بازگشت به قرآن و نهضت های اصلاحی جهان اسلام

خدا را از صمیم قلب سپاس می گذارم که رویای مجاهد و مصلح انقلاب اندیش جهان اسلام حضرت سید جمال الدین اسدآبادی، درباره بازگشت راستین امت اسلام به قرآن کریم، به مدد انقلاب اسلامی ایران، تحقق یافته است و زادگاه او-
پنجشنبه، 28 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بازگشت به قرآن و نهضت های اصلاحی جهان اسلام
بازگشت به قرآن و نهضت های اصلاحی جهان اسلام

 

نویسنده: بهاء الدین خرمشاهی




 

اشاره:

خدا را از صمیم قلب سپاس می گذارم که رویای مجاهد و مصلح انقلاب اندیش جهان اسلام حضرت سید جمال الدین اسدآبادی، درباره بازگشت راستین امت اسلام به قرآن کریم، به مدد انقلاب اسلامی ایران، تحقق یافته است و زادگاه او- ایران- بحمد الله مهد انقلاب اجتماعی و مشعل دار فرهنگی اسلام است.
با سپاس از دانشورانی که کمر همت به برگزاری کنگره بین المللی بزرگداشت سید جمال الدین اسدآبادی بسته اند، با آنکه کراراً در عصرجدید در ایران و سایر کشورهای اسلامی سمینارهایی برای بزرگداشت اندیشه و عمل او برگزار شد، ولی هرگز کنگره ای بین المللی به این ابعاد و عظمت، در کشورها تشکیل نشده بود، این بنده با قلت بضاعت و کمبود فرصت مقاله ای ناچیز به این کنگره بزرگ تقدیم می دارد، و تحقق اهداف عالی این مجمع بزرگ بین المللی را از خداوند سبحان مسألت دارد.
تاریخ تفسیر قرآن در یک قرن اخیر، با نهضتهای اجتماعی، به ویژه نهضتهای اصلاح دینی که چون رستخیز فکری سراسر اقالیم اسلامی را در نوردیده است، در هم تنیده شده، و بدون اشاره و ارجاع به نهضتهای اصلاحی نمی توان آن را در چهارچوب تاریخی اش ملاحظه کرد.
نهضتهای اصلاحگرانه ی دینی کما بیش از یک قرن پیش در شرق اسلامی شکل گرفته و از سرزمین دیگر در عین تشابه در اصول، تفاوتهایی داشته است، یعنی علاوه برداشتن علل متعدد و مشترک، در هر منطقه آثار، سیر، آغاز و تداوم دیگری داشته است و یکپارچه و یکباره و منسجم و همه جا و همیشه یکسان با انگاره های ثابت و واحد نبوده است.
این گونه تحولات فرهنگی همانند نهضت دینی- رفورماسیون- قرن شانزدهمی اروپا که سرچشمه هایش از قرن دوازدهم آغاز می شود و تا قرن هجدهم و نوزدهم و حتی هنوز هم ادامه دارد همواره چند علتی و سنگین حرکات اند و فقط چون از دور نگریسته شود، یکپارچه و مستقیم الخط و سنجیده می نماید، و الا در سیر تکوینی پیچاپیچ و افتادن و خیزان خود صورت و سیمای واضحی ندارد.
نهضت نوخواهی و نواندیشی در عالم اسلام، خاستگاه و خواسته های دینی و نیز دنیوی داشته است. سلسله جنبان نهضتهای اصلاح طلبی در عالم اسلام، مواجهه ی وسیع با فرهنگ غرب بوده است که به چند شیوه ی مستقیم و غیرمستقیم بر ارزشها و نگرشهای جامعه اسلامی به ویژه در درجه اول بر تحصیلکرده ها و روشنفکران تأثیر نهاده است.
بعضی از پژوهندگان، حمله ناپلئون به مصر را (سال 1213 ق / 1789 م) سرآغاز این بیداری و به خود آمدن گرفته اند. ولی چنانکه گفته شد این بیداری و بیدارگری نه در یک زمان و نه در یک مکان بلکه در گسترده ای وسیع، یک سلسله موج بوده که برخاسته، پیش آمده، پیش رفته و هنوز و همچنان ادامه دارد. در بعضی از کشورهای اسلامی بی آنکه سرانجام یابد، پایان یافته و در بعضی رو به ضعف و در بعضی رو به قوت نهاده و در کشور خودمان نیز به انقلاب اسلامی انجامیده است.
بعضی از محققان(ن. برک در مقاله ی «اصلاح»در دایره المعارف اسلام) عوامل بیداری و اصلاح طلبی جهان اسلام را چنین بر شمرده اند.
1- فشار وهابیگری که هدف اصلی اش احیاء و استقرار اخلاق و شیوه مسلمانی «سلف صالح»بود.
2- اشاعه ی چاپ و نشر آثار کلاسیک و تأسیس روزنامه ها.
3- نفوذ تمدن غرب.
4- تحولات آزادیخواهانه ی حکومت عثمانی.
5- فعالیتهای مبشران و مبلغان پروتستان که شور دینی شان مایه عبرت مسلمانان شده بود.
قطع نظر از اینکه برک، به وهابیگری، بیهوده ارزش گزاف داده، اکثر این عوامل را می توان ذیل عنوان کلی برخورد با تمدن غرب گردآورد. این برخورد به دو گونه بوده گاه غیرمستقیم یعنی بدون رابطه صریح استعماری، مانند ایران، و گاه مستقیم و در متن هجوم استعمار، چنانکه در بسیاری از سرزمینهای اسلامی چون مصر، الجزایر، شام(: به معنای وسیعش شامل سوریه، لبنان، فلسطین و اردن) و عراق و نیز مسلمانان هند، بویژه قبل از تأسیس و استقلال پاکستان. این کشورها مواجهه مستقیمی با استعمار غرب، بویژه انگلیس و فرانسه، وخواه و ناخواه تماس مستقیمی نیز با بعضی از پیشرفتهای فرهنگی آن داشته اند.
به تعبیر آقای حمید عنایت احساس روشنفکران و تحصیلکرده های مسلمان و بویژه آنها که درد دین و اندیشه ی اصلاحی دینی در سرداشته اند، نسبت به غرب دوگانه و متعارض بود: «احساسی از مهر وکین آمیخته به هم... مهر به فرهنگ غربی و کین به ستم استعمار غربی»(1) و هم ایشان در جای دیگر در همین زمینه می گویند: «این احساس مهر و کین توأمان در برابر غرب اکنون در مشرق زمین پدیده ای مأنوس و صفت ممتاز بسیاری از روشنفکرانی است که در عین آنکه به دانش و فرهنگ غربی دلبسته اند، از لحاظ سیاسی، غرب را به نام دشمن استقلال و آزادی خود محکوم می کنند.(2)
خصوصیت اصلی نهضتهای بیداری که به صورتهای مختلف با مضمون واحد یا مشابه در سراسر عالم اسلام سربرآورده، در این بوده است که اسلام را نه یک عقیده مهجور و ایمان قلبی، بلکه یک نظام کامل عیار و دنیوی، اخلاقی و سیاسی، عبادی و اجتماعی می دیده اند. یعنی یک فرهنگ بالنده نه یک دین راکد که در حاشیه اجتماع به راه خود برود.
اصلاحگران و روشنفکران دیندار در مقایسه اسلام با مسیحیت، از اینکه مسیحیت را زاینده ی تمدن بزرگ و اسلام را با آن تمدن عظیم و اعجاز فرهنگ آفرینش در حال انحطاط می دیدند دچار حیرت و غیرت می شدند، چرا که مسیحیت را صلح طلب و بی اعتنا به دنیا و آکنده از اخلاقیات منفی و اسلام را دینی مبارز و معتقد به اصلاح و عمران و طرفدار عقل و علم می دانستند، و چون در مقام مقایسه و تفحص بر می آمدند، نهضت یا بلکه انقلاب مداوم اصلاح دینی- رفورماسیون - پروتستان را که شعار عمده اش بازگشت به کتاب مقدس بود، از مهمترین عوامل تحول تمدن غرب می یافتند.
شاید این هم از طنزهای تاریخ باشد که رنسانس اسلام که اوجش- و نه انتهایش- در قرن چهارم هجری(دهم مسیحی) اتفاق افتاده بود، هم عصر با تاریک ترین روزگار قرون وسطای اروپاست، و بعد، هنگامی که در اروپا رنسانس و انقلاب صنعتی و عصر عقل و روشنگری و بسیاری انقلاب های علمی و اجتماعی پیش آمد، در همه این پنج قرن، کشورهای اسلامی گویی به محاق قرون وسطی فرو رفته، و نه فقط در دنیا که در دینشان نیز فتور و خلل راه یافته بود، مسلمانان که درطی قرون سیاه اروپا، بزرگترین مشعلدار علم و فرهنگ بودند، برسر گنج باستانی خود به خوابی چند ساله فرو رفته بودند، و اکنون که با تازیانه استعمار بیدار می شدند، به این حقیقت تلخ آگاهی می یافتند که قرنها فقط به مفاخر قدما دل خوش کرده و فرزندان ناخلفی برای «سلف صالح»خود بوده اند. و بدینسان دین را که توانمندترین کانون تحول و ترقی و اعتلای علمی و اخلاقی دیرینشان بود، دستخوش زبون اندیشیها و بی عملی های خویش ساخته اند، از همین روی در عین اعتراض به بیگانه به انتقاد از خود پرداختند.
سلفیه یا به معنای وسیعتر، همه ی اصلاحگران دینی، اساسی ترین چاره ی کار را در بازگشت به «سنت»و سیره ی«سلف صالح»(تسمیه ی بعضی از نهضتهای اصلاحی به سلفیه از اینجاست...) دانسته اند. البته برای سلف صالح طریقت قایل بودند نه موضوعیت، یعنی قرآن را مهمترین رکن اسلام در همه ی ابعاد ایمانی، عبادی، فردی و اجتماعی اش می دانستند. اما بر آن بودند که سنت را دقیقاً باید نقادی کرد، چه معتقد بودند در قرن اول که هنوز حدیث نامدون بوده و نیز در قرون بعدی بر اثر تعصبات قومی و فرقه ای و نیز تطمیع حکومتها، جعل حدیث شایع بوده است. باری سنت را شارح «کتاب»(=قرآن) و «سلف صالح»را شارح سنت می دانستند.
اما مرادشان از سلف صالح تا حدی مبهم است. آنچه مسلم است این اسم و اصطلاح، خلفای راشدین، صحابه و کبار تابعین و اتباع آنها و بنیانگذاران مذاهب چهارگانه، بویژه احمد بن حنبل و توسعاً سرآمدان علم و تقوی و صاحبنظران بزرگ نظیر جوینی و غزالی بویژه ابن جوزی و ابن تیمیه و ابن قیم الجوزیه را نیز تا برسد به الاستاذ الامام- یعنی محمد عبده که خود از نخستین و بزرگترین مصلحان عصر جدید است- در بر می گیرد.
غالب اصلاحگران دینی قرن اخیر، در عین اینکه چون قدما«کتاب»و «سنت»را مهمترین مبانی و منابع استنباط احکام می شمردند، دو دلیل یا مبنای دیگر را «اجماع»و «اجتهاد»می دانستند.
نکته مهم در مورد اجماع و اجتهاد این است که نگرش تازه ای نسبت به اجماع داشتند و آن را کمابیش مترادف با افکار عمومی یا به تعبیر درست تر آرای عمومی می گرفتند که طبعاً باید به شکلی بیان شود، و ارزش قانونی و تقنینی بیابد. تعبیر قدیمی اجماع یعنی اتفاق نظر اهل حل و عقد یا مجتهدان و صاحبنظران یک عصر، و مفهوم و مصداقش در تاریخ قدیم و جدید اسلام مبهم و نامعلوم بوده است. اما مصلحان، نظر روشن تر و رأی صائب تری داشتند. واقع بینانه ترین تعریف و تعبیر جدید اجماع را اقبال لاهوری به دست داده است. او اجماع را انتقال قدرت اجتهاد از مجتهدان مذاهب فقهی مختلف به یک مجمع قانون گذاری اسلامی می داند.(3)
آیت الله نائینی مصلح و مرجع بزرگ شیعه و صاحب رساله معروف تنبیه الامه و تنزیه المله با بحث دقیق تر و فنی تری، مشروعیت تشکیل مجلس نمایندگان را به مقوله اجماع اهل سنت و اجتهاد شیعه ربط می دهد، یعنی آن را از نظر اهل سنت وظیفه اهل حل و عقد، و از نظر شیعه از وظایف نواب عام عصر غیبت (مجتهدان) یا کسانی که از سوی مجتهد، اذن و تنفیذ یافته باشند، می داند. و در جای دیگری از همین رساله در مورد«اهلیت متصدی»اغماض و آسانگیری بیشتری روا می دارد.(4)
اما در باب اجتهاد، غالباً اصلاحگران سنی، پس از تجربه تاریخی ده قرنه ای که از انسداد باب اجتهاد می گذشت، به ضرورت بازگشایی این باب به عنوان منبع چهارم، و به جای قیاس، اذعان داشتند و به بانگ بلند آن را اعلام می کردند. این آشکارا، تأسی به شیعه بود که همواره اجتهاد را (به نام «عقل») چهارمین منبع از منابع چهارگانه استنباط احکام پذیرفته و به عمل آورده است.
مصلحان از سید جمال الدین اسدآبادی گرفته تا محمد عبده، و از شاه ولی الله دهلوی و سید احمد خان هندی تا علامه اقبال، منادیان بازگشایی باب اجتهاد بوده اند. حتی محمد بن عبدالوهاب، بنیانگذار فرقه تاریک اندیش وهابیت نیز به تأسی از ابن تیمیه، یک قرن پیش ندایی را در داد که شیعه ده قرن پیشتر سرداده بود.
جنبش اصلاح طلبی اسلامی، دو شاخه فکری هم بافته و گاه مجزا داشته است که یکی را می توان شاخه ی نو اعتزالیگری و دیگری را شاخه ی نواشعریگری نامید. پیشوایان شاخه نو اعتزالیگری سید جمال الدین اسد آبادی و محمد عبده، و دنباله گیران آن محمد اقبال و نیز طبعاً همه مصلحان شیعی ایرانی هستند. و خاصه های اصلی آن در درجه اول گرایش به «عقل»و علوم عقلی، و نیز علوم جدید که جلوه جدید عقل است، و اعتقاد به اختیار و دیگر، نقادی حدیث است. پیشوای شاخه نو اشعریگری محمدبن عبدالوهاب است و معروفترین دنباله گیر آن و در واقع رهبر سلفیه، محمد رشید رضاست و نسب فکری اش به ابن تیمیه و ابن قیم و از آن طریق ازیک سو به احمد بن حنبل و از سوی دیگر به ابوالحسن اشعری می رسد و از خاصه های مهم آن، نظیر قرینه اخباری گری در ایران، عمل به احتیاط و تقدم نقل بر عقل و علوم نقلی بر علوم عقلی و اعتنا و علاقه ی بیش از حد به حدیث و اصحاب حدیث و نص گرایی و ظاهر پرستی و ترک تأویل و تمایل به جبر و نیز وسواس در زهداست.(5)
باری نهضتهای اصلاحگرانه و احیاگرانه ای که در شرق اسلامی در گرفته است، دستمایه ایدئولوژیکش بازگشت به سرچشمه های اصیل و احیای توانمندیهای دیرینه و از یاد رفته اسلام بوده است و وطن پرستی (وطنیه) و حتی ناسیونالیسم (قومیه) و اندیشه ستیزه با استعمار و مبارزه با نفوذ غرب، در درجه ی ثانوی اهمیت قرار داشته اند، چنانکه سید جمال الدین که سلسله جنبان بزرگ نوخواهی و نواندیشی دینی- اجتماعی است، اهمیت بسیاری برای تمسک به اصول اسلام قایل بوده، حال آنکه از نظر گرایشهای وطن پرستانه یا قوم گرایانه لاقید بوده است، چنانکه هنوز بحث برسر ایرانی و یا افغانی بودن او ادامه دارد، و خود او بیش از هرکس مسوول و بلکه خواستار این مجهول ماندگی بوده است. از سوی دیگر هموست که نخستین بار فکر و اصطلاح اتحاد اسلام (پان اسلامیسم) را که منافی با گرایشهای ناسیونالیستی است مطرح کرد. ناگفته نماند که اصولاً اصلاحگران اعم از سلفیه و دیگران، منادی وحدت کلمه و تألیف قلوب بین فرقه های مسلمان بودند که بایستی سرانجام همه مسلمانان امت واحده ای شوند، چنانکه یک وقت بوده اند، و همه به حبل الله(=توحید و قرآن) اعتصام کنند. با این وصف، همفکر و همرزم سید جمال الدین، یعنی شیخ محمد عبده، با همان خلوص عقیده و علاقه به احیای نیروی دیرین اسلام، حس وطنپرستی نیرومندی دارد، و برعکس، رشید رضایار و همفکر و ادامه دهنده راه و دنباله گیر تفسیر عبده، همواره ناسیونالیسم را محکوم می کند.
سید جمال الدین و شیخ محمد عبده همه ی مقالات پرشور و برانگیزاننده نشریه مشترک خود عروة الوثقی (که خود یک تعبیر قرآنی است) را به آیات قرآن و تفسیر آیاتی که اهمیت اجتماعی بیشتری داشت، مستند می کردند. عبده پس از آنکه اقدامات و رهبرد سیاسی را کم اثریافت، مبنای کار خود را مبارزه اصلاحی اش بر برانگیختن قوه عقل و انتقاد مسلمانان و اقدامات آموزشی و فرهنگی قرار داد. ابتدا در جامع الازهر که قلعه تحجر و تعصب بود، رخنه روشنایی افکند و سپس درعین مبارزه ایی که برای اصلاح روحانیت و بیدار کردن مفتیان و روحانیان از خواب اصحاب کهف، پیشه کرده بود، به مدت شش سال به املای تفسیر مهمی پرداخت که محمد رشید رضا همدم، همفکر و شاگردش آن را مدون و منقح می کرد...
چنانکه گفته شد، رستخیز اصلاح دینی که در قرون جدید در عالم اسلام در گرفته، نهضتی همگن و همزمان و متشابه الحرکة و مستقیم الخط نبود. بسا نهضتها که در ابتدا، مکتب کلامی بود و بعد بدل به جنبش سطحی سیاسی شد و اثری دراصلاح دین و دنیای مسلمانان نکرد. و بسا جنبشهای اجتماعی غیردینی که از خاستگاهها و خواسته های دینی خالی نبود.
چنین می نماید که در یک قرن اخیر که رستخیر اصلاح دینی جهان اسلام را برداشته ایران در مقایسه با سایر کشورها بی تحول و کم تحرک مانده است. ولی در واقع چنین نیست. اولاً انقلاب مشروطیت با آنکه در اصل یک نهضت اصلاح دینی نبود ولی خاستگاه و خواسته های دینی نیز داشت. و پیداست که علمای بزرگ شیعه، چه در ایران چه در عراق در به پیروزی رساندن آن سهم قاطع داشتند. اما تفاوت عمده ایران با سایر مهدهای اصلاح دینی، نخست فارسی زبان بودن و دیگر شیعه بودن ایرانیها بود و این دو عامل ایران را از دیگر کشورهای اسلامی جدا می کرد یا جدا جلوه می داد. آری همنوا نبودن ایران با سایر کشورهای اسلامی جدا از نظر سیاسی و اجتماعی در این بود که ایران برخلاف تقریباً بقیه جهان اسلام هرگز رسماً مستعمره نبود، و ازنظر دینی و فکری ایرانیان شیعه قائل به اصل اجتهاد بودند، یعنی همان اصلی که طرح و درخواست آن یکی از بزرگترین و مترقی ترین اهداف نهضت اصلاح دینی درسراسر اقطار اسلام بود. و ایرانیان با داشتن سنت پویای اجتهاد یک مرحله پیشتر از کشورهای دیگر بودند، حال آنکه روحانیون اهل تسنن، برای خود مسئوولیت رهبری عرفی و اجتماعی قائل نبودند و در طول تاریخ بین آنها و عامه ی مردم فاصله بعیدی در میان افتاده بود. همین است که سید جمال الدین اسد آبادی در ایران با علما تماس می گرفت و آنان را حملة القرآن (= عالمان و عاملان به قرآن) می نامید.
بزرگترین مشخصه نهضت اصلاحی، ابتدا در عالم اسلام و سپس با نیم قرن فاصله زمانی در ایران بازگشت به قرآن بود. همه مصلحان عالم اسلام از سید جمال الدین اسدآبادی گرفته تا امام خمینی متمسک به ذیل قرآن اند..اعتلای عامه و خاصه مسلمانان به ویژه روشنفکران دینی و رهبران اصلاح، به قرآن چندان وسیع و عمیق است که شاید بتوان آن را کشف مجدد قرآن نامید.
آیت الله طالقانی با الهام از بازگشت به قرآن مصلحان به ویژه سید جمال الدین و شیخ محمد عبده، از همان اوان که اندیشه های اصلاحگری و بیدارگری در ذهن و ضمیرش پدید آمده و پخته می شد، در آرزوی احیای آموزش و تفسیر قرآن و تجدید عهد و غفلت زدایی از اذهان و بازآوردن قرآن به صحنه اندیشه و عمل بود. «برای ایشان نماز و منبر و ختم سخنرانی و نماز جمعه تماماً وسیله ای بود برای تفسیر قرآن»(6)
آری مجاهدت اصلی آیت الله طالقانی این بود که از وجوه دست و پاگیر سنت خود را رها کرد و توانست تعلیم و تعلم قرآن را از طاق نسیان چند صد ساله فرود آورد و به مسجد و میان مردم فرا ببرد. آیت الله طالقانی در اشاره ای به این جهد و جهاد چهل ساله خود چنین می گوید:
... به یاد دارم در حدود سال 1318 تا 1320 که از قم به تهران برگشتم، درجنوب تهران، قسمت قنات آباد، که محل ما بود و مسجد مرحوم پدرم آنجا بود، شروع کردم به تفسیر قرآن گفتن. از دو طرف کوبیده می شدیم: از یک طرف مجامع دینی که چه حقی دارد کسی تفسیر قرآن بگوید؟ این قرآن دربست باید خوانده بشود، و به قرائتش مردم بپردازند. گاهی هم در مجالس فاتحه... و چقدر خود من فشار تحمل کردم تا بتوانم این راه را باز کنم که قرآن برای تحقیق است، برای تفکر و تدبر است نه برای صرف خواندن و تیمن و تبرک جستن. همان طور که سید متفکر و انقلابی ما، مرحوم سید جمال الدین، قبل از آن می گفت: تکیه او هم برای حرکت و بیداری مسلمانها همین بود که چرا قرآن برکنار شده است..(7)

نظر سید جمال الدین اسد آبادی درباره ی تفسیر سید احمد خان

سید جمال الدین در یکی از تبعیدهای خود که در هند به سر می برد. با سخنان و مقالات سید احمدخان آشنا شد و با شامه تیز خود به دهریگری یا اصالت طبیعی بودن او پی برد و به قول بسیاری از صاحبنظران، رساله نیچریه را در رد او و همفکران قدیمش نوشت.
آنچه زیر نقل می کنیم بخشی از مقاله ای مهم به قلم سید جمال الدین است که به نام «تفسیر مفسر»در شماره ی 6 مجله شرق و شماره 9 سال دوم مجله ایرانشهر و نیز در مجموعه مقالات جمالیه درج شده است:
..... از این جهت همیشه خواهشمند آنم که مقالات و رسایلی که در این روزها از قلم مسلمانان به ظهور می رسد مطالعه و برخیالات نویسندگان آنها احاطه نمایم، شاید در این مطالعات خود به افکار عالیه حکیمی پی برم که موجب حسن تربیت و صلاح و فلاح مسلمانان بوده باشد. تا آنکه به قدر توانایی خویش مساعد افکار عالیه او بوده باشم و در اصلاح قوم خودیار و انباز آن گردم-و در این عالم بحث و تفتیش از افکار مسلمانان، شنیدم که شخصی از ایشان در حالت کبر سن و کثرت تجربیات سیاحت ممالک فرنگ را نموده و پس از کد و جهد به جهت اصلاح مسلمانان تفسیری برقرآن نوشته است- به خود گفتم اینک همانکه می خواستی و چنانچه عادت سامعین امور جدیده است خیال خود را در جولان آورده تصورات گونه گونه در حق آن مفسر و آن تفسیر نمودم، و گمان کردم که این مفسر بعد از همه این تفاسیر کثیره ای که محدثین و فقها و متکلمین و حکما و صوفیه و ادبا و نحویین و زنادقه چون این راوندی و امثال آن نوشته اند البته داد سخن را داده است و کشف حقیقت را نموده به نکته مقصود رسیده باشد، چون که بر افکار شرقیین و غربیین هر دو پی برده است، و اندیشه نمودم که این مفسر از برای اصلاح قوم خویش حقیقت و ماهیت دین را چنانچه حکمت اقتضا می کند، درمقدمه تفسیر خود بیان نموده و لزوم دین را در عالم انسانی به براهین عقلیه اثبات کرده و قاعده کلیه خردپسندی برای فرق در میانه دین حق و دین باطل در نهاده است. و پنداشتم که این مفسر بلاشک تأثیر هر یک از ادیان سالفه و لاحقه را در مدنیت و هیئت اجماعیه و آثارهر واحدی ازآنها را در نفوس و عقول افراد انسانیه توضیح نموده است، و علت اختلاف ادیان را در بعضی از امور و اتفاق در بسیاری از احکام و سبب اختصاص هر زمانی را به دینی و رسولی بر نهج حکمت بیان کرده است. و چون این تفسیر را چنانکه ادعا می کند از برای اصلاح قوم نوشته است، یقین کردم که آن سیاسات الهیه و اخلاق قرآنیه ای که موجب برتری و برومندی امت عربیه شد در جمیع مزایای عالم انسانی، همه آنها را در مقدمه کتاب خود به طرزی جدید و نهجی تازه بر وفق حکومت شرح و بسط داده است و آن حکمی را که سبب اتفاق کلمه عرب و تبدیل افکار و تنویر عقول و تطهیر نفوس ایشان شده بود با آنکه در غایت شقاوت و نهایت توحش و قوت بودند یک یک استنباط کرده و درسطور آن مقدمه درج کرده است.
چون تفسیر به نظر گذشت دیدم که به هیچوجه این مفسر از این امور کلمه ای سخن در میان نیاورده است و کلامی در سیاست الهیه نرانده است، و به هیچ گونه متعرض بیان اخلاق قرآنیه نشده است. و هیچیک از آن حکم جلیه را که باعث تنویر عقول عرب و تطهیر نفوس ایشان گردید ذکر ننموده است بلکه آن آیاتی که متعلق به سیاست الهیه است و متکفل بیان اخلاق فاضله و عادات حسنه و معدل معاشرت منزلیه و مدنیه و سبب تنویر عقول می باشد همه را بلاد تفسیر گذاشته است. فقط در ابتدای تفسیر خود چند سخن در معنی سوره و آیه و حروف مقطعه اوایل سور رانده است و پس از آن همت خود را بر این گماشته است که هر آیه ای که در آن ذکری از ملک و یا جن و یا روح الامین و یا وحی و یا جنت و یا نار و یا معجزه ای از معجزات انبیاء علیهم السلام می رود آن آیه را از ظاهر خود برآورده به تأویلات با رده زندیقهای قرون سابقه مسلمانان تأویل نماید.
فرق همین است که زنادقه ی قرون سالفه مسلمانان، علماء بودند و این مفسر بیچاره بسیار عوام است لهذا نمی تواند که اقوال ایشان را بخوبی فرا گیرد... و عجیب تر این است که این مفسر رتبه مقدسه الهیه نبوت را تنزل داده و با پایه ی رفارمر(8) فرود آورده و انبیاء علیهم السلام را چون واشنگتن و ناپلئون و...گمان کرده است. چون تفسیر را بدینگونه دیدم حیرت مرا فراگرفت و در فکر شدم که این مفسر را از اینگونه تفسیر چه مقصود باشد و مراد این مفسر چنانچه خود می گوید اگر اصلاح قوم خویش باشد پس چرا سعی می کند در ازاله ی اعتقاد مسلمانان از دیانت اسلامیه، خصوصاًً در این وقت که سایر ادیان برای فرو بردن این دین دهن گشوده است..
اینکه نهلیست تأمل نما! اگر بی اعتقادی موجب ترقی امم می شد می بایست که عربهای زمان جاهلیت در مدنیت گوی سبقت را ربوده باشند چونکه ایشان غالباً ره سپر طریقه دهریه بودند...
پس از این خیالات و تصورات گوناگون مرا به خوبی معلوم شد که نه این مفسر مصلح است، و نه آن تفسیر برای اصلاحات و تربیت مسلمانان نوشته شده است این چند سطر بر سبیل عجله نوشته شد...(9)

نقطه عطفی در تاریخ تفسیر

قرن چهاردهم از نظر تاریخ تفسیر قرنی است ممتاز و متمایز. چه مصلحان و احیاگران فکر دینی، از پس غفلتی دیرسال، قرآن را از طاق نسیان فرو می آورند و به متن اجتماع و به میان مردم و بیشتر میان روشنفکران و تحصلیکردگان، می برند، و با ذهن و زندگی جدید پیوند می دهند. نخستین صلای بازگشت به قرآن را در سرآغاز قرن چهاردهم سید جمال الدین اسد آبادی و دوست و دستیارش شیخ محمد عبده مفتی بزرگ مصر و صاحب تفسیر المنار- با همکاری محمد رشید رضا- در دادند...
باری کانون نور و گرمابخش نهضت اصلاح که از یک قرن پیش در جهان اسلام در گرفته و سید جمال الدین اسد آبادی سرسلسله و امام خمینی انقلاب آفرین آن بود، بازگشت به قرآن و آوردن آن به صحنه است و مرحوم طالقانی در جهاد چهل ساله اش از «یا رب ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجوراً»آغاز کرد و به آستانه ی امید «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم»راه برد.
تفسیر و تفاسیر جدید
بهاء الدین خرمشاهی

پی‌نوشت‌ها:

1-حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی غرب(تهران جیبی، 1355)ص39.
2- حمید عنایت، شش گفتار درباره دین و جامعه(تهران، موج، 1352)ص19.
3-محمداقبال لاهوری. احیای فکر دینی در اسلام. ترجمه احمدآرام. چاپ دوم(تهران، کانون نشر پژوهشهای اسلامی، 1348)ص198.
4- محمدحسین نائینی، تنبیه الامه و تنزیه المله، یا حکومت از نظر اسلام. به ضمیمه مقدمه و پاصفحه و توضیحات به قلم سید محمود طالقانی(تهران، شرکت انتشار، بی تا) صفحات 15، 41، 35.
5- استاد شهید مرتضی مطهری در همین باب می نویسد:«عامل عمده ای که سبب شد نهضت اسلامی که از سید جمال شروع شد، از جلوه و رونق بیفتد، گرایش شدید مدعیان اصلاح بعد از سید جمال و عبده به سوی وهابیگری و گرفتار شدن آنها در دایره تنگ اندیشه های محدود این مسلک است. اینها این نهضت را به نوعی «سلفیگری»تبدیل کردند وپیروی از سنت سلف را تا حد پیروی از ابن تیمیه حنبلی تنزیل دادند و در حقیقت بازگشت به اسلام نخستین را به صورت بازگشت به حنبلیگری که قشری ترین مذاهب اسلامی است تفسیر کردند، روح انقلابی مبارزه با استعمار و استبداد، تبدیل شد به مبارزه با عقائدی که برخلاف معتقدات حنبلیان مخصوصاًً ابن تیمیه حنبلی بود...»نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر(تهران، صدرا، 1357)ص 50.
6- مهدی بازرگان، «خصال و صفات انقلابی طالقانی»در یادنامه ابوذر زمان(تهران، بنیاد فرهنگی آیت الله طالقانی با همکاری شرکت انتشار، 1360)ص196.
7- هجرت و انقلاب، انتشارات قلم، 1359.
8- کلمه ای است انگلیسی(Refomer) به معنی مصلح مذهبی.
9-سید جمال الدین اسدآبادی: مقالات جمالیه. گردآوری لطف الله اسدآبادی، به کوشش صفات الله جمالی.(تهران، بی تا 1312)، صفحات 97-104.

منبع:خرمشاهی، بهاء الدین؛ (1383) سید جمال الدین اسدآبادی و نهضت بیداری اسلامی (مجموعه مقالات)، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط