «... این است سیاست فرزندان، و در دختران هم بر این نمط آنچه موافق و لایق ایشان بود استعمال باید کرد و ایشان را در ملازمت خانه و حجاب و وقار و عفت و دیگر خصالی که در باب زنان برشمردیم [باید] تربیت فرمود و از خواندن و نوشتن منع کرد و هنرهایی که از زنان محمود بود بیاموخت و چون به حد بلاغت رسند با کفوی باید مواصلت ساخت.» (طوسی، 1360، ص 29-230)
نمونه دیگر این تفکر، عنصرالمعالی نویسنده معاصر غزالی است که در قابوسنامه نه تنها در تعلیم و تربیت دختران، بلکه در اصل وجود ایشان هم بنای تبعیض ناروا و توصیفات ناشایست را می گذارد، آنجا که می نویسد: «اگر پسرت آید جای شادی خواهد بود. باید بر او نام نیکو بنهی ... اما اگر تو را دختر باشد باید بکوشی تا او را زود شوهر دهی ... او را در گردن کسی بند تا از غم برهی؛ دختر اسیر پدر و مادر است زیرا که موجودی بیچاره بود و حال آنکه پسر می تواند از راه شغلها و پیشه های که می داند زندگی کند.» (عنصرالمعالی، 1343، ص 74-77 و دوفوشه کور، 1377، ص 255) غزالی با بخش اخیر سخن عنصرالمعالی مخالف است. در کیمیای سعادت می نویسد: «... و باید که به سبب دختر کراهت ننماید و به پسر شادی بسیار نکند که نداند که بهی در کدام است؛ و دختر مبارکتر بود و ثواب در وی بیشتر بود» (غزالی، 1371، ج2، ص 145)
اما متأسفانه علی رغم مخالفت در این بخش، علم آموختن به دختران، اتفاق نظر نامبارکی در نوشته این سه دسته از مردان اندیشمند مسلمان می بینیم. صاحب قابوسنامه که در مورد تعالیم پسران بسیار گشاده دست و روشن بین است در مورد دختران معتقد است که: «دختر را فقط تا آن حد باید به معلم سپرد که احکام شریعت و فرایض را بیاموزد و لیکن [به هیچ وجه] دبیری میاموز که آفت بزرگ باشد» (عنصرالمعالی، 1343، ص 76) خواجه طوسی نیز چنان که آوردیم، تصریح می کند که باید دختران را از خواندن و نوشتن منع نمود و غزالی- گرچه مستقیماً دستوری در این مورد نمی آورد- اما در نصیحه الملوک بدون هیچ نقد و تفسیری، چنین می نویسد: «حکمت: معلمی، دختری را دبیری می آموخت. حکیمی پیش او درآمد. گفت ای معلم، بدی را بدی می آموزی.» (غزالی، 1361، ص 269)
جای بحث نیست که اولاد چنین آموزه هایی با نظر اسلام در باب اخلاق و تعلیم و تربیت و کسب علم و معرفت همخوانی ندارد، و ثانیاً اگر شخصی فقط همین اندازه که ایشان برای دختران مقرر کرده اند تعلیم ببیند قطعاً نخواهد توانست استقلال پیدا کند و صاحب رأی و تدبیر شده. به شکوفایی معنوی و ارتقاء روحی دست یابد و در نتیجه نمی تواند جز از طریق بار شدن و تکیه بر دیگران، و جز در سایه توجه اقتصادی و فکری آنان به زندگی خود سامان دهد.
