جهانی شدن، ملیت و هویت های فروملی و فراملی

جهانی شدن از مفاهیمی است که بیشتر از پایان دهه ی 1980 قرن بیستم به موضوع بحث محافل دانشگاهی و روشنفکری جهان تبدیل شده است و در سال های اولیه قرن بیست و یکم نیز همچنان یکی از عمده ترین موضوعات بحث
پنجشنبه، 28 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جهانی شدن، ملیت و هویت های فروملی و فراملی
جهانی شدن، ملیت و هویت های فروملی و فراملی

نویسنده: دکتر حمید احمدی(1)




 
جهانی شدن از مفاهیمی است که بیشتر از پایان دهه ی 1980 قرن بیستم به موضوع بحث محافل دانشگاهی و روشنفکری جهان تبدیل شده است و در سال های اولیه قرن بیست و یکم نیز همچنان یکی از عمده ترین موضوعات بحث محافل مذکور قلمداد می شود.
این بحث نیز همانند سایر مباحثات فکری رایج در قرن نوزدهم و قرن بیستم برای مدتی به کانون همه مجادلات فکری تبدیل شده است، اما می توان تأکید کرد که همانند آنها نیز از قاعده همیشگی زمان مند بودن پیروی می کند و دیری نخواهد پایید که گفتمان دیگری به صحنه آمده و جای آن را خواهد گرفت.
همانند سایر گفتمان های پیش از خود، جهانی شدن نیز از پراکندگی تعاریف و رهیافت های گوناگون رنج می برد و هر نگرشی برای برداشت خود از این فرآیند تعریف خاصی از آن ارائه داده است. یکی از مشهورترین طرفداران بحث جهانی شدن، آن را این چنین تعریف کرده است:
«ادغام سرسختانه بازارها، دولت های ملی و فناوری ها به درجه ای که بیش از این هرگز مشاهده نشده و افراد و شرکت ها و دولت های ملی را قادر ساخته است تا دورتر، سریع تر، عمیق تر و ارزان تر از گذشته به اطراف جهان دست پیدا کند. جهانی شدن یعنی گردش سرمایه داری بازار آزاد به اغلب کشورهای جهان.»(2)
این البته تعریف رایجی است که بیشتر پژوهشگران به نوعی بر سر آن اجماع دارند. با این همه طرفداران سایر رهیافت ها، جنبه اقتصادی جهانی شدن را کم بها داده و بیشتر بر جنبه های فرهنگی آن تأکید می کنند. در این گونه تعاریف، بیشتر بر جنبه های انتزاعی و نه عینی فرآیند جهانی شدن و آثار آن تکیه می شود. برای نمونه آنتونی گیدنز جامعه شناس برجسته ی معاصر، جهانی شدن را به نوعی "پشت سرگذاری زمان و مکان(3) می داند. اندیشه گران دیگری همچون رابرتسون،(4) دیوید هاروی(5) و تامیلنسون(6) نیز از چنین نگرش هایی در تعریف جهانی شدن برخوردار هستند.
علاوه بر اختلاف دیگر، پیرامون تعریف و تبیین جهانی شدن، بر سر ریشه ها و نقطه آغاز فرآیند جهانی شدن نیز توافق نظر چندانی میان پژوهشگران وجود ندارد، به گونه ای که برخی آن را پدیده ای قدیمی دانسته و برخی پدیده ای متأخر. بحثی نیز پیرامون این مسأله وجود دارد که آیا جهانی شدن پدیده ای مربوط به عصر مدرنیسم است یا به دوران ماقبل مدرن بر می گردد. برای نمونه در حالی که گیدنز بر آن است که جهانی شدن یک پدیده ی مدرن است و "مدرنیته را ذاتاً جهانی گرا"(7) می داند، اندیشمندان دیگر همچون رابرتسون آن را دارای سابقه و پیشینه ماقبل مدرن می دانند.(8)
گروهی از نظریه پردازان مشهور روابط بین الملل و جامعه شناسی، همچون ایمانوئل والرشتین و طرفداران او معتقدند که جهانی شدن با ظهور و رشد نظام جهانی
سرمایه داری از قرن شانزدهم شروع شد.(9) گروهی نیز با تأکید بر کهن بودن این پدیده، آنرا دوره بندی کرده و کلاً پنج مرحله اصلی برای آن از قرن پانزدهم تا پایان قرن بیستم در نظر می گیرند و آن را مرحله جنینی، مرحله نخستین، مرحله خیزش (1920-1870)، مرحله "مبارزه برای برقراری هژمونی" (از دهه ی 1920) و مرحله " نااطمینانی" (از دهه ی 1960 به بعد) می خوانند.(10)
برخی از پژوهشگران اصولاً چندان اعتقادی به جهانی شدن به عنوان یک پدیده نوظهور ندارند و آن را افسانه ای بیش نمی دانند. به نظر این گروه میان جهانی شدن و فرآیندهای اقتصادی و ارتباطی اواخر قرن بیستم، تفاوت چندانی وجود ندارد.(11)
به طورکلی همان گونه که اشاره شد در بحث جهانی شدن، رهیافت های گوناگونی وجود دارد که بر اساس معیارهای مختلف تقسیم بندی شده است. برخی ها بر ابعاد چهارگانه ی اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی - سیاسی و بُعد علمی و فناوری تأکید می کنند(12) و برخی نیز نظریه ها را بر اساس متقدم بودن یا متأخر بودن آن تقسیم بندی کرده اند.(13)
به جز بحث ابعاد جهانی شدن و یا کلاسیک یا مدرن بودن نظریه های گوناگون، می توان جهانی شدن را از ابعاد دیگر نیز مورد مطالعه قرار داد. یکی از مهم ترین طبقه بندی ها که اکثر نظریه های جهانی شدن را مقوله بندی کرده است، به 4 رهیافت اساسی در تحلیل جهانی شدن اشاره می کند:
1- رهیافت سرمایه داری جهانی که نیروهای جهانی مسلط را در درون ساختارهای یک سرمایه داری جهان گرا قرار داده و بررسی می کند.(14)
2- رهیافت جامعه جهانی که نکته اتکای خود را بر ظهور یک آگاهی جهانی فزاینده و تأثیر آن بر جامعه، حکومت و امنیت جهانی قرار می دهد و بر مفاهیم کلانی چون "آگاهی جهانی" و "آگاهی سیاره ای " تأکید می کند.(15)
3- رهیافت فرهنگ جهانی که جهانی شدن فرهنگ را مورد بررسی قرار داده و مشکلات ناشی از فرهنگ یکسان سازی را بر هویت ملی تجزیه و تحلیل می کند.(16)
4- رهیافت نظام های جهانی که یکی از قدیمی ترین بحث های کلان روابط بین الملل است که بر مفاهیم محور، پیرامون و شبه پیرامون در نظام جهانی سرمایه داری تأکید می کند. طرفداران این رهیافت، یعنی هواخواهان مکتب والرشتین اصرار می ورزند که بحث جهانی شدن کشف جدیدی نیست و آنها آن را برای اولین بار در دهه ی 1970 بررسی و معرفی کرده اند.(17) در بحث مربوط به طبقه بندی نظریه ها و رهیافت های موجود توجه به یک نکته اصلی ضروری است. اصولاً تمامی نظریه ها و رهیافت را می توان بر اساس دو مقوله نظریه های ساختارگرا و کارگزارگرا تقسیم بندی کرد.
گرچه بحث جهانی شدن را به طور کلی می توان یک نگرش ساختارگرا دانست و جهانی شدن را به عنوان پدیده ای کلان و خارج از اراده ی بازیگران مورد ارزیابی قرار داد، اما می توان میان آنها به وجود نظریه های ساختارگرایانه صرف و نظریه های معطوف به اصالت کارگزار (نقش بازیگران) اشاره کرد.
برای نمونه در حالی که رهیافت فرهنگ جهانی و نظام ها جهانی را می توان به طور کلی ساختارگرای صرف در نظر گرفت، سایر رهیافت ها (نظیر رهیافت های سرمایه داری جهانی و جامعه جهانی) را می توان تا حدی معطوف به اصالت دادن به نقش کارگزاران بازیگر توصیف کرد.
ماهیت ساختارگرایانه برخی از این نظریه ها، به ویژه نظریه نظام جهانی سرمایه داری والرشتین، پیش از گسترش بحث های مربوط به جهانی شدن، از سوی پژوهشگران روابط بین الملل مطرح شده بود. برای نمونه الکساندر ونت در سال های دهه ی 1980 مکتب معروف نظام جهانی سرمایه داری والرشتین و نظریه رئالیسم ساختاری (نئورئالیسم) را به دلیل همین ساختارگرا بودن و عدم توجه به بازیگران یا کارگزاران مورد نقد قرار داده بود.(18)
از آنجا که اصولاً ساختارگرایی نئومارکسیستی والرشتین و لیبرالی والتز در سال های دهه ی 1970 به بعد بی اعتبار شده است، می توان ساختارگرایی نظریه های اصلی جهانی شدن را نیز به همین لحاظ مورد نقد قرار داد. این نکته به ویژه، در رابطه با بحث رهیافت فرهنگ جهانی و ارتباط آن با موضوع قومیت و به ویژه فرضیه رشد گروه های قومی قابل طرح است. البته بحث ساختارگرا بودن اغلب نظریه های جهانی شدن از ابعاد دیگری نیز قابل نقد است. یکی از عمده ترین این فرضیه ها تضعیف دولت ها و هویت های ملی در فرآیند جهانی شدن است.
اغلب نظریه های جهانی شدن، بر تضعیف نقش دولت ها و از میان رفتن مرزها و در نتیجه گسترش پدیده ی جهانی شدن تأکید دارند. برخی از این نظریه پردازان حتی کار را تا آنجا رسانده اند که از نابودی دولت و از میان رفتن آن سخن می گویند. برای نمونه
برخی از این نظریه پردازان نظیر "اوهم" احتمال محو دولت ها را از حیات و صحنه ی سیاسی مطرح کرده اند. یکی دیگر از این نظریه پردازان می گوید:
نیروهای جهانی به ویژه شرکت های فراملی و سایر نهادهای اقتصاد جهانی، فرهنگ جهانی یا سیستم اعتقادی و ایدئولوژی های گوناگون جهان گرا، یا ترکیبی از همه این عوامل، آنقدر قدرتمند می شوند که وجود مداوم دولت ملی را دچار شک و تردید جدی می کنند.(19)
باید گفت که اصولاً دیدگاه های طرفداران جهانی شدن درباره ضعف یا نابودی دولت ها بحث تازه ای نیست و قبل از این نظریه های مهم دیگری از میان رفتن دولت را مطرح کرده بودند. طرفداران نظریه دولت جهانی در قرن نوزدهم و نیز آنارشیست ها و کمونیست ها در قرن نوزدهم و بیست از میان رفتن دولت را پیش بینی می کردند.
در نظریه ساختارگرایی دولت نیز این موضوع مطرح بوده و دولت نقش عده ای در جامعه به عهده نداشت و ابزار سلطه طبقه مسلط محسوب می شد. در دهه ی 1970 میلادی نیز نظریه وابستگی متقابل(20) و رهیافت جامعه جهانی(21) از کاهش چشمگیر نقش دولت در داخل و خارج (صحنه بین المللی) سخن می گفتند. با این همه، نقش دولت در صحنه داخلی و خارجی بیش از پیش گسترش پیدا کرد و نشانه ی چشمگیری از کاهش نقش مذکور مشاهده نشده است. گرچه می توان در بحث جهانی شدن و نیز نظریات فوق الذکر سابق، از پیدا شدن بازیگران غیر دولتی سخن گفت و پذیرفت که دولت ملی دیگر در نیمه دوم قرن بیستم "تنها" بازیگر صحنه ی داخلی و خارجی نبوده است و هم اکنون هم نیست، اما نمی توان این واقعیت را انکار کرد که دولت همچنان بازیگر "عمده" صحنه داخلی و بین المللی است و بازیگران غیر دولتی (non-state actors) هنوز قادر به رقابت عمده با دولت نیستند و نمی توانند جای آن را پر کنند.
این ماهیت ساختارگرایانه جهانی شدن به عنوان فرآیندی جهان شمول معرفی می شود که همه چیز را مقهور اراده و قوانین یا نظم ساخته و پرداخته خود می کند. از نگرش های ساختارگرای جهانی شدن چنین بر می آید که گویا بازیگر یا بازیگران عمده ای نمایندگی این فرآیند را به دست ندارند و کسی قادر به کنترل و مهار آن نیست و اصولاً جهانی شدن حرکتی جبری است و جوامع یا کشورهایی که با آن مواجه شده و یا در معرض آن قرار دارند، هیچ چاره ای جز تسلیم محض به قواعد بازی وضع شده توسط این فرآیند در خود نمی بینند. گذشته از این چنین به نظر می آید که در نظام جهانی نقش بازیگران عمده روابط بین الملل به ویژه دولت ها و قدرت های بزرگ از میان رفته است و سیاست بین المللی و تنظیم معاملات منطقه ای و جهانی معنا و مفهوم و جایگاه خود را از دست داده است.
واقعیت آن است که ماهیت ساختارگرای گفتمان جهانی شدن یکی از عمده ترین مشکلات نظری و روش شناسانه ی این بحث محسوب می شود. این ویژگی ساختارگرایانه فرآیند جهانی شدن، آن گونه که در اکثر رهیافت های موجود نشان می دهد، باعث می شود تا ما قادر به درک پیچیدگی های فرآیند جهانی شدن، منشأ ظهور آن و نیز نیروی محرکه ی اصلی آن نشویم و از همین جهت، نقش فعال بازیگران موجود در صحنه ی جهانی همچون دولت های ملی و پویایی هویت های ملی در برابر چالش جهان گرایانه و هژمونیک فرآیند جهانی شدن را نادیده بنگریم.

جهانی شدن، دولت های ملی و سیاست بین الملل

جهانی شدن، حرکتی ساختاری و جبری نیست که همه چیز را درهم بکوبد و تمامی بازیگران فعال در صحنه ی داخلی و خارجی را مقهور اراده خویش سازد. از سوی دیگر جهانی شدن را نمی توان همچنان بزرگ ترین نیروی محرکه حاکم در نظام بین المللی و جهان معاصر دانست که هیچ بازیگر یا به تعبیر درست تر دولت عمده ای قادر به هدایت یا کنترل یا بهره برداری از آن نباشد. واقعیت آن است که جهانی شدن را نمی توان به عنوان موج عظیمی از یک حرکت طراحی نشده و غیر قابل کنترل جهانی در نظر گرفت که ساختارهای آن درهم شکننده ی اراده کارگزاران عمده صحنه داخلی و
بین المللی، یعنی دولت های ملی است. از سوی دیگر جهانی شدن را نمی توان حرکت گُسترده خودکاری دانست که بنا به نظر برخی از طرفداران آن به ویژه طرفداران رهیافت فرهنگ جهانی، به گونه ای جبری به تضعیف کلی نقش دولت ملی، هویت ملی و مرزهای ملی بپردازد و در مقابل به گونه ای خودکار و جبری هویت های محلی و قومی را، چنانکه برخی از نظریه پردازان و نخبگان قوم گرا معتقدند، تقویت کند و به فرآیندهای اصلی بازی داخلی و منطقه ای تبدیل کند.
از همین دیدگاه نقادانه می توان گفت که "جهانی شدن" به عنوان یک فرآیند مورد بحث، اهمیت کمتری در مقایسه با "جهانی شدن سیاست" و یا به تعبیری "سیاست بین المللی" پیدا می کند. "سیاست"، چه در عرصه ی داخلی و بین المللی، به عنوان پدیده ای که از سوی بازیگران خاص طراحی و به اجرا گذاشته می شود، فرآیندی است که کارگزاران صحنه سیاسی داخل و بین المللی، به طراحی و مهندسی آن می پردازند و همچنان فرآیندی کلان و جهان شمولی نظیر گسترش ارتباطات، نظام سرمایه داری و لیبرال دمکراسی را طراحی و هدایت و کنترل می کنند.
بدیهی است که در این میان "دولت های ملی"، چه به عنوان نمایندگان کشورهای هدایت گر و بهره ور در فرآیند جهانی شدن و چه به عنوان نمایندگان کشورها و جوامع کوچک و توسعه نیافته در معرض چالش، نقش اساسی را در هدایت یا مقاومت در برابر جهانی شدن بازی می کنند. گذشته از این ها، تحولات گسترده ی بین المللی در قرن بیستم و قبل از آن و تحولات آغاز قرن بیست و یکم نشان می دهد که "دولت ها" به عنوان عمدترین بازیگران صحنه ی بین المللی همچنان قادرند به هدایت و جهت گیری فرآیندهای خاص جهانی، منطقه ای و ملی دست بزنند.

جهانی شدن، سیاست جهانی و هویت های فراملی، ملی و فروملی

از جمله بحث هایی که در چارچوب گفتمان جهانی شدن، به ویژه در جهان سوم و خاصه در خاورمیانه مطرح شده است، تأثیر جهانی شدن بر مسأله هویت های ملی، فراملی و فروملی است.
در پرداختن به این بحث و تجزیه و تحلیل درستی و نادرستی آن توجه به دو نکته اساسی ضروری است:
1- جهانی شدن چه تأثیری بر این هویت می گذارد. آیا هویت های فروملی و به تعبیری هویت قومی و هویت فراملی، نظیر بنیادگرایی دینی جایگزین هویت های ملی می شوند؟
2- تقویت یا تضعیف هویت های فراملی و فروملی، نتیجه ی فرآیند جهانی شدن است یا جهانی شدن سیاست و یا به تعبیری سیاست جهانی؟
در رابطه با مسأله نخست، برخی از پژوهشگران و نیز قوم گرایان طرفدار تأثیر جهانی شدن بر رشد هویت های قومی و تضعیف هویت ملی هستند و معتقدند که در جریان فرآیندهای جهانی شدن، کشمکش های قومی نیز به نفع رشد هویت ها و بیداری قومی افزایش می یابد.
این گروه که بیشتر طرفدار رهیافت فرهنگ جهانی و نگرش پست مدرن هستند، با تأکید بر بحث فشرده شدن زمان و مکان بر آن هستند که در اثر رشد هویت های فروملی، به ویژه هویت قومی جهان شاهد رشد دولت - ملت های جدید نیز خواهد بود. آنان از این پدیده به عنوان "قوم گرایی نوین"(22) نام می برند.(23)
طرفداران رشد قوم گرایی در اثر جهانی شدن با استفاده از بحث هایی چون دهکده ی جهانی مک لوهان و نیز رهیافت های پست مدرن به مسأله هویت برای اثبات دیدگاه های خود استفاده می کند.
پژوهشگران یا نخبگان که از تأثیر جهانی شدن بر رشد هویت قومی و تضعیف هویت ملی سخن می گویند، با تکیه بر برخی تحولات یا بحث های اخیر در پی اثبات فرضیه ی خود هستند. در این رابطه بیش از همه بر سه تحول تأکید می شود:
1- کاهش نقش دولت و زوال آن
2- رشد حرکت های قومی و کشمکش های قوم گرایانه
3- فروپاشی کشورهای چند قومی و چند ملیتی
در رابطه با فرضیه کاهش نقش دولت ملی، پیش از این سخن گفته ایم و نیازی به تکرار آن نیست. در رابطه با تحول دوم، طرفداران رشد هویت قومی بر آن هستند که موارد گوناگون ظهور حرکت های قوم گرایانه در اواخر قرن بیستم شاهدی بر رشد قوم گرایی در اثر فرآیند جهانی شدن است.
در این رابطه نوشته های برخی از نویسندگان غربی نظیر "تد رابرت گر" در رابطه با کشمکش های قومی مورد استفاده قرار می گیرد.(24) مورد سوم یعنی فروپاشی برخی کشورهای چند قومی چون اتحاد جماهیر شوروی، چکسلواکی، یوگسلاوی و اندونزی در سال های پایانی دهه ی 1990 بیش از هر چیز شاهد مثال رشد حرکت های قومی در فرآیند جهانی شدن قلمداد می شود.
در رابطه با این موارد باید گفت که در واقع تناقضی در مورد چگونگی استفاده از رهیافت فرهنگ جهانی در رابطه با اثبات رشد حرکت های قومی به چشم می خورد.
نه تنها بحث رشد هویت قومی در اثر جهانی شدن، یکی از مباحث حاشیه ای رهیافت فرهنگ جهانی است، بلکه اصولاً نویسندگان به هنگام بحث رشد هویت قومی در اثر فرآیند جهانی شدن و عواقب آن، بیشتر بر رشد هویت های قومی گروه های مهاجر جهان سوم به کشورهای غربی سخن می گویند(25) و نه از رشد جنبش های قوم گرایانه سیاسی در پی تأسیس دولت ملی. این در حالی است که طرفداران جهان سومی بحث رهیافت فرهنگ جهانی، بر خلاف دیدگاه نویسندگان اروپایی نه از مهاجرت بلکه بیشتر از رشد جنبش های قوم گرایانه سیاسی سخن می گویند.
سومین نکته مورد نظر را باید با دقت بیشتری مورد مطالعه قرار داد. تعمیم وضعیت پیش آمده برای اتحاد جماهیر شوروی و یوگسلاوی و حتی چکسلواکی به سایر مناطق جهان به لحاظ روش شناسی کار درستی به نظر نمی رسد. در واقع
فروپاشی این کشورها را نمی توان به طور دقیق تحت تأثیر فرآیند جهانی شدن دانست و اصولاً اثبات چنین مسأله ای کاری است بس دشوار.
هر سه کشور در واقع جوامع چند قومی بودند که از زمان تأسیس آنها مدت زمان طولانی نمی گذشت. برخی گروه های قومی تشکیل دهنده این جوامع نه به اختیار خود بلکه از روی اجبار و فتح نظامی به این کشورها ملحق شده بودند و هیچکدام بخش بومی جمعیت آنها محسوب نمی شدند. تعمیم ساز و کار فروپاشی شوروی و یوگسلاوی به کشورهای خاورمیانه، به ویژه ایران کاری غیر تاریخی است، چرا که ایران متشکل از گروه هایی است که برای صدها و گاه هزاران سال در کنار یکدیگر در تحت اقتدار دولت های ایران زندگی کرده و به لحاظ تاریخی، سرزمینی و فرهنگی بخش جداناپذیر جامعه ایران هستند. گذشته از این برخی تحلیل گران بر آن هستند که فروپاشی شوروی، اقدامی بود که آگاهانه از سوی نخبگان خود اتحاد جماهیر شوروی اتخاذ شد و برخی از کشورهای آسیای میانه با جدا شدن از شوروی مخالف بودند.
در رابطه با رشد هویت های فراملی نظیر بنیادگرایی اسلامی و نظایر آن می توان بر این نکته تأکید کرد که گرچه گسترش فرهنگ غربی در اثر فرآیند جهانی شدن، واکنش مخالف جوامع بومی خواستار حفظ سنت های دیرین را بر می انگیزد و تلاش هایی برای حفظ دین از آثار مخرب جهانی شدن صورت می گیرد، اما این نوع هویت های فراملی پدیده ای نیست که اصولاً خاص عصر جهانی شدن باشد. هویت های فراملی در قرون گذشته اهمیت بیشتری داشت و برای نمونه خاورمیانه اصولاً در زمان عثمانی دارای هویت فراملی اسلامی بود تا هویت ملی. با این همه می توان گفت که این گونه هویت های فراملی به اندازه ای نیست که بخواهد هویت های ملی را به چالش طلبد. به عبارت دیگر واقعیت وجود کشورها یا دولت - ملت ها پدیده ای است که از دو قرن پیش خود را استحکام بخشیده است و به نظر نمی رسد که هویت های فراملی دینی بخواهند و یا بتوانند ساختارهای سیاسی فراملی گسترده ای نظیر امپراطوری ها و نظام های خلافت ایجاد کنند.

خاورمیانه و جهانی شدن

در بحث مربوط به جهانی شدن و خاورمیانه، توجه به نکات مطرح شده در صفحات پیش ضروری است. نخستین مسأله ای که برای آغاز بحث پیرامون جهانی شدن در خاورمیانه اهمیت پیدا می کند، تأکید مجدد بر مشکل ماهیت ساختارگرایانه بحث جهانی شدن و رهیافت های اساسی مربوط به آن است. هنگامی که بخواهیم تأثیرات آنچه را که فرآیند جهانی شدن می نامیم، در خاورمیانه مورد بررسی قرار دهیم، ایراد ویژگی ساختارگرایانه ی بحث را بیشتر متوجه می شویم. در حالی که تأثیرات فرآیند جهانی شدن به مفهوم یک ساختار کلی فاقد کارگزار در خاورمیانه را می توان تا حدی برشمرد و گسترش ارتباطات، افزایش نقش رسانه های فراملی نظیر اینترنت و ماهواره های خبری را شاهد مثال آورد، تعمیم دادن این موضوع به بحث های کلان تر نظیر تضعیف هویت ملی و کم اهمیت تر شدن مرزهای ملی و دولت ملی و از همه مهم تر رشد جنبش های قوم گرا را نمی توان بر این اساس به اثبات رساند.
اصولاً باید به این نکته اشاره کرد که گرچه بحث جهانی شدن در اوایل دهه ی 1990 تا حد زیادی ذهن برخی پژوهشگران و روشنفکران منطقه را به خود جلب کرد و بحث هایی نیز در همین رابطه در کشورهای (26) عربی و ایران و ترکیه مطرح شد و آثار و ابعاد این فرآیند مورد بررسی قرار گرفت، اما تحولات سال های پایانی قرن بیستم و به ویژه حادثه ی 11 سپتامبر و تحولات پس از آن از اهمیت بحث جهانی شدن به عنوان یک نگرش ساختارگرایانه کاست و اذهان بسیاری از تحلیل گران را متوجه موضوع قدیمی سیاست جهانی یا بین الملل کرد تا جهانی شدن.
این تغییر نگرش بدون شک با تحولات عراق در سال 2003، یعنی حمله ی نظامی آمریکا و انگلستان به عراق و سرنگونی رژیم بعث، گسترش بیشتری نیز پیدا خواهد کرد. این تحولات نشانگر این بود که سخن گفتن از جهانی شدن به عنوان یک فرایند خارج از کنترل بازیگران و کارگزاران صحنه جهانی و به عنوان یک حرکت جبری
فراگیر، به ویژه فرآیندی که به گفته طرفدارانش مرزهای ملی، هویت های ملی و اقتدار دولت ملی را درهم خواهد شکست، چندان قابل اثبات و دفاع نیست و شواهد چندانی نمی توان به طور عینی و دقیق برای آن پیدا کرد.
تحولات سال های اخیر نشان داده است که برعکس هویت ها و احساسات ناسیونالیستی در منطقه خاورمیانه گسترش یافته است و بازیگران صحنه سیاست بین المللی و داخلی نقش مهمی در تحولات مربوط به ظهور، سقوط یا تضعیف هویت ها و جنبش های قومی ایفا می کند. تحولات فوق همچنین این نظر را تقویت می کند که آنچه که سیاست ها و فرآیندهای منطقه ای را در سطح جهانی شکل می دهد، فرآیند جهانی شدن به عنوان یک پویایی فرهنگی - اقتصادی نیست، بلکه سیاست های جهانی و به عبارتی سیاست بین المللی است. به همان نسبت که سخن گفتن از تأثیرات جهانی شدن به عنوان یک فرآیند ساختاری و فاقد مهندسی سیاسی و اجتماعی بر خاورمیانه و ارائه ی مثال ها و موارد دقیق، جهت اثبات تأثیرات آن بر تقویت قوم گرایی، تضعیف هویت ملی و دولت ملی کار چندان آسانی نیست، ارائه مثال ها و نمونه های تأثیر سیاست بین الملل بر تضعیف و تقویت قوم گرایی، گسترش احساسات و هویت ملی و افزایش نقش دولت ها در خاورمیانه کاری است آسان.

جهانی شدن، قوم گرایی، هویت ملی و نقش دولت در خاورمیانه

بحث تأثیر جهانی شدن بر قوم گرایی در خاورمیانه را از جنبه های گوناگون می توان به چالش طلبید. به عبارت دیگر به درستی نمی توان ثابت کرد که پس از اوج گیری حرکت و فرآیند جهانی شدن از سال های دهه ی 1980 به بعد، هویت ها و کشمکش های قومی در خاورمیانه نیز از رشد و گسترش چشم گیری برخوردار شده اند. درست برعکس، در سال هایی که هنوز بحث چندانی از جهانی شدن در میان نبود، حرکت قوم گرایانه در خاورمیانه از گسترش و رشد بیشتری برخوردار بود و ما در سال های دهه ی 1990 و اوایل قرن بیست و یکم جنبش های قوم گرایی کمتری از سال های دهه های 1970-1960 داشتیم. بسیاری از جنبش های قوم گرایانه در شمال آفریقا
(بربرها در الجزایر و حرکت پولیساریو در صحرای غربی)، شرق عربی و منطقه خلیج فارس در سال های دهه ی 1960 و 1970 بسیار فعال تر بودند و از سال های دهه ی 1980 به بعد از این حرکت های قوم گرایانه در این مناطق (نظیر جنبش ظفار) خبری نیست. در مقابل از سال های دهه ی 1980 به بعد نقش دولت گسترش بیشتری پیدا کرده است.
گسترش نقش دولت و سیاست های آن در سال های پایانی قرن بیستم آن قدر چشم گیر بود که توانست در برخی نقاط خاورمیانه نظیر ترکیه، حرکت های قوم گرایانه را مهار کند و از شدت آنها بکاهد. در حالی که حزب کارگران کردستان موسوم به پ.ک.ک در اواخر دهه ی 1970، در طول سال های دهه ی 1980 و نیمه نخست دهه ی 1990 از اقتدار و نفوذ چشمگیری در ترکیه برخوردار بود، در سال های پایانی دهه ی 1990 در برابر سیاست های کنترل کننده ی دولت ترکیه، اقتدار و پایگاه خود را از دست داد. در حالی که به گفته پژوهشگران، پدیده ی جهانی شدن از دهه ی 1990 اوج جدیدی به خود گرفت، قوم گرایی کردها در ترکیه در همین دهه رو به تضعیف گذاشت و گسترش نقش دولت ها و سیاست های مداخله جویانه آن به تضعیف نفوذ ناسیونالیسم قومی کرد منجر شد. این در حالی است که گسترش وسایل ارتباطی، از جمله ایجاد چندین شبکه ماهواره ای کردی و ده ها پایگاه اینترنتی از سوی ناسیونالیست های کرد و تماس کردها و دسترسی آنها به اطلاعات سیاسی - اجتماعی و آگاهی از حرکت قوم گرایی را گسترش داده است. این تحولات متضاد یعنی گسترش وسایل ارتباط جمعی و یا به گفته ی طرفداران رهیافت "فرهنگ جهانی" به جهانی شدن، "فشرده شدن زمان و مکان" را در اثر تحول وسایل تکنولوژیک به ارمغان آورد، اما همزمان سیاست های دولت ملی تضعیف قوم گرایی و کاهش اقتدار جنبش های قومی را به دنبال داشته است.

خاورمیانه: از سیاست جهانی تا جهانی شدن

تحولات خاورمیانه در دهه ی اخیر نه تنها بیانگر این نکته مهم است که فرآیندهایی
چون سیاست بین الملل و به تعبیری بین المللی شدن مسایل خاورمیانه، اهمیت بیشتری از بحث جهانی شدن پیدا کرده است، بلکه بیانگر تداوم این سیاست ها در منطقه نیز هست. به عبارت دیگر، تحولات خاورمیانه در 2 قرن اخیر، یعنی تحولات مربوط به شکل گیری هویت ملی، دولت ملی و حرکت های قوم گرایانه، بیش از هر چیز تحت تأثیر سیاست های بین المللی شکل گرفته است. همین واقعیت باعث شده است تا برخی پژوهشگران مسایل خاورمیانه، بین المللی شدن مسایل خاورمیانه را بسیار آشکارتر از سایر مناطق جهان بدانند و به مطالعه ی این پدیده و حتی مدل سازی سیاست های بین المللی خاورمیانه است دست بزنند.(27)
نشان دادن این نکته که خاورمیانه کمتر تحت تأثیر فرآیند جهانی شدن به مفهوم نوین آن و نه به مفهوم کلاسیک آن، یعنی گسترش نظام جهانی سرمایه داری، قرار داشته و بیشتر تحت تأثیر تحولات سیاست جهانی بوده است، کار چندانی دشواری نیست. همانگونه که پیش از آن گفتیم، خاورمیانه به مفهوم عام و گسترده ی آن در دو قرن گذشته همیشه صحنه ی فعالیت و رقابت بازیگران بین الملل بوده است و بسیاری از تحولات سیاسی و اقتصادی و نظامی آن در گیرودار سیاست های جهانی شکل گرفته است. در واقع درگیر شدن بازیگران اصلی نظام جهانی را در خاورمیانه می توان در چهار دوره ی اساسی مورد ارزیابی قرار داد:

1- دوران بازی بزرگ

دوران بازی بزرگ (The Great Game) اصولاً به زمانی مربوط می شد که رقابت میان بازیگران محوری نظام بین الملل بر سر هندوستان از اوایل قرن نوزدهم به بعد شدت گرفت. این رقابت از یکسو میان انگلستان و از سوی دیگر میان فرانسه، روسیه و بعدها آلمان جریان داشت که در پی نفوذ به خاورمیانه، به ویژه منطقه ایران،
افغانستان و قفقاز و از آن طریق به هند بودند. اوج این رقابت به دوره ی بعد از سال 1860 به بعد بر می گردد که روسیه تزاری به دنبال تهدیدات بازیگران نظام بین المللی در منطقه دریای سیاه و کریمه درسال 1856، توجه خود را به سوی فتح آسیای میانه و رخنه به افغانستان و هند معطوف کرد.(28)
همانگونه که می دانیم برخی از نظریه پردازان به ویژه ایمانوئل والرشتین و طرفداران او این تحولات را به نوعی جهانی شدن فرآیند سرمایه داری می دانند و بنابراین در چارچوب فرآیند جهانی شدن آن را مورد تحلیل قرار می دهند. این تحولات که در واقع بیشتر در چارچوب سیاست بین الملل به عنوان نوعی کنش متقابل عقلایی و نه یک حرکت ساختارهای ناآگاهانه، قابل تحلیل و بررسی است، تأثیرات بسیار مهمی در رابطه با ایجاد هویت های ملی، دولت های جدید و گسترش آگاهی قومی به جای گذاشت و برای نمونه می توان از قوم گرایی افغان و بلوچ نام برد.

2- مسأله شرق

بازی شرق (The Eastern Question) به رقابت های میان بازیگران اروپایی، نظیر انگلستان، روسیه، فرانسه و سرانجام آلمان بر سر کسب نفوذ در امپراطوری عثمانی اشاره می کند که از نیمه های قرن هجدهم میلادی تا اوایل قرن بیستم جریان داشت و اوج آن به سال های قرن نوزدهم به ویژه از دهه ی 1830 تا دهه ی نخست قرن بیستم مربوط می شد. مسأله شرق به نوعی بازی ماهرانه دیپلماتیک سیاسی و نظامی تشبیه شده است که بازیگران آن (قدرت های محوری اروپایی) در عین ابراز دوستی با طرف مقابل (امپراطوری عثمانی)، در خفا و پنهان به تضعیف آن می پرداختند و با این سیاست های دوگانه در پی کسب نفوذ در این امپراطوری پهناور (از شمال آفریقا تا خلیج فارس و شبه جزیره عربستان) بودند.
اصطلاح مرد بیمار اروپا (The Sick Man of Europe) برای عثمانی در همین دوران انتخاب شد چرا که همه به ظاهر دوستان در انتظار مرگ مرد ثروتمند اما
ضعیفی بودند که تقسیم ثروت او میان وارثان می توانست بسیار طمع برانگیز باشد.
اوج ضعف عثمانی در سال های بعد از انقلاب 1908 ترک های جوان بود که با جنگ های بالکان علیه عثمانی شروع شد و بازیگران کوچک تر منطقه بالکان به نمایندگی از سوی بازیگران بزرگ تر درگیر نوعی جنگ نیابتی (Proxy War) با عثمانی بودند.
در فرآیند تحولات مربوط به مسأله شرق، که پژوهشگران برای آن الگوهای نظری خاصی ارائه داده و سیاست های بین المللی قرن بیستم در بلوک شرق و غرب را نیز تکرار همان الگوهای رفتاری قبل می دانستند.(29)
منطقه خاورمیانه شاهد رشد هویت های قومی و کشمکش های قومی میان اعراب، ترکان، ارامنه و سرانجام کردها بود. از درون این کشمکش ها، هویت های ملی نوین و دولت های ملی جدیدی سر برآوردند که بعدها بخشی از نظام منطقه ای خاورمیانه یا نظام فرعی بین المللی (International sub-system) شدند. در حالی که برخی از نظرپردازان جهانی شدن (به ویژه رهیافت نظام های جهانی - طرفداران والرشتین) این نوع تحولات را به نوعی بخشی از فرآیند جهانی شدن می دانند، بسیاری آنها را تحولات دوران ماقبل جهانی شدن می دانند. با این همه همانند مورد بازی بزرگ، بهتر است این تحول را نوعی حرکت آگاهانه غیرساختاری و اقدامی هدفمند و عقلایی بدانیم که بیشتر در چارچوب سیاست های بین المللی قابل تبیین است تا جهانی شدن.

3- دوران جنگ سرد

به دنبال انقلاب اکتبر 1917 شوروی و تلاش رژیم جدید در روسیه برای گسترش نفوذ خود به مرزهای غربی و جنوبی، دوران تازه ای از رقابت میان بازیگران بزرگ نظام جهانی آغاز شد که علاوه بر ویژگی رقابت های پیشین، ماهیت ایدئولوژیک نیز داشت و از سال های 1920 به بعد شوروی را در برابر متحدان سابق آن در جنگ
جهانی اول (فرانسه، ایتالیا، انگلستان و دولت ایالات متحده آمریکا) قرار داد. در این دوران سیاست های بین المللی بیش از هر زمان دیگر مشوق ایجاد هویت ها و موجودیت های قومی بوده و با حمایت از گروه های قومی امپراطوری عثمانی و اتریش و مجارستان زمینه ی ظهور دولت های ملی نوین و آغاز کشمکش های قومی بومی را فراهم ساخت.
تقویت قوم گرایی در این زمان نه توسط فرآیند پنهان جهانی شدن بلکه توسط کارگزاران فعال نظام جهانی یعنی ایالات متحده ی آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی صورت می گرفت. نظریه خودمختاری لنینی و خودمختاری ویلسونی هر دو به یک میزان به تقویت قومیت و قوم گرایی می پرداختند.(30)
در واقع همین نوع تلاش ها برای ایجاد هویت های قومی و تقویت جنبش های قوم گرا از سوی اتحاد شوروی در آذربایجان و کردستان ایران بود که زمینه های آغاز جنگ سرد میان دو بلوک شرق و غرب را از 1946 به بعد فراهم ساخت. در طول سال های جنگ سرد این کارگزاران و بازیگران نظام جهانی و نه ساختارهای پنهان فرآیند جهانی شدن بودند که با استفاده از سرعت شتابان تحولات تکنولوژی ارتباطی و رسانه ای به تقویت حوزه های نفوذ خود در جهان سوم و به ویژه در خاورمیانه پرداختند. بدیهی است که در این رابطه تقویت جریان قوم گرا از سوی هر دو بازیگر اصلی این منازعه یعنی آمریکا و شوروی دنبال می شد. در این دوران جریان استعمارزدایی از سوی سازمان ملل و قدرت های اصلی نظام جهانی در واقع نوعی تلاش جهت ایجاد دولت های ملی و ملت های جدید و در نتیجه گسترش حوزه ی نفوذ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی محسوب می شد.
در چارچوب معین رقابت های استراتژیک در خاورمیانه بود که نوع دیگری از جنبش های اجتماعی اما غیر قومی، توسط فعالان مذهبی آغاز شد که بعدها اسلام سیاسی یا بنیادگرایی اسلامی نامیده شد.
رشد هویت فراملی اسلامی از سال های دهه ی 1930 با تأسیس اخوان المسلمین و به ویژه رشد رادیکالیسم اسلامی از سال های دهه ی 1960 را می توان به واقع یکی از نتایج سیاست بین المللی و گسترش رقابت بازتاب های ایدئولوژیک دنیای کمونیستی با سرمایه داری دانست. هویت فراملی جدید (اسلام گرایی) به شدت با هویت های فروملی (قومی) و ملی مخالف بود و می خواست هویت اسلامی را جایگزین آنها سازد.(31)
بدین ترتیب نقش سیاست بین المللی در دوران جنگ سرد، در خلق هویت های قومی (فروملی) و مذهبی (فراملی) بیشتر از نقش فرآیند جهانی شدن بود و این تحولات را نمی توان بر اساس مدل های ساختارگرایانه رهیافت های گوناگون جهانی شدن تحلیل کرد.

4- دوران نظم نوین جهانی

چهارمین و آخرین دوره ای که به لحاظ تأثیرگذاری بر تحولات مهم خاورمیانه مهم بوده است، دوره ی نظم نوین جهانی پس از پایان جنگ سرد است. تحولات عمده ی خاورمیانه نظیر صف آرایی بازیگران اصلی و منطقه ای نظام جهانی علیه عراق برای آزادسازی کویت در سال 1991، فرآیند صلح خاورمیانه در سال 1993، رشد هویت های فراملی بنیادگرایی رادیکال اسلامی در افغانستان و عملیات القاعده علیه آمریکا و سرانجام سیاست های بین المللی علیه عراق و تهاجم آمریکا و انگلستان و متحدان آن در مارس 2003 به این کشور عمده ترین حوادثی است که همانند آن در دهه های گذشته کمتر به چشم می خورد. دهه ی 1990 اوج فرآیند و شتاب جهانی شدن نیز بوده است. اما آیا می توان اینگونه تحولات و یا قدرت یا بی هویت های فروملی کردی در عراق را تحت تأثیر صرف فرآیند جهانی شدن دانست؟
تضعیف دولت ملی در عراق را در آغاز قرن بیست و یکم می توان بر اساس تأثیر فرآیند جهانی شدن بررسی کرد یا تغییر و تحولات در سطح سیاست بین الملل یا به تعبیری سیاست جهانی؟ به چه دلیل در این دهه، قوم گرایی کردهای عراق اوج
می گیرد و جنبش قوم گرایی کردهای ترکیه رو به افول می رود؟ چرا قوم گرایی بلوچ در پاکستان به شدت ضعیف شده است؟ آیا جهانی شدن باعث تضعیف قوم گرایی در یک جا و تقویت آن در جای دیگر می شود؟ این با منطق رهیافت های حاکم بر جهانی شدن سازگاری دارد؟ بدیهی است که پاسخ به این سؤالات منفی است، آنچه که بیشتر می تواند این تحولات ناهماهنگ و ناموزون را تبیین کند، سیاست جهانی و قواعد حاکم بر نظام جهانی معاصر است و نه فرآیند جهانی شدن.

هویت های فراملی و فروملی در خاورمیانه: تأثیرجهانی شدن یا سیاست جهانی؟

خاورمیانه از آغاز قرن بیستم محل ظهور هویت های فراملی و فروملی بوده است. اما نکته ی مهم اینجاست که ظهور این هویت ها که بنای جنبش های سیاسی اسلام گرا و قوم گرا شد و گاه هویت های قوم گرا خود بنیادهای تشکیل موجودیت های سیاسی ملی را به وجود آوردند، تحت تأثیر فرآیند جهانی شدن بود یا سیاست جهانی؟ اگر مفروضه های بخش اعظم مباحث رهیافت های جهانی شدن را درست بدانیم که با گسترش فرایند جهانی شدن جنبش های قوم گرا و هویت های فروملی تقویت شده و هویت ملی رو به تضعیف می رود و اینکه این فرآیند بیشتر در دهه های پایانی قرن بیستم اوج گرفت، باید بیش از همه شاهد ظهور این پدیده های فروملی - قومی و فرسایش بنیادهای ملیت در اواخر قرن بیستم باشیم. اما مطالعه ی دقیق تحولات اجتماعی و سیاسی در خاورمیانه حاکی از آن است که رشد گسترش و تقویت هویت های قومی و فراملی در نیمه ی نخست قرن بیستم و سال های دهه ی 1961 و 1970 بیشتر از سال های دهه ی 1980 و 1990 بوده است. علاوه بر این، محور اصلی این گونه حرکت ها فرآیند خود به خودی و ساختارهای جهانی شدن نیست که به گونه ای جبری این پدیده ها را به دنبال داشته باشد. رشد و تقویت این گونه پدیده ها در واقع نتیجه ی مهندسی سیاسی در سطح داخلی، منطقه ای و جهانی بوده است. یعنی ترکیبی از عوامل داخلی، منطقه ای و بین المللی که در آن کارگزاران و بازیگران سه گانه در سطح کشورها، سیستم فرعی بین المللی و نظام جهانی درگیر بوده اند، باعث رشد هویت های فروملی و فراملی شده است.
ظهور بسیاری از جنبش های فروملی و فراملی در این دوران نتیجه تأثیر کنش های سیاسی و استراتژیک بازیگران اصلی نظام جهانی نیز بوده است. برای نمونه می توان همزمانی رشد قوم گرایی کردی با تشدید سیاست های جهانی و منطقه ای در خاورمیانه را به خوبی مشاهده کرد: حرکت قوم گرایی یا جنبش فروملی کردی با وعده های بازیگران اصلی نظام جهانی به ویژه کشورهای پیروز جنگ جهانی اول همراه بود که با وعده سور در سال 1920 و وعده های انگلستان به شیخ محمود برزنجی در عراق آغاز شد. حمایت اتحاد جماهیر شوروی در جریان جنگ جهانی دوم، عامل اصلی ظهور جنبش کردی در ایران تحت اشغال ارتش سرخ در کردستان بود که خود خیزش مجدد قوم گرایی کردی در عراق (حرکت بارزانی) را به دنبال داشت.
جنبش کردی در عراق از آن به بعد در سال های دهه ی 1970 با حمایت شوروی به حیات خود ادامه داد. اوج گیری قوم گرایی کردی در عراق در نیمه ی نخست دهه ی 1970 بیشتر ناشی از حمایت بازیگران منطقه ای (ایران و اسراییل) و جهانی (آمریکا) بود و پس از کناره گیری این بازیگران، جنبش کردی رو به افول گذاشت. بار دیگر حرکت قومی کردستان عراق در آغاز دهه ی 1990 اوج گرفت و کردها به ایجاد نوعی دولت خودمختار در شمال عراق موفق شدند. این تحولات که با تضعیف قدرت دولت عراق نیز همراه بود، از فرآیند جهانی شدن ناشی نمی شد بلکه نتیجه ی سیاست های حمایتی ایالات متحده آمریکا و انگلستان از کردها بود که منطقه پرواز ممنوعه شمال عراق را به وجود آورده بودند و با فشارهای سیاسی، نظامی و اقتصادی بر دولت عراق مانع حضور نیروهای آن در منطقه کردی می شدند.
این تحرکات در آغاز قرن بیست و یکم رشد بیشتری پیدا کرد و به فروپاشی رژیم بعث در عراق منجر شد. همزمان با این تحولات ما شاهد افول حرکت قومی کردها در ترکیه و تقویت قدرت دولت ترک بودیم. در حالی که اگر بخواهیم مفروضه های پارادیم جهانی شدن را بپذیریم، باید شاهد رشد حرکت قومی در ترکیه نیز می بودیم.
این گونه حرکت های قومی گرا در سایر نقاط منطقه نیز دیده شده است. برای نمونه فرقه دمکرات آذربایجان بدون هیچ گونه زمینه ی قبلی در زمان حضور ارتش سرخ در
آذربایجان ایران به وجود آمد و با خروج این ارتش درهم پاشید. استقلال جمهوری آذربایجان و سیاست های الحاق گرایانه و پان ترکی آن از یکسو و تبدیل این ایدئولوژی به سیاست رسمی ترکیه از سال 1991 به بعد به آغاز تحرکات جدید برای ایجاد هویت قومی ترکی در ایران منجر شد و مواضع دولت باکو در این رابطه شاهد این نوع ابتکارات استراتژیک نیز هست. در بلوچستان ایران نیز همین اوضاع جریان داشته است. در سال های نیمه دوم دهه ی 1960 و اوایل دهه ی 1970، برخی جریان های مسلح قبیله ای و با ظاهر قوم گرا در منطقه فعالیت می کردند. در حالی که ایران از حرکت کردی در عراق حمایت می کرد، دولت عراق نیز با حمایت شوروی به ایجاد جنبش های کوچک مسلح در بلوچستان کمک کرد. بعد از مصالحه ی 1975 ایران و عراق، دیگر اثری از حرکت های سیاسی بلوچی در ایران به چشم نخورد.
در حالیکه فرآیند جهانی شدن، به گفته ی طرفداران آن در سال های دهه ی 1990 شتاب روزافزونی به خود گرفت، اما بلوچستان ایران و پاکستان آرام تر از همیشه بود. این نشان می دهد که جهانی شدن خود به خود عامل تشدید هویت های فراملی و فروملی نیست، بلکه سیاست های جهانی و منطقه ای نیز در این رابطه نقش مهمی دارد.
جنبش های فراملی مذهبی در خاورمیانه پدیده ی دیگری است که ظهور، رشد و تضعیف آن می تواند نشانه ای از تأثیر سیاست جهانی و منطقه ای و ملی باشد تا فرآیند جهانی شدن.
اولین جنبش فراملی اسلامی در سال 1928در مصر (اخوان المسلمین) شکل گرفت و به سایر نقاط جهان نیز سرایت پیدا کرد. این جنبش فراملی که با تأسیس دولت های ملی مخالف بود و بیشتر در پی ایجاد حکومت های فراملی دینی (خلافت) بود، تحت تأثیر تحولات درون منطقه عربی و اقدامات دولت های ملی، همچون انحلال خلافت شکل گرفت که سکولاریسم و مذهب زدایی از دولت را در پیش گرفته بودند. از سوی دیگر، رشد جنبش های رادیکال اسلامی فراملی در سال های دهه ی 1970 و 1980 تحت تأثیر تحولات ناشی از فرآیند جهانی شدن نبود، بلکه محصول رقابت های ایدئولوژیک و مبارزات سیاسی درون منطقه ای عربی بود. به همین ترتیب
ظهور جنبش رادیکال و افراطی القاعده در دهه ی 1990 را باید ناشی از تحولات منطقه در خاورمیانه و کنش و واکنش بازیگران جهانی و منطقه ای دانست و نمی توان آن را صرفاً واکنشی به گسترش فرآیند جهانی شدن یا فرهنگ جهانی تحت تأثیر غرب، در نظر گرفت.
در کنار این دو تحول، یعنی ظهور، رشد، تضعیف یا زوال هویت های فروملی و فراملی، ما همچنان شاهد اقتدار هویت ملی و تقویت آن در عصر جهانی شدن هستیم. تقویت این هویت ملی را باید ناشی از تحولات در سطح جهانی و منطقه ای و مبادلات بین المللی دانست. سیاست های بازیگران بزرگ و تأثیر فرهنگ غربی، در همان چارچوب فرآیند جهانی شدن، به رشد احساسات ناسیونالیستی در خاورمیانه منجر خواهد شد تا تضعیف آن. علی رغم گسترش تکنولوژی رسانه ای و ارتباطات در سطح جهانی و در دسترس بودن آن، سخن گفتن از تضعیف نقش بازیگران ملی نابهنگام خواهد بود، چرا که متغیرها و معادلات دیگری در کنار فرآیند جهانی شدن دست اندرکار هستند که برآیند تأثیرات منطقه ای آنها در خاورمیانه، تقویت احساسات ملی خواهد بود تا هویت های فروملی و فراملی.

نتیجه گیری

در این پژوهش ما با تحلیل مفروضه های پارادایم جهانی شدن و تأثیر آن در خاورمیانه نشان دادیم که گرچه جهانی شدن به عنوان یک فرآیند از اهمیت برخوردار است و تأثیراتی نیز در پی خواهد داشت، اما بر خلاف دیدگاه های رایج، جهانی شدن خود به خود و بدون مداخله متغیرهای مهم دیگر نمی تواند باعث رشد پدیده هایی چون تضعیف نقش دولت و احساسات ملی و تقویت هویت ها و جنبش های فراملی و فروملی شود.
پارادایم جهانی شدن به خاطر برخورداری از ماهیت ساختاری دچار اشکالات جدی است و مفروضه های موجود در رهیافت فرهنگ جهانی به جهانی شدن، در رابطه با
رشد هویت های قومی فروملی و تضعیف دولت در اثر " فشرده شدن زمان و مکان" دچار تناقضات درونی است.
تحولات خاورمیانه در قرون 19 و 20 و آغاز قرن 21 نشانگر آن است که اولاً رشد هویت های قومی و ظهور و سقوط دولت و هویت ها و جنبش های فراملی دینی، محصول عصر جهانی شدن نیست و گذشته از آن برای درک ماهیت و چون و چرای رشد این پدیده ها باید بیشتر از متغیرهای مهم دیگری همچون "سیاست جهانی" و تحولات بین المللی، منطقه ای و ملی کمک گرفت تا جهانی شدن.

پی نوشت ها :

1. عضو هیأت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران.
2. T.L. Friedman, The Leyms and The Olive Tree (New York: Farraar, 2000).PP.78
3. (Anthony Giddens, The Consequences of Modernity (Cambridge: Polity Press,1991
4. (Ronold Roberston, Globalization: Social Theory and Global Culture (Londeon: sage Publication,1992
5. (David Harvey, The Condittion of Post-Modernity (Oxford: Basil Blackwell,1989
6. جان تاملینسون؛ جهانی شدن و فرهنگ، ترجمه محسن حکیمی، (تهران، مرکز بین المللی گفتگوی تمدنها، 1381)، ص 15.
7. Giddens, op.cit. P.63
8. Robertson, op.cit
9.برای نمونه بنگرید به:
.(Immanmel Wallerstein, The Capitalist World Economy (Cambridge: Cambridge Niversity Press ,1974
.(Chase Donn, Global Formation (Oxford: Blackwell, 1989
Roberston, op.cit. PP.58-10
10. برای جزئیات بیشتر بنگرید به:
Roberstio, op.cit. PP.58-11
11. برای جزئیات بیشتر بنگرید به:
.(P.Hirst G. Thompson, Globalization in Qurestion: The Internati onal and The Possibilities of Governance (Cambridge: Polity Presi: 1996)The P.197
12. برای جزئیات بیشتر بنگرید به:
داوود میرمحمدی، "جهانی شدن: ابعاد و رویکردها"، فصلنامه مطالعات ملی، شماره 11، (بهار 1381)، صص 67-63.
13. برای جزئیات بیشتر بنگرید به:
احمد گل محمدی، "نگاهی به مفهوم و نظریه ی جهانی شدن"، فصلنامه مطالعات ملی، شماره 11 (بهار1381)، صص 19-18.
14. برای جزئیات بیشتر بنگرید به:
.(R.Ross and K.Tracht, Global Capitalism: The New Leviathan (Albany:State university of New York Press, 1990
15. آثار آنتونی گیدنز و رابرستون بر این رهیافت تأکید دارند.
16. برای اطلاع از جزئیات دیدگاه های پژوهشگران این رهیافت، بنگرید به:
.(M.Featherstone, Global Culture: Nationalism Globalization and ldenty (London: sage, 1990
17. علاوه بر آثار والرشتین، در رابطه با رهیافت نظام های جهانی، بنگرید به:
.(A.D.King Culture, Globalization and The World-System (London: Macmillan,1991
18. بنگرید به:
Alexander Wendt, "The Agens -Structure Problem In International Relation Theory, In International Organization. Vol.41.No.3 (Sommer 1987). PP.335.70
19. دراین رابطه بنگرید به:
.(Leslie Sklair, Competing Competing of Globalization Journal of world System Research, Vol 2.(1999
20. Complex Interdepen dence
21. World Society
22. New Ethncity
23. در این رابطه بنگرید به:
.(Jennnifer Bakht and S.M.Shahid, New Ethnicity and Globalization, Http.llwww.bsos.Umd. edu/conference/Newspaper/black/Shahid. TXT
24. برای نمونه بنگرید به: رابرت گر، اقلیت ها، ملّی گراها و برخورداری سیاسی، ترجمه ی حمیدرضا کریمی، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال اول، شماره 1.
.(M.Featherstone, Global Culture: Nationalism Globalization and Identy (London: Sage, 1990
25. در این رابطه بنگرید به اثر زیر:
.(Stephen Castle, Ethnicity and Globalization (London: Sage, 2000
26. در رابطه به مطالعات عربی پیرامون جهانی شدن بنگرید به: العرب والعولمه: (بیروت، مرکز الدراسات الوحده العربیه، 1998).
27. برای نمونه بنگرید به نوشته معروف کارل براون:
Carl l.Brown, International Princeton: Princeto university Press 1984
28. در رابطه با بازی و جزئیات آن بنگرید به:
پیتر هاپکرک، بازی بزرگ. عملیات سازمانهای جاسوسی روسی و انگلیسی در آسیای میانه و ایران، ترجمه رضا کامشاد (تهران: نیلوفر، 1379)
29. در مورد مسأله شرق و ویژگیهای الگوهای رفتاری کشورهای رقیب در آن دوران بنگرید:
Brown, op.cit
30. بنگرید به: حمید احمدی، قومیت و قوم گرایی در ایران، افسانه و واقعیت، (تهران، 1378)، صص 349-338.
31. در رابطه با رشد هویت های فراملی اسلامی و جلوه های سازمانی آن، بنگرید به:
هرایر دکمجیان، جنبشهای اسلامی معاصر در جهان عرب، ترجمه دکتر حمید احمدی (تهران، انتشارات کیهان، 1377).

منبع: گردآوری: معاونت فرهنگی و پژوهشی، (1388)، جهانی شدن و جهان اسلام، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، معاونت فرهنگی، چاپ اول 1388.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط