اشکال منکر رجعت
از جمله اشکالاتی که بر رجعت وارد کرده این است که می گوید: که قائلین به رجعت تمسک به مفهوم وصف کردند و حال آنکه مفهوم وصف حجّت نیست. و خود ایراد کننده مکرر به جمله ی (الی یوم یبعثون) تمسّک می کند که زنده شدن مردگان منحصر به روز قیامت است، چون خداوند متعال فرموده: روز قیامت تمام مردگان زنده می شوند یعنی زنده شدن دیگری، برای بشر نیست. از گوینده باید سؤال کرد این استدلال روی چه مفهوم و ظهور است؟در خاتمه ی کلمات می گوید: ثابت شد که قائلین به رجعت دلیل ندارند و دلیل آنها منحصر به روایات است. و آنها هم مخالف با قرآن است باید رد کرد.
گوئیم: بحمدالله تعالی واضح شد که عمده ی دلیل منکر همان برهان عقلی بود که منکرین معاد استدلال کردند نهایت به بیان دیگر بیان کرده. و بیان منکر با اعتراف به مسأله ی معاد و زنده شدن مردگان منافات دارد و جواب از این دلیل مفصل گذشت. و اما تمسک به آیات و غیر آن، فقط برای زیاد کردن کلام و اغوای عوام و مقلّدین است. اما اینکه گفت: قائلین به رجعت دلیل ندارند. گوئیم:
ادله ی اثبات رجعت
1- در اشکال به روایات رجعت گذشت که روایات این باب با قطع نظر از شبهات، متواتر است. عمده ی شبهه، دلیل عقلی و مجعولیت روایات بود و گذشت که دلیل عقلی صرف توهم بود. و اما جهت اشکال بر روایات که متواتر نیست این بود که روات از تناسخیّه و غلات بودند. از بیان گذشته معلوم شد که اعتقاد به رجعت هیچ تناسبی با تناسخیّه و غلات ندارد. پس در متواتر بودن روایات شبهه ای نیست و گذشت که بعضی از بزرگان ششصد روایت نقل کرده اند. و اگر این گونه شبهات موجب رد روایات باشد باید یک قسمت از اصول معارف اسلام را مانند معاد و معراج و شفاعت و عذاب قبر و برزخ و مسائل زیادی را منکر و روایات را تماماً رد یا تأویل کرد. چنان که بعضی کرده اند.2- علاوه بر آنچه گفتیم روایات رجعت مؤید و موافق روایات باب غیبت است و آن روایات غالباً، تصریحاً و تلویحاً متضمن احیای اموات است. حتی روایات عامّه در موضوع غیبت مشتمل بر اخبار از احیای اموات می باشند. بنابراین منکر رجعت باید یک دسته از اخبار غیبیه را منکر باشد و بگوید روات حتی عامّه از غلات و تناسخیّه می باشند با اینکه علی (علیه السّلام)را به امامت قبول ندارند.
خاصه چون روایات رجعت موافق با روایات غیبت است. اگر به تنهائی متواتر نباشد به ضمیمه ی روایات غیبت از حد تواتر زیادتر است و هر دو باب در جهتی که منشأ انکار منکر رجعت است (محال بودن زنده شدن مردگان) مشترکند. پس شبهه ی محالیت و تشکیک در روایات باطل و مدفوع است.
3- علاوه روایات باب رجعت، مؤید به ادعیه ی زیادی است که مشتمل بر رجعت است. و احتمال غالی یا تناسخیّه بودن روایات آنها مدفوع است. و مجموع آنها قدر یقینی به حد استفاضه است. نمونه زیارت جامعه است که بزرگان نقل فرموده اند.
4- بیان دیگر در اثبات تواتر احادیث رجعت، تواتر در احادیث یا تاریخ به سه قسم است، تواتر لفظی، تواتر معنوی و تواتر اجمالی.
1- تواتر لفظی آن است که مطلب و معنائی به یک لفظ روایت شده باشد که به صدور یا وقوع آن معنی عالم حاصل شود مانند احادیث و تواریخ غدیر یا روایات ثقلین و امثال آن.
2- تواتر معنوی آن است که یک معنی به الفاظ و عبارات مختلفه روایت و نقل شده باشد که به صدور آن معنی یا وقوع آن مطلب یقین حاصل گردد. مانند روایات وارده در اخذ روایت موافق با قرآن و رد روایت مخالف با قرآن. چنان که منکر رجعت تصدیق کرده.
3- تواتر اجمالی آن است که روایات یا نقل تواریخ زیادی مشتمل بر مطالب و معانی مختلفه وارد باشد، لکن تمام آن روایات در یکی از آن معانی مشترک باشند. نتیجه ی این تواتر این است که آن روایات موجب علم به آن معنای واحد و مشترک هست ولو نسبت به معانی مختلفه خبر واحد بوده و موجب علم نباشد.
مثلاً تواریخ کربلا را که مراجعه می کنیم زیاد و هر یک مشتمل بر معنائی است که دیگری بر آن معنی مشتمل نیست لکن تمام در نزول امام (علیه السّلام) به زمین کربلا و شهید شدن در آن مکان متّفقند. پس این تواریخ نسبت به آن یک معنی متواتر و موجب علم می باشند و لو انیکه نسبت به وقایع و معانی دیگر خبر واحد باشند. نتیجه ی این تواتر این است که بزرگان فرموده اند روایتی که مضمونش اخصّ از تمام روایات باشد حجّت و باید اخذ شود. و ما به تعبیر دیگر گوئیم که این چنین روایات در آن معنای مشترک متواتر و موجب علم است. پس از این مقدمه، گوئیم اخبار باب رجعت و غیبت و ادعیه و زیارات بدون شبهه تواتر اجمالی دارد. علاوه روایات باب رجعت در رفع اشکالات به روایات احیای اموات مؤید است. و احادیث در احیای اموات در این امّت و امم گذشته از اخبار خاصّه و عامّه به مقداری است که انصافاً از حد تواتر بیشتر است. و کمتر موضوعی است که در آن این مقدار حدیث باشد.
و اگر کسی بگوید که این روایات تواتر اجمالی هم ندارد، یعنی یک روایت نیست که مشتمل باشد بر رجعت، و اینکه خداوند به قدرت کامله ی خود مرده را زنده می نماید.
گوئیم: انصافاً از مقام علم و عقل این سخن دور است و برای چنین شخصی هیچ موضوعی به احادیث و تواریخ ثابت نخواهد شد. و اگر منکر رجعت، یک روایت را قبول کند در رد او و اینکه رجعت خلاف ناموس طبیعت و خلاف سنّت جاریه الهی نیست کفایت می کند. زیرا که ملاک حجیت روایت علم به صدور است و لو یک روایت یا متواتر اجمالی باشد.
آخرین اشکال منکر رجعت
منکر رجعت، در آخر کلام گفته های گذشته خود را مکرر می کند که اخبار رجعت متواتر نیست، اغلب خبر واحد و ضعیف و مردود است. تنها هفت حدیث بر موازین علم رجال و درایه حسن است آن هم چون مخالف قرآن است به حکم روایات متواتره که حدیث مخالف قرآن را باید رد کرد مردود است.گوئیم: از توضیحات و بیانات گذشته روشن شد که روایات از حد تواتر بیشتر است و تواتر اجمالی قابل انکار نیست و آیاتی را که به آنها بر رد رجعت استدلال کرده بود توهم صرف است و به هیچ وجه دلالت بر مقصود او نداشت. و حال دلیل عقلی منکر هم دانسته شد که از کلمات منکرین معاد اخذ شده و با قطع نظر از شبهه فلسفی، دلیلی قابل توجه نیست.
اما در جواب کلام آخر که روایات منحصر به هفت حدیث است و چون مخالف قرآن است مردود است.
گوئیم: این هفت حدیث موافق با قرآن است. و به حکم روایات متواتره حجّت باید قبول کرد. علاوه بر روایات مسلمه ی در اسلام که راجع به احیای اموات دراین دنیا است موافق می باشد. در صفحات گذشته وعده داده بودیم که استدلال بزرگان را در اثبات رجعت به قرآن مجید بیان کنیم؛ تا اینکه مسلم گردد رجعت از معتقدات امامیّه و احادیث رجعت موافق با قرآن است.
1- شیخ صدوق- اعلی الله مقامه- در رساله ی عقاید می فرماید: اعتقادنا فی الرجعة انها حق (اصطلاح علمای شیعه-رضوان الله علیهم- در ذکر کلمه «اعتقادنا» اشاره به امامیّه است)
سپس استدلال می فرماید، می گوید: خداوند متعال فرمود:
(الم تر الی الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم)(1)
می فرماید: هفتاد هزار خانواده بودند. در هر سالی که در آنها طاعون واقع می شد اغنیا چون تمکن داشتند بیرون می رفتند و فقرا به جهت نداشتن مال در محل خود می ماندند، طاعون در خارج شوندگان کم بود در باقی ماندگان زیاد می شد فقرا می گفتند: اگر ما خارج می شدیم مبتلا به طاعون نمی شدیم.اغنیا می گفتند اگر خارج نمی شدیم ما هم مبتلا می شدیم. اتّفاق کردند که زمان بلا تمام خارج شوند و تمام خارج شده کنار دریا رسیده بار افکندند. پس از آنکه رحل ها را گذاشتند امر الهی نازل شد که بمیرید تمام مردند. عبورکنندگان، خاک آنها را به کناری جمع کرده، مدتی را که خدا خواسته بود ماندند، پس از زمانی پیغمبری از پیغمبران بنی اسرائیل (ارمیا) از آن زمین و آن خاک می گذشت، عرض کرد خدایا اگر بخواهی آن ها را زنده فرمائی که بلاد تو را آباد کرده و اولادی برای پرستش تو داشته باشند، وحی رسید دوست داری که آنها را زنده کنم، عرض کرد دوست دارم، پس خداوند متعال آنها را زنده کرد.
نتیجه: بنابراین آن قوم مرده بودند سپس زنده شده و به دنیا برگشتند سپس به اجل های خود مردند.
2- و نیز می فرماید: (او کالذی مر علی قریة و هی خاویة علی عروشها قال انی یحیی هذه الله بعد موتها فاماته الله مائة عام ثم بعثه قال کم لبثت قال لبثت یوما او بعض یوم قال بل لبثت مائه عام فانظر الی طعامک وشرابک لم یتسنه وانظر الی حمارک و لنجعلک آیه للناس و انظر الی العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحما فلما تبین له قال اعلم ان الله علی کل شیء قدیر)(2)
خلاصه ی معنی این است که عزیر از کسانی است که خداوند او را میراند و پس از صد سال زنده نموده و به دنیا برگشت تا به اجل خود مرد.
3- و نیز خداوند متعال در قصه ی اصحاب موسی می فرماید:
(ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون)(3)
چون بنی اسرائیل گفتند: تصدیق نمی کنیم تو را تا اینکه خدا را آشکارا ببینیم، پس بر آن جمعیت به جهت ظلمشان صاعقه نازل شد و مردند. موسی (علیه السّلام) عرض کرد خدایا من وقتی که به سوی بنی اسرائیل برگشتم به آنان چه جوابی گویم؟ خداوند متعال آنها را زنده کرد و به دنیا برگردانید مدتی در دنیا زندگی کردند و از غذاها و آشامیدنی ها استفاده بردند نکاح کرده اولاد آوردند سپس به اجل خود مردند.
4- و نیز خداوند عزیز در قضیه ی حضرت عیسی (علیه السّلام) می فرماید: (و اذ تخرج الموتی باذنی)(4) کسانی را که حضرت عیسی (علیه السّلام) به اذن خداوند زنده کرده بود پس از مدتی تعیش به اجل خود از دنیا رفتند.
5- و نیز در داستان اصحاب کهف می فرماید: (و لبثوا فی کهفهم ثلاث مائة سنین و ازدادو تسعا)(5)
مضمون آیه ی شریفه این است که اصحاب کهف پس از آنکه مدّت سیصد و نود سال در غار توقف کردند به امر خداوند متعال زنده شده به دنیا برگشتند. داستان آنان معروف است.
اگر گفته شود اصحاب کهف نمرده بودند بلکه به مصداق آیه ی کریمه (و تحسبهم ایقاظا و هم رقود)(6) به خوابی عمیق رفته بودند بنابراین به موضوع رجعت که زنده شدن بعضی مردگان می باشند ربطی ندارد.
گوئیم: بلکه مرده بودند نه خواب و از کلمه رقود نمی توان استدلال کرد که خواب بودند خداوند متعال می فرماید: (قالوا یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا هذا ما وعد الرحمن و صدق المرسلون)(7) گفتند آنان: وای بر ما که ما را از این خوابگاه برانگیخت؟ این است آنچه که خدا وعده داده و انبیا راست گفتند. زیرا زنده شدگان گر چه گفتند آنکه ما را از خواب بیدار کرده کیست؟ لکن مسلم آنان مرده بودند و دوباره زنده شدند (علاوه در ذیل آیه ی کریمه در تفسیر برهان از کتاب شریف کافی روایتی نقل می کند که حضرت رضا (علیه السّلام) صدر آیه را به رجعت و ذیل آن را به قیامت تأویل فرموده اند. و شاید نظر صدوق «ره» به این تأویل باشد) پس از ذکر این آیات می فرماید: از این قبیل آیات متعدد است. رجعت درامم سابقه بوده است پیغمبر اسلام هم فرموده:
و قال النبی ص یکون فی هذه الامه کل ما کان فی بنی اسرائیل حذو النعل بالنعل و حذو القدة بالقدة (8)
به مقتضای این روایات رجعت باید در این امّت نیز باشد، و به آیات دیگری نیز استدلال می فرماید چون نظر ما ذکر آیات صریحه الدلاله که محتاج به روایات تفسیریه نباشد بود آن آیات را ذکر نکردیم. و بعضی از نویسندگان در اثبات رجعت بیست و سه آیه که تفسیر به رجعت شده ذکر کرده اند. و پس از استدلال می فرماید: رساله ی مستقلی در رجعت و کیفیت آن و دلیل بر صحت آن می نویسم و قول به تناسخ باطل است و معتقدین به آن کافرند. زیرا که قول به تناسخ ملازم با انکار بهشت و دوزخ است.
تمام شد کلمات شیخ صدوق، شیخ امامیّه و معلم و حافظ معارف حقه (قدس سره) خوانندگان غیر مقلد و با انصاف پس از تأمّل البته تصدیق می کنند که رجعت از معتقدات امامیّه است و مخالف دلیل عقلی و سنت جاریه ی الهیه و مخالف قرآن نیست. بلکه درامم گذشت این سنّت جاری بوده و با قرآن و روایات هم موافق است. امر شگفت آور این است که با این تصریحات بزرگان و توجه آنها به مسأله ی تناسخ و بطلان آن در اسلام، منکر گوید: رجعت از معتقدات امامیّه نیست زیرا که مستلزم تناسخ است و با کمال جرات می گوید: رجعت عقیده ی غلات و تناسخیّه است و روایات رجعت از مجعولات آنها است چون زنده شدن مرده در روز قیامت و در دنیا به اعجاز از مسلّمات اسلام بلکه ادیان است. منکر رجعت می گوید: زنده شدن مرده در موقع اعجاز در بعضی موارد یا زنده شدن مردگان در روز قیامت ربطی به رجعت ندارد و جهتش را ذکر نمی کند که چه فرق دارد.
گوئیم: اگر برهان عقلی بر امتناع باشد قابل تخصیص به بعض موارد نیست. اگر احیای اموات و رجعت به واسطه ی لزوم تناسخ یا خدا بودن علی (علیه السّلام) محال باشد، بدیهی است زنده شدن به اعجاز علی (علیه السّلام) با زنده شدن در قیامت و شفاعت علی (علیه السلام) محال تر باید باشد، چون ادل بر تناسخ و مدعای غلات است، از این جهت که منکرین معاد، رجعت و زنده شدن به اعجاز را هم قبول ندارند تأویل و توجیه کرده اند.
در ضمن کلام شیخ مفید، اشاره شد که پس از استدلال به آیات تمسک به روایاتی از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرموده که آنچه در امم گذشته واقع شده نیز در این امّت هم واقع خواهد شد، واضح است که این روایات خبر واحد نیست بلکه زیاد و مورد اتّفاق خاصه و عامّه است و بزرگان در موارد دیگر، غیر مسأله ی رجعت استدلال و استشهاد به این روایات کرده اند.
واضح شد که قول منکر که می گوید: رجعت غیر از خبر واحد مخالف قرآن دلیلی ندارد ناشی از بی اطلاعی و تقلید است.
شیخ مفید- اعلی الرحمة- در ضمن استدلال به آیات به دو آیه ی دیگر استدلال کرده و می فرماید: شاهد این مطلب آیاتی از قرآن است.
آیه ی اول: قال الله عزّوجلّ فی ذکر الحشر الاکبر یوم القیمه (و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا)(9) و قال سبحانه فی حشر الرجفه قبل یوم القیامة (و یوم نحشر من کل امه فوجا ممن یکذب بایاتنا فهم یوزعون )(10)
ترجمه ی آیه: می فرماید: پس خداوند متعال خبر داده که حشر، دو حشر است: 1-حشر اکبر 2-حشر اصغر. آیه اوّل خبر از حشر اکبر است که فرمود در حشر اکبر احدی باقی نمی گذاریم. یعنی تمام زنده خواهند شد واما در حشر اصغر یعنی رجعت. فوج و گروه خاصی را که تکذیب آیات ما کردند زنده می کنیم.
آیه ی دوم قال سبحانه مخبرا عن یحشر من الظالمین انه یقول یوم الحشر الاکبر (ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل)(11)
ترجمه ی آیه: در این آیه خداوند متعال از مقاله ی ظالمین و حشر آنها در حشر اکبر خبر می دهد. خدایا! ما را دو مرتبه میراندی و دو مرتبه زنده کردی، به گناه خود اعتراف کردیم آیا راهی برای خروج (و نجات) ما هست؟
3-سید- علیه الرحمة- در ضمن کلامی که قبلاً بیان کردیم می فرماید: بیشتر از مسلمین یا تمام آنها موضوع رجعت (زنده نمودن خداوند متعال مردگان را در این دنیا) و حدیث سؤال در قبر را نقل کرده اند و کتب آنها که مشتمل بر قضیه ی احیای اموات در زمان پیغمبری از پیغمبران بنی اسرائیل و اصحاب کهف و هفتاد نفر از اصحاب حضرت موسی (علیه السّلام) و حدیث جریح که بر صحتش اجماع کرده اند موجود است پس چه فرق است بین این امور و اموری که اهل بیت (علیهم السّلام) و شیعه ی آنها در موضوع رجعت روایت کرده اند و چه گناهی برای جابر ثابت شده؟ که روایات او را رد کرده اند جز اینکه معتقد به رجعت و تابع اهل بیت (علیهم السّلام) بوده است.
و نیز در«کتاب سعدالسعود» کلام شیخ را از تبیان نقل می کند چنان که در سابق نقل کردیم تا اینکه می فرماید: بدان کسانی را که رسول خدا در حق آنها فرموده:
انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض(12) در اینکه اموات در این دنیا زنده می شوند اختلاف نکرده اند و این عقیده مطابق روایتی است که موافق و مخالف از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) نقل کرده اند. حمیدی در(جمع بین صحیحین) از ابی سعید خدری روایت کرده که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود:
لتتبعن سنن من کان قبلکم شبراً بشیر و ذرعاً بذراع حتی لو دخل احدهم فی جحر ضت لدخلتموه (13)
گفتم: یا رسول الله مراد یهود و نصاری می باشند؟ فرمود پس کی خواهند بود؟ زمحشری در کشاف از حذیفه روایت کرده از پیغمبر(صلی الله علیه وآله) که آن بزرگوار فرموده: انتم اشبه الامم ببنی اسرائیل سمتا وهدیا تتبعون سمتا و هدیا تتبعون عملهم حذو القذة بالقذة غیر انی لا ادری ا تعبدون العجل ام لا (14)
مضمون متحد تمام این روایات این است که آنچه در بنی اسرائیل واقع شده بدون استثنا در این امّت واقع شود-رحمة الله علیه- می فرماید: این است بعضی از روایات وارده از عامّه در متابعت این امّت از بنی اسرائیل و یهود و نصاری و قرآن شریف و اخبار متواتره هم به این مطلب ناطق است که جمعی از امّت گذشته به حضرت موسی (علیه السّلام) گفتند ایمان نمی آوریم مگر خدا را آشکار ببینیم. خدا آنها را میراند سپس زنده کرد. پس در این امت، خدا جمعی را در این دنیا زنده نماید، و نیز می فرماید: در اخبار مخالفین زیادتر از اخبار شیعه دیدم که علی (علیه السّلام) به دنیا بر می گردد. چنان که ذوالقرنین به دنیا برگشت. از آن جمله زمحشری در کشاف حدیث ذوالقرنین را از علی (علیه السّلام) نقل می کند:
عن علی رضی الله عنه. سخر له السحاب، و مدّت له الاسباب، و بسط له النور و سئل عنه فقال، احبه الله فاحبه.(15)
ابن کوّا سؤال کرد ذوالقرنین نبی بود یا سلطان؟ فرمود: نه پیغمبر بود و نه سلطان بنده ای صالح بوده در راه خدا و طاعت او. ضربتی به یک طرف سرش وارد آوردند و بر اثر ضربت از دنیا رفت خدا او را زنده کرد و دفعه ی دوم طرف چپ سرش را زدند مرد خدا او را زنده کرد ذوالقرنین نام نهاده شد. و در شما مثل ذوالقرنین می باشد تا آخر کلام سیّد شریف (قدس سره).
در کلام سید، جهاتی از تنبیه است. اوّل سیّد مسأله ی رجعت را برای مخالفین اثبات می کند معلوم می شود که رجعت مورد اختلاف شیعه و امامیّه نیست که به اتّفاق ائمّه ی شیعه و پیروانشان تمسک می نماید. دوم استدلال سیّد «ره» به آیات صریحه و روایات عامّه و تفاسیر آنها اشاره است به اینکه روایات شیعه نزد خود امامیّه مسلم می باشد.
چون عامّه روایات ما را قبول نمی کنند به روایات خود آنها استدلال کرده پس از استدلال به روایات آنها، فرمایش سیّد که فرمود چه فرق است بین آن اموری که روایات عامّه بر آن دلالت دارد و روایاتی که از اهل بیت عصمت (علیهم السّلام) و شیعه رسیده، اشاره به محکم بودن روایات شیعه به روایات مقبوله نزد عامّه است.
سوم اشاره است که گناه جابر و رد روایات او، اعتقاد به رجعت بوده نه آنکه غالی است. زیرا که کفر غلات و تناسخیّه نزد تمام مسلمین مسلم می باشد. از این بیان می توان فهمید که جابر را چرا به غلو نسبت دادند برای این بود که دوست دار علی و شیعه اهل بیت (علیهم السّلام) بود چنان که قاضی منکر رجعت سیّد حمیری را نسبت داد تفصیل خواهد آمد. چهارم از استدلال سیّد قاضی «ره» واضح شد که جهت انکار عامّه رجعت را امتناع زنده شدن مردگان بوده از این جهت به آیات صریحه دفع این شبهه فرمود.
شاهد بر آنچه از کلام سیّد استفاده کردیم کلام شیخ مفید- علیه الرحمة- در کتاب فصول است که اشکالاتی از عامّه نقل می کند و آن اشکالات از این قرار است:
1- چرا اهل عذاب توبه نکنند و اگر توبه کردند رجعت بی فائده خواهد شد.
2- اگر مخالفی که در عالم برزخ معذب بوده به دنیا برگشت چرا دوباره مخالفت کند و امثال این شبهات و خیالات پوچ که مانند شبهات منکر رجعت در عصر ما است از این بیانات شیخ- علیه الرحمة- ظاهر می شود که مخالف رجعت از عامّه بوده است نه از شیعه زیرا رجعت نزد شیعه امامیّه مسلم می باشند.
و نیز در همان کتاب قضیه ی سیّد حمیری و قاضی را از حرث بن عبدالله ربعی روایت می کند. خلاصه ی روایت این است که حمیری در مجلس منصور اشعاری در مدح منصور انشا کرد. منصور خوشوقت شد. قاضی حسد ورزید در حق حمیری بد گوئی کرد. از آن جمله گفت: این مرد یعنی سیّد حمیری به دروغ اظهار دوستی شما را می کند و او دوستدار اهل بیت است و سبّ شیخین می نماید و قائل به رجعت است. سیّد با کمال شجاعت جواب داده اما رجعت را اعتراف دارم چون قرآن و سنّت بیان فرموده شروع به احتجاج از قرآن و سنّت کرد و آن را اثبات نموده بالاخره قاضی را محکوم و خجل نمود. مقصود از ذکر این قضیه، تمسک به این روایت نیست. نظر به این است که خواننده متوجه شود سرّ نسبت به غلو چه بوده و چرا روات احادیث را به تناسخ و غلو نسبت دادند.
اولاً- چون عامّه مخالف با عقیده ی رجعت بودند، معتمدین از روات مانند جابر اگر روایتی در موضوع رجعت نقل کرده یا به رجعت اظهار عقیده می نمودند برای اینکه بتوانند آن ها را رد نمایند، آنان را به غلو و تناسخ نسبت می دادند.
ثانیاً- اظهار محبت زیاد به علی و اولاد طاهرین او (علیهم السّلام) باعث رمی به غلو یا رفض و سبّ شیخین بود.
ثالثاً- از کلمات مخالفین ظاهر می شود که در مقام انکار رجعت تمسک به امتناع احیای موتی می نموند. از این جهت در مقام جواب به آیات صریحه ی قرآن مجید تمسک می شود و مؤید آنچه گفتیم این است که جمعی از عامّه ی شیعه محب اهل بیت (علیهم السّلام) را خصوصاً اگر معتقد به مقامات ولایت بودند غالی می دانستند راجع به این موضوع در صفحات گذشته اجمالاً اشاره کرده و در جلد «نبوّت بیان الفرقان» مفصل بیان کرده ایم. از کلمات متفرقه منکر رجعت و مؤسس اساس این شبهات خصوص در مسأله ی شفاعت که در زیر پرده بیان کرده و می گوید: مطالبی را نتوانستم بیان کنم ظاهر می شود که از کلمات و عقاید فاسده ی عامّه خصوص از نویسندگان سیاسی آنها در عصر حاضر و بلاد اسلامی که سال های زیادی است دست سیاست در آن بلاد نفوذ کرده، و مسلمین را تحت تأثیر قرار داده کاملاً متأثر شده است چنان که جمعی از گویندگان و نویسندگان شیعه نیز متأثر شده، همان کلمات را به بیان های مختلفه تزریق می کنند.
طبرسی که یکی از بزرگان مفسرین امامیّه است آیه ی مبارکه و یوم نحشر من کل امه فوجا (16)
را تفسیر کرده و می فرماید: از ائمّه هدا متصافر است که خداوند متعال وقت ظهور مهدی (علیه السلام) جمعی از دوستان و شیعیان آن حضرت را بر می گرداند که به نصرت فائز و به طرز دولت آن حضرت شادمان بشوند. و نیز جمعی از دشمنان ائمّه را بر می گرداند برای اینکه از آنها انتقام کشیده شود و به پاداشی که مستحق بودند برسند. تا اینکه می فرماید برای احدی شکی نیست که این امر مقدور خداوند است و در امم گذشته نیز واقع شده و درموارد متعدد قرآن به آن ناطق است. تا اینکه می فرماید: رجعت به اخبار منقوله ثابت نشده که قابل تأویل باشد بلکه اجماع شیعه ی امامیّه است. اگر چه اخبار هم مؤیّد و مؤکّد است تا آخر کلام آن مفسر جلیل- اعلی الله مقامه الشریف- رجوع فرمایند.
از جمله بزرگان ابن ابی جمهور احسانی در کتاب المجلی (طبع طهران ص 490) می فرماید: اما حدیث رجعت بین امامیّه متواتر است و اختلاف در آن نکرده و به آن معنائی که مصنف اشاره کرده اجماع منعقد است. و حدیث مفصلی از قطب راوندی از خرایج و جرائح نقل می کند. رجوع شود.
علامه مجلسی- اعلی الله مقامه- در رساله ی اعتقادات می فرماید واجب است که به رجعت معتقد باشیم. زیرا که رجعت از خصائص شیعه است و ثبوت آن از ائمّه ی دین (علیهم السّلام) میان عامّه و خاصّه مشهور است. و وارد شده از ما نیست کسی که منکر رجعت باشد تا آخر کلامش «ره».
و در مرآت العقول (ص 202 چاپ طهران) می فرماید: رجعت یعنی رجوع جماعتی از مؤمنین به دنیا قبل از قیامت در زمان قائم (علیه السّلام) تا اینکه می فرماید امامیّه به رجعت منفردند و اجماع کرده اند.
مناظرات بسیار میان علمای شیعه و سنّی واقع شده وعلمای ما در اثبات رجعت کتاب های مبسوطی نوشته اند از آن جمله احمد بن داوود جرجانی و حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی و فضل بن شاذان نیشابوری و صدوق محمّد بن بابویه و محمّد بن مسعود عیاشی و حسن بن سلیمان شاگرد شهید و متکلمین از علما ذکر کرده اند مانند مفید و شیخ طائفه و سیّد مرتضی و علامه و کراچکی و غیر آنها و کتب حدیث پر است از ذکر رجعت و در کتاب بحار زیادتر از دویست حدیث از چهل و هفت اصل از کتب معتبره نقل کرده اند تمام صریح در رجعت است. روایاتی به عنوان روایت صحیحه بر خلاف مدعای منکر رجعت نقل می فرماید. طالبین رجوع نمایند. چون مفاد مطالب را قبلاً بیان کردیم تمام بیانات را نظر به اختصار معترض نشدیم.
در بحار پس از نقل روایات و مدارک و کتبی که در رجعت نوشته شده می فرماید گمان من این است کسی که در امثال این روایات شکّ کند شاکّ در ائمّه ی دین است چون نمی تواند میان مؤمنین اظهار کند در خراب کردن ملت قدیمه به اموری که عقول ضعیفه زود قبول می کنند و به تشکیکات ملحدین حیله می نمایند. (یریدون لیطفوا نور الله...)
سپس کتبی که در رجعت ازعلما و بزرگان امامیّه نوشته شده یک یک ذکر می کند مقداری از آن کتب را در صفحات گذشته نقل کردیم.
سیدبن طاووس (قدس سره) پس از بیان مفصلی در اثبات رجعت و رد عامّه و نقل روایاتی از آنها در احیای اموات در اسلام و روایات متفق علیه می فرماید.چرا روایاتی را که در احیای اموات قبول کرده اند روایات رجعت را با کثرت آن و موافقت قرآن قبول نکرده اند؟ و نیز مجلسی- اعلی الله مقامه- در شرح اربعین در ذیل شرح حدیث 28 بیان مفصلی در موضوع رجعت شبیه بیاناتی که از بحار و مرات العقول و کتاب عقائد نقل کردیم، فرموده و در ضمن می فرماید (و لا ینکرها الا منکر الخ) انکار نمی کند رجعت را مگر کسی که منکر حشر و نشر باشد. زیرا که در جهت اثبات و نفی حشر و رجعت مشترکند و اخبار ائمّه اطهار (علیهم السّلام) در آن متواتر است و ظاهر آیات دلالت بر آن دارد. پس از آن شروع به احتجاج و بیان می فرماید.
بالجمله، علما و مفسرین امامیه- رضوان الله علیهم- و کتبی که در این موضوع است زیاده از این است که ما ذکر کردیم و استقصای آن از عهده و منظور ما خارج است و آنچه بیان کردیم در منظور ما برای اهل بصیرت کافی است.
تنبیه
برادران عزیز و محبین اهل بیت (صلی الله علیه و آله) بر شما باد تمسک به دو ثقل اکبر و اصغر کتاب و سنّت مقدسه و در هر مطلبی از مطالب و معارف اگر با تأمّل بدون تعصب و تقلید از فلاسفه ی شرق و غرب و با نظر انصاف بدون عناد مراجعه به کتاب و سنّت کنید بدون شبهه ظاهر شود که معارف حقه ی الهی موجب نجات و رسیدن به سعادت ابدی است.(فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر)(17) (فلن یضر الله شیئا)(18)
در خاتمه از خوانندگان خواهانم که به این نوشته و بقیه ی نوشته های «بیان الفرقان» از اوّل تا به آخر صفحه به صفحه بانظر انصاف و بدون تعصب نظر نمایند.
یکی از معروفین به فلسفه و عرفان، شنیده بود که «بیان الفرقان» نوشته ی این ضعیف است. طالب شده که مرا ببیند. پس از آنکه به کتاب رجوع می کند، در اوّل نظر بر می خورد به اشکالی که بر بعضی از مطالب فلسفه و عرفان شده؛ لذا کتاب را بسته و رد می نماید بدون اینکه با تأمّل تا آخر بخواند و دقت کرده حکومت نماید. این است معنای عصبیت و تقلید. بدیهی است این نوع از اشخاص مصداق آیه ی کریمه هستند (فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا)(19) بدیهی است چنین اشخاص چون از کتاب و سنت اعراض کرده در ضلالت و گمراهی افتاده اند و قابل هدایت نیستند و کتاب برای آنها نوشته نشده و انتظار خواندن از آنها نیست.
و السلام علی من اتبع الهدی
تذکر: پس از اتمام این نوشته به کتابی در اثبات رجعت بر خوردم که از بعضی علما از محدث جزائری- علیه الرحمة- از شرح تهذیب نقل می کند که فرمود ششصد و بیست حدیث در موضوع رجعت دیده ام. لکن چون منظور از این نوشته رد شبهات قدیم و جدید است از ذکر روایات باب رجعت صرف نظر کردیم. علاوه در جلد 13 کتاب شریفه بحارالانوار اخبار زیادی با تعیین مدارک آنها نقل شده و طالبین به آسانی می توانند به آن مراجعه فرمایند.
امید است خداوند متعال به داعی و کسانی که علوم اهل بیت (علیهم السّلام) را علم الهی می دانند توفیق عنایت فرماید که بتوانیم روایات این باب را به درایه ی احادیث و اخبار آن کاملاً تنقیح نموده در دسترس عموم بگذاریم.
تبصره: در اواخر طبع این کتاب رساله ای در اثبات رجعت از بعضی معاصرین دیدم پس از آنکه به دقت مراجعه کردم، یافتم که نظر نویسنده ی آن اثبات رجعت به برهان عقلی است؛ لکن اساس برهان همان برهانی است که محقق شیرازی برای اثبات معاد جسمانی اقامه نموده و به خیال خویش معاد قرآن و ملّیین را زنده کرده است. البته به اضافاتی که رجعت به آن محتاج است و آن هم از اصول عرفانی محقق مذکور گرفته شده.
در بحث معاد گفته ایم ای کاش منتحلین به فلسفه و عرفان، ظواهر و نصوص قرآن و سنّت را به حال خود می گذاشتند و از رد و ایراد بر آن و تأویل و توجیه آن خود دارای می فرمودند چنان که فیلسوف بزرگ و رئیس فلاسفه مشاء، ابن سینا رفتار کرده است. مضمون فرمایش این دانشمند را راجع به معاد جسمانی قرآن نقل کردیم.
پی نوشت ها :
1- سوره ی بقره، آیه:243
2- سوره ی بقره، آیه:259
3- سوره ی بقره، آیه:56
4- سوره ی مائده، آیه:110
5- سوره ی کهف، آیه:25
6- سوره ی کهف، آیه:18
7- سوره ی یس، آیه:52
8- من لا یحضره الفقیه، ج:1، ص:203
9- سوره ی کهف، آیه:47
10- سوره ی نمل، آیه:83
11- سوره ی غافر، آیه:11
12- مستدرک الوسایل، ج:7، ص:254
13- بحارالانوار، ج:23، ص:165، حضرت رسول (صلی الله علیه و اله) فرمود شما امّت من سنن و آداب و یهود و نصاری را متابعت خواهید کرد وجب به وجب و ذراع به ذراع. حتی اگر آن ها در سوراخ سوسماری وارد شدند شما هم وارد خواهید شد.
14- زمحشری از حذیفه روایت کرده که فرمود: شما امّت شبیه ترین امّت ها به بنی اسرائیل هستید و هر آینه طریق آن ها را مرتکب و شبیه آن ها خواهید بود مانند شباهت نعل کفشی به نعل دیگری. بحارالانوار، ج:28، ص8
15- تفسیر کشاف، ج:2، ص:742
16- سوره ی نمل، آیه:83
17- سوره ی کهف، آیه:29
18- سوره ی آل عمران، آیه:144
19- سوره ی بقره، آیه:10