2- رفتار با مادر
در آثار غزالی بحث جایگاه و نقش مادر و نحوه رفتار با او مختصرتر از سایر نقشهای زن است. او در دو مورد، به طور خاص به بحث درباره مادر پرداخته است:الف) در مقام بیان حقوق والدین، پس از ذکر احادیثی که به طور علی السویه به بیان حق پدر و مادر می پردازد، با آوردن دو حدیث از پیامبر(ص) به حق افزونتر مادر اشاره می کند و می نویسد: «نیکویی در حق مادر، دو برابر (ضعفان) نیکویی در حق پدر باشد و زیادت از آن، و در عرف عام، ضعفان به معنی سه برابر هم می باشد.» همچنین: «پیامبر(ص) فرمود: دعای مادر زودتر اجابت می شود. پرسیدند: برای چه؟ فرمود: او مهربانتر از پدر است و دعای کسی که مهربانتر است رد نمی شود.»(غزالی، 1373، ج2، ص 466)
ب) در بیان صفات همسر نیک، به صفتی اشاره می کند که به نقش مادر در خوی و منش طفل مربوط می شود و آن «اصالت زن» است. می گوید باید به اصل و نسب زن توجه وافر کرد و منظورش از اصل و نسب، نصب دین و صلاح است نه مقام و منسب دنیایی؛ و این بدان سب است که به اعتقاد وی، اصل بد، اخلاق بد می آورد و آن خلق بد از زن (مادر) به فرزند سرایت می کند. (غزالی، 1371، ج1، ص 247 و؛ ج2؛ ص 445، و 89-690)
3- رفتار با همسر
پرحجم ترین بخش مبحث زنان را همین عنوان به خود اختصاص داده است. در اینجا غزالی فواید نکاح، ملاکهای خود برای همسر خوب، وظایف زن نسبت به شوهر و برعکس، مشخصات همسر نامناسب و غیره را توضیح می دهد.1 -3) صفات و ویژگیهای همسر
همسر شایسته که به گفته غزالی: «یاور باشد اندر فراغت، که بدان ذکر و شکر حاصل آید»(همان، ج2، ص 176) چه خصوصیاتی دارد؟ برخی از صفاتی که برای همسر مطلوب می توان برشمرد چنین است: تقید به دین و ایمان، پارسایی و پاکدامنی، نیکوخلقی، جمال و زیبایی (که مقید به دیانت هم باشد)، سبک بودن مهریه، عقیم نبودن، خویشاوند نزدیک نبودن، اصل و نسب محترم داشتن و دوشیزه بودن(همان، ج1، ص 46-247)اطاعت و فرمانبرداری مطلق بی چون و چرا نیز صفتی کلیدی است تا آنجا که به عقیده غزالی زن اصلاً برای حفظ دین شوهر و در مقام فرمان برداری از او آفریده شده است، و داشتن زنی منقاد و فرمانبردار که هرچه شوهر بگوید بپذیرد موجب سعادت دو جهان مرد خواهد بود. (غزالی، 1361، ص 64-268)
او در نصیحه الملوک، ضمن تأکید بر پارسایی و نیکورویی، سبک کابین وآزاد بودن (نه برده یا کنیز) بودنف به نقل توصیه ای از عمر می پردازد که مضمون آن با حرف خود غزالی منافات دارد: «به خدای پناهید از بدترین زنان، و از پارسایان ایشان بر حذر باشید(2)، یعنی زن خود ستایش برنگیرید.»(همان، 261) غزالی اولاً توضیحی نمی دهد که اگر زنی، پارساترین باشد چگونه می تواند خود ستانیز باشد؟؟ ثانیاً روشن نمی کند که چرا در حالی که خودش پارسایی را از صفات بارز زن شایسته می داند و لذا باید پارساترین زن را بهترین زن بداند با استناد به سخن عمر، از زن پارسا تحذیر و دور باش می دهد. بعلاوه اگر اثر پارسایی خودستایی است، قطعاً در مردان نیز همین طور است و باید از پارساترین مردان نیز تحذیر دهد، مگر این که معتقد باشیم صفات نیک و بد در زنان و مردان اثرات متفاوت به همراه می آورند. مثلاً پارسایی در مردان تواضع و زند و در زنان خودستایی و کبر ایجاد می کند.
ویژگی مطلوب دیگر زن صداقت و یک دلی او با همسر خود است. غزالی می نویسد: «زن چنان باید که با شوهر در ظاهر و باطن یکی بود». (همان، 280) او در این مورد هم برخوردی متفاوت با زن و مرد دارد، به این معنا که در مبحث «دروغ مصلحت آمیز» به شوهران اجازه ناراستی داده و می گوید پیامبر(ص) در سه جا رخصت بر دروغ گفتن داده که یکی مربوط به مردی است که دو (یا چند) زن دارد: "... هر که دو زن دارد فراهر یکی گوید تو را دوست دارم". غزالی وعده دروغ برای بهره مندی از اطاعت زن را نیز جایز می شمارد: «و چون زن طاعت ندارد الا به وعده، روا بود که وعده دهد به او، اگرچه قادر نبود به آن، و امثال این روا بود.»(3)(غزالی، 1371، ج2، ص 486) اما کمی پایین تر تغییر موضع می دهد و حکایتی از پیامبر(ص) به نقل از اسماء می آورد که در آن زنی به پیامبر(ص) می گوید که من برای زن دیگر شوی خود (هوو) تکریم و گرامی داشت شوهرم نسبت به خود را بازگو می کنم در حالی که واقعیت ندارد و این کار را می کنم تا او به این سبب عصبانی و خشمگین شود. آیا این کار جایز است؟ پیامبر(ص) می فرماید: «هر که چیزی بر خویشتن بندد که آن نباشد چون کسی که درجات تزویر برهم پوشد؛ یعنی هم دروغ گفته باشد و هم کسی را اندر غلط و جهل افکنده باشد تا بود که وی نیز حکایت دروغ باشد.» (همان، ص 478)
تقبیح دروغ و عدم واقع نمایی که از طریق این حدیث انجام شده، امری به جا و اخلاقی است اما روشن نیست که چرا غزالی همین ملاک را در مورد مردی که به زن دروغ می گوید و یا وعده دروغ می دهد به کار نمی گیرد و چرا این قبیل دروغ و خدعه ها، یک جا جایز و جای دیگر تزویر و ریاکاری است؟
در بحث ویژگیهای همسر، دو نکته درخور توجه به چشم می خورد:
نکته اول)
غزالی دین داری، نه نام و مال و زیبایی را، محور انتخاب زن می داند. بسیاری از نویسندگان این حوزه مانند عنصر المعالی، خواجه طوسی، فخر رازی نیز بر همین ملاک تأکید کرده اند. اصل سخن صحیح و شایسته است و نشان می دهد که انتخاب کننده، به دلیل محوریت دادن به ارزشهای واقعی انسانی زن، به مزایای مالی و ویژگی های ظاهری و جسمانی او عنایتی ندارد، اما دلیلی که این بزرگان برای چنین ترجیحی ارائه می کنند چیز دیگری است. صاحب قابوسنامه معتقد است که نباید به مال و ثروت زن و زیبایی و موقعیت اجتماعی برتر او اهمیت داد زیرا این برتریها، باعث می شود مرد تحت سیطره زن قرار گیرد. (عنصرالعمالی، 1343، ص 73 و دوفوشه کور، 1377، ص 251)غزالی نیز چنین استدلال می کند: «اینک ای برادر چون زن کنی دین گزین نه نام، که اگر نام و خواسته خواهی، آن هر دو تو را وبال گردد و اندر مانی و بیچاره گردی و زن، تو را طاعت ندارد.»(غزالی، 1371، ج1، ص 264 و نیز: 1373، ج2، ص 79) و فخر رازی بر آن است که «رغبت کردن به زن از برای جمال و از برای مال و از برای نسب پسندیده نیست زیرا که چون زن را این خصلتها باشد خویشتن را حقی داند بر شوهر و شوهر را هیچ حق بر خود نداند، و چون چنین باشد بر شوهر مستولی بوده و آن سبب فتنه و فساد شود.»(رازی، 1346، ص 210)
توصیه خواجه نصیر هم این است که مردان زیبایی و جمال زن را ملاک انتخاب قرار ندهند زیرا جمال با عفت کمتر قرین می شود و مال و ثروت را ملاک قرار ندهند چرا که «مال زن مستدعی استیلا و تسلط و استخدام و تفوق ایشا نباشد و چون شوهر در مال زن تصرف کند زن او را به منزله خدمتکاری و معاونی شمرد و او را وقعی ننهد و انتکاس مطلق لازم آید.»(طوسی، 1360، ص 216)
ماحصل کلام این که مال یا جمال نباید عامل انتخاب همسر باشد اما نه بدان سبب که عقل و پارسایی و دین، صفات نیکوی زن شایسته اند بلکه تنها بدان سبب که مال و جمال باعث تفوق زن و مقهوری مرد می شود.
نکته دوم)
محور خانواده و ویژگی برجسته زن مناسب در این نوشته ها مطاوعت و فرمانبرداری "مطلق" نسبت به شوهر است. در اینجا، سخنی از تفاهم و همکاری یا مشورت به چشم نمی خورد و به طریق اولی، مدیریت زن در صورت شایستگی و یا تابعیت و اطاعت شوی از تصمیم عاقلانه و صائب تر او، معنایی ندارد. غزالی در نصیحه الملوک یکی از عوامل عزیز شدن زن نزد شوی را این می داند که «هر چه شوهر را آرزو آید بسازد به تازه رویی»(غزالی، 1361، ص 281) پس زن باید بی قید و بی محدودیت، هرچه شوهر آرزو یا امر می کند آن را انجام دهد اما جالب این که در مورد زن قضیه برعکس است و غزالی به زن توصیه می کند که: «حاجت محال و چیزی که ممکن است نباشد نخواهد»(همان)خواجه طوسی هم راستا با غزالی می گوید مرد باید خود را در چشم زن با هیبت نگاه دارد تا اندیشه اهمال در امتثال فرامین شوهر به ذهن او خطور نکند چه اگر در این امر کمترین اختلافی پدید آید و زن امیدی و راهی برای تحقق خواسته خود ببیند، به برآورده شدن یک یا دو خواسته بسنده نمی کند بلکه تا آنجا جلو می رود که شوهر را در اطاعت خود در می آورد و او را به سمت برآوردن خواسته های خود سوق می دهد. در این حالت بدترین رخداد زندگی مشترک واقع می شود به این معنا که: «آمر، مأمور می شود و مطیع مطاع و مدبِّر، مدَبر ... و چنان فضایح و شنایع حادث شود که آن را تلافی و تدارک صورت نبندد.» (طوسی، 1360، ص 217) خواجه این امر را "بزرگترین شرط سیاست و تدبیر اهل" می خواند.
2 -3) آداب و اخلاق معاشرت با همسر
غزالی آداب و رفتاری که مرد باید در قبال همسر خود رعایت کند را برشمرده که ما یک مورد مهم آن را می آوریم:غزالی شوهران، این خداوندان خرد و رأی و قدرت را نسبت به سستی و نقصان زنان آگاهی می دهد و ایشان را از شور و مشورت با زنان پرهیز داده به صبوری و کم خردی همسر دعوت می کند: «واجب آید مردان را که با زنان مدارا کنند زیرا که ایشان به خرد ناقصند و از جهت کم خردی ایشان است که هیچ کس به تدیر ایشان کار نکند و اگر (کسی) به گفتار زنان کار کند، زیان کند»(غزالی، 1361، ص 283)
در جای دیگر به نحوی صریحتر به صائب نبودن رأی و اندیشه زنان اشاره می کند و معتقد است که مرد باید صلاح و خیر خود را دقیقاً در نقطه ای مقابل رأی زن جستجو کند: گفته اند که با زنان مشاورت باید کرد و باز خلاف باید کرد در آنچه گویند
(4)(غزالی، 1371، ج1، 247 و 249)
روشن نیست که چرا اگر چنین کند غزالی اصل مشورت با زن را نفی نمی کند و اجازه می دهد که مرد وقت گرانبهای خود را برای چنین کار بیهوده ای صرف نماید؟ روشن نیست که اگر ظاهراً این کار بیهوده مثلاً برای تحبیب قلب زن بوده، چرا غزالی نفهمیده که او پس از مشاهده عمل خلاف رأی مشورتی خود، عکس العملی جز کدورت خاطر و ناراحتی و احساس تحقیر و کم ارزشی، نخواهد داشت و گمان کرده که همسر، بی تفاوت و یا حتی شاد از چنین مشورتی، دفعه بعد و بعد هم به مشورت دادن ادامه خواهد داد.
مشابه این نظر، در برخی بزرگان دیگر که که درس سیاست و تدبیر اهل داده اند نظیر خواجه طوسی هم به چشم می خورد. البته کلام خواجه تا حدی لطیف تر از کلام غزالی است و اندک روزنی برای استفاده از رأی مشورتی زنان باز می گذارد که مربوط به مشورت با آنها در امور جزئی داخل خانه است، منتهی همین قدر هم، مشروط به آن است که زن پا از حد فراتر نگذارد و به سبب این مشاورت، طمع مطاوعت و فرمانبرداری مرد در سر نپروراند. (طوسی، 1360، ص 217) صد البته در نظر خواجه هم مرد در مصالح کلی نباید با زن مشورت کند و نباید او را بر اسرار خود مطلع کند و باید مقدار واقعی مال و دارایی خود را از او پوشیده دارد، زیرا رأی ناصحیح و ناصواب زنان در این امور، آفت بسیار ببار می آورد. (همان، ص 219)
نه غزالی نه خواجه طوسی و نه هم نظران ایشان، توضیح نمی دهد که اگر به توصیه آنها زن موظف است که در ظاهر و باطن با شوهر یکی باشد اولاً چرا مرد باید تا این حد در جهت عکس، یعنی در کتمان امور و در عدم یک رنگی در ظاهر و باطن، بکوشد؛ چرا این کار برای یکی فضیلت اخلاقی و جزء ضروریات است و برای دیگری رذیلت و منهی عنه؟ ثانیاً اگر این توصیه برای پرهیز از آفات رأی ناصحیح همسر بوده، حال برای رهایی از آفات این عدم صداقت، دورویی، ناراستی، کتمان و سرپوشی نابجا که هم در اخلاق شخصی مرد و هم در زندگی مشترک او وارد شده باشد چه توصیه ای کرد؟
4- روان شناسی زنان (طبع و سرشت جنس زن)
دیدگاه غزالی در مورد ذات و سرشت زنان و آراء روان شناسانه ای که در این خصوص اظهار کرده نیز بخش درخور توجهی است.در میان آثار غزالی نصیح الملوک در این موضوع، شاخص تر است. در این کتاب گهگاه غزالی سخنان و عباراتی آورده که حقیقتاً نه در خور شأن فیلسوفی و متکلمی است، نه لایق مقام زهد و عرفان وی و نه شایسته جایگاه دینی یا اخلاقی اش. یکی از این سخنان آنجاست که او در جایگاه یک روان شناس، اخلاق و منش زنان را بررسی کرده و مجموع خوبیهای آنها را در ده قسمت می کند و هر قسم را به یک حیوان تشبیه می نماید. از این ده قسم فقط یکی مطبوع و مقبول غزالی است و نه تای دیگر نکوهیده و سراپا ناپسند هستند و او هنگام شرح خلقیاتشان، هیچ صفت نیکی برایشان ذکر نمی کند، حتی صفت نیکی که به همان حیوان منسوب است. این بخش، یکی از نازیباترین قسمت هایی است که در آثار انسان شناسانه غزالی به چشم می خورد و او در قالب بیان خلقیات تعابیر و نسبتهای ناشایست و اهانت آمیزی را به زنان نسبت داده است.
سخن او این است که خوی و طبع زنان بر ده گونه است. خوی یک دسته چون خوک است: پرخور و حریص به دنیا و بی مبالات به دین و عقبی است. خوی دسته دیگر چون سگ است: به روی دیگران (شوهر) می پرد و دشنام می دهد. خوی دیگری چون بوزینگان است: علاقمند به زیور و زینت و لباسهای رنگارنگ. خوی دیگری چون استر است: چموش و خود رأی و ستیزه کار؛ خوی دیگری چون کژدم است: سخن چین و با نیش سخن، عداوت برانگیز؛ خوی دیگر چون موش است: دزد و مال جمع کن. خوی دیگر چون کبوتر است: سرگردان و ناآرام؛ و خوی دیگر چون روباه است: حیله گر و دغل و دو رو؛ خوی آخرین دسته، شبیه گوسفند است و این همان خوی مورد پسند غزالی است: هر جزء گوسفند منفعتی دارد و در کل، سراپا خیر و برکت است. زن گوسفند خو همین صفت را دارد و بر شوهر و فرزندان و اهل و همسایگان مشفق، و مطیع خداوند است. (غزالی، 1361، ص 73-275)
نکته در خور توجه این است که با قبول این دسته بندی دون شان اخلاقی، اکثر قریب به اتفاق نیمی از افراد جامعه یعنی نه گروه از ده گروه زنان بدخو و زشت سیرت و شرند و معلوم نیست که غزالی متکلم و فیلسوف چگونه وجود چنین موجوداتی را با حکمت و اتقان صنع و احسن بودن نظام خلقت و غلبه خیر بر آن سازگار می داند و معلوم نیست غزالی صوفی مسلک و معلم اخلاق چطور به قلم خود اجازه می دهد که چنین تعابیر و الفاظ دور از اخلاقی را از خود به یادگار گذارد و کرامت انسانی را با چنین تمثیل بی ارزشی زیر پا نهد؟
مورد دیگری که بررسی می کنیم اینجاست که غزالی دو خوی را برای زنان پسندیده و برای مردان ناپسند می شمرد و برخلاف مردان، به زنان توصیه می کند که متخلق به آن باشند:
«حکمت-زنی بخرد را پرسیدند که هنر زنان چیست؟ گفت آهوی (عیب) مردان چیست؟ گفتند بخیلی بد دلی. گفت این هر دو هنر زنان است. (غزالی، 1361، ص 269) البته در احیاء العلوم این سخن را به نقل از حضرت علی(ع) آورده است. (غزالی، 1273، ج2، ص 81) خواجه طوسی هم در اخلاق محتشمی علیرغم مذموم شمردن بخل و دعوت به احتراز از آن، این صفت را برای زن فضیلت و برای مرد رذیلت می داند. (طوسی، 1361، ص 322)
فلسفه ممدوح شمردن خلق ناپسندی چون بخل، حفظ مال شوهر از طریق بخل ورزیدن است. (6) تا اینجا، یکی از سؤالات مهم از غزالی، این است که آیا فضایل و رذایل اموری نسبی و اعتباری اند که بر حسب شرایط و جنسیت تغییر می کنند یا ثابت و دائمی اند، اما سوال دیگر وقتی پیش می آید که غزالی در قالب یک داستان از زنی که در مال شوهر بخل ورزیده و خواسته آنرا حفظ کند انتقاد می کند: روزی ده مهمان ناخوانده به عبدالله مبارک رسید و او تنها سرمایه خود یعنی اسبش را، کشته از آن غذا تهیه کرده و به مهمانان می دهد. زنش به او اعتراض می کند که تو از مال دنیا همین یک اسب را داشتی چرا آن را کشتی و تمام سرمایه ات را از بین بردی؟ ابن مبارک به جای تقدیر از کار زن-که اتفاقاً کاملاً مطابق توصیه غزالی عمل کرده و بخل ورزیده تا مال شوی را حفظ کند-فوراً می رود و لباس و اسباب و وسایل زن را جمع می کند و وی را طلاق داده و می گوید که من زنی که دشمن مهمان باشد را نگه نمی دارم. (همان، ص 265) سوال اینجاست که آیا اگر زن سکوت می کرد، یا اگر با همسر خود همراهی می کرد و یا اگر مثلاً همین عمل ابن مبارک را، ابتدائاً به او پیشنهاد می داد، به تضیع مال شوهر و دلسوز نبودن و بی مبالاتی در حال او و امثالهم متهم نمی شد؟! اگر غزالی بخل را صفت پسندیده و فضیلت زن می شمرد چرا اینجا در تقبیح عمل این زن بخیل، معترضانه، عمل عبدالله مبارک را می ستاید و تعظیم می نماید، در حالی که قاعدتاً باید از این عمل این زن بخیل مناع ستایش می کرد.
5- تعابیر غیراخلاقی در کتب اخلاق
در هر سه کتاب اخلاقی-تربیتی غزالی، در بحث زنان به تعابیر غیراخلاقی و گاه بسیار ناشایستی برمی خوریم. برخی از این عبارات از خود اوست و برخی را از میان سخنان نامداران مورد قبول خود، برگزیده است. این مضامین گاه چنان هستند که خواننده تصور می کند که او عمد داشته که اهانت آمیزترین عبارت را برگزیند و از طریق ظاهر عبارات و الفاظ هم درسی در مورد رفتار با زنان به جامعه بدهد. بعی از این عبارات موهن را قبلاً در مقاله آوردیم مانند آنجا که به تشبیه خوی زنان به خوی ده حیوان پرداخت. اکنون چند نمونه دیگر از این دست را می آوریم و ابتدا، تعابیر منقول از دیگران می نگاریم. در نصیحه الملوک، غزالی سخنانی تحت عنوان «حکمت» می آورد و با این نام، نشان می دهد که محتوای آنها برایش با ارزش است اما محتوای این حکمتها عموماً چنان سطحی و سخیف است که گویا حرف اقل عوام الناس است نه حرف یک حکیم:«حکمت: وقتی دو زن با یکدیگر مشورت می کردند حکیمی از آنجا بگذشت. گفت بنگرید، ماری زهر به وام از مار [دیگر] می ستاند.»
حکمت: معلمی دختری را دبیری می آموخت. حکیمی پیش او در آمد و گفت ای معلم، بدی را به بدی می آموزی؟!
حکمت: حکیمی زنی خواست کوتاه، چرا تمام بالا نخواستی؟ گفت زن چیزی بد است، و بد هر چند کمتر، بهتر.» (غزالی، 1361، ص 69 -270)
و اما برخی تعابیر ناشایست و دور از اخلاق خود غزالی:
- «چون زن طاعت ندارد الا به وعده، روا بود که [شوهر] او را وعده [دروغ]دهد...»(همان، ص 486)
- «در جمله زنان ... کوژی (کجی) است که علاج آن، سیاست مرد است. مرد باید که چون استاد طبیب بود که هر علاجی به وقت خویش نگه می دارد... در خبرست که زن همچون استخوان پهلوست، اگر خواهی راست کنی بشکند». (همان، ج1، ص 250)
- «... پس [جمعی به اشتباه] خشم را که خوی سگان است شجاعت و مردانگی نام نهاده باشند... و عاقل داند که اگر راندن هیجان خشم از مردی بودی بایستی که زنان و کودکان و پیران ضعیف نفس و بیماران به خشم نزدیکتر نبودندی، و معلوم است که این قوم زودتر خشم گیرند... و این [شجاعت و حلم] صفت انبیاست- علیهم السلام- و آن دیگر [خشم] صفت کردان و ترکان و عرب و کسانی که به سباع و بهایم نزدیکترند، بنگر که بزرگی در آن باشد که مانند انبیاء باشی یا مانند غافلان و ابلهان باشی؟» (همان، ج2، ص 8-509) در اینجا زنان به راحتی منصف به خشم شده اند که از سوی غزالی به عنوان خوی سگان و بهایم و سباع و ابلهان و غافلان و کردان و ترکان و عرب اعلام می شود.
نتیجه
1) غزالی نسبت به تعلیم و تربیت دختران کاملاً سکوت می کند و هیچ دستور و توصیه ای جهت تعلیم آنها نمی دهد و به این ترتیب، به طور غیر مستقیم علم آموزی دختران را ناپسند و غیر لازم می شمرد. در نوشته های غزالی، این دختران علم نیاموخته و پرورش نیافته، که قطعاً نادان و ناتوان باید هر چه زودتر، به عقد نکاح درآیند.2) در نگاه غزالی، زن در خدمت شوهر همچون اسیر و بنده است و خوبی و بدی زن، در ترازوی اطاعت مطلق و سرسپردگی بی چون و چرا نسبت به فرامین شوهر سنجیده می شود. در آثار او هیچ سخنی از همدلی و مشارکت میان زوجین وجود ندارد و مدارا و ترحم و صبوری در برابر قصور خدمت و ضعف عقل و کج خلقی زن، نهایت جوانمردی شوی است...
3) از نظر غزالی از هیچ شأن و منزلت اجتماعی برخوردار نیست و جای و جایگاه او فقط در محدوده خانه تعریف شدنی است. حضور زن در اجتماع و یا عهده دار شدن مشاغل و مناصب و یا مدیریت و ریاست کردن منتفی و مردود است و جز تباهی و مفسده برای مردان، چیزی به همراه ندارد. از این مسأله هم، مانند تعلیم و تربیت دختران صحبتی به میان نمی آورد چرا که سالبه به انتفای موضوع می شمارد.
4) به نظر می رسد غزالی در مباحث مربوط به زنان چندان به اصول و موازین اخلاقی و یا منش صوفیان که مقبول خود اوست پایبند نمانده، بلکه بیشتر در قالب قضاوتها و بینش های یک مرد که گاه حتی سطحی و عوامانه هم می اندیشد فرو رفته است. همچنین وی برخلاف مشی ضروری علم اخلاق یعنی تقید قلم و کلام به الفاظ پیراسته و آراسته، تعابیر ناشایسته و اهانت آمیزی در مورد زنان به کار می برد و پروایی از افراط در این امر ندارد و علیرغم منش صوفیان که دعوت به تواضع و نرم خویی و پرهیز از تندی و خشونت است و به راحتی از درشتی و تندی با زنان و حتی زدن آنها سخن به میان می آورد.
پینوشتها:
1. استادیار فلسفه کلام اسلامی دانشگاه اصفهان f.rahim@ltr.ui.ac.ir
1- ابن مسکویه نیز دقیقاً همین شیوه را در بخش تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان در طهاره الاعراق پیش گرفته است. (ابن مسکویه، 1360، ص 110-122)
2- التجئوا الی الله من شرار النساء و احذروا خیارهن.(غزالی، 1360، ص 261)
3- غزالی وعده دروغ دادن به کودک را نیز در مواردی جایز می شمارد و راه گریز از انتساب به دروغگویی را هم یاد می دهد: «بدان که کودک را وعده دادن تا به دبیرستان شود، روا بود، اگرچه دروغ بود و در خبرست که: آن بنویسد و لیکن آن مباح بود نیز بنویسند تا چون وی را گویند چرا گفتی، غرض درست فرا نماید که بدان، دروغ مباح بود.» (غزالی، 1371، ج2، ص 487)
4- علاوه بر نصیحه الملوک و کیمیای سعادت، غزالی در احیاء العلوم هم این مطلب را متذکر می شود: «عمر رضی الله عنه گفت: خالفوا النساء فان فی خلافهن برکه ... و گفته اند شاوروهن و خالفوهن» غزالی، 1373، ج2، ص93)
1- قرآن مجید.
2- ابن مسکویه، احمدبن محمد(1360)، طهاره الاعراق، ترجمه و شرح بانو امین، اصفهان، انتشارات نهضت، زنان مسلمان
3- دوفوشه کور، شارل هنری، (1377)، اخلاقیات، ترجمه محمدعلی امیرمعزی و عبدالمحمد روح بخشان، تهران، نشر دانشگاهی
4- رازی، محمد بن عمر، 1346)، جامع العلوم، به کوشش محمد حسین تسبیحی، تهران، انتشارات کتابخانه اسلامی.
5- طوسی، نصیرالدین، (1360)، اخلاق ناصری، تصحیح و تنقیح مجتبی مینوی-علیرضا حیدری، تهران، انتشارات خوارمی
6- ____، (1361)، اخلاق محتشمی، تصحیح محمدتقی دانش پژوه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
7- عنصرالمعالی، کیکاوس بن اسکندر، (1343)، قابوسنامه، تهران، انتشارات طهوری
8- غزالی، محمد بن محمد، (1373)، احیاء علوم الدین، ترجمه موید الدین خوارزمی به کوشش حسین خدیوجم، تهران، انتشارات علمی-فرهنگی
9- ____، (1371)، کیمیای سعادت، تصحیح احمد آرام، تهران، ناشران.
10- ____، (1361)، نصیحه الملوک، تصحیح و حواشی و تعلیقات حلال الدین همایی، تهران، انتشارات بابک
منبع مقاله : عرضه شده به همایش اخلاق سهروردی، زنجان، 1391
/ج