نقش سید جمال الدین اسدآبادی در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران

مصلح بزرگ، سید جمال الدین چون با هنجارهای سنتی مردم و فهم غلط آنها از دین که خود یکی از بزرگترین علل ارتجاع و ضعف آنها بود، در افتاد. و از سوی دیگر مطرود بعضی از روحانی نماها که تحمل تغییر و توانایی خروج
شنبه، 30 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش سید جمال الدین اسدآبادی در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران
نقش سید جمال الدین اسدآبادی در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران

 

نویسنده: مشتاق الحلو




 

علل انتخاب موضوع:

مصلح بزرگ، سید جمال الدین چون با هنجارهای سنتی مردم و فهم غلط آنها از دین که خود یکی از بزرگترین علل ارتجاع و ضعف آنها بود، در افتاد. و از سوی دیگر مطرود بعضی از روحانی نماها که تحمل تغییر و توانایی خروج ازتقلید پدران خود را نداشتند، واقع شد. لذا نتوانست در زمان خود جایگاه مناسبی در جامعه پیدا کند و بدیهی است که پس از رحلت، بیشتر به فراموشی سپرده شود.
این نوشته برآنست تا ارائه دهنده الگویی هرچند ناقص به اصلاح طلبان جامعه اسلامی باشد.

سابقه این موضوع:

از زمانی که بساط خاندان فاسد قاجاریه که نام شیعه برخود گذاشته بودند و عملاً مرتجعترین نوع حکومت - حکومت قبیله ای- را بر ایران مسلط کرده بودند، برچیده شد، کتابهایی در مورد زندگی، مبارزات، آثار و اهداف این مرد آزادی خواه نوشته شد.
ممکن است که قدیمی ترین آنها کتاب شرح حال و آثار سید جمال الدین اسدآبادی معروف به افغانی نوشته میرزا لطف الله خان استرآبادی (برلین 1926 م 1304 ش) باشد. و تا امروز کتابهای بسیاری نوشته شده ولی کمتر کتابی مطلب جدیدی دارد.

سؤال: نقش سید جمال الدین در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران چیست؟

فرضیات:
1- سید جمال الدین صرفاً یک یاغی بود.
2- سید جمال الدین مدتی با حکومت سر ناسازگاری گذاشت ولی نتوانست کاری از پیش ببرد.
3- سید جمال الدین با مبارزات هدفدار خود موجب تحولات مثبتی در ساختار اجتماعی ایران شد، و ثمره برخی از فعالیتهای وی بعد از شهادتش به بار نشست.

روش تحقیق: کتابخانه ای(اسنادی) است.

پیشگفتار:

درابتدا، تأملی چند لحظه ای برزندگی پرماجرای سید جمال الدین می کنیم:
در آغاز عمر او را با پدرش ناگزیر از ترک اسدآباد و اقامت در قزوین کرده بودند. همانطور که درعهد کهولت وی را از مصر به جرم تخریب روح و فکر جوانان به ایران تبعید کردند. و پیش از آن در عثمانی مشایخ را بر ضد یک خطابه فلسفی او که چیزی جز تکرار نظریه حکمای اسلام در تفسیر نبود، برانگیختند.
- در حیدرآباد دکن سالارجنگ، صدراعظم را با خراج مودبانه ی او وادار ساخت.
- در پاریس با انوع دسایس و وسایل انتشار روزنامه سیاسی او را متوقف کردند.
- در لندن پس از کشف نیات او درباره قضایای خاورمیانه برای مسافرت او به اسلامبول مانع تراشیدند.
- از تهران، وسیله عزیمت او را به روسیه فراهم نمودند تا از آسیب وجود او محفوظ بمانند.
- پلیس روسیه بجرم عدم تجدید گذرنامه، برگه ی اقامت به او نداد تا از آسیب وجود او محفوظ بمانند و از تأثیر سخنان او در مسلمانان دست و پا بسته آن کشور در امان باشند.
- در پطرزبورگ، سفارت ایران از تجدید با تمدید تذکره ی سیاسی او خودداری کرد.
- در تهران بحدی زندگی را بر او تنگ گرفتند، که به حرم حضرت عبدالعظیم پناه برد، و در اواسط زمستان او را از کنار مقبره امامزاده کشان کشان روی برف و گل کوچه های ری تا باغ سراج الملک برده و از آنجا روی یا بوی برهنه دست و پا بسته، از کشور تبعید کردند.
- در بصره شش ماه از حرکت او بهر جهتی که می خواست ممانعت بعمل می آوردند.
- در بغداد به او پروانه اقامت ندادند.
- در لندن که در قرن نوزده پناهگاه فراریان سیاسی جهان بود، از انتشار مجله او با لطایف الحیل جلوگیری کردند.(1)
- چند صباحی از دسته فرماسونرهای مصری که امکانات تبلیغاتی و وسائل نشر و افکار و عقیده در اختیار داشتند استفاده کرد.(و خود را افغانی خواند و با حنفیانی که طبقه حاکمه دستگاه خلافت عثمانی بودند، هم عقیدگی اظهار کرد- گفته شیخ محمد عبدالقادر مغربی-(2)

فصل اول - شخصیت و برنامه ی سید

گفتار اول- سید از کلام متفکران

استاد شهید مطهری می نویسد: بدون تردید سلسله جنبان نهضتهای اصلاحی صد ساله اخیر، سید جمال الدین اسدآبادی معروف به افغانی است. او بود که بیدار سازی را در کشورهای اسلامی آغاز کرد، دردهای اجتماعی مسلمین را با واقع بینی خاص بازگو نمود، راه اصلاح و چاره جوئی را نشان داد.(3)
نهضت سید جمال الدین هم فکری بود و هم اجتماعی، او می خواست رستاخیر هم در اندیشه مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگی آنها.(4)
سید جمال الدین مهمترین و مزمن ترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه کرد... او برای مبارزه با این دو عامل فلج کننده، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه مسلمانان را در سیاست واجب و لازم شمرد. و برای تحصیل مجد و عظمت از دست رفته مسلمانان و به دست آوردن مقامی درجهان که شایسته ی آن هستند، بازگشت به اسلام نخستین و درحقیقت حلول مجدد روح اسلام واقعی را در کالبد نیمه مرده مسلمانان، فوری و حیاتی می دانست. بدعت زدائی و خرافه شوئی را شرط آن بازگشت می شمرد، اتحاد اسلام را تبلیغ می کرد. دستهای مرئی و نامرئی استعمارگران را در نفاق افکنی های مذهبی و غیرمذهبی می دید و رو می کرد.(5)
صدای سید جمال از آن نظر در گوشها و هوشها و دلها طنین داشت که از اعمال روح، فرهنگ و تاریخ پرافتخار اسلامی برخاست.(6)
جواهر لعل نهرو می گوید: بزرگترین اصلاح طلب قرن نوزدهم در مصر سید جمال الدین افغانی بود که یک پیشوای مذهبی بود و می خواست اسلام را از راه سازش دادن و جورکردن با مقتضیات دنیای جدید به صورت تازه درآورد.(7)(البته این سخن برحسب فهم گوینده از موضوع است و کاملاً صحیح نیست).
ادوارد براون در کتاب تاریخ انقلاب ایران صفحه دوم می نویسد: این یگانه مرد دارای قدرت خلاقه با معلوماتی شگفت آور، پشت کار خستگی ناپذیر و دلاوری بی باکانه و با خصایص فوق العاده چه درگفتار، چه درنگارش با طلعتی گیرا و شاهانه و یکباره یک فیلسوف، نویسنده، سخنور روزنامه نگار بلکه بالاتر از همه مردی سیاستمدار بود.(8)
دکتر ملک زاده در کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت ج 1 ص 189 می نویسد: سید جمال الدین یکی از مردان جهانی است که چون ستارگان درخشانی در خاور طلوع و قسمتی از کشورهای عقب افتاده آسیائی را روشنی بخشید.(9)
مؤلف تاریخ بیداری ایرانیان در صفحه 53 می نویسد: نخستین فروزنده آسمان شرف و جلال و اولین مربی عالم تربیت و کمال و حامل لوای آزادی و حریت و هواخواه استقلال حقوق بشریت...(10)
شیخ محمد عبده - مفتی دیار مصر- می گوید: من یکی از شاگردان او هستم، و اگر بگویم که قدرت فکری و گسترده ی ذهن او، و نفوذ بصیرتش بالاترین حدی است که برای غیر پیامبران مقدرشده، مبالغه نکردم.(11)
اینک به بررسی چند مرحله از زندگی این مبارزه می پردازیم و کار خود را از سیر در افکار او آغاز می کنیم:

گفتار دوم- افکار سید:(12)

او می گفت: بنام عظمت اسلام و شریعت غرای خیرالانام باید در ارتقاء و اعتلاء کلیه دول اسلامی اعم از آسیائی و آفریقائی و غیره کوشیده و سلطه و غلبه اروپائی را غیرمتجاوز و محدود ساخت به قسمی که ممالک مسلمین از هر حیث مصون و محروس از تجافی و تخاطی دیپلوماسی اروپائی باشد.
در راه ایجاد وحدت در جهان اسلام می گفت: چون اساس اختلاف شیعه و سنی است، و ایران نماینده شیعه است. لذا از طرف عبدالحمید بنام ملت و دولت ترکیه عتبات عالیات و قسمتی دیگر از بین النهرین که مرتبط به مشاهده مشرفه شیعه است. تفویضاً در مقابل مساعدت دولت و ملت ایران نسبت باتحاد اسلامی از مملکت عثمانی متنزع و به ایران منضم شود.
وسید قرار گذاشت که از هر یک قطعاًت مهمه ممالک اسلامی یکنفر نماینده دولتی به انتخاب دولت و یک نفر از علما طراز اول که حقیقتاً نماینده ملی باشد، به انتخاب ملت برگزیده شود، دراسلامبول گردهم جمع آمده کنگره عالی بنیانی به اسم مقدس اسلام در اسلامبول تأسیس و تشکیل نمایند، و حل قضایای مهمه را در همه جا و همه موارد به حکمیت آن کنگره رجوع و محول داشته و تصمیمات و مقطوعات کنگره اسلامی را همه دول و ملل مسلمان مذهب واجب الاحترام شناخته تبعیت نمایند.(بعداًً برای سید معلوم شد که قصد عبدالحمید این بود که خودش را در رأس این کنگره به ریاست جای داده و مقام خلافت را حائز شود. و این یکی از موارد اختلاف سید و عبدالحمید شد).
سید اولین فردی بود که ملت ایران را علناً به لزوم اقدام دسته جمعی برای تغییر شکل حکومت مطلقه به مشروطه، دعوت می کرد. و برای این کار حکومتهای پارلمانی اروپای غربی را سرمشق می دانست، در صورتیکه میرزا ملکم خان و کسانی که پیش از نهضت مشروطه به پیروی از آثار ملکم خان فعالیتهای قلمی داشته اند. همه ناظر به وجود استبداد قانونی و نوعی حکومت عادله بودند که با مدلول خط شریف گلخانه عثمانی و دستگاه اداره روسیه تزاری شباهت کیفی داشته باشد.
در تعریف استعمار انگلیس، در نامه ای به جوانان مصر می نویسد: هر وقت به کشوری تسلط می یابند مردمان را ذلیل، آشیانه شان را خراب، سکنه را متواری، اجتماعات را پراکنده، شخصیت ها را پایمال، زعماء و برجستگان قوم را مقتول و محبوس و یا به فساد معتاد می کند.
سید می گفت: هرجا ظلم بوجود آمد، آسایش معدوم شد و از دولت اثری باقی نماند. دولت به عدل استوار بوده و ملت به علم زنده می شود.
زمانی که برنامه جمعیت ماسونیه را که در سرلوحه آن نشر(آزادی، برادری، برابری) قید شده بود، ملاحظه کرد، کارت عضویت گرفت ولی وقتی که در جلسه سخنرانی ناطق گفت ما در سیاست دخالت نمی کنیم. سید برآشفت و گفت: چطور می شود در برنامه جمعیتی حقوق آزادی، برابری و برادری قید شده ولی کس حق ندارد برای کسب آزادی و حقوق خود صدایش را بلند کند؟!...من هرگز با این جمعیت همکاری نمی کنم و سپس از عضویت آن کناره گرفت.(13)
سید در مقاله خود در روزنامه عروه الوثقی می نویسد: شریعت درباره سیادت یا بی ایشان(مسلمانان) بر مخالفانشان تا بدان حد ابرام نموده است که اگر مسلمانی از رهایی از سلطه بیگانه عاجز شد، هجرت را از میدان منازعه برای وی واجب دانسته است و این از قواعد ثابت در شریعت اسلامی است که واقع بینان از آن مطلع اند و تفسیر و تأویلهای هوسبازان و ولنگاران درطول زمان، هیچگونه تغییری در آن نداده است.
در مقاله ای دیگر در همین روزنامه علت ضعف و عقب ماندگی مسلمین را چنین بیان می کند:
...آری! مهمترین عللی که از لحاظ قصور در مورد رشد علوم و ضعف نیروها بنظر می رسد تضادی است که در میان سلطنت طلبان وجود دارد و این مبین آن است که مسلمانان به غیر از دین خود تابعیت و ملیتی ندارند. فلذا اینان چند سلطنتی اند، بمانند تعدد رئیسان در یک قبیله و پادشاهانی چند درمیان ملتی واحد، با متفاوت بودن هدفها و اختلاف اغراض. از هم این رو افکار همگان در پشتیبانی هریک از مدعیان علیه مخالفش مشغول گردیده و میل عامه در جهت فراهم کردن وسایل چیرگی و تقهر گروهی برگروهی دیگر است، در نتیجه این کشمکشها که بیشتر شبیه منازعات داخلی است، منجر به فراموش شدن آن دسته از علوم و صنایع گردیده که بدانها دست یافته اند، علاوه برقصور در طلب آنچه بدان نایل نشده اند.
با این بیان، سید مهمترین عامل ضعف مسلمین را تفرقه آنها می داند و در حقیقت او برای مرزها رسمیتی قائل نبود و همه سرزمین اسلامی را یک کشور می دانست.
در سخنرانی خود که در 8 نوامبر 1872 در آلبرت هال کلکته القاء فرمود، گفت: فینیقیان که با کشتیها خرد، خرد، رفته، رفته، جزائر بریتش و بلاد هسپانیه و پورتگال و یونان را مستعمرات خود کردند، حقیقتاً آنها فینیقیان نبودند، بلکه علم بود، که اینگونه بسط قدرت خود را نموده بود... و این فرنگیها که اکنون به همه جای عالم دست انداخته اند. و انگلیز خود را به افغانستان رسانیده، و فرنگ، تونس را به قبضه ی تصرف خود درآورده، واقعاًً این تطاول و این دست درازی و این ملک گیری نه از فرنگ بوده است و نه از انگلیز بلکه علم است که هرجا عظمت و شوکت خود را ظاهر می سازد. و جهل در هیچ جا چاره ای ندیده مگر آنکه سرخود را به خاک مذلت در پیشگاه علم مالیده اعتراف برعبودیت خود نموده است. پس حقیقتاً هرگز پادشاهی از خانه علم بدر نرفته است و لکن این پادشاه حقیقی که علم بوده باشد، هر وقتی پایتخت خود را تغییر داده است. گاهی از مشرق به مغرب رفته و گاهی از غرب به شرق رفته.(14)
از لحاظی همه چیز برای سید جمال الدین وسیله تلقی می شده، اسم و رسم، خط و ربط، دوست و دشمن، سلاطین و پادشاهان، روشنفکران شرق و غرب، فراماسون نوع فرانسوی و ایتالیائی و ضدانگلیس و حتی زندگانی شخصی و... او عملاً هر وسیله ای را برای رسیدن به غایت مورد نظر صلاح و صواب می دانسته است.(15) به شرط آنکه وسیله مشروع باشد.

گفتارسوم- آرمان سید:

آرمان اصلاحی سید و جامعه ایده آلیش در جامعه ای اسلامی خلاصه می شود، که وحدت بر سراسر آن حاکم باشد، اختلاف نژادی، زبانی، منطقه ای، فرقه ای بر اخوت اسلامی آنها فائق نگردد و وحدت معنوی و فرهنگی و ایدئولوژی آنها را آسیب برساند.(16)

گفتار چهارم- امتیازات سید:

1- هوش و استعداد خارق العاده، و یکی از شواهد آن اجتهاد در اوایل جوانی است.
2- نفوذ کلام و قدرت القا و تلقین فوق العاده، (البته باید اعتراف کرد که سید با اینکه توانسته بود چند نفر را تا مریدی طرفدار خود کند! ولی چون یک اصلاح گر، تجددطلب و تغییرخواه بود. نتوانست(حداقل درایران) حمایت عامه مردم را جذب کند».
3- تحصیلات دینی و آشنائی عمیق با فرهنگ اسلامی و (آشنائی نزدیک با روحانیت شیعه و سنی و چون روحانیت سنی را وابسته به حکومت می دانست لذا آنرا پایگاهی مناسب برای مقابله با فساد حکومت نمی دید و در جامعه های سنی مستقیماً با مردم ارتباط برقرار می کرد. و در جامعه های شیعه، که روحانیت آنرا مستقل می دانست سعی می کرد که از طریق آنها عمل کند).(17)
4- آشنائی با فرهنگ غرب و دانستن زبانهای انگلیسی، فرانسه و احتمالاًً روسی و (درعین حال خواستاری تجدد و پیشرفت و استفاده از علوم و صنایع غربی، از افراد در تجددگرائی و افتادن در کام جهان بینی غربی شدیداً نهی می کرد و مقابله او با سید احمدخان هند هم در این راستا بود).(18)
5- آشنایی با جهان و زمان خود.
6- مسافرتهای متعدد به مناطق مختلف آسیا، اروپا و آفریقا و دیدار با شخصیتهای علمی و سیاسی.
7- اطلاعات وسیع در مورد اوضاع سیاسی و اقتصادی و جغرافیائی کشورهای اسلامی.
8- سید بودن و انتساب به رسول الله(ص) که از نظر عامه این مسئله حرمت و احترام آور است.

فصل دوم- سید و دردهای جامعه اسلامی

گفتار اول- دردهای جامعه ی اسلامی از دید سید.(19)

1- استبداد حکام.
2- جهالت و بی خبری توده ی مسلمانان و عقب ماندن آنها از کاروان علم و تمدن.
3- نفوذ عقائد خرافی در اندیشه مسلمانان و دور افتادن آنها از اسلام نخستین.
4- جدائی و تفرقه میان مسلمانان به عناوین مذهبی و غیرمذهبی.
5- نفوذ استعمار غربی.

گفتار دوم- چاره ی دردهای مسلمین از دید سید:(20)

1- مبارزه با خودکامگی حکام مسلمین از طریق مردم: و مردم باید ایمان پیدا کنند که مبارزه ی سیاسی یک وظیفه شرعی و مذهبی است.(با توجه به زمان و شرایطی که سید در آن دعوت به این کار می کند می توان به بلندفکری و دوراندیشی و روشن بینی او پی برد).
2- مجهز شدن به علوم و فنون جدید.
3- بازگشت به اسلام نخستین و دور ریختن خرافات و پیرایه ها و ساز و برگهائی که به اسلام در طول تاریخ بسته شده است. و بازگشت به اسلام را بمعنی بازگشت به قرآن و سنت معتبر و سیره سلف صالح می دانست.
4- ایمان و اعتقاد به مکتب اسلام، و اینکه برای سعادت نیاز به مکتب جایگزین و یا مکمل ندارند.
5- مبارزه با استعمار، اعم از استعمار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی.
6- اتحاد اسلام، که منظور اتحاد جبهه ای و سیاسی و تشکیل صف واحد در مقابل دشمن غارتگراست.
7- دمیدن روح پرخاشگری و مبارزه و جهاد به کالبد نیمه جان جامعه اسلامی، و پیش کشیدن اصل فراموش شده جهاد در حالیکه هنوز روح صلیبی در رگ و پیوند غربی هست.
بنابر نقل کتاب سیری در اندیشه های سیاسی عرب صفحات 102 و 101، سید در نوشته های خود آورده که: انگلستان از این رو دشمن مسلمانان است که اینان از دین اسلام پیروی می کنند. انگلستان همیشه به نیرنگهای گوناگون می کوشد تا بخشی از سرزمینهای اسلامی را بگیرد و به قومی دیگر بدهد(همان کاری که انگلستان بعداً به موجب اعلامیه بالفور در مورد فلسطین به سود صهیونیستها انجام داد.) گوئی شکست و دشمن کامی اهل دین را خوش دارد، و سعادت خویش را در زبونی آنان و نابودی دار و ندارشان می جوید... به نظراو دربرابر حکومتی که مصمم به نابودی اسلام است، مسلمانان راهی جز توسل به زور ندارند.
8- مبارزه با خودباختگی دربرابر غرب.

گفتار سوم- وسایل پیشرفت از دید سید:(21)

سید در ادامه سخنرانی خود در کلکته درشرح عوامل ثروت می گوید: اگر بر غنا و ثروت عالم نظر کنیم، خواهیم دانست که غنا و ثروت نتیجه تجارت و صناعت و زراعت است. و زراعت حاصل نمی شود مگر به علم فلاحت و کمستری(شیمی) نباتات و هندسه، و صناعت حاصل نمی شود مگر به علم فیزیک و کمستری(شیمی) و جراثقال و هندسه و حساب. و تجارت مبنی بر صناعت و زراعت است.
پس معلوم شد که جمیع ثروت و غنا نتیجه علم است. پس غنای در عالم نیست مگر به علم و غنی نیست به غیر از علم. و بالجمله جمیع عالم انسانی عالم صناعی است. یعنی عالم، عالم علم است. و اگر علم از عالم انسانی برآورده شود، دیگر انسانی در عالم باقی نمی ماند.
سید از روش تعلیم و تربیت در میان مسلمانان انتقاد می کند و می گوید که: مسلمانان سالها علم نحو می خوانند، حال آنکه بعد از فراغت نه قادر برتکلم عربی هستند و نه قادر برنوشتن عربی و نه قادر برفهمیدن آن.
و یا علم معانی و بیان می خوانند ولی قادر برتصحیح کلمه یومیه خود هم نمی شوند. و علم منطق می خوانند ولی افکار اینها هیچ فرقی با افکار عوام ندارد. علم حکمت می خوانند ولی هیچگاه نمی پرسند که ما کیستیم؟ و چیستیم؟ و ما را چه باید؟ و چه شاید؟ - علم فقه می خوانند که حاوی جمیع حقوق منزلیه و بلدیه و دولیه که می باید صدراعظم ملکی و یا سفیر کبیر دولتی شوند، ولی از اداره خانه خود عاجز هستند!
(از اینجا نظر سید معلوم می شود که عقیده به تصدی روحانیت برای پستهای سیاسی داشته و نه فقط توجیه سیاسی) و علم اصول می خوانند ولی از دانستن فوائد قوانین و قواعد مدنیت و اصلاح عالم اطلاعی ندارند. علمای ما، در این زمان مانند فتیله ی بسیار باریکی هستند که برسر او یک شعله بسیار خردی بوده باشد، که نه اطراف خود را روشنی می دهد و نه دیگران را نور می بخشد. عالم حقیقتاً نور است اگر عالم باشد. و عجیب تر آنکه علمای ما در این زمان علم را بر دو قسم کردند: یکی را علم مسلمانان و دیگری(را) فرنگ می گویند. و از این جهت منع می کنند دیگران را از تعلیم بعضی از علوم نافعه، و این را نفهمیدند که علم، آن چیزی شریفی است که به هیچ طایفه ای نسبت داده نمی شود. انسانها را باید به علم نسبت داد نه علم را به انسانها، چقدرتعجب آور است که مسلمانان آن علومی که به ارسطو منسوب است(را) به غایت رغبت می خوانند گویا که ارسطو یکی از ارکان مسلمانان بوده، اما اگر سختی به گالیله و نیوتون و کپلر نسبت داده شود آن را کفر می انگارند.
پدر و مادر علم برهان و دلیل است، نه ارسطو و گالیله، حق در آنجاست که برهان در آنجا و آنها که منع از علوم و معارف می کنند به زعم خود صیانت دیانت اسلامیه را می نمایند! آنها فی الحقیقه دشمن دیانت اسلامی هستند. نزدیکترین دینها به علوم و معارف دیانت اسلامیه است. قواعد طبیعیه و براهین هندسیه و ادله فلسفیه از جمله بدیهیات است. پس کسی که می گوید دین من منافی بدیهیات است! پس لامحاله حکم بر بطلان دین خود کرده است. و چون اولین تربیتی که برای انسان حاصل می شود تربیت دینی است زیرا آنکه تربیت فلسفی حاصل نمی شود، مگر از برای جماعتی که اندکی از علم خوانده قادر بر فهم براهین و ادله باشند.
پس هرگز اصلاح برای مسلمانان حاصل نمی شود مگر آنکه رؤسای دینی ما اولاً- اصلاح خود را نمایند. و از علوم و معارف ثمره ای بردارند. و حقیقتاً چون نظر شود دانسته می شود که این خرابی و تباهی که از برای ما حاصل شده است این تباهی اولاً در علماء و رؤسای دین ما حاصل شده است، پس از آن در سائر امت سرایت کرده است.
و بدینگونه سید خواستار تغییر بنیادین در ساختار تعلیم و تربیت مسلمانان می شود. و یکی از رمزهای موفقیت را آموزش صحیح و منطقی می داند. و درد جامعه مسلمین را از علما و حکام فاسد، می شمرد.

فصل سوم- اوضاع اجتماعی ایران در زمان سید و علل آن

گفتار اول- توصیف جامعه ی آنروز ایران از زبان سید:

سید در نامه ای به حاج محمدحسن امین که از ایشان خواسته بود که به مشهد مقدس برود و به مردم علم بیاموزد می نویسد... ولی در مملکتی که افترا گفتن را هنر دانند و دروغ گوئی را کاردانی و نمیمه را پیشه ی خود شمارند، و بدین صفات شیطانیه در محافل و مجامع مباهات و مفاخرت نمایند و خویشتن به زیرکی ستایند. چقدر دشوار است سخن از حق راندن و حقیقت را آموختن خصوصاًً با جاهلی که خود را دانا شمارد و کوری که خویش را بصیر انگارد.
همچنین در نامه به ملکه ویکتوریا در صف ایران می نویسد: مملکت من بحالت خرابی افتاده است و از جمعیت مملکت ایران کاسته شده. کارهایی که متعلق به زراعت و آبادی است خراب شده و زمین ها لم یزرع افتاده و صنایع بحال عدم باقی است. مردم ایران متفرق شدند، اشرف ساکنین این مملکت در محبس ها بسر برده و پادشاه و وزراء آنها را صدمه زده، و اموال آنها را بدون رحم نهب و غارت کرده و بدون آنکه استنطاقی درباره آنها بعمل آید، آنها رابه قتل می رسانند.
و در جای دیگری از همین نامه آورده: همین که من به ایران رفتم، مردم دور من جمع شده، از هر طرف زمزمه می کردند که: ما قانون می خواهیم. این قانون هرچه باشد بازخوب است، همین قدر قانون باشد برای ما کافی است بجهت آنکه ما بهیچ وجه قانون نداریم و عدالتی درباره ما نمی شود نه جان و نه مال ما در امنیت نیست.

گفتار دوم- دستگاه حاکم بر ایران از دید سید(22)

سید در ادامه نامه خود به ملکه ویکتوریا وضع دستگاه حاکم برایران را به این شکل توصیف می کند:...مثلاً مردی طالب است که حکومت ولایتی- فرض کنیم آذربایجان یا خراسان- را بدست آورد. اول اقدامی که می نماید پیشکش پادشاه را تقدیم می کند و این پیشکش به اعتبار آن حکومت اختلاف دارد. مثلاً، از سی الی صد هزار تومان تفاوت دارد. یک تومان ایران تخمیناً هفت شلینگ پول انگلیس است. پس از آن، آدمی باید ضمایت بجهت تنخواه بدهد که مقابل است با واردات سالیانه آن ولایت و از واردات سال قبل بیشتر باشد. چنانچه حاکم سابق آن ولایت که مسئول واردات سال قبل بود. همینکه پیشکش پادشاه تقدیم شد، اگر پادشاه چیزی بیشتر نخواهد، شخص حاکم، رضایت پادشاه را به کلمه (بلی! صحیح است.) تحصیل می نماید. همینکه حاکم این کلمه را از لب های ظل الله! می شنود، تکلیفش این است که وزراء را راضی کند و تحسین و رضایت وزراء فقط متوسط به این است که قدری بیشتر به آنها تنخواه نقدینه برسم پیشکشی بدهد و همینکه در منصب خود نایل بمقصود می گردد، دفعتاً حالت او بحالت یک نفر ظالم و تعدی کننده غیرمسئول مبدل می گردد. حال نوبت اوست که از مردمانی که از پرتو او طالب مشاغل و حکومت هستند، پیشکشی دریافت کند. حاکم یک ولایت عموماً سیصد نفر اعضاء لازم دارد... تمام این اشخاص باید به حکمران جدید مخارجی بدهند که شغلی در حکومت برای خود تحصیل کنند و حکمران نیز به هر که پول بیشتر بدهد، کار بهتر می دهد... و حاکم البته خیالش این است که آنچه را برسم پیشکش داده است از مردم گرفته و به علاوه بقدری بتواند اجحاف کند که بطور تجمل رفتار کرده و ضمناً تنخواهی پس انداز کرده باشد که بتواند در موقع دیگر بجهت حکومت جدید بدهد. این اشخاص از حاکم کل گرفته تا حکام جزء مطمئن نیستند که چقدر زمان در حکومت خود باقی خواهند بود، زیرا که اگر کسی پیدا شود که بیش از آنچه حاکم کل تعارف و پیشکش داده است، بدهد، فوراًً حاکم منصوب با اتباع خودش معزول می شوند. حکمران کل محض آنکه مدت حکومت خود را طولانی نماید، و در مواقع معینه تنخواه علیحده برسم پیشکش برای وزراء و پادشاه می فرستد. و از آنجائی که قاعده و قانون برای گرفتن مالیات و عشر و جریمه کردن نیست، لهذا حکمران و اتباع او، بقدری که ممکن شود از رعایا بجبر می گیرند... ترقی میان صاحب منصبان قشون هم بهمین وضع است...وسیله واحده معاشر زندگی(سربازان) این است که از مردم سرقت نمایند. تمام این تحمیلات نسبت به ایرانی ها می شود وقتی که اطاعت نمایند.
در جایی دیگر از همین نامه در توصیف نحوه برخورد دستگاه حاکم با مردم می نویسد: وزیری که امروز به کمال اقتدار است، ممکن است که فردا چوب بخورد یا او را داغ کنند، یا اینکه دچار صدمات دیگر بشود، برای خلاف هایی که ممکن است تصور شود، انواع سیاست ها معمول است و اعضای مختلفه بدن را بوضع غریب قطع می نمایند. این قسم سیاست وضع معمول آنجا است. بنابراین هیچکس نمی تواند از گوش و دماغ و دست وپا و سرخود اطمینان داشته باشد! این است سلطنت وحشت در چنین اشخاصی که سمت الوهیت دارند!

گفتار سوم- علل عقب ماندگی ایران از نظر سید:(23)

سید در نامه ای به حاج مستان مراغه ای می نویسد: دستی که فتنه را در مملکت به جنبش می آورد و فساد را منتشر می سازد، یک سلسله مظالم است که دست ظلم آنرا ایجاد نموده و لازم بود ما نگذاریم دشمنان قوی ما راهی به ما باز کنند. دولت دانا و عادل برای ملت چون پدرمهربان است که ملت را از هر ظلم و اجحاف چه داخلی و چه خارجی حفظ می کند. از دولت امنیت دادن بجان و مال مردم است وبس. مابقی بعهده خود ملت است که احتیاجات خود را پیش چشم خود آورده بطور جدی به تهیه اسباب راحت و ثروت و سعادت خود بپردازد و آن هم امکان ندارد مگر به گشودن مدارس و مکاتب و تربیت و تعلیم کودکان.
در جای دیگری از همین نامه می نویسد: بالجمله یکی از اسباب ترقی ملل اروپا آزادی مطبوعات است. و نیز سفارتخانه ها را در انجام وظایف مقصر می داند. و در پایان این نامه می نویسد: سبب همه این خرابیها ظلم است، و چیز دیگر نیست، که دولت بر خود ملت می کند. و چاره آن منحصر به علم است و تهیه اسباب آن بسته به همت و غیرت خیرخواهان وطن است که بطور جدی و بدون فوت وقت اقدام به افتتاح مدارس کنند و ملت را از ورطه ی فنا به ساحل نجات برساند.
سید دریافت که اساس عقب ماندگی و شوربختی ممالک اسلامی دربی نصیبی ملت های مسلمان از آزادی و دانش است. و این نقیصه را نتیجه اسلوب حکومت مستبد می شناخت و دریافت مادامی که شکل زندگی سیاسی در ممالک اسلامی تغییر نیابد و حکومت مشروطه جای حکومت استبدادی را نگیرد، نجات برای مسلمانان عموماً و ایرانیان خصوصاً میسر نیست. و: 1- دستگاه فاسد حاکم. 2- کوتاهی برخی از علما که بفکر منافع شخصی بودند. 3- دست اجانب، را همگی عوامل دخیل در عقب نگهداشتن ایران می شمرد.

گفتار چهارم- تأثیر سید بر اوضاع سیاسی- اجتماع ایران:

پرفسور کولدزیهر عالم و شرقشناس در دوره جدید دائرة المعارف اسلامی، درباره ی سید جمال الدین می نویسد:... در هر حال در جریانی که در ابتدای قرن بیستم در راه آزادی کشورهای اسلامی رخ داد و منجر به حکومت مشروطه گردید وجود جمال الدین تأثیر بسزائی داشت.(24)
سید محمدمحیط طباطبائی در شماره ی مخصوص نوروز 1345، مجله فردوسی، درباره نقش مهم سیدجمال الدین در سقوط حکومت استبدادی می نویسد: سید جمال الدین در تاریخ ایران عامل ظهور تحولی شد و مردم را به راهی رهبری کرد که هم امروز در پیچ وخم آن را به سوی زندگانی افضل گام برمی دارند. و هر روز انتظار دارند که به صورتی بهتر و حالتی برتر درآید. چنانچه در مقام سنجش خدمات سید جمال برآئیم متوجه می شویم که ارزش خدمات او به ایران بسی برتر و بالاتر از خدمات نادر واردشیر و یعقوب لیث و شاه اسماعیل به تاریخ ایران بوده است... در حقیقت امر همان کاری که پیشرو مادیان و سردار پرتویان با شمشیر خود در افتتاح فصل جدیدی در تاریخ ایران انجام دادند، سید جمال الدین به قدرت دانش و بیان به انجام رسانید.(25)
سید برای آگاهی دادن مردم منشور پخش می کرد، بدرجه ای که شبی قریب چهار صدبرگ شبنامه به مدارس و مساجد تهران ریخته شد.(26)
در مورد تبیین و استنباط صحیح از احکام و قوانین اسلام می گفت: اسلام باید بر موجب حاجات و لوازم هر قرنی تبدیل یابد، تا تطابق با آن احتیاجات کند. و الا آنرا ترس زوال است، که ان الله یبعث فی رأس کل قرن رجلا لیصلح امر هذه الامه.(27)(در حقیقت این مطلب، همان مسئله نقش دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد است).
سید در مقابله با بابی گری: وقتی صحبت از (بابی) می شد، سید می گفت: با (بیان) چه همتی در راه تخفیف تکالیف دین محمدی (ص) کرده اند؟! چه خدمتی به مسلمانان کردند؟! جز اینکه(قرآن) را مبدل به(بیان) کنند، و(مکه) را مبدل به (عکه). این را نمی توان در حقیقت اصلاح نامید، مسلمانان هیچ احتیاجی (به) دین تازه ی دیگر نداشتند. دین اسلام تنها به مقتضای مکان و زمان احتیاج به ساده تری بهتری داشت، و بس. بابی رفع احتیاج را نکرد.(28)

فصل چهارم- سفرهای سید و آثار و نتایج آن

گفتار اول- سفر اول سید به ایران:

سید در اوایل ماه شعبان 1303 ق بعزم مسافرت نجد و قطیف وارد بوشهر شده و در آنجا سه ماه اقامت داشت.(29)
ناصرالدین شاه که در سفر فرنگ آوازه ی او را شنیده بود، او را به پایتخت دعوت کرد. در حرکت از بوشهر به سمت تهران، به دعوت ظل السلطان در آبان 1265 ش وارد اصفهان شد، و بیست و دو روز در آنجا توقف کرد. و در آن ایام از خراب کردن عمارات عالی صفویه و قلع آثار آن دودمان مطلع شد، بسیار ناراحت شد، و خواست که اعتراض کند. دوستان او را نهی کردند. نپذیرفت و گفت: همه ی این بدیها از سکوت و صبر علما است که محض خوف یا طمع دنیا حق را نمی گویند، پس هنگام ملاقات با رکن الملک و مشیرالدوله (کسان ظل السلطان) به آنها گفت: مگر شما انسان نیستید؟ یا هیچ از عالم خبر ندارید؟ در خارجه خرجهای زیاد می کنند که یک اثر قدیمی را حفظ کنند. بلکه سهل است کرورها خرج کرده آثار قدیمه دنیا را می برند. شما به چه عقل و انصاف این آثار محترم یک دودمان سلطنتی را که کرورها خرج آن شده خراب کردید؟!
- آنها گفتند: چه علاج داریم؟ اگر نکنیم جان و آبرو و مال ما درخطراست.
- سید گفت: اف براین نوکری! از کجا معلوم است که شاه به این فضیحت و خرابی راضی بوده؟
- سپس هنگام ملاقات خصوصی با ظل السلطان در مورد این کارها به او اعتراض می کند. ظل السلطان می گوید که افسوس پسرپادشاهم و آزادی ندارم»سید پاسخ داد: پس پادشاهی می توانی وساطت کنی.
- ظل السلطان گفت: کردم، ولی فایده نداشت.(30)
پس از این ماجرا سید به تهران می آید. صنیع الدوله (وزیر انطباعات که به امر شاه سید را دعوت کرده بود، در ملاقات اول با سید به او لقب اعتمادالسلطنه دادند.) به سید پیشنهاد پست رئیس الوزرائی و ریاست دارالشوری می کند، ولی سید قبول نمی کند.(31)
در اولین دیدار با ناصرالدین شاه، شاه از سید پرسید که: از من چه می خواهی؟ سید گفت: دوگوش شنوا!(32)
در دیداری دیگر با ناصرالدین شاه، به شاه گفت: هرگاه قصد و نیت سلطانی را موافق ببینم بقدر توانائی مساعدت بانیات خیریه سلطانی خواهم نمود. خرابی ایران و ذلت اهالی بدبخت آن تماماً از خود شهریار است!
اما افسوس! که بدخواهان از کار ننشستند و چقدر زود بین سید و شاه اختلاف افتاد، مسلم است که برسر مسائل بسیاری بود، ولی شاید مهمترین آن همانی باشد که خود سید در دیدار با تزار روسیه بیان کرده است.

علت اختلاف با ناصرالدین شاه:

زمانی که سید به روسیه رفته بود، تزار- پادشاه روسیه- او را به دربار دعوت کرد و با هم گفتگو نمودند. سید را بسیار گرامی داشت و به سخنانش گوش داد. پس از صحبتهای بسیار، امپراتور روس از سید سبب اختلاف با شاه قاجار را جویا شد. سید گفت: با شاه قاجار درباره حکومت مشروطه و لزوم آن برای کشور به او پیشنهاد کردم. ناصرالدین شاه نپذیرفت. بنابراین از او بیزار شده و دیگر نمی خواستم که به وی کمک کنم!
امپراتور روس گفت: من به ناصرالدین شاه حق می دهم. کدام پادشاه مستبد می خواهد فرمانروایی به کشاورزان و کارگران کشور خود بدهد؟!
سید - با جرأت- گفت: امپراتور! باور کنید، هرگاه میلیونها نفر کشاورز و کارگر دوستدار سلطنت باشند، بهتر از آن است که دشمن شده، و در پی فرصت شوند، و در سینه های خود انتقام و بغض را پنهان سازند.
بالاخره سید مجبور شد که ایران را ترک کند و در نامه به امین السلطان نوشت: البته من می خواهم که جمیع کافران عالم را برانگیزانم و برین دارم که این متلبسین به لباس اسلام را (بدخواهان و شایعه سازان و تفرقه اندازان ) مجبور کنند که اقلاً در یک جزء از دین که متعلق به حقوق عامه است که میزان عدل و قانون حق باشد، مسلمان باشند، و در جزء دیگر باشند، آنچه باشند.
برای شاه نیز نامه نوشت که در آن با شیوه غیرمستقیم شاه را متوجه وظایف خود و خدمت به مسلمین کرد.

گفتار دوم- سید در اروپا:

در مجالس انگلیس خطابه مؤثر و مفصلی حاوی بر مظالم ناصرالدین شاه و بعضی از درباریانش ایراد می کند. چنانکه حاضرین متزلزل شده به گریه می افتند. و به تحریر مقالات و ایراد خطابه ها و نشر اوراق چاپی برضد ناصرالدین شاه مشغول شد.
برخی گفته اند که در این بین سید سفر کوتاه دیگری به ایران کرده، ولی مستند نیست.
سید درباره دادن امتیاز رودخانه کارون به انگلیس که متوجه نقشه آنها در این آزادی رودخانه شده بود به یکی از روزنامه نگاران آلمان مقاله مبسوطی در مضرات این راه نوشت و معلوم کرد که فایده آزادی این رودخانه به انگلیس عاید می شود و ضرر آن به روس.
این مقاله از روزنامه آلمانی به روزنامه های دیگر ترجمه شد و در روسیه غوغائی بر علیه ناصرالدین شاه بپا کرد، به طوری که ماندن سید را در روسیه مضر دانستند و او را با وعده هایی به ایران دعوت کردند.

گفتار سوم- سفر دوم سید به ایران:

سید، ناصرالدین شاه را درسفر سومش به اروپا در سال 1306 ه ق در مونیخ ملاقات می کند و به او می گوید که شکر می کنم که بعد از مدتها از خواب گران بیدار و به فکر اصلاح مملکت می باشید. شاه با اصرار سید را راضی به بازگشت به ایران کرد، تا با استفاده از فکر سید روابط تیره با روسیه را بهبود بخشید.
بالاخره، سید به ایران بازگشت، شاه که تازه از سفر اروپا بازگشته بود و تحت تأثیر روشنفکران قرار گرفته بود، از سید خواست قوانینی که با اوضاع و احوال کشور سازگار باشد تدوین کند. سید شروع به کارکرد و قانون اساسی نوشت که برطبق آن کشور ایران مشروطه شود. شاه قاجار پس از آنکه قانون را مطالعه کرد، خیلی به او گران آمد، و پی برد که قدرت سلطنتش محدود می شود. و به واسطه مجلسین شوری و سنا نیروی ملت بیشتر می گردد. شاه قاجار به سید گفت: حضرت آقا! چگونه می شود ما که شاه ایران هستیم، در ردیف یکی از افراد برزگر و کارگر قرار بگیریم.
سید گفت: پادشاها! بدانید که تخت و تاج و عظمت شاهنشاهی و پایه سلطنت شما با صدور فرمان مشروطیت بهتر و از اکنون پایدارتر خواهد ماند. دانشمند، برزگر، کارگر، هنرمند در کشور مفیدتر از مقام و عظمت شما و امیران شما می باشند. از من بشنوید پیش از آنکه وقت فوت شود و فرصت از دست برود. ایران باید حکومت مشروطه داشته باشد، حکومت استبدادی را بر هم بزنید، چه از راه اخلاص و پاکی پند و اندرز روشن به شهریار قاجار می دهم! شهریارا! شکی نیست همان طوری که دیدید و در کتابها خواندید مللی وجود دارند که بدون قدرت استبدادی بر آنان همه گونه قدرت و نیروی زندگانی را دارند. آیا هیچ دیده و شنیده اید که پادشاه بتواند بدون رعیت و ملت زندگانی کند؟! سلطنت قاجاریه با این همه قدرت استبدادی و جور و ستم حکام و فرمانروایان ناشایست رو به انقراض است! با بخشش مشروطیت به مردم ستمدیده می توان ایران را در ردیف کشورهای مترقی به شمار آورد.(33) اما شاه که سرمست قدرت استبدادی بود، باز نپذیرفت.
در دیدار دیگر، شاه از سید سؤال کرد که: کی شروع بکار خواهد کرد؟
سید پاسخ داد: هر وقت این مار و عقربها را از اطراف خود پراکنده کردی، آن وقت عاجز هم شروع بکار خواهم کرد.(34)
سید در نخستین روزهای ورود به تهران، با آقا شیخ هادی نجم آبادی ملاقات کرد، تا نقشه ای برای بیداری ایرانیان ریخته و مردم را با آزادی و مساوات و برادری که پایه اتحاد اسلامی است آشنا سازند و حکومت مشروطه را جایگزین دولت استبدادی قاجار نمایند. آقا شیخ هادی پیشنهاد کرد که چون بیشتر مردم ایران بی سوادند و در خواب غفلت و نادانی به سر می برند از فهم سخنان شما ناتوان هستند. چماق تکفیر بزرگ ترین حربه ناجوانمردانه است. بنابراین، خوب است درس تفسیر قرآن مجید را آغاز کنید و کم کم مفهوم آزادی را در طی تفسیر کلمات آسمانی بیان نمایید، تا عده ای از طلاب معرفت به حقایق آشنا کنید. آنان را تربیت نمایید، تا به مرور ایام مقدمات تحول اساسی را در کشور عقب افتاده ایران فراهم سازید.
سید پنج آقا شیخ هادی را نپذیرفت، او معتقد بود که ایران نیازمند انقلاب است. اگر انقلابی ایجاد نشود به زودی نام ایران و ایرانی از بین خواهد رفت.(35)
سید به درخواست ناصرالدین شاه جهت حل اختلافات ایران و روس عازم روسیه شد و مذاکرات طولانی و موفقی انجام داد، ولی متأسفانه با عدم همکاری و حتی کارشکنی حکومت ایران مواجه شد، و پس از بازگشت به ایران مورد بی توجهی قرار گرفت. و حتی تا چندماه از او توضیح خواسته نشد که چه کرد و نتیجه مذاکرات به کجا رسید. و بالاخره جوسازیهای درباریان اثرخود را بخشید و به سید دستور داده شد تا مدتی تهران را ترک کند. سید پاسخ داد که: من محکوم امر کسی نیستم، که به من بگویند: بیا، بیایم. و چون بگویند: برو، بروم. تا سلطان را بنقض عهد در دنیا مشهور نکنم، از اینجا حرکت نخواهم کرد.
سپس مدت هفت ماه و چند روز در زاویه ی مقدسه حضرت عبدالعظیم ساکن شد. و در آنجا مردم به حضور او می رسیدند. و از افکار و بیانات آن سید جلیل فیض می بردند. و در آنجا سید نامه تاریخی به ناصرالدین شاه نوشت، و در آن به تشریح کارهایی که در روسیه برای ایران کرده بود، و در مقابل به بی توجهی حکومت ایران پرداخت.

گفتار چهارم- سید پس از تبعید:

سرانجام در ماه شعبان 1308 ق در اواسط زمستان با وضع فاجعه آمیزی سید را که بیمار و رنجور بود از ایران به بغداد تبعید کردند و از آنجا به بصره.
سید پس از درمان نامه ای به میرزا حسن شیرازی و سایر مراجع نوشت و در نامه ذکر کرده که: به نیابت میرزای شیرازی از امام معصوم اعتقاد دارد. و به تشریح اوضاع مسلمین و ایران بطور خاص پرداخت و جنایات رژیم را شمرده و وظایف میرزای شیرازی را به او متذکر شد. و از او مصرانه درخواست اقدام جدی می کند. و او را متوجه شرایط مناسب همچون طرفداری عثمانی و مردم ایران از حکم میرزا می کند. و این نامه یکی از عوامل مهم تحریم تنباکو توسط میرزا بود.
سید در سال 1309 ق از بصره به علمای ایران نامه می نویسد و در آن با تشریح وضعیت ایران مصرانه از علما درخواست می کند که همگی با یک کلام شاه را خلع کنند تا حاکم بعدی فرمانبردار آنها، فرمانبردار شریعت شود. و خاطر نشان می کند که هر کس گمان می کند که خلع شاه به نیروهای نظامی و جنگ نیاز دارد اشتباه می کند. چون این عقیده در دل مردم رسوخ کرده که هرکس برعلما رد کند بر خدا رد کرده، و اگر علما حکم خلع او را بدهند، مردم از همه سو او را رها می کنند و بدون جنگ سقوط می کند.(در این نظر سید، همسویی فکری عجیبی بین ایشان و امام دیده می شود) و به آنها مسئله تنباکو را یادآوری می کند که با چه سرعتی یک حکم آنرا ملغی کرد. و اشاره می کند که این به برکت قدرتی است که خداوند متعال برای پاسداری از دین به علما داده است.(36)
سید در سال 1309 ق از بصره به لندن رفت و به ملکم خان پیوست و در جولای 1892 نسبت به دربار ایران در روزنامه های (پل مل گازت) لندن و (لاکرونیکل) بروکسل مطالب تندی انتشار داد. و بدنبال این مقالات در مجله عربی و انگلیسی (ضیاء الخافقین) مطالبی راجع به لزوم اصلاحات ضروری و ایجاد قانون و عدالت اجتماعی در ایران انتشار داد. و این انتشارات را برای مرحوم میرزای شیرازی نیز می فرستاد، که دولت انگلیس این مجله را متوقف کرد.
سید با همکاری میرزا ملکم خان دست به انتشار بخشنامه هایی زد که مفاد آن حاکی از تحریک افکار عمومی و تحریض آنها برضد سلطنت ناصرالدین شاه بود. و حتی تعدادی از این اوراق را بوسیله اشخاص مورد اعتماد خود برای ناصرالدین شاه ارسال داشت. و از طرفی با(آرتور) سردبیر روزنامه(پالمال) مصاحبه ای در مورد خرابی و نابسامانی اوضاع کشور ایران و لزوم رفورم و ایجاد قانون و تأمین عدالت اجتماعی بعمل آورد و روزنامه ی (پالمال) مصاحبه سید را در مقاله ای تحت عنوان (رفورم اسلام) انتشارداد.(37)

نامه به ملکه ویکتوریا:

سید برای وادار کردن ملکه به اقدامی جهت رفع بعضی ازمشکلات ایران و یا حداقل دست کشیدن از حمایت دربار ایران به او نامه ای نوشت، که در آن آمده:.. من در اینجا آمده از ملت شما خواهش می کنم که در این موقع که اغتشاش برای دولت ایران است، وادارید در مجلس پارلمنت در باب تعدیاتی که می شود، در باب فرمان پادشاه ایران سؤالاتی بنمایند و در صورتیکه واقعاً این مسائل به میان آید به سفیر شما در دربار ایران تعلیمات داده خواهد شد که وزرای پادشاه ایران را ملاقات کرده و از طرف دولت اعلیحضرت ملکه انگلیس در باب این مطالب از آنها توضیح بخواهند. اثر معنوی چنین اقدامات زیاد خواهد بود. به جهت اینکه اسباب اعتبار دولت انگلیس خواهد شد. ولی پادشاه معتقدند که شما در رفتارهای ایشان اعتنا نمی نمائید. و بهر قسمی که میل ایشان باشد، رفتار خواهید کرد. و هرگاه شما به ما ایرانی ها کمک ننمائید، یا اینکه جرئت این کار را نکنید، دولت روس آماده این کار هست. هرگاه عجالتاً دولت روس بخواهد که مستقیماً به هندوستان برود، اقلاً مجبور است که اول به سواحل دریای ایران برود و به جهت انجام خیال خود البته تأمل نخواهد کرد، که به محض صرفه خود، به ملت ایران کمک نموده و تقویت بنماید. و شما ایستاده اید و تماشا می کنید! و همین قدر بواسطه اسهام دخانیات و بانک برای خود فایده تصور می نمائید. شما نه دوست آشکار و نه دشمن آشکار هستید؟!(38)
سید در این نامه با پیش کشیدن مسئله مورد حساسیت انگلیس، یعنی رقیب دیرینه ی آنها و شاهرگ حیات استعماری آنها- هندوستان - سعی می کند که دربار انگلیس را به اقدامی در جهت تأمین منافع ملت ایران وا دارد.
و در این اثنا سلطان عبدالحمید کتباً و با تلگراف بوسیله رستم پاشا- سفیرکبیر ترکیه - سید را به اسلامبول دعوت نمود.

گفتار پنجم- سید در اسلامبول:

هنگام ورود سید به اسلامبول یکی از افسران دربار عثمانی که به استقبال آمده بود، از سید پرسید صندوقهای اثاثیه شما کجاست؟
سید گفت: بجز صندوق لباس و کتاب چیزی ندارم.
افسرگفت: بسیارخوب! جای آنرا به من نشان دهید.
سید، اشاره به سینه خود نمود وگفت: این صندوق کتاب است. و سپس اشاره به تن خود نمود و گفت این هم صندوق لباس است.
سید در حضور سلطان عبدالحمید از کردار جابرانه و رفتار خود سرانه دولت مستبده ایران انتقاد می کرد و به مخالفت سلطان عبدالحمید اعتنا نمی کرد.
میرزا رضای کرمانی که هنگام دستگیری سید در ری، مردم را برای دفاع از او تحریض می کرد و در زندان افتاده بود، در این زمان آزاد شد و به اسلامبول به خدمت سید رفت، وضع و حال خود را به سید شکایت کرد، سید در جوابش گفت: می بایست که قبول ظلم نکنی. این کلام در میرزا رضا مؤثر افتاد، و عرض کرد: همینقدر رفع کسالتم می شود. و انتقام خود را می کشم. و پس از رفع خستگی به تهران مراجعت کرد.(39)
در 17/ ذی القعده/1313 ق(1274 ش) در آستانه ی جشن پنجاهمین سال سلطنت ناصرالدین شاه در حرم حضرت عبدالعظیم به حیات او پایان داد. و در حقیقت قدم بزرگی در راه استقرار مشروطیت برداشت.
سید هنگامی که عکس میرزا رضای کرمانی را دید که بدار آویخته شده و مردم در پای دار جمع شده اند، گفت: علو فی الحیاه و فی الممات.(40)(برتری در زندگی و پس ازمرگ).
سید چهار سال در اسلامبول ماند و باز مریدان دور او حلقه زدند و در آخر این چهارسال که به حبس افتاده بود از زندان طلائی بابعالی به یکی از دوستان خود نوشت:... در این مدت هیچ یک از تکالیف خیرخواهانه من به گوش سلاطین مشرق فرو نرفت. همه را شهوت و جهالت مانع از قبول گشت. امیدواریها به ایرانم بود. اجر زحماتم را به فراش غضب حواله کردند. با هزاران وعد وعید به ترکیا احضارم کردند، این نوع مغلول و مقهورم نمودند. غافل از اینکه انعدام صاحب نیت اسباب انعدام نیت نمی شود.(کما اینکه واقعاً شد، و بذر مشروطیتی را که او کاشته بود، و با خون خود آبیاری داد، بزودی سبز شد).
صفحه ی روزگار حرف حق را ضبط می کند. باری! من از دوست گرامی خود خواهشمندم این آخرین نامه را به نظر دوستان عزیز و هم مسلکهای ایرانی من برسانید، و زبانی به آنها بگوئید شما که میوه رسیده ایران هستید، برای بیداری ایران دامن همت به کمر زده اید، از حبس و قتل نترسید. از جهالت ایرانی خسته نشوید، از حرکات مذبوحانه سلاطین متوحش نگردید. با نهایت سرعت بکوشید. با کمال چالاکی کوشش کنید. طبیعت به شمار یاراست و خالق طبیعت مددکار. سیل تجدد به سرعت به طرف مشرق جاری است. بنیاد حکومت مطلقه منعدم شدنی است. شماها تا می توانید در خرابی اساس حکومت مطلقه بکوشید تا به قلع و قمع اشخاص، شما تا قوه دارید در نسخ عاداتی که میانه سعادت و ایرانی سد سدید گردیده کوشش نمائید نه در نیستی صاحبان عادات.(در حقیقت سید در اینجا با این نحوه عملکرد که امروزه نیز درجهان سوم مرسوم است، که در مواجهه با هر مسئله، به جای حل کردن آن به پاک کردن صورت مسئله می پردازند، مقابله می کند). هرگاه بخواهید به اشخاص مانع شوید وقت شما تلف می گردد، اگر بخواهید به صاحب عادت سعی کنید بازآن عادت دیگران را به خود جلب می کند. سعی کنید موانعی را که میانه ی الفت شما و سایر ملل واقع شده رفع نمائید. گول عوام فریبان را نخورید.(41)
از مجموع بیانات سید می توان فهمید که ایشان دید تکثرگرا داشته، البته نه تا حد پلولاریزم غربی، چنانچه ایشان در تهران کلیمیان را نیز به حضور می پذیرفته و با خوشروئی از آنها پذیرائی می کرد.

فصل پنجم- چند جمله از سید(42)

در پایان چند جمله از سخنان سید که برخی از آنها می تواند راه گشای آزادی خواهان و اصلاح طلبان و وحدت جویان باشد، آورده می شود:
- در قرآن آیتی نیست که با صدای بلند و واضح تمام مسلمانها را به طرف سعی و مجاهده برای نشر و اعلاء کلمه حقه اسلام و بسط و توسیع مملکت و سیادت و حکمرانی بربلاد اجانب دعوت نکرده است و در صورت تنبلی و کسالتشان از پایبندی و عملی کردن آن حکم و آیت، خطر و گناه، بلکه مذلت و حرمان عظیم است.
- به جای تشبث به تعلیمات اسلامی و تهذیب اخلاق اسلامی، یک مشت آداب و عادات و اباطیل و مزخرفات برجامعه اسلام حکومت می کند و ذره ای از آن عقاید و ایمانی که 13 قرن قبل اسلام را به طرف ارتقاء و تمدن اسلامی سوق داد، وجود ندارد.
-(43) هنگام قسم می گفت به عزت و سرعدالت سوگند.(و با این کار، عظمت عدالت را نشان می داد).
- اعتماد به نفس و توکل داشتن از بزرگترین عوامل موفقیت است.
- کمتر اتفاق می افتد که بدون توجه و درخواست، حقی به دست آید.
- هیچکس در راه دوستی ملت نمرد، بلکه برعکس زنده و جاویدان شد.
- ملت بدون اخلاق و اخلاق بدون عقیده و عقیده بدون فهم ممکن نیست.
- هرگاه خردمندان میدان را خالی کنند، نادانان پیشی می گیرند.
- آزادی گرفتنی است نه بخشیدنی.
- استقلال با گفتار فراهم نمی شود.
- جایگاه فقه سابقاً در سرو سینه بود و بعد تنزل کرد به جبه و لباده تبدیل شد.
- آنکس که از اصلاح خود عاجز باشد، چگونه می تواند مصلح دیگران باشد.
- مظلوم اگر به وعده ظالم اعتماد کند، از هر سلاح جنگی برایش مرگ آورتر است.(و به همین علت هم است که امام همیشه از اعتماد و مذاکره با آمریکا تحذیر می کرد.)
- ملتی که به حاکم خود محرمانه سرزنش و آشکارا ستایش کند، سزاوار زندگی نیست.
- ایمان و اطمینان عبارت از ستایش نسبت به پیشوایان دینی نیست.
- بدترین روزگار وقتی است که نادان یاوه ببافد و دانا خاموش بنشیند.
-آنهایی که رشته امورجامعه را در دست می گیرند، بی نیاز از آیینه اجتماع و کتاب صحیح تاریخ نیستند، همان جور که آیینه، شخصی را نشان می دهد، تاریخ هم از زندگانی گذشتگان حکایت می کند.
- اگر فرمانده صبوری با ثبات قدم در پیشاپیش لشکریان به سوی مرگ بشتابد، فکر فرار در آنان به وجود نمی آید و فرمانده از لحاظ کارفرمانده است، نه از اوامر و گفتار.
- مصلح و پیشوا فرار نمی کند، از آزار لئیمان متزلزل نمی گردد. زندان ستمکاران برای مصلح(ریاضت) است، تبعیدش (سیاحت)، کشتارش(شهادت)، که آنهم از بالاترین مراتب به شمار می رود.
- حقایق با نیروی اوهام از بین نمی رود.
- هرکس بدون ارتکاب گناهی از ملوک بترسد، او را بیچاره و بینوا بدانید.
- اسراف در نیروی بدنی از اسراف در پول زیان آورتراست.
- اجزاء پراکنده در اثرفشار و تضییق بیشتر بیکدیگر نزدیک می شوند.
- زنجیر و قیدی که بر بدن انسان می زنند از قیدی که بر عقول و افکار می زنند سبکتر است.
- دو نوع فلسفه در دنیا هست: یکی آنکه هیچ چیز در دنیا مال ما نیست، و قناعت به یک خرقه و یک لقمه باید کرد. و دیگر آنکه همه چیزهای خوب و مرغوب دنیا مال ماست. و باید مال ما باشد. این دومی خوب است و این دومی را باید شعار خود ساخت نه اولی را که پیشیزی نمی ارزد.
-ذلت مسلمین را از سلاطین استبداد و علماء سوء می دانست و می فرمود این دو طبقه دین را بر صلاح خود ساخته اند. و فرسخ ها از اسلام دور افتاده اند. بجای اینکه دین را با عقل و منطق مطابقت بدهند عقل و منطق را می خواهند با دین ساخته خودشان مطابقت بدهند، این است که دائماً در جدالند، باید بدانند تا دین را لباس علم نپوشانند در مجمع اهل علم و تمدن حق حضور ندارند.
- مقام، ارزشی ندارد، مگر اینکه بوسیله آن نظام اجتماع را بتوان تغییرداد.
- مقام عالم اقتضا بلکه الزام دارد که علوم مفیده را خوب بیاموزد، و علم را با عمل نیک مقرون گرداند.
- دیانت اسلامی، مصالح بندگان خدا را در دنیا و آخرت تضمین می کند.(از اینجا دیدگاه سید در مورد اسلام شناخته می شود، که سید عقیده دارد اسلام نیازمندیهای دنیای انسان را فراموش نکرده و یا به او واگذار نکرده، بلکه برای آنها نیز برنامه دارد).
- تا زمانی که احکام قرآن در جامعه ی مسلمین حکمفرماست و به دستورات آن کار می کنند، روزگار نمی تواند جامعه مسلمانان را دچار خواری و زبونی سازد، بزرگ و در عزت نفس است.
- هنگامی که انگلستان برای جذب سید، پیشنهاد پادشاهی سودان را به او داد، سید برآشفت و گفت که مگر سودان ملک شما است و اگر به فکر اصلاحات هستید، خوب است توجهی به ایرلند نمائید که به شما نزدیکتر است.
-(44)شرقیان از کجروی گریهای حاکمان منحرف می شوند و با استفاده فرماندهان پابرجا می گردند.
- درست نیست که گفته شود به تناسب آنچه هستید حکومت دارید، بلکه حق این است(که) گفته شود، مانند حکومتی که دارید، هستید!(الناس علی دین ملوکهم).

نتیجه:

سید جمال الدین با مبارزات خود بذر مشروطه را در ایران کاشت و مقدمات برچیده شدن استبداد را فراهم آورد، و با نوشتن نامه به علمای ایران آنها را به فکر حرکت و تغییر انداخت، با نوشتن نامه به میرزای شیرازی موجب تحریم تنباکو شد. با نوشتن نامه به ملکه ویکتوریا مشکل ایران را درسطح جهان مطرح کرد. با نوشتن نامه به شاه، امین السطان و دوستان خود، هرصاحب غیرتی را به حرکت واداشت.
سید با افکار منحرف و التقاطی و خودباختگی با فعالیتهایی از قبیل نوشتن مقالات نیچریه، ردسید احمدخان هندی، مقابله با بابی گری، مقابله با سنتهای انحرافی و بدعتهای جامعه ی مسلمین و تربیت شاگرد و مجالس وعظ و خطابه و تفسیر و تألیف مکتب همانند:(45)
1- کتاب مقالات جمالیه: علمی- فلسفی- اخلاقی- اجتماعی.
2- کتاب شرح حال اکهوریان با شوکت و شأن.
3- کتاب خاطرات.
4- کتاب الوصیه السیاسیه الاسلامیه.
5- کتاب اسلام و علم.
6- رساله قضا و قدر. انتشار روزنامه همانند: ضیاء الخافقین، عروه الوثقی و اطلاعیه ها و شب نامه ها، مقابله کرد.
از جمله شاگردان و مریدان سید که در راه آزادی جان باختند: شیخ احمد روحی کرمانی، میرزا آقا خان کرمانی، میرزا رضاکرمانی و میرزا حسن خیبر الملک.(46)
و بالاخره با کندن گور ناصرالدین شاه، خدمت عظیمی به ایران کرد و آنرا در آستانه تحول قرار داد و نقش بزرگی در تحولات سیاسی -اجتماعی ایرانی در دوره خود و بیشتر از آن در دوره پس از خود ایفا کرد.
عبدالحمید که تحت فشار حکومت ایران برای تسلیم سید بود، در روز شنبه 5/ شوال 1314 ق- 19/ اسفند /1275 ش- 9/ مارس/ 1897 م دستورداد که به سید سم دادند و او را شهید کردند.
آری، سرانجام او رفت ولی راه جاودانه ی خویش را روشنتر باقی گذاشت، تا پویندگان این راه بتوانند از روی بصیرت و ثبات قدم بیشتر به پیش روند و جامعه اسلامی را به خیر نه رفاه و به کمال نه توسعه ببرند، روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

پی‌نوشت‌ها:

1- اسناد و مدارک درباره ی سیدجمال الدین اسدآبادی، صفات الله جمالی اسدآبادی، ص 37-36.
2- همان ص 39.
3- بررسی اجمالی از نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، مرتضی مطهری. ص14.
4- پیشین ص 15.
5- همان ص 16.
6- همان ص 96 به نقل از سید جمال الدین اسدآبادی و تفکر جدید. کریم مجتهدی ص 11-10.
7- سید جمال الدین و اندیشه ها او، مرتضی مدرسی چهاردهی ص 270.
8- بازیگر انقلاب شرق، مهراب امیری ص 49.
9- بازیگر انقلاب شرق، مهراب امیری ص 49.
10- پیشین، همان صفحه.
11- سید جمال الدین و اندیشه های او، مرتضی مدرسی، چهاردهی ص 146.
12- نقش سید جمال الدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین، محمدمحیط طباطبائی، ص 243-2000.
13- نامه های تاریخی و سیاسی سید جمال الدین اسدآبادی ابوالحسن جمالی اسدآبادی ص 115.
14- پیشین ص 199.
15- اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی، صفات الله جمالی اسدآبادی ص 18.
16- بررسی اجمالی از نهضتهای اسلامی در یکصد ساله اخیر، مرتضی مطهری، ص 35.
17- پیشین ص 16.
18-پیشین ص 16.
19- همان ص 21.
20- همان ص 21.
21- نامه های تاریخی و سیاسی سیدجمال الدین اسدآبادی، ابوالحسن جمالی اسدآبادی، ص 205-119.
22- پیشین ص 241-216.
23- همان ص 259-248-50.
24- نامه های تاریخی و سیاسی سیدجمال الدین اسدآبادی، ابوالحسن جمالی اسدآبادی، ص 89.
25- پیشین ص 90-89.
26- سید جمال الدین و اندیشه های او، مرتضی مدرسی چهاردهی، ص 151.
27- پیشین ص 150.
28- اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی، صفات الله جمالی اسدآبادی ص 49.
29- سید جمال الدین و اندیشه های او، مرتضی مدرسی چهاردهی، ص 107-106.
30- شرح حال و آثار سید جمال الدین اسدآبادی معروف به افغانی ج1، لطف الله اسدآبادی ص 41.
31- اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی، صفات الله جمالی اسدآبادی. ص 49.
32- سید جمال الدین و اندیشه های او، مرتضی مدرسی چهاردهی ص 98-97.
33- اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی، صفات الله جمالی اسدآبادی. ص 49.
34- سیدجمال الدین و اندیشه های او، مرتضی مدرسی چهاردهی ص 96.
35- اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی صفات الله جمالی اسدآبادی، ص 49.
36- اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی، صفات الله جمالی اسدآبادی. ص 49.
37- نقش سید جمال الدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین، محمدمحیط طباطبائی ص 240-239.
38- شهدای روحانیت شیعه در یکصدساله اخیر، علی ربانی خلخالی ص 105.
39- پیشین ص 109.
40- اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی، صفات الله جمالی اسدآبادی. ص 49.
41- بازیگر انقلاب شرق. مهراب امیری ص 179.
42- سید جمال الدین و اندیشه های او، مرتضی مدرسی چهاردهی ص 383-371.
43- اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی، صفات الله جمالی اسدآبادی. ص 116-111.
44- نقش سید جمال الدین اسدآبادی دربیداری مشرق زمین، محمدمحیط طباطبائی ص 243 -2.
45- روزنامه کاوه- برلن، سال دوم، شماره ی 3 ص 10 و شماره ی 9.
46- شهدای روحانیت شیعه در یکصد سال اخیر، علی ربانی خلخالی، ص 92.

پیوست:
کتابنامه: جهت تحقیق دراین رابطه می توان به مصادر زیر مراجعه کرد.
الف- کتابها:
1- مهدوی، اصغر و افشار، ایرج. مجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده درباره سید
جمال الدین مشهور به افغانی. تهران. دانشگاه تهران.1342.
2- لاروز. سید جمال الدین اسدآبادی مشهوربه افغانی. ترجمه: هما پاکدامن (ناطق). پاریس1969.
3- صدر واثقی. سید جمال الدین حسینی پایه گذار نهضتهای اسلامی، تهران، شرکت انتشار.
4- جمالی اسدآبادی، صفات الله، سید جمال الدین اسدآبادی و چندنامه مهم به قلم خودش. تهران. ابن سینا.
5- رهبر، صدیق، سیدجمال الدین افغانی در مطبوعات افغانستان، انتشارات بیهقی.
6- طیب، عبدالحکیم، تلاشهای سیاسی سید جمال الدین افغانی یا مبارزه سیاسی شرق. انتشارات بیهقی.
7- المخزومی، محمدپاشا.خاطرات جمال الدین افغانی الحسینی. دارالحقیقه.
8- معلم، آرش، سیدجمال الدین بنیانگذار اسلام تطبیقی، انتشارات معلم.
9- تقی زاده، حسن. سید جمال الدین اسدآبادی، رهبر نهضت آزادیخواهی ایران. قم 1350 ش.
10- جمالی الدین اسدآبادی، صفات الله، اسدآباد سید جمال الدین، بوعلی.
11- لوشانی، پرویز. مبارزات ضداستعماری سید جمال الدین.1347 ش.
12- اسدآبادی، لطف الله مقلات جمالیه تهران 1312 ش.
13- خسروشاهی، هادی. دفاع از سیدجمال الدین حسینی1343 ش.
14- خسروشاهی، هادی_ جمع آوری) اسناد و نامه های تاریخی سیدجمال الدین 1351 ش.
15- اسدآبادی، جمال الدین. اسلام و علم. ترجمه: هادی خسروشاهی1348 ش.
16- اسدآبادی، جمال الدین.رساله قضا و قدر ترجمه: هادی خسروشاهی 1348 ش.
17- عبداللهی خوروش، حسین، انقلاب یا نهضت سیدجمال الدین.
18- رشتیا، قاسم. سیدجمال الدین افغانی و افغانستان.
19- مدنی، محمدرضا، رساله ی یادی از فیلسوف شرق، سیدجمال الدین اسدآبادی.
20- امینی، صالح. سیدجمال الدین اسدآبادی.
21- کسمائی، علی اکبر. سیدجمال الدین را از نو بشناسیم.
22- قاسمی، ابوالفضل. قصه های استاد سید جمال الدین اسدآبادی. تهران.
23- کرمانی، محمدرضا. یادی از فیلسوف شرق سید جمال الدین اسدآبادی.
24- کدی(استادی دانشگاه کالیفرنیا) سید جمال الدین اسدآبادی. آمریکا.
25- حائری، عبدالهادی، سیدجمال اسدآبادی و مسأله ی عقب ماندگی در جامعه های اسلامی.
26- خوکیانی، محمدامین، حیات سیاسی سید جمال الدین.
27- لوشانی، پرویز مبارزات ضداستعماری سید جمال الدین اسدآبادی.
28- حبوبی، جمال الدین افغانی.
29- عبده، محمد. تاریخ الامام.
30- عبده، محمد. مقدمه ی رساله (الرد علی الدهریین) ترجمه ی نیچریه ی سید جمال الدین.
31- براون، ادوارد. تاریخ انقلاب ایران.
32- بلنت. گوردون در خرطوم.
33- زیهر، گولد. دائرالمعارف اسلامی. ماده ی جمال الدین.
34- کرمانی، ناظم الاسلام. تاریخ بیداری ایرانیان.
35- زیدان، جرجی، مشاهیر الشرق.
36- اعتمادالسلطنه. المآثر و الآثار.
37- قسمتی از خاطرات سید جمال الدین. ترجمه: غلامرضا، تهران. کتابفروشی حافظ.
38- ترجمه دو نامه از بزرگترین فیلسوف شرق، سید جمال الدین (به پیوست قسمتی از خاطرات آن مرحوم) کتابخانه ی حافظ.
39- یادنامه سیدجمال الدین اسدآبادی، دارالعلم.
40 - یادنامه سید جمال الدین بیداری در میان خفته ها، ترجمه: داوود الهامی.
ب- مجلات:
1- آریانا(کابل) سال سوم شماره1.
2- کابل(کابل) شماره6.
3- آینده: سال 1358 شماره های 12 و10و سال 59 شماره های 2و1.
4- ترقی دوره پنجم شماره 13.
5- تهران مصور: شماره های 1345-988-987-811-810.
6-فردوسی، نوروز1346.
7- روشنفکر از شماره 548 تا 560.
8- المصور شماره 1597.
9- الدرات الأدبیه(لبنان)سال سوم، شماره1.
10- المقطف شماره 55.
و نیز مقالاتی در مجلات: فروغ علم(کابل)، ایرانشهر(برلن)، ارمغان(تهران) گلهای رنگارنگ، امیدایران. خوشه، محیط دنیا، خواندنیها، تماشا و سپیده و سیاه چاپ شده.
ج- روزنامه ها:
1- اطلاعات: شماره های 5637 و 12615.
2- مهرایران:806.
3- ایران: 7604.
4- رگبار:70.
5- خاور زمین:119.
6- کمالی: 70.
7- اختر(اسلامبول) دوره دو2.
8- یومیه آزاد:466.
9-دنیا:409.
10- کیهان: 8207
11- کرمانشاه: 2320-2330.
12-وطن (اسلامبول):250.
13- تجدد ایرانی:50.
14- تجدد ایران(هفتگی): سال 1337.
15- خسروی(هفتگی):333.
16- صبا(هفتگی): 34.
و نیز مقالاتی در روزنامه های رستاخیر، شوری و شفق چاپ شده.
منابع(که در تهیه ی این نوشته از آنها استفاده شده)
1- جمالی اسدآبادی، صفات الله، اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی (به اهتمام هادی خسروشاهی) چاپ سوم. قم. چاپخانه علمیه 1349 ش.
2- اسدآبادی، لطف الله، شرح حال و آثار سید جمال الدین اسدآبادی معروف به افغانی. ج1. برلین. انتشارات ایرانشهر 1304 ش 1926 م.
3- طباطبائی، محمدمحیط، نقش سید جمال الدین اسدآبادی دربیداری مشرق زمین. مقدمه و ملحقات: هادی خسروشاهی، چاپ اول، قم، دارالتبلیغ اسلامی1350 ش.
4- طباطبائی، محمدمحیط(نویسنده پیشگفتار) جمالی اسدآبادی، ابوالحسن (نویسنده ی مقدمه وگردآوری) نامه های تاریخی و سیاسی سیدجمال الدین اسدآبادی، ج2. تهران. کتابهای پرستو1356 ش.
5-مجتهدی، کریم. مجموعه پژوهش تاریخی کتاب سوم(قاجاریه). سید جمال الدین اسدآبادی و تفکر جدید. ج1. تهران. نشر تاریخ ایران 1363 ش.
6- امیری، مهراب، بازیگر انقلاب شرق. چ شرق.
7- مدرسی چهاردهی، مرتضی. سیدجمال الدین و اندیشه های او. چ ششم، کتابهای پرستو1360 ش.
8- روزنامه کاوه. برلن. سال دوم. ش3 ص 10 و ش9.
9- مطهری، مرتضی، بررسی اجمالی از نهضتهای اسلامی درصد ساله اخیر، انتشارات صدرا.
10- ربانی خلخالی، علی. شهدای روحانیت شیعه در یکصد سال اخیر. ج1، چ1، انتشارات مکتب الحسین(ع) 1361 ش.

منبع مقاله :الحو، مشتاق؛ (1383) سید جمال الدین اسدآبادی و نهضت بیداری اسلامی (مجموعه مقالات)، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط