اسطوره‌های پیروز

بلروفون و پرسئوس پس از دست یازیدن به کارهای بزرگ سلاله‌های فرمانروایی لیسی و میسین را بنیاد نهادند. پس از کشته شدن تصادفی اکریزیوس به دست پرسئوس؛ پرسئوس از بیم انتقام مردم آرگوس مرده‌ریگ اکریزیوس را با قلمرو
پنجشنبه، 5 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسطوره‌های پیروز
اسطوره‌های پیروز

نویسنده: جان پین سنت
مترجم: باجلان فرخی



 
بلروفون و پرسئوس پس از دست یازیدن به کارهای بزرگ سلاله‌های فرمانروایی لیسی و میسین را بنیاد نهادند. پس از کشته شدن تصادفی اکریزیوس به دست پرسئوس؛ پرسئوس از بیم انتقام مردم آرگوس مرده‌ریگ اکریزیوس را با قلمرو شهریاری مگاپانتس Megapenthes درتیرنت Triynt تعویض و در تیرنت به فرمانروائی نشست و به روایتی میسین را بنا نهاد؛ بدین روایت پرسئوس در جستجوی آب هنگامی که کلاه یا نیام شمشیر فرو افتاده‌اش را از زمین بر می‌داشت یا به هنگام چیدن قارچی چشمه‌ای را یافت و هم در آن جا شهر میسین را بنا نهاد در روایتی پدر مگاپانتس یعنی پروتئوس به دست پرسئوس و با سر گورگون به سنگ تبدیل و مگاپانتس بعدها انتقام پدر را گرفت.

پیروزی‌های بزرگ محلی

فتوحات بزرگ اعقاب بلروفون و پرسئوس پس از این شهریاران دنبال می‌شود افزون بر قهرمانان اسطوره‌ای قهرمانان هر نسل را کارهای تهور آمیز و جمعی بسیاری است و روایاتی از این دست گوئی زیر بنای شعر حماسی است ایلیاد داستانی تحلیلی و در شکل ادیبانه و پیچیده خود بازگو کننده نبرد تروا Trojan و حماسه‌ای جاودانه است.
چهار پیروزی یا فتح نمایان و جمعی اساطیر یونان شکار گراز کالیدون؛ لشکر کشی ارگونات Argonate‌ها در دریای سیاه؛ هفت قهرمان علیه تبThebes؛ آدراستAdrastus، آمفیارائوسAmphiaraus، کاپانوسCapaneus، هیپومدون Hippomedon؛ پارتنوپئوسParthenopaus، پولونیکس Polynices و تیدئوس Tydeus که لشکرکشی آنان به شکست انجامید و ده سال بعد فرزندان این قهرمانان تب را فتح کردند و محاصره تروا همه مربوط به دوره میسینی و برخی از آن‌ها مربوط به یونان پسین است این کیفیت و شواهد دیگر فرهیخته سوئدی نلسون Nillson را به قطعی بودن خاستگاه کرتی – میسینی اساطیر یونان می‌کشاند. افزون بر روایت‌ها و شواهد برخاسته از کنفدراسیون تحت تسلط میسین و گورهای همانند این محدوده را راه‌ها و پل‌های بسیاری از این مراکز را با مراکز دیگر در ارگولید مربوط می‌سازد و با این همه باید گفت از ارتباط دقیق شهرهای میسین اطلاعات زیادی در دست نیست و اطلاعات ما به اقتصاد درباری پیلوس Pylos و منطقه‌ای کوچک محدود و قابل بحث باقی می‌ماند و روایت‌هایی از این دست خاستگاه ابداعات شاعرانه دوره‌های بعدی است.
توجه ایلیاد به ملئاگر Meleager (پسر اونه) قهرمان اصلی شکار گراز کالیدون Galydon و مراسم تدفین ادیپ Odipus و چرخه نبرد تب و پیروزی نهائی اپیگونEpigon‌ها یا فرزندان هفت قهرمان پیشین نمودی از این ابداعات شاعرانه است اودیسه در دنباله ایلیاد از سرنوشت پی‌گیر نبرد تروا سخن می‌گوید و داستان این سرگردانی‌ها با آن که در حدی وسیع با درون‌مایه‌های افسانه‌های پریان و مردمی آمیخته است گوئی راوی فرجام حماسه‌های از یاد رفته افسانه آرگو Argo و ژازون در جستجوی پشم زرین است این داستان‌های تهور آمیز شاید تدبیری ادبی و در شمار داستان‌هایی است که از زندگی قهرمانان سخن می‌گوید و از سوی دیگر این داستان‌ها شاید بازتاب سازمان سیاسی یونان تحت نفوذ فرمانروایی میسین و سرزمین‌هایی است که شهرهای آن در مناطق سوق الجیشی بنا می‌شد و نظام ارتباطی آن‌ها در استحکام این مناطق مؤثر بود چنین است که همه این روایت‌ها با شهرهای میسین پیوند می‌یابند و شهرهائی چون نب؛ اورخون Orchmenus و بندر ایولکوس Iolcus؛ ارگوس و میسین را در بر می‌گیرد و همه این شهرها از نظر فرهنگی با تروا پیوند دارند.
داستان‌های مربوط به شهر تب با آن که آرگوسی‌ها در نبرد؛ علیه تب شرکت می‌جویند از داستان‌های دیگر جدا و یکی از بر آیندهای غارت شهر تب آن است که مردمان تب نقش کوچکی را در محاصره تروا به عهده می‌گیرند. نبرد تروا اپیزودی از اساطیر یونان و پیروزی‌هایی چون شکار گراز کالیدون Calydon و سفر ارگونات‌ها بیشتر جنبه حماسی دارد و شجره‌هایی از اعقاب ائولوس Eeolus را فراهم می‌سازد.

شکار گراز کالیدون

سلاله فرماوائی کالیدون در اتولی Aetolia خود را از تبار اندیمون Endyion و اعقاب ائولوس (ائول) می‌دانستند کالیدون خود را با پور خدایان پیوند می‌داد. اونوس Evnos پسر آرس Ares دارای دختری به نام مارپسا MArpessa بود و هرکس به خواستگاری او می‌رفت به دستور اونوس کشته و جمجمه او را زینت دیوار کاخ خویش یا معبد پوزئیدون می‌کرد مارپسا به وسیله ایداس Idas یکی از خدایان دوقلوی اسپارت و برادر لینسوس lincus بوده و مورد مهر آپولو قرار گرفت. اونوس به تعقیب ایداس پرداخت. اما از آنجا که ایداس پسر پوزئیدون بود و ارابه‌ای بالدار از پدر هدیه گرفته بود اونوس نمی‌توانست بدو برسد. اونوس از این ماجرا خشمگین و اسب‌های ارابه خویش را کشت و به رود افکند و این رود از آن پس اونوس نامیده شد.
این گونه از اسطوره جانشینی آشکارا به مراسم آیینی و بومی مسابقه گردونه رانی و قربانی متکی و غالباً در داستان‌های مردمی مطرح می‌شود و روایت برخی از بازی‌های المپیک را در خود دارد. داستان ایداس اما پیچیده تر و با داستان آپولون و نبرد او به نیابت از جانب مارپسا پیوند دارد. زئوس درنبرد ایداس و آپولون مداخله می‌کند و آنان را از یکدیگر جدا و به مارپسا اجازه می‌دهد ایداس یا آپولون را به همسری برگزیند و مارپسا از بیم رها شدن از جانب آپولون به هنگام پیری ایداس را بر می‌گزیند در روایتی دیگر آپولون از او صاحب پسری می‌شود تا جانشین اونوس باشد.
پسر عموی اونوس یعنی اونه Oenee در خط عمودی تورات مردانه به معنی شراب – مرد و در روایتی نخستین کسی است که تاک را از دیونوسیوس می‌گیرد و با وا نهادن همسرخود به این خدا صاحب دختری می‌شود و این روایت گویای آن است که اونه از خدایان کهن شراب است ملئاگر Meleager پسر پادشاه کالیدون پسر از شکار گراز کالیدون دچار مصائب بی شمار و سرنوشت خویش را می‌یابد.
اونه شهریار کالیدون پس از برداشت محصول تاکستان‌های خویش به افتخار همه خدایان قربانی و فدیه می‌دهد و ارتمیس را فراموش می‌کند. ارتمیس که از اونه رنجیده است گرازی عظیم و ویرانگر را به سرزمین کالبدون فرستاد و گراز به غارت و ویرانی مزارع پرداخت. ملئاگر با چند شکارچی ماهر به صید گراز رفتند و با آن که چندتن از شکارچیان کشته شدند گراز سرانجام به دست ملئاگر کشته شد و آرتمیس خشمگین از این ماجرا از همه کسانی که در این کاردست داشتند انتقام گرفت.
این نبرد از جانب اتلانت Atlante دوشیزه شکارچی که هیأتی از آرتمیس است آغاز می‌شود. در داستان اتلانت اسطوره آرتمیس و پریان و پور خدایان به هم آمیخته‌اند. در روایتی اتلانت را بدان دلیل که پدرش جویای پسر بود بر سر راه نهاد و خرسی (نماد آرتمیس) کودک را یافت و او را پرورش داد. اتلانت پس از بزرگ شدن خواستاران را به دویدن بر یک پا وادار می‌کرد و اگر در این کار شکست می‌یافتند آنان را نابود می‌کرد.
می‌گویند اتلانت به علت بی احترامی به زئوس تبدیل به یک شیر و بکارت خود را از دست داد. آتلانت در روایتی از مردمان آرکادی و در روایتی دیگر از مردمان بئوشیه و از تبار آئولوس است. در روایتی ملانیون Melanion به هنگامی که از جانب اتلانت تعقیب می‌شود سیب‌های زرینی بر سر راه او می‌اندازند و این سیب‌ها همانند درون‌مایه‌های داستان پریان به شکلی جادوئی تبدیل به تپه؛ خلنگ زار؛ بیشه و کوه می‌شوند و اتلانت را از تعقیب ملانیون باز می‌دارند سیب در اساطیر یونان همه افرودیت و هدیه سنتی عشق و به گونه‌ای با سیب‌های هسپرید Hesperides‌ها پیوند دارد در روایتی اتلانت ازدواج می‌کند و با این همه در این روایت پسر اتلانت؛ پارتنوپئوس Parthenopaeos (فرزند زن ازدواج ناکرده) نام دارد و پدر پارتنوپئوس در روایتی ارس و در روایتی دیگر ملئاگر است.
نخستین تیری که به گراز خورد از کمان اتلانت رها شد و ملئاگر؛ که در خفا محبتی به اتلانت داشت با خنجر کار گراز را تمام کرد. پوست و سرگراز به ملئاگر تعلق یافت و او آن‌ها را به اتلانت بخشید. دائی‌های ملئاگر که همیشه در جامعه‌های مادر تبار از اهمیت خاصی برخوردارند. از این که ملئاگر پوست وسر گراز را بدان‌ها نداده است خشمگین و در نبردی که در می‌گیرد به دست ملئاگر کشته می‌شوند. مادر ملئاگر فرزند را نفرین می‌کند و ملئاگر جنگ را رها و همراه همسر در خوابگاه خود منزوی می‌شوند. تمنای پدر و مادر و بزرگان برای بیرون آوردن ملئاگر از انزوا بی نتیجه می‌ماند و سرانجام وقتی شهر در معرض سقوط قرار می‌گیرد ملئاگر به خواهش همسر بر دشمنان می‌تازد و آنان را شکست می‌دهد.
مادر ملئاگر بعد از مرگ برادران خویش ملئاگر را نفرین و تمنای مرگ پسر را کرده است و این نفرینی است که فوری‌ها یا الهه‌های انتقام آن را شنیده‌اید. نفرین مادر موجب مرگ فرزند و این روایت گویای امتناع ملئاگر از پذیرش مادر تباری است و در روایتی دیگر ملئاگر خود را قربانی می‌کند تا کالیدون را از سقوط نجات دهد.
بسیاری از قهرمانانی که در شکار گراز کالیدون حضور داشتند سر نوشتی همانند ارگونات‌ها دارند. ژازون نوه کرتئوس Creteus در خط پدر تباری به جستجوی پشم زرین می‌رود و این آزمونی است که از آن طریق جانشین قدرت می‌یابد. پلیاس Pelias دشمن ژازون از او می‌پرسد چه گونه می‌توان دشمن را نابود کرد و ژازون پاسخ می‌دهد «با فرستادن او به دنبال پشم زرین».

ملامپوس

ملامپوس (به معنی مردم پاسیاه آمی تائون) و پسر عموی ژازون زمانی که بلوطی فرو می‌افتد بچه مارهائی را که در تنه بلوط لانه دارند نجات می‌دهد و مارها به عنوان حق‌شناسی گوش‌های او را با زبان تطهیر و ملامپوس از آن پس با زبان پرندگان؛ خزندگان و حیوانات آشنا می‌شود. ملامپوس که در جستجوی عروسی برای برادر خویش به یاس Bias است دختر نلئوس Nelevs را به عنوان عروس انتخاب می‌کند و شیربهای این عروس از جانب نلئوس گله گاو فیلاکوس Phylacus است. این گله توسط سگی تند خو که هیچ کس را یارای نزدیک شدن بدو نیست پاسداری می‌شود. ملاپوس در جستجوی گله گاو به فیلاسه می‌رود و با رسیدن به فیلاسه گرفتار و یک سال زندانی می‌شود. شبی در زندان از کرم‌هایی که تیر سقف زندان را می‌خورند می‌شنود که سقف زندان فردا شب خراب می‌شود و از فیلاکوس می‌خواهد که زندان او را عوض کنند. فیلاکوس با آگاه شدن از قدرت پیشگوئی ملامپوس از او می‌خواهد ناتوانی پسرش افیلکوس را درمان کند. (ملامپوسی که با زبان پرندگان آشنا است دو گاو نر را قربانی و تن آن‌ها را به لاشخورها می‌دهد و لاشخورها به هنگام خوردن لاشه گاوها می‌گویند ایفیلکوس زمانی وحشت زده کارد را در بلوط مقدسی فرو کرد و پوست درخت با گذشت زمان کارد را پوشانید) اکنون زنگ تیغه آن کارد و شربتی که از آن فراهم شود با ده روز نوشیدن شربت ناتوانی پسر فیلاکوس را درمان و فیلاکوس به پاداشی این عمل گله گاو خود را به ملامپوس می‌بخشد. ملامپوس پسر را درمان و گله گاو را نزد نله یا برادرش به یاس می‌برد و به یاس با عروس خود ازدواج می‌کند.

آدمتوس

آدمتوس Admetus پسر عموی ژازون و آپولون شبان گله گاو آدمت و هم بدین دلیل ماده گاوهای او دوقلو می‌زاییدند. آپولون از زنی میرا به نام فی گیاس دختر شهریار لایپیت صاحب پسری بود که انسان‌های بسیاری را از مرگ نجات داده بود. این پسر اسکلیپوس Sclipus خدای طبابت و داستان مادر او همانند داستان مارپسا صاحب پورخدایان دو قلو بود. مادر اسکلیپوس به سبب خیانت به آپولو از جانب او به آتش افکنده می‌شود و پیش از سوخته شدن آپولو فرزند را از بطن مادر بیرون می‌کشد و تربیت او را به خیرون Ciron یا کیرون واگذار می‌کند و اسکلیپوس طبابت را از او یاد می‌گیرد. هادس به زئوس شکایت می‌برد که کار اسکلیپوس موجب نامیرائی انسان‌ها می‌شود و زئوس اسکلیپوس رابا صاعقه می‌کشد و آپولو به انتقام این کار سیکلوپ Cyclop‌هایی را که صلاح صاعقه زئوس را بدو داده‌اند نابود می‌کند. اما برای فرزند خود نمی‌تواند کاری انجام دهد.
آدمت که با آپولو پیوندی استوار داشت شیدای السست Alcest دختر پلیاس شهریار یولکوس می‌شود. پلیاس گفته است که دختر خود را به کسی می‌دهد که گردونه او به وسیله یک گراز و یک شیر کشنده می‌شود و آپولون وسیله این کار را برای آدمت فراهم می‌سازد. آدمت اما فراموش می‌کند که در مراسم عروسی به آرتمیس قربانی دهد و هم بدین دلیل شب زفاف اتاق عروس را پر از مار می‌یابد. در این روایت آپولون با مست کردن سرنوشت‌ها از آنان می‌خواهد که مرگ آدمت را به تاخیر بیاندازند و وعده می‌دهد که در روز موعود مرگ آدمت به جای او دیگری را به آنان بدهد. در روز مقرر مرگ آدمت هیچ کس جز آلسست همسر او حاضر نمی‌شود بلاگردان آدمت شود. آلسست می‌میرد و به یاری آپولون و توسط هراکلس و در روایت دیگر به جهان زندگان باز گردانده می‌شود در این روایت هراکلس برای بازگردان آلسست با مرگ کشتی می‌گیرد و در روایت دیگر وقتی قلمرو شهریار مقدس دچار خشکسالی می‌شود پرسفونه آلسست را به روی زمین باز می‌گرداند و بازگشت السست در این ماجرا تجسم بازگشت طبیعت و بهار است.

ژازون و ارگونات‌ها

در روایت‌های متعدد آدمت نیز یکی از ارگونات‌های همراه ژازون است در این روایت به نظر می‌رسد که به یاس و ملاسپوس را در مرحله نخست برای همراهی با ارگونات‌ها مهارت خاصی نیست. هر یک از همراهان ژازون Jason یا جیسون را در این سفر مهارت خاصی است که در سفر به کار می‌آید و این درون‌مایهی است که در افسانه‌های رومی و سفرهای اکتشافی تکرار می‌شود داستان مایه این سفر در حقیقت نه یافتن پش زرین که دستیابی به نشانه مشخص شهریاری و رویکرد به مستعمره نشین‌هایی است که در آن جا خاکه طلا را از رود می‌گیرند و این ماجرائی است که در اعصار عتیق نیز وجود دارد.
ژازون همانند مدعیان جانشینی دیگر به هیأت یک بیگانه و با هیأتی شگفت انگیز به دربار پلیاس Pelias می‌رسد. ژازون با خود نشانه‌ای دارد که پیش از این پیشگویان در این باره به پلیاس هشدار داده‌اند. ژازون در گذر از رود یک کفش خود را از دست داده و یک لنگه کفش به پا دارد و چنین هیأتی در واقع هیأت مردم آئوتولی Aeotoli به هنگام جنگیدن در گل و لای است در این روایت ژازون به هنگام عبور دادن پیرزنی از رود که هرا است یک لنگه کفش را از دست داده و هرا همانند درون‌مایه‌های دیگر افسانه‌های پریان به ژازون وعده می‌دهد که به هنگام نیاز او را یاری نماید. ژازون همانند بسیاری از قهرمانان دیگر نزد سنتوری به نام کیرون تربیت یافته است.
سنتورCentaur‌ها در روایت‌های بسیار وحشی‌هایی بودند که در تپه‌ها تسالی ماوا داشتند. اینان موجوداتی نیمه اسب و نیمه انسان؛ تند خو؛ باده گسار و شهوتران و با ساکنان پیشین تسالی یعنی لاپیتLapith‌ها دشمن بودند در روایتی لاپیت‌ها فرزندان ایکسیون Ixion و ایکسیون پدر پیرتیوس Pirithous شهریار لاپیت‌ها و خدا – شهریاری بدوی بود. [درایلیاد پیرتیوس پسر زئوس است].ایکسیون به هنگام ازدواج با مادر پیرتیوس به دیونه پدر عروس وعده پرداخت شیربهائی سنگین می‌دهد و بعد از ازدواج به جای پرداخت شیربها دیونه را به چاله‌ای پر آتش می‌افکند و هم بدین دلیل مورد خشم خدایان قرار می‌گیرد و زئوس سرانجام ایکسیون را تطهیر می‌کند.
ایکسیون در برابر عنایت زئوس ناسپاسی و به زن او هرا اظهار مهر کرد و به خواست زئوس هرا به هیأت ابری بروی نمایان و ایکسیون بدین ابر نزدیک از او صاحب پسری شد که نخستین سنتور بود. ایکسیون پس از این ماجرا به جرم ناسپاسی از جانب زئوس به چرخ مشغلی بسته و در آسمان رها شد واز آن جا که پیش از این مائده خدایان خورده بود عذاب او جاودانه شد کیرون اما سنتوری فرزانه و او را فرزند کرونوس و فیلیرا Philyra نیمه اسب و نیمه انسان و فراسوی این دو اسطوره گویی مراسمی آیینی نهفته است که طی آن خدا به هیأت اسبی نمایان می‌شود بدان سان که کرونوس به هیأت اسبی بر فیلیرا نمایان و با او آمیخت.
نبرد لاپیت‌ها با سنتوران از مراسم عروسی پیرتیوس آغاز می‌شود؛ در این مراسم سنتوران پس از مست شدن بر آن می‌شوند که زنان مجلس عروسی را بربایند. در این نبرد کانه که توسط پوزئیدون نامیرا و روئین تن شده بود توسط سنتورها در زمین دفن شد و کانه نخستین زنی بود که مورد مهر پوزئیدون قرار گرفت؛ و برای آن که مرد دیگری بدو عاشق نشود تبدیل به مردی روئین تن شد کانه جز نیزه فرو شده خود در زمین کسی را نیایش نمی‌کرد و این جا نیز همانند اسطوره ایکسیون به نظر می‌رسد که با یکی از مراسم آیینی آغازین سر وکار داریم. کانه و پیریتوس در شمار ارگونات‌ها آمده‌اند ژازون نیز توسط کیرون نامیرا می‌شود و از این روبا سنتورها پیوند دارد.
ارگونات‌ها Argonate‌ها یا سرنشینان کشتی آرگون در طول سفر خویش با رویدادهای بسیاری رو به رو می‌شوند و سفر آنان همانند سفرهای دیگر اسطوره‌ای در بر دارنده حوادث بسیار است. برخی از این روایت‌ها گویای سفری اکتشافی؛ برخی بیان کننده اجرای مراسم آیینی و برخی در جهت بیان مهارت سرنشینان این کشتی است نخستین جائی که سرنشینان آرگون بدان جا می‌رسند لمنوس Lemnos و جزیره‌ای است که در مسیر داردانل قرار دارد. در این جزیره سرنشینان آرگون زنانی را می‌بینند که به سبب اهانت به افرودیت بدبو و شوهران از آنان گریخته و زنان شوهران خویش را کشته‌اند. بدین مناسبت هر سال در لمنوس مراسم عزاداری برگزار می‌شد که نه روز به طول می‌انجامید؛ در این مراسم همه آتش‌ها خاموش و هیچ کشتی اجازه پهلو گرفتن در ساحل را نداشت و زنان با استفاده از انغوزه و با کراهت خود را بر مردان تحمیل می‌کردند. این مراسم شاید بخشی از کیش باروری بود که با میگساری و شهوترانی به اوج می‌رسید و هنگامی که سرنشینان آرگون بدین جزیره رسیدند زمان اجرای این مراسم بود.
در روایت همانندی دیگر سخن از پسر محبوب هراکلس و ربوده شدن او توسط نمف‌های دریا و جستجوی بیهوده هراکلس درتپه‌ها و فریاد زدن نام اوست و این مراسمی بود که بعدها نیز هر سال در سرزمین میزی Mysia تکرار می‌شد. (هیلاس Hylas پسر شهریار در یوپ بسیار زیبا و هراکلس بعد از شکست دادن پدر او این پسر را ربود و با خود همراه کرد در سفر هراکلس با کشتی آرگون هیلاس برای برداشتن آب به جزیره‌ای می‌رود و نمف‌ها یا پریان دریایی شیدای زیبایی او می‌شوند و با دادن وعده جاودانگی بدو او را اسیر و هیلاس از کشتی جا می‌ماند و هر چه هراکلس او را در تپه‌ها صدا می‌زند صدای او را نمی‌شنود و چنین است که پس از آن هر سال کاهنان میزی در آن روز به تپه‌ها و سه بار هیلاس را صدا می‌زنند). سفر هراکلس با کشتی آرگون شاید داستانی فرعی است که در جهت بیان این مراسم آئینی تدوین شده است. در جائی دیگر از این روایت پولوکس Polux[پسر زئوس و هلن] مشت زنی است که شهریار وحشیان را که با همه جنگجویان ستیز داشت شکست می‌دهد و این روایت نیز شاید گویای ستیزی آیینی است که توسط یونانیان به روایت سفر آرگونات‌ها افزوده شده است.
در روایتی دیگر از این دست سخن از زتوس Zetos (پسر زئوس) و کالائی Calai‌ها پسران بالدار باد شمال و تعقیب هارپی Harpy‌هایی است که فینئوس Phineus نابینا را آزار می‌دادند. فینئوس برای سپاسگزاری از سرنشینان آرگون راه کولخیس Colchis یا کلشید را به آنان نشان می‌دهد و فینئوس در این اپیزود گوئی نقش خواهران پیرسال اسطوره پرسئوس را بازی می‌کند هارپی‌ها در این اپیزود همانند سیرن Sirene‌ها (پریان نیمه زن و نیمه پرنده) تنشان نیمه‌ای زن و نیمه دیگر پرنده و رباینده کالائی‌ها و اشباحی هستند که زندگی را حمل می‌کنند و از سوی دیگر شبیه گورگون مدوزا مادر اسب بالدار موسوم به پگاسه از پوزئیدون هستند.
در این داستان از سبب نابینایی فینئوس به شکل‌های متفاوتی یاد می‌شود: در روایتی اصلی نابینائی او از خشم خورشید یا به این دلیل است که طول عمر را با پذیرش نابینائی پذیرفت. در روایتی علت این نابینائی آن است که راه کولخیس (کلشید) را به فریکسوس Phrixus نشان داد. [آتاماس پدر فریکسوس در روایتی برآن است که به راهنمائی همسر خود فریکسوس را در راه خدایان قربانی کند اما زئوس قوچ بالداری را که پشم زرین داشت از آسمان برای قربانی کردن نزد آتاماس فرستاد و فریکسوس را به آسمان برد.]
این روایت در بردارنده‌ی روایتی است که طی آن فریکسوس کسی نیست که پشم زرین را به کولخیس برد. [به روایتی فریکسوس بعد از نزول قوچ زرین از آسمان بر پشت قوچ می‌نشیند و با قوچ زرین به کلشید یا کولخیس می‌گریزد و در آن جا قوچ را برای زئوس قربانی و پشم او را بر درخت چناری می‌آویزد و این همان پشمی است که سرنشینان ارگون برای دستیابی به آن به کلشید سفر می‌کردند. در روایت سرنشینان کشتی آرگون فریکسوس کسی است که پشم زرین را باز آورد و فینئوس نیز پاسدار خانه نهان فرزند خورشید است این راه توسط خرسنگ‌های لغزان یا غلتان بر یکدیگر پاسداری می‌شد و پاسداری آنان چنان بود که حتی کبوتران و مائده‌ای را که از این راه برای زئوس می‌بردند نابود کرد.]
درون‌مایه کبوتران در این داستان بدان دلیل به کار گرفته شده که گویای چگونه گی گذر کشتی آرگون از این راه باشد. در این کار سرنشینان کشتی چند کبوتر را به جانب خرسنگ‌ها رها می‌کنند و خرسنگ‌ها برای نابود کردن کبوترها به هم می‌آیند و هنگامی که گشوده می‌شود آرگون به سرعت از این راه می‌گذرد و درون‌مایه کبوتران می‌تواند بیانگر جستجوی آب حیات و چیزی باشد که خدایان را جاودان ساخته و در جائی دیگر این خرسنگ‌ها را کوه‌های یخ شناور دانسته‌اند.
ژازون پس از رسیدن به کلشید ناچار می‌شود برای یافتن پشم زرین با دختر شهریار کلشید آشنا شود. مده Medeao دختر جادوگر شهریار کلشید که به عشق ژازون گرفتار می‌شود او را یاری می‌کند تا نرگاوهای آتش زا را به زیر یوغ آورد؛ اژدهای پاسدار پشم زرین را بکشد و دندان او را بکند و جنگاورانی را که از زمین سر بر می‌آوردند نابود سازد. مده اژدها یا اژدرماری را که پاسدار درخت محل آویخته شدن پشم زرین بود افسون و خواب می‌کند و ژازون با به دست آوردن پشم زرین بدو وعده ازدواج می‌دهد و برادر مده یعنی اپسیرتوس Apsyrtus را اسیر و با آرگون از کلشید می‌گریزد و هنگامی که شهریار کلشید آرگون را تعقیب می‌کند ژازون؛ اپسیرتوس را مثله می‌کند و پاره‌های تن او را به دریا می‌افکند که شاید قربانی دادنی برای کیش باروری است و شهریار با جمع کردن پاره‌های تن اپسیرتوس از تعقیب ژازون باز می‌ماند.
داستان این سفر و رخدادهای آن همانند سفرهای پهلوانی دیگر و بسیاری از قسمت‌های آن از جاهای دیگر گرد آوری و بر اصل داستان افزوده شده است. آپولون شیر و گرازی را زیر یوغ می‌آورد تا آدمت بتواند دختر پلیاس را عروس خود سازد و کشت کردن آدمی یا مردان کشت شده از افسانه‌های تاریخی تب گرفته شده است. مسیری که کشتی آرگون از آن باز می‌گردد مسیری است که اطلاعات جغرافیایی را افزایش می‌دهد یکی از این راه‌ها رود فاسیاس Phasias است که شرق کلشید به اقیانوس می‌پیوندد و از آن طریق به جنوب می‌رود و به رود نیل می‌رسد و بدین سان راه بازگشت از طریق لیبی است که از مستعمرات سده هفتم یونان بود. راه دیگر آنان را به شمال می‌برد و از آن جا به غرب و به رود دانوب و پو و راه‌های کهن عنبر یا کهربا می‌رساند. سرنشینان آرگون در راه بازگشت با اسطوره‌های زیادی پیوند می‌یابند.
ژازون در بازگشت پلیاس را به دیگی از آب جوشان می‌افکند بدان سان که اینو Ino با ملیسرتMelicerte چنین کرد پلیاس به مده وعده داده بود که او را جوان سازد همان گونه که با این روش ژازون از قوچی پیر بره قوچی بر آورد و این دختران پلیاس هستند که اغوا می‌شوند و گناه خونریزی از ژازون دور می‌شود این شکل از قربانی کردن شهریار خدا شکلی است که طی آن زئوس یا هرمس به هیأت قوچی پدیدار می‌شوند که نشانه شهریاری است و با بره زرین گله اتره نیز پیوند دارد.
درون‌مایه جاودان شدن و بازیافت جوانی نشان می‌دهد که همان گونه که در مورد ملیسرت قربانی احیاء می‌شود اسلکیپوس نیز در این راه موفق می‌شود و قهرمانان بسیاری را زنده می‌کند جادوی گیاهان داروئی مورد کاربرد مده یادآور گیاه زندگی در اسطوره گیل گمش در اساطیر خاور نزدیک (اساطیر خاور نزدیک از همین مجموعه) و دیگر اسطوره‌های یونانی است.
پس از پلیاس پسر او به فرمانروائی دست می‌یابد و چنین است که ژازون و مده به کورینت می‌روند و کورینت جائی است که ژازون با دختر شهریار آن جا ازدواج می‌کند. ژازون از این عروسی اما بهره‌ای نمی‌یابد چرا که مده با فرستادن جامه (یا زرهی) برای عروس او و پدر او را که به نجات دختر بر می‌خیزد به آتش می‌کشد وفرزندان پدر عروس را نابود و با ارابه‌ای که توسط مارهای بالدار پرواز می‌کند می‌برد و به آتن می‌گریزد و ژازون در فرجام به هنگامی که دکل کشتی آرگون بر او فرود می‌آید در کورینت کشته می‌شود.
کورینت بندری کهن و مهم و مردمان کورینت شاید ژازون را با مناسک آیینی و بومی خویش الفت می‌دهند. در این سرزمین هرسال مراسمی در سوگ بچه‌ها یا هفت پسر و دختری که با موهای کوتاه شده به کرت فرستاده می‌شد تا قربانی میناتور یا گاو مرد شوند بر پا می‌شد. این مراسم در روایتی هر سال و در روایتی دیگر هر سه سال یا نه سال یک بار تکرار می‌شود و طی آن هفت پسر و هفت دختر را از آتن قربانی شدن به کرت می‌فرستادند. مده شاید در آتن خدا بانوئی همانند عروس پری یا همانند تتیس Thetis‌ها بود که در اساطیر یونان شوهران خود را رها می‌کنند.
منبع: پین سنت، جان؛ (1387)‌ شناخت اساطیر یونان، ترجمه‌ی باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ دوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط