روابط سید جمال الدین اسدآبادی و سلطان عبدالحمید دوم

آنچه تاکنون نویسندگان مختلف در باب زندگی سید و بویژه دوران اخیر حیات او نگاشته اند تکرار مطالب چند منبع اولیه ای است که دیدگاه محدود و بسته ای را از زندگانی سید و روابط سیاسی- فکری او ارائه کرده اند. در این نوشته ها
شنبه، 30 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روابط سید جمال الدین اسدآبادی و سلطان عبدالحمید دوم
روابط سید جمال الدین اسدآبادی و سلطان عبدالحمید دوم

 

نویسنده: حجت الله جودکی




 
آنچه تاکنون نویسندگان مختلف در باب زندگی سید و بویژه دوران اخیر حیات او نگاشته اند تکرار مطالب چند منبع اولیه ای است که دیدگاه محدود و بسته ای را از زندگانی سید و روابط سیاسی- فکری او ارائه کرده اند. در این نوشته ها اسناد تازه یاب و جدید، بخصوص آرشیو عثمانی که برخی ابهامات را در مورد فعالیتهای سید، برطرف می کند، دخیل نیستند.
در این مقاله سعی بر اینست از تکرار نوشته های دیگران خودداری شده و بیشتر به تحلیل و ریشه یابی مناسبات سید و عبدالحمید براساس آخرین یافته های موجود، پرداخته شود.
پیشینه ی مناسبات سید و عبدالحمید را باید از اوایل سال 1870 میلادی پی گرفت در این سال سید برای نخستین بار بدعوت سلطان عبدالعزیز به استانبول رفت و از سوی وزیر اعظم عثمانی و بزرگان این کشور استقبال شد، متفکرین و جوانان دسته دسته گرد او جمع شدند. در این سفر، سید، چندی بعد از ورودش به عضویت مجلس معارف عثمانی درآمد. به هنگام گشایش دارالفنون در عثمانی(20 شباط 1870 میلادی) چند نفر، از جمله سید به زبان عربی، استاد تحسین(موسیو تحسین) رئیس دارالفنون به زبان ترکی و شیخ عارف به زبان فرانسه سخنرانی کردند. از همان آغاز روحانیون عثمانی و علی الخصوص شخص شیخ الاسلام حسن فهمی با دارالفنون مخالف بودند. همچنین، در رمضان سال 1870 م مجموعه سخنرانیهایی برای عموم مردم در دارالفنون برگزار شد. به اصرار استاد تحسین، سید جمال الدین تصمیم گرفت درباره ی نبوت و فلسفه به زبان ترکی سخنرانی نماید. از آنجا که زبان ترکیش چندان خوب نبود متن سخنرانی را نوشت و قبل از ایراد سخنرانی به دیگران نشان داد. حسن فهمی شیخ الاسلام که مترصد فرصتی بود سخنرانی وی را بهانه قرار داد و به مخالفت با سید جمال که به نوآوری مشهور بود و نیز با دارالفنون پرداخت. وی وعاظ را وادار کرد که بر علیه سید منبر بروند و او را متهم به انکار نبوت نماید. در این نبرد نابرابر سید به طور محترمانه تبعید شد و استاد تحسین هم از ریاست دارالفنون برکنار گردید.(1)
سید اگر چه از استانبول رانده شد ولی دوستی او با برخی از همفکران ترکش ادامه یافت پس از روی کار آمدن عبدالحمید دوم، سید در حوالی سالهای 1876 یا 1877 م نامه ای برای وی فرستاد. در این نامه چنین آمده بود: اگر چنانچه برای به واقعیت پیوستن اتحاد اسلام مناسب تشخیص داده شود، آماده ی مسافرت به هندوستان، ایران، افغانستان و آسیای میانه می باشم. زیرا، با فعالیتهایی که در این مناطق می توان انجام داد، می توانیم یک جبهه ی قوی در مقابل قدرت طلبی روسی در ممالک اسلامی بوجود آوریم. این فعالیتها علاوه بر اینکه موجب کسب پشتیبانی مالی قابل ملاحظه ای خواهند شد، دولت عثمانی نیز از منافع سیاسی آن بهره مند خواهد شد. زیرا قبل از هر چیز دیگر انگلستان پس از وقوف به قدرت واقعی یک چنین اتحاد اسلامی، مجبور به اتخاذ یک سیاست دوستانه در مقابل عثمانی خواهد شد. وی در پایان یادآور می شود: برای انجام مذاکرات همه جانبه پیرامون این موضوع و کسب اوامر، اگر لازم باشد، آماده سفر به استانبول می باشد.(2)
سید سپس طی سالهای بعد نامه های متعدد دیگری برای عبدالحمید فرستاد و در آن نامه ها شیوه های متعددی را برای نجات ممالک اسلامی از دست حکومتهای اجنبی پیشنهاد کرد.(3)
ظاهراًً عبدالحمید بدلائلی به سید اعتماد نکرده بود. شاید یکی از عمده این دلایل تأثیر این شایعه باشد که سید تلاش دارد به کمک انگلستان خلافت عربی ایجاد نماید. با این وجود عبدالحمید در جریان تلاش فکری و کوششهای سیاسی اسدآبادی قرار داشت و می دانست یکی از دغدغه های فکری سید مسأله اتحاد اسلام می باشد.
عبدالحمید تقریباًً از آغاز خلافتش خطر تلاش حکومت خویش را درک کرده بود لذا فعالانه بدنبال چاره می گشت. یکی از مسایلی که می توانست به کمک خلافت در حال اختصار عبدالحمید بیاید و جان تازه ای در کالبد آن بدمد، مسأله اتحاد اسلام بود. اتحاد اسلام برای وی بمنزله تاکتیکی فوری و مهم تلقی می شد که قادر بود اقوام مختلف تابع امپراتوری را مجدداًً، حتی اگر بصورت مقطعی هم باشد به یکدیگر پیوند دهد، تضاد امپراتوری را با ایران و مسلمانان هند و آسیای مرکزی کم کند و موجب وحشت روس و انگلیس شود.
عبدالحمید دریافته بود میان اهل تسنن و پیروان مذاهب اربعه نسبت به اهل تسنن و تشیع کمتر تضاد و اختلاف عملی وجود دارد. لذا وی به طرق مختلف می بایست مشکل خویش را با شیعیان تابع امپراتوری و نیز ایران حل کند و یا تخفیف دهد. به همین دلیل رفتارسیاسی- اجتماعی او با دیگر پادشاهان عثمانی تا حدی متفاوت بود. وی برای رسیدن به یک همبستگی کلی خط مشی مثبت و مؤثری در پیش گرفت. او کوشش کرد نسبت به شیعیان مقیم سرزمین عثمانی ملایمت و علاقه ویژه ای بخرج دهد.(4) حتی به منظور کسب رضایت خاطر آنها یکسری تدابیر معینی اتخاذ کرد به عنوان مثال، دستور داد: یکسری از مطالبی که موجب ناراحتی شیعیان بود از کتب درسی حذف کنند. تعدادی از مکانهایی که در عالم تشیع مقدس به شمار می آمدند، تعمیر شد و مورد دقت بیشتری قرار گرفت و مهمتر از همه سوادآموزی در میان شیعیان رواج داده شد.(5) البته در این نکته شکی نیست که سلطان عبدالحمید دوم همواره از صمیم قلب آرزو داشت که شیعیان مذهب تسنن را بپذیرند تا جایی که حتی زمانی برای جامه ی عمل پوشاندن به این خواسته خود به فکر استفاده از زور و قدرت افتاده ولی بعدها به دلیل اینکه این کار واقع گرایانه و امکان پذیر نبود، منصرف شده(6) ولیکن برای رسیدن به خواسته های خویش از دست یازیدن به طرق دیگر رویگردان نشده بود. برای مثال یک عده از کودکان شیعی بویژه از منطقه عراق به منظور تحصیل دراز مدت به آداب اهل سنت به استانبول آورده شدند و انتظار می رفت این عده پس از فراغت از تحصیل به مناطق خود بازگشته و اهالی منطقه خود را به «راه است»هدایت کنند ولی از میان این کودکان بدلایل متفاوت فقط دو نفر موفق به اتمام آموزش برنامه ریزی شدند.(7) البته برای رنجیده خاطر نشدن اتباع شیعه امپراتوری عثمانی این گونه فعالیتها حتی الامکان با تدابیر بی نظیری همراه بوده اند.
مناسبات عثمانی با ایران نیز ابعاد متفاوتی داشت. سلطان عبدالحمید از بدو سلطنت خود برای نزدیکی با ایران تلاش کرد. در استانبول روزنامه نیمه دولتی ترجمان حقیقت(8) و روزنامه فارسی زبان «اختر»(9) در پی راههای ایجاد مناسبات حسنه بیشتر بین دو دولت بودند و در این رابطه برای ایجاد افکار عمومی مناسب جهت نزدیکی تشیع و تسنن فعالیت می کردند و از سوی دیگر پیامهای روشنی به ایران می فرستادند.
عبدالحمید از اینکه پیش از این هیچگونه معاهده ای بین دولت ایران و عثمانی بسته نشده بود، ایرانیان را مقصر می دانست و محکوم می کرد(10) و معتقد بود برای اینکه ایران عروسک روسیه و انگلیس نشود، بهتر است با دولت عثمانی روابط نزدیکی برقرار نماید(11)
البته در این ایام یکسری علائم مثبتی از سوی ایران داده می شد. بطور مثال: بنا به گزارش سفیر عثمانی درتهران در ملاءعام برای پیروزی عثمانیها درجنگ 1893 دعا شده بود، کاری که قبلاًًً سابقه ای نداشت.(12) همچنین حکومت ایران بنا به درخواست «باب عالی»و رنجیده خاطر نکردن اهل سنت، یک عده از مجالس و جشنهای مغایر با اعتقادات مذهبی اهل سنت را ممنوع کرده بود.(13) از همه مهمتر پادشاه ایران با تکیه به طرز فکر همبستگی اسلامی بین دو کشور خواستار همکاری دو کشور دریک جو دوستانه شده بود.(14)
از دیگر سو تلاش مسیحیان تبعه عثمانی در دهه 1890 به منظور همبستگی بین خودشان، بیش از پیش عبدالحمید را در اجرای طرح اتحاد اسلام(اتحاد شیعه و سنی) ثابت قدم تر نمود.(15)
برای پیگیری این خط مشی بود که عبدالحمید سید جمال را به استانبول دعوت کرد، رستم پاشا در لندن رسماً از سید دعوت به عمل آورد. در استانبول به خوبی از سید استقبال شد و آمدن او به استانبول موجب رضایت خاطر سلطان گردید. سلطان جهت مزید اطمینان خویش و کنترل جمال الدین دستور داد در منطقه ی تشویقیه خانه ی خوبی در اختیار سید بگذارند. سپس کالسکه ای در اختیار سید گذاشت و مقرری خوبی برای او تعیین کرد. سلطان عثمانی نیز یکی از دختران«باب عالی»را برای ازدواج با او پیشنهاد کرد که سید قبول ننمود.(16)
در اندک زمانی تعداد کثیری پیرامون سید جمع شدند. علما و سیاستمداران در مجلس حضور می یافتند بخصوص در ماه رمضان که تا سحر به بحث و گفتگو می پرداختند.
عبدالحمید برای استفاده از سید جمال الدین در جهت اتحاد شیعه و سنی از او خواست یک گزارش سری در زمینه راههای چنین اتحادی و چگونگی امکان پذیر بودن آن تهیه کند.(17) عبدالحمید در نامه ای که خطاب به سید نوشت پس از برشمردن علل لزوم اتحاد شیعه و سنی چنین ادامه داد:
«برای ما مسلمانان چون مأمور به نص جلیل و مکلف به برادری با یکدیگر گشته ایم و قبله ی همه ی مان یکی است، علیرغم اقامت در مناطق مختلف، برقراری اتحاد و اتفاق بین امت اسلام به مراتب آسانتر از طایفه نصرانی ها خواهد بود.(18)
نامه ی عبدالحمید موجب هیجان و اشتیاق سید شد و گزارشی برای عبدالحمید تهیه نمود. وی در ادامه ی کار خویش انجمنی از ایرانیان مقیم استانبول تشکیل داد و این کار مورد تقدیر عبدالحمید قرار گرفت.(19) سید در سخنرانی خود به مناسبت تشکیل این انجمن، اسلام را به یک کشتی تشبیه نمود که ناخدای آن پیامبر (ص) و مسافران آن مسلمانان می باشند به عقیده سید، این کشتی درطوفان گیر کرده است و صاعقه های داخلی و خارجی سعی برغرق کشتی می کنند. وی سپس این پرسش را مطرح می کند: مسافران چه باید بکنند؟ آیا باید همه با هم کشتی را نجات دهند؟ یا با اختلافات موجود کشتی را غرق نمایند؟ سؤالی که جواب آن کاملاً واضح است. پس از این سخنرانی سید از همه شنوندگان درخواست کرد همگی به آشنایان خود در ایران، هندوستان و ممالک عربی نامه نوشته و به لزوم اتحاد اسلام یا نزدیکی شیعه و سنی و از همه مهمتر فایده چنین اتحادی برای شیعیان نامه بنویسند. در اندک زمانی ششصد نامه نوشته شد و حدود دویست نامه بعنوان جواب از روحانیون ایرانی و عرب دریافت شد. سلطان از این واقعه بشدت خرسند شد اما سید جمال الدین بلافاصله بخاطر متهم نشدن به طرفداری از تشیع ارتباط مستقیم خود را با این فعالیتها قطع کرد و این کار را به «باب عالی»محول نمود.(20)
عبدالحمید در خاطرات سیاسی خود می نویسد: «جمال الدین وعده های امیدوار کننده می دهد که در صورت حسن نیت سنی ها و شیعیان ایجاد اتحاد و همبستگی ممکن می باشد». اگر گفته های وی حقیقت داشته باشد، واقعه فوق العاده مهمی برای اسلام اتفاق خواهد افتاد. عبدالحمید ادامه می دهد که «حاجی میرزا خان کنسول ایران در استانبول علاقه خود را به این موضوع ابراز داشته و قول کمک و همیاری داده است.(21)
از سوی دیگر سفیرعثمانی در تهران نیز بطور فعال برای ایجاد زمینه وحدت ایران و عثمانی کار می کرد. و بویژه با اعطای هدایا و نشان های متعدد، پشتیبانی روحانیون با نفوذ ایران را کسب می کرد. برای مثال به مجتهدی به نام آقا سید عبدالله بهبهانی با اجازه مستقیم سلطان عبدالحمید دوم بخاطر تلاشهای وی در راه اتحاد اسلامی حقوق ماهانه ای پرداخت می شد.(22)
در استانبول افراد مختلفی با سید ارتباط داشتند. این اشخاص دارای انگیزه و دیدگاه متفاوتی بودند. در میان این طیف، شاعر، نویسنده، خطیب، روحانی، روشنفکر، غرب گرا، شیعی، سنی، ایرانی، ترک، افغانی، سیاستمدار و.. .وجود داشت. این افراد بعد از مرگ سید راویان و ناقلان اخبار حیات سیاسی- اجتماعی جمال الدین شدند. بدلیل اینکه سید با هر کدام از ایشان به فراخور حالشان صحبت می کرد و هر کدام آنها از زاویه خاصی با سید محشور بودند لذا آنچه را که نقل کرده اند گاهی غریب می نماید. برای درک صحیح واقعیت باید زندگینامه این افراد بررسی شود. در اینجا اسامی تعدادی از اشخاصی که با سید در استانبول حشر و نشر داشتند، بیان می شود:
گروه سه نفره شامل: میرزا عبدالحسین خان کرمانی معروف به آقاخان، شیخ احمد روحی، حاجی میرزا حسن خان خبیرالملک، میرزاحبیب اصفهانی، محمدطاهر تبریزی(صاحب روزنامه اختر)، شاهزاده ابوالحسن میرزا معروف به شیخ الرئیس، معلم فیض تبریزی، سید برهان الدین بلخی، حسین دانش اصفهانی، مسیو تحسین، حسین رضا پاشا(وزیر و رئیس کمیسیون مهاجرین ترکیه که علناً اظهار تشیع می کرد) محمد امین بیک شاعرترک(وی بعداً وکیل مجلس ترکیه شد)و... همچنین جمع کثیر دیگری که ذکر اسامی آنها موجب اطاله ی کلام می شود.(23)
گروه سه نفره از جمله افرادی بودند که بیش از دیگران به سید و عبدالحمید خدمت کردند استاد محیط طباطبایی می نویسد: «سید در استانبول ظاهراً فکر اتحاد اسلامی را تعقیب می کرد و می خواست موجبات وحدت عالم اسلام را فراهم آورد. سه تن تازه مرید فداکاری که او را در این فعالیت جدید کمک شایان می کردند. سیل مکاتیب به قلم این سه نفر به سوی تهران، کربلا، نجف، مشهد، اصفهان و بصره سرازیر شد و علما را به همکاری با سید در تهیه موجبات اتحاد اسلامی دعوت می کردند»و...
انجمنی را که سید متشکل از ایرانیان ترتیب داد بدلیل اینکه افراد آن روحیه آزادیخواهانه داشتند و برعلیه استبداد و استعمار فعالیت می کردند و اعضای آن از مخالفین دولت قاجاربودند با مخالفت شدید دولت ایران مواجه شد و دولت و سفارت ایران فعالانه خواستار توقف کار ایشان و استردادشان به ایران شدند و لذا انجمن مذکور منحل گردید.(24)
خان ملک ساسانی که اسناد وزارت امورخارجه ایران را در مورد سید جمال الدین مطالعه و تنظیم کرده است می نویسد:
بعد از ورود سید جمال به استانبول میرزا اسد الله خان دیبا ناظم الدوله سفیر کبیر ایران در عثمانی به امین السلطان وزیر اعظم نوشت:
«مدتی است که دولت انگلیس باطناً در خیال اینست که خلافت سلطان را متزلزل کرده و مردم را از این عقیده منصرف سازد برای این مقصود شیوخ اعراب را محرک شده آنها را به مقام یاغیگری می آورد و به آنها خیال می دهد که خودشان خلیفه انتخاب کرده و در مکه معظمه بگذارند و یا شریف مکه را که از اولاد زیدبن علی است خلیفه بدانند. یکی از اسباب کار انگلیسیها وجود سید جمال الدین بود که در لندن بعضی اخبار منتشر کرده مشوق و محرک شیوخ اعراب می شد و آنها را در یاغیگری دولت عثمانی ایستاده و پایدار می کرد و عوام را از سلطان که خلیفه روی زمین می دانند معرض و بی اعتنا می نمود تدبیری که دولت عثمانی در رفع این محذور کرد به سفیر خود مقیم لندن نوشت سید جمال الدین را تطمیع و تحریص کرده و به اسلامبول بیاورد. سفیر معزی الیه هم برحسب دستورالعمل خود تأمینات لازمه را به او داده به اسلامبول فرستاد در اینجا او را مهمان کرده اند. بعد از رسیدن تلگراف حضرتعالی به صدراعظم اظهار کردم گفت: حبس سید جمال الدین امکان ندارد اعلیحضرت سلطان به او قول داده اینجا آورده، چطور او را حبس کند. به سلطان توسط صدراعظم پیغام دادم فرموده بودند که من در این فقره به خیال خود خدمت بزرگی به اعلیحضرت همایونی کرده او را از ملکم ملعون جدا کرده اینجا آورده ام که دهان او را ببندم که ننویسد و منتشر نکند. مادامی که اینجا است مراقب خواهم شد درباره ایران چیزی ننویسد بعد او را به جایی فرستاده مشغول تدوین کتب می کنم که از این خیالات خود دست بکشد چون او را متعهداً اینجا آورده ام حبس او منافی شأن سلطنت است.(25)
چندی بعد سفیر ایران در عثمانی پیام ناصرالدین شاه را برای سلطان می فرستد در این پیام شاه اظهار عقیده کرده است که سلطان سید جمال برخلاف منافع و مصالح ایران جلب کرده است. سلطان عبدالله حمید در جواب می گوید:
عقیده من هم درباره سید جمال الدین همان عقیده شاه است ولی برای جلوگیری از تحریک و فساد بین اعراب که به تحریک انگلیسیها می کرد او را دعوت کرده و اینجا آورده ام یقین داشته باشید که نمی گذارم برضد منافع ایران چیزی بگوید و بنویسد(8 صفر 1310).
تلاش سید جمال برای اتحاد اسلام در استانبول بیش از سه سال دوام نداشت و کم کم شور و هیجان او فرو نشست. زیرا انگیزه ی سید و عبدالحمید در این خصوص همسو و یکسان نبود. هر دو آنها قصد استفاده از فرصت را داشتند. در نظر عبدالحمید، جمال الدین شیعه فعالی بود که داعیه اتحاد اسلام و انقلاب و شورش علیه بیگانگان و گسترش نهضت های آزادیخواهی را درسر داشت. عبدالحمید احتمالاً اندیشیده بود که می تواند وی را در جهت رسیدن به اهدافش به خدمت بگیرد ولی روح سرکش و عاصی سید جمال الدین طرح و برنامه عبدالحمید را با اشکال مواجه می ساخت و لذا گذشت زمان و اقدامات سید موجب تیره شدن روابط او با سلطان گردید.
استاد محیط طباطبایی می نویسد:(26)
سید برای اینکه از هوس اتحاد اسلام«عبدالحمید»به سود فعالیت های خود بهره بردارد، ظاهر کار خود را براساس اتحاد اسلام قرار داده بود، ولی مجالس ملاقات و مسامره ی شب و روز او با آزادیخواهان مصر و سوریه و هند و ایران و عراق و آلبانی و تاتارهای روسیه صرف تهذیب و تربیت نفوسی می شد که بعدها درنهضتهای آزادیخواهی کشورهای خود منشأ فوایدی شدند.(27)
مسایلی که در یکی دو سال آخرعمر سید اتفاق افتاد روز بروز بر وخامت اوضاع افزود سلطان دریافت که سید فراتر از چارچوب خط مشی او حرکت می کند. هم با ترکان جوان که روشنفکران مخالف خلافت او بودند رابطه دارد(28) و هم مغضوبین سلطان را ملاقات می نماید و برعلیه او اقداماتی انجام می دهد.(29) از سویی دولت ایران تلاش می کرد که سلطان و همراهانش را تسلیم ایران کند.(30) سرانجام ترور ناصرالدین شاه بشدت نگرانی های عبدالحمید را افزایش داد. عبدالحمید یقین پیدا کرده بود که سید جمال الدین عنصرخطرناکی است که به شمشیر دولبه ای می ماند و هر لحظه می تواند سرای سلطان را با خطر جدی روبرو نماید. لذا سلطان روابطش را با او قطع کرد و وی را در خانه اش تحت نظر قرار داد.(31)
سید هم نامساعد بودن اوضاع را درک کرده بود از همین رو از سلطان اجازه مرخصی گرفت که خاک عثمانی را ترک نماید ولی با درخواستش مخالفت شد، سه تن از یارانش (گروه سه نفره) توسط دربار عبدالحمید تحویل مقامات ایرانی شدند و درتبریز به شهادت رسیدند. فشارهای سفارت ایران بر مقامات عثمانی موجب شد که سید با سفارت انگلیس وارد مذاکره شود. وی اعلام نمود که تبعه دولت ایران نیست و افغانی الاصل می باشد. این تلاش توانست تا اندازه ای مثمرثمر واقع شود. لذا سید از خطر دستگیری و تحویل به دولت ایران نجات پیدا کرد ولی می دانست که خطر همچنان او را تهدید می کند. دراین اثنا سید جمال الدین بیمارشد. بیماری وی موجب خشنودی«باب عالی»شد. سید سرانجام بگونه مشکوکی جان باخت.
مرگ سید موجی از شایعات را در میان دوستان و دشمنانش دامن زد بویژه اینکه او را بی سر وصدا و بی حضور دوستانش دفن کردند و چند روز بعد از مرگش روزنامه ها طی خبر کوچکی نوشتند: جسدسید جمال الدین به طرز باشکوهی تشییع و به خاک سپرده شد. گرچه سید درگذشت ولی بحث پیرامون او درکشور عثمانی و میان دیگر ملتها ادامه پیدا کرد و مقالات زیادی در له وعلیه او به رشته تحریر درآمد. بخصوص این تنشها در میان ترکها بیشتربود. بگونه ای که یکی از دوستان دانشمند سید به نام محمدعاکف، شاعر، نویسنده و متفکر بزرگ ترک چهارده سال بعد از مرگ او مقاله مفصلی به دفاع از او برخاست و برخی از ابهامات را روشن نمود.(32) ولی همچنان «باب عالی»از سوی دوستان سید بعنوان متهم ردیف اول تلقی می شد.
درسال 1926 میلادی بعد از اینکه قبر سید در استانبول توسط مستشرق امریکایی مستر جارلزگرین بازسازی گردید. سیدبرهان الدین بلخی از دوستان جمال الدین طی مقاله ای در روزنامه اقدام مورخ 23 ایلول 1926، از چارلزگرین تشکر کرد و در آن مقاله یادآور شد که مرگ سید در نتیجه سوء قصد عبدالحمید به جان او بوده است.
سه روز بعد انتشار مقاله سید برهان الدین بلخی دکتر منیر عزت جراحی که سید را معالجه کرده بود درجواب برهان الدین تکذیبیه ای نوشت و اظهار کرد که او سید را، دو بار به همراه چندین دکتر معاینه و جراحی نموده است. ولی بعلت پیشرفته بودن سرطان فک، مداوا نتیجه نداد و وی درگذشت. نکته جالب در مقاله دکتر عزت اینست که وی می نویسد: جنازه سید جمال بدون سرو صدا ولی با حرمت تمام دفن شد.(33)
در خصوص روابط سید و عبدالحمید باید به چند نکته توجه کرد:
1- هم سید و هم عبدالحمید افرادی سیاسی بودند و قصد داشتند از طریق سیاسی به اهداف خود برسند با این تفاوت که سید سیاستمداری انقلابی و مسلمان بود و عبدالحمید سیاستمداری محافظه کار و...
2- عبدالحمید در پی حفظ و تداوم حکومتش بود و بعنوان تاکتیک برای رسیدن به هدفش دم از اتحاد اسلام می زد. ولی سید حکومتی نداشت که درپی حفظش باشد و برای او اتحاد اسلام هم تاکتیک بود و هم استراتژی.
3- سید و عبدالحمید هر دو با شناخت کامل از یکدیگر برای همکاری به توافق رسیدند هر دو می دانستند که طرف مقابل مثل او فکر نمی کند لذا هر دو احتیاط های لازم را بکار می بستند. سخنان عبدالحمید در پاسخ به دولت ایران مبنی براینکه ما سید را جهت کنترل بهتر به استانبول آورده ایم و صحبتهای متفاوت سید یا برخی از دوستانش مؤید این مدعاست.(34)
حسین دانش می نویسد:
«اما من شخصاً هرگز پیش فکر و وجدان خود نتوانسته ام بعضی از گفتارها و کردارهای عجیب سید را بهم تألیف کنم و پیش خود تفسیر نمایم و به آدمی بدان حشمت علم و عظمت خلق ببر ازآنم. از آن جمله است صحبتهای او درباره میرزا آقاخان کرمانی مرحوم و دو رفیق دیگرش پس از گرفتاری و حبس آنها دربندر طرابوزان و یأس خود از خلاص کردن آنها از پنجه دولت عثمانی، مثلاً در باب میرزا آقاخان بیچاره، در آن ایام با دهانی پر از خشم و با زبانی تند پیش دوستان و مهمانان خود می شنیدم که از روی نومیدی می گفت: نمی دانم چرا این آدم بیچاره را گرفتند و به چه تهمت حبسش کردند. این آدمی است بسیار عاجز و بی دست و پای و بدلا(این کلمه را ترکان به معنی احمق بکار می برند) از چنین شخصی چه خیزد؟ و حال آنکه در آن روزها در افواه ناس شایع شده بود که میرزا آقاخان و میرزا حسن خان خبیرالملک و شیخ احمد روحی را با سید بالذات وبلکه به صوابدید سلطان عبدالحمید ثانی تحریک و تشویق به گشودن باب مراسلات سیاسی به قصد توحید و تمرکز دادن دول اسلام در زیر لوای خلافت با مجتهدین و علمای عتبات کرده بود. پس از توقیف و تبعید ایشان از اسلامبول بنابرطلب و اصرار سفیرایران، میرزا محمود خان علاء الملک، بنام دولت ایران، سید دیگر قادر به برگرداندن و رهانیدن ایشان نشد. سید هنوز زنده بود که خبر کشته شدن این انصار او در تبریز بدست جلاد محمدعلی میرزای بدبخت شنیده شد.(35)
سخن حسین دانش کاملاً درست است ولی نگاهی به بیوگرافی حسین دانش این معما را حل می کند. در دوران مورد بحث حسین دانش معلم پرنس صباح الدین و پرنس لطف الله خواهرزاده های سلطان عبدالحمید ثانی بود. سید که سیاستمداری کار کشته و زیرک بود بعلت تیرگی رابطه اش با دربار عبدالحمید به نظر می رسد، تلاش می کرده است تا این تحلیل را از طریق حسین دانش به دربار منتقل کند و موجب خلاصی سه همرزم خود شود. این گونه موارد در زندگی سید به فراوانی دیده می شود.

پی‌نوشت‌ها:

1- دائره المعارف اسلامی به زبان ترکی/ ذیل ماده افغانی و نوشته خیرالدین کارامان. داستان سخنرانی و تبعید سید را، محمدعاکف ارسوی، از متفکرین بزرگ ترک، چهارده سال پس از درگذشت سید در مجله صراط المستقیم به طرز شیوایی نگاشته است.
2- pan-islamizm/ نوشته ی Azmiozcan/ از انتشارات مرکز تحقیقات اسلامی ترکیه/ چاپ 1992/ ص 86.
3- همان منبع/ ص 87.
4- همان منبع- به نقل از کتاب «زیر چتر دولت عثمانی در دوره عبدالحمید دوم/ نوشته ار. ارسلان/ ص 40تا 67.
5- همان منبع/ به نقل از اسناد کاخ بلدیز استانبول و کتاب حکومت داخلیه در آرشیو عثمانی نخست وزیر به شماره 96880 در رابطه با چگونگی جلوگیری از گسترش تشیع در عراق گزارشهای متعددی در آرشیو یلدیز یافت می شود/ مراجعه شود به اسناد اصلی یلدیز/ صفحات 14-212-126-7-257-8-454 و نیز به شماره 90126 آرشیو عثمانی نخست وزیری.
6- همان منبع/ ص 81. کامل پاشا به سلطان عبدالحمید گفت: با اعمال زور نمی توان کاری از پیش برد. به کتابهای زیر رجوع شود: حکومت داخلیه/ به شماره 96880 در آرشیو عثمانی نخست وزیری. کتاب زیر چتر دولت عثمانی در دوره عبدالحمید ص 65 و 66.
7- همان منبع/ به نقل از حکومت داخلیه به شماره 98525 در آرشیو عثمانی.
8- همان منبع ص 81. این روزنامه در سالهای اول دهه 1880 همواره در مورد اتحاد اسلام مقالاتی می نوشت و در این نوشته ها پی در پی به لزوم همکاری و همفکری با ایرانیان اشاره می کرد و تأکید می نمود تفاوت مذهب مانع از اتحاد اسلامی نمی باشد. حتی در برخی از این مقالات پیشنهاد شده بود چون ایران روابط نزدیکی با آسیای مرکزی دارد بهتراست مرکز فعالیتهای پان اسلامی گردد. مراجعه شود به شماره 24 ماه مه 1880.
9- این روزنامه توسط گروهی از ایرانیان لیبرال مقیم استانبول منتشرمی شد. این روزنامه از لحاظ محتوی تفاوتی با دیگر روزنامه های عثمانی زبان چاپ استانبول داشت. روزنامه «ترجمان حقیقت»مدام روزنامه ی «اختر»را به سبب خدمات این روزنامه در راه اتحاد اسلامی مورد تمجید قرار می داد. رجوع شود به ترجمان حقیقت شماره 29. ماه مه 1881 و 14 سپتامبر همان سال. احتمالاً این تعریف و تمجید به این دلیل بوده که سفارت انگلستان در استانبول روزنامه «اختر»را برخلاف منافع انگلستان معرفی کرده بود.
10 - کتاب پان اسلامیسم/ به نقل از اسناد اصلی بلدیز، و نیز کتاب چتین ویلیدیز ص 305 تا 311. و کتاب «خاطرات سیاسی من»/ عبدالحمید دوم/ ص 179 و آرشیو نخست وزیری.
11- همان منبع به نقل از ص 179.
12- همان منبع ص 82.
13- همان منبع/ همان صفحه. به نقل از آرشیو عثمانی نخست وزیری.
14- همان منبع/ همان صفحه. برای آگاهی از تلاشهای اتحاد اسلامی بین ایران و عثمانی رجوع شود به کتاب «مناسبات ایران و عثمانی درچارچوب اتحاد اسلامی در اوایل- حکومت عبدالحمید دوم/ نوشته ار. ارسلان/ چاپ مرکز تحقیقات تاریخی دانشگاه استانبول/ سال 1991/ صفحات 221 تا 240.
15- همان منبع/ ص 82.
16- کلیه منابع این مطلب را با اندکی اختلاف نقل کرده اند.
17- همان کتاب/ به نقل از اسناد اصلی یلدیز، هرچند در این نامه اسمی از جمال الدین اسدآبادی برده نشده است ولی تمام علائم موجود در متن نامه بیانگر قطعی نوشته شدن آن توسط ایشان می باشد. متن کامل نامه در صفحات 305 تا 311 کتاب چتین ویلدیز موجود است. چاپ 1976/ استانبول.
18- همان منبع ص 83.
19- همان منبع/ همان صفحه.
20- اکثر منابع این مطلب را با اندک اختلافی نقل کرده اند. اگرچه این ششصد نامه یافت نشده اند و کسی از آنها نام نبرده است ولی برخی از جوابهای داده شده و به این نامه ها آرشیو عثمانی و کتابخانه سلیمانیه استانبول موجود است. رجوع شود به مقاله اسنادی درباره سید جمال الدین اسدآبادی/ حجت الله جودکی/ تاریخ معاصر ایران/ ج7/ ص 276.
21- پان اسلامیسم/ ص 84 به نقل از کتاب خاطرات سیاسی من/ ص 179.
22- همان منبع/ همان صفحه. عبدالحمید در کتاب «خاطرات سیاسی من»همیشه از این موضوع شاکی است که ایرانیها برتفاوت مذهب اصرار دارند و نیز در مقابل اهل اسلام از مفسدان ارمنی حمایت می کنند. به عقیده او در مقابل یک چنین وضعیت اسفباری اتخاذ تدابیر و راه چاره جدی آنست که اختلافات مذهبی و اختلاف نظرهای عقیدتی برطرف شود وی پیشنهاد می کند انجمنی از علمای دو کشور تشکیل شود و به این موضوع بپردازند. البته وی هیچ گونه اشاره ای به سابقه بحث و بنیانگذاری چنین فکری نمی کند و هرگز اسلاف خویش را که به نادرشاه پاسخ مساعد ندارند محکوم نمی کند بلکه همیشه در عدم اتحاد اسلام، ایرانیها را مقصر می داند.
23- تقریباً این اسامی با اندکی تفاوت در منابع ذکر شده است، ظاهراً لیست جامع این افراد راکدی در کتابsayyad jamal ad ain al- Afghani آورده است صفحات 373 تا 423. همچنین لطف الله خان جمالی در کتاب شرح حال و آثار سید جمال الدین اسدآبادی و نیز استاد محیط طباطبایی در کتاب سید جمال الدین اسدآبادی و بیداری مشرق زمین این اسامی را بیان کرده اند.
24- استاد محیط طباطبای- سید جمال الدین اسدآبادی و بیداری مشرق- تهران، چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامی(تاریخ)/ ص 67.
25- پان اسلامیسم/ ص 85.
26- خان ملک ساسانی- سیاستگران دوره قاجار- تهران- انتشارات بابک- ص 193.
27- محیط طباطبایی- پیشین ص 67.
28- منابع معاصر ترک بیشتر بر روی این نکته و دخالت سید در قتل شاه ایران تکیه دارند.
29- منابع ملاقات سید را با خدیو مصر بصورت محرمانه در منطقه کاغذ خانه استانبول یکی از این موارد می دانند. بخاطر این ملاقات سید مورد استنطاق«باب عالی»قرار گرفت.
30- به کتاب سیاستگران دوره قاجار مراجعه شود.
31- خیرالدین کارامان درمقاله جمال الدین افغانی در دائرة المعارف اسلامی به زبان ترکی می نویسد: سلطان عبدالحمید پس از ترور ناصرالدین شاه و معلوم شدن نقش سید جمال در این ترور، روابطش را با جمال الدین افغانی کم کرد و حتی درخواست او را برای خروج از استانبول رد کرد. «محمد نهاد درین»در مقاله ی اتحاد اسلام و جمال الدین می نویسد: ارتباط جمال الدین با ترکهای جوان که مخالف عبدالحمید بودند و نیز متهم شدن او به دخالت در قتل شاه ایران، موجب شد جمال الدین همچون یک زندانی در استانبول تحت نظر قرار گیرد. مجله kopru/چاپ استانبول/ شماره 24 ماه آرالیک 1991.
البته سید از مدتها پیش روابطش با عبدالحمید تیره شده بود و دستگیری و تحویل گروه سه نفره به ایران، مؤید این مطلب است.
32- مجله صراط المستقیم/ محمد عاکف ارسوی.
33- روزنامه اقدام/ 33 ایلول 1926 برای اطلاع بیشتر در مورد مستر چارلزگرین رجوع شود به مقاله اسنادی درباره سید جمال الدین اسدآبادی حجت الله جودکی/ فصلنامه ی معاصر ایران/ ج7.
34- همان منبع/ 26 ایلول 1926.
35- شرح حال و آثار سید جمال الدین اسدآباد/ نامه حسین دانش اصفهانی در مورد سید/ ص 92.

منبع:جودکی، حجت الله؛ (1383) سید جمال الدین اسدآبادی و نهضت بیداری اسلامی (مجموعه مقالات)، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.