از کواکبی دو اثر باقی مانده است، یکی به نام «طبایع الاستبداد»که در صدر مشروطیت ایران به فارسی ترجمه شده است و دیگری «ام القری»، آراء اصلاحی او در آن کتابها مندرج است.
کواکبی مانند سیدجمال، آگاهی سیاسی را برای مسلمانان واجب و لازم می شمرد و معتقد بود«رژیم سیاسی»که مثلاًً مشروطه باشد یا چیز دیگر، به تنهائی قادر نخواهد بود که در مقابل استبداد ایستادگی کند، هر رژیمی ممکن است شکل استبداد پیدا کند، در نهایت امر آنچه می تواند جلو استبداد را بگیرد، شعور و آگاهی سیاسی و اجتماعی مردم و نظارت آنها بر کار حاکم است، وقتی که چنین شعور و چنین احساس و چنین آگاهی در توده مردم پیدا شد، آنوقت است که اژدهای سپاه استبداد، در بند کشیده می شود. و البته این بدان معنی نیست که نباید به رژیم کار داشت و رژیم هرگونه بود، بود. بلکه به معنی اینست که رژیم خوب آنگاه مفید است که سطح شعورسیاسی مردم، بالا رود. بنابراین کواکبی مانند سید جمال (و برخلاف عبده) برای فعالیتهای سیاسی و بالابردن سطح شعور سیاسی توده مسلمانان نسبت به سایر شئون اصلاحی زندگی آنها، حق تقدم قائل بود. او معتقد بود که شعور سیاسی را با استمداد از شعور دینی آنها باید بیدار کرد.
کواکبی به همبستگی دین و سیاست سخت پایبند بود و مخصوصاًً دین اسلام را یک دین سیاسی می دانست: و معتقد بود که «توحید اسلام»اگر درست فهمیده شود و مردم مفهوم حقیقی کلمه توحید یعنی «لا اله الا الله»را درک کنند به استوارترین سنگرهای ضداستبدادی دست می یابند.
کواکبی مانند دو سلف دیگرش، سید جمال وعبده، تکیه فراوانی بر روی «اصل توحید»از جنبه عملی و سیاسی می کرد، اما می گوید: معنی کلمه «لا اله الا لله»که افضل ذکرها در اسلام شمرده شده، و بنام اسلام برآن نهاده شده، این است که معبود به حقی جز خدای بزرگ نیست و معنی عبادت، فروتنی و خضوع است. پس معنی «لا اله الا الله»اینست که جز خدای یگانه، هیچ موجودی شایسته فروتنی و کرنش نیست، هر خضوع و فروتنی که در نهایت امر، اطاعت امر خدای بزرگ نباشد، شرک و بت پرستی است. کواکبی توحید اسلامی را تنها توحید فکری و نظری و اعتقادی که در مرحله اندیشه پایان می یابد نمی داند، آن را تا مرحله عملی و عینیت خارجی توسعه و گسترش می دهد، یعنی باید «نظام توحیدی»برقرار کرد.
کواکبی مدعی است که هر مستبدی کوشش دارد برای تحکیم و تثبیت پایه های استبداد خود، به خودش جنبه «قدسی»بدهد و از مفاهیم دینی برای این منظور بهره جوید، تنها آگاهی و بالا بردن سطح شعور دینی و سیاسی مردم است که جلو این سوء استفاده ها را می گیرد.
کواکبی برخی علماء پیشین اسلامی را مورد انتقاد قرار می دهد که آنها به نظم و امنیت، بیش از حد بها داده اند تا آنجا که عدل و آزادی را خدای نظم و امنیت کرده اند، یعنی به بهانه نظم و امنیت مانع رشد آزادی شده اند و این همان چیزی است که مستبدان و ستمگران می خواهند، ستمگران و مستبدان همواره به بهانه ی برقراری نظم و حفظ امنیت، آزادی را که عالیترین موهبت الهی است و جوهر انسانیت است کشته اند و عدل را زیر پا قرار داده اند. کواکبی در رابطه نظم و آزادی، برای آزادی حق تقدم قائل است و در رابطه دین و سیاست و یا دین و آزادی دین را عامل با ارزش تحصیل آزادی واقعی و بیدار کننده احساس سیاسی می شمارد. و در رابطه علم و آزادی یا علم و سیاست معتقد است همه علوم الهام بخش آزادی نیستند و از نظر آگاهی اجتماعی دادن، در یک درجه واقع نشده اند. لذا مستبد از برخی علوم دیگر سخت وحشت دارد، زیرا به مردم آگاهی و شعور سیاسی و اجتماعی می دهد و احساس آزادیخواهی و مبارزه با اختناق و فشار استبداد را در افراد برمی انگیزد. کواکبی می گوید:
«مستبد را ترس از علوم لغت نباشد، و از زبان آوری بیم ننماید، مادامی که در پس زبان آوری، حکمت شجاعت انگیزی نباشد که رایتها برافرازد، یا سحربیانی که لشکرها بگشاید چه او خود آگاه است که روزگار، از امثال کمیت و «حسان»شاعر زادن بخل ورزد که با اشعار خویش جنگها برانگیزند و لشکرها حرکت دهند و همچنین منتسکیو و شیلا را. همچنین مستبد از علوم دینی که تنها متوجه معاد باشد(و میان معاد و معاش، زندگی و معنویت جدائی قائل باشد) بیم ندارد علومی که مستبد از آنها بیم دارد، علوم زندگانی هستند. مانند حکمت نظری و فلسفه عقلی و حقوق امم و سیاست مدنی و تاریخ مفصل و خطابه ادبیه و غیر اینها از علومی که ابرهای جهل را بود آفتاب درخشان را طالع نماید تا سرها از حرارت بسوزد.(2)
کواکبی چندی سردبیر مجله«الفرات»بود و مجله ای هم بنام «الشهباء»درسال 1293 هجری منتشر کرد که دولت پس از انتشار 15 شماره امتیاز آنرا ملغی ساخت، پس از آن مجله ای بنام «الاعتدال »بدو لغت ترکی و عربی منتشر کرد که عمر آنهم کوتاه بود.
کواکبی برای مطالعه احوالات و وضع مسلمانان و تحقق دادن افکار بلندش که بیشتر متوجه در هم شکستن بندهای استبداد و آزاد ساختن و حرکت دادن جهان اسلام بود، چاره ای ندید جز آنکه از خانه و وطن و شغلهائی که داشت چشم بپوشد و به مسافرت در سرزمینهای اسلامی پردازد، و اندیشه ها و افکاری که درسر دارد به سرزمینهای آماده تر و و دورتر از محیط های ارعاب و قدرت نفوذ استبداد، منتقل نماید.
کواکبی بی پرده با دستگاه استبداد عثمانی اعلان جنگ داد و خود را سپر بی پناهان و مظلومین نمود و آشکارا اعلان نمود که: «دستگاههای استبداد از مشتی مردم فرومایه و پس برپا می شود که با ترس و تقرب به درگاه مستبد بزرگ و پرونده سازی و جاسوس و خدمات به شهوات، پشتیبانی می شوند و از خون و سرمایه های عمومی مال می اندوزند و حکومت استبداد، خودکامی و قانون شکنی اش از مستبد بزرگ تا پاسبان و فراش و رفتگر ظاهر می شود(3) اختر فکر و نفوذ شعاع منطق سید کواکبی، هرچه فروزانتر و بیشتر می شد، نگرانی دستگاه ظلم و استبداد خلافت عثمانی بیشتر می گردید. زیرا همچنان که فضای تاریک شب، محیط مساعد تاخت و تاز راهزنان و درندگان و حشرات موذی است، جهل و نفاق و غفلت عمومی مردم، محیط مساعدی برای نمو و دوام و استبداد و ظلم و خودسری است، آنچه پرده تاریک استبداد را متلاشی می سازد، هشیاری و ایمان و پیوستگی و توجه مردم به مسئولیت است، بدین جهت کسانی که برای هشیاری و پیوستن طبقات و ایجاد روح مقاومت و مسئولیت مردم بکوشند، دشمن شماره یک استبداد و خودسری فردی و طبقاتی به شمار می آیند و عمال استبداد با هر وسیله ای که در دست دارند. برای محدود ساختن و از میان برداشتن چنین مردانی می کوشند و با هزار چشم مراقب اعمال و حرکات آنها هستند و بر سر راهی که این مردان، قصد خیر و اصلاح دارند، موانعی می گذارند و دام هایی می گسترانند.
او می دید که سیاست استعماری با وسائل و ابزار نوین خود چون سیلی خروشان پیش می آید و استبداد و خودسری دراثر پائین بودن سطح فکری مردم و خیانت های داخلی راه را برای آن باز کرده و هستی مسلمانان را درمعرض آن قرار داده. پس از رنجها و محدودیتهائی که کواکبی در«حلب»و «سوریا»تحمل نموده و تجربیاتی که در این مدت بدست آورد، به این نتیجه رسید که برای ثمربخش شدن بذرهای فکریش محیط آماده تری می باید، محیطی که از فشار سخت و مرکز خلافت استبدادی و مراقبت عمال آن دورترباشد، و مردمش برای درک فهم مطالب اجتماعی مستعدتر باشند او با نظری بلند هرکشوراسلامی و عربی را وطن خود می دانست و یقین داشت که موج آزادی از استبداد و خودسری از هر کرانه کشور برخیزد به کرانه های دیگر می رسد، با این اندیشه درسال 1318 هجری به مصر هجرت نمود. گرچه مصر هم در زیر فشار استبداد، دوران خاموشی را می گذراند. و توده مردم در حال جمود فکری بسر می بردند، ولی هجرت سید جمال به مصر و خطابه ها و نوشته ها و مناظرات او و جمعیت برادران اسلامی که تشکیل داد و پیدایش مردان دیگری از صاحبان نظر و ایمان و عزم، مردمی را مستعد و هشیار کرده بود. شیخ محمدعبده در توصیف مصر، پیش از رفتن سید جمال به آنجا می گوید:
«مردم مصر پیش از سال 1293 شمسی همه چیز خود را، ملک حاکم اعلی و عمال او می دانستند که هرجور بخواهد تصرف نماید و در مقابل راه او خود را صاحب رأی نمی پنداشتند، انقلابهائی که در مصر و سودان پیش آمد مانند انقلاب اعرابی پاشا و متمهدی سودانی گرچه آرام و خاموش شده بود- ولی آثار و حرکتی در افکار و اعصاب باقی گذارده بود، از جهت دیگر: شاخ بشاخ شدن سیاست استعماری غرب که از طریق آفریقا پیش می آمد و استعمار ترک که در داخل بلاد اسلامی بود، محیط حرکت و تکانی برای مردم آن سرزمین بوجود آمده بود، در این میان مردان آزادمنش و متفکری برای مبارزه همصدا شده بودند و قلمهائی بکار افتاده بود.(4) این بود اجمالی از وضع مصر هنگامی که کواکبی وارد آن شد، مردان صاحب نظر، قائدین فکری، مقدم وی را گرامی داشتند و با هم اجتماعات و مجالسی داشتند و با جامعه صاحبان قلم و نویسندگان نامی نیز همکاری می کرد و مقالاتی درباره استبداد و علل و آثار آن منتشر نموده(5) که پس از انتشار آنها را یکجا جمع کرد و مطالبی برآن افزود و بصورت کتاب پرارزشی و مؤثری بنام «طبایع الاستبداد»چاپ گردید. این کتاب که در موضوع و نوع خود بخصوص در آن زمان بی سابقه و بی مانند بود تأثیر بسزائی در افکار اهل نظر و دانشمندان اسلامی نمود. چنانچه در فکر عمیق و روح آرام آیه الله نائینی اثری ایجاد کرد و موجی پدید آورد که منجر به نگارش و تألیف کتاب دقیق و مستدل«تنبیه الامه و تنزیه المله»گردید گرچه این کتاب در حین جنبش آزادی خواهی بعنوان مشروطیت نوشته شده ولی هدف کلی آن بیان احوال و شرایط حکومت از نظر اسلام و شیعه است، و با آنچه در کشورهای اسلامی بصورت مشروطیت درآمده تطبیق نمی نماید. این کتاب سالها قبل با مقدمه و پی نوشتهای مرحوم آیت الله طالقانی تجدید چاپ شده است. «نائینی»نه تنها از بسیاری از اندیشه های کواکبی در طبایع بهره گرفته، بلکه وی، حتی عین واژه ها و اصطلاحات بکار برده شده در طبایع را، در «تنبیه الامه»بکار برده است.
مطالعه دقیق این دو کتاب نشان می دهد: اگرچه رابطه محسوسی بین مطالب آن دو دیده می شود، ولی به هیچ وجه دارای یک مضمون نیستند، زیرا که کواکبی در «طبایع»، درد را نشان می دهد و نائینی در «تنبیه الامه»درمان را معرفی می کند، و به عبارت دیگر این دو اثر لازم و ملزوم و مکمل یکدیگرند.
کواکبی به عنوان متفکری اصلاح طلب و مسلمانی بیدارگر، از افکار و اندیشه های زمان خویش آگاه بوده و با استفاده از همه آنها درمسیر فکر اسلامی خویش سود جسته است.
اهمیت کار کواکبی دراین است که تا زمان وی، نویسندگان و گویندگان اسلامی، مسائل سیاسی را بطور مستقلی بررسی نمی کرده اند، بلکه در ضمن رساله های خود درباره ی اخلاق و دین و ادب، از آن سخن می گفتند اما کواکبی، برای نخستین بار تعریف و شرحی جامع، پیرامون استبداد ارائه داد و در ضمن آن به بسیاری از اندیشه های سیاسی متفکران غیرمسلمان اشاره کرد.
او استبداد را وصف حکومت افسار گسیخته ای می داند که: «در شئون رعیت، به هر گونه که دلخواهش باشد و بدون ترس بازخواست تصرف کند».
به نظر کواکبی، استبداد، مخصوص به شکل یا نظام خاص از حکومت نیست، بلکه هرگونه حکومتی ممکن است استبداد پیشه کند، چه فردی باشد چه جمعی، اگرچه منتخب باشد. زیرا: «اشتراک در رأی، دفع استبداد ننماید، جز اینکه آن را فی الجمله تخفیف دهد».
مستبد بر شئون مردم، نه به اراده آنان و مطابق شریعت آنان، بلکه به اراده خود فرمانروا است و خود می داند که غاصب و متعدی است، بدین جهت «لاجرم پاشنه پای خویش، بر دهان ملیونها نفوس گذارده که دهان ایشان بسته ماند و سخن گفتن از روی حق با مطالبه حق نتوانند»(6)
اما اهمیت کار کواکبی، تنها در ابداع یک بررسی جامع و کامل از استبداد و بکارگیری دهها و صدها تعریف و تعبیر جدید از آن نیست، زیرا آنچه را که کواکبی پرخاشگرانه و شجاعانه بطور گسترده و مبسوط بیان داشته است، در گذشته نیز نویسندگان اسلامی با شیوه ای خاضعانه، در«نصیحة الملوک»ها و سایر آثارشان به شکلی مختصر و مجمل مطرح کرده اند و از آن مهمتر پیکار مستمر و بی امان مسلمانان و بخصوص شیعیان، با مستبدین و زمامداران خودسر است که هیچگاه بطور کامل متوقف نشده است.
ولی آنچه در«طبایع»بیش از معرفی استبداد، در خور اهمیت است و این اثر و نویسنده آن را، از سایر نویسندگان و اندیشمندان گذشته ممتاز می سازد، نکته ای است که تا قبل از کواکبی، کمتر کسی آنرا یادآور شده است. کواکبی، به نقطه ضعفی در «نهضتهای مشرق زمین اشاره می کند و آنرا مورد انتقاد قرار می دهد او می گوید:
«شرقی، در باب ستمکار مستبد، خویش اهتمام ورزد، ولی چون او برطرف شود، فکر ننماید تا کدام کسی جانشین او شود».(7)
در آن زمان این بزرگترین آسیبی بود که نهضتهای اسلامی را تهدید می کرد و کواکبی بسیار خوب آنرا شناسایی نمود باید در نظر داشت که افکار سید جمال، کواکبی در پیدایش تفکر نوین اسلامی معاصر، بسیار مؤثر بوده است و باید دانست که رشد یک اندیشه اصلاحی، همواره یک پدیده اجتماعی جدید را اقتضا می کند. که مرحله کمال آن، در گرو مطالعه سیرتاریخی تفکر حاکم برآن پدیده است.
استبداد بارزترین مظهر قدرت نمایی و ابتدایی ترین شکل حکومت مطلقه است. استبداد را در هر کالبدی توان دید حتی برتارک تندیس «آزادی»، هرکس که جامه حکومت بر تن کرده و برکرسی فرمان نشست، «خود را مصیب و خصم را مخطی»دید. و فرمان خویش را وحی منزل که: «این است و جز این نیست». و همین است شعار استبدادیان. کواکبی به مسلمانانی که در خواب جهل و نادانی فرو رفته اند و دراثر تعالیم غلط حکومت استبداد و حامیان آنها- درهر لباس و منصب و مقام- راه صحیح را باز نمی شناسد و دراعماق بی خبری، از فرط ترس و جبونی، اطاعت خویش را از این حکومت ها، اطاعت از خداوند می دانند، و از قافله فرهنگ اجتماعی و سیاست عقب مانده اند تا استعمار برسر آنها تبانی و هستی شان را به یغما برد، و استبداد برمغز آنان بکوبد و زبانشان را در کام، با تیغ جبرمثله کند، به شدت تاخته است. وی با قدرتی تمام، روایات مجعولی را که استبدادیان برای بقای خویش ساخته اند که: «السلطان ظل الله فی الارض»تا فجایع و مظالم خود را لباس دین بپوشانند به باد مسخره گرفته و خطاب به مردم فریاد برمی آورد:
«... گویا شیطان و جن شما را آسیب رسانیده تا از سایه ی خویش همی ترسید و از قوت خود هراس دارید، و از خویش برخویش لشکر همی کشید تا بعضی را به قتل رسانند؟ از بیم مرگ خویشتن به مرگ درافتید و آنرا طول عمر پندارید. در تمام عمر، فکر خویش در دماغ، و نطق خود در زبان، و احساس خویش در وجدان حبس کنید، از بیم آنکه روزی چند ستمکاران، پاهای شما را محبوس دارند...»(8)
کتاب طبایع الاستبداد را برخی جنبه ها با «قرارداد اجتماعی»نوشته ی روسو مقایسه کرده اند، زیرا همانند آن نادر نوع خود، نخستین کتاب در مشرق زمین است که مسائل مهم اجتماعی و سیاسی را که مبتلا به همه ملل مسلمان و مشرقیان است مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است.
کواکبی معتقد بود که«استبداد سیاسی از استبداد دین تولید شود»(9) او اضافه می کند «هیچ مستبد سیاسی نباشد جز اینکه از بهر خویش صفت قدسی اخذ نماید تا با خداوند شریک شود»(10) او بین استبداد سیاسی و دینی مقارنه ای بدون انفکاک، ترسیم می نمود که هر زمان یکی از این دو در ملتی موجود شود آن دیگری را نیز بنزد خود کشاند.
کواکبی سه پیشنهاد مشخص برای رفع استبداد مطرح نموده است.
اول- ملتی که تمامی آنها یا اکثر ایشان دردهای استبداد را احساس نکنند مستحق آزادی نیستند.
دوم- استبداد را با سختی مقاومت ننمایند جز اینکه با ملایمت بتدریج با او مقاومت جویند.
سوم- واجب است پیش از مقاومت استبداد، تهیه نمایند تا استبداد را بچه چیز بدل کنند که امور مملکت مختل نشود؟(11)
خاتمه این مقال را با ذکر جمله ای از آخرین فصل کتاب «طبایع الاستبداد»- بدون توضیح و تأکید خاص- پایان بخشیده و همه دوستان را به تعقل در این جملت فرا می خوانم.
«و من این بحث را با این سخن ختم نمایم که خدای سبحان جلت حکمته هر ملتی را از اعمال کسی که برخویش حاکم ساخته اند مسئول قرار داده و اینست معنی این کلام حق که: چون ملتی سیاست خویش نیکو ننماید، خداوند او را زبون ملت دیگر فرماید تا بر او حکم نماید. همچنانکه در شریعت ها معمول است که بر غیر بالغ یا سفیه، قیم تعیین کنند. و این است معنی کلام حکمت نمای که هر زمان ملتی بدرجه رشد رسد عزت خویش باز آرد. و این معنی این سخن عدل است که: خداوند مردمان را ستم ننماید بلکه مرمدان برخویش ستم روا دارند. «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»(12) خداوند هیچ تغییری در یک قوم و ملتی نمی دهد مگر آنکه خود نفسهای خود را دگرگون سازند.
والسلام
پینوشتها:
1-نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین، انتشارات پیام، صفحه 113و 114.
2- «سیری در اندیشه سیاسی عرب»دکتر حمید عنایت، انتشارات امیرکبیر صفحه 169.
3- همان مأخذ.
4- دکتر عنایت می نویسد: «در نظر اول در مصر به زودی به محافل آزادیخواهان و روشنفکران مصری پیوست و برای روزنامه «المؤید»مقاله نوشت همچنین در کتاب اصلی خود را به نام«طبایع الاستبداد»و «ام القری»در آنجا به پایان برد.
5- همان مأخذ.
6- طبیعت استبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، صفحه 12-15.
7- مأخذ قبلی، صفحه 133.
8- مأخذ قبلی، صفحه 141.
9- طبایع الاستبداد، به کوشش صادق سجادی، تهران نشر تاریخ ایران صفحه 23.
10- همان مأخذ، صفحه 25.
12- همان مأخذ، صفحه 157.
12- همان مأخذ، صفحه 163 و 164(آیه مورد استناد، رعد آیه 11).
/ج